(روزنامه جوان – 1396/08/01 – شماره 5219 – صفحه 2)
اين در حالي است كه برخلاف هياهوي برخي دولتمردان و رسانههاي زنجيره اي، اظهارات مقامات اروپايي درخصوص ايران هيچ تفاوتي با اظهارات مقامات امريكايي ندارد و اروپاييها بر اساس يك مهندسي از پيش طراحي شده و در راستاي نرمالسازي ايران، با انتخاب «استراتژي رامسازي اسب وحشي» نقش پليس خوب را عهده دار شدهاند. واقعيت اين است كه با روي كار آمدن «باراك اوباما »- رئيسجمهور سابق امريكا- پروژه «نرمالسازي ايران» با هماهنگي كامل و صد درصدي اروپا كليد خورد.
براساس اين پروژه كه به قلم «برت استيونز» در روزنامه والاستريت ژورنال با عنوان «نرمالسازي ايران» (Normalizing Iran) به چاپ رسيد شش گام براي نرمالسازي ايران در نظر گرفته شد:
۱ - وادار كردن ايران به قبول مذاكره با امريكا درباره توان هستهاي خود به منظور توقف آن و فرسودهسازي فناوري هستهاي ايران.
۲ - واداشتن ايران به قبول عدم حمايت از تروريسم تعريف شده توسط غرب.
۳ - واداشتن ايران به قبول اقتدار جمعي و تقسيم نقش منطقهاي خود با رژيم سعودي حاكم بر حجاز و دست كشيدن از عمق استراتژيك خود.
۴ - انجام اقدامات شبيخون فرهنگي توسط عوامل داخلي و ترويج اشرافيگري و دوري گزيدن از فرهنگ انقلابيگري.
۵ - واداشتن ايران به تمكين از تغيير هندسه مورد نظر غرب در چارچوب خاورميانه جديد و خودداري از اعمال تغيير منطقه به نفع خود.
۶ - استحاله جمهوري اسلامي و به رسميت شناختن رژيم صهيونيستي توسط نظام ايران.
به اعتقاد غرب ايران فقط زماني نرمال خواهد شد كه ديگر جمهوري اسلامي نباشد و بهترين راه براي مرتفع كردن بدبينيها در طي زمان از بين بردن نفوذ تندروهاي ايراني (بخوانيد تفكر انقلابيگري و استكبارستيزي و حق طلبي) از راه تعامل هر چه بيشتر با ميانه روها از طريق نمايش حداكثري انعطافپذيري ديپلماتيك براي رامسازي ايران به دست خواهد آمد.
نخستين گام از «استراتژي رامسازي اسب وحشي» در «پروژه نرمالسازي» مبتني بر به دام انداختن ايران با مذاكره هستهاي و آوردن ايران به ميدان رامسازي شكل گرفته و به زعم غربيها دهنه اسب وحشي ايران در چارچوب برجام در اختيار غرب قرار گرفته و اينك اسبي كه تا ديروز در كوه بود وارد ميدان تربيت و نرمالسازي شده است و وقت آن است كه گام دوم پروژه نرمالسازي با واداشتن ايران به مذاكره در باره توان موشكي توسط اروپاييها عملياتي شود و رجزخواني ترامپ بخشي از اين سناريو است.
ريچارد هاويت (تهيهكننده سند راهبردي اتحاديه اروپا در باره روابط با ايران) گفته بود: «توافق هستهاي يك نقطه عطف بود كه به حل مشكل اصلي ما با ايران و نرماليزه كردن نظام ايران خواهد انجاميد و پس از برجام، نيروهايي در داخل ايران، درحال اعمال فشار بر حاكميت هستند و ما اميدواريم گزارش ما نيز باعث پيشرفت در اين زمينه شود.» در حقيقت برجام نه به عنوان عاملي براي لغو تحريمها، بلكه نقشه راهي براي نرمالسازي ايران به كار گرفته شده است و به همين دليل است كه تا كنون هيچ دستاوردي براي ايران نداشته است، اين در حالي است كه دو گروه سهلانديش و عامل بيگانه (كه حتي به عنوان جاسوس در تيم هستهاي هم نفوذ كرده بودند) با بازي در پازل دشمن، نقش جاده صافكنِ طرحهاي مغاير با منافع ملي را ايفا ميكنند. كساني كه در داخل خط برجام اروپايي (برجام منهاي امريكا) را دنبال ميكنند و خواسته يا ناخواسته پازل دشمن را تكميل ميكنند بايد توجه داشته باشند كه:
۱ - امريكا شيطان اكبر و طاغوت اعظم و دشمن شماره يك ملت ايران است.
۲ - اروپا نه تنها شريك اصلي دشمن ماست بلكه بي ترديد بخش اصلي و مغز متفكر نظام سلطه است و جداسازي اروپا از امريكا قطعاً بلاهت و حماقت آشكار است.
۳ - حتي اگر با ساده لوحي اروپا را بخش اصلي نظام سلطه ندانيم بايد بپذيريم كه اشتراكات اروپا با امريكا بسيار بيشتر از اختلافات آنان است.
۴ - اروپا آشكارا حمايت خود از برجام را رسماً موكول به قبول مذاكره درباره موشكي و... از سوي ايران كرده است.
۵ - ورود به بازي طراحي شده توسط نظام سلطه (اروپا) بر خلاف استكبارستيزي و عدول از ديپلماسي انقلابي و تمكين از زيادهخواهي غربيها و وارد شدن در دومينويي است كه سرانجامي وحشتناكتر از برجام هستهاي خواهد داشت و بيشك در آينده مجدداً به ريش ما خواهند خنديد.
۶ - اگر تسامحاً ملت ايران بحث اعتماد سادهانديشانه به امريكا را تحمل كردند، بيشك به دليل «نزديكي فكري و ايدئولوژيكي»، «اهداف مشترك اقتصادي»، «اهداف مشترك سياسي همچون حمايت از رژيم صهيونيستي» و تجربه تابع بودن اروپاييها به امريكا، مردم ايران هرگز نميتوانند به اروپا اعتماد كنند.
ش.د9603048