سعدالله زارعی
ایران اکنون در نقطه عطف تاریخی قرار گرفته است. این نقطه عطف در تنگنای دو سویه مخالف قرار دارد؛ یک سویه آن حفظ اصول و ارزشهایی است که از ایران ضعیف تحت سیطره، ایران قوی مستقل ساخته است و یک سویه آن رها کردن اصول و ارزشهایی است که ایران را به دورانی برمیگرداند که ملت برای رهایی آن، انقلاب اسلامی را به راه انداخت و از دل آن جمهوری اسلامی را پدید آورد. ملت ایران البته این نقطه عطف تاریخی را با استقامت خود به یک «فرصت تاریخی» تبدیل میکند کما اینکه تا این تاریخ نقاط عطف را به فرصتهای بزرگ تبدیل کرده است. فشارهایی که امروز از خارج و داخل به ایران وارد میشود تا از راه پرافتخاری که آمده است، بازگردد، بیش از فشارهایی که پیش از این و در دهههای گذشته با همین هدفگذاری به آن وارد شده، نیست.
فراموش نکردهایم که در 31 شهریور 1359، ملت ایران در یک نقطه عطف تاریخی قرار گرفت و در حالی که امکانات امروز را نداشت، از آن فرصت و موقعیت بزرگی ساخت به گونهای که دهها سال پس از آن از نتایج مقاومت هوشمندانه خود بهره برد. آن روز دشمن در یک هجوم برقآسا، بخشهای اساسی قدرت نظامی ایران را زیر ضربه گرفت و به خود وعده داد که ظرف چند روز همه اهداف ضدایرانی خود را به دست میآورد اما همان دشمن ده سال بعد در نامهای که برای رئیسجمهور وقت ایران ارسال کرد، نوشت «اینک همه آنچه شما ـ ایران ـ میخواستید محقق شده است» این در حالی بود که در دوره جنگ، نیروهایی در داخل ایران و بعضاً در درون نظام سیاسی، ادامه مقاومت ایران را غیرممکن ارزیابی کرده و به «تجدیدنظر در راهبرد دفاعی خود» دعوت میکردند! در آن زمان، نهضت آزادی در حالی که از ابتدا هیچ کمکی به آزادسازی شهرهای اشغالشده ایران نکرده بود، و به تعبیر شهید سلیمانی پای یک نفر از آنان هم به جبهه نرسیده بود، نسخه تسلیم میپیچید. بعدها زمانی که آمریکا در سال 1369 با حجم بزرگی از نیروهای نظامی به عراق حمله کرد، عدهای در داخل، هراسافکنی نموده و نظام را به درس گرفتن از حمله آمریکا به عراق دعوت میکردند. این دسته هم از ابتدا اعتقادی به مقاومت در برابر آمریکا نداشت اما ملت ایران نه ترسید و نه عقب نشست. بعد در سالهای 1380 و 1382، در جریان جنگ آمریکا علیه افغانستان و عراق، عده دیگری از همان قماش و از داخل دولت و اطراف دولت نسخه تسلیم میپیچیدند در حالی که پیش از این وقایع هم اعتقادی به مقاومت نداشتند. این موارد تنها سه نقطه عطف تاریخی بودند که مردم ایران با استقامت خود، تهدیدات و ارعابها را به فرصتهای بزرگ تبدیل کردند و کشور را به مرتبهای رساندند که غربیها به زبان آمدند و گفتند هر تهدید و اغتشاش ناشی از تهدید یک فرصت بزرگ برای گسترش ایدهها و آرمانهای ایران است.
جریان وادادهای که هیچگاه به مقاومت در برابر نظام سلطه اعتقاد نداشته و در عین حال در جایگاههای مهمی از نظام اسلامی رخنه کرده بود، در سال 1382 وارد مذاکره با قدرتهای غربی شد و آنکادره شدن در نظامات یکطرفه استکباری را بهعنوان تنها راه خارج شدن ایران از «شرایط ویژه» پذیرفت. نتیجه این رویکرد، 22 سال مذاکره و گفتوگو و امتیاز دادنهای پیدرپی بدون دستیابی به ادعای خارج کردن ایران از شرایط ویژه بود. در این فاصله تحریمهای ایران دائماً افزایش یافته و سختتر شد و دست آخر به تأسیسات هستهای ایران حمله نظامی شد. این جریان سازشکار آنقدر صداقت نداشت که به مردم ایران بگوید، مذاکره و توافق سرابی است که ورود به آن ایران را بیشتر در شرایط ویژه قرار میدهد. نظام جمهوری اسلامی بر مبنای پایبندی به ساختار و نتایج انتخاباتی به این جریان اجازه داد تا داعیه باطل خود را به محک تجربه بگذارد و راه عوام فریبی بسته شود و سبب اتحاد بیشتر مردم در برابر مطامع نظام سلطه گردد.
ملت اینک این تجربه تلخ و خسارتبار را در اختیار دارد و در این مقطع تاریخی میداند که مذاکره با غرب نه تنها محدودیتهای اقتصادی و تهدیدات نظامی ـ امنیتی آن را کم نمیکند بلکه بر آن میافزاید. اما این جریان که هیچگاه با متن مردم ایران همدل و همراه نبوده است، ادعاهای دروغ دشمنان را بزک کرده و طرف مقصر را ملت ایران و اصول و ارزشهای آن معرفی مینماید. جالب این است که این جریان با پررویی تمام میگوید پذیرفتن تحمیلهای هستهای غرب کافی نیست باید به «تحمیلهای جامع» آن تن داد. این جریان در شرایطی که باید در دادگاههای جمهوری اسلامی تن به محاکمه و تحمل مجازاتهای سنگین بدهد، از نظام جمهوری اسلامی میخواهد بهطور مطلق تسلیم همه خواستههای غرب شود. جریان یادشده که روزی اظهارات یک وزیر آمریکایی را تضمین میخواند، امروز میگوید اگرچه هیچ تضمینی وجود ندارد، باید مذاکره را ادامه داد و هرچه هزینه آن باشد پرداخت کرد و جالب این است که غربیها حالا دیگر به خیال آنکه این جریان واداده که به دریوزگی افتاده میتواند جمهوری اسلامی را وادار به تسلیم کند، مذاکره را هم نمیپذیرند و از تسلیم مطلق ایران سخن میگویند.
اما واقعیت نظام جمهوری اسلامی این نیست. واقعیت میدانی و عملی جمهوری اسلامی 47 سال مقاومت در برابر بازیابی تسلط غرب بر کشور است. واقعیت ایران ملتی است که در همین جنگ 12 روزه اخیر تمام برنامهریزی غرب علیه خود را بههم زد. واقعیت ایران ملت متمدنی است که زیربار تحمیل نمیرود.
انقلاب اسلامی و نظام برآمده از آن امروز بسیار قویتر از 31 شهریور 1359 است که ما آن را اولین نقطه عطف تاریخی میدانیم و بر کسب پیروزی در آن متفقالقول هستیم. امروز ایران از همه ادوار تاریخی خود قویتر است. کشوری که در یک روز ـ 2 تیر 1404 ـ هم به مصاف نظامی برترین قدرت نظامی غرب و هم به مصاف رژیم شرور صهیونی رفته و آنها را وادار به اعلام توقف جنگ کرده است، قوی میباشد. ایرانی که امروز نفوذ آن از دریای عمان تا دریای مدیترانه امتداد دارد، در عرصه جهانی به یک طرف مهم تبدیل شده و در اعماق جان انسانها از اندونزی ـ در منتهیالیه شرق آسیا ـ تا مراکش ـ در منتهیالیه غرب آفریقا ـ و از آنجا تا قلب آمریکای لاتین قرار گرفته است، جایی برای ترسیدن و وادادن ندارد.
امروز ایستادگی ایران در برابر نظام سلطه به ایستادگی جهان در برابر نظام سلطه منجر شده و از اینرو جهان در این ایستادن کنار ایران است. ملت ایران در مقاطعی از تاریخ ـ که بخشی از آن را برشمردیم ـ بدون آنکه موقعیت فعلی را در میان ملتها و دولتها داشته باشد و بدون آنکه به این سطح از امکانات دفاعی دست یافته باشد با توکل و اعتماد به قدرت خداوند متعال و تکیه بر توان خود، به مصاف زورگویان رفته و بر آنها غالب آمده است، امروز چه جای آنکه بخواهد در مقابل زورگویانی که رسواتر و منزویتر از همیشه هستند، کوتاه بیاید.
رهبر معظم انقلاب اسلامی ـ دامت برکاته ـ چند سال قبل فرمودند یکی از اهداف فشار سیاسی، اقتصادی، تبلیغاتی و روانی دشمن، تأثیر گذاشتن بر ذهن و جمعبندی مسئولان کشور ایران میباشد. دشمن در این 47 سال، مردم ایران را تجربه کرده و آنان را مقاومترین مردم جهان یافته است. همین چند روز پیش کانال 13 رژیم صهیونیستی در ضمن پخش مستندی از جنگ 12 روزه از قول یک مقام ارشد نظامی اسرائیل گفت «ما فکر میکردیم سه روزه و حداکثر پنج روزه کار ایران تمام میشود اما انسجام ایرانیان در برابر موجهای جنگ مانع آن شد». در این مستند، بنیامین نتانیاهو میگوید من قبل از جنگ با ترامپ دیدار کردم و پنج هدف از حمله به ایران از جمله صفرسازی غنیسازی و محدودسازی برد موشکهای ایران به 300 کیلومتر را برای او توضیح دادم. ترامپ به من گفت من اینها را با مذاکره میگیرم. در آنجا توافق کردیم که اگر با مذاکره نشد من با روش خود ـ جنگ ـ آنها را بگیرم و ترامپ در نهایت گفت اینکه تو میگویی با جنگی بین سه تا پنج روز این پنج هدف را محقق میکنی من حامی اصلیام ولی اگر بیشتر شود، نه. چرا ترامپ گفته جنگ با ایران نباید بیش از پنج روز به طول انجامد؟ یک مقام سرویس اطلاعاتی آمریکا این سؤال را پاسخ داده است: «اگر ایران یک هفته دیگر به جنگ ادامه میداد، غزه هم تمام میشد» یعنی اسرائیل با شکستی بسیار بزرگ مواجه میگردید تا جایی که ناگزیر از غزه هم خارج میشد.
با توجه به این دو سند که توسط حامیان اسرائیل منتشر شدهاند میتوان گفت آمریکا و رژیم اسرائیل و غربیهایی که در جنگ 12 روزه به مصاف ملت ایران آمدند، از ملت ایران شکست خوردند و به شکست خود اعتراف کردند اما قضایایی که در حد فاصل سوم تیر ـ پایان جنگ و تسلیم آمریکا و رژیم اسرائیل در برابر قدرت ایران ـ تا امروز در میان افراد جریان واداده در ایران رخ داده و مذاکرات و تسلیم به ترجیحبند آنان تبدیل گردیده، نشان میدهد تأثیرات دشمن بر ذهن آنان کار خود را کرده است. آیا این جریان سربازان ملت ایران هستند یا اسب تروای دشمنان در جبهه ایران؟ آیا اینها سربازان آن بخش از ماجرا نیستند که ترامپ به نتانیاهو گفت آنچه تو میخواهی برای تحقق آن با ایران وارد جنگ شوی، من با مذاکره به دست میآورم؟ سربازان ترامپ و نتانیاهو مگر چه میکنند؟ میجنگند تا اهداف آمریکا و اسرائیل را محقق نمایند. آیا سربازان ترامپ و نتانیاهو لزوماً باید مثلاً در ساختمان لشکر 8 آمریکا و یا در ساختمان لشکر 7 اسرائیل حضور داشته باشند تا سرباز آنان خوانده شوند؟ جریانی که امروز علیرغم آنکه غرب در پرونده هستهای خدعه کرده، به تأسیسات نظامی و اتمی ما حمله نموده، علیه ایران جنگ به راه انداخته، تحریمهای غیرقانونی شورای امنیت را برگردانده، به ادعاها و تهدیدات خودت علیه ایران عزیز ما ادامه میدهد، هنوز بر مذاکره و تسلیم در برابر آمریکا و اروپا تأکید دارند و میخواهند آنچه دشمنان با جنگ به دست نیاوردند را به نام مذاکره در اختیار آنان قرار دهند، سرباز نتانیاهو است. آیا افراد این جریان، کار خلبانهای متجاوز آمریکا به تأسیسات نظامی و اتمی ایران را نمیکنند؟ تعطیل کردن برنامه هستهای ایران با بمب یا مذاکره چه تفاوتی دارد؟
سیدعبدالله متولیان
«هیهات منا الذله» فریاد جاودانه امام حسین (ع) در کربلا، امروز سرفصل استراتژی ملتی شده که شیطان بزرگ، او را میان «شمشیر آخته تهدید» و «ذلت پذیرش دیکته امریکا» مخیر کرده است. رهبر معظم انقلاب، با احیای این گفتمان حسینی، در سخنان اول مهر خود خط بطلانی بر ادعای واهی تکنوکراتهای غربگرا کشیده و فرمودند «مذاکرهای که امریکا از اول نتیجه آن را مشخص کند، بیفایده و پرضرر است». این جمله، پژواکی امروزین از فرمایش حضرت آقا در خرداد ۸۱ است که مذاکره با امریکا را «هم حماقت است هم خیانت» خواندند. اما چرا این مسیر، جز ذلت نتیجهای ندارد؟
رهبر انقلاب اسلامی نه تنها یک موضعگیری سیاسی که یک «درس تاریخ» را برای ملت ایران تبیین کردند، درسی که ریشه در کربلا دارد و ثمره آن در مقاومت امروز جهان اسلام آشکار شده است. زمانی که یزید تصور میکرد با تهدید شمشیر میتواند ولایت اهل بیت (ع) را به خلافت اموی مبدل کند، امام حسین (ع) فرمود «آگاه باشید که این زنازاده فرزند زنازاده (ابن زیاد)، مرا بین شمشیر و ذلت مخیر کرده، اما ذلت از ما دور است». امروز رئیسجمهور امریکا با همان منطق یزیدی، ملت ایران را بین «تحریم و تهدید» و «ذلت پذیرش دیکتههای هستهای و موشکی» قرار داده است. آیا نشستن پای میز با چنین طرفی چیزی جز پذیرش ذلت است؟
رهبری در سال ۸۱ با صراحت فرمودند «کسانی که از مذاکره با امریکا دم میزنند یا الفبای سیاست را بلد نیستند یا الفبای غیرت را نمیدانند». جملهای که کلید فهم رفتار جریان غربگرا در کشور است که این روزها بر طبل مذاکره با ترامپ میکوبند. اگر «الفبای سیاست» را بلد بودند، میدانستند که مذاکره با دشمنی که به صراحت هدفش «خلع سلاح استراتژیک» ایران و بازگرداندن آن به دهه۶۰ است، نه یک گفتوگو که یک «اعلام تسلیم شدن» است. اگر «الفبای غیرت» را میدانستند، درک میکردند که ملتی با پیشینه تمدنی و پیرو مکتب عاشورا هرگز حاضر نیست عزت خود را به پای وعدههای پوشالی شیطان بزرگ بریزد. بنابراین، اصرار این جریان بر مذاکره یا ناشی از جهل سیاسی مطلق است که آن را «حماقت» مینامیم، یا ناشی از همراهی با پروژه دشمن که مصداق «خیانت» است.
برجام زندهترین سند برای اثبات ضرر محض بودن مذاکره با شیطان بزرگ است؟ رهبری در سخنان خود به صراحت اشاره کردند «قرار شد در برجام ۱۰ سال را نپذیرند، اما قبول کردند. امروز که آن ۱۰ سال تمام شده نه تنها پرونده هستهای ما عادی نشد بلکه مشکلات آن بیشتر هم شد». برجام به روشنی نشان داد که امضای امریکا زیر هر توافقی، حتی با تضمین شورای امنیت، ارزشی ندارد. طرفی که برجام را پاره کرد، شهید سلیمانی را ترور کرد و روزانه ایران را تهدید نظامی میکند، چگونه میتواند طرف معتمد مذاکره باشد؟ آیا تکرار این تجربه شکست خورده، چیزی جز «حماقت» است؟ و اگر عاملان آن بدانند که نتیجهای جز این ندارد، آیا این عمل مصداق «خیانت» نیست؟ تجربه کره شمالی نیز فراروی ماست که تحقیر ملت کره، زیادهخواهی بیشتر امریکا و اعدام برخی از مذاکرهکنندگان کرهای به اتهام «خیانت» نتیجه تن دادن به مذاکره یک طرفه امریکا بود. امریکا برای کسانی که طعم ذلت را میپذیرند، جز تحقیر بیشتر و فشار فزاینده، پاداشی ندارد.
در برابر این نقشه شوم، رهبر معظم انقلاب راهکاری عزتمندانه ارائه دادند: «قوی شدن در همه ابعاد». ایشان توضیح دادند که در صورت قوی شدن، «طرف مقابل دیگر حتی تهدید هم نمیکند». این استراتژی، دقیقاً در نقطه مقابل منطق ذلتآمیز مذاکره قرار دارد. ملت ایران با الهام از «هیهات منا الذله» امام حسین (ع)، به جای دادن امتیاز به دشمن، به تقویت توان موشکی و هستهای خود پرداخته است. به جای تکیه بر وعدههای دروغین امریکا، به دانشمندان خود اعتماد کرده است. نتیجه این شد که امروز، ایران به یکی از ۱۰ کشور دارنده صنعت غنیسازی در جهان تبدیل شده و دشمن را به جای میز مذاکره، پای میز ضعف و درماندگی کشانده است.
سخنان رهبری پرونده جریان غربگرا را برای همیشه در نزد ملت ایران بست. ملتی که در جنگ ۱۲ روزه با مشت پولادین وحدت، دشمن را به زانو درآورد، به خوبی میداند که عزت را باید در میدان مبارزه و قوی شدن به دست آورد، نه در میز مذاکره با دشمنی خائن. امروز، شعار «هیهات منا الذله» نه تنها در کربلا که در تهران، بغداد و صنعا نیز طنینانداز است. امریکا و عوامل داخلی آن باید بدانند که ملت ایران، ذلت را نخواهد پذیرفت و هرگونه اصرار بر مذاکره، تنها «حماقت» یا «خیانت» اصرارکنندگان را بیشتر برملا خواهد کرد. راه پیشرفت، همان است که رهبری نشان دادهاند: قوی شدن در سایه وحدت و اعتماد به جوانان غیرتمند این مرز و بوم.
طاهر جمشیدزاده
در اصل لوشاتلیه در شیمی سوم دبیرستان به زیبایی آمده است که هر گاه به یک واکنش در حال تعادل فشاری از بیرون تحمیل شود، معادله واکنش در جهت عکس جابجا خواهد شد و این قضیه موید مسئله سپهر سیاست خارجی کشور است که اقتدار و جسارت قهرمانانه خویش را در جنگ۱۲ روزه رژیم صهیونیستی با حمایت و پشتیبانی آمریکا به منصه بروز و ظهور رساند و به جهان این فیدبک را صادر کرد که هر که با ایران درافتاد، ور افتاد. شرایط حال حاضر ایران مستلزم یک دیپلماسی اکتیو و پرتحرک و دستور کار و فصل الخطاب قرار دادن تصمیمات بزرگ و جسورانه به خصوص در مدیریت کردن مصالح و منافع و انسجام بخشی به روابط کشور با اروپا است و روابط خوب و فی مابین ایران با چین و روسیه دو بازو و شریک استراتژیک تجاری خود در بلوک شرق معادله را به تعادل رسانده است و حضور مهدی سنایی به همراه رئیس جمهوری خود گواه این قضیه راهبردی است.
هشتادمین نشست سالانه مجمع عمومی سازمان ملل متحد با حضور۱۹۳ کشور جهان از دیروز سه شنبه اول مهرماه۱۴۰۴ در مقر این سازمان در شهر نیویورک آمریکا آغاز شده است و فرصتی مناسب برای سران و مقامات این کشورها قلمداد می شود که با استفاده از اتمسفر غالب و حاکم بر مقر سازمان ملل و فضای تعاملی ایجاد شده در این نشست به طرح نظرات و دیدگاه های خویش و یافتن آلترناتیو و راهکاری مناسب برای دستیابی به اهداف و محقق شدن سیاست ها و برنامه هایشان باشد. دومین سفر دکتر مسعود پزشکیان در قامت رئیس جمهوری اسلامی ایران به نیویورک و حضور و سخنرانی در مجمع عمومی سازمان ملل متحد در حالی انجام می شود که تحولات یکساله اخیر در ایران و منطقه و بویژه فعال شدن مکانیسم ماشه- اسنپ بک- در ۶ مهرماه۱۴۰۴ و اتخاذ تدبیری دیپلماتیک و راهگشا و حتی اگر به گفته علی مطهری دیدار با دونالد ترامپ با واسطه گری امانوئل مکرون همتای فرانسوی مثل گمانه زنی در خصوص دیدار شیخ تکنوکرات- حسن روحانی- با دونالد ترامپ در دوره اول ریاست جمهوری اش بر بیضی کاخ سفید باشد که دور از ذهن می نماید، اهمیت این سفر را دو چندان کرده است. افزایش فشارهای سیاسی و تحریم های اقتصادی از سوی دولت ایالات متحده آمریکا در دومین دوره ریاست جمهوری دونالد ترامپ، تجاوز ددمنشانه رژیم صهیونیستی با حمایت و پشتیبانی لجستیکی آمریکا به ایران و جنگ تحمیلی۱۲ روزه، اقدام غیرحقوقی و غیرقانونی تروئیکای اروپایی برای فعال سازی مکانیسم ماشه و بازگرداندن تحریم های سازمان ملل متحد علیه ایران پس از گذشتن یک دهه مذاکره و گفت و گو و بی عملی و بدعهدی تروئیکای اروپایی در معاهده بین المللی برجام و نیز ادامه سیاست زیاده خواهی فشار حداکثری و افراطی گری و یکجانبه گرایی آمریکا و غرب در خلال این مدت علیرغم آمادگی ایران برای گفت و گو و مرتفع و حل و فصل کردن اختلافات از کریدور و مسیر دیپلماسی بر حساسیت های دوچندان این سفر اضافه کرده است و توجه رسانه های بین المللی را بیش از پیش به خود جلب و معطوف کرده است.
مهدی اخوان ثالث شاعر شهیر فقید معاصر عبارت زیبا و منحصر به فردی دارد که بی ربط به تیتر مقاله مذکور نیست، اخوان در بازسازی قهرمانان و اسطوره های شاهنامه که سراینده آن پیر نیکو سخن و درست اندیشه شعر پارسی، کسی نیست جز دهقان زاده توس- فردوسی بزرگ- گفته است:» خوان هشتم را من روایت می کنم، نامم ماث- مهدی اخوان ثالث-» حالا در سپهر سیاست ایران رجلی سیاستمدار که سکاندار هدایت قوه مجریه است در سفر حساس و خطیر خویش برای دومین بار در صحن سازمان ملل متحد در قلب آمریکا-نیویورک- ساعت۱۷:۳۰ عصر امروز به وقت تهران روایت خواهد کرد:»خان هفتم را او روایت می کند، نامش مسعود پزشکیان، خاک پای مردم ایران» چرا که قبلا در زمان همتای سابق او محمود احمدی نژاد شش قطع نامه علیه ایران صادر شد و معاهده برجام در سال ۹۴ در دولت شیخ تکنوکرات-حسن روحانی- آن را به حاشیه برد و به حالت تعلیق در آورد، اما اکنون سه کشور-فرانسه، انگلستان و آلمان- که با برعهدی خود پروسه خروج یکجانبه و افراطی آمریکا را تسهیل و تکمیل کردند از ششم شهریورماه در یک فرصت ۳۰ روزه به ایران گفته اند که در صورت نپذیرفتن شروط آن ها اسنپ بک-مکانیسم ماشه- و بازگشت خودکار شش قطع نامه علیه ایران ذیل فصل هفتم منشور ملل متحد را فعال خواهند کرد که این قطع نامه ها علاوه بر تحریم های ظالمانه و تمام قد اقتصادی آمریکا علیه ایران است.
روزی که چندیپیش دوستی عزیز و قدیمی، معمار و شهرساز، از من خواست درباره پروژههای اولویتدار شهر رشت نظرم را برایش بنویسم، به او گفتم که باید با دوستان رشتیام مشورت کنم تا جوابی درخور تقدیمش کنم.
بعد که هفته گذشته به رشت آمدم، از دوستان فعال حرفهایام در حوزه شهری و محیطزیستی خواهش کردم جلسهای بگذارند تا به گفتوگو بنشینیم و اولویتها را از فهرستی که آن دوستان شهرساز برایم فرستاده بودند، از دل بحثی حرفهای، نظری، تجربی و محلی بیرون بکشیم و برایشان بفرستیم تا در صف اول طرحشان مطرح کنند. اصلا باورم نمیشد که طرح این پیشنهادها درست شب قبل از جلسه موعود، بین چند خانم از دوستان در کافه شهرکمان من را پیشاپیش به پاسخهایی درخشان برساند. خانمها نه معمار بودند، نه شهرساز.نه دکتر بودند، نه مهندس. اما پاسخهایشان چنان حرفهای و واقعی بود که مطمئن بودم بهترین جوابها هستند. البته همیشه اصل معجزه در جزئیات نهفته است، که همینجا برایتان شرح خواهم داد. همان پرسشهایم در یکی، دو جمع حرفهای دیگر هم ادامه پیدا کرد و تکمیل شد، اما خامهاش را -به قول فرانسویها- همان خانمهای خانهدار متفکر و با تحصیلات غیرحرفهای، همان اول گفته بودند. باید بگویم من خودم از میان پروژههای اولویتدار، تمام حواسم به بحثهای حول کمپین «هشدار برای ایران 46» بود؛ یعنی بحث جلوگیری از احداث پلهای هوایی متعددی که سال گذشته تمام بودجه شهرداری رشت را به خود جذب کرده بود و همچنان ادامه دارد. هیاهو درباره آبهای آلوده رودخانهها و شیرابه زبالههای رشت در جنگل سراوان هم در طول سالهای گذشته کم نبود. اما چه کسی باورش میشد آگاهیهای مردمی در سطح محلی خانمهای شهرک ما اینقدر موشکافانه به مسائل ناظر باشند؟! خانمهای کافه خیلی ساده ایدههایشان را روی میز میریختند و از یکدیگر پیشی میگرفتند.
صحبت به طور طبیعی از غذا شروع شد. یکی گفت: کیفیت غذاهای محلی و سنتی مهم است. ما توریسم در اولویتمان نیست، ولی شهرداری باید به کیفیت غذاها و شیرینیهای محلی مثل رشته خوشکار و کاکا نظارت داشته باشد. شهر رشت بهعنوان شهر خوراکیهای خوشمزه نباید سطحش پایین بیاید. معلم ورزشمان هم دوست داشت خیابانهای غذا Food Streets بیشتر باب شوند تا به جوانان بیپول هم خوش بگذرد. اما درباره کالبد شهر رشت، خانم دیگری فوری طرح کرد: «این پلهای هوایی بیربط چیه که دارند پشت سر هم روی بلوارها میزنند؟
جلوی تمام دید ما از خیابان و آسمان را میگیرد. تازه همه چیزش غلط اجرا میشود. تیرهای چراغ برق همهجا افتاده وسط راهِ کنارگذرِ پل هوایی. از پیادهروها هم جایی باقی نمانده که آدم توش راه بره!». درست همان نکاتی را گفت که ما هم سال قبل دیده بودیم و نوشته بودیم. خانمها گفتند: پارکینگ در وسط شهر و نزدیک پیادهراه فراوان است و لازم نداریم. برعکس اتوبوس و وَن و وسیله حملونقل عمومی نداریم.
حامد رحیم پور
حسن مزینانی
در تحلیل محتوای اولیه سخنرانی دیروز ترامپ در مجمع عمومی سازمان ملل متحد، نکات ذیل برجستهاند. توجه به این نکات از منظر اینکه با چه ذهن و زبانی مواجهیم میتواند کمککننده باشد.
1- الگوی روایی بحران، ظهور منجی، بازگشت نظم
سخنرانی با تصویرسازی از نابسامانی ناشی از دیگران آغاز میشود و با وعده بازگرداندن اقتدار توسط گوینده جمعبندی میگردد. این الگو جایگاه رهبری فردی را بهعنوان تنها راهحل بحران تثبیت میکند و پذیرش اقدامات فوقالعاده را موجه میسازد.
2- کاستن از اعتبار چندجانبهگرایی و سازمان ملل
نهادهای بینالمللی به «کماثر» یا «مانع» فروکاسته میشوند. روایت بیفایدهبودن نامهها و حکایتهای حاشیهای، برای القای ناکارآمدی ساختاری مجمع عمومی و دبیرخانه بهکار میرود.
3- دوگانهسازی مردم در برابر نخبگان و بیگانگان
ستایش «ملت و کارگران» در کنار برچسبزنی تند به رقیبان سیاسی، نهادهای رسمی و بازیگران خارجی، الگویی را بازتولید میکند که در آن «مردمِ پاک» در برابر «نخبگان فاسد و دیگری تهدیدگر» قرار میگیرند.
4- امنیتیسازی حوزههای غیرنظامی
مهاجرت، انرژی نو و پژوهشهای زیستی با زبان «تهدید وجودی و فوری» قاب میشوند. نتیجه؛ توجیه اقدامات استثنایی مانند بازداشت گسترده، اخراج سریع یا توقفهای ناگهانی است.
5- رهبری فردمحور و نمایش عملگرایی
ارجاع مکرر به «من»، روایت تجربههای شخصی و کماهمیتسازی تشریفات اداری، چهرهای از رهبرِ مستقل از نهادها میسازد که مسئلهها را بیواسطه و سریع حل میکند.
6- قطعیت دستوری و اغراقگویی
فراوانی کلمات الزامآور مانند «باید» و «خواهد» همراه با کلماتی نظیر «قویترین»، «بهترین»، «سابقه ندارد»، لحن یقینآلود و برتری مطلق را القا میکند و جای تردید کارشناسی را محدود میسازد.
7- استفاده فراگیر از اعداد بزرگِ بیمنبع
انباشت رقمهای بسیار درشت درباره سرمایهگذاری، جنگها، جرائم و... نقش شاهد ظاهراً تجربی را بازی میکند، اما بهسبب فقدان ارجاع روشمند، بیشتر کارکرد اقناعی دارد تا ارزشیابی علمی.
8- چهارچوب ارزشی هویتی و محافظهکار
مرز، فرهنگ، دین و سنت در جایگاه ارزشهای برتر مینشینند و «تقدم شهروند خودی» بر تعهدات فراگیرتر برجسته میشود. این چهارچوب با حساسیت نسبت به تهدیدهای فرهنگی-هویتی همراه است.
9- سیاست خارجی قهری و معاملهمحور
تعرفه، فشار مستقیم و تهدید، ابزارهای ترجیحی معرفی میشوند. کارآمدی نه با فرایندهای حقوقی و نهادی، بلکه با نتیجه سریع و ملموس سنجیده میشود. این منطق با برجستهسازی نقش میانجیگری شخصی همخوان است.
10- بستهبندی تهدیدها و ترسیم نقشه دوست و دشمن
بازیگران متنوع از دولتها تا گروههای جنایی ذیل یک روایت واحد از «تهدید علیه ما» گرد میآیند. «دوستی» نیز با میزان تمکین به خواستهای بیانشده تعریف میشود. این سادهسازی، پیچیدگی واقعیتهای منطقهای را پنهان میکند.
11- بسیج عاطفی از راه تصویرسازی اغراقگونه از رنج و خطر
روایتهای تکاندهنده درباره قربانیان، گروگانها، کودکان و خشونت، احساس ترس و خشم و همدردی را فعال میکند و سرمایه عاطفی لازم برای سیاستهای سختگیرانه را فراهم میسازد.
امیرعباس نوری
بیایید صادق باشیم؛ ایران برای اینکه با طرف آمریکایی و اروپایی به یک توافق مطلوب برسد، چکار باید میکرد؟ در مذاکرات غیرمستقیم با دولت آمریکا، ایران حسن نیت خود را نشان داد. برای فعال نشدن مکانیسم ماشه نیز ایران هر آنچه میتوانست انجام داد. ایران حتی پیشنهادات روسیه و فرانسه را پذیرفت. مکرون قول داده بود در صورتی که ایران با آژانس درباره بازرسی از تاسیسات هستهای و ارائه اطلاعات درباره ذخایر اورانیوم ۶۰ درصد خود توافق کند، فرانسه مانع فعالسازی مکانیسم ماشه خواهد شد. ایران نیز پذیرفت و عراقچی و گروسی در قاهره این توافق را امضا کردند اما تنها چند روز پس از این توافق، مکرون در گفتوگو با کانال ۱۲ رژیم صهیونیستی گفت مکانیسم ماشه قطعا فعال خواهد شد.
خب! ایران برای توافق هستهای با دولت آمریکا و توافق با ۳ کشور اروپایی برای جلوگیری از فعالسازی مکانیسم ماشه، هر آنچه را لازم بود، انجام داد اما همه شاهد بودند آمریکا در جریان «مذاکرات غیرمستقیم با ایران» و اروپا در قبال «توافق با آژانس در قاهره و ماجرای مکانیسم ماشه»، مطلقا حاضر به توافق با ایران نیستند. در واقع ایران هر آنچه را برای توافق با آمریکا و اروپا لازم بود، انجام داد و در طرف مقابل، آمریکا و اروپا هر آنچه را برای عدم توافق با ایران لازم بود، انجام دادند. بنابراین کسی نمیتواند در این واقعیت تردید وارد کند که نه آمریکا و نه اروپا، در شرایط فعلی تمایلی برای توافق با ایران ندارند. آمریکا اگر به دنبال حل و فصل موضوع هستهای ایران از طریق مذاکره بود، در میانه مذاکرات عراقچی و ویتکاف، دستور حمله به ایران نمیداد. آنچه عراقچی و ویتکاف در ۵ دور مذاکره پیرامون آن صحبت کرده و به جمعبندی رسیدند، یک مسیر هموار برای توافق ایجاد کرده بود. هم چارچوب مذاکرات مشخص شده بود و هم راهکارها و سازوکارهای توافق در دسترس بود. بنابراین بدون شک اگر دولت آمریکا ارادهای برای توافق داشت، شاید اکنون این توافق حاصل هم شده بود. اما آنچه بامداد ۲۳ خرداد رقم خورد، به وضوح نشان داد ترامپ در واقع، تمایلی به حصول توافق و حل و فصل موضوع هستهای ایران از طریق مذاکره ندارد. رفتار دولت آمریکا پس از توقف جنگ نیز همین را نشان داد. آمریکاییها پس از جنگ، حتی یک گام جلوتر آمدند و خواستار محدود شدن توان دفاع موشکی ایران شدند! حقیقتا کدام انسان عاقل و سالمی است که این شواهد را ببیند و همچنان نسبت به مذاکره با آمریکا و حصول یک توافق مطلوب امیدوار باشد؟ ماجرا مشخص است. ترامپ به دنبال مذاکره و توافق نیست. او آنچه را میخواهد، چندینبار به صورت علنی مطرح کرده: تسلیم ایران! هم اصرار دولت آمریکا بر تعطیلی برنامه هستهای و از بین رفتن ذخایر اورانیوم ۶۰ درصد غنیشده و هم محدودشدن برد موشکهای ایران، در راستای به تسلیم کشاندن تهران مطرح شده است. بنابراین در شرایط جنگی، این خواستهها نه به معنای شروط حصول یک توافق، بلکه به معنای شرایط تسلیم ایران است. ۳ کشور اروپایی در ماجرای فعالسازی مکانیسم ماشه نیز نشان دادند در عمل از سیاستهای آمریکا تبعیت میکنند. طی ۱۰ سال گذشته، اروپا نسبت به ایران دیگر چه باید میکرد تا ثابت شود انگاره استقلال اروپا از آمریکا یک توهم و تصور خیالی است؟ بنابراین سیاست طرف مقابل، به تسلیم کشاندن ایران است.
اما درباره گزاره تسلیم نیز چند نکته مهم وجود دارد. اول اینکه فرمت مساله هستهای کاملا دگرگون شده است. قبلا چارچوب مساله هستهای ایران اینگونه بود که در ازای پذیرش یکسری محدودیتها در برنامه هستهای (نظیر آنچه در برجام رخ داد)، طرف مقابل باید تحریمها را لغو میکرد اما دولت ترامپ مطلقا قائل به این قاعده نیست. چه قبل از جنگ ۱۲ روزه و چه پس از آن، هیچگونه شواهدی مبنی بر پذیرش این قاعده توسط دولت ترامپ مشاهده نشده است. رفتار آمریکا و ۳ کشور اروپایی در ماجرای مکانیسم ماشه نیز نشان میدهد در سیاستگذاری غرب علیه ایران، موضوع تشدید تحریمها مطرح است و نه لغو آنها. بنابراین اکنون در طرف مقابل، گزاره توافق جای خود را به تسلیم ایران داده است. پیداست از نظر دولت آمریکا، تعطیلی برنامه هستهای ایران و حتی تحدید برد موشکهای ایران، بخشی از مختصات تسلیم است و نه توافق. بنابراین برای یک بار هم که شده، باید نگرشها نسبت به موضوع مذاکره با آمریکا، بهروزرسانی شود.
اما نکته دوم؛ حد یقف آمریکا کجاست؟ آیا صرفا به تعطیلی برنامه هستهای و تحدید برد موشکهای ایرانی اکتفا میکند؟ حتی اگر به فرض محال، ایران برنامه هستهای خود را تعطیل و برد موشکهای خود را تا ۵۰۰ کیلومتر کاهش دهد، آیا آمریکا به همین بسنده میکند؟
قطعا خیر! تسلیم یک فرآیند توقفناپذیر و سیریناپذیر است. بدون تردید آمریکاییها سراغ دیگر موضوعات نیز خواهند رفت.
* بنبست آمریکایی
دولت آمریکا نه اکنون، بلکه بامداد جمعه ۲۳ خرداد عملا میز مذاکره را بمباران کرد. رفتار آمریکاییها پس از توقف جنگ نیز نشان میدهد از نظر آنها دیپلماسی و مذاکره یک موضوع تمامشده است. طرف آمریکایی فعلا به گونهای رفتار میکند که نشان دهد گزینه نظامی را یک راهحل موثر در مقابل ایران میپندارد اما واقعیت این است که گزینه نظامی مطلقا راهحل نیست. دستکم جنگ تحمیلی ۱۲ روزه نشان داد آنچه نتانیاهو به ترامپ قالب کرده، صرفا موهوماتی است که پایه آن، منافع شخص نتانیاهو برای تضمین بقای او در قدرت است. افشای برخی واقعیتهای جنگ ۱۲ روزه نیز نشان میدهد دستورکار اول تیم نتانیاهو، القای موجه و معتبر بودن گزینه نظامی نزد ترامپ است. به عبارتی نتانیاهو ترامپ را متقاعد کرده حمله نظامی به ایران، راهحل تحقق اهداف دولت آمریکا در قبال ایران است. اما واقعیات جنگ ۱۲ روزه قابل کتمان نیست. هر چند آمریکا و رژیم صهیونیستی توانستند با یک غافلگیری ناجوانمردانه، تعدادی از فرماندهان ارشد نظامی ایران را ترور کنند و تاسیسات هستهای ایران را مورد هدف قرار دهند اما آیا هدف واقعی آنها از به راه انداختن این جنگ، همین بود؟ خیر! هم مقامات رژیم صهیونیستی و هم مقامات دولت آمریکا صراحتا اعلام کردند هدف نخست آنها، تغییر نظام سیاسی ایران بود و البته هدف بعدی نیز، چندپاره کردن و تجزیه ایران، در سایه خلأ قدرت سیاسی. واقعیات جنگ ۱۲ روزه اما نشان داد این هدفگذاری آن هم از طریق حمله نظامی، یک توهم است، چرا که مبانی این سناریو در جنگ ۱۲ روزه مخدوش شد. اولا ایران نشان داد از یک ساختار سیاسی مستحکم برخوردار است. ثانیا قدرت آفندی ایران بسیار موثر است و سانسور حملات ایران به سرزمین اشغالی فلسطین، شاهدی بر این واقعیت است. از همه مهمتر، جامعه ایرانی نیز با این موضوع همراهی و همکاری نمیکند. رهبر انقلاب شامگاه سهشنبه، اجمالا سناریوی ترامپ و نتانیاهو در جنگ ۱۲ روزه را مورد اشاره قرار دادند. ترور فرماندهان نظامی و مقامات سیاسی موثر، آشوب و سپس براندازی نظام سیاسی ایران فرآیندی بود که آمریکا و رژیم صهیونیستی برای جنگ تحمیلی ۱۲ روزه طراحی کرده بودند. البته رهبر انقلاب به این نکته مهم هم اشاره کردند که آمریکا و رژیم صهیونیستی برای پس از تغییر نظام سیاسی در ایران هم برنامهریزی کرده بودند که قطعا سناریوی آنها تجزیه ایران بود. نکته مهمی که رهبر انقلاب درباره شکست این پروژه آمریکایی - اسرائیلی مطرح کردند، نقش انسجام و همبستگی ملی بود که به تعبیر ایشان، عامل کلیدی در شکست پروژه دشمن بود. ایشان روی این مهم هم تاکید کردند که این همبستگی و انسجام اجتماعی اکنون نیز در کشور برقرار است و ایران امروز و فردا، همان ایران ۲۳ خرداد است. در اینجا باید به این نکته مهم اشاره کرد که قطعا یکی از دلایل همبستگی مردم ایران و ایستادگی آنها در کنار نیروهای مسلح برای مقابله با تهاجم دشمن متجاوز، اعتماد به سیاستهای ایران و تایید این سیاستها بود. افکار عمومی ایران دید جمهوری اسلامی، با وجود رفتاری که ترامپ نسبت به برجام انجام داد، با حسن نیت وارد مذاکره با دولت ترامپ شد. با این حال پس از ۵ دور مذاکره میان طرفین، تناقض و تزلزل در مواضع طرف آمریکایی آشکار شد و نهایتا همه دیدند در حالی که قرار بود ۲۵ خرداد دور ششم مذاکرات برگزار شود، با چراغ سبز ترامپ، رژیم صهیونیستی به ایران حمله کرد. یعنی در واقع جامعه ایران به وضوح دید طرف آمریکایی چگونه به حسن نیت ایران پاسخ داد. اکنون نیز همین گزاره موجود است. ایران هر آنچه باید انجام میداد تا از فعال شدن مکانیسم ماشه جلوگیری کند، انجام داد. ایران حتی با وجود سیاسیکاری گروسی و حمله به تاسیسات خود، با آژانس وارد مذاکره شد و با توافق قاهره، به درخواست تروئیکای اروپا برای بازرسی از تاسیسات هستهای و ارائه اطلاعات درباره ذخایر اورانیوم ۶۰ درصد خود چراغ سبز نشان داد ولی در مقابل حسن نیت ایران، طرف اروپایی مجددا خلف وعده کرد و از قطعی بودن فعالسازی مکانیسم ماشه گفت، لذا همانند مذاکرات غیرمستقیم ایران و آمریکا، افکار عمومی در قبال فعالسازی مکانیسم ماشه، شاهد حسن نیت جمهوری اسلامی و بدعهدی طرف مقابل بود. قطعا این نکته در تقویت همبستگی و انسجام ملی در برابر دشمن موثر است.
بنابراین در کنار استحکام نظام و قدرت آفندی، انسجام اجتماعی نیز از جمله مبانی شکست پروژه دشمن است. اکنون همه این شرایط و ظرفیتها در ایران موجود است. ضمن اینکه پس از توقف جنگ، ایران اقدامات موثری هم در حوزه آفندی و هم پدافندی انجام داده است. بنابراین کاملا پیداست گزینه نظامی منجر به آنچه ترامپ و نتانیاهو در پی آن هستند، نخواهد شد.
این البته به معنای منتفی بودن گزینه نظامی علیه ایران نیست اما واقعیت مهم این است که اکنون شرایط ایران برای تحقق اهداف اصلی ترامپ و نتانیاهو در استفاده از گزینه نظامی علیه ایران فراهم نیست. بنابراین پیداست گزینه نظامی نیز آنگونه که آمریکا و رژیم صهیونیستی میپنداشتند، یک راهحل موثر نیست. بر همین اساس میتوان گفت سیاست آمریکا در قبال ایران، دچار بنبست شده است.
* سیاست واقعبینانه
ایران هر آنچه را باید برای توافق عادلانه با آمریکا و اروپا انجام میداد، انجام داد. اینک نیز با بیانات رهبر انقلاب، مشخص شده جمهوری اسلامی هر تصمیمی را که باید برای مقابله با خطرات و تهدیدات مطرح شده علیه ایران باید میگرفت، اتخاذ و عملی کرده است. ایران از طریق توافق با آژانس ثابت کرد طرفی که ارادهای برای دیپلماسی و مذاکره و توافق ندارد، تروئیکای اروپا و آمریکاست. از سوی دیگر با ایستادگی مقابل زیادهخواهی طرف غربی، ملاحظات امنیتی مربوط به تاسیسات هستهای و ذخایر اورانیوم ۶۰ درصد خود را رعایت کرد. در کنار این اقدامات، ایران با رد پیشنهاد گستاخانه تحدید برد موشکهای خود، نشان داد به همه الزامات مربوط به حفظ قدرت دفاعی و توان بازدارندگی خود در شرایط فعلی پایبند است. به عبارتی ایران همزمان با نشان دادن اراده خود برای مذاکره و توافق، در برابر خواستههای مشکوک و زیادهخواهیهای غرب مقاومت کرد. این سیاست ایران نشان داد برخلاف برخی تصورات غیرواقعبینانه و خطرناک در داخل کشور، محاسبات نظام واقعبینانه و مبتنی بر ادراک دقیق نسبت به مختصات و وجوه شرایط فعلی است. جمهوری اسلامی ایران دست آمریکا را خوانده است. دولت آمریکا به دنبال آن بود از طریق تروئیکای اروپا و استفاده از اهرم مکانیسم ماشه، ایران را وارد یک دام خطرناک امنیتی کند. در واقع آنها امیدوار بودند ایران برای جلوگیری از فعالسازی مکانیسم ماشه، تا قبل از ۶ مهر، یعنی موعد معین فعالسازی مکانیسم ماشه، اجازه حضور بازرسان آژانس در تاسیسات هستهای را داده و اطلاعات لازم درباره ذخایر اورانیوم ۶۰ درصد را ارائه کند. با توجه به رفتار غیراخلاقی و بدعهدی دولت فرانسه در قبال توافق ایران و آژانس، تردیدی وجود ندارد در صورت اجرای این خواستهها توسط ایران قبل از ۶ مهر، اروپاییها مطلقا در تصمیم خود برای فعال کردن مکانیسم ماشه تجدیدنظر نمیکردند. به عبارتی، آنها هم به اطلاعات مهم مورد نیاز خود درباره برنامه هستهای ایران میرسیدند و هم با فعالسازی مکانیسم ماشه، تحریمهای شورای امنیت را مجددا علیه ایران اجرایی میکردند. این دام بزرگی بود که آمریکا از طریق ۳ کشور اروپایی برای ایران چیده بود. اینکه ایران اسیر این دام نشد، ۲ نکته را نشان میدهد:
نخست: ایران بخوبی از ماهیت سیاست آمریکا علیه خود مطلع است و فریب پیامها و واسطهها را نمیخورد.
دوم: ایران شرایط فعلی و خاصه، مختصات میدانی مواجهه آمریکا و رژیم صهیونیستی را میداند. بویژه مقامات جمهوری اسلامی در ماجرای مکانیسم ماشه نشان دادند نسبت به الزامات و ملاحظات امنیتی توان بازدارندگی خود کاملا مطلع هستند. در مجموع ایران نشان داد کاملا هوشیار است. چه در مسیر دیپلماسی و چه در میدان نظامی، ایران از موضع قدرت رفتار کرده است. اگر میگوییم دولت آمریکا با حمله ۲۳ خرداد تصمیم خود را درباره ایران گرفته است، ایران نیز پس از توقف جنگ بویژه در جریان ماجرای مکانیسم ماشه، نشان داد تصمیم خود را درباره مواجهه با آمریکا گرفته است. از همین رو میتوان گفت رفتار ایران بویژه مواضع اخیر رهبر انقلاب، نقش مهمی در محاسبات طرف مقابل از سیاستهای ایران داشته است. اگر از این منظر، بیانات رهبر انقلاب آنالیز شود، پیداست سخنان ایشان حاوی پیامهای بسیار مهمی برای طرف آمریکایی است. یکی از این پیامها، ایستادگی و مقاومت ایران در مقابل نقشهها و سناریوهای آمریکاست. اگر طرف آمریکایی تصور کرده است جنگ تحمیلی ۱۲ روزه یک نقطه عطف در سیاستهای ایران در مقابل آمریکا خواهد بود، ایران در مقابل نشان داده به دنبال اثبات این واقعیت به طرف آمریکایی است که گزینه نظامی نهتنها یک راهحل نیست، بلکه یک خطای محاسباتی استراتژیک در قبال ایران است. یکی دیگر از پیامهای بیانات رهبر انقلاب، استحکام نظام اسلامی در مقابل فشارها و تهدیدات طرف مقابل است. ترامپ فاقد قوه عاقله لازم برای فهم واقعیات مربوط به جمهوری اسلامی و رفتار مردم ایران است. رهبر انقلاب در بیانات شامگاه سهشنبه تاکید کردند رئیسجمهور آمریکا هنوز جمهوری اسلامی و مردم ایران را نشناخته است. اینکه ترامپ در میانه جنگ با گستاخی از تسلیم ایران سخن گفته، نشانهای از همین عدم شناخت است. دستکم تا حالا همه شواهد حاکی از شکست محاسباتی ترامپ است. او نه در جنگ توانست به اهداف خود برسد، نه در ماجرای مکانیسم ماشه.