دست درازی آمریکا علیه گرینلند اهمیت تقویت توان بومی نظامی کشورها به عنوان مؤلفه مهم استقلال سیاسی و اقتصادی را آشکار میسازد، چنانکه همین توان نظامی بومی مقاومت غزه در برابر رژیم صهیونی و حامیانش بود که پس از 15 ماه پیروزی غزه را رقم زد حال آنکه دانمارک فاقد این توان مستقل امروز با بحران اشغالگری و سلطه گری آمریکا مواجه شده است
این روزها افکار عمومی جهان معطوف به اقتدار مقاومت غزه و تسلیمسازی رژیم صهیونیستی و حامیانش پس از 15 ماه نسل کشی گسترده در غزه است و از سوی دیگر نیز رسانههای غربی برآنند تا مراسم ورود ترامپ به کاخ سفید را یک تحول جهانی معرفی نمایند که سندی بر یکجابنهگرایی و اقتدار جهانی این کشور باشد، تنشها میان دانمارک و آمریکا بر سر گرینلند نیز در حال شدت گرفتن است. «مته فردریکسون» نخست وزیر دانمارک پنجشنبه از بینتیجه ماندن گفتوگوی تلفنیاش با دونالد ترامپ رئیس جمهور منتخب آمریکا در مورد گریلند خبر داد و اظهار کرد که اختلافات حلنشده در این باره وضعیت «سختی» ایجاد کرده است.
ترامپ اوایل ژانویه احتمال استفاده از نیروی نظامی و فشار اقتصادی برای سیطره پیدا کردن بر کانال پاناما و گرینلند را رد نکرد.دفتر نخست وزیری دانمارک در بیانیهای اعلام کرد که فردریکسون در تماس تلفنی با ترامپ گفته است: «تصمیمگیری در مورد اعلام استقلال گرینلند به این منطقه بستگی دارد.» در باب آنچه این روزها در قبال گرینلند در جریان است چند نکته قابل توجه است؛
نخست؛ آنکه هر چند که رسانههای غربی برآنند تا این اشغالگری و تجاوزگری به حریم کشورهای دیگر را به ترامپ نسبت داده و رفتاری شخصی نشان دهند اما حقیقت آن است که ترامپ نه یک شخص حقیقی بلکه در مقام رئیس جمهور آمریکاست لذا اظهارات و رفتارهای وی یعنی دیدگاه و هدفگذاری ساختار حاکم بر آمریکا. بر این اساس رفتار ترامپ در قبال گرینلند و پاناما را میتوان ادامه خوی اشغالگری و استعماری آمریکا دانست که با ادعای امنیت اقتصادی اجرا میشود. به عبارتی دیگر آمریکا همان متجاوز گذشته است و روسای جمهور آن موظف به اشغالگری و استثمار سایر کشورها هستند و صرفا در تاکتیک متفاوتند. یکی مانند بوش لشکرکشی نظامی میکند، یکی مانند اوباما داعش را ایجاد میکند، یکی مانند بایدن جنگ اوکراین را ایجاد و به حمایت از رژیم صهیونیستی برای نسل کشی در منطقه پرداخته و یکی مانند ترامپ باجخواهانه به دنبال سلطه بر کشورهاست.
دوم, آنکه ادعاها و تجاوزگری آمریکا علیه گرینلند که اقدام علیه دانمارک ارزیابی میشود در حالی صورت میگیرد که از یک سو دانمارک روابط گستردهای با آمریکا دارد و از سوی دیگر نیز پیشرفت اقتصادی و تعامل جهانی را به جای توجه به امور نظامی مورد تاکید دارد. باجخواهی و تجاوزگری آمریکا در قبال دانمارک بار دیگر این حقیقت را ثابت میکند که رابطه با آمریکا داشتن و کنار نهادن توان بومی دفاعی در نهایت استقلال سیاسی و اقتصادی و حتی تمامیت ارضی کشورها را بر باد خواهد داد. به عبارتی دیگر روابط این روزهای آمریکا و دانمارک نشان میدهد که از یک سو امریکا شریک و متحدی قابل اعتماد نمیباشد و حتی متحدانش را نیز قربانی خواهد ساخت و از سوی دیگر نیز توجه به توان نظامی بومی راهکار نهایی حفظ استقلال سیاسی و اقتصادی و منافع سرزمینی می باشد و کشوری که از این اصول غفلت کند محکوم به نابودی خواهد بود. این مهم را در رفتارهای اخیر دانمارک میتوان مشاهده کرد چنانکه پس از آنکه ترامپ درباره تمایل خود برای کسب مالکیت جزیره گرینلند صحبت کرد، وزیر دفاع دانمارک اعلام کرد ۱.۵ میلیارد دلار برای دفاع از گرینلند هزینه خواهد کرد. وزیر دفاع دانمارک گفت: «چندین سال از سرمایهگذاری در منطقه شمالگان غافل بودیم. اکنون قصد داریم حضور پررنگتری در این منطقه داشته باشیم.» همچنین منابع خبری اعلام کردند که دانمارک قصد دارد برای تقویت قدرت دفاعی خود در مناطق قطب شمال و اقیانوس اطلس شمالی بهویژه برای میزبانی از جنگندههای اف-۳۵، یک پایگاه هوایی نظامی در غرب گرینلند احداث کند.
سوم؛ آنکه تنشها میان دانمارک و آمریکا بر سر گرینلند در حالی بالا گرفته است که از یک سو اتحادیه اروپا اقدامی برای حمایت از دانمارک به عنوان عضوی از این اتحادیه صورت نداده است و از سوی دیگر نیز ناتو نیز به رغم آنکه موظف به حفظ تمامیت سرزمینی اعضاعش میباشد در برابر تهدیدات آمریکا سکوت کرده است. این مسئله نشان میدهد که از یک سو ادعای استقلال سیاسی و امنیتی اروپا یک دروغ بوده و عملا اروپا هیچ اختیاری از خود در برابر آمریکا ندارد. از سوی دیگر این ادعا که نظامیگری و جنگ افروزی اروپاییها در اوکراین برای امنیت اروپا بوده نیز فریبی بیش نبوده و در اصل ناتو و اروپا مهرههایی برای توسعه طلبی و اشغالگری آمریکا میباشند. اینکه کشورهای اروپایی دهها میلیارد دلار برای جنگ اوکراین هزینه کردهاند و اخیرا نیز کشورهایی همچون انگلیس از بودجه 5 میلیارد دلاری برای تقویت نظامی اوکراین سخن گفتهاند و یا ادعاهای مقامات آلمانی که اختصاص دو درصد از تولید ناخالص ملی را برای بودجه نظامی ناکافی دانستهاند، نه رویکردی مستقل و امنیت محور برای این کشورها و اروپا بلکه صرفا تحقق اهداف آمریکا برای نظامیگری بیشتر در صحنه جهانی است. به عبارتی دیگر تحولات اخیر دانمارک نشان میدهد که نه اروپا و نه ناتو هیچ ظرفیت مستقلی نداشته و صرفا بازیچههایی در دستان آمریکا میباشند. این حقیقت، از یک سو بیانگر غیر قابل اعتماد بودن اروپا به عنوان یک بازیگر وابسته است و از سوی دیگر ماهیت ادعای ناتو منبی بر ناجی صلح بودن را زیر سوال میبرد.
نکته پایانی؛ با توجه به مجموع این مولفهها میتوان گفت که دست درازی آمریکا علیه گرینلند از یک سو لزوم تقویت توان بومی نظامی کشورها به عنوان مولفه مهم استقلال سیاسی و اقتصادی را آشکار میسازد چنانکه همین توان نظامی بومی مقاومت غزه در برابر رژیم صهیونیستی و حامیانش بود که پس از 15 ماه پیروزی غزه را رقم زد حال آنکه دانمارک فاقد این توان مستقل امروز با بحران اشغالگری و سلطه گری آمریکا مواجه شده است. از سوی دیگر این تحولات نشان داد که آمریکا هرگز قابل اعتماد نبوده و خوی سلطهگری آن همچنان ادامه دارد که وحدت جهانی در ایجاد چند جانبه گرایی جهانی و توسعه روابط میان کشورهای مستقل همچون گرد آمدن آنها حول بریکس و شانگهای و یا توسعه راهبردی روابط نظیر آنچه در مناسبات ایران و روسیه روی داده، راهکار مقابله با این یک جانبه گرایی مخرب آمریکاست.