ویژه برنامه پخش زنده قطبنما در استودیو صبا برگزار شد. سردار گلعلی بابایی پور، نویسنده، مستندنویس، رزمنده و پژوهشگر دفاع مقدس میهمان این برنامه بود. او یکی از پرکارترین پژوهشگران و مستندنگاران حوزه دفاع مقدس در سالهای اخیر است. آقای بابایی به همراه «حسین بهزاد» با تألیف کتاب «همپای صاعقه» شیوه جدیدی در مستندنگاری جنگ را بنا نهاد و این کتاب سبب شد بابایی بهعنوان یک نویسنده و پژوهشگر جدی در حوزه ادبیات پایداری شناختهشود. «همپای صاعقه»، «ضربت متقابل از الوند تا قراویز»، «ققنوسفاتح»، «کالکهای خاکی» و «گردان نهم» از جمله آثار او هستند که در این سالها مورد تقریظ، تفقد و توجه رهبر معظم انقلاب قرار گرفتهاند.
حال و بعد از چند دهه فعالیت مؤثر بابایی در حوزه مستندنگاری جنگ، «حسین قرایی» که او نیز از نویسندگان و پژوهشگران حوزه تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی است، کتابی با عنوان «از تبار حبیب» را در خصوص زندگی گلعلی بابایی تألیف کرده است. از تبار حبیب، روایت روزهای جهاد نویسندهای است که یک روز در خط مقدم جبهههای نبرد پیشرو بود و حالا در خاکریز کتاب، علمداری میکند. به همین مناسبت در قطب نما، رامین نصیری، مجری کارشناس این برنامه با «گلعلی بابایی» گفتوگو کرده است که در ادامه مشروح آن را میخوانید.
+ شما پژوهشگر، نویسنده، مستندنویس، یگاننویس و... هستید که آثار بسیاری هم دارید، از جمله همپای صاعقه، ماه تمام، رؤیای آمریکایی و ۳۰-۴۰ عنوان کتاب دیگر در حوزه ادبیات دفاع مقدس. میخواهم نظر خودتان را پیرامون آثار خودتان بدانم.
- البته نظر را که باید خوانندگان محترم بدهند، اما من شیوهام این است که در بخش مستند جنگ کار کنم. یعنی آنچه که واقع شده در دوران دفاع مقدس، با گونههای مختلف. یک گونه کارنامهٔ عملیاتی است، که تاریخ نویسی جنگ است، یگاننویسی، لشکرنویسی که یک کار ابداعی است. یعنی از آن موقع که ما کار را شروع کردیم و تا الآن جلد ششم آن تمام شده، سابقه نداشته و انجام نشده بود و این اولین کار بود. وقتی که دومین کار ـ ضربت متقابل ـ هم انجام شد و بهدست مقام معظم رهبری رسید و ایشان آن تقریض پر مفهوم را بر این کتاب نوشتند، توصیهشان این بود که یگانهای دیگر هم این کار را انجام بدهند و این کار برای ثبت در تاریخ لازم و واجب است.
بحث دیگری که ما در ادبیات دفاع مقدس روی آن کار میکنیم زندگینامهنویسی است. من از اول در لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) بودم و این لشکر، ۵ فرمانده لشکر شهید در دوران جنگ داشت. پس از آن هم فرماندهان شهید دیگر از جمله شهید سوداگر، شهید همدانی، شهید فرزانه، شهید اسداللهی را داشتیم. همچنین ۵ نفر رئیس ستاد، ۶ نفر جانشین لشکر، حدود ۳۰ فرمانده تیپ، ۱۵۰ فرمانده و معاون گردان شهید هم داشته است. بهعلاوه تعداد زیادی از رزمندگان و بسیجیان که از این لشکر به شهادت رسیدهاند که برخی هم شهدای شاخص هستند، مثل شهید هادی یا شهید پلارک، که خیلی از مردم در بهشت زهرا (س) به دنبال مزار ایشان هستند. ما از این قبیل افراد زیاد داشتیم که باید برای تمام اینها زندگینامه نوشته شود؛ و بخش دیگر تاریخ شفاهی جنگ است؛ یعنی یک رزمنده یا فرماندهای که الآن در قید حیات است، با وی مصاحبه میشود و تمام اتفاقات دوران جنگ را که شاهد بوده روایت میکند. خب از این نمونه کار، کتاب مهتاب خین نوشته شد، که خاطرات سردار حسین همدانی است. آقای حسین بهزاد ۹۰ ساعت مصاحبه با ایشان انجام داد و این کتاب را نوشت. یکی هم کتاب بدون مرز هست که من با یکی از فرماندهان مدافع حرم ـ آقای سید اکبر طباطبایی ـ مصاحبه کردم و در گونهٔ تاریخ شفاهی قرار میگیرد؛ و بعضی از کارهای دیگر مثل رؤیای آمریکایی که از جمله کارهای تحقیقی ـ پژوهشی هست که فراتر از کارنامهٔ عملیاتی نوشتن است؛ و اینجا موضوع این است که اصلاً جنگ را چه کسی به ایران تحمیل کرد. آیا شخص صدام خودش تصمیم گرفت که جنگ را علیه ما شروع کند یا اینکه کسانی دیگر او را جلو راندند و او جلو آمد و این کار را انجام داد. ما این کتاب تحقیقاتی و پژوهشی دقیق را با توجه به منابع و مآخذ خارج از ایران، که در فهرست پایانی کتاب هم نامشان را آوردیم، تدوین کردیم؛ و به این سؤالات پاسخ دادیم که شروع جنگ چگونه بود، آمریکا چگونه صدام را به جنگ ترغیب کرد، ادامه جنگ چگونه بود و در چه شرایط ما قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفتیم؛ و آخر هم به عملیات مرصاد پرداختیم که به هلاکت افراد زیادی از سازمان منافقین منجر میشود. در این کتاب که برای راویان جنگ مناسب است، به وقایع برجسته بهطور کلی پرداخته شده. مثل اینکه جنگهای دریایی چه زمانی شروع شد؟ یا مثلاً کودتای شبکهٔ نقاب چه نقشی در جنگ داشته؟ ماجرای حملهٔ آمریکا به طبس چرا انجام شد؟ همهٔ این وقایع از پیروزی انقلاب تا پایان جنگ را در این کتاب آوردهایم.
+ پیرامون فرماندهانی که از لشکر محمد رسول الله (ص) نام بردید، شما درباره حاج احمد متوسلیان هم کتابی را نوشتهاید؟
- کتاب همپای صاعقه به طور کامل به دوران فرماندهی ایشان میپردازد. ماجرای کتاب از وقایع مریوان شروع میشود؛ از آن زمانی که بعد از حذف بنیصدر تصمیم به همکاری سپاه و ارتش گرفته میشود و شروع به تشکیل تیپ و لشکر میکنند تا بتوانند عملیات کنند و سرزمینهای اشغال شده را پس بگیرند.
یکی از کسانی که مد نظر فرماندهان ارشد بود تا فرماندهی لشکر تهران را بهدست بگیرد، حاج احمد متوسلیان بود که خود آقای محسن رضایی میگوید که من به مریوان رفتم و ایشان من را به مناطق آزاد شده برد و نشان داد. سپس به پاوه رفتم و همت را دیدم که فهمیدم انسان جربزهداری است؛ و این دو فرمانده، شهید شهبازی را از همدان به تیپ ملحق کردند تا اینکه این ۳ فرمانده با تعدادی نیرو از مریوان، پاوه و همدان به پادگان دوکوهه آمدند و آنجا تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) شکل گرفت و فرماندهی را حاج احمد متوسلیان بر عهده داشت. در نهایت، داستان کتاب در ۱۴ تیر بسته میشود، یعنی روزی که حاج احمد توسط فالانژها گروگان گرفته میشود. فیلم "ایستاده در غبار" هم تقریباً برداشتی آزاد از این کتاب بود.
+ در انتخاب اسم لشکر ۲۷ به نام محمد رسول الله (ص) آیا نکته خاصی نهفته بود؟
- روایتها مختلف است. یک عده میگویند، چون مقارن با ۲۷ رجب و عید سعید مبعث بوده چنین اسمی انتخاب شده است. روایت دیگر این است که میگویند خود حاج احمد تأکید داشته که اسمی باشد که وقتی برده میشود صلوات فرستاده شود و تأکید هم بر این داشته که اسم راکامل بگویند: لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص). اما خب دلایل خیلی متقن نیست و ما، چون مستندنگار هستیم، نمیتوانیم این دلایل را قطعاً قبول کنیم.
+ در خاطرات حاج احمد متوسلیان خاطرهای بوده که احساسات شما را برانگیخته باشد؟ یا مثلاً جایی بوده که با خود گفتهاید کاش من هم در این لحظه بودم؟ و این اتفاق برای من میافتاد؟
- خب تمام خاطراتی که در این کتابها نقل شده، خاطراتی است که انسان غبطه میخورد به اینکه کاش من هم در آن لحظه بودم و آن را از نزدیک تجربه میکردم. چون در آنها چیزی غیر از اخلاص و رشادت و شجاعت و... نیست. حتی آنجایی که میگویند حاج احمد عصبانی میشده و نیرویش را توبیخ میکرده. همه این لحظات جای افسوس دارد.
یکی از ویژگیهای کتابهای کارنامهٔ عملیاتی لحظهنگاری است. یعنی ما برای اولین بار در یک اثر مکتوب ـ که شرح عملیات فتح المبین و بیت المقدس است ـ از مکالمات بیسیم استفاده کردهایم. جزء به جزء مکالمات فرماندهان و لحظه به لحظه آمده است. به تعبیر بعضی از خوانندگان، گویا ما خودمان پشت خاکریزها بودیم و همراه رزمندگان، و از میدان مین و موانع عبور میکنیم. نوع نگارش هم به سبکی است که صبغهٔ داستانی دارد. چون تاریخنگاری جنگ یک متن خشک است، اما اینجا گویا شما در حال خواندن یک رمان جنگ هستید. به همین علت روایتهایی را که با آنها مواجه میشویم، به گونهای است که گویا خود خواننده در وسط میدان جنگ حضور دارد. حتی افرادی که اصلاً جنگ را درک نکردهاند و سنشان به دوران دفاع مقدس نمیخورد هم این نظر را داشتند. دلیل اینکه این کتاب با این حجم مطلب، بیش از ۲۵ بار تجدید چاپ میشود اقبال عمومی به آن است.
+ یعنی قدرت تصویرسازی بالایی دارد و مخاطب میتواند با کتاب زندگی کند؟
- بله
+ از آثار شما تقدیر خاصی صورت گرفته است؟ جوایزی هم کسب کردهاید؟
- بله، جایزه که بوده، اما جایزه را باید شهدا به ما بدهند. البته همین که راه را باز کردند و اجازه دادند این کتابها نوشته شود خودش جایزه است.
به هر حال، دو مرتبه کتابهای من به عنوان کتاب برتر در جشنواره جایزه جلال آل احمد، که بالاترین جایزهٔ ادبی کشور ماست، برگزیده شد.
یک مرتبه جایزهٔ کتاب سال دفاع مقدس را کسب کردم. جایزهٔ پاسداران اهل قلم هم جزو جوایز دریافتی بوده و.... اما باز به نظر من بهترین جایزه را خود شهدا و خانوادهشان به من میدهند.
من یک کتاب درباره شهید حسین قُجهای نوشتم با عنوان "پهلوان گود گرمدشت". ایشان فرمانده گردان سلمان است که در عملیات بیت المقدس آن حماسهٔ عظیم حفظ جادهٔ اهواز ـ خرمشهر را رقم زدند. محسن رضایی در یک مصاحبه میگفت: ما اگر آن نقطه را از دست میدادیم فاتحهٔ عملیات بیتالمقدس خوانده میشد.
یک مرتبه که برای سالگرد شهید قجهای به زرین شهر اصفهان رفته بودیم ـ ایشان اهل زرین شهر بود و با حاج احمد از مریوان به لشکر پیوسته بود ـ، مادر گرامی شهید با همان لهجهٔ زرین شهری به من گفت: کتاب حسین ما را نمینویسی؟! من آمدم و شروع کردم به نوشتن. سال بعد که با شهید همدانی و چند نفر از دوستان برای سالگرد شهید به زرین شهر رفتیم، در همانجا کتاب رونمایی شد. از آن به بعد، هر سال مادر شهید ـ که یکی دو سالی پیش مرحوم شدند ـ یک کیسهٔ ۲۰ کیلویی برنج زرین شهر و مقداری سوغاتی برای من میفرستاد.
یا من کتابی برای شهید مهدی خندان نوشتم با عنوان "سالار تیپ عمار". ایشان اهل لواسان بود. هر سال فصل گیلاس که میرسد، مادر شهید برای ما مقداری گیلاس میفرستند. همین رضایت برای من مهم است.
یا اینکه همسر شهید همت میگویند من فقط اجازه میدهم شما در مورد حاجی بنویسید. چون به دیگران اعتماد کامل ندارم. این اعتماد بهترین جایزه است.
+ درباره تقریضهایی که مقام معظم رهبری بر کتابهای شما زدند هم برایمان بگویید.
- حضرت آقا تقریضی را بر کتاب همپای صاعقه نوشتند. در رابطه با کتاب ضربت متقابل هم صحبت کردند و در شیراز فرمودند که: کتابهایی مانند همپای صاعقه و ضربت متقابل باید کتابهای "رایجْدست" همه باشد. رایج دست همان HAND BOOK است.
من و حسین بهزاد دو کتاب درباره کارنامه عملیاتی مردم استان همدان نوشتیم با عنوان "از الوند تا قلاویز" و دومی با عنوان "بهار ۸۲". روی آن کتاب هم رهبری چیزی در وصف ما دو نفر نوشتند.
راجع به چند کتاب هم صحبت کردند. مثلاً رهبری وقتی کتاب "کالکهای خاکی" که خاطرات سردار عزیز جعفری است را خواندند اشارهای به آن داشتند. کتاب یک فرازی دارد که سردار جعفری دانشجوی هنرهای زیبا و بخش معماری بود. جنگ که شروع میشود میگوید ما عضو انجمن اسلامی بودیم. وقتی میخواستیم جبهه برویم، در همان هفتههای اول شروع جنگ، نمیدانستیم چگونه باید برویم. من و آقای عندلیب از همان انجمن اسلامی حکم برای خودمان زدیم و رفتیم اهواز در پادگان منتظران شهادت. دیدیم ما را به این طرف و آن طرف پاس میدهند، تا اینکه آنجا شهید دقایقی را دیدیم که در دانشگاه همکلاسی ما بود و آن موقع فرمانده سپاه سوسنگرد شده بود. ایشان به من گفت برویم سوسنگرد. پشت یک وانت نشستیم که برویم. این مردم مرزنشین را که در حال عقبنشینی به سمت مناطق امن بودند را میدیدم. یادم آمد که من تا به حال اصلاً اسلحه بهدست نگرفتم. اصلاً چگونه با آن شلیک میکنند و مسلحش میکنند! بالاخره رفتیم و آموزش خمپاره دیدیم و...
آقا فرمود من به تازگی کتابی خواندهام با عنوان کالکهای خاکی، ایشان میگوید من روز اولی که رفتم جنگ اصلاً نمیدانستم اسلحه را چطور دست میگیرند. ولی یک سال بعد همین آقا میشود فرماندهٔ قرارگاه. این چیست؟ این هنر انقلاب و جنگ است که از سرباز صفر ما یک استراتژیست درست میکند. بعد حسن باقری را مثال میزنند و شهدای دیگر را ...
درباره کتاب "گردان نهم" هم ایشان باز از شهید محسن وزوایی مثال میزنند و میگویند من این کتاب گردان نهم آقای گلعلی بابایی را خواندم و دیدم یک عده دانشجو که نمیدانند نحوه جنگیدن چگونه است، از پشت میز و صندلی بلند شدند و رفتند جبهه، ولی وقتی آنجا رسیدند، با سرهنگهای ارتشی چقدر بحثهای تخصصی کردند و همانها شدند فرمانده. این همان معجزه انقلاب و جنگ است.
خب پس بعضی تقریض مکتوب بوده، بعضی را هم آقا تعریف و تمجید کردند.
+ دربارهٔ رزمندگی خودتان و خاطرات مختص خودتان که جایی نگفتید هم برای ما بگویید.
- همه را همهجا گفتیم. من دو کتاب اولی که نوشتم کتاب خاطرات خودم بوده به نامهای: "نقطهٔ رهایی" و "غربت هور".
+ هشت سال جنگ را در جبههها بودید؟
- نه، من ۵۲ ماه بودم
+ چه سالی وارد شدید؟
- سال ۶۱
+ هفت سال رزمنده بودید؟
- نه، تا سال ۶۵ مستمر بودم، و بعد از آن بهطور منقطع میرفتم، که جمعاً شد ۵۲ ماه
+ صحبت پیرامون خاطرات دفاع مقدس بسیار شیرین و دلچسب است، بویژه از زبان شما. اما در برنامهٔ قطبنما ما دربارهٔ موضوعات سیاسی بیشتر گفتوگو میکنیم. فلذا میخواهیم امروز دربارهٔ کتاب رؤیای آمریکایی بیشتر با هم صحبت کنیم. اول اینکه رؤیای آمریکایی اصلاً چی هست؟ آن چیزی که من میدانم رؤیای آمریکایی ۳ بخش دارد: نظام سرمایهداری، آزادی و دموکراسی. در این کتاب هم منظور شما همین است؟
- نه. منظور ما این است که آمریکاییها به صدام قول دادند که اگر به ایران حمله کنی، به جای محمدرضا پهلوی ژاندارم منطقه میشوی؛ و او با این رؤیا آمد به ایران حمله کرد. منظور ما از رؤیای آمریکایی این است که صدام میخواست بشود ژاندارم منطقه و قولی بود که آمریکا به او داده بود، اما به قول حضرت امام آمد و در این منجلاب گیر کرد.
مباحثی که در این کتاب مطرح است، پاسخ به سؤالات و شبهاتی است که هر سال نزدیک هفتهٔ دفاع مقدس برجسته میشود. یکی اینکه چه کسی گفته عراق جنگ را شروع کرد؟ ایران آغازگر جنگ بود. خب در این کتاب با منابع داخلی و خارجی اثبات میشود که شروعکنندهٔ جنگ صدام بوده، با چراغ سبزی که آمریکا به او نشان دادند و حمایتی که عربستان سعودی و کشورهای عربی از او کردند.
دوم اینکه چرا بعد از فتح خرمشهر ما جنگ را تمام نکردیم. خب اینجا هم دلایل مختلف بهطور مفصل مطرح میشود. اینها مسائل مهم سیاسی است که به ذهن متبادر میشود که چرا کشور را این همه سال بعد از آن ماجرا در وضعیت جنگی نگه داشتید. سال ۶۱ سال دوم جنگ است. شش سال بعدی چرا این جنگ به کشور و مردم تحمیل شد؟ خب این موضوع هم مفصل توضیح داده میشود، و اثبات میشود که آن پیش فرضهایی که مخالفین ادامهٔ جنگ میگویند، فقط در حد پیش فرض است. اصلاً سندی نیست که عربستان گفته من غرامت میدهم، یا اینکه عراق گفته تمام مناطق اشغالی را خالی میکنم، و.... اصلاً چنین چیزی نبوده. اتفاقاً عراق رفته بود و در مناطقی که بر نقاط مرزی ما اشراف داشت، مستقر شده. اصلاً غرامتی در کار نبوده. اصلاً نگفتند که متجاوز کیست. شما اگر قطعنامههای پیش از ۵۹۸ را ببینید اصلاً نمیگویند جنگ ایران و عراق؛ میگویند مخاصمهٔ مرزی. چون اگر بگویند جنگ، باید شروعکنندهٔ جنگ را معرفی کنند، اگر بگویند شروعکنندهٔ جنگ، باید اینجا یک بحث حقوقی مطرح بشود که چرا جنگ شروع شد.
طبق اصول سازمان ملل، وقتی اسرائیل به ما تجاوز میکند، ما با قدرت میگوییم که تو زدی، ما هم میزنیم. آنجا هم همین است که در بحث سرزمینی یک کشور به کشور دیگری حمله بکند، حق برای کشور حمله شده است که به کشور متخصام حمله کند و سرزمینش را پس بگیرد. روی این حساب اینرا هیچوقت در قطعنامهها مطرح نکردند.
بحث غرامت را هیچ وقت مطرح نکردند. حتی در قطعنامه ۵۹۸ که ما پذیرفتیم، چیزی به نام غرامت جنگی وجود ندارد. بند ۷ قطعنامه میگوید بانک جهانی به دو کشور زیاندیده از جنگ وام بدهد. اصلاً موضوع اینکه صدام بخواهد به ایران غرامت بدهد، مطرح نیست.
مثل کلاهی که در برجام سر ما رفت. چون عدهای اصلاً آنرا مطالعه نکردند. در برجام میگویند تعلیق با حذف تحریم فرق دارد. آنجا نوشته شده تعلیق، اینها خواندهاند حذف. فلذا اینجور مطالب وجود دارد که در کتاب به آنها پاسخ داده میشود.
+ دربارهٔ جام زهر هم صحبت شده؟
- ببینید تعبیر جام زهر که امام فرمودند، به نظر من آن تعبیرِ شخصی و اعتقادی ایشان بود. امام تا یک هفته قبل از پذیرش قطعنامه، شعار جنگ جنگ تا رفع فتنه را بهعنوان یک اصل پایان جنگ قرار داده بودند. ولی وقتی که سال ۶۷ آن اتفاقات میافتد و ما در شرایط بد از لحاظ اقتصادی و نظامی قرار میگیریم، و دشمن دوباره مناطقی که ما با هزار زحمت و خون دادن گرفته بودیم را پس گرفت، نظر امام هم تغییر کرد. اول فاو را که برگ برندهٔ ما در مذاکرات بود، و ما ۸۰ روز برایش جنگیده بودیم تا بتوانیم تثبیتش کنیم در عرض ۲۴ ساعت سقوط کرد.
عراق شلمچه را گرفت، جزایر مجنون را گرفت، مناطق استراتژیک غرب را گرفت، اول عراق ۲۵ هزار اسیر از ما که در دست داشت و ما ۵۰ هزار اسیر داشتیم، اما او هم ۵۰ هزار اسیر از ما گرفت و یک تعادل در این ماجرا هم ایجاد شد و شرایط بهگونهای شد که احساس میشد اوضاع به گونهای نیست که بشود جنگ را ادامه داد.
مثلاً سال ۶۷ وقتی فراخوان زده شد که سپاهیان محمد (ص) بیایند برای دفاع و زمان عقبنشینی بود، ما در پادگان دوکوهه دیدیم فقط یک اتوبوس نیرو آمد. آن صد هزار نفر در ورزشگاه آزادی که اعزام شدند برای سال ۶۶ است. همان طرح برای سال ۶۷ هم انجام شد و یکی دو اتوبوس از پیرمردها و ... آمدند.
چون شرایط کشور از نظر سیاسی به نقطهای رسیده بود که توان ادامه نداشتیم. مثلاً هواپیمای مسافربری ما را زدند. از طرف دیگر صدام تهدید به زدن شیمیایی در شهرها میکرد. این شاید آن زمان برای ما ملموس نبود. اما امروز وقتی شرایط غزه را میبینیم، که اسرائیل چگونه هر کاری انجام میدهد، اینهمه زن و کودک را با شرایط فجیع میکشد و هیچکس پاسخگو نیست؛ صدام هم آن موقع یک اسرائیل دیگر بود. یعنی دقیقاً همین اتفاق ممکن بود برای ما بیافتد. یعنی شهرهای ما را با شیمیایی بزند، یا همانطور که هواپیمای ما را زدند، دوباره یک هواپیمای دیگر را بزنند؛ لذا وقتی که قطعنامهٔ ۵۹۸ قبول شد، به نظر بنده بهترین تصمیم بود. درست است که امام از آن به جام زهر تعبیر میکند، اما جام زهری که به لحاظ اعتقادی جام زهر بود. ما به آن چیزهایی که از لحاظ اعتقادی قرار بود برسیم نرسیدیم، ولی از لحاظ حفظ کشور و جمهوری اسلامی بهترین تصمیم بود و حتی صدام را غافلگیر کرد. صدام یک مرتبه وقتی فهمید ایران قطعنامه را قبول کرده، از یک طرف منافقین را فرستاد و از غرب حمله کردند، از یک طرف خودش جلو آمد و تا ۲۰ کیلومتری اهواز رسید. ولی اینجا وقتی فراخوان زدند، حجم نیرو آنقدر زیاد شد که پادگان دوکوهه جا برای خوابیدن نداشت. افراد را با قطار و اتوبوس برمیگرداندند، چون امکان سازماندهی نداشتند.
پیام امام به مردم و آن تعبیرات زیبای امام در پیام قبول قطعنامه، دوباره مردم را به جوش آورد و جبههها از نیروی مردمی پر شد. عراق دوباره تا آن سوی اروند پس زده شد. از این طرف هم منافقین در تنگهٔ چهارزبر و مرصاد با مذلت شکست خوردند. این است که از بعضی جهات جام زهر است، و از بعضی جهات از عسل هم شیرینتر.
+ یک سری از عملیاتهای ما با اسامی خاصی نامگذاری شد، مثلاً الی بیت المقدس. یا شعار میدادیم راه قدس از کربلا میگذرد، یا جنگ جنگ تا پیروزی. میخواهم بدانم که الآن با توجه به شرایطی که ما و جبههٔ مقاومت در آن هستیم و جنگی که در غزه یک سال در حال ادامه پیدا کردن است، چقدر شباهت با دوران دفاع مقدس دارد؟ و آیندهٔ این جنگ به چه شکل خواهد بود؟
- واقعیت من نویسنده و پژوهشگر دفاع مقدس هستم. این بحث شما تحلیل است و کارشناس سیاسی میخواهد. من خودم را در این حد نمیدانم که تحلیل بدهم. اما ببینید اگر بخواهیم تشابه پیدا کنیم، عرض کردم که صدام دقیقاً یک شخصی بود شبیه نتانیاهو؛ و پایبند به هیچ قانونی نبود. وقتی میآید در کمال وقاحت حلبچه را در یک لحظه آنطور با شیمیایی قتل عام میکند، هیچ چیزی از او بعید نبود. از آن طرف هم حامیان زیادی داشت. هم آمریکا و غرب و هم کشورهای منطقه، همانهایی که بعدها از صدام چوب خوردند، مثل کویت و عربستان و...
بر این اساس احساس من این است که اتفاقات امروز غزه، میتواند رفع شبهه از دفاع مقدس هم بکند. خدا آن روز را نیاورد، ولی وقتی من مردم غزه را با شرایط سخت میبینم، روزی صد مرتبه به روح امام خمینی درود میفرستم که چقدرتصمیم درست و بهموقعی گرفت و توانست دشمن را در آن شرایط سخت، خلع سلاح بکند.
ما تحریم قطعی بودیم و حتی در جنگ سیم خاردار و قایق موتوری به ما نمیدادند. اجازه ورود کمپرسی به کشور را نمیدادند. میگفتند اینها استفادهٔ دوگانه دارد. ولی از آن طرف سیل کمکها بود که به سمت عراق میرفت. دقیقاً همان اتفاقی که امروز برای اسرائیل میافتد و با بمبهایی که آمریکا به او میدهد به مردم غزه حمله میکند.
روی این حساب تاریخ دارد تکرار میشود، و امیدواریم که با ایستادگی مردم غزه و بیداری کشورهای اسلامی شاهد اتفاقات خوبی باشیم.
حدود ۳-۴ هفته پیش من در یک نمایشگاه کتاب در بغداد بودم. در یک جلسهای که برای رونمایی از ترجمه عربی کتاب رؤیای آمریکایی تشکیل شده بود من هم حضور داشتم و قرار بود صحبت کنم. خب از کشورهای مختلفی آمده بودند از جمله اردن، مصر، بحرین، ترکیه، عراق و.... دیدم که باید حرف دیگری بزنم؛ آنچیزی که در نمایشگاه خیلی گشتم و ندیدم و آن هم مظلومیت مردم غزه بود.
خب شما خوب میدانید که بهترین راه انتقال فرهنگ و یک ایده به نسل دیگر این است که آنرا در قالب هنر و ادبیات ببریم. رمان بهترین راه انتقال یک اتفاق است. این قتل عامی که دارد در غزه رخ میدهد تا در قالب رمان و فیلم و سریال نرود، به گوش مسلمانانی که در نقاط دوردست جهان ـ شاخ آفریقا، آمریکا و... ـ هستند نمیرسد. هر چند الآن تا حدودی رسیده است. همین که ما میبینیم در کشورهای دیگر راهپیمایی و اعلام حمایت میشود، یعنی پیام به گوش آنها رسیده، ولی باز هم همهٔ جزئیات و جوانب امر بهخاطر بایکوت خبری به گوش آنها نمیرسد. ولی وقتی در قالب فیلم و کتاب میرود، و در نمایشگاههای مختلف در معرض دید قرار میگیرد، بهتر قابلیت نمایش و عرضه پیدا میکند و همه آنرا میبینند.
خب در نمایشگاه بغداد گفتم: دوستان عزیز! خیلی من تأسف میخورم که هرچه من در این نمایشگاه گشتم، هیچ کتابی یافت نکردم در بین شما ناشران کشورهای اسلامی که در رابطه با غزه ارائه شده باشد؛ و همه با سر حرف من را تأیید کردند. به نظرم یک عزم عمومی میخواهد تا ما از پس رژیم صهیونی بر بیاییم. در اخبار آمد که کشورهای اردن و عربستان اعلام آماده باش پدافندی برای مقابله با موشکهای یمنی کردهاند، چون یمن میخواهد در تلافی حمله رژیم صهیونی به حزب الله موشک بزند. کشور اسلامی شده مدافع رژیم صهیونیستی...! اتفاقی که در جنگ ۸ سالهٔ ما هم رخ داده بود. اردن بندر عقبه را داده بود، کویت ابوالخصیب را داده بود، عربستان دلار میداد. به همان صدامی که بعداً شد بلای جان خودشان. همین نتانیاهو هم بعداً بلای جان همینها میشود. ولی متأسفانه یا این بصیرت و آگاهی سیاسی وجود ندارد، یا اینکه خودشان هم جزو همان طایفه هستند.
این است که باید یک مقدار سطح آگاهی ـ مخصوصاً ـ دولتمردان و مردم در کشورهای اسلامی از طریق رفع سانسور و بهدست گرفتن رسانهها بالا برود. یکی از دلایلی که ما بیشتر از هر جایی قافیه را میبازیم، نداشتن رسانه است. در جنگ امروزه آنچه که مهم است داشتن رسانه است. در اغتشاشات سال ۱۴۰۱ داشتیم قافیه را به رسانه و فضای مجازی میباختیم؛ و ضربههای خیلی سختی هم خوردیم و پسامدهای بدی هم داشت. همین که وضع حجاب امروز به این شکل درآمده، دستاورد همان اغتشاشات است. قبل از آن مقداری مراعات بود، اما بعد از آن، و بههمین واسطه، اوضاع لجام گسیخته شد.
فضای مجازی و رسانه را باید قوی کرد و کشورهای اسلامی باید سازمان مشخصی برای دریافت و انتقال اخبار داشته باشند. همین که عکس سردار سلیمانی در اینستاگرام بهراحتی حذف میشود، یعنی ما قدرت نداریم.
رسانههای داخلی هم به شدت ضعیف و کند هستند و نیاز به تقویت دارند تا بتوانیم با آنها رقابت کنیم. وقتی یک جوان نمیتواند پاسخ مناسبی از اینجا دریافت کند، به آن سمت میرود.
+ مواردی که مطرح کردید خیلی شیوا و دقیق و با جزئیات بود. اخیراً در ادبیات سیاسی ما واژه وفاق ملی را زیاد میشنویم؛ و اینکه نقش وحدت را در مقابله با رژیم غاصب صهیونیستی چگونه میدانید؛ و اینکه آیا کشورهای اسلامی میتوانند با وحدت و همگرایی در مقابل این غده سرطانی کاری از پیش ببرند یا در مقابل قدرت آمریکا و رژیم صهیونی مجبور به عادیسازی روابط هستند؟
- ببینید همین وحدت نصفه و نیمه ۲۰ درصدی که بین حزب الله ویمن و ایران و عراق هست، اینگونه رژیم اسرائیل را درمانده کرده است. حالا ببینید مصر و عربستان و اردن پای کار بیایند، قطعاً کار اسرائیل تمام شده است. در این که اصلاً شکی نیست. ولی متأسفانه این اتفاق نیافتاده. دیگر از این فجیعتر او بخواهد جنایت کند؟! این کشورها چه وقتی میخواهند به خود بیایند؟! الآن بهترین زمان برای وفاق و وحدت اسلامی است.
رفتار اسرائیل مصداق عینی جنایت جنگی است، ولی این کشورها نه تنها وفاق نمیکنند، بلکه بالعکس، با او وفاق دارند و میگویند ما پدافندمان را در برابر موشکهای یمنی فعال میکنیم تا جلویشان را بگیریم. این مصیبتی است که امام چقدر بابتش خون دل خورد. رهبری هم در دیدار اخیر در روز ولادت پیامبر اکرم (ص) فرمودند که وحدت اسلامی میتواند ما را نجات بدهد؛ که حالا امیدواریم این اتفاق بیافتد.
+ درباره شعار وفاق ملی دولت هم نکتهای بفرمایید
- وفاق ملی دارد اتفاق میافتد ولی بالعکس. میگفت یکی میخواست آبدارچی شود، میگفتند برو سوءپیشینه بیاور، حالا شخص با کلی سوابق منفی و بدون استعلام، معاون رئیس جمهور میشود. امیدواریم اینها بعداً برای جمهوری اسلامی مشکلساز نشود. چون ما تجربههای تلخی داریم. سال ۷۸ اغتشاشات از داخل وزارت کشور اداره میشد. یعنی معاون وزیر کشور خودش داشت این مسأله را مدیریت میکرد. ان شاء الله کار به آنجا نرسد.
یک چیزی را هم دربارهٔ آقای پزشکیان عرض کنم. ایشان با شعار قومیتگرایی به میدان آمد و خیلیها با این شعار برای ایشان رأی جمع کردند. من یک کتابی اخیراً نوشتهام دربارهٔ شهید علیاکبر حاجیپور، فرماندهی تیپ عمار لشکر ۲۷. ایشان متولد آذرشهر تبریز است. همان شهری که آقای پزشکیان نمایندهٔ آنجاست. شهید حاجیپور سوابقی دارد، در گارد شاهنشاهی بوده و بعد از انقلاب سپاهی میشود و از آن فرماندهان قَدَر بود. سال ۵۸ ماجرای جبههٔ خلق مسلمان در تبریز رخ میدهد. یک عده به بهانهٔ حمایت از آقای شریعتمداری به خیابان میآیند. ابتدا در قم یک سری آشوب میکنند، سپس در تبریز خیلی از اماکن و مراکز دولتی را میگیرند و در نهایت تصمیم میشود که یک عده از تهران بروند و غائله را ختم کنند. چون با مذاکره این مشکل حل نشد. افسار هم دست آقای شریعتمداری نبود. آن موضوع یک براندازی بود که آمریکا با مهرههای خودش برنامهریزی کرده بود.
در تبریز شایع کرده بودند که جمهوری اسلامی یک عده چریک فلسطینی و لبنانی را دارد میآورد تا ترکها را سرکوب کند؛ مردم مراقب اینها باشید و مقابله کنید. از این طرف گردان ۲ سپاه که در پادگان ولیعصر مستقر بود را میفرستند برای کمک. شرطش هم این است که کسانی باید بروند که ترک زبان باشند. علیاکبر حاجیپور، احمد بابایی، بهمن نجفی و.. را میفرستند آنجا. در تبریز درگیریهای سختی میشود و از آن طرف یک سری از بومیهای آذربایجان آمدند برای کمک به نیروهای انقلاب. چون دیگر قومیتگرایی مطرح نبود، جمهوری اسلامی در خطر بود.
آنجا یک نفر شهید میشود، آن یک نفر کیست؟ برادر آقای دکتر پزشکیان. کسی که برادر خودش در دفاع از جمهوری اسلامی در مقابل قومیتگرایی به شهادت رسیده، آمده و این شعار را مطرح میکند. حالا شاید شعار خودش نبوده و اعضای ستادش با این شعار رأی جمع کردند. مثلاً شما میبینید در آن روستایی که آقای رئیسی آخرین بار آنجا بوده و آنجا هم شهید شده، از ۱۷۱ رأی فقط ۱ نفر به غیر آقای پزشکیان رأی داده. یعنی حتی آنهایی که دیده بودند که آقای رئیسی چگونه به آنها کمک میکند، به آن طیفی که نزدیک به آقای رئیسی بودند رأی ندادند.