(روزنامه آفتاب يزد ـ 1396/05/31 ـ شماره 4973 ـ صفحه 10)
دلایل بروز جنگ چالدران
برای وقوع جنگ چالدران دلایل چندگانه ای را می توان برشمرد. درگیری بین دولت نوپای صفوی و امپراتوری عثمانی از یک بُعد جنبه دینی- مذهبی داشته است بدین صورت که امپراتوری عثمانی در زمان سلطان سلیم درصدد تبلیغ پان اسلامیسم بوده و نیت سلیم علاوه بر تشکیل دولت بزرگ اسلامی، خلافت بر این دولت بوده است. از طرف دیگر دولت تازه تاسیس صفوی با تبلیغ و گسترش مذهب شیعه توانسته بود باعث ایجاد دولتی یکپارچه و شیعی مذهب در ایران شود و از این باب رقیب جدی دولت عثمانی سنی مذهب بهشمار می رفت. از طرفی دیگر غرب ایران، آناتولی جنوبی و شمال سوریه نقاط حساسی برای دولت عثمانی محسوب می شد، چراکه اهالی این مناطق اکثرا ترکمن بوده و ترکمن ها همیشه یار و یاور صفویان بوده اند. صفویان هم پیوسته از این حمایت آنها جهت مقابله با دولت عثمانی بهره برده بودند. سلطان سلیم همواره از حضور این طرفداران صفوی بیمناک بود و به هر شکلی با آنها مبارزه می کرد.
عنوان اختلاف زبان و قومیت در وقوع این جنگ چندان منطقی به نظر نمی رسد، زیرا علیرغم اختلافات جدی بین شاه اسماعیل و سلطان سلیم همواره روابط خوبی بین مردم برقرار بوده است. به هر حال هر کدام از دلایل نیاز به توضیح جامعتری دارد ولیکن از آنجا که موضوع مقاله نیست به تفصیل به آن نمی پردازیم. در این مقاله تلاش در راستای انتقال مطالب پیرامون این جنگ هم از منابع ترکی و هم از منابع فارسی بوده است.
آرایش نظامی نیروهای ایرانی و عثمانی
نیروهای ایرانی را در جنگ چالدران 12هزار سواره قزلباش و 8هزار سواره زبده دیگر تشکیل می دادند. این سوارها بعضاً ایرانی و بعضاً کُرد بودند. اسب های نیروهای ایران بسیار چالاک و قوی بودند. روی برخی از این اسب ها زین فولادی کشیده شده بود و این زین آنها را از ضربات شمشیر و تیر مصون می کرد. سپاهیان قزلباش مجهز به سلاحی به نام ششپر، تیر، شمشیر و خنجر بودند. آنها سلاح گرم نداشتند، زیرا در دوران شاهاسماعیل استفاده از سلاح گرم را مغایر با مردانگی و جسارت می دانستند. سربازان قزلباش بیشتر با اتکا بر نیروی ایمان و اعتقاد خود میجنگیدند. شاهاسماعیل اینطور می پنداشت که سربازان عثمانی پس از طی مسافتی طولانی و گرسنگی و دوری از خانواده قوای چندانی نخواهد داشت. از طرفی دیگر شاهاسماعیل بهواسطه جاسوسانش از عصیان «ینی چری ها» در اثنای سفر مطلع بود و می دانست که در میان آنها سربازان ترکمن و طرفدار صفویان حضور دارند و اگر فرصتی بهدست آورند ارتش عثمانی را ترک خواهند گفت. با چنین احتمالات و وضعیتی از آنجایی که شاهاسماعیل به نیروی جنگاوری سربازان خویش اطمینان داشت با 20هزار نیرو در مقابل 120هزار نیروی ارتش عثمانی حاضر شد.
سپاه ایران به سه جناح تقسیم شده بود. جناح راست را سواران قزلباش و امرایی چون دورمیش خان، خلیل ذوالقدر، حسین الله و نورعلی خلیفه تشکیل می دادند. این جناح از نیروها را شاهاسماعیل شخصاً تحت کنترل داشت. اینطور بهنظر میآید که شاهاسماعیل خود به همراه عدهای نیروی سواره زبده در قلب نیروها جای گرفته بود. هدف از این جایگیری کمک به هر کدام از جناحین ضعیف در اثنای جنگ بود.
جناح چپ نیروهای شاهاسماعیل از «محمدخان استاجلو»، خانهای استاجلو، «بابا چاوشلو»، الیاس و سرداران زیادی عبارت بود.
در مرکز اردو «نظامالدین میرعبدالباقی»، «قاضی عسگر میر سید شریفالدین» و سردار «علی» و «سید محمد کمونه» و تعداد زیادی نیروی سواره جای داشتند.
آرایش نیروهای عثمانی بدین منوال بود که قرارگاه سلطان در مرکز قرار داشت و در کنار او وزیر اعظم «هرسک اوغلو» و وزیر دوم «احمد پاشا» و وزیر سوم «مصطفی پاشا» مستقر بودند. آنها روی تپه ای بودند که دشت چالدران را زیر نظر داشت. در اطراف سپاهیان، علوفهچی ها وسلاح دارها استقرار یافته بودند.
جناح راست ارتش عثمانی را سربازان آناتولی و قره مان (کارامان) به فرماندهی «سینان پاشا» تشکیل می داد. جناح چپ نیروهای عثمانی از سربازان روملی به فرماندهی «حسن پاشا» عبارت بود. در جلو مقر «سلطان سلیم» 12000 نیروی ینی چری به فرماندهی «آیاس آقا» قرار داشت. در انتهای هر جناح سربازان پیاده جای داشتند. در پشت سربازان پیاده بین 300 تا 500 توپ وجود داشت و این توپها با زنجیر بههم بسته شده بودند. نیروهای ترکمن ذوالقدری بهعنوان نیروهای پیشرو در فرماندهی «شهسوار اوغلی علی بیک» بودند و نیروهای پشتیبان در فرماندهی شادی پاشا بودند.
حوادث روز جنگ
جنگ چالدران در تاریخ 23 اوت سال 1514 میلادی برابر با دوم رجب 920 روز چهارشنبه با فرمان شاهاسماعیل اول آغاز شد. روز جنگ در بعضی منابع 22 اوت مصادف با اول ماه رجب عنوان شده است. این جنگ یکی از جنگ های مهم در تاریخ کشور ایران و ترکیه است. جنگی که با گذشت سال ها هنوز هم جای مطالعه و بررسی و علت نگاری دارد.
پس از اعلان جنگ توسط شاهاسماعیل صفوی جناح راست نیروهای شاهاسماعیل با حمله ای سهمگین جناح چپ ارتش عثمانی را از پا در آوردند. نیروهای قزلباش با ذکر جمله «شاه، الله» با سپاه عثمانی می جنگیدند. نیروهای شاهاسماعیل با سرعت هرچه تمام پیشروی می کردند و نیروی پیاده سپاه عثمانی بهطور کامل غافلگیر شدند. آنها جلو توپ ها را استتار کرده بودند. و با حمله نیروهای صفوی در جلو همان توپ ها کشته شدند. حمله شاهاسماعیل و نیروهایش بسیار مهلک بود. حتی اسب های زیادی از شدت حملههای شاهاسماعیل به هلاکت رسیدند. گویا شاهاسماعیل در طول جنگ هفت بار اسب خود را تعویض کرده است. بدین منوال جناح چپ نیروهای عثمانی بهطور کامل از پا درآمد و سربازان جناح چپ که «حسن پاشا» فرماندهی شان را عهدهدار بود مجبور به عقبنشینی شدند. حتی حسن پاشا در اثنای این حمله کشته شد. سربازان این جناح بهدلیل این حمله نتوانستند در زمان مناسب از جلو توپ ها کنار بروند و در نتیجه توپ های جناح چپ ارتش عثمانی که بسیار هم بزرگ بودند عملکرد چشمگیری نداشتند.
از طرف دیگر فرمانده جناح چپ سپاه شاهاسماعیل؛ «خان محمد استاجلو» آماده حمله به جناح راست نیروی عثمانی شد. فرماندهی جناح راست نیروهای عثمانی را «سینان پاشا» عهدهدار بود، او با زیرکی سربازان قزلباش را تا نزدیکی توپها جلو آورد و بعد با نظمی خاص سربازهای خود را از جلو توپ ها کنار کشید. بدین ترتیب سربازان ایرانی خود را در مقابل توپهای ترک دیدند. زمانیکه توپهای عثمانی شروع به آتش کردند دیگر هیچ تدبیری کارساز نبود و سربازان شاهاسماعیل گروه گروه جلو آتش توپخانه هلاک می شدند. این وضعیت شکست بسیار بزرگی برای «خان محمد استاجلو» قلمداد می شد و افزون بر خود او بیش از نیمی از سربازانش هلاک شدند.
بعد از به هلاکت رساندن جناح چپ نیروهای صفوی، «سینان پاشا» فرمانده جناح راست نیروی عثمانی به همراه «خان عبدالباقی» به نیروی پیاده سپاه صفوی حمله کرده و آنها را نیز به همراه فرماندهشان از پای درآوردند. کسانی که جان سالم بهدر می بردند به جای فرار از میدان جنگ نزد شاهاسماعیل برمیگشتند.
شاهاسماعیل در این زمان مرتباً توپخانه عثمانی را مورد تاخت و تاز قرار می داد و هفت بار حلقه های زنجیر را با شمشیر برید. در نتیجه سواران قزلباش نزدیک به 300 تفنگدار ینی چری را در پشت توپ ها از پای درآوردند.
جناح راست سپاه شاهاسماعیل در صحنه مبارزه بسیار موفق بود. شاهاسماعیل وقتی آثار مربوط به شلیک توپهای جناح چپ ارتش عثمانی را دید به سرعت به نیروهای ضعیف پیاده «مالقوچ اوغلی» و برادر او «نوعلی بیک» حمله کرد. این نیروها کمی عقبتر ایستاده بودند تا در موقعیت مناسبی از پشت به نیروهای شاهاسماعیل حمله کنند، اما شاهاسماعیل با استفاده از اخبار جاسوسان به نقشه آنها پی برده قبل از هر چیز درصدد نابودکردن این نیروها برآمد. «مالقوچ اوغلی» و برادر او پس از رشادت های فراوان کشته شدند. بعد از این مرحله شاهاسماعیل بهسوی نیروهای اصلی ارتش عثمانی یورش برد و در زمانی کوتاه نیروهای پیاده سپاه عثمانی را به هلاکت درآورد.
در همین زمان پا و بازوی شاه اسماعیل در اثر تیرخوردگی زخمی شد. اسب او در گِل گیر کرد و هر لحظه ممکن بود بهدست نیروهای عثمانی اسیر شود. در همین حین «میرزا سلطان علی افشار» که شباهت زیادی به شاه اسماعیل داشت و همانند او لباس پوشیده بود به مکان مورد نظر نزدیک شد و گفت «شاه منم». سربازان سلطان سلیم به این گمان که او شاهاسماعیل است او را نزد سلطان بردند. سلطان سلیم از او سوال کرد « آیا تو نمیدانستی که من قرار است با دویست هزار ینیچری (سربازان کار آزموده عثمانی) و سرباز و توپ و تفنگ به جنگ با تو بیایم؟! چرا با چنین نیروی کمی به جنگ با من آمدی و بیدلیل این همه انسان را به کشتن دادی و برای خود دردسری بزرگ به وجود آوردی؟!» آقا علی با حالتی متواضع گفت: «من میدانستم که تو سپاهیان زیادی داری، اما تو خودت را در میان توپ ها پنهان کردی و من میدانم که تو در دنیا و آخرت از بابت این موضوع سرافکنده و رسوا خواهی شد.»
در حین این جریانات «خضرآقا آت چکن» یکی از فرماندهان ارشد سپاه شاهاسماعیل اسب خود را به شاهاسماعیل داد و شاه دوباره به میدان جنگ بازگشت. زمانیکه سلطان سلیم به زندهبودن شاهاسماعیل و اینکه توسط آقا علی فریب خورده است پی برد به شدت خشمگین شد و آقا علی را سر بریدند.
«سینان پاشا»، فرمانده جناح راست نیروی عثمانی، نیروی سواره خود را به تعقیب نیروی سواره و پیاده ارتش صفوی فرستاد و آنها را از پای درآورد.
باقیمانده سپاهیان نیروی عثمانی را نیز بازماندگان نیروی خانمحمد استاجلو به هلاکت درآوردند. سپس «شیخ محمد مجتهد شبستری» از فقهای بنام آذربایجان زمانیکه هلاکت و کشتار سربازان را دید نزد شاهاسماعیل آمد و قرآن خود را بیرون آورد و به همان قرآن سوگند خورد و از شاهاسماعیل خواست تا به جنگ پایان دهد. شاهاسماعیل به این نتیجه رسید که دیگر بیش از این توانی برای مقابله با توپ و آتش نیست و از این رو 300 نیروی سواره خود را خواست و توقف جنگ را به آنها اعلان کرد و سپس به سوی تبریز حرکت کرد.
سلطان سلیم این عقبنشینی و آتشبس را بهعنوان حیله قلمداد کرد و بدین سبب هیچکس را به تعقیب آنها نفرستاد. آنچه از این حرکت سلطان سلیم برمی آید آن است که فداکاری و جسارت نیروهای ایرانی بهقدری سلطان سلیم را تحتتاثیر قرارداده بود که نمی توانست ترک میدان جنگ توسط قزلباش ها را باور کند و این را بهعنوان یک حیله ارزیابی کرد. اما شب که از راه رسید دیگر از نیروهای ایرانی هیچ اثری در میدان جنگ نبود. زمانیکه نیروهای عثمانی از عدم حضور سپاه صفویان در میدان جنگ اطمینان حاصل کردند هر آنچه را که باز مانده بود غارت کردند و امرای قزلباش را کشتند. بدین ترتیب جنگ چالدران حوالی عصر با پیروزی عثمانی ها به پایان رسید.
دلایل شکست شاهاسماعیل در جنگ چالدران
شاهاسماعیل در این جنگ برنامهریزی و ارزیابی دقیقی از شرایط نداشت. فتوحات داخلی برای او غروری کاذب ساخته بود. علاوه بر آن ارتش او با تقدیر بیاندازه شاه باعث دور ماندن او از واقعیت شده بود.
یکی دیگر از عوامل مهم دیگر در شکست چالدران تاثیر «دورمیش خان» بود. این عامل اساسی را نباید پشت گوش انداخت. شب قبل از جنگ وقتی در جلسهای شاهاسماعیل سرداران خود را گردهم آورده بود تا نظر آنان را جویا شود، محمدخان استاجلو با آوردن دلایل مسلم مقابله ارتش صفوی با ارتش عثمانی را آن هم با آن تعداد کم زیرسوال برده بود، منتهی دورمیش خان با تحقیر او آنها را مجبور به شرکت در نبرد کرده بود.
دورمیش خان گمان میبرد که سپاهیان عثمانی مجهز به توپ و سلاح گرم همانند سربازان ازبک و آق قویونلو گرسنه و بیرمق هستند.
نهایتا شاهاسماعیل تحتتاثیر دورمیشخان قرارگرفت. او بهای لازم را به تدبیر استاجلو که آشنایی بیشتری به ساختار ارتش عثمانی داشت، نداد. دورمیش خان والی اصفهان بود و تجربه جنگ با عثمانیها را نداشت.
شاهاسماعیل گمان میبرد که آشوب ینیچریها و همینطور طولانیبودن مسیر باعث خستگی لشکر عثمانی خواهد شد. ضمنا شاهاسماعیل فکر میکرد که شیعههای لشکر عثمانی طی جنگ ارتش آنها را ترک کرده و به آنها خواهند پیوست.
یکی از دلایل مهم شکست ارتش صفوی مجهز بودن سپاه عثمانی به توپ و سلاح گرم بود. تاخیر حمله استاجلو و عدم حمله موازی شاهاسماعیل باعث موفقیت سینان پاشا در شلیک توپها شد.
یکی از عوامل دیگر شکست، ترس اسبها از صدای توپها بود. صدای توپها باعث میشد که اسبها در میدان جنگ شروع به فرار کنند و این باعث میشد تا سوارهها در مهار آنها با مشکل روبهرو شوند. اهمیت توپها آنقدر بالا بود که محقق فرانسوی Jean Aubin در جملهای به اهمیت بالای توپها اینگونه اشاره دارد:
«اگر ارتش اسماعیل در معرض آتش توپخانه قرارنمیگرفت، چالدران برای عثمانیها تبدیل به فاجعه میشد.»
روابط ضعیف خارجی شاهاسماعیل درصدد استفاده از کمک متفقین خارجی نیز از فاکتورهای قابل ذکر دیگر بهشمار میآید. اگر شاهاسماعیل با مملوکها و ذورالقدرها روابط بهتری برقرار کرده بود، سلطان سلیم به هیچ عنوان نمیخواست با سه قدرت در آن واحد بجنگد.
در کنار این عوامل نقش جاسوسهای ارتش عثمانی نباید نادیده گرفته شود. شاهاسماعیل متاسفانه با باور گفتههای جاسوس عثمانی تمام اطلاعات ارتش خویش را در اختیار آنان قرار داد.
مورد قابل ذکر دیگر انتخاب نادرست محل جنگ بود. اگر بهجای اراضی چالدران، محل کوهستانیتری انتخاب شده بود شاهاسماعیل با اتکا به سوارهای زبده خود میتوانست از آتش توپها برهد. چالدران زمینی مسطح بود و سلطان سلیم به علم به این موضوع توانست از قدرت خود حداکثر استفاده را ببرد.
تعیین نامناسب زمان جنگ در شکست چالدران بیتاثیر نبود. استاجلو در شب قبل جنگ به این موضوع پرداخته بود ولیکن شاهاسماعیل به این موضوع بها نداده بود. شاهاسماعیل گمان میبرد که ارتش عثمانی خسته و پراکنده است و حمله آنی کار درستی نیست.
شاهاسماعیل با بیملاحظگی تعداد کثیر ارتش عثمانی و تجهیز آنها به سلاح گرم را پشت گوش انداخت و به جای استقاده از تکنیک حمله، از روند دفاع استفاده کرد.
یکی دیگر از نقاط ضعف شاهاسماعیل در این نبرد، نداشتن فرمانده در میدان نبرد بود. سلطان سلیم در تمام مدت جنگ از بالای تپهای نظارهگر روند جنگ بود و در مواقع لازم تمهیدات ضروری را اتخاذ میکرد. در ارتش شاهاسماعیل چنین وضعیتی حاکم نبود و شخص شاه همانند یک سرباز در میدان جنگ حضور داشت و به همین دلیل امکان نظارت و ارزیابی نبرد را نداشت.
با ذکر تمام موارد فوق، شاهاسماعیل از جنگ نهراسید، منتهی او بدون تفکر پیرامون تکنیکهای جنگ با اتکا به خلوص مریدان خویش پا به این میدان نهاد. اما صدافسوس که فداکاری در مقابل سلاح گرم و آتش توپخانه یارای مقابله نداشت.
با تمام تفاسیر نمیتوان قدرت بالای مجادله شاهاسماعیل، سربازان و فرماندهانش را نادیده گرفت. نبرد جانانه شاه و سربازانش در این جنگ باعث نامدارشدن شاهاسماعیل در تاریخ فرماندهان جنگی در تاریخ شد. جالب آن است که دفاع بیهمتای ارتش صفوی در مقابل سپاه عثمانی بهعنوان یکی از تکنیکهای برتر هنوز در برخی از مدارس و آموزشگاههای نظامی بهعنوان الگو نشان داده میشود.
لازم به ذکر است، هر قدر هم که ارتش عثمانی پیروز میدان بوده باشد، رشادتها و ایثار ارتش صفوی همواره افتخار بزرگی برای تاریخ ما بهشمار میرود. جنگ چالدران برای عثمانیها روزی سخت و تاریک به ثبت رسیده است.
غنایم و اسرا و کشتهشدگان جنگ چالدران:
بعد از اتمام جنگ چالدران سپاه عثمانی موفق به کسب غنایم زیادی شد. در میان این غنایم باید به جواهرات گرانقیمت، طلا و نقره اشاره کرد.در این جنگ هر دو طرف تلفات زیادی دادند. البته آمار دقیقی مبتنی بر این وجود ندارد. در مورد تعداد تلفات به کشتهشدن 1000 نفر از ارتش صفوی و 3000 نفر از سپاه عثمانی اشاره شده است.
از ارتش صفوی فرماندهان بزرگی چون استاجلو، ساری پیری و سلطان علیخان به هلاکت رسیدند.
از عثمانیها نیز فرماندهان مطرحی چون حسن پاشا، اسکندر بیگ و مصطفی بیگ کشته شدند.
در چالدران شاهاسماعیل حدود 1900 سرباز عثمانی را به اسارت گرفت، اما گویا هیچ اسیری بهدست عثمانیها نیفتاد. گویا در این جنگ مردان زیادی با کلاهخود جنگیده بودند. زنان در کنار شوهرانشان در جنگ اشتراک داشتند.طبق برخی منابع دو همسر شاه در این جنگ به اسارت گرفته شده بودند. یکی از آنها بهروزه خانم و دیگری تاجلو بود.
طبق منابع، تاجلو دو روز بعد نهایتا با فدیه دادن گوشوارههای خود، در لباس مردانه موفق به بازگشت به تبریز شده بود. همسر دیگر شاهاسماعیل بهروزه خانم نزد عثمانیها ماندگار میشود و سلطان سلیم درصدد تحقیر شاهاسماعیل مناسبات بدی با شاه داشته است.
در نتیجه جنگ چالدران و پیروزی سلطان سلیم، سلطان موفق شد در تاریخ 16 رجب مصادف با ششم سپتامبر 1514 وارد محله سرخاب تبریز شود. ولیکن بهدلایل متعدد بیش از 8 روز در تبریز نماند و تبریز را ترک کردند و سرنوشت جنگ چالدران به این شکل رقم خورد.
منابع:
• عباس علی، شاملی، هادی، حسین خانی، «ریشههای چالش و درگیری میان صفویان و عثمانیان (برهه میانی 1502-1576 میلادی»، مجله تاریخ در آینه پژوهش، زمستان 1382، پیششماره 4، www.noormags.com .
• نصرالله فلسفی، جنگ میهنی ایرانیان در چالدران، انتشارات هیرمند، تهران 1381.
• صباحالدین، تانسل، یاووز سلطان سلیم، انتشارات آموزش ملی، آنکارا 1969.
• علیاکبر، ولایتی، تاریخ روابطخارجی ایران در عصر شاه اسماعیل اول، انتشارات وزارت امورخارجه، تهران 1375.
• اسکندربیگ، ترکمان، تاریخ عالم آرای عباسی (جلد اول و نیمی از جلد دوم)، تنظیم ایرج افشار، انتشارات امیرکبیر، تهران 1387.
• حسن، روملو، تاریخ شاهاسماعیل (احسن التواریخ)، ترجمه مرسل ازترک، انتشارات گروه زبان و تاریخ ترک، آنکارا 2000.
• احمد، اوغور، ِیاووز سلطان سلیم، انتشارات دانشگاه ارجی یس، کایسری 1992.
• آدل، آلوچه، روابط بین صفویان و عثمانیان (ریشهها و روند)، ترجمه: احمد، امین داغ؛ انتشارات آنکا، استانبول 2001.
• منوچهر، پارسادوست، شاهاسماعیل اول، شرکت سهامی انتشار، تهران 1387.
• محمد کریم، یوسف جمالی، حیات اجتماعی، فرهنگی و مذهبی شاهاسماعیل اول، نجفآباد 1378.
• صباحالدین، تانسل، یاووز سلطان سلیم، انتشارات آموزش ملی، آنکارا 1969.
• علیاکبر، ولایتی، تاریخ روابطخارجی ایران در عصر شاهاسماعیل اول، انتشارات وزارت امورخارجه، تهران 1375.
• هاشم، حجازیفر، شاهاسماعیل اول و جنگ چالدران، انتشارات سازمان اسناد ملی، تهران 1374.
• پناهی سمنانی، محمداحمد، شاهاسماعیل مرشد سرخ کلاهان، انتشارات نمونه، تهران، 1371.
http://aftabeyazd.ir/?newsid=81994
ش.د9604291