(روزنامه كيهان ـ 1396/10/07 ـ شماره 21804 ـ صفحه 7)
چندی پیش رهبر انقلاب، با یادآوری وقایع تلخ فتنه 88 فرمودند: «این فتنه، «بیماری اجتماعی» بود که با حضور عظیم مردمی دفع شد.» در دیدگاه رهبر انقلاب، فتنه 88 بیماری و عفونت ویروسی بود که در بخشی از بدنه (هرچند کوچک) جامعه پیدا شد و با داشتن سابقه حداقل 10 ساله، در شرایط اجتماعی و سیاسی خاص آن زمان فرصت بروز و کنشگری یافت. با این مبنا بود که از زمان پیدایش تا رفع بیماری، رهبر انقلاب در سخنان خود به علل این بیماری اشارههایی داشتهاند تا عموم جامعه آگاه باشند؛ «سادهاندیشی و هوسزدگی، قدرتطلبی و سهمخواهی بیش از حد، مبارزه افراطی برای کسب قدرت سیاسی به گونهای که حقیقت، قربانی قدرت گردد از سوی عدهای از خواص دنبال شد که همین عطش موجب گردید دنیا را از دریچه قدرتخواهی و سهمطلبی بنگرند که اگر در ساخت سیاسی قدرت حضور نداشته باشند یا از آن کنار گذاشته شوند، فتنهها بهپا کنند و همه چیز را به آشوب کشند.»
همچنین ایشان جایی دیگر تأکید کردند: «اگر ما از اخلاق اسلامی دور شدیم، اگر عدالت را فراموش کردیم، شعار عدالت را به انزوا انداختیم، اگر رودربایستیها، ضعفهای شخصی، ضعفهای شخصیتی بر روابط سیاسی و بینالمللی مسئولین کشور حاکم شود، اگر مردمی بودنِ مسئولان کشور را دستکم گرفتیم، اگر مسئولین کشور هم مثل خیلی از مسئولین کشورهای دیگر به مسئولیت به عنوان یک وسیله و یک مرکز ثروت و قدرت نگاه کنند، اگر ایستادگی در مقابل تجاوزطلبیهای دشمن فراموش شود، اگر مسئله خدمت و فداکاری برای مردم از ذهنیت و عمل مسئولین کشور حذف شود، اگر مردمی بودن، سادهزیستی، خود را در سطح توده مردم قرار دادن، از ذهنیت مسئولین کنار برود و حذف شود؛ پاک شود، اگر این مغزهای حقیقی و این بخشهای اصلیِ هویت واقعی جمهوری اسلامی از دست برود و ضعیف شود، ساخت ظاهریِ جمهوری اسلامی خیلی کمکی نمیکند؛ خیلی اثری نمیبخشد و پسوند «اسلامی» بعد از مجلس شورا: مجلس شورای اسلامی؛ دولت جمهوری اسلامی، به تنهایی کاری صورت نمیدهد. اصل قضیه این است که مراقب باشیم آن روح، آن سیرت از دست نرود، فراموش نشود؛ دلمان خوش نباشد به حفظ صورت و قالب. به روح، معنا و سیرت توجه داشته باشید. این، اساس قضیه است.»
از نگاه رهبر انقلاب، حسادت، بغض و دشمنی، نتیجه یک دهه تلاش براندازانه بود که از سوی عدهای خواص در قالب ایجاد فتنه و فضای ابهامآلود پیگیری شد. در واقع فضای انتخاباتی حاکم بر جامعه در آن زمان فرصت مناسبی شد تا آن را بروز دهند و بیماری بخشی از بدنه، علائم بیرونی خود را ظاهر سازد. در ادامه به بررسی ویژگیهای جامعهشناختی این وضعیت بیماری اجتماعی پرداخته و پس از آن، این موضوع مورد بررسی قرار خواهد گرفت که فتنه 88 را میتوان در کدام قالب «بیماری اجتماعی» و یا «جنبش مردمی» تعریف کرد؟
مؤلفههای معرف فتنه 88 به عنوان یک بیماری:
1ـ ضدیت با ارزشها و هنجارهای حاکم بر جامعه و سعی در تضعیف آنها
در وضعیت بیماری اجتماعی، فرد یا جریان بیمار، ارزشهای موجد همبستگی جامعه را به یک باره نقض و ارزشهای خاص خود را مد نظر قرار میدهد، حتی اگر بافت کلی جامعه با ارزشهای آنان نامأنوس و یا در ضدیت باشد. حال آنکه همین ارزشهای فراگیر حاکم بر جامعه، منبع اصلی وفاق و پیوستگی جامعه ایرانی است که حتی دشمنان سیستم نیز به آن اشاره دارند و همین فاکتور مانع بسیاری از اقدامهای آنان بوده است. در واقع رفتارشناسی این کنشگران نشان میدهد هدف اصلی آنان برچیدن گزاره «دین» از «سیاست اجتماعی» سیستم بوده است. در این وضعیت، هیچ بررسی و واقعبینی از ارزشها و هنجارهای مورد قبول جامعه وجود ندارد و خود بیمار، کجرویاش از هنجارهای فراگیر اجتماعی را نمیبیند و در تقلای کوتاه و بیحاصل خود جامعهای را در پیش رو دارد که کماکان به ارزشهای بنیادین خود واقف و در صدد رفع و واکسینه کردن بیماری است.
2ـ عدم تعقل
بخشی از این بیماری، سادهاندیشی و عدم تعقلی بود که هم در کنش خواص و هم کسانی که تحت تأثیر آنها قرار داشتند، وجود داشت. عدم تعقل و فرهنگ سیاسی برخاسته از آن، عنان کنش را به دست احساسات رادیکال میسپارد و همین سلطه احساسات باعث میشود که به جای اینکه منافع و اهداف واقعی جامعه در نظر گرفته شود و رفتارهای مدنی را با آن بسنجند، غلبه احساسات برانگیخته شده را بر کنشهای خود بپذیرند و رفتارهای سیاسیشان به صورت واکنشهای عاطفی بروز کند، بدون اینکه پیامدهای مثبت و منفی آن رفتارها در رابطه با حقایق جامعه و منافع ملی محاسبه شده باشد. در این شرایط نیروهای خارجی مخالف سیستم در قالب جنگ نرم با پدیدآوردن صحنههای احساسی میتوانند هیستری [نوعی بیماری روانی] جمعی ایجاد کنند و مدیریت رفتارهای مدنی را در اراده خود بگیرند و به بیان دقیقتر با جایگزین کردن واکنشهای احساسی رفتارهای غیرمدنی ایجاد کنند. از این رو در این وضعیت رفتارهایی مشاهده میشود که کاملا با معیارها و فرم کنش عقلانی فاصله دارد و این روند عقلانیتزدایی و گسترش هیستری جمعی منجر به آن میشود که عدهای حتی به ارزشهای ملی و دینی خود اهانت کنند.
در وضعیت بیماری اجتماعی، فرد یا جریان بیمار، ارزشهای موجد همبستگی جامعه را به یک باره نقض و ارزشهای خاص خود را مد نظر قرار میدهد، حتی اگر بافت کلی جامعه با ارزشهای آنان نامأنوس و یا در ضدیت باشد. حال آنکه همین ارزشهای فراگیر حاکم بر جامعه، منبع اصلی وفاق و پیوستگی جامعه ایرانی است که حتی دشمنان سیستم نیز به آن اشاره دارند.
3ـ مخالفت صرف
در وضعیت بیماری اجتماعی در بخشی از بدنه جامعه، عدهای وجود دارند که رفتارهای اجتماعی آنها در تمام دورانها مخالفت با همه مظاهر و بودگیهای اجتماعی است، به صورتی که با هر سیاستی که توسط غیر از خودی اتخاذ شده باشد، به سرعت مخالفت میشود، حتی اگر تجربه نشان دهد که آن سیاست به نفع منافع عمومی اجتماعی است و جامعه همراه و هماهنگ با سیاست خاص سیستم است و در سیکل تعاملی حکومت - جامعه همه تلاشها در جهت حل نقاط ضعف و بهبود شرایط است. ضمن اینکه غالبا مخالفتها در اکثر اوقات بدون ارائه سیاست بدیل و برنامه راهنمای خاص دیگر است، یعنی هیچ ارائه راهحلی وجود ندارد و دور باطلی از مخالفت در رفتار و گفتار این کنشگران مشاهده میشود.
4ـ خودمحوری و سهمخواهی افراطی از قدرت
در این شرایط عدهای در مواجهههای شخصی بدون ملاحظه نظرها و اهداف دیگر اعضای جامعه، تمایلها و اغراض شخصی خود را بر دیگر اعضا ترجیح میدهند، در درون جامعه خود، فقط دیدگاهها و خواستههای گروه، طبقه و یا همفکران خود را برحق و درست میدانند. در فضای انتخاباتی جامعه نیز این رفتار بدین صورت نمایان میشود که عدهای رأی خود را برتر و به طور حتم بیشتر میدانند و انتظار دارند کل جامعه با نظر آنان موافق باشند. وجه غالب خودمحوری و خودخواهی سهمخواهی هرچه بیشتر از قدرت سیاسی درون جامعه است که در عمل نیز قدرتخواهی مداوم را سبب میشود و زمانی که اکثریت آرای جامعه شامل شخصی غیرخود میشود، با برنامهریزیهای قبلی بمباران انگارهسازیهای کاذب و پخش آنها در جامعه به سرعت آغاز میشود در حالی که بعضی از این انگارهها مثل «تقلب» که به گستردگی مطرح میشود، نخست متوجه سطوح مختلف همین جامعهای است که آنها را مخاطب قرار دادهاند، چرا که انتخابات از ابتدا تا انتها توسط اعضای جامعه برگزار میگردد.
5ـ تقلید از خواص
بخشی از این بیماری مولود پیروی ناآگاهانه از سران جریانآفرین در همان زمان بود. بخشی از بدنه متأثر از فضای تبلیغاتی سنگین و فراگیر رسانههای خارجی در پی شکست انتخاباتی کاندیدای مورد نظر خود، بدون تأمل در اغراض و انگیزههای این تبلیغات به دنبال احساسات تهییج و دستکاری شده خود در پی اجرای فرامین خواص برآمدند که البته در بسیاری از موارد پشیمانی زودهنگام بر رفتار کنشگران مستولی گردید.
6ـ عطش ایجاد بینظمی و نقض قوانین
در وضعیت بیماری اجتماعی همه کنشها به سرعت منجر به پدید آمدن بینظمی وسیعی در حوزه کنش میشود. به همین دلیل اوباشیگری همواره در این کنشها وجود دارد و در واقع اوباشیگری فرم غالب و شاکلهبندی اعتراض را دربر میگیرد. افراد اوباش از فضای بینظمی به وجود آمده در اجتماع استفاده کرده و ذیل فضای ایجاد شده به دنبال چیزی هستند که شاید دقیقا ماهیت آن را هم ندانند. به این ترتیب افراد اوباش در کنشها برساخته [ساختگی، مصنوعی، غیرواقعی] میشوند. از سوی دیگر دوگانگیهای شدید این انتخابات نظیر رد چارچوبها و ساختارهای قانونی از طرف کسانی که با شعارهای قانونی وارد انتخابات شده بودند و رد مشروعیت نهادهایی که با پذیرش آنها وارد چرخه انتخابات شدند، نظیر ستاد انتخابات و شورای نگهبان، تغییر موضع سوسیالیستهای دهه 70 به لیبرالیست، نفی شعارهای اصلی خط امام(ره) مثل ایستادگی مقابل آمریکا و حمایت از فلسطین و عدم محصور شدن در چارچوب مرزهای ملی در کنار انتساب خود به امام(ره) و خط امام(ره) و تغییر موضع بعضی از عناصر درون نظام به اپوزیسیون و تلاش برای استفاده از مزایای درون نظام بودن، ضمن رد مشروعیت ولایت فقیه، مجلس، ستاد انتخابات، دستگاه قضایی و قوه قضائیه فضایی آنومیک [بیهنجاری] را رقم زد که بسیاری را دچار بیهنجاری کرد که این مسئله با دعوت به راهپیماییهای بیمجوز، فشار رسانهای، مطبوعاتی و شبکه اجتماعی شکل گرفته در دوران انتخابات و بیانیههای احساسی بر ایجاد پتانسیل رفتارهای ناهنجار پرخاشگرانه افزود.
بخشی از این بیماری، سادهاندیشی و عدم تعقلی بود که هم در کنش خواص و هم کسانی که تحت تأثیر آنها قرار داشتند، وجود داشت. عدم تعقل و فرهنگ سیاسی برخاسته از آن، عنان کنش را به دست احساسات رادیکال میسپارد.
7ـ آسیبرسانی و خشونت
اعتراض بیش از حد و خشونت، جزءِ جداییناپذیر رفتارهای معلول بیماری اجتماعی است و تخریب اماکن، اموال عمومی، ساختمانها، آتش زدن و... در خزانه کنشِ کنشگران قرار دارد.
8ـ برانگیختگی آنی و به شدت هیجانی
در رفتارهای اجتماعی که حاوی مقادیر بسیاری از هیجانات جمعی است، پایان کار با سرعت به نقطهای میرسد که از آن به بعد فعالیتها آهسته و سپس خاموش میشوند و به توقف اضطرابآمیز میرسند. پایان فعالیتهای پرهیجان سیاسی، با مکانیسمهایی از قبیل نهادینه شدن اجلاسهای سیاسی و انتخابات متعاقب آن همراه هستند. به لحاظ عملی، در صورت وجود سلامت اجتماعی در تمامی سطوح جامعه، فعالیت سیاسی اجتماعی در جریان انتخابات، با برگزاری انتخابات و انتخاب کاندیدا میبایست خود به خود پایان مییافت اما وقایع پس از آن اینگونه نشان میداد که از قبل چنین برنامهریزیهایی برای افکارسازی، جریانآفرینی و عیبجویی افراطی به طور عمد وجود داشته است.
جنبش مردمی یا بیماری اجتماعی؟
برخی واژهها از بار معنایی خاصی در علم جامعهشناسی سیاسی برخوردارند که الزام میدارد کاربرد این واژهها برای شناسایی یا توضیح برخی تحولات و رویدادها، با توجه به همان بار معنایی واقعی آنان صورت پذیرد؛ تا موجد ابهامات و شبهاتی درباره خود آن رویداد نشود. واژه «جنبش» (Movement) یا «جنبش اجتماعی» (Social Movement) از جمله این واژهها هستند. تعاریف این واژه دربردارنده موضوعات زیر است:
1. جنبشها، ارزشها و هنجارهای جدیدی عرضه میکنند و بر آرمان شهر مورد نظر برای تکوین نظم نوین اجتماعی، تأکید میورزند.
2. جنبشها دارای تشکل، سازماندهی و شبکههای ارتباطی مداوم هستند.
3. جنبشها دارای پایداری و استمرارند.
عنصر آگاهی در جنبشها وجود دارد و نقش هویتبخشی دارند. همچنین یکسری ویژگیهای مشترک در تعریف جنبشها وجود دارد که اگر محقق نشود، آنگاه با دیگر موضوعات اجتماعی خلط مبحث شده و اشتباه گرفته میشود. این ویژگیها عبارتند از:
1ـ داشتن اهداف مشخص، اولویتبندی شده و تا حد امکان قابل دسترس؛
2ـ وجود هویت مشترک و یک ایدئولوژی حداقلی که وحدت، همبستگی و انسجام درونی را باعث شده، هدف را توجیه و مشروع ساخته و برنامه و راهکار چگونگی دستیابی به هدف را بهصورتی ساده ترسیم کند.
3ـ داشتن رهبر یا کادر رهبری کارآمد که مورد اطاعت و پذیرش اکثریت قریب به اتفاق اعضا و حامیان جنبش باشد.
با توجه به تعاریف بیماری اجتماعی و جنبش اجتماعی اکنون میتوان بررسی تطبیقی انجام داد که آیا حوادث سال 88 در جامعه ما در مؤلفه بیماری تعریف میشود و یا جنبش؟ در وضعیت ویژه آن زمان عده خاصی که مسئلهآفرینی کردند، هدف واحد و مشخصی را دنبال نمیکردند و برنامه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی منسجمی نداشتند؛ در صورتی که اهداف یک جنبش دستاوردهای ملموس و مشخصی هستند که جنبش در پی دستیابی به آنها است. این اهداف باید برای جمعیتی که از طرفداران بالقوه جنبش محسوب میشوند، معتبر بوده و بخشهای وسیعی از آنان را با یکدیگر متحد کند؛ از نظر امکان موفقیت و نیل به حصول، اولویتبندی شده باشد؛ ضمن آنکه در کنار اهداف نمادین، باید دستاوردهایش نیز از نظر بهبود اجتماعی قابلمشاهده باشد.
گروههای جریانآفرین آن زمان از نظر عقیدتی و ایدئولوژیکی نیز طیف ناسازگار و ناهماهنگی را تشکیل میدادند؛ چنانکه در یک سر طیف معتقدین به سکولاریسم و لیبرالیسم غربی و مخالفان نظام ولایت فقیه و در سر دیگر طیف، ارزشگرایان منتقد و حتی برخی از یاران نزدیک امام(ره) قرار داشتند. همچنین این جریان از رهبری واحد و مشخصی برخوردار نبود. کادر رهبری و سیاستگذاری واحدی بر این جریان حاکمیت نیافت و مهمتر از همه، قادر به جذب اعضا از میان طبقات مردم نبود.
آنان هرچند هوادارانی در گوشه و کنار جامعه داشتند، اما قادر نبودند در برقراری ارتباط دوسویه میان مردم و خواص تأثیرگذار باشند. بنابراین اشتباهات، چشمپوشی و خیالبافی بسیار نیاز است تا وضعیت خاص آن زمان تعبیر به جنبش شود و اساسا این موضوع از نظر علوم اجتماعی و از منظر دیدگاه واقعبینی مردود است، آن چنان که وضعیت اجتماعی ایران پس از دفع بیماری نشان میدهد که بدنه کلی و اصلی جامعه پس از شوک اولیه از بروز این وضعیت درصدد رفع و دفع آن برآمد و باید توجه داشت که اصل کلی و واقعی این است که بیماری علائم حیاتی جامعه را نشان نمیدهد بلکه به لحاظ علمی، بیماری اجتماعی، کژ کارکردی جزئی از سیستم را نشان میدهد که در صورت عدم رفع و دفع عظیم ملی به خطرات اجتماعی بیشمار و گاهاً غیرقابل جبران خواهد انجامید.
منبع: برهان
http://kayhan.ir/fa/news/122145
ش.د9604358