ابوالفضل صفری
در سال ۲۰۲۴، جهان با جهشی بیسابقه در هزینههای نظامی روبهرو شد، بهطوریکه مطابق گزارش منتشرشده از مؤسسه تحقیقات صلح بینالمللی استکهلم (سیپری)، مخارج نظامی جهانی به رقم بیسابقه ۲۷۱۸ میلیارد دلار رسید. این رقم نسبت به سال گذشته میلادی، رشدی واقعی برابر با ۴/ ۹ درصد داشته است که بالاترین افزایش سالانه از زمان پایان جنگ سرد تاکنون به شمار میآید. این روند صعودی در همه مناطق جهان مشاهده شد، اما بهصورت خاص در اروپا و غرب آسیا سرعت بیشتری داشته است. در اروپا، تقریباً همه کشورها از جمله آلمان، لهستان و اعضای ناتو هزینههای خود را بهطور چشمگیری افزایش دادهاند. هزینه نظامی روسیه با افزایشی ۳۸ درصدی به ۱۴۹ میلیارد دلار رسید و اوکراین با تخصیص ۳۴ درصد از تولید ناخالص داخلی خود به ارتش، رکورددار بار نظامی شد. در غرب آسیا نیز، رژیم صهیونیستی با افزایشی ۶۵ درصدی، بودجه نظامی خود را به ۵/ ۴۶ میلیارد دلار رساند که بالاترین رشد سالانه از زمان جنگ ششروزه در ۱۹۶۷ تاکنون بوده است.
در میان این فضای جهانی ملتهب و مملو از رقابتهای تسلیحاتی و جنگهای مدرن و درگیریهای نظامی، جمهوری اسلامی ایران بهعنوان یکی از کشورهای درگیر در تحولات امنیتی و ژئوپلیتیکی منطقه غرب آسیا، برخلاف موج جهانی، با کاهش ۱۰ درصدی بودجه دفاعی خود مواجه بوده است. بر اساس دادههای سیپری، ایران در سال ۲۰۲۴ با هزینهای معادل ۹/ ۷ میلیارد دلار در جایگاه ۳۴ جهان قرار گرفت. این در حالی است که ایران به شکل عمیق، پرشدت و گستردهای همزمان درگیر پروندههای امنیتی و نظامی متعددی همچون درگیری نظامی با محور غربی- عبری، مقابله با تهدیدات رژیم صهیونیستی، امریکا و کشورهای غربی، حمایت از محور مقاومت، مقابله با تروریسم داخلی و پیرامونی، و دفاع از تمامیت ارضی خود در برابر تهدیدات فراسرزمینی بوده است. بنابراین، کاهش بودجه دفاعی ایران در چنین شرایطی هم نشاندهنده مظلومیت ساختاری نیروهای مسلح جمهوری اسلامی است و هم گواهی است بر نوعی از حکمرانی دفاعی هوشمند و مبتکرانه که توانسته در عین محدودیتهای مالی، کارایی بازدارندهای بهمراتب فراتر از بودجه خود ایجاد کند.
گزاره فوق که در نقطه مقابل جنگ روانی و شناختی غربگرایان در مقصرنمایی از بخش دفاعی کشور در مشکلات اقتصادی است با مقایسه هزینه دفاعی ایران با سایر کشورها، آشکارتر میشود: امریکا با بودجهای معادل ۹۹۷ میلیارد دلار، همچنان بزرگترین خرجکننده نظامی جهان باقی مانده است. عربستان سعودی با ۳/ ۸۰ میلیارد دلار، ترکیه با ۲۵ میلیارد دلار، سنگاپور با ۱/ ۱۵ میلیارد دلار، کویت با ۷/ ۸ میلیارد دلار، فنلاند با ۷ میلیارد دلار و سوئیس با ۶/ ۷ میلیارد دلار، همگی هزینههایی نزدیک یا بیشتر از هزینههای دفاعی جمهوری اسلامی ایران دارند. حتی کشورهایی که از نظر ژئوپلیتیکی در موقعیتهای بهمراتب کمتنشتری قرار دارند، بودجههای بالاتری را به امور دفاعی اختصاص دادهاند. آلمان با ۵/ ۸۸ میلیارد دلار، ژاپن با صرف ۳/ ۵۵ میلیارد دلار و کانادا با ۳/ ۲۹ میلیارد دلار در کنار کشورهای فوق، همگی در زمره کشورهایی هستند که تهدیدات عینی و بالقوه بسیار کمتری نسبت به ایران دارند، اما هزینههایی بهمراتب سنگینتر برای نیروهای مسلح خود اختصاص دادهاند.
در چنین شرایطی، مسئله قابلتأمل، نسبت میان هزینه و قدرت بازدارندگی است. واقعیت آن است که برخلاف انگاره فریبکارانه، دروغین و خسارتبار غربگرایان که در برخی محافل نخبگانی و جامعه داخل کشور ترویج شده و بخش دفاعی را عامل فشارهای اقتصادی قلمداد مینماید، ایران توانسته است با کمترین هزینه، بیشترین سطح بازدارندگی را در منطقه ایجاد کند. قدرت نظامی جمهوری اسلامی ایران نه از جنس مصرفگرایی و خریدهای تسلیحاتی انبوه، بلکه محصول راهبردی مقاومتی، فناوریمحور و بومیسازیشده است. بر همین اساس، برخلاف انگارههای القایی غربگرایان، حقیقت عملکرد نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران در هزینههای دفاعی کشور قرار ندارد بلکه حقیقت در توانمندیهای عملیاتی، اثربخشی تاکتیکی و تأثیرگذاری ژئوپلیتیکی این نیروها تحت فرماندهی مدبرانه و هوشمندانه فرمانده کل نیروهای مسلح نهفته است.
این حقیقت بهویژه در گزارش ششم مارس ۲۰۲۵ اندیشکده امریکایی و مشهور «رند» با عنوان «داود در برابر جالوت: عدم تقارن هزینه در جنگهای نوین» آشکارتر میشود. این گزارش تصریح مینماید که نیروهای کوچکتر نظامی میتوانند با استفاده از فناوریهای ساده، اما هوشمند، بار مالی سنگینی بر ارتشهای کلاسیک وارد کنند. جمهوری اسلامی ایران دقیقاً در همین نقطه عملکردی ممتاز داشته است: پهپادهای شاهد، سامانههای الکترونیکی ساده، اما کاربردی و استفاده هوشمندانه از ترکیب جنگ نامتقارن و تسلیحات ارزانقیمت، موفق شدهاند هزینههای سنگینی را به دشمنان تحمیل کنند. برای مثال نیروی دریایی امریکا در مقابله با حملات مقاومت سرافراز یمن مجبور شده است بیش از ۲۰۰ موشک رهگیر با هزینههای چند میلیون دلاری استفاده کند، درحالیکه پهپادهای مهاجم هزینهای کمتر از چند هزار دلار داشتهاند.
قدرت دفاعی جمهوری اسلامی ایران، فراتر از تسلیحات، در اندیشه راهبردی نهفته است: تمرکز و وحدت در فرماندهی، پراکندگی نیروها و تکیه بر ساختارها و تکنیکهای نامتقارن، توسعه محور مقاومت بهعنوان عمق راهبردی، بومیسازی فناوریها، سرمایهگذاری در جنگ الکترونیک و دانشهای نوین نظامی و ترکیب نیروهای کلاسیک با نیروهای مردمی، همگی اجزای یک مدل نوین دفاعی هستند که موجب شده است تا ایران بتواند با هزینهای بسیار پایینتر از رقبای خود، تهدیدات فزایندهتری را دفع نماید. این همان الگوی «داود در برابر جالوت» است؛ داودی که نه با زرههای سنگین بلکه با پرتاب سنگی هوشمند، دشمن جالوت غرق در زره را زمینگیر میکند. از این منظر، قدرت بازدارندگی جمهوری اسلامی ایران محصول هم ابتکارهای فناورانه و هم حکمرانی دفاعی متناسب با ظرفیتهای واقعی کشور است. برخلاف جنگ روانی غربگرایان داخلی که تلاش دارند با ارائه تصویری اغراقآمیز از هزینههای دفاعی، این بخش را عامل بحرانهای اقتصادی نشان دهند، دادههای رسمی و جهانی نشان میدهد که هزینههای بخش دفاعی جمهوری اسلامی ایران نهتنها بالا نیست، بلکه بسیار پایینتر از بسیاری کشورها، حتی کشورهای بیطرفی، چون سوئیس است. در عوض، بهرهوری این بخش بهمراتب بالاتر بوده و توانسته امنیت را در شرایط محاصره و تهدید مستمر تضمین کند. حقیقتی که جریان غربگرا با جنگ روانی و شناختی گسترده خود درصدد پنهان نمودن آن از جامعه ایران است تا پرسش مردم از میزان کارآیی و فایده خود را برای کشور به محاق ببرد؛ جریانی هزینهبر، هزینهساز و بیفایده.
مدل دفاعی جمهوری اسلامی ایران الگویی متفاوت از نظم نظامی مسلط بر جهان را ارائه میدهد؛ نظمی که بر تسلیح، هزینهکردهای افسارگسیخته و رقابتهای تسلیحاتی بنا شده است. ایران، با تکیه بر سنتهای راهبردی، ایمان انقلابی و هوشمندی در استفاده از ابزارهای نوین، موفق شده است تا از دل محدودیتها، قدرتی برآمده از خرد راهبردی و جسارت عملیاتی بسازد. این همان الگویی است که نهتنها قابل دفاع، بلکه قابلیت ارائه به دیگر ملتهای مستضعف عالم را داشته و عصر جدیدی برای محور مقاومت را ترسیم میکند.
منابع:
https://www. sipri. org/sites/default/files/۲۰۲۵- ۰۴/۲۵۰۴_fs_milex_۲۰۲۴. pdf
https://www. rand. org/pubs/commentary/۲۰۲۵/۰۳/david- vs- goliath- cost- asymmetry- in- warfare. html
خلیجفارس؛ دژ تمدن ایرانزمین
روحالله احمدزادهکرمانی
دهم اردیبهشت در تقویم ایران بهعنوان روز ملی خلیجفارس نامگذاری شده است؛ روزی که یادآور بیرونراندن استعمارگران پرتغالی از تنگه هرمز در سال۱۶۲۲ میلادی است و نشانی از روح بزرگ استقلالطلبی تاریخی، هویتی و فرهنگی ایرانیان و حاکمیت سرزمینی در آبهای مهم و استراتژیکی که قرنها بخش جداییناپذیر تمدن ایرانی ــ اسلامی بوده است.
به روایت اسناد تاریخی ازجمله نقشههای کهن اروپاییان و جغرافیدانان اسلامی و آسیایی و اروپایی، چون گاستالدی ایتالیایی، ابن حوقل عراقی، یاقوت حموی یونانیالاصل، ابوریحان بیرونی و هزاران اندیشمند تاریخنگار دیگر «خلیجفارس» بهعنوان پهنه دریایی مهم در تجارت و روابط بینالملل ثبت و ضبط شده است. همچنین به جهت وجود ذخایر عظیم نفتی و گازی و از سویی موقعیت راهبردی ترانزیتیاش در غرب آسیا، مرکز کانون توجه قدرتهای جهانی قرار داشته است. هالفورد مک ایندر، جغرافیدان متعلق به بریتانیای صغیر (جزیرهای کوچک در مجاورت دریای شمال و کانال مانش) معتقد است که سلطه بر هارتلند، به منزله سلطه بر جهان است و البته اصلیترین راه سلطه بر هارتلند همان سلطه بر خلیجفارس است و لذا در ماجرای جنگ جهانی اول بریتانیاییها ایران را پل پیروزی مینامند و جالب است آنچه که در طول تاریخ بهعنوان یک مؤلفه جغرافیای سیاسی قدرتمند حوزه تمدنی ایرانزمین و نگهداشتن یکپارچگیاش طی ۲۶ قرن گذشته بهعنوان یک واحد سیاسی ــ اجتماعی و فرهنگی ــ زبانی عمل کرده، تسلط سرزمینی ایران بر پهنه مهم خلیجفارس بوده است. به این معنا خلیجفارس در قاموس ایرانیان تنها یک نام جغرافیایی نیست بلکه بخشی از شاهنامه ملی، تاریخ پرافتخار ایرانیان در مواجهه با قدرتهای سلطهجوی استعماری و هویت پایدار جهانی ایرانزمین است و تلاش برخی مغرضان در تغییر نام و هویت این بخش از تاریخ جهان مانند خاک پاشیدن بر چهره خورشید است و به قول سیف فرغانی که میگوید:
زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت
ناچار کاروان شما نیز بگذرد
مهدی تدینی
ارزیابی مثبت مقامات آمریکایی در مورد مذاکرات دور سوم با ایران آن چیزی بود که در روزهای اخیر نمایان بود.
درباره جزئیات نیز در همین حد مطرح شد که دور سوم مذاکرات در مسقط مثبت و سازنده بود. این آخرین دور از گفتوگوهای مستقیم و غیرمستقیم بیش از چهار ساعت به طول انجامید. هنوز کار زیادی باقی مانده اما پیشرفت بیشتری در جهت دستیابی به توافق حاصل شد. یک مقام دیگر آمریکایی گفته است که توافق کردیم که بهزودی دوباره در اروپا دیدار کنیم و از شرکای عمانی خود برای تسهیل این مذاکرات تشکر میکنیم.
دز این میان نیز برخی رسانه ها گفتند که آمریکا و ایران آخرین دور مذاکرات هستهای را با اختلاف بر سر مسائل کلیدی به پایان رساندند.
واشنگتن با اصرار تهران بر حفظ توانایی غنیسازی اورانیوم مخالفت کرده است اما در مجموع آمریکا آخرین دور مذاکرات را سازنده توصیف کرد.
برخی نیز عنوان داشتند که آمریکا و ایران روز شنبه در حالی مذاکرات هستهای را آغاز کردند که بر سر ادامه «غنیسازی اورانیوم توسط تهران اختلاف نظر داشتند. این گفتگوها با وجود بروز اختلافات، با تعهد طرفین به ادامه» مذاکرات در آینده به پایان رسید.
در این میان ژان نوئل بارو، وزیر خارجه فرانسه، هشدار داد در صورت تأمین نشدن منافع امنیتی اروپا در مذاکرات ایران و آمریکا، سه کشور اروپایی «مکانیسم ماشه» را فعال میکنند و تحریمهای سازمان ملل علیه ایران را بازخواهند گرداند.
مشخصا این گفته ها نشان می دهد که اروپاییها از اینکه در فرایند مذاکره ایران و آمریکا نیستند ناراضی اند. گروسی هم جدیداً مدام میگوید توافق بین ایران و آمریکا بدون مداخله آژانس کاغذپاره است. دیروز نیز یک خبری آمد که منابعی ادعا کرده بودند ایران از تروئیکای اروپا خواسته قبل از دور بعدی مذاکره با آمریکا با اروپاییها دیدار کند، ولی گویا هنوز جوابی از طرف اروپا داده نشده است.
تمامی این اخبار و شائبه ها نشان می دهد که پای سایر بازیگران نیز به زودی به مذاکرات باز می شود اما در ابتدا باید مسائل اصلی میان ایران و آمریکا حل شود.
نوروز نامی دیرین و آشنای خلوت و جلوت ایرانیان در درازنای قرون بلند تاریخ ایران بوده است. ایرانیان از هر گروه و قوم و تیره و ساکن در هر شهر و روستا و منطقهای در دایره ایران فرهنگی یا در گوشه گوشه دنیا، نوروز را با مشترکات و البته همراه با برخی رسوم محلی گرامی داشتهاند.
تفاوت در شیوهها و آداب و رسوم مرتبط با نوروز با توجه به تنوع پارهفرهنگهای ایرانیان، امری طبیعی و عادی است. همانگونه که تفاوتهای جغرافیایی و طبیعی، نقش تعیینکنندهای بر بخشی از وجوه فرهنگی زندگی ساکنان مناطق مختلف ایران داشته و موجب تفاوتهای بسیاری بین ایرانیان نقاط گوناگون این کشور شده است، در رسوم و آداب برگزاری نوروز نیز میتوان این تفاوتها را مشاهده کرد. این تفاوتها هیچ رجحانی برای یک منطقه یا شیوهای از برگزاری این سنت دیرین ایجاد نمیکند؛ مانند معماری، خوراک، پوشاک و حتی چهره افراد که نسبت نزدیکی با طبیعت هر منطقه دارد و برای هیچ فرد و گروهی امتیازی ایجاد نمیکند. انسان در ارتباط با محیط زیست خود رشد میکند و به نیازهای خود پاسخ میگوید.
اگر در شمال ایران، پشتبام شیبدار شکل میگیرد، در مرکز ایران سقفهای گنبدی و بادگیرها خودنمایی میکنند، اما زیر این سقفهای متفاوت با توجه به هزاران سال مناسبات عمیق اجتماعی و فرهنگی و پیوندهای نسلی و میاننسلی میان ساکنان آنها با تنوع تیرهها و اقوام، روح ایرانی در جریان است. از این نوع تفاوتها را الیماشاءالله میتوان برشمرد. اما این تفاوتها، به معنای تفاوت فرهنگی ساکنان نقاط مختلف ایران نیست که بخواهد مبنای مرزیابیها و جداییگزینیهای اتنیکی قرار گیرد تا پس از آن بخواهیم با چسب ناچسب انواع نظریههای علوم اجتماعی و سیاسی مانند نظریه چندفرهنگگرایی آنها را به یکدیگر بچسبانیم.
بلکه این تنوع، پارههای تنی واحد از فرهنگی دیرین و پویا هستند که از یک سو ارتباط عمیق اجزا با یکدیگر را در خود دارد و از سوی دیگر ارتباط تنگاتنگ اجزا با کل که در برآمدن و شکلگرفتن آن نقش مؤثر داشتهاند. فرهنگ ایرانی نیز مانند کلی ارگانیک از تکامل درونی خودرویی و خودزایی اجزای خود قوام گرفته، استقرار و تداوم یافته است. برای همین است که ایرانیان در هر نقطهای، در مواجهه با تفاوتهای موجود در بین ساکنان نقاط گوناگون، احساس ناآشنایی و غریبگی و دوری نمیکنند و آداب و مناسک و رسوم محلی و قومی نقاط گوناگون را جزئی از وجود فرهنگی خود برمیشمرند و با آن همراه میشوند و به آن احترام میگذارند؛ چراکه به خوبی میدانند این تفاوتها در کنار یکدیگر طی قرون متمادی و با داشتن خاطره ازلی مشترک که خود را در اساطیر و داستانها و ادبیات و عرفان ایرانی متبلور کرده، کل یگانه زیبایی را به نام «ایران» قوام بخشیده است.
ایران، نهتنها یک نام که مثلا گفته شود صدها بار در شاهنامه به کار رفته یا در فلان سنگنوشته عهد ساسانی حک شده ـ که البته بسیار مهم است ـ بلکه به عنوان یک مفهوم، یعنی آنچه در فاهمه نسل به نسل ایرانیان تهنشست شده و در دل و جان ایرانیان در پیوند بین پشتوانهای دیرین که نمیدانیم چه زمانی بوده با آرزوهای بلند پیوند خورده و ماندگار شده است. بیهوده نیست که این بیت از نظامی گنجوی که «عالم همه تن است و ایران دل / نیست گوینده را زین قیاس خجل» 800 سال است چون چشمهای جوشان خودنمایی میکند.
تفاوتی هم ندارد که ساکن کدام نقطه از ایران باشی: مازندران و گیلان، کردستان و آذربایجان، سیستان و بلوچستان، کرمان و یزد و فارس، خوزستان و چهارمحال و... همه و همه دل بودن ایران را «فهم» میکنند. این فهم به معنای نادیدهگرفتن تفاوتهای ساکنان نقاط گوناگون نیست که برخی در تلاش برای برساخت دروغین آن هستند؛ به این معناست که این عناصر متفاوت نه چون موزاییکهایی با هویتهای مستقل نشسته کنار یکدیگر برای تشکیل یک کل، بلکه همچون تکههای نخ گرهخورده بر تاروپودی خودنمایی میکنند که همه آنها را به هم پیوند داده و با در کنار هم نشستن، نقشی زیبا فراهم آوردهاند و معنایی واحد تولید کردهاند.
نوروز به عنوان سنتی دیرین و خاطرهای ازلی در میان ایرانیان چنین جایگاهی دارد و هرچند در مناطق مختلف با رسوم گوناگونی برگزار میشود، اما هیچ یک را بر دیگری ترجیح نیست. این رسوم گوناگون، پارههای جداافتاده و موزاییکهای متفاوت نیستند که ایرانیان نقاط گوناگون، چون گردشگر به آنها نظاره کنند، بلکه پارههای تنی واحد هستند که ایرانیان نقاط گوناگون، با همه تفاوتهای موجود در آداب و رسوم مناطق، اما به دلیل وجود چتر زیبا و رنگین فرهنگ ایرانی، با آن پارهها ارتباط معنادار برقرار میکنند و در فاهمه آنان به عنوان امری متفاوت و بیگانه و ناآشنا و موضوعی برای تماشا رخ نمینماید. همانگونه که ایرانیان نقاط مختلف کشور در جشن هزار دف که در سالهای اخیر در روستای پالنگان شکل گرفته، مشتاقانه حضور مییابند؛ نه برای تماشا، بلکه برای نسبت فرهنگی عمیقی که با آن دارند و درک مستقیم و بیواسطه جزئی از وجود خود.
هشدار و حساسیت گروهی از روشنفکران، دانشوران، ایرانشناسان و اصحاب فرهنگ و هنر ـ که به بیانیه بیش از 800 نفر معروف شد ـ و اعتراض آنان به سیاسیکردن نوروز، از این زاویه و رویکرد قابل فهم است. نقد آنان به آنچه در کردستان و آذربایجان غربی در روزهای پایانی سال 1403 و روزهای آغازین سال 1404 گذشت، نسبتی با نفس برگزاری جشن نوروز توسط ایرانیان کرد ندارد.
تقلیلدادن هشدار آنان به اصل برگزاری این جشن در کردستان و زدن برچسبهایی مانند «ایدئولوژی شوونیستی و دیگرستیز» (در بیان یونس قربانیفر)، «گفتمان تجزیههراسی» (در بیان جمال محمدی)، «نوصفویسم» (در بیان اردشیر پشنگ) و «نژادپرستی غیراخلاقی و غیرانسانی و شرورانه و فرمایشی» و «خودآگاهی مستبدانه و تهرانزده» (در بیان بهزاد باغیدوست) که مدرک دانشگاهی نیز در جیب خود دارند، در بهترین حالت نشان از کژفهمی و خواندن آن بیانیه بر مبنای اغراض و سامان ایدئولوژیکی و در بدترین حالت تلاش برای آلودهکردن بیشتر فضای فرهنگی کشور و بهویژه مناطق کردنشین برای درست خواندهنشدن آن بیانیه و تلاش برای وارونهکردن آن و ساختن دیگری سلطهطلب با دوگانهسازی پارسی ـ غیرپارسی است.
امضاکنندگان بیانیه معروف به 800 نفر از اصحاب علم و فرهنگ و هنر، از جشن و شادی نوروزی در جای جای ایران، از جمله در کردستان و کرمانشاه و آذربایجان غربی از عمق جان دلشادند و چشم به آن دارند که دامنه جشنهای ایرانی بهویژه نوروز که بخشی از تاروپودهای گرههای کنار هم نشسته ایرانیان هستند، در نقاط مختلف ایران و همه شهرهای ایران بار دیگر چون ققنوسی پرتوان از خاکستر برجایمانده سر برآورد. چه زیباست دیدن تلاش هموطنان سنندجی یا مهابادی یا بوکانی و پیرانشهری در تدارک نوروز و استقبال از آن با دستافشانی و پایکوبی. مگر برای نخستین بار است که ساکنان مناطق کردنشین ایران، با پایکوبی به پیشواز نوروز میروند، تا مشاهده آن برای اصحاب علم و فرهنگ و هنر جای پرسش ایجاد کند و آنان را به نوشتن و امضای بیانیهای وادارد تا منتقدان قوماندیش، آن را «بیانیهنگاری علیه نوروز کردی» بخوانند؟
چنین نگاهی، جز خاماندیشی و تلاش برای نادیده گرفتهشدن پیام آن بیانیه نیست. جشن پیشواز و پایکوبی کردهای ایران، امری غریب و بعید نبوده که موجب صدور آن بیانیه شده باشد. امر غریب، تلاش مجموعهای دوگانه (رویکردی موجود در نهادهای دولتی و رویکردی موجود در برخی قومگرایان کردی با نگاه به بیرون از ایران)، برای برساخت امری متفاوت از سنت دیرین کردی در ایران و تبدیل امری فرهنگی به امری هویتساز سیاسی است.
تمام تلاش ناقدان بیانیه سیاسینکردن نوروز، مبتنی است بر ترس از برهمخوردن این هویتسازی سیاسی و شکست دوگانهسازی و دگرسازیهای پارسی ـ غیرپارسی و فروریختن بتهای دروغین پنجگانه ستم ملی، سلطهگری زبان پارسی، تحمیل فرهنگی، نادیدهگرفتن فرهنگ قومی توسط مرکزنشینان و کوشندگان سیاست حذف و انکار. نادیدهگرفتن و تحمیل از سوی چه کسانی؟ ژاله آموزگار، عبدالمجید ارفعی، رخشان بنیاعتماد، جلالالدین کزازی، نصرالله پورجوادی، حسن انوری و دیگر کوشندگان عرصه فرهنگ و هنر ایران؟
باید بتهای دروغین را ساخت تا بتوان به هشداردهندگان سیاسیکردن نوروز به راحتی توهین کرد و آنان را به «آدمخوران صفوی» (در بیان اردشیر پشنگ) و نویسندگان ارتجاعی (در بیان یونس قربانیفر) توصیف کرد تا بتوان کشتهشدن دو چریک کرد ترکیه را برای حفظ سنت نوروزی کردهای ایران برجستهنمایی کرد (در بیان اردشیر پشنگ) و چشم بر جایگاه ویژه مادران و دختران کرد ایرانی و تاریخ چند هزار ساله مشترک ایرانیان در حفظ این سنت در طول قرنها بست و قرنها زحمت و تلاش آنان را در حفظ این سنت دیرین ندید تا بتوان قلمفرسایی کرد و نوشت: کوروش و قلمِ بیهقی و اسطورههای شاهنامه و جهان سعدی متعلق به تاریخاند و برای جهان امروز تنها ارزش سمبیلک دارند و معنازا و هویتساز نیستند (در بیان یونس قربانی).
باید آن بتها را ساخت تا بتوان بر عناصر اساسی هویتساز ایرانی چشم بست و به تقابل با ملیگرایی نوین مدنی ایرانیان رفت؛ باید آن بتها را ساخت تا بتوان دوگانه سوگواری در فرهنگ ایرانی و اندوهگذاری در فرهنگ کردی را با ارجاع به نظریهپردازان مکتب فرانکفورت صورتبندی کرد و فرهنگ ایرانی را به هراس از دموکراسی متهم کرد (در بیان جمال محمدی).
گویی ایشان فراموش کرده است که میزان کشتههای احزاب کرد از یکدیگر (همانها که در بیان جمال محمدی، اندوهگذاری در میان آنان بر این تلاش است تا بر ویرانههای گذشتهای سرکوبشده آیندهای مطلوب بنا کند و از دموکراسی نمیهراسد!) در دوره معاصر در بین ایرانیان سابقه نداشته است. برای همین است که نقدکنندگان بیانیه 800 نفر، تلاش دارند نوروز ایرانی کرد را نه در یکپارچگی آن با ملت ایران، بلکه در همراهی و نگاه به بیرون از مرزهای ایران و یکپارچگی کردی تعریف و تحمیل کنند.
ایرانی، پاسدار مرزهای فرهنگی ایران است؛ چه در کردستان، چه آذربایجان، چه بلوچستان، چه گیلان، چه تهران و... نه پیادهنظام فرهنگی گروهی که پس از سالها جنگ و خونریزی به قول بنیانگذار و رهبر زندانیاش در ترکیه با بنبست تئوریک و نظری روبهرو شده است. توسعه و دموکراسی نه بر بزرگنماییهای قومی و محلی و پرورش روحیه قومگرایی، بلکه بر پرورش شهروند مدنی، مسئول، ملیاندیش و اخلاقگرا استوار است.
وحید تفریحی
ابوالفضل اقبالی
تاریخ معاصر تحولات جامعه ایران یک دوران خاص و مهم دارد و آن هم اواخر دهه 70 تا اواخر دهه 80 است. بسیاری از روندهای تغییر اجتماعی در کشور در این دوره یا آغاز و تثبیت شدهاند یا شتاب گرفتهاند و نظام مسائل امروز جامعه ما را رقم زدهاند. حجاب، جمعیت، شکاف طبقاتی، مهاجرت، طلاق و بیکاری؛ همگی به نحوی متاثر از وضعیت اقتصادی - اجتماعی این دوره هستند که من تحت عنوان «رسوب الگوهای توسعه در کشور» از آن یاد میکنم. تحولات خانواده از جمله کلانروندهای مهم جامعه ایرانی است که نسبت روشنی با الگوهای توسعه کشور در این دوره دارد.
تضعیف کارکرد خانواده به واسطه غلبه ساختارهای اقتصادی و فرهنگی مدرن در دهه 80 باعث افزایش سن ازدواج در میان جوانان شد. این معضل در امتزاج با فرهنگ همسرگزینی در جامعه ایرانی، زمینهساز تولد پدیدهای شد که ما امروز تحت عنوان «مضیقه ازدواج دختران دهه 60» شاهد آن هستیم. من البته در این یادداشت قصد تحلیل و واکاوی این پدیده را ندارم و موضوع دیگری را میخواهم به مناسبت روز دختر مطرح کنم اما صرفا این را عرض کنم که من با گفتارهایی که «تجرد دختران دهه 60» را به تصمیم فردی مبنی بر تعویق ازدواج از سوی خودشان تقلیل میدهند، مخالفم. عامل عمده و موثر را باید در تحولات ساختاری جامعه ایران در آن دوران خاص جستوجو کرد اما نکتهای را که قصد دارم مطرح کنم، ناظر به وظیفه حاکمیت در قبال وضعیت امروز و فردای این دختران است.
مطلوب همه ما این است که زمینه ازدواج مناسب برای تمام دختران و پسران مجرد فراهم شود و هم حاکمیت و هم نخبگان اجتماعی و هم آحاد مردم نسبت به این موضوع مسؤولیت دارند اما مشاهده الگوی همسرگزینی مردان در ایران نشان میدهد حتی در صورت انجام مداخلات آموزشی موفق در راستای تغییر این فرهنگ، باز هم تعداد قابل توجهی از دختران مجرد دهه 60 و ماقبل آن با مضیقه ازدواج مواجه خواهند بود و این واقعیت تلخ آینده نزدیک ما است. این وضعیت علاوه بر ناگواریهایی که برای زیست عاطفی و جنسی آنان در حال حاضر دارد، سبب بروز نگرانیهای عمیقی نسبت به آینده معیشتی آنان نیز شده است. دخترانی که در معرض فقدان پشتوانههای معیشتی خود (پدر یا برادر) قرار داشته و بزودی باید با سختیها و واقعیتهای زندگی مستقل مواجه شوند، اکنون وضعیت مبهمی را پیش روی خود میبینند.
این نگرانی و اضطراب ناشی از بلاتکلیفی به طور محسوسی در میان دختران روستایی و شهرهای کوچک وجود دارد.
در این میان حاکمیت باید متوجه وظایف و نقشهای حمایتی و تسهیلگرانه خود در جهت ایجاد شرایط زندگی مساعد و توأم با کرامت و امنیت برای این دختران باشد. یکی از مهمترین ملاحظات درباره ایفای نقش حمایتی حاکمیت از دختران، التفات به فرهنگی است که تجردزیستی را مذموم میداند و این مذمت را برای دختران دوچندان در نظر میگیرد.
این قضاوتها در فرهنگ ایرانی وجود دارد و فارغ از ارزیابی ما، این قضاوتها سطحی از «طرد اجتماعی» را برای دختران مجرد ایجاد میکند. رویههای حمایتی کلیشهای دولتها مبنی بر تخصیص امتیازهای خاص مادی و اجتماعی برای آنان یقینا به تقویت و تثبیت این قضاوتها دامن خواهد زد.
زندگی مستقل؛ آینده محتوم نه چندان دور این دختران است؛ این واقعیت را باید پذیرفت، لذا به نظر من راهبرد اصلی و محوری حاکمیت در ایفای نقش حمایتی خود از این دختران که متضمن اصل کرامت زن در اسلام هم باشد، این است که زمینه «ادغام اجتماعی» آنان را از رهگذر به رسمیت شناختن و حمایت از «استقلال» آنان فراهم کند.
بسیاری از این دختران در حال حاضر دارای تحصیلات تکمیلی هستند، مهارتی دارند، انگیزههای اجتماعی بالایی هم دارند. به کارگیری ظرفیت آنان برای مسائل مختلف کشور هم به ارتقای فردی آنان و هم به حل معضلات کشور منجر خواهد شد.