محمد ایمانی
1) با دشمنیهای رنگ و لعاب شده دشمنان، به دو شکل میتوان روبهرو شد: نخست اینکه ابراز ضعف کنید، تهدید را بزرگنمایی و خود را بیچاره وانمود کنید، به سرانگشتان نفوذ اجازه دهید که دشمن را دوست انگاری کنند، از تجارب گذشته عبرت نگیرید و مجددا به دشمن اعتماد کنید، اقدام مستقلی برای مقابله قدرتمندانه انجام ندهید، و به او جرأت شرارت و عهدشکنی بیهزینه را بدهید. اما روش دوم این است که ضعف و سستی نشان ندهید، نقطه پایان بر تعامل یکطرفه بگذارید، از انفعال و تعلیق و معطلی در مذاکره صِرف خارج شوید، همت و تدبیر به خرج دهید، تولید قدرت کنید و منابع موجود را پای کار بیاورید، و به طرف متخاصم نشان دهید که شیطنتش هزینه دار خواهد بود.
2) تروئیکای اروپایی پس از عهدشکنیهای برجامی، آخرین خیانت ممکن را با وتو کردن قطعنامه پیشنهادی چین و روسیه و فعال کردن اسنپ بک انجام داد. باید توجه داشت که در روند معیوب اجرای برجام، تحریمها از ۷۰۰ مورد، به بیش از ۲۳۰۰ مورد افزایش یافته و در واقع، چیزی برای تحریم باقی نمانده است. شرایط جهانی نیز در مقایسه با شرایط ۱۶ یا حتی ۱۰ سال قبل، بسیار تغییر کرده است. اگر دو دهه قبل، چین و روسیه در مقابل تصویب تحریمها، منفعل بودند، امروز به همراه برخی کشورهای دیگر، صراحتا با تحریمها مخالفت میورزند، چرا که خودشان هم مورد خصومت بیپایان واقع شدهاند. خبط نیابتی تروئیکای اروپایی، به عمیقتر شدن شکاف جهانی دامن خواهد زد (یک نمونه، خرید نفت ایران از سوی هند است). اعتبار تصمیمات شورای امنیت، به اجماع دارندگان حق وتو است و وقتی این اجماع شکسته شده و به تقابل میرسد، یعنی قطعنامهها دیگرقابل اجرا نیست.
3) نتیجه شیدایی برای توافق به هر قیمت، مکانیسم ماشهای است که ادعا میشد اصلا در برجام و قطعنامه وجود ندارد! مشاوران نزدیک، چه معجون مسمومی را به خورد برخی مدیران داده بودند که فاجعهباری متن توافق را ندیدند و بیژن زنگنه در حضور ظریف گفت: «من بارها این آقای به ظریف گفتم شما برو، به ازای هر کلمه، هر حرفی که در این توافق امضا بکنی، من ۱۰۰۰ دلار بهت میدم! هرچی میخواهی بنویس، اصلا مهم نیست. اضافه مینویسی، هر چی مینویسی»! هزینه فقط یک کلمه «اسنپبک» از همان ابتدا چقدر بود که جرأت مقابله با عهدشکنیهای آمریکا و اروپا را به خود ندادند و به اذعان آقای روحانی فقط در سال 1399، بیش از 200 میلیارد دلار خسارت را به جان خریدند؟
4) برجام، از همان ابتدا، معیوب منعقد شد. علت، اظهار ضعف مکرر برخی تدارککنندگان توافق بود که پیشاپیش، تیر خلاص را به قدرت چانهزنی ایران در مذاکرات زده بودند. این پیام، چنان خسارتبار بود که وبسایت رادیو فرانسه ۱۹ مهر ۱۳۹۲ نوشت: «ارزیابی غرب از وضعیت کنونی دولت روحانی، تعامل با فروشنده بدهکار و مشتاقی است که خود را ناگزیر از فروش حقوق ملی میبیند. بر پایه این جمع بندی، اگر خریدار صبور باشد، شرایط فروشنده را دشوارتر میکند و در همان حال، قیمت فروش را کمتر خواهد کرد». ادبیات منفعلانه کسانی مثل روحانی و ظریف، در حالی بود که مقامات آمریکایی، دریافت دیگری داشتند و نگران فروپاشی سازمان تحریمها به خاطر چند سال مقاومت ایران بودند:
- جان کری ۶ فروردین ۹۴: شکست مذاکرات با ایران، موجب فروپاشی رژیم تحریمها خواهد شد. تحريمها نمیتواند مانع ایران شود، طرفهای ديگر هم از تحريم دست خواهند کشيد و به ما میگويند شما کار خود را بکنید، ما نيز کار خودمان را میکنیم.
- وندی شرمن، ۹ آبان ۹۴: هنگام مذاکره، نشانههای فروپاشی تحریم ها آشکار شده بود و فکر نمیکنم برقرار میماند. ما نشانههایی از آغاز شکاف به ویژه در واردات نفت را شاهد بودیم.
5) به اعتراف آقایان روحانی، ظریف، صالحی، و سیف، برجام نه به خاطر رویکرد ترامپ، بلکه از همان ابتدا توسط دولت اوباما و اروپا، نقض و پایمال شد:
«ایران، برجام را داستانی موفق نمیداند؛ چون از آن بهرهمند نشد. تحریمها برداشته نشده. نتیجه پایبندی به برجام، فقط تحریمهای جدید بود.
- آمریکا و اروپا هرگز به تعهدات خود عمل نکردند. مردم ایران هیچ بهرهای نبردهاند. ایران نه تنها به تعهدات خود وفادار بوده، بلکه در برخی زمینهها حتی بیش از آنچه خواسته شده، عمل کرده. اما التزام یکطرفه، موجب بهبود وضعیت نشده است. آمریکا با نقض تعهدات، از صدور مجوز برای ایرباس و بوئینگ خودداری میکند.
- تلاشهای ایران برای بازگشت به سیستم مالی جهانی با موانع جدی روبهرو شده و بانکهای ما نتوانستهاند به منابع مالی خود دسترسی پیدا کنند. این، نقض تعهدات آمریکاست.
- ۲۰ ماه پس از برجام، نمیتوانیم حتی یک حساب بانکی در لندن افتتاح کنیم.
- اعتراف میکنم اعتمادم به جان کری اشتباه بود. براساس توافقی که کردیم، استراتژی خود را کنار گذاشتیم. ما نباید براساس حرف این بابا عمل میکردیم.
- اوباما به برجام عمل نکرد. مصوباتِ خلاف برجام، در دوره او آمد.
- آمریکا به تعهداتش عمل نکرد. تقریباً هیچ چیز از برجام، عاید ما نشده است.
- آمریکاییها نه یک دبه، بلکه دبههای زیادی درآورده و از روز نخست، دبه کردند.
- اشتباه کردیم به حرف کری اعتماد کردیم؛ وزیر خارجه و خزانهداری آمریکا به ما گفته بودند اگر قانون داماتو به سنا برود، جلوی آن را میگیریم؛ عدم اجرای آیسا، جزو توافق بود و تصویب آن، نقض برجام است.
- اروپا در برجام، شرافت خود را فروخت».
6) ماجرای کلاهبرداری غرب، عبرتی گرانبهاست. ناامید شدن از شیاطین، آغاز مسیر پیشرفت و پیروزی است. کاریترین سلاح شیاطین، لبخند و وعدههای فریبنده است و اینکه مدیران و مردم ما به این اتفاق نظر برسند که آمریکا و زیردستان اروپاییاش، دست کمی از ابلیس لعین ندارند، یک دستاورد بزرگ است. خداوند متعال در سوره آل عمران درباره ماهیت منافقانه دشمنان و تاثیر دشمنیهای آنها خبر داده است: « إِنْ تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَإِنْ تُصِبْكُمْ سَيِّئَةٌ يَفْرَحُوا بِهَا وَإِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا لَا يَضُرُّكُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ بِمَا يَعْمَلُونَ مُحِيطٌ. اگر به شما خیر و خوشى رسد، آنان را بد حال مىكند. و اگر به شما گزندى رسد، شاد مىشوند. و اگر شکیبایی و پرهيزگارى كنيد، نيرنگشان هيچ زيانى به شما نمىرساند؛ يقينا خداوند به آنچه مىكنند احاطه دارد». نیرنگهای دشمن وقتی کاری میشود که ما از لوازم مقاومت مؤمنانه غافل بمانیم و نسبت به تهدید یا تطمیع و فریب دشمن منفعل شویم.
7) حالا چه باید کرد؟ چه چیزی تغییر کرده، جز اینکه دست دشمن رو شده است؟ غرب و غربگرایان به بزرگنمایی تحریمهایی میپردازند که چند برابرش را از هفت سال قبل به اجرا گذاشته و از محتوا تهی کرده است. تجربه نشان داد که تحریم با مذاکره و واگذاری امتیاز، رفع شدنی نیست. اختیار تحریمها دست دشمن است. آنچه در اختیار ماست و غفلت میکنیم، ظرفیتها و توانمندیهای خودمان، برای بیاثر کردن تحریمهاست. مگر ظرف چند سال گذشته با فشار حداکثری و فشار هوشمند دولتهای ترامپ و بایدن مواجه نبودیم؟ مگر در دولت برجام، معطل نماندیم و در حوزههای گوناگون عقبگرد نکردیم؟ و مگر نه اینکه دولت شهید رئیسی توانست در کمتر از سه سال موفق شد بدون برجام و FATF، واکسیناسیون کرونا را با موفقیت به انجام برساند، رشد اقتصادی 3 تا 5 درصد را (به جای رشد منفی) احیا کند، صادرات نفت را تا پنج برابر افزایش دهد، هشت هزار کارخانه را مجدداً به ریل تولید برگرداند، هزاران پروژه عمرانی را به بهرهبرداری برساند
و تورم 45 درصدی را تا 33 درصد کاهش دهد؟ باز هم میتوانیم، به شرط اینکه عقلانیت انقلابی در دولت و دیگر دستگاهها حاکم باشد.
8) برخی میگویند اگر برجام نه، پس چه؟ پاسخ این است که امید و اعتماد به دشمن، گزینه نیست و با نا امید شدن از اوست که میتوانید از مسیر انحرافی و بنبست، به جاده اصلی بر گردید. روند «تهدید دشمن/ مذاکره / توافق/ نقض تعهد و تهدید بیشتر از سوی دشمن/ و مذاکره معیوب بعدی»، یک چرخه خسارتآمیز است که اجازه طراحی نقشه جایگزین (پلن B) بلکه نقشه واقعی را نمیدهد. در همین سه ماهه پس از خیانت آمریکا، دولت ترامپ وارد فاز دشمنی اقتصادی شد و اروپا را به خدمت گرفت؛ اما این طرف، عمده وقت دولت به جای اتخاذ تدابیر متناسب، صرف مذاکره با اروپا و آژانس شد و کمتر، طراحی و تدبیر ویژهای از سوی تیم اقتصادی به اجرا درآمد.
9) به اذعان آقایان پزشکیان، لاریجانی و عراقچی، دولت و وزارت خارجه همه تلاش خود را برای تعامل با غرب ظرف یک سال گذشته به ویژه سه ماهه اخیر انجام دادند و انعطافهای بسیاری در پیش گرفتند (بعضا نقض غرض و خلاف مصلحت). اما تروئیکای اروپایی، با فعالسازی مکانیسم ماشه، همان کاری را کردند که طراحیاش را ده سال قبل با همراهی دولت اوباما برای روز پایانی توافق انجام داده بود؛ به هم زدن بازی در هر صورت و باجخواهی جدید. مهندسی برجام از روز اول، بر مبنای وضعیت استخوان لای زخم، و گروکشی و باجخواهی تصاعدی استوار بود.
10) چرا دولتمردان ما در برخی مقاطع در مذاکرات منفعل شدند و مواجهه درخور با کارشکنی حریف نداشتند؟ یک علت، این است که میخواستند رسانهها و عناصری را که مغالطات دشمن را پژواک میدهند، مجاب کنند. نباید این شبکه آلوده را با مردم و افکار عمومی خود اشتباه گرفت، در حالی که مهره دشمن هستند؛ مثل سردبیر روزنامه آفتاب امروز و معاون وزیر ارشاد در دولت خاتمی که پس از فرار از کشور، از لندن و سردبیری شبکه صهیونیستی اینترنشنال سر درآورد.
11) دولت و دیگر نهادهای مسئول باید این سوء محاسبه دشمن که خباثتها را تلافی نمیکنند و از مذاکره در هر وضعیتی دست نمیکشند، به هم بزنند. نباید تجربه غلط دولت روحانی را تکرار کرد که به اذعان خانم فدریکا موگرینی، قبل از خروج ترامپ، تضمین داد حتی در صورت خروج آمریکا از برجام، باز هم واکنش نشان نمیدهد و تعهدات را به شکل یکطرفه به اجرا میگذارد!
12) اگر در جبهه داخلی، یکصدا و منسجم باشیم، و دولت و شورای عالی امنیت ملی (شُعام) و دستگاههای قضائی و اطلاعاتی، بر مدیریت بار عمدتا روانی اسنپ بک اهتمام ورزند و با شبکه اخلالگر اقتصادی- رسانهای برخورد کنند، به سرعت معلوم خواهد شد که تپانچه غرب، نه امروز بلکه از همان سال ۱۳۹۷، از فشنگ تحریم خالی شده و ایران میتواند از تهدید غرب با موفقیت عبور کند. هیچ دولت و حاکمیت هوشمندی، اقتدار و اشراف خویش در حوزه اقتصادی را به اخلالگران واگذار نمیکند؛ همچنان که اختیار مدیریت افکار عمومی خود را به پایوران دشمن نمیسپارد تا در اتوبانی چند بانده، برای عملیات روانی بیمحابا بتازند!
13) دولت و دیگر ارگان حاکمیت، صرفا مسئول تنظیم بازار و تامین معیشت روزانه مردم نیستند. مسئولیت بالاتر، حمایت از تولید به عنوان تضمین آینده است. اگر مدیریت اقتصادی، پویا و پیگیر باشد، هر کدام از اجزای تیم باید سه ماه یکبار، گزارش دقیق بدهند که چقدر در رفع موانع و رونق تولید، افزایش رشد اقتصادی، کاهش تورم، ایجاد اشتغال، و تامین و تسهیل معیشت مردم، فعال بودهاند؟ و دائما به شناسایی و رفع ضعفها بپردازند. از این جهت، بسیار ضرورت دارد شورای عالی امنیت ملی، تمرکز بیشتری در حوزه اقتصاد و تولید و معیشت عمومی داشته باشد، شبیه کاری که ابتدای دهه 90 انجام شد.
14) اقتدار، از مسیر ساماندهی جبهه داخلی فراهم میشود. طراحی دشمن پس از ناکامی در جنگ و مشاهده وحدت ملت ایران، دامن زدن به تفرقه و دو صدایی است. گرانیگاه فشار دشمن، نه در تحریمهایی که به کُند شدنش اذعان دارد، بلکه شبکهای است که به تهدیدها در داخل ضریب میدهد، یا آن را بهانه ایجاد التهاب قرار میدهد. کفایت دولت و دیگر دستگاهها به این است که اقتدار حاکمیتی را در برابر زالوصفتان و سرانگشتان اخلال اقتصادی -رسانهای نشان دهند. آن وقت میتوانند تصاعد چشمگیر محبوبیت خویش و حمایت یکپارچه مردم برای مقابله با فشارهای دشمن و پیشبرد برنامههای پیشرفت کشور را ببینند.
سیدعبدالله متولیان
انرژی هستهای برای ایران تنها یک فناوری نیست. ستون استقلال، موتور رشد اقتصادی و فرصتی برای عبور از خامفروشی است. این فناوری تحریمناپذیر میتواند از تولید برق پاک تا درمان سرطان، از اشتغال جوانان تا صادرات پایدار، آیندهای روشنتر برای کشور رقم بزند. عقبنشینی از آن، یعنی چشمپوشی از فردایی قدرتمند و مستقل. امروز اقتصاد جهانی نه بر فروش منابع خام، بلکه بر فناوریهای پیشرفته استوار است و دشمنان بیش از هر زمان در تلاشاند چراغ پیشرفتهای ملی ما را خاموش کنند. در چنین شرایطی، انرژی هستهای برای ایران فقط فناوری نیست. سنگر عزت، موتور رشد اقتصادی و ستون فقرات استقلال راهبردی کشور است.
رهبر معظم انقلاب با صراحت بر ضرورت حفظ و توسعه توانمندیهای هستهای تأکید کردهاند. این موضع صرفاً یک هشدار سیاسی نیست، بلکه نقشه راه علمی و اقتصادی آینده ایران است. رسانهها نیز وظیفه دارند با تحلیل دقیق و زبان روشن، افکار عمومی را نسبت به اهمیت حیاتی این فناوری آگاه سازند.
از برق پاک تا پزشکی نوین، دستاوردهای ملموس فناوری هستهای: امروز تولید ناخالص داخلی کشورها نه از خامفروشی، بلکه از صادرات خدمات دانشبنیان و بهرهگیری از فناوریهای نو حاصل میشود. انرژی هستهای از معدود فناوریهایی است که همزمان چندین حوزه راهبردی نظیر تولید برق پایدار، پزشکی نوین، کشاورزی هوشمند، صنعت دقیق و امنیت غذایی را متحول میکند.
ایران با تکیه بر زیرساختهای بومی در غنیسازی، طراحی سانتریفیوژ، تولید رادیودارو و ساخت راکتورهای تحقیقاتی، نهتنها توان تأمین نیاز داخلی را دارد، بلکه میتواند صادرکننده خدمات فنی، محصولات پزشکی و فناوریهای صنعتی باشد. این یعنی عبور از اقتصاد نفتی و ورود به اقتصاد دانشبنیان، اقتصادی که در آن صادرات بر واردات میچربد، ارزآوری پایدار جایگزین وابستگی میشود و تولید ناخالص ملی جهش مییابد.
اقتصاد دانشبنیان، استقلال راهبردی و عبور از خامفروشی: هر گیگاواتساعت برق هستهای، میلیونها مترمکعب گاز طبیعی صرفهجویی کرده و انتشار دیاکسیدکربن را به صفر میرساند. این صرفهجویی علاوه بر کاهش هزینههای ارزی، امکان صادرات برق را نیز فراهم میکند، صادراتی که برخلاف نفت، تحریمپذیر نیست و حتی میتواند با ارزهای محلی انجام شود. برق هستهای در ذات خود کالایی استراتژیک، درآمدزا، اشتغالآفرین و استقلالساز است.
اما ظرفیتهای این فناوری به برق محدود نمیشود. ایران امروز بیش از ۶۰ نوع رادیودارو تولید میکند. در کشاورزی، پرتودهی محصولات عمر نگهداری را افزایش داده و مصرف سموم را کاهش میدهد. در صنعت، فناوری هستهای در کنترل کیفیت جوش، سنجش ضخامت فلزات و بررسی خوردگی تجهیزات نقشی بیبدیل دارد. اینها مصادیق روشن اقتصاد مقاومتیاند: اقتصادی مبتنی بر دانش، صادرات و خوداتکایی.
چرا عقبنشینی از انرژی هستهای یعنی عقبنشینی از آینده: تردیدی نیست که دشمنان و برخی جریانهای غربگرا میکوشند با ایجاد ترس و تردید، افکار عمومی را نسبت به انرژی هستهای بدبین سازند. آنان با بزرگنمایی چالشها و چشمپوشی از دستاوردها، در پی حذف یکی از ابزارهای استقلال ملیاند. اما حقیقت روشن است: انرژی هستهای تهدید نیست، فرصتی طلایی برای جهش اقتصادی، ارتقای علمی و تثبیت اقتدار ملی است.
ایران امروز در آستانه تبدیل شدن به قطب منطقهای فناوری هستهای قرار دارد. تداوم این مسیر نیازمند سرمایهگذاری هدفمند، تربیت نسل متخصص و حمایت رسانهای هوشمندانه است. رسانهها باید با زبان شفاف و انگیزشی، مردم را به درک منافع ملموس این فناوری ترغیب کنند، منافعی که از درمان سرطان تا صادرات برق، از اشتغال جوانان تا استقلال بودجهای، آیندهای روشنتر برای کشور میسازد.
انرژی هستهای نهتنها تحریمها را بیاثر میکند، بلکه میتواند جهان را به توانمندیهای ایران وابسته سازد. این فناوری راهی مطمئن برای حل مشکلات معیشتی، کاهش بیکاری و تحقق اقتصاد مقاومتی است. ایران اسلامی با ایمان، دانش و اراده ملی میتواند از دل سانتریفیوژها نهتنها برق، بلکه عزت، اقتدار و رفاه استخراج کند. مسیر آینده ایران از دل دانش و فناوری میگذرد، و انرژی هستهای کلیدیترین نماد این مسیر است. عقبنشینی در این حوزه، یعنی چشمپوشی از آیندهای مستقل و آباد. انتخاب امروز ما، تعیینکننده جایگاه فردای ایران در جهان است. باید هستهای بمانیم تا بمانیم.
محمد جواد شریعتی
زمانی که ناپلئون بناپارت، بدون برنامهریزی دقیق لجستیکی و با اعتماد بیش از حد به سرعت پیروزی، و بدون در نظر گرفتن واقعیت ها و بر اساس تصمیمی هیجانی و نستجیده با بیش از ۶۰۰ هزار سرباز به روسیه حمله کرد تصمیمیبی پروا گرفت. چرا که گزارشهای افسران در مورد مشکلاتی (مانند کمبود آذوقه) نادیده گرفته شد و هدفگیری شهرهایی مانند مسکو بدون استراتژی خروج واضح انجام شد. عواقب این تصمیم شکست فاجعهبار فرانسه به دلیل سرما، بیماری و کمبودها بود که ارتش فرانسه را به کمتر از ۱۰۰ هزار نفر سرباز کاهش داد و به سقوط ناپلئون کمک کرد. یا زمانی که حمله هیتلر به اتحاد جماهیر شوروی در ۱۹۴۱ روی داد، هیتلر، بدون رعایت پیمان عدم تعرض با استالین و با برآورد ضعیف از قدرت ارتش شوروی، عملیات بارباروسا را آغاز کرد تصمیمیپروا بخاطر نادیده گرفتن چالشهای لجستیکی (مانند زمستان روسیه) و تمرکز بر ایدئولوژی نژادپرستانه و هیجانی خود اتخاذ کرد.
این تصمیم با عواقب: تلفات عظیم ۱۵۰ هزار سرباز شوروی در هفته اول و ۳ میلیون اسیر تا اکتبر، ناتوانی در تصرف مسکو، نقطه عطفی در جنگ جهانی دوم بود که به شکست آلمان نازی منجر شد و میلیونها جان را گرفت. این مثالها نشان میدهند که بیپروایی در سطح کلان نه تنها شکستهای موقتی ایجاد میکنند، بلکه میتوانند مسیر تاریخ را تغییر دهند. فرآیندهای داخلی نهادینه شده و ساختاری در دستگاه دیپلماسی ایران ابزاری است که میتواند مانع از بروز بی پروایی در روابط خارجی و دیپلماسی کشور شود. در شرایط بحران بویژه هر چه این فرآیندها قویتر ، چابک تر و به روزتر باشند مواضع و تصمیمات قویتر شده و منطقی تر خواهند بود و بالعکس اگر ضعیف تر، کندتر و هیجانی تر باشند تصمیمات و مواضع میتوانند دچار اختلال بی پروایی شوند. هرچند که سریع تر اتخاذ گردند.
تسلط فضای هیجانی ناشی از عملکرد ژورنالیستی، پررنگ تر شدن رسانههای زرد و شبه زرد و غلبه فضای فراواقعی مجازی و گفتمان گروههای نفوذ و فشار سیاسی بر دستگاه دیپلماسی میتواند در کارکرد موثر این فرآیندها و ساختارهای تصمیم گیری تاثیرگذار باشد. به همان نسبت رایج شدن بی پروایی کلامی در میان نهادهای تصمیم گیر و قانونگذاران و سیاستگذاران میتواند دلایل مختلفی داشته باشد ولی بدون آنکه بخواهیم همه اینگونه سخنان را از پیش قضاوت کنیم و صرفا بر اساس آثار بیرونی اینگونه مواضع نکاتی را استخراج کنیم در حیطه داخلی میتواند دلایل مختلفی داشته باشد از جمله: جلب توجه عمومی ( به شخص گوینده، به موضوع، به آثار)، و شاید منفی ترین و مخرب ترین بی پرواییها آن دسته از سخنان و مواضعی هستند که تبعات اقتصادی برای کل یک جامعه یا تبعات روانی و امنیتی برای جمع زیادی از جمعیت یک کشور داشته باشند.
بعد از انجام اسنپبک، یک سؤال مهم این است که آیا چین و روسیه میتوانند کمک مؤثری به ایران برای کاهش اثرات بازگشت قطعنامهها بکنند یا خیر. در سه زمینه در تئوری امکان چنین کمکی وجود دارد 1- اجرانشدن شش قطعنامه اعادهشده، 2- ایجاد مانع و اخلال در کار کمیته تحریم 1738 و پنل کارشناسی 1929 و 3- جلوگیری از انجام اقدامات جدید از سوی شورای امنیت علیه ایران. توضیحاتی در این سه مورد به شرح زیر قابل ذکر است:
1- چین و روسیه در نامهای که به همراه ایران در 28 اوت به رئیس شورای امنیت نوشتند، ضمن تأکید بر اینکه سه کشور اروپایی در موقعیتی نیستند که بتوانند مکانیسم ماشه را فعال کنند، تصریح کردند که اگر با وجود اشکالات حقوقی شکلی و محتوایی چنین اقدامی انجام شود، نتیجه آن «نمیتواند تعهدات قانونی بینالمللی برای اعضای سازمان ملل ایجاد کند». معنی این عبارت این است که در صورت بازگشت قطعنامهها، چین، روسیه و ایران خود را ملزم به اجرای آنها نخواهند دانست. چین و روسیه در سخنرانیهایشان در دو نشست شورای امنیت درمورد دو پیشنویس قطعنامه راجع به ادامه لغو تحریمها و تمدید سررسید قطعنامه 2231 اگرچه همچنان اقدام سه کشور اروپایی را به لحاظ حقوقی رد کردند، اما درمورد ایجادنشدن تعهدات حقوقی در صورت برگشت شش قطعنامه سخنی نگفتند، پس در عمل باید دید که آیا این کشورها به مفاد نامه 28 اوت عمل خواهند کرد یا خیر. در عمل باید دید که آیا آنها ازجمله در حوزه تسلیحات متعارف، موشکی و هستهای با ایران همکاری خواهند کرد یا خیر. البته آنها همیشه ملاحظه تحریمهای یکجانبه آمریکا و اروپا را نیز داشتهاند.2- چین و روسیه درباره ایجاد مانع و اخلال در کار کمیته تحریم و پنل کارشناسی بهراحتی میتوانند اقدام کنند. کمیته تحریم ایران که به واسطه قطعنامه 1737 ایجاد شده، با بازگشت قطعنامهها دوباره موجودیت پیدا خواهد کرد. کمیتههای تحریم مطابق ماده 29 منشور ارگانهای فرعی شورای امنیتاند و تا زمانی که تحریمها برقرارند، این کمیتهها نیز برقرارند و نیاز به تمدید سالانه آنها نیست، پس چین و روسیه از نظر ایجاد و تداوم کار کمیته 1737 قادر به کاری نخواهند بود. اما از آنجا که تصمیمات در کمیتههای تحریم باید با اتفاق آرا اتخاذ شود، هر عضو این کمیتهها، اعم از دائمی و غیردائمی، در عمل میتواند تصمیمات را بلوکه کند. در اینجا چین و روسیه میتوانند مشکل ایجاد کنند و در اولین قدم تعیین رئیس کمیته را دشوار و زمانبر کنند. این دو کشور همچنین میتوانند در انجام وظایف کمیته که عمدتا شامل نظارت بر اجرای تحریمها، افزودن یا کاستن از شمار نهادها و اشخاص روی فهرست تحریم، صدور بیانیه و گزارش و تصویب معافیتها از تحریم مانع ایجاد کنند. مثال کره شمالی بسیار گویاست. روسیه و چین که بعد از آزمایش هستهای کره شمالی در 2006، با غرب در شورای امنیت و کمیته تحریم 1718 همکاری و مجموعا 10 قطعنامه علیه کره تصویب کرده بودند، از 2017 همکاری با غرب را متوقف کردند و از آن پس مانع تصویب قطعنامه جدیدی علیه کره شدند. آنها فعالیت کمیته تحریم 1718 را نیز با مشکلات جدی مواجه کردند. اقدام دیگری که چین و روسیه میتوانند انجام دهند، وتوی تشکیل پنل کارشناسی است که برای نظارت بر تحریمهای ایران خواهد بود. این پنل که در 1929 ایجاد شده، برخلاف کمیته تحریم باید هرساله تمدید شود. چین و روسیه میتوانند با توسل به وتو مانع تشکیل آن شوند. درباره کره شمالی، روسیه در 2024 با توسل به وتو و چین با رأی ممتنع مانع تمدید مأموریت پنل کارشناسی شدند.
3- اقدامات دیگری که روسیه و چین میتوانند در حمایت از ایران انجام دهند، بستگی به تحولات بعدی دارد. بهعنوان مثال اگر ایران اقدام به خروج از انپیتی کند، چین و روسیه در صورت تمایل میتوانند مانع بسیاری از اقداماتی شوند که حتما در دستور کار کشورهای غربی قرار خواهد گرفت. بعد از خروج کره شمالی از انپیتی در 2003 چین و روسیه مانع محکومیت و نامعتبر شمردن اقدام کره از سوی شورای امنیت و اعمال تحریمهایی در این زمینه شدند. اما همانطور که اشاره شد، بعد از آزمایش هستهای کره شمالی در 2006، چین و روسیه تا 2017 علیه کره در شورای امنیت با غرب همکاری کردند.
با این حال باید توجه داشت که نحوه برخورد چین و روسیه با مسائل کره شمالی تاکنون تفاوت بسیاری با نحوه برخورد آن دو کشور با مسائل ایران داشته است. آنها در حالی از 2003 تا 2006 بهشدت از کره حمایت کردند که از 2006 تا 2010 به همه قطعنامههای غرب علیه ایران رأی مثبت دادند. باید توجه داشت که ایران و کره شمالی به دلایل متعدد از جمله قرارداشتن ایران در منطقه حساس خاورمیانه، وجود مسئله اسرائیل، اولویت چین و روسیه برای همکاری با شش کشور خلیج فارس، حساسیت بسیار زیاد ایران برای غرب، تفاوت در نوع سیاست خارجی ایران و کره شمالی، تصور جهانی از تفاوت اهداف برنامه هستهای ایران و کره شمالی و... با هم متفاوتاند و سیاست چین و روسیه درمورد دو کشور میتواند به همان نسبت متفاوت باشد. گذشت زمان مشخص خواهد کرد که چین و روسیه در عمل چه خواهند کرد. مهم است که مقامات ایران در حسابی که ممکن است روی این دو کشور کرده باشند، محتاط باشند.
مهدی خانعلیزاده
«آیا اسرائیل در حال تدارک یک عملیات نظامی دیگر علیه ایران است؟» این گزاره، در ماههای پس از جنگ 12 روزه، یکی از ابهامات اصلی تحلیلگران روابط بینالملل و اندیشمندان سیاسی بوده و رهیافتهای متعددی نسبت به آن مطرح شده است. در این زمینه، اگرچه باید نگاهی به تحولات عرصه بینالمللی داشت و بررسی ساختارهای موجود را در دستور کار قرار داد؛ اما اگر «یک مفهوم کلیدی» به عنوان محور بنیادین همه تحلیلها در نظر گرفته نشود، خروجی بررسیها – حتی از سوی کارشناسان و اندیشمندان - نمیتواند روایتی واقعی و میدانی از ابعاد مختلف این گزاره داشته باشد و درنتیجه، پاسخ صحیحی به این پرسش داده نخواهد شد. این مفهوم کلیدی، «دورانگذار نظام بینالملل» است؛ دورانی که یک نظام بینالمللِ تثبیت شده در جهان وجود ندارد و به همین دلیل، قواعد و هنجارهای بینالمللی بیمعنا میشوند. اما این دوران گذار از چه زمانی آغاز شده است؟ در اوج اقتدار هژمونیک ایالات متحده آمریکا پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991 میلادی، برخی از اندیشمندان آمریکایی به دنبال یک طراحی جدید برای تثبیت این اقتدار رفتند؛ چراکه «هژمونی مرحلهای است زودگذر در تاریخ.» بر همین مبنا، «زیبیگنیو برژینسکی»، مشاور امنیت ملی دولت جیمی کارتر و استراتژیست مطرح آمریکایی، رویکردی نظری تحت عنوان «گذر از سلطه به رهبری» را طراحی کرد که از این طریق بتوان قدرت اعمال حاکمیت آمریکا در جهان را حفظ کرد. به طور کلی، یک تفاهم نانوشته بینالمللی میان متفکران حوزه روابط بینالملل وجود دارد که معتقد است نظم جهانی در حال تغییر از «تک قطبی» به «چند قطبی» است؛ نظمی که البته همچنان توسط چند قدرت بینالمللی مدیریت میشود. موضوعی که این تفاهم را زیر سایه قرار داده، نحوه انتقال از این نظام به نظام بعدی و چگونگی وضعیت صلح در این فرایند است. «تروریسم»، «خلع سلاح اتمی» و «امنیت انرژی» ازجمله موضوعاتی هستند که در این میان مطرح شدهاند و از برخی کشورها نظیر روسیه، چین و هندوستان نیز به عنوان قدرتهای نوظهور نام برده میشود اما این تحلیلها زمانی قابل اعتنا و اتکا هستند که توسط قدرتهای بزرگ کنونی مدیریت شوند؛ نه اینکه این نظم بینالمللی توسط قدرتهای ضدنظم به چالش کشیده شود.
به صورت غیررسمی و نانوشته، بحران مالی ایالات متحده در سال 2008 میلادی به عنوان نقطه کانونی ورود جهان به دوران گذار نظام بینالملل مورد بررسی قرار میگیرد. نگاهی به رفتار قدرتهای بزرگ و سایر بازیگران عرصه جهانی بعد از این سال نشان میدهد یک باور عمومی در میان اندیشمندان روابط بینالملل نسبت به مسئله گذار نظام بینالملل به وجود آمده و اکثر قریب به اتفاق دولتها، رفتارهای خود را با توجه به وقوع این رویداد تنظیم کردهاند. زمینهچینی مسکو برای جنگ اوکراین و طراحی پکن برای طرح بلندپروازانه «ابتکار جاده و کمربند»، ازجمله اقداماتی هستند که نشان از تلاش قدرتهای بزرگ برای ارتقای سطح قدرت خود در دوران گذار و تثبیت آن در نظام بینالملل بعدی دارد؛ چراکه یکی از ویژگیهای مهم دوران گذار نظام بینالملل، بیمعناشدن هنجارهای پیشین – نظیر تمامیت ارضی، امور داخلی واحدهای سیاسی و غیره – است.
در چنین شرایطی، اسرائیل هم به عنوان بازیگر کلیدی در حفظ و تقویت نظم امنیتی آمریکامحور در غرب آسیا به دنبال ارتقای بازیگری و تأثیرگذاری خود در این منطقه است. با این حال، تحولات سالهای اخیر و پس از امضای پیمان ابراهیم – ازجمله بالا گرفتن اختلافات میان ریاض و واشنگتن – میتواند مؤید این مسئله باشد که علنیسازی روابط کشورهای عربی با اسرائیل و مشخصشدن رویکرد کشورهای عربی و غیرعربی - به طور خاص ترکیه - نسبت به اسرائیل، موجب همگرایی و پذیرش بیش از پیش محور مقاومت در میان افکار عمومی منطقه غرب آسیا شده است. بررسی بسیاری از شاخصهای مورد نظر در تحول منظومه امنیتی در غرب آسیا نشان میدهد اهدافی که در پیمان ابراهیم مدنظر بود به طور کامل اجرا نشده است. به عنوان مثال، یکی از مسائل بسیار ناراحتکننده برای جبهه مقاومت در دهه گذشته، فاصله گرفتن «حماس» از این جریان بود؛ بهطوریکه این گروه در بحران سوریه و رویدادهای منتهی به جنگ داخلی و همچنین حضور گروههایی مانند داعش و جبههالنصره در این معرکه، در مقابل سیاستهای کلان شبکه مقاومت قرار گرفت و خواهان تغییر در نظام این کشور و سقوط بشار اسد شد؛ اما با علنیشدن روابط امارات و بحرین با اسرائیل و آشکارشدن سازش رهبران عرب با تلآویو در پیمان ابراهیم، گروههای مقاومت فلسطینی کاملاً اهمیت رفتار شبکهای را درک کرده و در همین راستا، عملیات «طوفانالاقصی» را طراحی و اجرایی کردند. راهبرد اسرائیل در واکنش به هفتم اکتبر، اتخاذ سیاست «بازی با ریسک بالا» بود. اقداماتی که رژیم به صورت همزمان و در کوتاهمدت علیه غزه، لبنان، سوریه، یمن، ایران و حتی برخی کشورهای حاشیه خلیج فارس – نظیر قطر – انجام داد، از منطق «بازیگر عقلایی» تبعیت نمیکند؛ بلکه مبتنی بر راهبرد «مرد دیوانه» یا همان بازی با ریسک بالاست. درواقع، تحلیلگرانی که با محاسبات عمومی و تاریخی مبتنی بر منافع ملی به دنبال تحلیل رفتار پیشروی اسرائیل هستند و بر همین مبنا هرگونه اقدام مجدد نظامی اسرائیل علیه تهران را «غیرمنطقی» و به تبع آن، با احتمال کم ارزیابی میکنند، عاملِ مهمِ فوق را نادیده میگیرند. دولت رژیم و کابینه بنیامین نتانیاهو، وضعیت کنونی منطقه غرب آسیا را «تهدید هویتی و ماهیتی» ارزیابی میکند و بر همین مبنا، دست به بازی با ریسک بالا زده است. موفقیت نسبی اسرائیل در اتخاذ این راهبرد اگرچه در جنگ 12 روزه به دیوار سخت ایران برخورد کرد؛ اما به قدری برای صهیونیستها جذابیت دارد که به دنبال ادامه آن باشند؛ چراکه اگرچه احتمال موفقیت در آن زیاد نیست؛ اما در صورت موفقیت، دستاورد عظیمی نصیب نظم امنیتی آمریکامحور در غرب آسیا میشود که با منطقِ بازی با ریسک بالا همخوانی دارد.
نگاهی به رویدادهای میدانی هم این گزاره را تقویت میکند که اسرائیل با همراهی عملیاتی ایالات متحده، به دنبال تثبیت برتری استراتژیک خود در مجموعه امنیتی غرب آسیاست. تعداد لانچرهای سامانههای پدافندی «تاد» که در سرزمینهای اشغالی مستقر هستند، در همین چند هفته اخیر با رشد حدود 70 درصدی همراه بوده و از شش عدد به 10 لانچر رسیده است. همچنین با تجربه گرفتن از درسهای واکنش سخت تهران در جنگ قبلی، ذخایر تسلیحاتی رژیم برای نبردهای طولانیتر آماده شده است. برخی تحلیلگران، اقدامات اخیر اسرائیل علیه دوحه و آنکارا را نیز نوعی هشدار به کشورهای منطقه برای فاصله گرفتن از همکاری با تهران در جنگ بعدی ارزیابی کردهاند.
در چنین شرایطی، ایران هم باید چهارچوبهای کلیشهای رایج در حوزه سیاست خارجی را که مرتبط با دوران پیشین نظام بینالملل است، کنار گذاشته و مسیر تأمین منافع ملی خود را از راه بازی با ریسک بالا فراهم کند. اقدامی که دبیر جدید شورای عالی امنیت ملی کشورمان برای مدیریت پرونده خلع سلاح مقاومت در لبنان انجام داد، نمونهای از اتخاذ موفقیتآمیز این راهبرد بود که پرونده تضعیف شبکه مقاومت در منطقه را از اولویتهای بیروت خارج کرد. زمینهسازی برای همکاری راهبردی با مسکو و پکن – که رایزنیهایی را تا مراحل بالا هم به دنبال داشته – هم یکی دیگر از اقدامات ضروری برای انجام در زمان کوتاه است.
در این زمینه باید جسورانه تأکید کرد که «قالبهای پیشین» نمیتوانند امنیت ملی ایران را تأمین کنند و باید «طرحی نو» - که حتی میتواند شامل متممهایی برای قانون اساسی در حوزه سیاست خارجی و امنیت ملی باشد – را در زمانی بسیار کوتاه عملیاتی کرد. منظور از این عبارت، بررسی برخی پیشنهادها در زمینه همکاریهای سطح بالاتر نظامی کشورمان با کشورهای روسیه و چین – نظیر احداث پایگاه نظامی و امضای توافق امنیتی راهبردی دوجانبه با پکن و مسکو – است که در شرایط کنونی و به دلیل مغایرت با قانون اساسی در حوزه نظامی، قابل اجرا شدن نیست ولی با طراحی یک متمم و تصویب آن از طریق سازوکارهای قانونی کشور، امکان عملیاتیشدن خواهد داشت؛ چراکه جنگ بعدی اسرائیل با ایران، هیچ شباهتی به جنگ 12 روزه نخواهد داشت و نمیتوان و نباید با همان راهبردها – که البته موفق بودند و مانع از اجراییشدن اهداف طرف اسرائیلی شدند ولی کاراییشان مربوط به همان زمان است – به مقابله با عملیات نظامی تلآویو پرداخت.
جعفر یوسفی
سیدسجاد طباطبایی
اقدام اروپا برای اسنپبک و بازگرداندن قطعنامههای ضدایرانی شورای امنیت سازمان ملل در نگاه اول به نظر میرسید چالشی سیاسی و امنیتی بین ایران، اروپا و آمریکا باشد که فارغ از نتیجه نهایی، باعث گشوده شدن افق جدیدی پیش روی روابط ایران و غرب شده و مشخص کند آیا قرار است روابط بین ۲ طرف در سالهای آتی در چارچوب تعامل و گفتوگو ادامه یابد یا تقابل و تنش؟ با این وجود رویکرد روسیه و چین به عنوان اعضای اولیه توافق برجام و اعضای دائم شورای امنیت سازمان ملل نسبت به اجرای اسنپبک توسط اروپا بویژه در به رسمیت نشناختن اقدام شورای امنیت و حتی دبیرخانه سازمان ملل درباره بازگرداندن قطعنامههای شورای امنیت، اتفاق بدیعی را رقم زد که در یک بیان کلی نشانهای از پایان راهبرد روسیه و چین مبنی بر حفظ نظم بینالمللی پس از جنگ دوم جهانی و نماد شاخص آن یعنی منشور ملل متحد آن هم برای نخستینبار بود. از این رو شاید در سالهای آینده از تحولات این روزها پیرامون پرونده هستهای ایران به عنوان نقطه عطفی برای گذار به نظم نوین چندقطبی در دنیا یاد شود.
تمایل روسیه و در درجه بعد چین برای تضعیف نظم حاکم بر جهان با این توجیه که سازوکارهای کنونی دنیا در خدمت منافع غرب و به طور خاص آمریکا قرار گرفته است را قبلاً در پیگیری ابتکاراتی همچون بریکس و شانگهای با طیف وسیعی از کارکردهای اقتصادی، سیاسی و امنیتی مشاهده کرده بودیم، با این حال رویکرد این ۲ کشور مبنی بر تلاش برای عدم خدشه به منشور ملل متحد به عنوان ساختاری که عضویت دائم این ۲ کشور در شورای امنیت سازمان ملل و حق وتوی آنها را برای مدیریت تصمیمات این شورا تضمین میکرد، همچنین صیانت از نظام بینالمللی عدم اشاعه سلاح هستهای (NPT) به مثابه وسیلهای برای حفظ سلاح هستهای در اختیار چند کشور معدود، همواره ثابت بود، به نحوی که تا پیش از حمله رژیم صهیونیستی و آمریکا به تأسیسات هستهای ایران، تداوم حضور کشورمان در معاهده NPT و همکاری کامل پادمانی با آژانس جزو سیاستهای ثابت روسیه و چین در پرونده هستهای ایران بود. معالوصف در شرایط پس از جنگ ۱۲ روزه و تعلیق رسمی حضور کشورمان در NPT، با واکنشی خارج از چارچوب سنتی از طرف روسیه و چین مواجه شدیم. این ۲ کشور بر خلاف آنچه پیشتر گفته شد، به جای مخالفت با اقدام ایران که در عمل توقف اجرای NPT و تضعیف نظام عدم اشاعه بود، نهتنها از تصمیم کشورمان حمایت کردند، بلکه طرف مقابل یعنی آمریکا و اروپا را مقصر اصلی تصمیم تهران برای تعلیق همکاری با آژانس معرفی کردند. رویکرد روسیه و چین به معنای پذیرش استدلال ایران درباره تغییر اساسی اوضاع و احوال حاکم بر رژیم عدم اشاعه و یک نشانه آشکار از بازنگری آن ۲ کشور در راهبرد حفظ اعتبار بینالمللی NPT بود.
در مورد اسنپبک نیز تحلیلگران ابتدا معتقد بودند موضع روسیه و چین در غیرقانونی اعلام کردن اسنپبک توسط اروپا تا زمانی ادامه خواهد داشت که اسنپبک در شورای امنیت اعلام وصول شده و اجرایی شود و پس از اجرای اسنپبک و بازگشت رسمی قطعنامههای شورای امنیت، ۲ عضو دائم شورای امنیت با اجرای قطعنامهها همراه شده و حفظ چارچوب نظم حاکم بر دنیا از طریق سازمان ملل را بر پیگیری موضع مخالف خود با تصمیم شورای امنیت ترجیح دهند اما در عمل اینگونه نشد. روسیه و چین نهتنها تصمیم شورای امنیت را غیرقانونی و نامعتبر اعلام کردند، بلکه دبیرخانه سازمان ملل و شخص گوترش را نیز از پیروی از تصمیم غلط شورای امنیت برحذر داشتند. چنین وضعیتی که ۲ عضو دائم شورای امنیت قطعنامههای این شورا را غیرقانونی اعلام کنند و به صراحت از جلوگیری از اجرای آن قطعنامهها سخن بگویند، در تاریخ سازمان ملل اتفاقی بینظیر است. زیر سوال بردن مشروعیت یکی از ارکان اصلی سازمان ملل از سوی ۲ قدرت بزرگ جهان، ضربه بزرگی به اعتبار سازمان ملل متحد محسوب میشود که در تاریخ ۸۰ ساله سازمان ملل سابقه نداشته است. همه آنچه گفته شد، گواه دیگری است بر اینکه قدرتهای شرقی از چارچوب حفظ نظم موجود بیش از پیش خارج شده و حرکتشان را برای پایهریزی نظم جدید در یک نظام چندقطبی سرعت بخشیدهاند.
در چنین وضعیتی فرصتهای بزرگی پیش روی ایران به عنوان یکی از معارضان اصلی ساختار کنونی حاکم بر جامعه بینالملل و کشوری که ضررهای فراوانی از رهگذر پایبندی به ملزومات این ساختار از جمله عضویت در NPT متحمل شده است، قرار دارد. تصمیمگیران و تصمیمسازان سیاست خارجی ایران باید با درک اوضاع و احوال جدید، راهبردهایی را تعریف کنند تا ضمن حفظ منافع ملی و نفی هوشمندانه چارچوبهای سلطهگرانه حاکم بر دنیا، همراهی کشورهای حامی پایهریزی نظم نوین در جهان را نیز بیش از بیش دریافت کنیم. فعالیت دیپلماتیک جدی برای تسری گزاره عدم مشروعیت قطعنامههای ضدایرانی شورای امنیت به دیگر کشورهای همسو، همچنین تلاش برای ایجاد سازوکارهای جایگزین NPT از جمله ابتكار نظام عدم اشاعه برای بازرسی و راستیآزمایی برنامه هستهای از طریق کشورهای بلوک بریکس یا پیمان شانگهای میتواند ضمن تقویت انگاره صلحآمیز بودن و صلحآمیز ماندن برنامه هستهای ایران حتی با وجود خروج احتمالی از NPT حمایت بیش از پیش کشورهای متمایل به ایجاد نظم نوین چندقطبی در دنیا از جمله اعضای بریکس و شانگهای، بویژه روسیه و چین را از کشورمان به دنبال داشته باشد.