از نگاه «سیدمحمدباقر صدر» هستیشناسی به میزان قابل توجهی با سیاست و تحولات مربوط به آن قابل تفسیر است. در واقع، هر اندازه تفسیر فلسفی ما از هستی و حیات و زندگانی روشن باشد، رهیافتهای سیاسیـ اجتماعی ما نیز به همان میزان کارگشاست. وی معتقد است، هر حکمی که درباره نظامهای سیاسی و اجتماعی بشر داده میشود، بستگی به مقدار موفقیت تفسیر فلسفی آن نظام در تصویر حیات و دریافت آن دارد(1) بر اساس همین نگرش، سیدمحمدباقر صدر در بحث هستیشناسی به تعقیب شناسایی بیشتر خالق، اوصاف او و شناخت کاملتر جایگاه انسان در هستی و غایات آفرینش اوست. به دیگر سخن، جهاننگری سیدمحمدباقر صدر به دنبال جستوجوی این است که پدیدههای طبیعی را در پرتو ربط و نسبت آنها با انسان و خدا معرفی کند.
از مهمترین پایههای بحث سیدمحمدباقر صدر در هستیشناسی میتوان به مسئله جهان غیب و شهادت اشاره کرد. منظور او از جهان غیب در مباحث هستیشناسی بخشی از جهان شناختی است که از حیطه حواس بشر خارج است و با درک حسی متعارف قابل درک نیست. در واقع، همه واقعیتهای هستی و موجود خارج از وجود انسان، محسوس نیستند. البته این برداشت صدر او را در مقابل مکاتبی قرار میدهد که وجود واقعیتهای غیر مادی و نامحسوس را انکار میکند. این تفکیک غیب از شهادت نزد صدر به این معناست که هستی در عالم طبیعت محدود نمیشود، بلکه جهان محسوسات تنها یکی از عوالم هستی است. از نگاه صدر هر چند میان عالم غیب و شهادت تفاوتهای اساسی وجود دارد؛ ولی رابطه ناگسستنی و عمیقی میان آن دو برقرار است و هرچه در عالم شهادت است، ریشهای در عالم غیب دارد. در این بینش صدر نه تنها خداوند خالق جهان و قوانین و سنن حاکم بر هستی است؛ بلکه مهمتر از آن مدبر هستی نیز اوست و به زبان فلسفی جهان نه تنها در حدوث خود نیازمند خداست، بلکه در بقای خویش نیز وابسته و نیازمند اوست، یعنی نه تنها آفریننده و ایجادکننده موجودات خداست؛ بلکه بر پادارنده و تدبیرکننده آنها نیز هست.(2)
شاید بتوان گفت یکی دیگر از نگرشهای منطقی صدر در هستیشناسی در خصوص سازگاری جهاننگری او با فطرت درونی انسان است. او معتقد است اسلام با فطرت درونی انسان و استعدادها و نیازها و خواستههای او سازگار است و در بردارنده اصول مشترک بین همه انسانهاست.(3) بنابراین، انسانها به اصل هدفمندی عالم و عبث نبودن آفرینش آن، نقش مهمی در حیات انسان و زندگی سیاسی ایفا میکنند.
چنین انسانی هرگز فضایی برای اندیشههای پوچ انگارانه نمیگشاید و بر این باور استوار میماند که در طرز تلقی فلسفی از هستی نوعی جهاننگری به وجود خواهد آمد که اسلام قدرت و توانایی برای هدایت و رهبری بشریت و جهت دادن به زندگی انسانها را دارد.(4)
منابع در دفتر نشریه موجود است.