(روزنامه كيهان – 1396/04/14 – شماره 21663 – صفحه 6)
زمینههای ورود منافقین به فاز جنگ مسلحانه
در بين ائتلاف كنندگان با منافقين، جاما گروهي دنبالهرو تجربه خداپرستان سوسياليست بود كه در دهه 1350 توسط دكتر كاظم سامي، دكترعلي شريعتمداري و... تأسيس شد. دكتر شريعتمداري پس از پيروزي انقلاب از اين جمع جدا شد و بدينترتيب جاما در آن مقطع فقط داراي تابلويي به نام دكتر سامي بود. تشكل جنبش مسلمانان مبارز به عنوان عمدهترين شريک سياسي منافقين ثمره تك روي و انشعاب حبيبالله پيمان از تشكلي به نام جنبش مسلمانان ايران بود كه قبلاً توسط وي، يزدان حاج حمزه، مهدي ممكن (اعضاي بعدي شوراي مقاومت منافقين) مهندس ميرحسين موسوي و فردي به نام حريري تشكيل شده بود.
بهرغم ديدگاههاي التقاطي «پيمان»، روحانيت مترقي همواره سعي در جذب وي داشتند، چنان که براي عضويت در شوراي انقلاب و حتي حزب جمهوري اسلامي در نظر گرفتند. اما تفاوت ديدگاه عميق پيمان و برخي از ويژگيهاي شخصيتي وي، اجازه اين همراهي را نميداد. او با انتشار نشريه امت ـ كه افرادي مثل بهروز گرانپايه از همكاران آن بودند ـ مواضع خود را ارائه ميكرد. فصل مشترك اين ديدگاهها با منافقين، مباني التقاطي و چپگرايانه اين دو گروه و نيز برخي از موضعگيريهاي آنها در قبال مسائل سياسي روز بود. جنبش مسلمانان مبارز به دليل ملايمت نسبي ديدگاههايش نسبت به منافقين در آن مقطع، گاه نقش كانال ورود افراد به گروهك مجاهدين خلق (منافقين) يا جذب ريزشيهاي سازمان را داشت.
همچنين ادعاي عضويت در اين گروه، پوششي براي كتمان عضويت برخي از افراد در سازمان منافقين بود. عزت مطهري ميگويد، جواد قديري (طراح ترور رهبر معظم انقلاب) در ابتدا خود را عضو جنبش مسلمانان مبارز معرفي ميكرد.۱ نشريه امت در تشريح ائتلاف با منافقين، كانديداهاي ائتلاف را «مترقي مكتبي» و هدف آن را «مقابله جدي با جريانات سازشكارانه انحرافي» خواند. پيش از آن نيز «امتي»ها در تلاش براي به تعويق انداختن تشكيل مجلس خبرگان قانون اساسي با منافقين همداستان بودند چون تشكيل آن را «سپردن قانون اساسي و مكتب و انقلاب به مجلسي كه در شرايط استعمار و ارتجاعزدگي اجتماعي انتخاب و تشكيل ميشود» توصيف ميكردند.۲
ساش ـ سازمان اسلامي شورا ـ به سركردگي حبيبالله آشوري تنها يك عنوان براي افزايش تعداد گروههاي ائتلافي با منافقين محسوب ميشد. آشوري، طلبه منحرفي بود كه تفسيرهايي به غايت ماترياليستي از قرآن و حتي عبادات فردي داشت. شباهت فكر او با گروه فرقان به اندازهاي بود كه گاهي اعضاي فرقان به اشتباه، پيروان آشوري شناخته ميشدند. پس از پيروزي انقلاب، آشوري به صورت غيررسمي خود را در اختيار سازمان منافقين قرار داده بود و سرانجام نيز جان خود را در اين راه به هدر داد.
علياصغر حاج سيدجوادي هم تنها يك نويسنده بود كه از گذشتهها سعي ميكردخود را در قامت يك منتقد برجسته مطرح كند. در جريان دعواي سالهاي بعد ضدانقلابيون با يكديگر، فاش شد كه او حقوق بگير سازمان سيا بوده است. با همه تلاش تبليغي كه اين ائتلاف انجام داد، حتي يك نامزد از ليست آنها به مجلس خبرگان راه نيافت. اقبال رأيدهندگان به افراد پرمدعايي مثل «مسعود رجوي و حبيبالله پيمان» به مراتب كمتر از رأي مردم به آخرين فرد ليست حزب جمهوري اسلامي (يك كارگر متدين و ناشناخته كارخانه چيت سازي به نام علي محمد عرب) بود.
زمينههاي ورود منافقين به فاز جنگ مسلحانه
واقعه 30 خرداد 1360 و ورود منافقين به فاز جنگ مسلحانه با جمهوري اسلامي حاصل چه فرايندي بود؟ پاسخهاي مغرضانه به اين سؤال در سالهاي پس از 1376 يكي از دستمايههاي جريانهايي بود كه با دستيابي به مطبوعات برخوردار از رانت دولتي سعي داشتند، گذشتهاي تيره و تار از جمهوري اسلامي را براي نسل نوخاسته ترسيم كنند. در اين رويكرد، چنين وانمود ميشد كه گروهك جنايتكار رجوي و جريان خط امام يا دست كم بخش مهمي از آن، در ورود منافقين به فاز محاربه مسلحانه و پيامد آن شهادت رهبران گرانقدر و نيروهاي مخلص خط امام از سويي و هلاكت جوانان فريب خورده جبهه نفاق در طرف ديگر، نقش يكساني داشتهاند! واقعيت چه بود؟
در ابتداي كتاب، به تلاش منافقين براي مطرح كردن خود به عنوان نيرويي پيشتاز كه به حق خود دست نيافته است، اشارههايي داشتيم. بياعتنايي مردم به نظرات منافقين در جريان همه پرسيهاي «جمهوري اسلامي» و «قانون اساسي» و انتخاب نمايندگان مجلس خبرگان قانون اساسي و بالاخره محروميت مسعود رجوي از نامزدي رياست جمهوري به دليل دادن رأي منفي به قانون اساسي و اين گروهك را به سوي تشنجآفريني بيشتر سوق داد. در جريان انقلاب فرهنگي، آنها تمامي تلاش خود را براي عدم تحقق اراده نظام در آرام بخشي و سالمسازي دانشگاهها به كار گرفتند، اما به نتيجه دلخواه دست نيافتند.
منافقين در آستانه افتتاح مجلس اول با برگزاري اجتماعي در امجديه به طرح ديدگاههاي تشنجآفرين پرداختند و نيز با ايجاد درگيريهاي فيزيكي در شهرستانهاي مختلف و در دست گرفتن مستمسكهايي مثل متهم كردن يكي از اعضاي مؤثر حزب جمهوري اسلامي (دكتر سيدحسن آيت) به توطئه كودتا براي سرنگوني رئيسجمهور، به نظام چنگ و دندان نشان دادند.
به اين ترتيب امام خميني(ره) در اولين موضعگيري آشكار درباره سوابق انحراف اين گروهك و در روز 4 تيرماه 1359 به صراحت آنان را «منافق» خواندند.۳ بيان صريح امام، منافقين را چنان تحت فشار اجتماعي قرار داد كه در هشتم تيرماه 59 اين گروهك تعطيل موقت مراكز و دفاتر خود را اعلام كرد و حتي فردي مثل ابراهيم يزدي در جايگاه نماينده امام در مؤسسه كيهان، باالتقاطي خواندن منافقين، آنها را «خطرناك» توصيف كرد.۴
در اين مقطع همچنين برخي از كادرهاي منافقين كه نسبت به رويههاي ديكتاتور مآبانه درون سازماني معترض بودند، با مشاهده آغاز روند افول سازمان در نهم تيرماه از آن جدا شدند. اين افراد همان كساني هستند كه در زمستان همان سال (1359) در جزوهاي با عنوان «روند جدايي» به تشريح انشعاب خود از سازمان پرداخته بودند. گروه موسوم به روند جدايي شامل رضا رئيسي طوسي، تهيهكننده جزوههاي آموزش نظامي در بدو تأسيس سازمان و مترجم رجوي در كنفرانسهاي مطبوعاتي و دو نفر ديگر از اعضاي قديمي مجاهدين خلق، يعني حسين رفيعي و حميد نوحي بودند كه بهرغم داشتن سؤالهاي متعدد درباره عملكردهاي سازمان و نيز كانديداتوري رجوي در انتخابات رياست جمهوري، به تبليغ براي او پرداخته بودند.
در پاسخ به اين پرسش كه اهداف واقعي اين ريزش چه بوده است، هم اكنون نيز ابهام وجود دارد، اما در جزوه «روند جدايي» به سوابقي همچون اعتراض به جاسوسي سعادتي، اعتراض به پيشنهاد نامزدي رياست جمهوري آيتالله طالقاني، مسئلهدار بودن در نامزدي رياست جمهوري رجوي با توجه به رأي منفي او به قانون اساسي، وجود بوروكراسي شديد در سازمان، فقدان دموكراسي (روابط شورايي) در تشكيلات، فقدان يك استراتژي در شيوهها و مشي سياسي سازمان و عدم بررسي عميق جريان انحرافي سال 1354 و درس نگرفتن از آن اشاره شده است.۵
رضا رئيسي طوسي از زمان فعاليت در خارج از كشور داراي ارتباط ويژهاي با ابراهيم يزدي بود و به همين دليل جدايي اين افراد از رجوي ابتدا در روزنامه كيهان به سرپرستي يزدي اعلام شد. افراد اين گروه پس از اين ماجرا فعاليت خود را در روزنامه كيهان حتي پس از ابراهيم يزدي و سپس در كتابخانه سياسي دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم ـ كه پاتوق جريان مهدي هاشمي بود ـ ادامه دادند. اين انشعاب اگر چه فاقد مبناي عقيدتي بود و فقط با انگيزههاي تشكيلاتي صورت گرفت، اما بخش اندكي از نيروهاي سازمان را در چارچوب فعاليتهاي نهضت آزادي قرار داد.
در همين ايام با كشف ابعاد جديدي از كودتاي نوژه فاش شد كه كودتاگران در مذاكره با منافقين از آنها قول گرفته بودند كه عليه يا له عاملان اين طرح وارد عمل نشوند و در عوض پس از موفقيت كودتا و اجراي كامل طرح، امتيازات خوبي به آنها داده شود. منافقين با نفوذ در شبكه كودتا سعي داشتند در صورت موفقيت كودتا با كودتاگران همكاري كنند و در صورت مشاهده علائم شكست آنان، با مطلع ساختن بنيصدر به عنوان رئيسجمهور هم وي را نسبت به توان اطلاعاتي خود واقف سازند و هم اعترافهاي گوناگون درباره همكاري اين گروهك با كودتاچيان را خنثي كنند. منافقين همچنين مسعود كشميري و جواد قديري را وارد ستاد خنثيسازي كودتا كردند تا سر نخهاي ارتباط گروهك نفاق با عوامل كودتا را از بين ببرند.
پينوشت:
۱. محسن كاظمي، خاطرات عزتشاهي، تهران، انتشارات سورهمهر، چاپدوم، مرداد1385،ص498.
۲. نشريه امت، شماره10، ص2، به نقل از: درباره جنبش مسلمانان مبارز، دفترسياسي سپاه، چاپدوم، 60/5/20، ص49.
۳. صحيفه امام، ج12، ص470.
۴. كيهان، 1359/04/10، ص16.
۵. رئيسي،رفيعي،نوحي،روند جدايي،ص39،به نقل از سازمان مجاهدين خلق، پيدايي تا فرجام،ج2،ص512.
http://kayhan.ir/fa/news/107874
ش.د9603435