با توجه به نقشه جغرافیایی و اجتماعی سوریه، تکرار چنین سناریویی بعید نیست. نبود یک دولت مرکزی در سوریه میتواند مسیر ترانزیت تسلیحات، مواد مخدر و حتی جنگجویان را در منطقه تقویت کند. علاوه بر این، فقر و محرومیت اقتصادی، همانطور که در لیبی شاهد بودیم، میتواند موج جدیدی از مهاجرت و بحران انسانی را ایجاد کند. در یک دید کلی، سقوط بشار اسد، به تنهایی پایان مشکلات سوریه نخواهد بود، بلکه ممکن است آغازگر بحرانی جدید و بیسابقه باشد. تاریخ نشان داده است حذف یک رهبر، بدون جایگزینی مناسب و توانمند، بیشتر به آشفتگی میانجامد تا رهایی.
سوریه با ساختار اجتماعی پیچیده و منافع متعارض داخلی و خارجی، نیازمند راهحلی است که نهتنها نظم سیاسی، بلکه اعتماد اجتماعی را بازسازی کند. جامعه بینالملل باید از تکرار اشتباهات گذشته در لیبی و عراق درس بگیرد و از طریق تلاشهای دیپلماتیک، بر ایجاد یک فرآیند گذار سیاسی کارآمد تمرکز کند. اما مهمتر از همه، این مردم سوریه هستند که باید راه آینده را انتخاب کنند. آیا میتوانند از تاریخ بیاموزند و به جای تکیه بر منادیان خارجی، به همبستگی داخلی رو آورند؟ زمان، پاسخ این سؤال را خواهد داد.
در نهایت، سوریه امروز در برزخی ایستاده است که هر تصمیم و اقدامی میتواند به آیندهای متفاوت منجر شود؛ آیندهای که شاید درسهایش برای جهان نیز ماندگار باشد.