تاریخ انتشار : ۱۰ اسفند ۱۳۹۶ - ۱۰:۱۶  ، 
شناسه خبر : ۳۱۰۰۸۰
فراز و فرود گفتمان‌ها در گفت‌و‌گو با محمد‌رضا تاجيك
اشاره: محمدرضا تاجيك، مترجم و استاد علوم سياسي دانشگاه شهيد بهشتي، گفتمان را مجموعه و منظومه متفاوتي از توالي‌هاي معني‌دار- به‌نحوه‌اي كه در مفهوم به‌طوركلي بازنگري ‌شود - مي‌داند و معتقد است براي اينكه يك ايده و آموزه جامه يك گفتمان را بر تن كند بايد آدابي را به‌جا آورد، شروطي را در خود لحاظ كند و از استعدادها و شناسه‌هاي خاص برخوردار شود. وي در پاسخ به سوالات «اعتماد» با موضوع «فراز‌وفرود گفتمان ها» ضمن برشمردن اين آداب ادامه مي‌دهد از آنجا كه گفتمان‌ها نه‌تنها به‌مثابه نوعي فناوري قدرت، بلكه به‌مثابه نوعي استراتژي و نقشه راه عمل مي‌كنند، از اين رو، نقشي كاملا تعيين‌كننده در موفقيت و شكست كنشگران سياسي- اجتماعي دارند. تاجيك در رابطه با امكان احياي گفتمان‌ها پس از شكست نيز معتقد است از يك منظر گفتماني، پيروزي، توفق و استيلاي كامل گفتماني ممكن نيست و هر پيروزي‌اي نسبي و گذراست و هر هژموني‌اي با چالش و مقاومت مواجه است. بنابراين، همواره ممكن است كه يك گفتمان از ناكامي و شكست خود فرصتي بسازد. گفتمان‌ها مي‌توانند ناكامي‌هاي گذشته را چراغ راه آينده خود قرار دهند و با بازسازي و واسازي خود روحي جديد به خود بدمند. وي با تاكيد بر اينكه يك گفتمان براي هژمونيك‌شدن و هژمونيك‌ماندن هم نيازمند دفاع و توجيه مستمر دروني و هم بيروني است، ادامه مي‌دهد كه تمام دقايق و عناصر يك گفتمان بايد از چنان غنايي برخوردار باشند كه در مواجهه و مقابله با آلترناتيوها و رقباي خود بتوانند از خود دفاع منطقي كنند. اما گفتمان‌ها بي‌حضور و بي‌واسطه حاملان و عاملان صامت و مسكوتند و براي پژواك صداي خود و دفاع از خود نيازمند پويايي و بالندگي و آفرينندگي آناني هستند كه پيكره و دقايقش را بر دوش مي‌كشند. وي در رابطه با نقش شبكه‌هاي اجتماعي در ترويج گفتمان‌ها مي‌گويد ترديدي ندارم كه امروز شبكه‌هاي اجتماعي طبيعي‌ترين، موثرترين و كارآمدترين مجراي جاري شدن سيل گفتماني اصلاح‌طلبي است.

(روزنامه اعتماد - 1394/11/25 - شماره 3465 - صفحه 7)

* تعريف شما از مفهوم گفتمان چيست؟

** به عللي چند، از جمله به علت كاربرد سياسي آن، من ترجيح مي‌دهم گفتمان را منظر نظري لاكلائو مجموعه و منظومه متفاوتي از توالي‌هاي معني‌دار - به‌نحوي كه در مفهوم به طور كلي بازنگري ‌شود - بدانم. از اين رويكرد، مفهوم گفتمان به‌مثابه كليتي معنادار است كه تمايز موجود ميان امر زباني و فرازباني را استعلا مي‌بخشد. عدم امكان كليتي بسته، پيوند دال و مدلول را يكدست مي‌سازد. اين رهيافت گفتماني به‌ما اجازه مي‌دهد، نخست، هر معنا را برساخته‌اي گفتماني و از اين رو، يك امر سياسي بدانيم دو ديگر، هر موضع و موقف و كنش و واكنش معناداري را وابسته به بنياد بستر معني‌داري بدانيم كه قبل از وجود هر نوع حقيقت بلافصل وجود دارد. سه ديگر، رقابت سياسي را به‌مثابه تلاش نيروهاي رقيب سياسي براي تثبيت نسبي دال‌هاي متكثر و شناور در قالب صورت‌بندي خاص تعريف كنيم. چهار و پنج و... ديگر، گفتمان را با قدرت عجين بدانيم، آن را مجموعه‌ پيچيده‌اي از روابط كه دربردارنده روابطي از ارتباطات ميان انسان‌هاست، بدانيم.

افزون بر اين، از يك منظر گفتماني، مي‌دانيم براي اينكه يك ايده و آموزه جامه يك گفتمان را بر تن كند بايد آدابي را به‌جا آورد، شروطي را در خود لحاظ كند، و از استعدادها و شناسه‌هاي خاص برخوردار شود. از جمله، مي‌بايد: (١) داراي كانون معنادهي مشخص و مستمر باشد. بدين معنا كه بايد آبشخور منظري و نظري آن مشخص و معلوم باشد و تمامي دال‌هاي تهي و شناور در طواف به گرد آن حايز سامان، معنا و مدلول شوند. (٢) تشكيل يك منظومه معنايي متفاوت از منظومه‌هاي معنايي ديگر بدهد. به بيان ديگر، بايد حريم و قلمرو معنايي خاص خود را داشته باشد. (٣) متشكل از زنجيره هم‌ارزي و زنجيره تمايزها و تفاوت‌ها باشد. بدين معني كه بايد مشخص شود كه خودي‌ها و دگرهاي مفهومي آن كدامند. (٤) مبتني بر دقايق واضح و مبرهن گفتماني باشد.

يعني از اين امكان و استعداد برخوردار باشد كه عناصر گفتماني (مفاهيم خام) را ورز و صيقل داده و آنان را به صورت و هيبت «دقايق» (عناصر غني‌شده يا تدوين و مفصل‌بندي‌شده) درآورد. (٥) داراي منطق و سازوكارهاي تعريف‌شده جذب و حذف باشد. (٦) از كرانه‌ و هويت مشخص گفتماني برخوردار باشد، و چيستي و كيستي آن كاملا قابل تحديد و تعريف باشد. بنابراين، به شبه‌گفتمان‌هايي كه صورتي «نه اين و نه آني» و «هم اين و هم آني» دارند نمي‌توان گفتمان اطلاق كرد. (٧) مبتني بر جزييات الهي خاص باشد. به بيان ديگر، داراي منطق و سازوكارهاي انعقاد كلام و توليد متن و متنيت باشد.

* آيا گفتمان را مي‌توان ترجمه دقيقي براي discourse دانست؟

** بي‌ترديد خير. مفهوم ديسكورس بسيار فربه‌تر و غني‌تر از آن است كه در قاب و قالب تنگ و باريك و بي‌حوصله‌ و نارساي گفتمان بگنجد. اما ظاهرا از اين خشونت و حصار ترجمه (پاس داشتن پارسي) نيز گريزي نيست.

* گاه اين تلقي در عالم سياست به وجود مي‌آيد كه گفتمان، همان شعار سياسي است. اين برداشت را تا چه حد صحيح مي‌دانيد؟

** پرسش را متوجه نمي‌شوم كه از چه رو و به چه اعتبار مي‌توان گفتمان را مترادف شعار فرض كرد. گفتمان يك منظومه معنايي مركب از علايم و نشانه‌هاي زبان‌شناختي و ماوراي زبان‌شناختي است كه در هيبت يك ايدئولوژي بهداشتي يا صورت يك آلترتانيو ايدئولوژي (در معناي ارتودكسي آن) قابليت تعريف و تدوين و تصوير دارد. مي‌دانيم نظريه گفتمان، از يك منظر، در سه جريان فلسفي ريشه دارد كه ملازم با آغاز قرن بيستم بوده‌اند. به بيان لاكلائو، سه مورد را مي‌شناسيم كه گرفتار توهم بي‌واسطگي، دستيابي مستقيم به چيزها آنچنان كه در خود هستند، بوده‌اند. اين سه توهم به مصداق، پديدار و نشانه مربوط مي‌شده‌اند كه به ترتيب محور تاسيس سه جريان فكري بوده‌اند: فلسفه تحليلي، پديدارشناسي و ساختارگرايي.

اينك، اين توهم اوليه بي‌واسطگي در هر يك از اين سه جريان در نقطه مشخصي پايان گرفته است. از اين نظر، تاريخ اين جريان‌ها به طور چشمگيري به موازات هم پيش رفته است به طوري كه هر يك از اين جريان‌ها توانسته‌اند راهي به اين يا آن شكل از نظريه گفتمان بگشايند. اين امر بدان معناست كه وساطت‌ها يا ميانجيگري‌هاي گفتماني ديگر فرعي يا ثانويه نيستند و خصلتي برسازنده و موسس به خود گرفته‌اند. اين موضوع در فلسفه تحليلي در كارهاي ويتگنشتاين متاخر، در پديدارشناسي در تحليل اگزيستانسيال هايدگر، و در ساختارگرايي در نقد پساساختارگرايانه نشانه (بارت، دريدا، لاكان) روي داد. با اين بيان، حتما با من موافق خواهيد بود كه گفتمان را به‌مثابه شعار سياسي ديدن و فهميدن فقط از رهگذر نوعي تقليل‌گرايي و تحريف‌گرايي ممكن است.

* چه عواملي سبب توفيق يك گفتمان مي‌شود؟ علايم اين موفقيت چيست؟

** عوامل بسياري در توفيق يا هژمونيك‌شدن يك گفتمان موثرند، از جمله: استعداد توليد معنا و انديشه براي كسب، تثبيت يا تلطيف قدرت؛ استعداد ابتناي سلطه بر رضايت، اجماع، اقناع و عقل سليم، به جاي زور؛ استعداد ايجاد يك نيروي متحد تاريخي و رهبري اخلاقي، فرهنگي و فكري آن؛ استعداد تثبيت و اجتماعي كردن خود؛ استعداد در اختيار گرفتن ذهن و انديشه عاملان اجتماعي؛ استعداد توليد و بازتوليد گزاره‌هاي جدي؛ استعداد فراگير (سقف‌گونه) شدن يا استعداد ايجاد زنجيره هم ارزي ميان اجزاي تشكيل‌دهنده خود؛ استعداد رسوب كردن در لايه‌هاي مختلف اجتماعي؛ استعداد ايجاد يك نقطه كانوني معنابخش و انتظام‌بخش؛ استعداد بخشودن هويت مفهومي مشخص به عناصر و دقايق خود؛ استعداد در دسترس بودن يا قابليت استفاده‌شوندگي؛ استعداد يا قابليت اعتبار؛ استعداد مزين و مسلح شدن به «قدرت پشت گفتمان» و بهره بردن از آن؛ استعداد غيريت/ضديت‌سازي پايين و خودي‌سازي بالا؛ استعداد انطباق و تعامل با واقعيت‌ها و سامان دادن به نابساماني‌ها و شرايط متحول؛ استعداد انطباق با نظام دانايي و نظام صدقي (ارزشي- هنجاري) جامعه؛ استعداد واسازي مستمر خود (اصلاحات مستمر)؛ استعداد همنشين كردن دوانگاري‌هاي متضاد؛ استعداد بي‌قرار كردن گفتمان‌هاي رقيب و مقاومت در مقابل تمهيدات و تدبيرهاي بي‌قراركننده آنان؛ استعداد هويت‌بخشي به فرد و نيروهاي اجتماعي با مفصل‌بندي آنان در درون يك صورت‌بندي هژمونيك؛ استعداد توزيع معنويت و تخصيص مقتدرانه ارزش‌ها در سطح جامعه؛ استعداد ايجاد محيط خارجي مناسب (از رهگذر تشنج‌زدايي و هم‌زيستي مسالمت‌آميز با ساير كشورها) برخوردار باشد. با بيان و از منظري ديگر توفيق يك گفتمان در گرو اين مهم است كه بتواند خود را به عنوان تنها راه‌حل بحران موجود معرفي كرده و خواسته‌هاي خاص و جزيي در آن بايد جنبه سمبليك پيدا كرده و نمايانگر خواسته‌هاي عام شوند. در اين شرايط، اين گفتمان محتواي واقعي خود را كه وابستگي به منافع گروهي خاص باشد به نفع بعد استعاري مخفي كرده و ادعا مي‌كند كه توانايي بازسازي تمام حوزه اجتماعي را دارد.

* موفقيت يا شكست يك جناح يا گروه سياسي چقدر وابسته به توفيق يا عدم‌توفيق گفتمان آنها ست؟

** چنانچه با تعريف و تصويري كه در سطور پيش از گفتمان ارايه شد، موافق باشيد و بپذيريد كه همه‌چيز در ساحت گفتمان و با ميانجيگري آن معنا مي‌يابد، آنگاه بايد بپذيريد كه خارج از گفتمان خود مفاهيم «موفقيت» و «شكست» يا «توفيق» و «عدم‌توفيق» نيز معنا نمي‌يابند. به بيان ديگر، اينكه چه چيز و چه حالت و وضعيتي پيروزي يا شكست تعريف شود جز به‌واسطه يك گفتمان ممكن نمي‌شود. گفتمان‌ها نه‌تنها به‌مثابه نوعي فناوري قدرت، بلكه به‌مثابه نوعي استراتژي و نقشه راه عمل مي‌كنند، و از اين رو، نقشي كاملا تعيين‌كننده در موفقيت و شكست كنشگران سياسي- اجتماعي دارند.

* چه عواملي سبب مي‌شود گفتماني رو به افول برود؟ نشانه‌هاي آن چيست؟

** زماني كه يك گفتمان مشروعيت و مقبوليت و استعداد در دسترس بودن يا استفاده‌شوندگي (كارآمدي) خود را از دست مي‌دهد، با گسترش بي‌قراري‌ها و بحران ارگانيك، از يك سو، ريزش و واگرايي نيروها، از سوي ديگر، ناتواني در توليد و بازتوليد معنايي خود و به‌تبع، ناتواني از توضيح و تفسير و بازنمايي واقعيت متكثر و پيچيده جامعه، و مآلا گرايش به سوي نمايندگي و بازنمايي تقاضاها و منافع بخشي از جامعه، و نيز، ناتوانايي در خودي‌سازي و... مواجه مي‌شود.

* نمايان شدن تناقضات دروني يك گفتمان چقدر در شكست آن موثر است و آيا اين مساله لزوما به تقويت گفتمان رقيب مي‌انجامد؟

** يك گفتمان از نوعي قاعده‌مندي در كثرت يا انتظام در پراكندگي ايجاد مي‌شود و تا زماني كه اين بازي هويت‌هاي متمايز و متكثر به بازي حذف و طرد تبديل نشود، مي‌تواند مقوم گفتمان باشد، اما به‌محض اينكه اين بازي به تضاد و تزاحم مي‌انجامد، غيريت‌سازي و حذف و طردهاي دروني آغاز و آثار بحران و اضمحلال و انحلال آشكار مي‌گردند. بحران يگانگي و انتظام و نظم و باهم‌بودگي در يك گفتمان، اگرچه نه مستقيم، اما غيرمستقيم موجب برجسته و تقويت شدن گفتمان رقيب مي‌شود.

* گاه طيف‌هاي مختلف يك جناح سياسي مقابل يكديگر قرار مي‌گيرند؛ آيا اين تقابل برخاسته از تناقضات دروني گفتمان آن جناح است يا اينكه نه، تقابل طيف‌هاست كه سبب به وجود آمدن تناقض در يك گفتمان مي‌شود؟

** مواضع و جنگ مواضع (به بيان گرامشي) در خلأ گفتماني يا در شرايط فقدان گفتمان ايجاد نمي‌شوند. به نظر لاكلائو، مبارزه دايمي بر سر خلق معنا در درون گفتمان‌ها جاري است و خلق معنا نقش سازنده‌اي در ساختار اجتماعي دارد. هر گفتمان با معنادهي به نشانه‌ها، خط‌ومشي‌ها و مواضع متفاوتي را براي كنش اجتماعي و سياسي ارايه مي‌كند. ويتگنشتاين هم به‌ما مي‌گويد در ساحت و گستره هر زباني بازي‌هاي زياني متعدد و متكثري برپاست. بنابراين، از يك منظر مي‌توان تكثر درون‌گفتماني را طبيعت و هويت آن تعريف كرد، اما گاه در درون اين خانواده متكثر، جنگ مواضع برپا مي‌شود كه عمدتا ريشه در جنگ قرائت‌ها دارد، كه به‌نوبه خود حكايت از تناقضات درون‌گفتماني دارد.

* آيا بعد از شكست يك گفتمان امكان احياي آن وجود دارد؟

** از يك منظر گفتماني، پيروزي، توفق و استيلاي كامل گفتماني ممكن نيست، و هر پيروزي‌اي نسبي و گذرا است و هر هژموني‌اي با چالش و مقاومت مواجه است. بنابراين، همواره ممكن است كه يك گفتمان از ناكامي و شكست خود فرصتي بسازد. حتما حكايت آن اسب پير را شنيده‌اي كه صاحبش قصد جانش را كرده بود و او را در چاه حياط خانه انداخته و رويش خاك مي‌ريخت. اسب پير چاره‌اي انديشيد عامل مرگ خود (خاك) را به عامل حيات خود تبديل كرد و با قرار دادن خاك‌ها در زير پاهاي خود، اندك‌اندك از چاه بيرون آمد. گفتمان‌ها هم مي‌توانند ناكامي‌هاي گذشته را چراغ راه آينده خود قرار دهند و با بازسازي و واسازي خود روحي جديد به خود بدمند.

البته مي‌توان از منظرهاي ديگر نيز پاسخي براي اين پرسش يافت. براي نمونه، از نظر فركلاف، بازسازي يك گفتمان، بستگي به خلاقيت فردي و امر متعين اجتماعي دارد؛ دو پديده‌اي كه موجبات بازسازي نظم گفتماني را فراهم مي‌آورد و هر دو امر در يك رابطه ديالكتيكي از سكون و تحول اجتماعي ظاهر مي‌شوند. مقصود فركلاف آن است كه بازسازي نظم گفتماني، از يك سو، ارتباط با خلاقيت و توان عاملان و مفسران يك گفتمان دارد و از جانب ديگر، به ساخت اجتماعي كه داراي وضعيت از پيش تعيين‌شده و تعيين‌كننده است.

* پيروزي در انتخابات را مي‌توان تنها نشانه توفيق يك گفتمان دانست يا نشانه‌هاي ديگري نيز دارد و پيروزي انتخاباتي در واقع بارزترين آنهاست؟

** پيروزي يك گفتمان، صرفا در يك تسابق سياسي و در قلمرو ماكروفيزيك قدرت و ماكروپلتيك معنا نمي‌يابد، بلكه در عرصه‌هاي اجتماعي، فرهنگي، معرفتي و... نيز موضوعيت مي‌يابد. از يك منظر گفتماني شايد بتوان مدعي شد كه پيروزي و توفيق يك گفتمان بيش و پيش از هر چيز، در استعداد و امكان آن در تسخير دال‌هاي شناور، ايجاد يك منظومه معنايي استعاري، رسوخ در ريزبدنه‌هاي جامعه و تسخير و تجميع ميكروفيزيك‌هاي قدرت و سمت‌دهي به ميكروسياست‌ها معنا پيدا مي‌كند تا پيروزي در يك انتخابات و تسخير چند كرسي در مجلس.

* آيا يك گفتمان موفق به دفاع و توجيه نياز دارد؟

** اگرچه از درون هر گفتماني قدرت مي‌جوشد، اما گفتمان‌ها براي كسب منزلت، سيادت و سروري نيازمند به قدرت پشت گفتمان (به بيان فركلاف) نيز هستند. به بيان ديگر، يك گفتمان براي هژمونيك‌شدن و هژمونيك‌ماندن هم نيازمند دفاع و توجيه مستمر دروني و هم بيروني است. تمام دقايق و عناصر يك گفتمان بايد از چنان غنايي برخوردار باشند كه در مواجهه و مقابله با آلترناتيوها و رقباي خود بتوانند از خود دفاع منطقي كنند. اما گفتمان‌ها بي‌حضور و بي‌واسطه حاملان و عاملان صامت و مسكوتند و براي پژواك صداي خود و دفاع از خود نيازمند پويايي و بالندگي و آفرينندگي آناني هستند كه پيكره و دقايقش را بر دوش مي‌كشند.

* معناي گفتمان وارداتي چيست؟ آيا در عصر جهاني شدن، مي‌توان چنين مفهومي را دقيق و استفاده از آن را درست دانست؟

** گفتمان‌ها زمينه‌پرورده و نيازپرورده و شرايط‌پرورده هستند. از اين رو، هيچ گفتمان جهان‌شمول و فراگير و عامي وجود ندارد. به بيان ديگر، تمامي گفتمان‌ها محلي هستند. اما محلي و بومي بودن گفتمان‌ها به‌معناي اصالت و تماميت هويتي آنان نيست. مفاهيم گفتماني، از جمله مفهوم خود گفتمان، نيز اين‌چنينند.

* در حال حاضر گفتمان اصلاح‌طلبي را چقدر موفق مي‌دانيد؟ نشانه‌هاي اين موفقيت چيست؟

** اگرچه بعيد مي‌دانم اصلاح‌طلبي به‌مثابه يك «گفتمان» - در معناي دقيق آن - در سپهر ذهني و انديشگي بسياري از حاملان و عاملان آن تدوين يافته باشد و همچنين بعيد مي‌دانم اصلاح‌طلبي به‌مثابه يك تئوري راهنماي عمل اجتماعي و سياسي و فرهنگي و اقتصادي و... كاملا پردازش شده باشد، اما ترديدي نيز ندارم گفتمان اصلاح‌طلبي - در همين معناي پر از ابهام و ايهام آن - استعاري‌ترين، مقبول‌ترين و كارآمدترين گفتمان جامعه امروز ما است. نشانه‌هاي بارز اين موفقيت را مي‌توان در پيروزي جريان اعتدال - كه نهال آن جز در زمين اصلاح‌طلبي نمي‌روييد و نروييد - مورد مطالعه قرار داد.

* نسبت گفتمان اصلاح‌طلبي با عملكرد دولت اعتدال را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟ آيا دولت روحاني به تقويت گفتمان اصلاحات منجر مي‌شود؟

** قبلا هم گفته‌ام كه من اساسا براي جرياني كه به‌نام اعتدال معروف شده است، هيبت و هويت يا صورت و سيرت گفتماني قايل نيستم، بنابراين و به طريق اولي، نمي‌توانم نسبتي معنادار ميان آن و گفتمان اصلاح‌طلبي تعريف و ترسيم كنم. البته، پر واضح است كه ميان مفهوم، ايده و آموزه‌هاي اعتدال و اصلاح‌طلبي ربط تنگاتنگ و وثيق هست، اما سوال شما ناظر بر اين بعد و سطح از «نسبت» نيست. دولت اعتدال در جغرافياي مكمل و متمم نظري و عملي اصلاح‌طلبي نايستاده است. به بيان ديگر، صدر اين جريان ذيل جريان اصلاح‌طلبي است. شايد از يك منظر بتوان جريان اعتدال «واقعا موجود» را نوعي «اصلاح‌طلبي حداقلي» ناميد كه فاقد استعداد افزودن ورقي بر دفتر نظري و عملي و تجربي اصلاح‌طلبي است.

* از توفيق يا عدم توفيق گفتمان اصلاحات در انتخابات پيش‌رو يعني انتخابات مجلس، چه برآوردي داريد؟

** ترديد ندارم در شرايط كنوني جريان اصلاح‌طلبي، كماكان گزينه نخست يا انتخاب اول اكثريت مردم است، اما نسبت به عملكرد هوشيارانه و زيركانه گروه‌هاي مختلفي كه به اين نام ناميده مي‌شوند اندكي ترديد دارم.

در اين باره در مجالي ديگر سخن خواهم گفت.

* براي ترويج گفتمان اصلاحات به‌ويژه در بزنگاه‌هاي حساس مثل انتخابات مجلس پيش‌رو، چه راهكارهايي را پيشنهاد مي‌كنيد؟

** چنانچه بپذيريم كه براي ترويج و ثبيت يك گفتمان در هنگامه‌هاي حساس تاريخي، نخست بايد آن گفتمان را به‌مثابه يك آلترناتيو، يك راه‌برون رفت، يك تئوري راهنماي عمل، يك افق، يك راه، يك رفتن، يك تغيير، يك پاسخ به تقاضاها، يك تفاوت، يك تدبير، و يك فرداي بهتر تصوير و بازنمايي كرد، آنگاه براي استعاري كردن گفتمان اصلاحات بايد تلاش كنيم نوعي ديالوگ فعال و خلاق ميان آن و شرايط يا مرحله كنش كنوني برقرار‌سازيم و آن را به افق معنايي (نظري و عملي) نسل كنوني جامعه تبديل كنيم. براي تحقق اين مهم بايد بيش از گذشته به شبكه‌هاي اجتماعي دخيل ببنديم و آنان را در متن و بطن كنش‌هاي فردي و جمعي خود قرار دهيم.

* در اين ميان و در جهت ترويج يك گفتمان، چه نقشي را مي‌توان براي شبكه‌هاي اجتماعي قايل شد؟

** شبكه‌هاي اجتماعي، از يك سو، قادرند همچون يك رسانه دقايق يك گفتمان را به ريزبدنه‌هاي جامعه انتقال دهند، از سوي ديگر، قادرند همچون يك بازيگر اجتماعي- سياسي نقشي ايجاب يا سلبي در نشت و رسوب و هژمونيك شدن يك گفتمان ايفا كنند، از جانب سوم، قادرند با نقد و واسازي و بازسازي يك گفتمان بر غنا و شموليت و طراوت معنايي آن - و به تبع به مانايي و پويايي آن - بيفزايند. به بيان ديگر، شبكه‌هاي اجتماعي هم مي‌توانند موجد و موجب يك گفتمان، هم مقوم آن، هم مروج آن و هم منتقد آن، باشند. ترديدي ندارم كه امروز شبكه‌هاي اجتماعي طبيعي‌ترين، موثرترين و كارآمدترين مجراي جاري شدن سيل گفتماني اصلاح‌طلبي است.

* اصلاح‌طلبان و نيروهاي دموكراسي‌خواه چگونه مي‌توانند از ظرفيت اين شبكه‌ها در جهت پيشبرد اهداف گفتمان خود استفاده كنند؟

** هر گونه بهره بردن از ظرفيت اين شبكه‌ها توسط اصلاح‌طلبان و نيروهاي دموكراسي‌خواه نيازمند فهم امر اجتماعي و فرهنگي به‌مثابه امر سياسي و بالعكس، تعريف و تثبيت عرصه اجتماعي به‌مثابه عرصه اصلي بازيگري و نقش‌آفريني، به‌رسميت شناختن شبكه‌هاي اجتماعي به‌مثابه كارگزاران تغيير تاريخ اكنون، فهم و درك استعدادها و امكان‌هاي نهفته در اين شبكه‌ها، و ايجاد ارتباط ارگانيك با اين شبكه‌ها و سمت‌دهي فعاليت آنان در جهت اهداف و اغراض مدني و مردمي است.

* گاه شاهد رقابت‌هاي درون‌جناحي هستيم، شبكه‌هاي اجتماعي نيز به عنوان ابزاري در اين رقابت‌ها مورد استفاده قرار مي‌گيرند. آيا اين شبكه‌ها در آينده مي‌توانند شكاف‌هاي درون‌جناحي را تشديد كنند؟ در صورت مثبت بودن پاسخ، براي پيشگيري از اين اتفاق چه بايد كرد؟

** شبكه‌هاي اجتماعي از اين استعداد برخوردارند كه از روزنه‌اي، دريچه‌اي، و از دريچه‌اي، دري و دروازه‌اي بسازند. به بيان ديگر، اين شبكه‌ها از استعداد فراواني در تبديل كاهي به كوهي و نيز از امكان كاريكاتوريزه و سياسي كردن امور برخوردارند. اين شبكه‌ها همچنين استعداد شگرفي در «از هيچ چيز، چيزي ساختن» و تحميل اراده خود به بازيگران فردي و جمعي سياسي دارند. اما اين شبكه‌هاي اجتماعي بر دو گونه‌اند: نخست، آناني كه مشربي اپوزيسيونيستي و آنتاگونيستي دارند. حكم طبيعت اين گروه از شبكه‌ها نيش زدن و سياه جلوه دادن هر سفيد و ويرانه نماياندن هر عمارت است.

اما گروه دوم و اصلي اين شبكه‌ها منشي پوزيسيونيستي (اگرچه نقاد) دارند و مايلند به‌مثابه بازيگران موثر اجتماع خود نقش‌آفريني كنند. تحقيقا جز با شمشير اين گروه (دوم) نمي‌توان به مصاف و كارزار گروه نخست رفت و اميد پيروزي داشت. بنابراين، بايد به نوعي شبكه اجتماعي كردن جنگ شبكه‌هاي اجتماعي انديشيد و با همان شمشير و اسپر شبكه‌هاي اجتماعي به مقابله با آنان برخاست. اين امر اما، خود نيازمند تمهيد و تدبيري هوشمندانه و خردمندانه براي تعامل فعال و مديريت شبكه‌هاي اجتماعي نوع دوم است.

http://etemadnewspaper.ir/?News_Id=37457

ش.د9406055