صبح صادق >>  صفحه آخر >> یادداشت
تاریخ انتشار : ۱۹ تير ۱۴۰۳ - ۱۰:۵۹  ، 
شناسه خبر : ۳۶۲۲۷۸
پایگاه بصیرت / زهرا اخلاقی/ گروه جوان
همیشه اینطور نیست که دنیا با قضاوت‌های ما منطبق شود. گاهی سر و کله برخی افراد پیدا می‌شود که قاعده قضاوت ما را همه جوره به هم می‌زند و به قول گفتنی ما را می‌کند توی قوطی. برای همین گاهی بهتر است پیش‌دستی کرد و از اهل بیت(ع) مدد خواست که حقیقتاً خوب ضرب‌آهنگ گرفته‌اند و قافیه ساخته‌اند که زمانه بر سر جنگ است یا علی مددی!
محرم چهار سال پیش بود که هیئت‌مان تصمیم گرفت تا اجازه دهد سایر دسته‌ها داخل حسینیه‌ داربستی‌مان شوند و سلام بدهند. ما مخالف بودیم. فضای هیئت را همان‌جور آرام و خودمانی بیشتر می‌پسندیدیم. به هر ترتیب، وسط زیارت عاشورا بودیم که سر و صدای سنج و دهل از خیابان بلند شد. ناظمِ هیئت چای برای مهمانان برد و نگه‌شان داشت تا زیارت عاشورای غیرمعروفه تمام شود. مهمان‌ها داخل‌ شدند و قاتی شدند با بر و بچه‌های هیئت ما و شروع کردند به عزاداری. سینه‌زنی به شور رسیده بود و مداح فریاد می‌کشید:
ـ حسین، حسین، ابی‌عبدالله...
فریاد کسی که کنارم ایستاده بود، حالم را کرد تو قوطی! به جای ابی‌عبدالله، می‌گفت علی عبدلاه! بدجور شاکی شده بودم. شور بدون معرفت که می‌گفتند، همین بود دیگر. نگاهش کردم. پیراهن آستین‌کوتاه آث‌ـ میلان پوشیده بود که میانه‌ نوارهای مشکی‌اش البته رنگ سرخی هم دارد. می‌خواستم خرده‌ای بگیرم، اما نتوانستم! هر چه بود مهمان ابا‌عبدالله(ع) بود. موقع دعا که شد، روضه‌خوان، روضه‌ پایانی را خواند. نمی‌دانم چرا. به دلم افتاده بود اگر گریه‌ام نگیرد، دعایم مستجاب نمی‌شود. زور می‌زدم که اشکی بریزم و هیچ‌فایده‌ای نداشت. نگاهم افتاد به پیراهن شماره‌ 10 آث‌ـ میلان. می‌گفت علی‌عبدلاه و زار زار می‌گریست. «قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْرًا فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِمَاءٍ مَعِينٍ (ملک/30)»؛ بگو: به من خبر دهید اگر آب مورد بهره‌برداری شما [چون آب رودها، چشمه ها، سدها و چاه‌ها] در زمین فرو رود [تا آنجا که از دسترس شما خارج گردد] پس کیست که برای‌تان آب روان و گوارا بیاورد؟!
الغرض آن شب بدطور توی ذوق ما خورد و ما یکه خوردیم؛ مایی که به خیال خودمان آدمی بودیم که سیم اتصال‌مان به اهل بیت(ع) بسیار بیشتر از بقیه بود، اما آن شب ورق برگشته بود و ما به این فهم رسیده بودیم که نه! اینطورها هم نیست گاهی پیراهن ده آث میلان با آن لهجه توی مخش می‌تواند بسیار جلوتر از ما ایستاده باشد همانطور که بلال با شین سین گفتن‌هایش جلوتر از بی‌لکنت‌های مکه و مدینه ایستاده بود و بقیه را نظاره می‌کرد.
مع الوصف باید چشم‌ها را شست و جور دیگری دید. این چشم شستن‌ها جز با گریه بر اهل بیت(ع) تطهیر نمی‌شوند. یادم می‌آید که حاج حسن آهن‌سازان از آن پیرغلامان دلسوخته اهل بیت(ع) یک بار ما جوان‌ها را دور خودش جمع کرد و سخنی گفت که واژه به واژه‌اش بیخ گوشم آویزان است. می‌گفت برای اینکه همراه اهل بیت(ع) باشی، باید ثانیه به ثانیه زندگی‌ات، چه در رفتار و گفتار و پوشاک و طرز نگاه و قضاوتت شبیه ائمه معصومین(ع) باشد. واژه‌ها حالت شعاری به خود گرفته بودند؛ اما شعور آدمی را یک پله بالاتر می‌بردند.