تاریخ انتشار : ۲۹ آذر ۱۳۹۶ - ۱۲:۳۶  ، 
شناسه خبر : ۳۰۷۶۱۸
«باند مهدي هاشمي، علماي اصفهان و روايت يك تقابل» در گفت‌و‌شنود با حجت‌الاسلام والمسلمين سيدمصطفي ميرلوحي
اشاره: 31 سال پيش در چنين روزهايي، وزارت اطلاعات جمهوري اسلامي در پي دستور قاطع امام خميني(ره)در رسيدگي امنيتي به جرائم باند مهدي هاشمي، با تمامي توان مي‌كوشيد و پس از چندي با دستگيري برخي سران اين جريان تا حدي از دامنه فعاليت‌هاي آنان كاست. ابعاد كاركرد اين جريان بس متنوع و گسترده بود و بازخواني جامع آن مجالي موسع مي‌طلبد. در گفت‌وشنودي كه پيش روي شماست، حجت‌الاسلام والمسلمين سيدمصطفي ميرلوحي به بيان برخي اطلاعات و تحليل‌هاي خويش از كاركرد اين باند در اصفهان، در ادوار قبل و بعد از پيروزي انقلاب پرداخته و جنبه‌هايي از خصال فكري و عملي آنان را بازنمايانده است. اميد آنكه مقبول افتد.
پایگاه بصیرت / احمد‌رضا صدری

(روزنامه جوان – 1396/09/07 – شماره 5246 – صفحه 9)

* شمابه عنوان چهره‌اي كه با مسائل مرتبط با روحانيت اصفهان آشنايي داريد، بهتر مي‌توانيد نسبت اين صنف را با كاركردهاي باند مهدي هاشمي تحليل كنيد. از منظر شما، دليل اينكه اين باند در ارتكاب جنايات مختلف دستِ بازي داشتند، چه بود؟

** بسم الله الرحمن الرحيم. الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد وآله الطاهرين(ع). همگان اطلاع دارند كه باند تبهكار مهدي هاشمي معدوم، مسئول ترور چهره‌هايي چون: آيت‌الله سيد ابوالحسن شمس‌آبادي، شيخ قنبر علي صفرزاده و مهندس امير عباس بحرينيان فرمانده منصوبِ آيت‌الله مهدوي‌كني براي كميته اصفهان بود. البته آنان افراد زيادي را كشتند و در چاه انداختند و خفه كردند و مجموعاً در سال‌هاي اول انقلاب، در اصفهان مرتكب جنايات زيادي شدند. علت باز بودن دستشان هم حمايت‌هاي بي‌چون و چراي آقاي منتظري و آقاي طاهري امام جمعه اصفهان و همين‌طور فتح الله اميد نجف‌آبادي حاكم شرع وقت اصفهان بود كه نهايتاً اعدام شد.

به نظر بنده اگر كسي بخواهد تاريخ انقلاب را بنويسد و مصائب و مسائل اصفهان را نشناسد و تحليل نكند، سخت دچار اشتباه خواهد بود. كندن غده سرطاني اين باند تبهكار، از دست كسي جز حضرت امام(ره) برنمي‌آمد كه نهايتاً با عزل آقاي منتظري و پيش از آن با اعدام مهدي هاشمي و اميد نجف‌آبادي انجام شد.

* شما آيت‌الله شمس‌آبادي را ازنزديك ديده بوديد؟ ايشان چه نقشي در فعاليت‌هاي مذهبي اصفهان داشت؟

** بله، من با اينكه در آن مقطع سن زيادي نداشتم، ولي در متن جريانات بودم. شهيد شمس‌آبادي را هم در خانه دايي‌ام ديده بودم. ايشان با پدربزرگم هم رفت ‌و آمد داشتند. ايشان به‌رغم اينكه از نظرشان روحاني مادون مرحوم آيت‌الله خادمي بود، اما به لحاظ كثرت روابط و فعاليت‌ها، از ايشان فعال‌تر و در واقع مصدر بسياري از فعاليت‌هاي ديني‌اي بود كه در اصفهان انجام مي‌شد. ايشان در مجامع مذهبي اين شهر، محبوبيت و نفوذ بالايي داشت و بازتاب‌هاي شهادت ايشان هم، اين امر را نشان مي‌داد.

* سابقه اختلاف حوزه علميه اصفهان با شخص آيت‌الله منتظري به چه دوره‌اي بازمي‌گشت و اين چالش از چه دوره‌اي علني شد و به تقابل گراييد؟

** مقدمتاً عرض كنم كه حوزه اصفهان را دست‌كم نگيريد. متأسفانه 50 ،60 سال اخير، دوران افول حوزه اصفهان است، حتي در آغاز انقلاب هم چهره‌هايي مانند: آيت‌الله حاج آقا حسين خادمي، آيت‌الله سيد مصطفي مهدوي، آيت‌الله حاج آقا حسن صافي، آيت‌الله آسيد محمدعلي موحد ابطحي (دايي خود ما)، آيت‌الله آسيد محمد علي صادقي- كه عمدتاً هم از تحصيلكردگان حوزه نجف بودند- در اصفهان حضور داشتند، منتها درآستانه انقلاب و پس از پيروزي آن، جرياني درپي اين بود كه تمامي اين چهره‌ها را حذف و اساساً روحانيت را در دو سه نفر خلاصه كند! خاطرم هست در همان دوره، يك بار در مسجد مصلاي اصفهان بودم و علما و مدرسيني چون: آيت‌الله خادمي، آيت‌الله آسيد مصطفي مهدوي و... حضور داشتند. جمعيت هم براي تظاهرات آمده بود.

آقاي حسين رامشه‌اي پشت تريبون بود و اعلام كرد نماز جماعت به امامت حضرت آيت‌الله العظمي حاج سيد جلال‌الدين طاهري(آن روزها كسي به او آيت‌الله هم نمي‌گفت چه رسد به آيت‌الله العظمي) اقامه مي‌شود. يك مرتبه ديديم همه علماي برجسته بلند شدند و رفتند و حاضر نشدند پشت سر او نماز بخوانند، چون اينها با هم دعواي عقيدتي داشتند. دعوا هم به كتاب شهيد جاويد و سخنان دكتر شريعتي برمي‌گشت. علماي اصفهان آقاي صالحي نجف‌آبادي نويسنده شهيد جاويد را از نظر فكري منحرف مي‌دانستند. اختلافشان با آقاي منتظري هم عقيدتي بود نه سياسي. مي‌گفتند: اين فرد، در مورد فدك و مسئله حضرت فاطمه (س) قصور دارد. موقعي هم كه قائم‌مقام رهبري بود، با عده‌اي براي تسليت فوت مادربزرگ ما به مدرسه آقاي ابطحي آمد، اما باز هم علماي شهر تحويلش نگرفتند!

درباره كتاب شهيد جاويد، تنها عقيده علماي اصفهان اين نبود، عمده علماي بلاد چنين داوري‌اي داشتند. حتي علامه طباطبايي هم كه نه يك شخصيت سياسي بلكه شخصيتي علمي بود، به شدت اين كتاب را تخطئه كرد، البته حضرت امام در دوران اوج‌گيري اين دعوا فرمودند: «اين دعوا را ختم كنيد، چون رژيم دارد از اختلاف و دعواي شما به نفع خودش استفاده مي‌كند.» باز افرادي از اين طيف به جاي اينكه به توصيه حضرت امام عمل كنند، از اين سخن ايشان سوءاستفاده و تبليغ كردند كه منظور ايشان فلاني و فلاني بوده است! البته بعدها اسنادش رو شد كه خود ساواك هم، شهيد جاويد را در تيراژ وسيعي چاپ و براي دامن زدن به اين گونه اختلافات، پخش كرده بود. اما با اين حال، اين چيزي از انحراف عقيدتي نويسنده اين اثر و حاميان او نمي‌كاست.

* قاعدتاً ريشه عقيدتي و اخلاقي رفتارهاي باند مهدي هاشمي بايد چيزي فراتر از اختلاف برسر مطالب يك كتاب بوده باشد. اين جماعت اساساً چه خلق و خويي داشتند؟

** درست است. دار و دسته مهدي هاشمي بر سر هر چيزي، از جمله همين كتاب شهيد جاويد، هر كسي را كه نظرش با آنها موافق نبود، متهم مي‌كردند كه اينها اهل مبارزه نيستند و اگر دستشان مي‌رسيد سعي مي‌كردند او را سر به نيست كنند! عملاً هم اين كار را كردند و هر كسي را كه دستشان رسيد، ترور كردند، البته ليست ترور اينها خيلي مطول از چيزي بود كه در عمل اتفاق افتاد، منتها عملاً نتوانستند تمام اهداف خود را بزنند. اينها طرف مقابل را متهم مي‌كردند كه اينها اهل مبارزه با شاه نيستند و حتي با مبارزه مخالفند، در حالي كه ابداً اينطور نبود. خود من از هفت ، هشت سالگي تا پيروزي انقلاب در مسجد مرحوم آيت‌الله حاج آقا احمدامامي بزرگ شدم. اصلاً پاتوق و پايگاه ما آنجا بود. در هيچ مسجد مهمي در اصفهان، مثل مسجد آقاي امامي، نام حضرت امام به كرات و با تكريم و تجليل برده نمي‌شد. به همين دليل هم، مدام ايشان سر اين جور قضايا دستگير و زنداني مي‌شد. اين دروغي بود كه اين طيف به طرف مقابل مي‌بستند تا رفتارهاي خودشان را توجيه كنند.

* ظاهراً پس از پيروزي انقلاب، اين تقابل با ابعاد گسترده‌تر تشديد شد، آن هم در حالي كه سپاه، جهاد و دادگاه اصفهان در اختيار اين طيف يا وابستگان به آنها بود. اينطور نيست؟

** بله، دادگاهي هم كه حاكم شرعش اميد نجف‌آبادي و رئيسش حسين رامشه‌اي باشد، تكليفش معلوم است. فقط يك جا كار دست طيف آيت‌الله خادمي و علماي اصفهان و آن هم «كميته‌هاي انقلاب» بود كه مسئول آن، مهندس بحرينيان را هم ترور كردند. خدا حفظ كند آيت‌الله باقري كني را. ايشان چند سال پيش به من گفت كه آقاي بحرينيان آمد و به من گفت: اينها مي‌خواهند مرا بكشند! گفتم: مگر شهر هرت است؟ شما برو سر كارت و نگران نباش! ولي اين خبيث‌ها زدند و آن بنده خدا را كشتند. ايشان گاهي به شوخي مي‌گفتند: «براي خودمختاري، كردها كشته دادند، ولي اصفهاني‌ها خودمختار شدند!» در اصفهان كميته تعطيل شد و تا آخر هم اين باند تبهكار نگذاشت كميته مجدداً در اصفهان راه بيفتد. اساساً در آن سال‌ها و در بسياري از امور، اصفهان ابداً از تهران حرف‌شنوي نداشت! اينها براي خودشان دم و دستگاهي داشتند. موقعي كه علما فشار آوردند كه حسين رامشه‌اي را- كه رئيس دادگاه بود عزل كنند- او در اسفند 58 با كيهان مصاحبه و اعلام كرد من عليه ارتجاع اعلام جرم مي‌كنم!

* ارتجاع يعني چه كساني؟

** ادامه داده بود: «در تهران مهدوي‌كني و قدوسي و در قم مؤمن و شرعي و در اصفهان خادمي!» جرم شهيد قدوسي اين بود كه به عنوان دادستان انقلاب، او را عزل كرده بود و جرم آيت‌الله مهدوي هم اين بود كه هليكوپتر فرستاده بود تا قاتلان شهيد بحرينيان را به تهران بياورند، چون ايشان مي‌دانست كه در اصفهان، اين پرونده را ماست‌مالي خواهند كرد! آيت‌الله مؤمن و مرحوم آيت‌الله شرعي هم - كه رئيس دادگاه انتظامي قضات بودند- مي‌خواستند به تبهكاري‌هاي اميد نجف‌آبادي حاكم شرع و حسين رامشه‌اي رئيس دادگاه انقلاب، رسيدگي كنند. در ادامه همان مصاحبه، خبرنگار كيهان اعتراض كرده بود: «شما از همه افراد بدون لقب نام مي‌بري، در حالي كه برخي از آنها از علماي بزرگ هستند و از آن طرف به آقاي طاهري مي‌گويي آيت‌الله؟» قاعدتاً مي‌دانيد كه حضرت امام فرموده بودند: «من خادم آقاي خادمي هستم» و آن وقت اينها كاري كردند كه آيت‌الله خادمي، مدتي از اصفهان بيرون رفت! اينها چنان تاخت و تاز مي‌كردند كه همه علما مساجد را تعطيل كردند و آقاي خادمي هم به قم رفت. واقعاً نهايت بي‌شرمي را داشتند و مي‌گفتند: آقاي خادمي پايگاه ارتجاع در اصفهان است!

* علت اين همه خصومت چه بود؟

** چون در آن شرايط كمتر كسي متوجه عمق و باطن اين فتنه كذايي شده بود. آيت‌الله خادمي، مهدي هاشمي و جريان منحرف پشت سر او را خوب مي‌شناخت و همينطور آيت‌الله مهدوي‌كني حواسش حسابي به اين جريان بود. شهيدآيت‌الله قدوسي، آيت‌الله مؤمن و آيت‌الله شرعي هم نسبت به اينها حساس بودند.

* واكنش علماي اصفهان به رفتارهاي اين طيف در آن دوره چه بود؟

** صداي ناله بعضي از علما از اصفهان بلند شده بود، اما مگر كسي جرئت داشت اعتراضي بكند؟ آقاي منتظري قائم‌مقام رهبري بود و مرتبطان با او، نفس‌ها را مي‌بريدند و اگر كسي لب ‌تر مي‌كرد، فوراً برايش حكم صادر مي‌كردند و چون سپاه و دادگاه و همه نهادهاي مهم در دستشان بود، فوراً هم اجرا مي‌كردند، حتي اخوان امامي هم كه 40 سال قبل، از محبوب‌ترين علماي اصفهان بودند و مسجدشان پرجمعيت‌ترين مسجد بود، طوري كه خيابان‌ها هنگام برگزاري جلساتشان از جمعيت بند مي‌آمد، جرئت نداشتند اعتراض كنند! اين دو برادر بسيار هم به حضرت امام نزديك بودند و ايشان هم نامه‌هاي زيادي از نجف براي آنها فرستادند بودند، اما بعد از انقلاب همين باند تبهكار، اين دو برادر را زدند و كوبيدند كه شما ضدانقلاب هستيد!

* چرا؟

** چون مخالف آقاي منتظري، آقاي طاهري، مهدي هاشمي و كتاب شهيد جاويد بودند. اينها در يك مورد، آيت‌الله حاج آقا احمد امامي را از منبر پايين كشيدند. آيت‌الله حاج آقا حسن امامي را تهديد كردند و شاگردانشان را كتك زدند! آيت‌الله حاج آقا مهدي فقيه ايماني را با تير زدند، به طوري كه تير شليك شده، از يك طرف سرش وارد و از طرف ديگر خارج شده بود.

* ظاهراً در همان دوره، مرحوم آيت‌الله مهدوي‌كني براي سر و سامان دادن به اينگونه قضايا، سفري به اصفهان داشتند. از موجبات اين سفر و رويدادهاي مرتبط با آن، چه خاطراتي داريد؟

** در آن روزها حضرت امام سكته كرده و در بيمارستان قلب بستري بودند و با شنيدن اخبار اصفهان، آيت‌الله يزدي را براي سر و سامان دادن به اوضاع، به اصفهان فرستادند، ولي ايشان حريفشان نشد. بعد كه مهندس بحرينيان را ترور كردند، امام آيت‌الله مهدوي‌كني را فرستادند كه آن روزها فرمانده كميته، وزير كشور، عضو شوراي انقلاب و دهها حكم و مأموريت از حضرت امام داشت. ايشان به اصفهان رفت كه دعواي بين كميته و سپاه را فيصله بدهد. آن روزها سپاه دست آقاي طاهري و دار و دسته‌اش بود و كميته دست مهندس بحرينيان و نهايتاً آيت‌الله خادمي. آيت‌الله مهدوي‌كني مي‌فرمود: «من و آقاي طاهري و آقاي خادمي در جلسه‌اي كلي بحث كرديم و به توافق رسيديم و قرار شد چيزي بنويسيم و امضا كنيم كه دعوا فيصله پيدا كند. نزديكي‌هاي غروب بود كه عبدالله نوري آمد و در گوش آقاي طاهري گفت: يك وقت با اين مرتجع‌ها چيزي را امضا نكني! عبدالله نوري اگرچه سعي مي‌كرد آهسته حرف بزند تا من نشنوم، اما من شنيدم. آقاي طاهري هم بلند شد و گفت: من بايد بروم نماز! گفتم: خب اول اين را امضا كن و بعد هر جا كه مي‌خواهي برو! ولي او اين كار را نكرد و رفت و برنگشت و ديگر هم حاضر نشد متن را امضا كند.

اينها همان حضراتي هستند كه بعد از دوم خرداد، ادعا مي‌كردند بايد در داخل و خارج كشور تنش‌زدايي كرد! اينها مي‌خواستند بعد از امام حكومت ديكتاتوري درست كنند و آقاي منتظري را بگذارند آن بالا و بعد هم هر كاري كه دلشان مي‌خواهد بكنند. كم جنايت نكردند. چقدر در افغانستان آدم كشتند. چقدر افراد را به جرم اينكه فتواي آيت‌الله خوئي را نقل مي‌كردند، مورد تعرض قرار دادند. مي‌گفتند: فتوا، فقط فتواي امام و قائم مقام رهبري يعني آقاي منتظري! البته درباره حضرت امام كه صد درصد دروغ مي‌گفتند. اينها اگر سخن امام را قبول داشتند كه آن جنايت‌ها را نمي‌كردند. به اسم نهضت‌هاي آزادي‌بخش، در كشورهاي مختلف چه جنايت‌ها كه نكردند. خلاصه از خيانت و جنايت چيزي را فروگذار نكردند.

* شنيده‌ايم كه آيت‌الله خادمي تا پايان حيات، در پي رسيدگي به جرائم اين طيف بود، هرچند از اين پيگيري‌ها نتيجه‌اي نگرفت. دراين باره چه خاطراتي داريد؟

** خاطرم هست بعد از شهادت آيت‌الله بهشتي، آيت‌الله موسوي اردبيلي به اصفهان آمده بود. آقاي خادمي به آقاي اردبيلي ‌گفت: «‌ما چند سال است كه در برابر اين گروه جنايتكار صبر كرده‌ايم، گفتيم اول انقلاب است بايد صبر كنيم، جنگ است بايد صبر كنيم، بحرينيان را كشتند، صبر كرديم. تا كي بايد صبر كنيم؟ مگر حاج آقا مهدي فقيه ايماني را تير نزدند؟ حالا هم ضاربش دارد راست راست راه مي‌رود! مدام گفتيم بايد صبر كنيم. پس كي بايد عدالت درباره اينها اجرا شود؟ جواب كساني را كه اينها اموالشان را مصادره كردند و پدران و فرزندانشان را كشته‌اند، چه بدهيم؟شما رئيس قوه قضائيه هستيد، پس كي وقتش مي‌رسد كه اينها را دستگير و محاكمه كنيد؟» آقاي اردبيلي جواب داده بود: «آقاي خادمي! ما كه هيچ، بچه‌هايمان هم هيچ، نوه‌هايمان هم كه بيايند، نمي‌رسيم به اين پرونده‌ها رسيدگي كنيم!»

* اين رفتارها علي‌القاعده بايد شهود هم زياد داشته باشد. البته اگر جرئت كنند از ترس بقاياي اين طيف حرف بزنند. شما از شهود اين وقايع هم دراين باره سخناني شنيده‌ايد؟

** بله، يك مرد كليد‌سازي بود كه مي‌گفت: اينها مرا مي‌بردند كه در خانه‌هاي مردم ثروتمند را باز كنم. بعد پولدارها را مي‌بردند و به درخت مي‌بستند و رويشان صمغ مي‌ريختند و زنبورها را به جانشان مي‌انداختند تا مجبور شوند بنويسند: من اين كارخانه را با ميل و رغبت به شما دادم! كارخانه علي همداني را به فلاني دادم! كارخانه «ريس باف» و «پروين و سيمين» را به فلاني دادم، افراد را بردند و به‌زور اموال و كارخانه‌هايشان را مصادره كردند. آقاي كلاهدوزان آمد خدمت آيت‌الله مهدوي‌كني و گفت: من پول بيمه و آب و برق كارخانه پنبه پاك‌كني را پرداخت كرده بودم، اينها آمدند و به اسم پيدا كردن مواد، آنجا را مصادره كردند. اين آقاي كلاهدوزان بزرگ‌ترين روضه‌خوان اصفهان بود، بنده خدا چند سال پيش فوت كرد. اولين كسي بود كه پس از تبعيد حضرت امام به نجف، 10 هزار تومان براي ايشان فرستاد و از همان اول، طرفدار ايشان و انقلاب و مبارزين بود. بزرگ‌ترين مجالس عزاداري دهه محرم، در خانه ايشان برگزار مي‌شد. به چنين آدمي گفتند: تو ضدانقلابي و بايد اموالت مصادره شود!

بقاياي اينها متأسفانه هنوز هم، حتي در برخي نهادهاي حاكميتي هستند وكسي به آنها توجه ندارد. اينها را دست كم نگيريد. الحمدلله قدري از اطلاعات و سپاه مي‌ترسند. از نظر روحي و رواني هم آدم‌هاي عادي‌اي نيستند، مثل مار هستند كه در لانه خزيده‌اند و كافي است آفتاب ببينند تا بيرون بيايند.

* اين سخن را با اطلاع دقيق مي‌گوييد؟

** بله، من زاده اصفهان هستم و برخي از آنها را مي‌شناسم. به هر حال جريان بسيار خطرناكي هستند كه فعلاً با درايت و هوشیاری مسئولین و نهادهای انقلابی، قدرت و جرئت تحرك ندارند، اما ذره‌اي از آنها غفلت شود، باز هم صدمات جبران‌ناپذيري به انقلاب و اسلام خواهند زد. نبايد از اين خطر غافل شد.

http://www.Javann.ir/882962

ش.د9603870