تاریخ انتشار : ۲۲ آبان ۱۳۹۶ - ۱۰:۳۷  ، 
شناسه خبر : ۳۰۶۲۷۶
«كارنامه فدائيان اسلام، پرسش‌ها و پاسخ‌ها» در گفت‌و‌شنود با آيت‌الله سيد‌هادي خسروشاهي
اشاره: پس از سخنراني مستند محقق و پژوهشگر ارجمند آيت‌الله سيدهادي خسروشاهي درآئين شصتمين سالروز شهادت سيد‌مجتبي نواب صفوي و يارانش، يكي از دانشجويان تاريخ پژوه در مكاتبه‌اي با استاد، پرسش هايي را درباره برخي فرازهاي مبارزات جمعيت فدائيان اسلام مطرح ساخت. آنچه پيش روي داريد پاسخ‌هاي مكتوب ايشان به پرسش‌هاي اين پژوهشگر جوان است كه به لحاظ اهميت آن، تقديم خوانندگان فرهيخته صفحه تاريخ مي‌گردد. اميد آنكه پژوهندگان تاريخ معاصر را مفيد و مقبول آيد.
پایگاه بصیرت / محمدرضا كائيني

(روزنامه جوان – 1395/08/01 – شماره 4938 – صفحه 10)

* آيا كسروي قبل از ادعاي ضرورت برانگيختگي هم از اسلام و تشيع انتقاد مي‌كرد؟ آيا دليلي وجود دارد كه نشان دهد مراد او از برانگيختگي همان پيامبري و آوردن آئيني جديد به‌جاي اسلام است؟

** بسم‌الله‌‌الرحمن‌الرحيم. احمدكسروي قبل از انحراف يا به اصطلاح او «برانگيختگي» مدافع سرسخت اسلام و قرآن بود و حتي در اين باره مي‌نويسد:

«... سخناني كه درباره خداشناسي مي‌گويم كساني آنها را دين نويني پنداشته و به دشمني با آن برخاسته‌اند. . . ولي اين سخنان همه از اسلام است. خدا به من فيروزي داد كه آيات قرآن را مي‌دانم و اسلام را چنان كه هست مي‌شناسم و هر آنچه درباره خداشناسي مي‌گويم جز گفته‌هاي قرآن نيست... .»(1)

ولي كسروي به‌تدريج و به بهانه برانداختن «پندارها» و «خرافات» حمله به اسلام و تشيع را آغاز و سرانجام آئين جديدي را مطرح كرد كه «پاكديني» نام گرفت. در واقع كسروي نخست با نيرنگ و خدعه از اسلام راستين! منهاي خرافات دفاع مي‌كرد و حتي خواستار وحدت اديان و مذاهب در چارچوب «كليت اسلام» شد و نوشت:«همه مذاهب، كيش‌ها و فرقه‌ها اختلافات را كنار بگذارند و متوجه اصول مشترك و كلي مذهب باشند و به كليت اسلامي بودن به‌جاي تفاوت‌هاي فرقه‌اي توجه كنند!» او بعد براي نفي فرق اسلامي مي‌گويد:«اين دين به مذاهب مختلف منشعب شده و اسلام اصلي به شكل مذاهب اصالت خود را از دست داده است. نخست بايد دانست اسلام دو تاست، يكي آنكه بنيانگذارش آورده و در 1350 سال پيش بوده و يكي آنكه امروز ميان مسلمانان روان است... بايد اين دو را از هم جدا در نظر گرفت.»

كسروي به بهانه ايجاد فرقه‌ها و نحله‌ها در اسلام بيان كرد که براي حفظ وحدت كشور! بايد طرح جديدي ريخت و آن را پايه و اساس قرار داد كه همان «پاكديني» است و در اين راستا به صراحت مدعي شد:‌«مرا با خدا پيماني است كه از پا ننشينم و اين راه را به سر برم!» و بعد افزود:‌«اين سخن كه مسلمانان مي‌گويند اسلام بازپسين دين است، بي‌مبناست!» و سپس نوشت:‌«اين خواست خداست كه هر چند وقت يك بار جنبش خدايي رخ دهد و يك راه رستگاري به روي جهانيان باز شود و گمراهي‌ها از ميان بروند، لكن مسلمانان آن را با اسلام پايان يافته مي‌شمارند و بي‌خردانه دست خدا را بسته مي‌دانند!»

كسروي پس از آنكه اين برانگيختگي‌ها را «جنبش خدايي» مي‌نامد، به‌طور صريح دوره اسلامگرايي را مانند بعضي از معاصران ما خاتمه يافته مي‌داند و سرانجام مدعي مي‌شود:«پاكديني با آنكه پايه آن اسلام است، ولي اين پاكديني جانشين اسلام و طبق خواست خدا و لذا آئين اوست» و براي توجيه عرضه پاكديني خود مي‌نويسد:‌«در جهان چنان كه بايد دانشمنداني باشند كه با كوشش‌هاي خود به آگاهي‌هاي مردمان بيفزايند و مخترعاني باشند كه نرم‌افزارهايي براي زندگي بسازند، همچنان بايد گاهي مردان خدايي برخيزند و جهانيان را از رازهاي نهان زندگاني آگاه سازند و راه آسايش و خرسندي را به آنها نشان بدهند و آئيني براي زيستن در ميان آنان پديد آورند.»

در اين باره او كتاب «ورجاوند بنياد» ـ بنياد خدايي مقدس ـ خود را در سه جلد منتشر كرد كه در بالاي صفحه اول آن شعار «خدا با ماست» را با خط درشتي مي‌آورد و در ذيل صفحه بعد مي‌نويسد:«اين كتاب بنياد پاكديني است.»(2) و سپس فصولي در هر مجلد با شماره آياتي مي‌آورد كه گويا احكام! پاكديني است و در پاورقي‌ها هم زندها يا «تفسير» آن احكام را مي‌آورد. ما چون قصد بسط اين مسئله را در اين بحث نداريم، همين مقدار بسنده مي‌كنيم و مي‌پرسيم آيا اين ادعاها و اين اعلام برانگيختگي و بستن پيمان با خدا و آوردن پاكديني به عنوان جانشين اسلام ادعاهاي پيغمبري و آوردن يك دين جديد نيست؟

* در مورد مسئله ارتداد و چگونگي و احكام مربوط به آن توضيحاتي را بفرماييد.

** هدف از سخنراني كوتاه بنده، بررسي مسئله ارتداد و حكم آن نبود و اين مسئله در كتب فقهي جديد و قديم، تجزيه و تحليل شده و حقايق مربوط به آن و كيفيت ارتداد و قبول يا عدم قبول «توبه» به‌طور كامل تبيين شده است و نيازي به ورود ما در آن موضوع نيست، اما نقل يك حديث از امام صادق(ع) مي‌تواند بيانگر نوع كيفر كساني باشد كه نبوت پيامبر را انكار و تكذيب مي‌كنند. در اين حديث به هر كسي كه توان اقدام داشته باشد، اجازه داده شده است اين حكم را اجرا كند و شايد همين حديث مبناي حكم امام درباره «اقدام هر كس كه توان دارد» در مورد سلمان رشدي باشد.

امام صادق(ع) مي‌فرمايند:‌«كلُّ مُسْلِمٍ بَينَ مُسْلِمَينِ ارْتَدَّ عَنِ الْإِسْلَامِ وَ جَحَدَ رَسُولَ اللَّهِ (ص) نُبُوَّتَهُ وَ كذَّبَهُ فَإِنَّ دَمَهُ مُبَاحٌ لِمَنْ سَمِعَ ذَلِك مِنْهُ»، (3) آيا كسروي و سلمان رشدي در اين دايره از انحراف و گمراهي قرار ندارند؟!

* آيا اين نوع اقدامات مقبول همه مراجع، از جمله امام خميني هم بوده است و هيچ‌كدام موضع منفي نسبت به آن نداشته‌اند؟

** براي روشن شدن ديدگاه‌هاي بعضي از علما و مراجع معاصر در اين باره و نظريات فقهي، منفي يا مثبت آنان درباره «ترور» مراجعه شود به كتاب «خشونت قانوني» تأليف كاظم مقدم، جلد اول، فصل دهم، صفحات 407 تا 490، ناشر مؤسسه چاپ و نشر عروج، سال 1390 (اين كتاب تحقيقي به عنوان گزيده تاريخ معاصر ايران، از سلطنت محمدرضا پهلوي تا ترور منصور و پيروزي انقلاب اسلامي در دو مجلد جمعاً 1500 صفحه چاپ و منتشر شده است.)

در اين كتاب با استناد به اقوال شاهدان و خاطرات شخصيت‌هاي مختلف، موضع منفي امام خميني(ره) درباره اقدام به ترور، به‌ويژه در جريان درخواست فتوا يا حكم براي ترور حسنعلي منصور تبيين شده و اصولاً امام خميني هيچ‌وقت اجازه كتبي يا شفاهي براي اقدام به اين نوع عمليات نداده و همواره مراجعان را از آن نهي كرده كه مشروح آن در كتاب‌هاي مربوط به ايشان آمده است.

* درسخنراني خود در مراسم بزرگداشت نواب صفوي در مورد ترورهاي زمان پيامبر اسلام(ص) به چند نمونه اشاره كرده‌ايد كه ما در اين مقوله اطلاعاتي نداريم. آيا مي‌توانيد دلايل، چگونگي و منابع خبري آن را توضيح دهيد؟

** البته در اين زمينه، اگر به كتب معتبر تاريخي و كتاب‌هايي كه درباره سيره پيامبر اكرم(ص) نوشته شده است مراجعه كنيد، مطلب كاملاً روشن مي‌شود. من در سخنراني خود به بعضي از آن منابع و كتاب‌هاي تاريخي اشاره كرده‌ام و اين البته يك روش متداول و مستمر همراه با مخفي‌كاري نبوده است، بلكه در دفاع از نظام نوپاي اسلام كه مورد تهاجم و توطئه دشمنان يهودي و بعضي از سران قبايل عرب جاهلي قرار گرفته بود، احكامي از طرف پيامبر(ص) صادر و توسط عناصر داوطلب اجرا شده است. بي‌مناسبت نيست در اينجا توضيح آيت‌الله خامنه‌اي را درباره اعدام‌هاي انقلابي دوران پيامبر نقل كنيم:«‌آن روزي كه پيامبر(ص) دستور داد آن افراد را ترور كنند در گوش كسي نگفت، علناً گفت: هر كس هند را پيدا كرد او را بكشد. هر كس فلان بن فلان را پيدا كرد او را بكشد. امام« قدس سره» گفت: هر كس سلمان رشدي را پيدا كرد بكشد. امروز هم رهبري اگر طبق احكام اسلام يك جا تكليفش اقتضا كند، علني خواهد گفت مخفيانه و در گوشي نيست.»(4)

پس اقدام به اين امر هنگام ضرورت و براي دفع شر دشمن و به حكم حاكم شرع، امري كاملاً مشروع و قانوني است.

* جنابعالي در سخنراني خود اشاره كرديد زنده‌ياد نواب صفوي در دوران حكومت آقاي دكتر مصدق 20 ماه در زندان به سر برد. دليل بازداشت و زنداني شدن ايشان چه بود؟

** مسئولان به اصطلاح قضايي آن دوران، به دستور آقاي شمس‌الدين اميرعلايي وزير كشور كابينه آقاي دكتر مصدق، حكم غير قابل اجراي دوران قبلي را درباره اتهام «تحريك مردم براي تخريب مشروب‌فروشي در ساري» اجرايي كرد و ايشان را بازداشت كردند و به زندان بردند. اين اقدام ظالمانه و ناجوانمردانه - كه بدون ترديد با انگيزه سياسي براي حذف فدائيان اسلام و ايجاد اختلاف بين آنها و آيت‌الله كاشاني بود- بيش از 20 ماه طول كشيد و همين امر باعث رنجش شديد شهيد نواب صفوي و فدائيان اسلام از دولت موقت و آيت‌الله كاشاني شد، چون ايشان را به تعبير شهيد نواب، گرداننده حكومت فعلي مي‌دانستند. شهيد نواب صفوي سابقه اين داستان را در بازجويي «طائفي» بازپرس شعبه 27 بيان مي‌كند و با خط خود در بخش 14 پاسخ‌ها چنين مي‌نويسد:«14 ـ در حكومت‌هاي جابر سابق سفري به ساري كردم، سه شب منبر رفتم؛ مردم را به سوي حق و خدا دعوت كردم، پرونده‌اي غياباً برايم ساختند، حكم غير قابل اجرا نيست تا وقتي كه مراحل بعدي قانوني را طي كند برايم ساختند.

آن حكومت‌هاي جابر در اين باب بسيار نانجيبي كردند و اما حكم را اجرا نكردند و موفق به اجراي آن نشدند و در آن هم قيد «قابل اجرا نيست» را گذاشتند، اما اين حكومت فعلي كه عنوانش از آن جهت نام يافت و مردمي را به دنبال خود انداخت كه خود را مبارزه با حكومت‌هاي ین سلف معرفي كرده بود، حكم غير قابل اجراي جابرين سلف را در حقم اجرا و تمام سخنان خود را كه مبني بر آزادي‌خواهي است تكذيب كرد و بعد از سه ماه كه در زندان بودم، خواستند همان حكم را به رؤيتم برسانند كه امضا نكردم و در آن نوشته بود صريحاً قابل اجرا نيست و تا مراحل بعدي از اجراي آن خودداري شود.

عجبا آقايان متظاهر به جنگ با پيشينيان سلف حكم غير قابل اجراي آنها را اجرا كردند و حائري شاه باغ، دادستان كل وقت آن سيد بزرگواري كه زير بار مظالم دستوري حكومت وقت نرفت و بالصراحه نوشت حكم مذكور نافذ نيست و بازداشت نواب صفوي مجوز قانوني ندارد، با تمام سوابق خدمت قضایي‌اش به خدمتش خاتمه دادند.»

* در مورد اظهار پشيماني مرحوم نواب صفوي از مخالفت با حكومت آقاي دكتر مصدق يا اظهار ندامت آقاي محمد مهدي عبدخدايي از اقدام خود، اگر توضيح بيشتري ارائه كنيد ممنون خواهيم بود.

** چگونگي امر در مورد شهيد نواب صفوي را قبلاً توضيح داده‌ام و خلاصه آن اين بود كه شهيد نواب صفوي براي مبارزه با رژيم كودتايي در جلسه نهضت مقاومت ملي در منزل آيت‌الله زنجاني، براي همكاري اظهار آمادگي كرد و اين به مفهوم پشيماني از مخالفت با حكومت ديكتاتوري و به ظاهر قانوني آقاي مصدق نبود. البته اين مطلب در روزنامه شرق از قول برادر ارجمند، آقاي محمدمهدي جعفري نقل شده است و اتفاقاً اخيراً در اسفند ماه سال 1394 در جلسه يادبود درگذشت مرحوم سيدمحمدصادق طباطبايي در سالن مركز فرهنگي شهر كتاب تهران، در ديدار كوتاهي با ايشان اين موضوع را پرسيدم كه پاسخ دادند: مطلب ذكرشده صحيح نيست و كلمه پشيماني را در مصاحبه به كار نبرده‌ام و اگر در روزنامه چنين آمده، بي‌ترديد، به‌طور اشتباهي از سوي خبرنگار نقل شده است.

اما در مورد به اصطلاح «ندامت» آقاي محمدمهدي عبدخدايي از شليك به دكتر فاطمي و اينكه مي‌گويد؛ ‌اي كاش به اين كار اقدام نمي‌كرد! اين ادعا نيز صحت ندارد، بلكه آنچه آقاي عبدخدايي چندي پيش در مصاحبه‌اي مطرح ساخت اين بود كه: از اينكه با اقدام خود موجب ناراحتي خانواده دكتر فاطمي شده‌ام، ناراحت بودم و چندي قبل كه همسر وي از امريكا به تهران آمد، به ديدارش رفتم و از اينكه موجب ناراحتي او و فرزندانش شده‌ام، عذرخواهي كردم و نامبرده هم با گشاده‌رويي، ادب و احترام از من استقبال كرد.

خود آقاي عبدخدايي به من گفت: امروز روحيه‌ام و پس از 70 سال كار، تلاش و كوشش آمادگي كشتن يك موش را هم ندارد، ولي اگر به همان سن و سال و روحيه سال 1332 برگردم و ظلم و ستمي را كه به رهبرم شهيد نواب صفوي و ديگر برادران فدائيان اسلام در زندان آقايان ملي‌گرا روا رفت را شاهد باشم، بي‌ترديد همان كاري را انجام مي‌دهم كه قبلاً به آن اقدام كرده بودم!

براي اينكه اين مطلب ـ كه جنبه تاريخي دارد ـ مستندتر باشد، بي‌مناسبت نيست كه خلاصه‌اي از مصاحبه وي را با روزنامه شرق نقل كنيم: آقاي عبدخدايي نخست درباره موضعگيري‌هاي دكتر فاطمي اشاراتي دارد و مي‌گويد:«رابط شاه با دكتر مصدق، دكتر فاطمي بود. عكس فاطمي را كه شعبان بي‌مخ محافظ وي است، دارم. دكتر شايگان بعد از انقلاب گفت: مصدق معتقد بود بايد با شاه كنار بيايد و ائتلاف كند و به همين دليل دست ثريا را هم مي‌بوسد. نشان همايوني شاه براي دكتر فاطمي هم موجود است. در مصاحبه آقاي شاه‌حسيني آمده كه افراط‌كاري دكتر فاطمي به علت آن است كه فكر مي‌كند ديگر شاه رفته است و عليه شاه تند مي‌شود. البته قبل از آن فاطمي براي خوشايند شاه، در سال 1330 مي‌نويسد: جلسه آينده فدائيان در لندن تشكيل مي‌شود! البته همان فدائياني كه صفير گلوله آنها اينها را به مجلس برده و نفت را ملي كرده است. دكتر فاطمي 26 مرداد سال 1332 با دكتر فاطمي 20 مرداد سال 1330 دو دكتر فاطمي متفاوت است.»

خبرنگار شرق مي‌پرسد: اگر دوباره با انديشه و تجربه امروز به آن سال‌ها باز گرديد باز هم دست به اقدام براي كشتن فاطمي مي‌زنيد؟ عبدخدايي بلافاصله و قاطعانه مي‌گويد: بله. از انديشه گذشته خود پشيمان نيستم و صحت هم دارد، اما اصولاً گلوله به دكتر فاطمي نخورد! شما به موزه وزارت خارجه برويد. كيف دكتر فاطمي هست كه گلوله به كيف چرمي خورده و از يك طرف رفته و از سوي ديگر بيرون نيامده و خود گلوله هم در قوطي كارت ويزيت گير كرده و تميز تميز است!خبرنگار پرسيد اينكه مي‌گويند دكترفاطمي تا آخر عمر از آن سوء‌قصد رنج مي‌برده، درست است؟ عبدخدايي پاسخ داد:‌«‌الان اسناد و مستندات هست. گزارش مأمور هم هست كه مي‌گويد؛ دكتر فاطمي سالم است! دكترها كه مي‌آيند، خود را به بيماري مي‌زند! افسانه‌اي ساخته‌اند كه روده‌هاي دكتر فاطمي را جمع كردند و در ملحفه ريختند! اين را به هر پزشكي بگوييد مي‌خندد.» (5)

... و اينجانب شخصاً كيف چرم چهار لايه ديپلماتيك آقاي دكتر فاطمي را - كه در مركز اسناد وزارت امور خارجه نگهداري مي‌شود- ديده‌ام كه گلوله نتوانسته است از چهار لايه چرم عبور كند و لذا در همان لايه چهارم گير كرده و داخل كيف افتاده و مانده است!

عجيب‌تر آنكه در عكس‌هايي كه موجود است و چاپ هم شده است، وقتي آقاي دكتر شايگان و آقاي حسين مكي به عنوان نخستين عيادت‌كنندگان از دكتر فاطمي به بيمارستان مي‌روند، آقاي دكتر فاطمي روي تخت دراز كشيده است و صحبت مي‌كند و ورقه‌اي را مطالعه مي‌كند، ولي از لوله اكسيژن خبري نيست و حتي يك سرم هم به او وصل نشده است و معلوم نيست كه ايشان چگونه گلوله خورده‌ كه از يك طرف روده‌هايش به بيرون ريخته‌اند! و ازسوي ديگر مجروحي است كه حتي به اكسيژن و سرم هم نياز ندارد!اي كاش كسي پيدا شود و اسناد بيمارستاني و وزارتي مربوط به دكتر فاطمي را منتشر سازد تا حقايق آنطور كه هست روشن شود، ان‌شاءالله.

پي‌نوشت‌ها در سرويس تاريخ «جوان» موجودند.

http://www.javanonline.ir/fa/news/817966

ش.د9505016