(روزنامه جوان ـ 1396/11/25 ـ شماره 5311 ـ صفحه 10)
تكامل در حركتهاي اجتماعي
شهيد صدر اعتقاد داشت بررسي تحولات تاريخ نشانگر آن است كه سير تكاملي جامعه و فرد در رويدادهاي تاريخي، به طور عمده داراي دو بعد اصلي است: 1- حركت به سمت زندگي بهتر، پيشبرد توسعه و افزايش مطلوبيت 2- حركت به سمت تعالي در افكار و بينش و تهذيب نفس. ايشان تحقق اين دو بعد را همعرض با دو عبارت «جهاد اصغر» و «جهاد اكبر» برميشمرند كه در روايات به آن اشاره شده است. به عبارتي كاميابي در ميدان جهاد اصغر، زمينهساز سعادت و استقلال دنيوي خواهد بود و جهاد اكبر، مسير زندگي را به سوي بينش درست و خدايي شدن فرد و جامعه پيش ميبرد.
انديشه صدر، يك حركت تحولخواهانه مباني اساسي دارد كه شامل مواردي چون «وجود ايدئولوژي و مكتبي انساني كه به خواست فطري افراد پاسخ دهد و بر اساس بينش و تعقل استوار باشد»، «حاضر بودن امكانات و مقتضيات متناسب زمان»، «آزادي انسان به طوريكه بتواند دست به انتخابگري بزند» و «حركت پيشروانه انسان به سوي تحول در اطراف خويش» است. براي تحقق اين اركان، شهيد صدر وجود اسلام را بهترين منبع ميداند كه به نخستين شرط پاسخ داده است. همچنين در خصوص شرايط و مقتضيات، وي معتقد است سنن الهي تبيينگر ويژگيها و اقتضائات هستند. از سوي ديگر آزادي انسان، موضوعي است كه اسلام آن را هديهاي به انسان برشمرده است. لذا مهمترين قسمت در ايجاد يك تحول اجتماعي، پيشرفت و حركتي است كه بايد به سمت افراد آن جامعه صورت گيرد. اين حركت مبتني بر خردورزي، خروش احساسات و عواطف و نيز بسيج عملي ظرفيتها و نيروي انساني محقق ميشود و يك انقلاب را رقم خواهد زد. در ادامه بيشتر به اين عوامل اشاره خواهد شد.
مفهوم و ماهيت انقلاب
شهيد صدر، در بحث پيرامون انقلاب، دو نوع نهضت را به صورت كلي برميشمرد:
گونه نخست، نهضتهاي اصلاحگرانه كه ذات و ماهيت سيستم موجود را به طور كلي نفي نميكنند و در صدد مرمت آسيبهاي وارد شده به اين سامانه هستند. ايشان در خصوص اصلاحگري چنين مينويسد: «دعوت به اصلاح هدفش ترميم بخشي معين از جامعه است و در چارچوب فعاليت عملي خود از ساير جنبههاي فاسد واقعيت اجتماعي نيز كه از پايههاي اساسي و شالوده زيربناي اصلي است، چشمپوشي ميكند.»
و اما نهضت دوم كه شهيد صدر آن را «الثوره» يا همان انقلاب ميداند، حركتي ريشهدارتر و منطبق با بينش عميق در راستاي تحول بنيادين است: «نهضت انقلابي در حالي كه از واقعيتي كه امت دست به گريبان آن است، درك دقيق و برداشت عميق دارد، مطلقاً تسليم جو موجود و شرايط جاري نميشود و چون جو را نسبت به اصول مكتبي و فكري خودش در تعارض و تضاد ميبيند، «سرسختانه» به دگرگوني عميق و تحول بنيادين آن همت ميگمارد و در اين رهگذر با مدد از غناي رسالتي كه بر دوش دارد، نويد زندگي جديد و مبتني بر پايه مكتب و بارور از غناي ايدئولوژيك ميدهد، حياتي كه معيارهاي گذشته را به گورستان تاريخ فرستاده و در طرح جديد و انقلابي، زندگي فردي و اجتماعي و فعاليتهاي دولتي را سر و سامان ميدهد.»
با توجه به متن فوق ميتوان تعريف جامعي از انقلاب در انديشه شهيد صدر ارائه كرد كه قابل تطبيق و بررسي با تعاريف نظريات انديشمندان بزرگ غربي از انقلاب است. چنين تعريفي شامل چندكليدواژه اصلي «آگاهانه بودن»، «مقابله با وضع موجود»، «سرسختانه و كوبنده بودن»، «عميق و در پي تحول بنيادين»، «به دنبال شكل دادن به زندگي نوين»، «مبتني بر يك مكتب و ايدئولوژي» و «كنار گذاشته شدن معيارهاي گذشته» خواهد بود.
زماني كه محورهاي اين تعريف را با تعاريف نظريهپردازان بزرگ انقلاب همچون «آرنت» و «هانتينگتون» مقايسه كنيم، متوجه دو وجه تمايز اصلي و اختلاف در اين تعريف ميشويم كه عبارتند از:
1- اعتقاد شهيد صدر به ضرورت شكلگيري درك دقيق از واقعيتهاي موجود توسط مردم. جامعه در اين حالت ابتدا به جايگاه و وضعيت خودش پي ميبرد، و فضاي حاكم و رويههاي موجود را غيرمنطبق با هنجارهاي ارزشي خود تلقي ميكند و با چنين تشخيصي به مقابله با وضع موجود برميخيزد. با چنين تعريفي شهيد صدر، برخي تعاريف انقلابي از جمله در مكتب ماركسيست را زير سؤال ميبرد چراكه ماركسيستها، انقلاب را اثر جبر تاريخ ميدانند و آگاهي و بينش انسانها را در تحقق يافتن يا نيافتن انقلاب عامل اصلي برنميشمرند. شهيد صدر با تأكيد بر ارادي و آگاهانه بودن انقلاب، اينگونه نظر ماركسيسم را رد ميكند: «از آنجا كه ماركسيسم ميخواهد قانون انقلاب اجتماعي را از جهش در طبيعت يا تركيبات شيميايي استخراج كند بايد گفت نتيجه عكس خواهد گرفت. چون در اين حالت انقلاب اجتماعي صرفاً با عوامل بيروني و ديالكتيكي تفسير ميشوند و در واقع اين شرايط خارجي هستند كه با تكميل شدن، انقلابها را شكل ميدهند و در غير اين صورت هيچ حركت و جهشي رخ نميدهد. (همچون آب كه براي جوشيدن به عامل خارجي حرارت نياز دارد)، در اين حالت، ديگر نميتوان طبق ادعاي آنها، انقلاب را امري قهري دانست چراكه همانطور كه ميتوان آب را از عوامل گرمكننده بيروني دور نگه داشت، ميتوان جامعه را نيز از عوامل به وجود آورنده انقلابها، به دور نگه داشت.»
2- «مكتبي بودن» انقلاب؛ بدين معني كه هر حركت انقلابي مبتني بر مجموعهاي از اصول فلسفي و فكري شكل ميگيرد. شهيد صدر اديان آسماني را «مكاتبي» ميداند كه ذات آنها انقلابي بوده است و انقلاب يكي از رسالتهاي پيامبران اولوالعزم بوده است چراكه اين پيامبران به دنبال رهايي مردم از قيد ظلم و بيعدالتيهاي فراگير شده عصر خود بودهاند. مبتني بر همين باور مكتبي است كه شهيد صدر مينويسد «ما ايمان داريم كه انقلاب حقيقي به هيچ عنوان از وحي و نبوت و امتداد آن در زندگي انسانها نميتواند جدا باشد. همانگونه كه نبوت و رسالت الهي از انقلاب اجتماعي عليه بهرهكشي، آسايشطلبي و طغيان، جدا نيست.»
اصالت اصلاحات يا انقلاب؟!
در اينجا سيدمحمدباقر صدر به شبههاي نيز اشاره ميكند و آن علت استفاده از كاربرد واژه «اصلاح» در بيان حركت ائمه و انبياست كه سبب شده، برخي حركت انبيا را معارض با انقلاب و از جنس رفرميستي بدانند. شهيد صدر معتقد است در حركتهاي انبياي الهي در تعبير قرآني همه جا «اصلاح» به كار رفته است. مثل سخن شعيب پيامبر در قرآن: «ما اريد الا الاصلاح؛ جز اصلاح چيزي نميخواهم». در تفسير اين واژه اصلاح شهيد صدر معتقدند اينجا لفظ اصلاح الزاماً منطبق بر كاربرد «رفرم» به معني رايج نيست. اصلاح در قرآن نه به معني تغيير شكل بيمحتوا آنهم صرفاً در بخشي از ساختارهاي جامعه بوده، بلكه به عنوان اقدامي براي حركت به سوي خير و «صلاح» و ساماندهي به وضعيت مطلوبتر مدنظر از كاربرد اين واژه است. چنانچه حتي اباعبدالله الحسين(ع) نيز در توصيف حركت خود، اين عبارت را بيان ميكنند: «انما خرجت لطلب الاصلاح في امه جدي؛ من خروج كردم براي اصلاح امت جدم...»؛ حال آن كه نگاه به مؤلفههاي قيام امام حسين(ع) و مقابله رودررو با حكومت يزيد كه به نهايتاً ختم به شهادت ايشان نيز ميشود؛ خروجي است از جنس انقلاب و با چارچوب مكتبي اسلام راستين پيامبر(ص) كه امام (ع) ميكوشد آن را در جامعه حاكم كند. پس اينجا عبارت اصلاح، نافي انقلابي بودن حركت نميتواند باشد.
ايشان البته نكته ديگري نيز بيان ميكنند و آن اينكه غالباً طرفداران وضع موجود، انقلابيون را به فساد در جامعه، ايجاد هرج و مرج يا حركت ارتجاعي متهم ميكنند و از همين رو انقلابيون در پاسخ به آنها حركت خودشان را «اصلاح» جامعه و تلاش براي حركت جامعه به سوي خير و مصلحت معرفي ميكنند.
نهايت اينكه شهيد صدر در مقالات خود و كتبي چون «رسالتنا» و «المحنه»، حركت انقلابي را اصيل برشمرده و در مبارزات اجتماعي جاري زمانه خود (چه در عراق و چه در ايران) ضرورت «انقلاب اسلامي» را يادآور ميشوند: «در حال حاضر انسان معاصر در مبارزه گسترده عليه عقبماندگيهاي اجتماعي خود به سر ميبرد؛ لكن در پي همه تلاشهاي پسنديده يا ناپسندي كه انجام ميدهد، جز يك راه براي پيروزي خود نخواهد يافت: انقلاب در پرتو اسلام.»
عوامل مؤثر در انقلاب
شهيد صدر، علاوه بر بيان مفهوم انقلاب و ذكر ويژگيهاي حركت انقلابي، در مبحثي به عوامل مؤثر در شكلگيري انقلاب نيز ميپردازد. از نظر ايشان اين عوامل عبارتند از:
1- مكتب: همانگونه كه تفصيلاً بيان شد، شهيد صدر معتقد است هر انقلاب نيازمند مكتبي انساني و جهاني است كه بتواند حيات اطراف خود را تفسير كند: «عامل اصلي براي جنبش يك ملت – هر ملتي كه باشد- وجود مكتبي غني است كه توسط آن بتواند اهداف و مقاصد خود را بسنجد و به زندگي مردم جامعه جهتدهي كند و مردم با اعتماد به رسالت و اهدافي كه اين مكتب دارد، از ايدئولوژي آن الهام گرفته و رهسپار انقلاب شوند». عامل مكتب از نظر شهيد صدر خود با سه شرط قابل تحقق است: «اولاً وجود يك مكتب، ثانياً تلقي صحيح جامعه از آن مكتب و ثالثاً ايمان جامعه به آن مكتب». اين سه عامل ميتوانند مكتب را به عامل محرك اساسي براي نهضتي انقلابي تبديل كنند. به نظر ايشان مسلمانان اين مكتب را به صورت كامل در اختيار دارند و كافي است با شناخت صحيح از آن و ايمان به اصول مكتب بتوانند نهضت اسلامي به پا كنند.
2- شرايط زماني و موقعيت: شهيد صدر اعتقاد دارد پديده انقلاب را نميتوان به عواملي همچون تصادف، اقبال يا حتي مشيت الهي نسبت داد چراكه اين خلاف سنت الهي و نافي اراده بشر خواهد بود. گرچه ايشان بر «امداد الهي» و تأثير ياري خداوند در تحقق انقلاب تأكيد ميورزند اما آماده بودن شرايط خارجي را نيز جزو عواملي ميدانند كه گاهي نقش اساسي در چگونگي پيشبرد يك نهضت ايفا ميكنند. ايشان انقلاب شوروي را اينگونه مثال قرار ميدهد: «در مقام مقايسه ميتوانيم از انقلابي كه لنين در روسيه رهبري كرد مثال بزنيم كه به عواملي همچون جنگ جهاني اول، تزلزل امپراتوري تزار و (نهايتاً) ايجاد محيط مناسب براي دگرگوني و عواملي جزئيتر چون سالم ماندن لنين در سفري كه به روسيه داشت و در آن انقلاب را رهبري كرد، بستگي داشت» لذا موقعيت و شرايط از نگاه شهيد صدر در وقوع انقلاب، مسئله مهم و تعيينكننده است، چراكه به گفته ايشان: «برنامه خدا اين است كه بايد شرايط به سبك طبيعي و عادي معمول حاصل بشود.»
3- عامل رهبري: شهيد صدر معتقد است انقلاب توسط عاملي قابليت اجرا مييابد كه خود از نظر فكري بر مكتبي كه انقلاب بر اساس آن شكل ميگيرد، مسلط باشد. ايشان به عنوان مثال در خصوص انقلاب امام زمان (عج) نيز اينگونه مينويسد: «مسلم است بايد حجم فكري آن شخص بزرگ انديشه كه در مقام اجراي تحول در سراسر جامعه بشري است؛ از حجم محيطي كه ميخواهد آن را دگرگون كند بيشتر باشد».
4- تشكيلات و تحزب: يكي از مهمترين ابزارهاي مورد اشاره شهيد صدر كه عامل تحقق انقلاب است، وجود تشكيلاتي است كه مردم را در اجراي نهضت، بسيج عمومي كند. چنين تشكيلات و تحزبي در نگاه ايشان جزو ضروريات يك نهضت انقلابي است و حتي ايشان شكلگيري اين زمينه را جزو واجبات حركت اجتماعي ميدانند: «مسلماً اگر پيامبر(ص) در زمان ما ميزيست، به اقتضاي حكمت خود روشهاي تبليغي و تشكيلاتي دوران معاصر را به كار ميگرفت. حقيقت آن است كه روش دعوت ايشان با شيوه سازماندهي و تشكيلات بيگانه نبوده است. همسو كردن تلاشهايي كه در راستاي اسلام صورت ميگيرد، يكپارچه كردن آنها و برگزيدن شيوهاي بارور و ثمربخش در جهت ايجاد فضاي تشكيلاتي در عصر ما نه تنها مجاز و مشروع است؛ بلكه چون تغيير جامعه و بسيج آن در راه خدا و مقابله با كفر منوط با آن است، واجب ميباشد.»
5- ساير عوامل: شهيد صدر عوامل ديگري را نيز در آثار خود به عنوان عامل موفقيت يك نهضت بيان كردهاند كه از ميان آنها ميتوان به نقش «اراده انسانها و تصميم به حركت»، «وحدت و اتحادنظر»، «اميد»، «شعور اجتماعي» و... اشاره كرد كه همگي اين شرايط نهايتاً در وقوع يافتن يك نهضت انقلابي مؤثرند.
ش.د9604989