تاریخ انتشار : ۰۶ اسفند ۱۳۹۶ - ۱۳:۰۰  ، 
شناسه خبر : ۳۰۹۹۱۷
گفت‌وگوی تفصیلی آفتاب‌یزد با داوود سلیمانی:
اشاره: عرصه سیاست ایران، حکایت همان سیبی است که از آسمان تا به زمین بیاید هزار چرخ می‌خورد. نه قابل پیش‌بینی است و نه قابل‌اعتماد. چهره‌ها و شخصیت‌های سیاسی، گاه به عرش‌اند و گاه به فرش. گاه اسطوره می‌شوند و گاه به یک عنصر فریب‌خورده منحرف تبدیل می‌شوند. گاه ناجیان آزادی هستند و گاه رهبر اختناق و سرکوب. گاه برای خود پست و مقام و کبکبه و دبدبه‌ای دارند و گاه پشت میله‌های زندان چوب خط‌های گذر زمان را حکاکی می‌کنند. در این میان اصلاح‌طلبان و حسن روحانی نیز استثنا نیستند، روزگاری همه چشم و امیدها به اصلاحات بود، حسن روحانی منجی ایران در سال 92 نام گرفت و جریان چپ اسوه صبر و ایستادگی. سال 96 هم همین‌طور آنها شدند مردان سیاستی که برابر تحجر قدعلم کرده‌اند. اما حالا دیگر مثل آن سابق نیست. اتفاقات زیادی افتاده. دلار نزدیک به پنج‌هزارتومانی، بودجه، اعتراضات معیشتی ، همه و همه نشان داد که همه چیز هم روفق مراد ما نیست . معادلات پیچیده‌تر شده. به سراغ داوود سلیمانی می‌رویم سیاستمدار اصلاح‌طلب ایرانی، همان که چند سالی از آزادی‌اش می‌گذرد و دوباره فعالیت‌های سیاسی را از نو آغاز کرده. گفت‌وگوی ما با داوودسلیمانی را در ادامه می‌خوانید.
پایگاه بصیرت / امید کاجیان

(روزنامه آفتاب يزد – 1396/11/28 – شماره 2117 – صفحه 3)

* آقای سلیمانی! مدتی از حضور در رسانه‌ها محروم بوده‌اید، اکنون وضعیت‌تان چگونه است؟

** من یک محرومیت 10ساله از تحزب داشتم، همچنین بعد از محکومیتم، از فعالیت روزنامه‌نگاری هم برای مدتی محروم شدم، اما دو سالی است که هم فعالیت حزبی دارم و هم رسانه‌ای. در حال حاضر هم عضو انجمن اسلامی مدرسین دانشگاه هستم.

* بنابراین دیگر محدودیت خاصی ندارید؟

** خیر! با توجه به قوانین، محرومیت‌ها نمی‌توانست بیشتر از دوره محکومیت زندانم باشد.

* وضعیت شما در حزب اتحاد ملت به چه شکل است؟

** به‌عنوان عضو عادی حضور دارم نه موثر.

* نظرتان راجع به این حزب و فعالیت‌هایش چیست. اتحاد ملت توانسته جای خودش را در بین احزاب باسابقه باز کند؟

** در این حزب زیاد فعال نیستم. در شورای مرکزی هم حضور ندارم، اما در حوزه منطقه سه در خدمت دوستان هستم. من فکر می‌کنم حزب اتحاد در بین احزاب تقریبا انسجام بیشتری دارد به هر حال این حزب کنگره دارد، وارد فعالیت‌های سیاسی می‌شود. در شرایط مختلف موضع‌‌گیری انجام می‌دهد، خوشبختانه نوع انتخابات در حزب هم دموکراتیک است.

* چرا عضو شورای مرکزی نشدید، انگار که زیاد نخواستید در این حزب فعالیت داشته باشید؟

** از این منظر من منع قانونی دارم، چون کسانی که به‌عنوان یک عضو موثر در یک حزب قرار دارند نمی‌توانند در حزب دیگر هم این نقش را داشته باشند، من قبل از حزب اتحاد ملت، در شورای مرکزی انجمن مدرسین حضور داشتم پس نمی‌توانستم در حزب اتحاد ملت هم عضو موثر باشم.

* یعنی اینکه اختلاف‌نظری با اعضای شورای مرکزی حزب اتحاد ملت ندارید؟

** اختلاف هست. اختلاف در یک حزب وجود دارد و این اختلاف‌ها فراکسیون‌ها را در احزاب شکل می‌دهد، اما اختلافاتی نیست که باعث شود حزب را نفی کنم.

* اما به هر حال این اختلاف وجود دارد، بنابراین اگر بخواهید انتقادی به حزب اتحاد ملت داشته باشید چه خواهید گفت؟

** حزب اتحاد ملت مجموعه‌ای است که در شرایط سختی شکل گرفته و با محدودیت‌هایی نیز مواجه اس، اما من فکر می‌کنم حضور اتحاد ملت به‌ویژه در ابعاد اجتماعی بسیار ضعیف است. ما معتقدیم کار سیاسی در این روزها نمی‌تواند شکل بگیرد. احزاب ضعیف‌اند و علی‌رغم وجود کمیسیون ماده 10 احزاب، فعالیت‌ها در احزاب محدود است. از طرف دیگر احزاب نمی‌توانند به‌دلیل ساختار حقوقی که تعریف شده نقش چندانی ایفا کنند. برخلاف ساختارهای دمــوکراتیک که سازوکارهای مشخص و تعریف شده‌ای برای گروه‌ها و احزاب بر اساس جایگاه مردم دارند، در ایران حزب نمی‌تواند فعالیت خیلی موثری کند.

* به عبــارتی می‌خواهید بگویید که هر حزبی این مشکل را دارد و مخصوص اتحاد ملت نیست؟ آیا واقعا حزب اتحاد ملت نمی‌توانست بخش‌هایی از این مشکل را در خود حل کند و به دل اجتماع برود؟

** بُعدی که باید در حزبی مثل حزب اتحاد به آن پرداخته شود، بُعد اجتماعی و فاصله‌نگرفتن از مردم در سختی‌ها و رنج‌هاست که چنین چیزی را در حزب نمی‌بینم.

* بنابراین حزب اتحاد از مردم فاصله گرفته است؟

** در مسائل اجتماعی از مردم فاصله داشت نه اینکه گرفته است. استراتژی احزاب می‌تواند متعدد و متفاوت باشد، زمانی شما حزب اتحاد ملت را سیاسی می‌کنید، سیاسی‌بودن اتحاد ملت خوب است، اما گاهی با دیدن مشکلات متعدد در کشور مانند فقر، بزهکاری، ابعاد اخلاقی و اجتماعی، کودکان‌کار و زنان بی‌سرپرست وضعیت فرق می‌کند. در قبال این گروه‌ها هم دولت یکسری برنامه دارد و هم گاهی اوقات NGOها اقدام می‌کنند، اما خیلی وقت‌ها نیز احزاب وارد عمل می‌شوند و در کنار فعالیت‌های سیاسی، کمیته‌هایی را به این امر اختصاص می‌دهند، این موضوع را ما نه در حزب اتحاد ملت و نه در هیچ حزب دیگری نمی‌بینیم.

* بعد از سال 96، به‌نظر می‌آید اصلاح‌طلبان وارد فصل جدیدی شده‌اند، با تجمعات دی‌ماه و واکنشی که اصلاح‌طلبان نسبت به آن نشان دادند اکنون بخشی از رای‌دهندگان سال 96 به روحانی و اصلاح‌طلبان دلسرد و روی‌برگردان شدند، البته پیشتر هم شاهد تجربه دلسردشدن مردم از اصلاح‌طلبان بودیم، ولی امروز بسیاری معتقدند روی‌گردانی از اصلاحات بسیار متفاوت با سال‌های 82 تا 84 است. وقتی در شعارهای دی‌ماه، بعضا اصلاح‌طلبان هدف قرار می‌گیرند، به این معناست که به پایگاه اجتماعی اصلاح‌طلبان خدشه وارد شده است. به نظرتان حرف اصلاح‌طلبان دیگر خریدار دارد و «تکرار می‌کنم»ها اثرگذار است؟

** اولا بیانیه‌ها و مواضعی که اصلاح‌طلبان داشتند بعد از وقوع حادثه است. شعارهایی که شما می‌گویید قبل از بیانیه‌ها و موضع‌گیری‌ها بود، بنابراین مشخص است که این دلزدگی به گذشته برمی‌گردد. این را هم بگویم که نقش عوامل خارجی را در این موضوع جدی نمی‌گیرم، چون آن‌ها موج‌ سوارند. حقیقت مشکل اخیر از ماست. ما کاری کردیم که آنها از موقعیت استفاده کردند. من فکر می‌کنم قرار بود بعد از روحانی یکسری گشایش‌هایی شکل بگیرد که این گشایش‌ها صورت نگرفت و مردم احساس می‌کردند که در زمینه‌های مختلف به بن‌بست خورده‌اند. مطمئنا اتفاقات اخیر فقط مخصوص اصلاح‌طلبان نیست و شامل همه می‌شود.

* چرا این‌طور شد؟

** مردم ایران، مردم بسیار باهوش و حساسی هستند و بسیار بلندنظر.

مردم در سال 76 برای این رای دادند تا گشایشی در کار حاصل شود. آنها این گشایش را هم در فضای اجتماعی و سیاسی و هم در فضای اقتصادی می‌خواستند و البته این گشایش را به شکل ملموسی حس کردند. هر چند در اواخر دوره اصلاحات عده‌ای می‌گفتند که هنوز به وضع مطلوب نرسیده‌ایم و ناراضی بودند، اما اکنون که ما به گذشته برمی‌گردیم، دولت‌ها را با هم مقایسه می‌کنیم و منحنی‌های رشد و توسعه را می‌نگریم به یک دوره درخشان می‌رسیم، این نقطه درخشان را نه من بلکه آمار بانک‌مرکزی می‌گوید. این دوره، دوره هشت‌ساله اصلاحات است. دوره‌ای که نه گرانی‌ها تشدید شده نه تورم بالا رفته است. رشد اقتصادی افزایش پیدا کرده، رشد نرخ بیکاری کاسته شده است.

این درست که مردم در اواخر اصلاحات ناراضی بودند، اما تغییرات را حس می‌کردند. بعد از آن دولت احمدی‌نژاد آمد و شرایط در سیاست داخلی و خارجی به‌گونه‌ای دیگر شد. مردم در 92، یک بازگشت به حرکت اصلاحی داشتند آنها گفتند ما می‌توانیم دوباره‌ کاری کنیم تا فضای اقتصاد، سیاسی و اجتماعی بازتر شود و باز هم آمدند و رای دادند. مردم کاملا آگاه از شیوه‌های دموکراتیک استفاده می‌کنند و سعی دارند صندوق انتخابات را برگزینند، اما از این طرف چه اتفاقی افتاد؟ اکثر کاندیداهای اصلاحات رد شدند و امکان حضورشان نه در خبرگان، نه در مجلس و نه در ریاست‌جمهوری مهیا نشد، لذا ما مجبور شدیم به سراغ روحانی در ریاست‌جمهوری برویم، اما آیا اجازه ورود شخصیت‌های اصلی اصلاح‌طلبان را داشتیم که به سراغ روحانی یا لیست امید رفتیم؟ برای مجلس هم اگر می‌خواستیم واقعا لیست اصلاح‌طلب ببندیم مجبور بودیم بعد از ردصلاحیت‌ها با پنج یا شش نفر لیست را ببندیم، اما از طرفی دیگر این خطر احساس می‌شد که دوباره کسانی روی کار بیایند که ما همیشه از آنها فرار می‌کردیم، بنابراین به ناچار یک لیست حداقلی بسته شد، حداقلی که حداکثر آن شرایط بود.

* اما لابی‌هایتان هم ضعیف بود؟

** قبول دارم. اما کمیت ماجرا همین بود که دیدیم. ما در مجلس، در ریاست‌جمهوری گزینه‌هایمان را از دست دادیم و حتی در خبرگان شاهد بودیم که چه ماجرایی برای سیدحسن خمینی که یک امید برای ما بود اتفاق افتاد. موقعی که آقای هاشمی امکان حضور در ریاست‌جمهوری ندارد یا حسن خمینی در خبرگان ردصلاحیت می‌شود یا برای نامزدهای مجلس آن اتفاقات می‌افتد، نباید توقع این را داشته باشیم که از سال 92 به بعد همان اتفاقات دوره اصلاحات رخ دهد.

* ولی همین الان نیز معدود چهره‌های شاخص اصلاح‌طلب که دارای منصب هستند مورد نقد بسیارند. این نشان می‌دهد که امروز نه تنها چهره‌های شاخص اصلاح‌طلب نیز مورد اعتماد مردم نیستند، بلکه سیبل آنهایند. حرفی که شما می‌زنید شاید تا سال 96 خریدار داشت، اینکه بگوییم اصلاح‌طلبان چون ردصلاحیت می‌شوند نتیجه این است که امروز می‌بینیم، دیگر قدیمی شده.

** اولا من چهره‌هایی را که گفتید به‌عنوان چهره شاخص اصلاح‌طلب قبول ندارم.

* پس اینها چه کسانی هستند؟

** اینها چهره‌هایی در طیف اصلاح‌طلب هستند. چهره‌های شــاخص اصلاح‌طلــب کسانی مثل تاج‌زاده هستند. آیا تاج‌زاده این امکان را دارد معاون وزیر یا نماینده مجلس شود؟

* بالاتر از رئیس دولت اصلاحات که نیست خود او نیز اکنون محبوبیت سابق را ندارد.

** بحث اقبال مردم نیست! بحث کارآمدی است.

* من بحث مردم را مطرح می‌کنم.

** مشکل امروز مردم، بحث کارآمدی نظام است. اینکه می‌گویند ما بیکاریم و شغل نداریم.

من معتقدم اصلاح‌طلبان شاخص می‌توانند این کار را نسبت به دولت فعلی بهتر انجام دهند. البته قطعا من همه این مشکلات را به دولت جدید ربط نمی‌دهم. خشکسالی و فقر برای آقای روحانی نیست برای تاریخ ماست. بیکاری در این دولت شکل نگرفته همیشه بوده است .

* پس نقص‌های امروز طبیعی است و اصلاح‌طلبان مقصر نیستند؟

** یک وقتی می‌گوییم حضور ما حداقلی است و طبیعی است در این شرایط، مجبوریم افراد دیگری را جایگزین آنها کنیم. اما بگذارید این را هم صادقانه بگویم، بسیاری از چهره‌های اصلاح‌طلب در مجلس ششم، دولت و... را بازداشت کردند، آیا یک ریال تخلف مالی از آنها پیدا شد تا آن‌‌ها متهم شوند؟ کسانی مثل بهزاد نبوی، تاج‌زاده، رمضان‌زاده و... اگر فساد مالی داشتند در دوره زندان باید مشخص می‌شد! اما امروز هر اتفاقی را به حساب اصلاح‌طلبان می‌نویسند.

* ممکن است من با این نظر شما که اکنون برندترین چهره‌ها‌ی اصلاح‌طلب می‌توانند جایگاه اصلاحات را کمافی‌السابق مردمی نگه دارند موافق نباشم، ولی این را هم می‌پذیرم که به هر حال هر اتفاقی که امروز بیفتد به پای اصلاح‌طلبان و به ضرر آنها نوشته شده است، بنابراین اکنون باید اصلاح‌طلبان چه کنند؟

** نباید دچار اشتباه محاسباتی شویم. مردم با شناخت واقعیت‌ها می‌توانند به حقیقت مطلب برسند. حقیقت این است که اصلاح‌طلبان سعی کردند ایران را نجات دهند.

* پس فکر می‌کنید مردم باز هم از طریق صندوق‌های رای حرف می‌زنند.

** اگر اصلاح‌طلبی آمد و از سابقه خوب برخوردار نبود مردم قطعا رای نمی‌دهند، اما اگر کسی آمد و سعی در اصلاح حقیقی داشت و می‌خواست در مسیر مردم حرکت کند قطعا مردم به او رای می‌دهند.

* مشخصا برای سال 98، نگران هستیدیا نه؟

** ما نگرانیم، اما نگران آینده کشور و این مردم هستیم.

* اما چرا چنین شد؟

** چون این مردم هر جایی که دیدند می‌توانند راهی برای اصلاح باشد آمدند، اما مرتب سرشان به سنگ می‌خورد، طبیعی است که عصبی شوند. به یک استیصال می‌رسند، استیصال بدترین چیزی است که نه اصلاح‌طلب و نه اصولگرا می‌شناسد، ما نباید اجازه دهیم استیصالیزم شکل بگیرد. این نباید، نباید اخلاقی و دستوری نیست، این نباید، برنامه‌ریزی می‌خواهد. تصمیم‌گیران باید این پالس‌ها و پیام‌ها را بگیرند! یعنی اینکه اصلاح ساختار بکنند و جایگاه اجتماعی نظام را بازگردانند. برخی نهادها که از بودجه دولت می‌برند، اما پاسخگو نیستند را اصلاح بکنند، سازمان‌هایی که از جیب مردم پول می‌گیرند باید عملکردشان شفاف شود. ما می‌دانیم بیکاری حل نمی‌شود، اما بهبود آن امکان دارد.

نباید به سرمایه‌گذاری خارجی آنقدر بها دهند، باید طوری شود که بنگاه‌های خارجی پای کار بیایند و شغل ایجاد شود و بسیاری مسائل دیگر ولی نمی‌توانیم بگوییم قبلا امید بود دیگر نیست. این نگاه صفر و صدی است.

* وظیفه اصلاح‌طلبان در این برهه چیست؟

** اصلاح‌طلبان امروز باید همه دغدغه‌شان ‌این باشد که پالس‌های مردمی را بگیرند و آن را به حاکمیت انتقال بدهند و اگر بخشی از دولت هم شامل اصلاح‌طلبان است باید این پالس‌ها را بگیرد و عمل کند. در مجموع کل حاکمیت، باید این پالس‌ها را بگیرند و اقدام کنند.

ما یک زمانی خاص فرصت اصلاح داریم و باید این کار را انجام دهیم، اما نباید بگذاریم که از زمان آن بگذرد، چون وقت زیادی نداریم. اگر این اصلاحات انجام شود، مردم همراهی می‌کنند. اما مردم می‌گویند ما هر کار می‌کنیم سرمان به دیوار می‌خورد! نامزدهای مورد نظر ما را رد کردید، اما ما قهر نکردیم، ولی کاری انجام دادیم تا در انتخابات، تندروها به مجلس نروند!

یعنی مردم از هر روزنه‌ای استفاده می‌کنند تا این کشور اصلاح شود، ولی می‌بینند نمی‌شود! خب چه بکنند؟ اینجاست که یکسری اتفاقات می‌افتد. اصلاح‌طلبان باید اکنون وارد عمل شوند. آنها باید شرایط کشور را خوب درک کنند و از طرفی در راستای راه‌حل آن، راه‌حل‌های کلیشه‌ای ندهند!

* راه‌حل کلیشه‌ای یعنی چه؟

** راه کلیشه‌ای این است که امروز احمدی‌نژاد برود روحانی بیاید، چه اتفاقی می‌افتد؟ ممکن است بگویید خیلی اتفاقات افتاده، اما حقیقت این است که این راه منجر به تغییر نمی‌شود.

تغییر در دست مردم است، زیست مردم به‌گونه‌ای است که باید درک شود، من می‌گویم تصمیم‌گیران نباید بگذارند گوش‌هایشان سنگین شود این امر بسیار خطرناک است.

* اصلاح‌طلبان خیلی وقت است که موضوع گفت‌وگوی ملی را مطرح کرده‌اند. آن اوایل اصولگرایان طرح این مسئله را مذمت می‌کردند، اما ظاهرا امروز شخصیت‌های اصولگرا نیز به صراحت از گفت‌وگوی ملی سخن گفته‌اند. فکر می‌کنید اصولگرایان چقدر در این موضوع جدی هستند؟

** باید محورهای گفت‌وگوی ملی مشخص باشد، باید مشخص شود حول چه موضوعی می‌خواهیم گفت‌وگو کنیم. این موضوع، خیلی مهم است. گفت‌وگوی ملی اگر در این‌باره باشد که همه به قانون برگردند خوب است! اینکه کسی بیشتر از آنچه قانون به او گفته انجام ندهد، برگشت به قانون به این معناست که کسی قانون را آن‌طور که می‌خواهد تعبیر نکند. گفت‌وگوی ملی باید حول شش بحران آب، محیط‌زیست، بیکاری، بانک‌ها، بازنشسته‌ها و سرمایه‌گذاری‌های زیربنایی باشد.

ما این بحران‌ها را باید ملی حل کنیم و این اتفاق نمی‌افتد، مگر آنکه به انسجام ملی برسیم، انسجام ملی شکل نمی‌گیرد مگر آنکه زخم‌ها ترمیم شود.

ما می‌خواهیم پنل یا طرحی بنویسیم که وضع را تغییر دهد، بنابراین محور گفت‌وگو می‌تواند ترمیم قانون‌اساسی باشد. من معتقدم قانون‌اساسی می‌تواند اصلاح شود. البته این اعتقاد من را ممکن است خیلی‌ها قبول نکنند.

اما قانون‌اساسی ‌باید روشن و بدون ابهام وظایف را ترسیم کند، متاسفانه حتی قانون فعلی ما هم اجرا نمی‌شود شاید این محور گفت‌وگو برای خیلی‌ها قابل‌قبول نیست، اما اینکه مردم ما خیلی وقت‌ها سرشان به سنگ می‌خورد این است که خیلی وقت‌ها قانون اجرا نمی‌شود یا خلا قانونی است پس باید قانون اصلاح شود.

من هم از گفت‌وگوی ملی استقبال می‌کنم به شرط آنکه بدانیم محورهای این گفت‌وگو چیست. گفت‌وگوی ملی که در آن دو جناح بخواهند تصمیم بگیرند چگونه مردم را ساکت کنند، گفت‌وگوی ملی نمی‌دانم.

زیرپوست شهر را باید ببینید. بروید آمار معاونت اجتماعی و فرهنگی نیروی انتظامی را نگاه کنید، ببینید چه آماری به شما می‌دهد، به سازمان تامین‌اجتماعی بروید و آمارها را نگاه کنید، به کمیته امداد سر بزنید و ببینید در شهر «دورود» که در تجمعات دی ماه آن اتفاقات برایش رخ داده فقر چگونه است؟ چنددرصد زیر پوشش کمیته امداد هستند؟ بررسی کنید که از بین بازداشتی‌های اخیر آیا فرزند شهید یا خانواده رزمنده حضور داشتند؟ این موضوع خیلی مهم است. نمی‌شود گفت هر که به خیابان آمده از آمریکا خط گرفته است. مطمئنا بسیاری از این افراد، زحمت و سختی کشیده‌اند و هر جایی هم که رفتند به در بسته خوردند باید به این افراد رسیدگی شود.

* البته به آن بخش از سوال درباره اصولگرایان و جدی‌بودن یا نبودنشان در گفت‌وگوی ملی اشاره نکردید؟

** من فکر می‌کنم کسانی که واقعا دلسوز این انقلاب هستند، اعم از اصولگرایان و اصلاح‌طلبان باید با هم گفت‌وگو کنند، اما اینکه چون شما یک خطر را حس کردید به‌جای آنکه آن خطر را اصولی رفع کنند تا وحدت ملی حفظ شود تنها بخواهید به شکلی این خطر را خاموش کنید این اقدام را مفید نمی‌دانم.

* آقای سلیمانی! هرچند نمی‌خواهم دوباره این موضوع را مطرح کنم که اگر بالاترین مقام اصلاحات هم حضور پیدا کند محبوبیت سابق را ندارد، اما به هر حال سال 98 نزدیک است، بسیاری می‌گویند دل‌زدگی بخشی از مردم از اصلاح‌طلبان به معنی رای‌آوری اصولگرایان و شکست شماست؟

** امکان چنین رخدادی را می‌پذیرم! از اول انقلاب تا امروز هر هشت‌سال تغییر داشتیم. این‌طور نبود که مثلا اصولگرایان یا اصلاح‌طلبان 16سال راس کار باشند. این تغییرات دست‌به‌دست می‌شود. همیشه مردم از یک گروه دلسرد می‌شوند و گروه دیگر پیروز می‌شود. اما ما یک تجارب انباشته داریم تجاربی که همه را به این معتقد کرده که همه امکانات را نباید دست یک شخص مثل احمدی‌نژاد داد، چون ما را به بن‌بست می‌رساند. ما نباید اجازه چنین چیزی بدهیم، مجموعه‌های اصلاح‌طلب در وزارتخانه‌ها و نهادهای متعدد مامور به تکلیف هستند. البته گاهی باید هم مامور به تکلیف و هم مامور به اجرا باشیم، اما در اینجا مامور به تکلیف هستیم. اینکه نتیجه چه خواهد شد در اختیار اصلاح‌طلبان نیست.

* سرلیستی آقای رئیسی در انتخابات 98 یا کاندیداتوری‌اش در سال 1400 را چگونه می‌بینید؟

** به‌نظرم آقای رئیسی در سال 96 سوخت. مجموعه‌ای که فکر می‌کردند او با اقتدار رئیس‌جمهور می‌شود، دیدند که چنین نشد. مردم این‌بار هم از او اقبال نمی‌کنند مگر آنکه کار ویژه‌ای شود. اما این موضوع منوط به این است که مردم از این طرف از اصلاح‌طلبان دلسرد شده و کمتر مشارکت داشته باشند. قهر مردم قطعا شانس اصولگرایان را بالا می‌برد، اما هیچ‌وقت مردمی که به روحانی یا اصلاحات رای می‌دادند به اصولگرایان رای نمی‌دهند.

* یعنی سرلیستی رئیسی در انتخابات مجلس را محتمل نمی‌دانید؟

** همه چیز محتمل است.

* اخیرا گروهی از اصولـــگرایــان در واکــنش‌هایشان، پالس‌های اصلاح‌طلبی از خود ساطع می‌کنند. گرایش‌های اصلاح‌طلبانه چهره‌های اصولگرا را چگونه می‌بینید؟ انگار بخشی از اصولگرایان در اظهاراتشان تغییر رویه داده‌اند، دلیل این امر را چه می‌دانید؟

** این چهره‌های اصولگرا تلاش دارند تا پایگاه رای خود را بالا ببرند، آن هم به دلیل اینکه احساس می‌کنند اصلاح‌طلبان پایگاه وسیع‌تری در سطح اجتماع در اختیار دارند. از همین رو چهره‌های شاخص اصولگرا با خیال آسوده از اینکه رای اصولگرایان را دارند تلاش می‌کنند با جذب گروهی از اصلاح‌طلبان در انتخابات آتی و رای‌گیری پیروز شوند، اما به‌نظر می‌رسد این افراد تحلیل درستی ندارند. علت آن هم این است که بحث ما رفتن یکی و آمدن یکی دیگر به‌جای او نیست. ما باید هنجارهای ملی یا بین‌المللی را حفظ کنیم.

به‌عنوان مثال، آیا شخصی مثل آقای ضرغامی که یکی از همین اصولگرایان است این‌ها را می‌پذیرد؟ احمدی‌نژاد نشان داده این هنجارها را قبول ندارد. او می‌گوید ما باید هنجارهای حاکم بر جهان را بشکنیم. اما با چه توانی؟ وقتی می‌خواهید در یک سازمان بین‌المللی که ده‌ها قدرت در آن هستند پُرقدرت باشید باید نقش ویژه‌ای را بازی کنید تا بتواند آنها را نیازمند شما کند یا آنکه پول و هزینه خرج کنید یا پایگاه نظامی داشته باشید. ما باید قدرت چانه‌زنی خود را بهبود دهیم و اتفاقا دولت روحانی نشان داد که می‌تواند این قدرت چانه‌زنی را داشته باشد، در نگاه اصولگرایان هم اگر این تغییر به‌وجود آید چه ایرادی دارد که یک اصولگرا مثل رئیسی، رئیس‌جمهور شود؟

دعوای بین اصلاح‌طلب و اصولگرا بر سر نوع نگاه و برنامه است. مثلا حضرت امام فلسفه گذاشتن نظارت بر کاندیداها را برای چه گذاشته است؟ بروید در خاطرات ایشان بخوانید، امام به‌دنبال آن بود تا جلو حاکمیت را در انتخابات بگیرد. مطمئنا این نظارت به معنای محدودکردن انتخابات نبود، نباید کسانی که مخالف طرز تفکر جناحی هستند را سریعا ضدانقلاب یا شخصی که به اسلام التزام عملی ندارد، نامید. مردم به امید تغییر می‌آیند و تغییر هم زمانی اتفاق می‌افتد که آن افراد منتخب واقعی مردم باشند. اصولگرایان باید شفاف اعلام کنند. به نظرم اگر می‌خواهند به اصلاح‌طلبان نزدیک شوند باید دیدگاه اصلاحی را بپذیرند وگرنه نزدیکی به منافع شخصی است به این معنا که نشان دهند که ما نیز اعتراضاتی به شرایط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی امروز داریم تا خود را نشان دهند و نه نزدیکی دیدگاهی.

* پس می‌خواهید بگویید که نزدیکی آنها به اصلاح‌طلبان دیدگاهی نیست و نمایشی است؟

** بله، این رویکرد، صرفا یک رویکرد تاکتیکی از سوی آنهاست و نه واقعی.

* نئواصولگرایی که قالیباف مطرح می‌کند چطور؟

** آن هم یک تاکتیک است.

http://aftabeyazd.ir/?newsid=99065

ش.د9604944