صفحه نخست >>  عمومی >> ویژه ها
تاریخ انتشار : ۰۶ آذر ۱۴۰۴ - ۰۸:۴۳  ، 
شناسه خبر : ۳۸۴۵۴۸
مروری بر یادداشت روزنامه‌های پنجشنبه ششم آذرماه ۱۴۰۴
برخی می‌گویند رژیم می‌خواهد با این ترورها هژمونی خود را تثبیت کند، در حالی که چه با این ترورها و چه بدون آن، تأثیری بر کشورهای تابع نظم آمریکایی - اسرائیلی ندارد. اینها همان کشورهایی‌اند که سال‌هاست اراده‌شان را در چکمه‌های سیاست خارجی آمریکا جا گذاشته‌اند.

در هراس از نشانه‌گیری حزب‌الله

سعدالله زارعی

حمله روز یکشنبه گذشته ارتش جنایتکار اسرائیل به منطقه‌ای در ضاحیه بیروت و به شهادت رساندن سید هیثم- ابوعلی- طباطبایی یک فرمانده ارشد حزب‌الله، از سوی مقاومت لبنان، «عبور از خط قرمز» تلقی شد.‌‌ حزب‌الله در واکنش به این اقدام اعلام کرد «مصمم است تا تمامی پروژه‌های دشمن صهیونیستی و حامی آن آمریکا را نابود کند.» بر این اساس فرمانده ارشد ارتش رژیم غاصب اعلام کرد اگر‌‌ ‌حزب‌الله به این اقدام پاسخ ندهد، دست به اقدام مشابهی نخواهد زد و در طول روزهای پس از ارتکاب این جنایت، اسرائیل گشت‌زنی خود در آسمان لبنان را افزایش داد که به معنای جدی گرفتن واکنش مقاومت لبنان ارزیابی گردید. از سوی دیگر تشدید اقدامات ارتش رژیم غاصب علیه لبنان، گمانه‌زنی‌هایی را در مورد آینده منازعه میان این رژیم و‌‌ حزب‌الله در پی داشت. 
1- رژیم غاصب اسرائیل علی‌رغم آنکه پس از شکست از حزب‌الله، آتش‌بس را قبول کرد، در طول نزدیک به یک‌سال به جنایات پراکنده علیه مردم لبنان و به‌خصوص علیه ساکنان جنوب این کشور ادامه داد به‌گونه‌ای که براساس آمار ارائه شده از سوی حزب‌الله، در این فاصله بیش از 350 نفر از مردم لبنان در جنوب و شرق این کشور به شهادت رسیده و نزدیک به 1000 نفر از آنان مجروح شده‌اند.‌‌ حزب‌الله براساس راهبرد صیانت از امنیت کلی لبنان و بنا به ملاحظات داخلی دولت این کشور پاسخی به این اقدامات نداده است و از این جهت از سوی بسیاری از مردم و بسیاری از شخصیت‌ها و احزاب لبنانی دارای حق واکنش خوانده شده است. اما رخداد یکشنبه معادله آتش‌بس که به امری یکجانبه و به نفع رژیم اسرائیل تبدیل گردیده را در‌ هاله‌ای از ابهام قرار داده است. بیانیه حزب‌الله نشان می‌دهد این حزب در حال بررسی روند کنونی است و بسیاری از ناظران نظامی معتقدند ترور شهید سید هیثم علی طباطبایی نقطه پایانی بود که رژیم بر روند یک‌سال اخیر گذاشت. رژیم اسرائیل،‌‌ ‌حزب‌الله را در وضعیت تازه‌ای قرار داده است و حالا این‌‌ ‌حزب‌الله است که می‌تواند مسیر آینده را ترسیم کند.
2- برخی ناظران نظامی گفته‌‌اند اقدام روز یکشنبه رژیم، مقدمه دور تازه‌ای از جنگ است. کمااینکه «تامیرهایمن» ژنرال اطلاعاتی- نظامی رژیم، یک روز پس از اقدام نظامی اخیر اسرائیل علیه ضاحیه گفت: «مشکل اسرائیل با‌‌ ‌حزب‌الله با وجود ضرباتی که به این جنبش زده، هنوز حل نشده است چراکه برای هر فرمانده‌‌ ‌حزب‌الله که ترور می‌شود، جایگزینی وجود دارد و این حزب هنوز دارای موشک‌ها، راکت‌ها و پهپادهایی است که می‌تواند جبهه داخلی اسرائیل را هدف قرار دهند.» در عین حال هم مجموعه اظهارنظرهای مقامات اطلاعاتی و نظامی اسرائیل و هم اقداماتی نظیر گسترش گشت‌زنی هوائی آن بر فراز لبنان نشان می‌دهد این رژیم از درگیری جدید با‌‌ ‌حزب‌الله هراس هم دارد. اگر اظهاراتی که ناظر به ضرورت حمله سنگین به لبنان است را در کنار اظهارات و اقدامات ناشی از نگرانی از واکنش‌‌ ‌حزب‌الله قرار دهیم، درمی‌یابیم، شروع دوباره جنگ سنگین فقط نگرانی طرف لبنانی نیست بلکه اسرائیل هم به همان اندازه و شاید بیش از آن در وضعیت نگرانی و عدم اطمینان از نتایج است. شاید به همین دلیل است که برخی از مقامات اسرائیل، حمله روز یکشنبه را به ضرورت خلع سلاح‌‌ ‌حزب‌الله از سوی دولت لبنان مرتبط کرده‌اند. بنابراین اصل این سؤال که آیا این تنش‌ها منجر به جنگی گسترده میان دو طرف می‌شود، در فضای ابهام قرار دارد.
3- رژیم اسرائیل بر اساس آنچه از مواضع مقامات و محافل اطلاعاتی- امنیتی آن برمی‌آید، در فضای عدم اطمینان و حتی یأس از نتایج حملات نظامی به غزه، کرانه باختری، لبنان، یمن و در نهایت ایران که بیش از دو سال درگیر آنها بوده، قرار دارد. از نظر این رژیم وقتی راهبردهای این شش جبهه نسبت به پیش از دو سال اخیر هیچ تغییری نکرده و نیز از توانایی نظامی آنان کاسته نشده، نتایج اسرائیل در حد دستاوردهای تاکتیکی و موقت قرار داشته و به‌طور راهبردی و طولانی‌مدت از تهدیدات و نگرانی‌‌های آن کم نکرده است. 
در ارزیابی‌‌های نظامی و اطلاعاتی رژیم، ایران به عنوان نقطه ثقل مقاومت در منطقه نه‌تنها بر استراتژی‌‌های خود در مقابل آمریکا، اسرائیل و غرب کماکان تاکید دارد، بلکه حتی از نظر تاکتیکی نیز توانمندی‌‌های خود را حفظ کرده و در حال توسعه آن می‌باشد. مدیر یک پروژه امنیتی در آمریکا که به مقامات رژیم اسرائیل نزدیک می‌باشد، دو روز پیش طی یادداشتی در «نیویورک‌تایمز» نوشت: «در جریان درگیری‌‌های بعدی، ایران قصد دارد 2000 موشک را همزمان به سمت مناطق تحت کنترل اسرائیل شلیک کند تا دفاع آن را درهم بشکند، نه 500 موشک در 12 روز».
در ارزیابی اسرائیل از وضعیت کنونی‌‌ ‌حزب‌الله آمده است این گروه در فاصله یک سال گذشته علی‌رغم از دست دادن دبیرکل و ده‌ها نیروی مؤثر آن، قدرت خود را بازسازی کرده و در شرایط آمادگی کامل قرار دارد. ارزیابی اسرائیل از موفقیت طرح «توماس باراک» نماینده ویژه ترامپ در امور لبنان این است که آتش‌بس و فشار بر دولت لبنان علیه‌‌ ‌حزب‌الله به جایی نرسیده و حزب‌الله اگرچه در فضای عدم پاسخ به نقض آتش‌بس از سوی اسرائیل قرار داشته اما علی‌الدوام بر توانایی‌‌های نظامی و رزمی و آمادگی خود افزوده است.
در ارزیابی اسرائیل از تحولات عراق آمده است که پیروزی گسترده طرفداران مقاومت و گروه‌‌های جهادی مخالف اسرائیل و آمریکا، آنان را چند گام به سمت ایفای نقش مؤثرتر در واکنش به هرگونه اقدام نظامی اسرائیل و آمریکا علیه یک ضلع یا اضلاع مقاومت نزدیک کرده است. در این بین پیروزی چشمگیر جریان جهادی «عصائب اهل حق» به رهبری قیس الخزعلی و تبدیل شدن آن به قوی‌ترین حزب عراقی در پارلمان آینده این کشور، رژیم غاصب اسرائیل را به‌شدت نگران کرده است.
در ارزیابی اسرائیل، مقاومت غزه بعد از دو سال جنگ هنوز در موقعیت بی‌جایگزین در روند نظامی و سیاسی این باریکه قرار دارد و طرح دونالد ترامپ علی‌رغم هیاهویی که ایجاد کرده قادر به کنار زدن آن حتی در ساحه سیاسی غزه نیست. بنابراین ارتش اسرائیل معتقد است مسئله غزه هنوز حل نشده و اعتمادی به راه‌حل‌‌های سیاسی ترامپ وجود ندارد.
کمااینکه در ارزیابی اسرائیل‌، یمن هنوز یک مشکل اساسی است و هرگونه تشدید نظامی که اسرائیل خود را به‌شدت نیازمند آن می‌داند، دوباره یمن را به صحنه می‌آورد و این در حالی است که ورود دوباره انصارالله مشکلات بیشتری برای اسرائیل ایجاد می‌کند چراکه در هرگونه درگیری تازه، اسرائیل مسئول آن شناخته می‌شود.
4- رژیم غاصب اسرائیل در تلاش است تا با اقدامات نظامی و تحمیل جنگ فرسایشی به مقاومت فلسطین و‌‌ ‌حزب‌الله لبنان معادله جدیدی به نفع خود پدید آورد. کمااینکه دو روز پیش «آموس یادلین» رئیس سابق اطلاعات نظامی ارتش اسرائیل گفت: «این عملیات ترور حاوی پیامی برای همه دشمنان اسرائیل بود مبنی بر اینکه دکترین امنیتی ما تغییر کرده است و اجازه هیچ تهدیدی در مرزهایمان را نمی‌دهیم». اما در این‌جا دو نکته اساسی وجود دارد؛ نکته اول این است که چه چیز سبب شده که دکترین امنیتی اسرائیل با شکست مواجه شود و ضرورت تغییر آن به وجود آید؟ آیا اسرائیل می‌توانست مانع آن شود و نشد؟ پاسخ روشن است، اسرائیل در زمان تأسیس خود هیچ‌گاه نمی‌خواسته در اطراف مرزهای اشغالی آن تهدیدی علیه موجودیت اسرائیل شکل بگیرد، دو پیمان اسرائیل با مصر- موسوم به کمپ دیوید- و با اردن- موسوم به وادی عربه- پس از جنگ‌های 1967 و 1973 بر این‌اساس منعقد گردید، حال چرا اسرائیل از شکست این دکترین امنیتی صحبت می‌کند. جز این است که این‌بار به جای دولت‌‌های مصر و اردن و کشورهای دیگری از این دست، مقاومت رو به گسترش مردمی در مرزهای شمالی یعنی لبنان، شمال‌شرقی یعنی عراق، مرکزی یعنی غزه و کرانه و جنوبی فلسطین یعنی یمن که مصالحه‌پذیر نیستند، قرار گرفته‌اند؟ اسرائیل برای این موضوع نه نسخه کارآمد نظامی و نه نسخه قابل اعتماد سیاسی دارد.
نکته دوم این است که تغییر دکترین امنیتی موضوعی یکطرفه و فقط در اراده طرف اسرائیلی نیست. این تغییر دکترین- اگر البته ضرورتی به آن باشد- می‌تواند در طرف مقابل هم ایجاد شود کمااینکه دو روز پیش در ارزیابی محافل اطلاعاتی اسرائیل آمده بود که ممکن است‌‌ ‌حزب‌الله در واکنش به حمله روز یکشنبه به ضاحیه، از مرزها به داخل سرزمین‌‌های اشغالی سرازیر شود. بنابراین اقدام ارتش اسرائیل به تغییر دکترین از دفاعی به هجومی می‌تواند برای آن ریسک زیادی به همراه داشته و آن را در جنگی بی‌پایان گرفتار نماید. جالب این است یک روز پس از اقدام یکشنبه رژیم غاصب علیه لبنان، اویکدور «لیبرمن» وزیر خاجه و وزیر جنگ سابق در توئیتی خطاب به بنیامین نتانیاهو نوشت: «تو در داخل دائماً تزریق می‌کنی که در مواجهه با مقاومت به پیروزی مطلق دست‌یافته‌ای اما من به عنوان فردی دارای تجربه نظامی و امنیتی می‌گویم تو فقط چند جبهه مفتوح را برای اسرائیل ایجاد کرده‌ای.»
5- در ارزیابی‌‌های داخلی لبنان، اقدام روز یکشنبه ارتش اسرائیل، یک میخ محکم به تابوت خلع سلاح‌‌ ‌حزب‌الله خوانده شد. این ترور، داخل لبنان را به نفع‌‌ ‌حزب‌الله مستحکم‌تر کرد کمااینکه برخی محافل نزدیک به دولت لبنان گفتند این ترور حتی آمریکا را در شرایط فشار قرار داده چراکه اهرم‌‌های آن در وادار کردن طرف‌‌های لبنانی به اعمال فشار بیشتر بر حزب‌الله تضعیف کرده است. اسرائیل بارها گفته بود، طرف‌هایی در لبنان از حملات آن علیه‌‌ ‌حزب‌الله حمایت می‌کنند اما واکنش‌‌هایی که پس از اقدام روز یکشنبه اسرائیل شاهد بودیم از موقعیت مستحکم حزب‌الله در لبنان خبر می‌دهد. 

حماسه پایان‌ناپذیر بسیج از دفاع مقدس هشت ساله تا جنگ تحمیلی ۱۲ روزه

عباس حاجی‌نجاری

در بررسی روند تحولات در کشور در سال‌های پیش و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بدون تردید نقش و حضور مردم در پیروزی و استمرار حرکت انقلاب اسلامی مردم ایران را پس از نقش رهبری باید مهم‌ترین عامل دانست. در این میان بسیج به عنوان مهم‌ترین و اساسی‌ترین میدان برای تجلی نقش مردم در همه عرصه‌ها سبب درخشش هرچه بیشتر این نهاد در تاریخ انقلاب اسلامی‌شده است و به همین دلیل است که حضرت امام بنیان‌گذار کبیر انقلاب اسلامی بسیج را شجره طیبه و درخت تناور و پرثمری دانست که شکوفایی آن بوی بهار وصل و طراوت یقین و حدیث عشق می‌دهد و به همین دلیل است که طول تاریخ ۴۷ ساله انقلاب اسلامی عرصه‌ای را نمی‌توان یافت که بسیج در آن نقش‌آفرینی نداشته و گره از مشکلات پیش‌روی نظام و کشور نگشوده باشد. 
تنوع نقش‌ها و حضور بسیج در عرصه‌های متعدد اجتماعی، اقتصادی و نظامی و امنیتی و... ماهیتی چندبعدی به بسیج داده و بسیج توانسته است، هم در حوزه تأمین امنیت ملی و دفاع از میهن اسلامی و هم در حوزه سازندگی و خدمات اجتماعی و همچنین در حوزه فرهنگی اجتماعی کارآمدی خود را اثبات کرده و به تجربه ثابت‌شده است که هرگاه دولتمردان در ادوار مختلف عرصه را برای این نهاد و نیروی مخلص آن فراهم و به تعبیری به بسیجیان میدان دادند، انقلاب و نظام اسلامی به خوبی از آن بهره‌مند شده‌اند. 
در این میان، اما سه عرصه مهم جنگ تحمیلی هشت ساله، حمایت از مقاومت و جنگ تحمیلی ۱۲ روزه را می‌توان به عنوان عرصه‌های تجلی قدرت و قابلیت بسیج در دفاع از امنیت ملی و تمامیت ارضی ایران اسلامی قلمداد کرد، عرصه‌هایی که روحیه و تفکر بسیجی مهم‌ترین نقش را در شکست راهبرد دشمنان مردم ایران داشته است. 
در دوران جنگ تحمیلی هشت ساله حضور میدانی بسیج مردمی در آغاز همچون سدی پولادین در برابر هجوم زمینی دشمن و سنگری برای ایران عمل کرد و در ادامه آن با حضور سازمان‌یافته نیرو‌های مردمی در قالب یگان‌های رزمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بار اصلی عملیات آفندی و پدافندی بر دوش بسیج بود، و این در حالی است که در پشتیبانی‌های مردمی از جنگ و حفظ امنیت شهر‌ها این بسیج بود که حرف اول را می‌زد و به همین دلیل است که رهبر معظم انقلاب اسلامی منطق بسیج را مقاوم‌سازی حداکثری کشور در برابر تهدید‌ها و خطر‌ها دانستند؛ و این در حالی است که بعد از پایان جنگ هشت ساله، بسیج در عرصه‌های مختلف سازندگی و اجرای طرح‌های عظیم مردمی همچون واکسیناسیون فلج اطفال، مقابله با کرونا و در مقابله با حوادث طبیعی همچون سیل و زلزله کارنامه درخشانی از خود را برجای گذاشته است.
اما در میانه دفاع مقدس هشت‌ساله و جنگ تحمیلی ۱۲روزه فرصتی دیگر برای بسیج برای ابراز رشادت‌ها و اثبات پایبندی نسل جوان ایرانی به آرمان‌ها و ارزش‌های انقلابی و استمرار روحیه ایثار و شهادت‌طلبی که شاخصه اصلی بسیجیان است، ایجاد شد و آن هم عرصه حمایت از مقاومت و دفاع از حرم بود که به رغم گذر نسلی بود، در این عرصه نیز چهره‌های شاخصی همچون حججی‌ها ثابت کردند که روحیه عاشورایی جزء لاینفک بسیج در همه ادوار است
جنگ تحمیلی ۱۲‌روزه، اما عرصه تجلی روحیه و تفکر بسیجی در مقیاس همه ایران بود. در این جنگ، علاوه بر اینکه بسیج با ایفای نقش در تأمین امنیت داخلی، پشتیبانی از نیرو‌های پدافندی و هوافضا و کمک به آسیب دیدگان از حملات رژیم صهیونی به مناطق مسکونی و تجاری، در خط مقدم مقاومت مردمی در برابر تهاجم گسترده متجاوزان بود، اما در عرصه فراگیرتر مظهر تجلی همبستگی ملی در قالب بسیج ۹۰ میلیونی بود، چراکه هدف اصلی امریکا و رژیم صهیونیستی در این جنگ شکست اراده ملی و تسلیم و فروپاشی ایران بود و در این میان به شکل‌گیری یک بحران اجتماعی متأثر از پیامد‌های حملات نظامی خود امید بسته بودند تا در بستر آن بتوانند با ایجاد اغتشاش و آشوب نتیجه حملات نظامی و بمباران‌های خود را در فروپاشی نظام اسلامی و تجزیه ایران ببینند، اما تجلی وحدت و انسجام ملی ۹۰ میلیون ایرانی در پشت سر نیرو‌های مسلح و گوش به‌فرمان رهبری اصلی‌ترین نقشه دشمن را در این جنگ خنثی کرد و سبب شد یک تصویر متفاوت از ایران اسلامی در جهان به ثبت برسد و آن قیام عمومی مردم در برابر متجاوزان و ایستادن در پای نظام و تمامیت ارضی کشور بود که محصول بدیهی آن بیمه کردن ایران اسلامی در برابر این تجاوزات است. 
تجلی این روح حماسی عنایت الهی را هم در پی خود داشت، سنت الهی در طول تاریخ بر این امر استوار است که پشتیبان ملت‌هایی است که در راستای تقویت دین الهی گام برداشته‌اند و امروز این سنت الهی تغییر نکرده و در طول ۴۷ سال گذشته و درگذر از پیچیده‌ترین چالش‌ها و توطئه‌ها علیه ملت بزرگ ایران، این دست یاریگر پروردگار بوده که ایران اسلامی را از گردنه‌های سخت عبور داده و عزت و سربلندی را برای این مرز و بوم به ارمغان آورده است، و تجلی این همبستگی و وحدت ملی در کنار روحیه ایثار و فداکاری بی‌نظیر رزمندگان اسلام، زمینه‌ساز خلق حماسه‌هایی شده است که تا ابد بر تارک تاریخ ملت ایران می‌درخشد حماسه‌هایی که ریشه در نصرت الهی دارد.
مجله امریکایی فارین پالیسی با انتشار مقاله‌ای درزمینه پیامد‌های حمله امریکا و رژیم صهیونیستی به ایران عزیز یادآور می‌شود که این حمله آینده سیاسی ایران را تغییر داد و نگرش نسل جدید ایران را از اساس عوض کرد. این مجله یادآور شده است که مهم‌ترین و ماندگارترین اثر جنگ ۱۲ روزه تغییر دیدگاه جوانانی است که بعد از انقلاب و در دنیای اینترنت و اثرگذاری رسانه‌های غربی به دنیا آمدند و در این سال‌ها از ایدئولوژی جمهوری اسلامی فاصله گرفته بودند، اما حالا همان‌ها نسبت به غرب تجدیدنظر کرده و به گفتمان مقاومت نظام ایمان آورده‌اند و می‌گویند باید برنامه موشکی، نیرو‌های منطقه‌ای و گفتمان مقاومت را قوی‌تر کرد، تا ایران مستقل و مقتدر باقی بماند که چنین چیزی یک میراث بزرگ برای آینده ایران است و اگر این تغییر ادامه یابد سیاست داخلی و منطقه ایران را برای چند دهه آینده شکل خواهد داد.

سود و زیان آتش‌‌بس اوکراین برای ایران

عبدالرضا فرجی راد

گویا اوکراین راضی شده و یا مجبور شده که طرح صلح را بپذیرد. از اروپا هم صدای چندانی بلند نشده و رهبران اصلی اروپا مثل رهبران آلمان، فرانسه و انگلیس که تا حدی بار مالی جنگ را به دوش میکشند به نحوی سکوت کرده اند.
یک پخت و پز پنهانی چند هفته ای بوده که به اوکراین قولهایی برای آینده مثل عضویت تدریجی در اتحادیه اروپایی و نیز محافظت از آن را در مقابل حمله ای از سوی کشور متخاصم را داده اند که معلوم نیست که چقدر متعهد می‌مانند. اوکراین هم اگر در حال پذیرش طرح است به این علت است که اروپا مقاومت چندانی نمی کند.
طرح صلح اگر اجرا بشود و زلنسکی تا آخر هفته موافقت خود را بر اساس سقف زمانی که ترامپ داده ،اعلام کند برای ایران یک منفعت و یک ضرر دارد.
در صورت پایان جنگ فشار اروپا بر ایران که یکی از بهانه های آنها کمک نظامی به روسیه است تقریبا کمرنگ می شود و ضررش این است این حمایتی که روسیه از ایران بعد از فعال شدن مکانیزم ماشه و قطعنامه شورای امنیت می کند، کمتر خواهد شد چون منافع ژئوپلیتیکی اش در آن است که با آمریکا همساز بشود که هر چه زودتر تحریمها برداشته و دوستی با امریکا و رابطه با اروپا هم بتدریج بهبود یابد و این اتفاق در مورد اروپا خواهد افتاد.
زیرا تعداد کشورهای اروپایی که از روسیه انرژی ارزانتری می گرفتند کم نیستند. خود رقابت تجاری بین امریکا و اروپا نیز به این نزدیکی سرعت می دهد. بنابراین در صورتی که ایران با آژانس به توافق نرسد در نشست سه ماه آینده شورای حکام اگر قطعنامه ای تصویب بشود به شورای امنیت خواهد رفت.
در شورای امنیت احتمالا روسیه فردا، روسیه امروز نخواهد بود و نباید قطعی گرفت که قطعنامه ای علیه ایران را حتما وتو می کند.
لذا جمهوری اسلامی اگر در یک هفته آینده طرح صلح اوکراین عملیاتی بشود باید برای آینده هسته ای خود این ملاحظات را در نظر بگیرد که یکباره دچار مشکل جدی نشود.
معمولا چینی ها هم در مورد وتو با روسها هماهنگ هستند.
با توجه به روان شدن نفت روسیه در جهان و نیز مساله ونزوئلا که خود امریکایی ها میگویند بخاطر نفت است احتمال ارزان شدن قیمت نفت بالاست . وقتی نفت در دنیا فراوان بشود و قیمت هم پایین بیاید تخفیف های بیشتری باید داد که مشتری پایدار بماند که دیگر از فروش نفت چیزی درست و حسابی حاصل نمی شود که این هم ممکن است به علت صلح در اوکراین پیش بیاید.

سخنگوی محترم دولت با استدلال سخن بگوید

کیکاووس پورایوبی
 

زمانی که از خانم مهاجرانی، سخنگوی محترم دولت، خواسته می‌شود توضیح دهد چرا برای خودروهایی که تازه به چرخه ناوگان کشور افزوده می‌شوند کارت سوخت صادر نشده و شهروندی که با ده‌ها مشکل، مشقت‌ها و ریاضت‌های اقتصادی و با بهره‌گیری از وام‌های پربهره بانک‌ها، صاحب یک ماشین می‌شود، باید بنزین پنج هزار تومانی برای سوخت پرداخت کند؟

چون واقعا ایشان توضیحی ندارد تا جوابی مستدل ارائه کند، پاسخ می‌دهد این مسائل، موضوع درجه اول کشور و هیئت دولت نبوده و اکثر اعضای محترم دولت نظر دادند که ناوگان تازه تولید با هر قیمتی مانند خودروهای وارداتی، مناطق آزاد و... مشمول افزایش قیمت بنزین می‌شوند، سپس بیان می‌کند موضوع مهم معیشت مردم، تأمین مایحتاج عمومی شهروندان، تورم، حقوق کارکنان و... است. کمااینکه نمی‌داند افزایش قیمت سوخت ریختن بنزین بر روی تورم و همان معضلاتی است که دولتمردان با آن درگیر هستند. بله، قبول است سوخت، بنزین، گازوئیل و... در کشور هم مصرف بالایی دارند و هم قیمت‌شان ارزان است؛ این نقشه راه و ریل‌گذاری اشتباه قبلا در کشور صورت گرفته است، چون دولت وقت تصمیم گرفته بود افزایش سوخت بنزین و گازوئیل در کشور به صورت گام به گام انجام شود، اما مجلس وقت بدون بررسی‌های لازم کارشناسی، انجام ارزیابی و آینده‌نگری، صرفا در یک حرکت پوپولیستی به‌اصطلاح خواستند به مردم و جامعه هدیه دهند، غافل از اینکه خشت اول چون نهد معمار کج/ تا ثریا می‌رود دیوار کج. بالاخره گذشته هر‌چه بود، گذشت و اکنون نمی‌توان به آن زمان برگشت، ولی برای آینده دوباره تصمیمات اشتباه را تکرار نمی‌کنند.

موضوع افزایش بنزین به‌صورت موج‌وار همه دریا را مواج می‌کند؛ از تاکسی‌های اینترنتی، حمل‌ونقل عمومی، جابه‌جایی کالا و خدمات تا خود کالاها، خدمات و معیشت مردم و... . آن‌وقت می‌گویند چیزهای دیگر در اولویت است؛ یعنی با افزایش بنزین، قیمت گوشت و مرغ، حبوبات، برنج، لبنیات، میوه‌جات و... کاهش پیدا می‌کند؟ یا دولت دستی بر امور دارد تا با اصلاح قیمت سوخت، پدیده محیط زیست، انرژی، وضعیت نابسامان آب، هوا و ده‌ها عامل دیگر را سامان دهد و نقشه راه نوینی برای آینده کشور ترسیم کند؟ این گوی و این میدان؛ اگر فردای افزایش بنزین، قیمت‌ها، اقلام، خدمات و زندگی برای مردم چند برابر نشد و تورم دوباره زبانه نکشید، پس حرف سخنگوی محترم حجت است و باید طلا گرفته شود، اما اگر برعکس شد، دوباره شهروندان باید تاوان تصمیم‌گیری خلق‌الساعه مدیران را بپردازند؟ دولت کسری بودجه دارد؛ کسری بودجه‌ای که در طول سنوات گذشته روی هم تلنبار شده است. راه‌حل دست‌بردن در جیب‌ شهروندان نیست؛ مطمئنا این افزایش قیمت به چرخه تولید یا توزیع عادلانه و منصفانه برنمی‌گردد، پس تصمیمی نگیریم که فردا برای بازپس‌گیری آن، تمام دستگاه‌ها را مأمور کنیم و ‌مانند فیلترینگ شبکه‌های اجتماعی نتوانیم کاری از پیش ببریم.

نقدی بر طرح اصلاح قانون مهریه

انسیه خزعلی، معاون امور زنان و خانواده در دولت سیزدهم: مقدمتاً و قبل از ذکر نکاتی در اصلاح قانون مهریه باید چند مطلب موردتوجه قرار گیرد: 
1- مسائل مالی خانواده یک منظومه به‌هم‌پیوسته و وابسته است و پرداختن به بخشی و غفلت از بخشی دیگر موجب ازبین‌رفتن توازن و خروج از تعادل شده و به‌تبع آن تزلزل و ناپایداری خانواده را به دنبال خواهد داشت. تصریح قرآن کریم «لهن مثل الذی علیهن بالمعروف» (سوره بقره - آیه ۲۲۸) توجه به توازن این امور را گوشزد می‌کند. 
2- ضرورت دارد تفکیک بین امور مالی مرتبط با خانواده با سایر محکومیت‌های مالی و جرایم عمد یا غیرعمد به دلیل ماهیت متفاوت دادوستد‌های خانواده با سایر معاملات رایج به عمل آید و حفظ روابط حسنه زوجین و توجه به نهایت تلاش برای حراست از کانون مودت و رحمت که اساس خانواده است، در رأس هرگونه اصلاحی موردتوجه قرار گیرد. 
3- با عنایت به اینکه قوانین جمهوری اسلامی برگرفته از شریعت مقدس یعنی قرآن کریم و سنت پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) است، ضرورت دارد برخی از تأکیدات قرآنی و روایی در مورد زنان ازجمله امور مالی خانواده و به‌صورت خاص مسئله مهریه و کیفیت ادای آن در قرآن و سنت مورد بازخوانی و تدبر قرار گیرد و در این راستا توجه به نکات زیر ضروری است: 
الف- نگاه به مهریه در قرآن کریم از یک‌سو نشان صداقت و راستی‌آزمایی و از سوی دیگر با تعبیر هدیه، علامت مهر و تضمین‌کننده مودت و رحمت است یعنی شکل‌گیری مهم‌ترین هسته جامعه اسلامی را با حقوق و اخلاق مقرون و آمیخته می‌سازد و عقل و احساس را زیربنای این کانون گرم قرار می‌دهد؛ اتو النساء صدقاتهن نحله (نساء/ ۴). و در آیات مکرر دیگر بر پرداخت صداق امر نموده و به عدم فرار از این دین به‌عنوان یک واجب بر عهده زوج و حق مسلم برای زوجه اشاره نموده است (بقره/ ۲۳۷ - نساء / ۲۴-احزاب/۵۰-ممتحنه/۱۰). بنابراین هر اقدامی که این امر و ضمانت اجرای آن را خدشه‌دار نماید می‌تواند تهدیدی برای خانواده مطلوب به شمار آید.

ب- آسیب‌شناسی قرآن کریم از این امر باید موردتوجه جدی قرار گیرد، چه آسیب‌ها و سوءاستفاده‌هایی که در اجرای این قانون توسط مرد انجام می‌پذیرد و چه آسیب‌هایی که از سوی زن متوجه کیان خانواده یا ضرر و زیان مرد می‌گردد. در مورد نخست وجود آیات متعدد بیانگر شیوع این آسیب و اشاره به موانع تحقق و اجرایی‌شدن آن دارد، ازجمله عدم پرداخت این حق مالی توسط مرد یا تلاش برای دریافت آنچه به‌عنوان مهریه پرداخته یا باز پس‌گیری بخشی ازآن‌پس از پرداخت که جزو مواردی است که در آیات قرآن کریم مکرر به آن اشاره شده است. 
در سوره نساء آیه ۲۴ و آیه ١٩ امر به دادن مهریه و پرهیز از سختگیری یا فشارآوردن به زن برای برگرداندن بخشی از مهریه کرده است و در آیه بیست این سوره تأکید می‌کند اگر به اندازه قنطاری (به تعبیر مفسران مقدار زیاد و شبیه پوست گاوی پر از طلا) مهریه به زنان داده بودید چیزی را بازپس نگیرید و در ادامه تعبیر تند و نکوهش‌گونه‌ای در این امر به کار می‌گیرد؛ «اتاخذونه بهتانا و اثما مبینا» (نساء/ ۲۰) و عتاب می‌کند که آیا می‌خواهید حق آن زنان را با بهتان و گناه از آنان سلب نمایید؟! 
 همین آسیب‌شناسی در تعاملات مرتبط با مهریه در قرآن کریم نسبت به زنان نیز صورت می‌گیرد. زنانی که مدت ازدواج کوتاهی داشته و در دوران عقد طلاق واقع می‌شود، جهت جلوگیری از اضرار به مرد مطرح می‌شود که اگر طلاق در زمان عقد اتفاق افتاد نیمی از مهر به زن تعلق گیرد یا اگر زن به‌صورت یک‌جانبه خواستار طلاق خلع بود با بخشیدن مهریه از ضرر مالی مرد جلوگیری به عمل آید. 

ج- باید عنایت نمود که مهریه یکی از حقوق زن در منظومه حقوق مالی دیگر مانند ارث، دیه، نحله و اجرت‌المثل است و اگر فلسفه آن جبران کم‌بهرگی مالی او در یک‌هشتم یا یک‌چهارم بودن ارث باشد و اگر آن را پشتوانه‌ای برای او و آرامش‌بخشی برای پرداختن به امر بزرگ فرزندآوری و تربیت نسل دانست، باید نسبت به اجرای سنت متداول اسلامی در پرداخت مهریه در آغاز ازدواج یا هرگاه زن طلب نماید، تأکید نمود که عمل به این سیره معصومین خود وسیله‌ای برای معقول و منطقی گردیدن سقف مهریه‌ها خواهد شد. 

د- ازجمله سیره متداول اهل‌بیت نقد بودن مهریه و در حد توان مالی زوج بودن، برای امکان اجرا و پرهیز از نسیه‌های بعضاً غیرقابل‌تحقق است و هر قانون یا اصلاحیه‌ای که موجب افزایش مهریه به دلیل صعب‌الوصول و غیرمنطقی بودن آن شود یا کاهش ازدواج را به دلیل کم‌رنگ کردن ضمانت اجرایی باعث گردد و یا مجازات‌های غیرمعقول مانند حبس که برای محکومان جرائم در نظر گرفته شده را ترویج کند، جایگاه خانواده را متزلزل و خوف از ورود به سبک‌های غیرمعمول و انحرافی خانواده را افزایش می‌دهد و از هدف اصلی تشکیل این کانون مودت و رحمت دور می‌سازد. 
بنابراین مقدمه، هرگونه اصلاح در قوانین فعلی باید جوانب گوناگون جورچین مالی خانواده را ببیند و عدم توجه به ظرافت‌ها و پیوند عمیق اخلاق و حقوق در خانواده می‌تواند تبعاتی ناگوارتر از آنچه با آن روبه‌رو هستیم را به بار آورد و مصداقی باشد بر «از قضا سرکنگبین صفرا فزود.»
اما توجه به مواد طرح اصلاح قانون نحوه اجرای محکومیت‌های مالی: 

ماده یک
از اهداف خوب و قابل‌تحسین این ماده، حبس‌زدایی از محکومان مالی و ازجمله دیون مهریه است. ضمن آنکه نفس این اقدام بسیار خوب و ضروری است ولی به این نکته باید توجه کرد که اولاً قراردادن دین مهریه در کنار جرائم و محکومیت‌های مالی، نامتجانس و ناهمگون است و از اهداف وضع این تعهد مالی در اسلام فاصله گرفته است. شاید از اول نباید این دین مشابه محکومیت‌ها و در ذیل آن‌ها محسوب می‌گردید؛ چراکه جنس آن با دیه و خسارت و ضمان قهری متفاوت است و از جنس هدیه و با عقد ایجاب و قبول طرفینی است. ثانیاً وجود پابند نیز برای زوج در زندگی مشترک تبعاتی مشابه حبس را در بر خواهد داشت که موجب تزلزل خانواده و ازبین‌رفتن مودت و رحمت یعنی اساس زوجیت است.
 برخی امور دیگر نیز در تبصره‌های پیشنهادی این ماده وجود دارد که به آن اشاره می‌شود:
تبصره ۳ _ تعریف جدیدی از حبس ارائه نموده که هیچ ضرورتی به تغییر اصطلاحات و اعراف پذیرفته‌شده بدون محمل متقن مبتنی بر حکمت وجود ندارد.
حبس معنای خاص حقوقی و عرفی خود را دارد و باید ملتزم به آن بود و پابند الکترونیکی نیز معنای ویژه خود را دارد و باید همان‌گونه که اکنون استعمال می‌شود به‌عنوان جایگزین تعریف شود.
تبصره ۴ _ در این تبصره کلمه صرفا ‌می‌تواند از یک‌سو محدودیت جدی برای دستگاه قضایی در موارد غیرمعسر و مستنکف را باعث شود و از سوی دیگر به تضعیف ضمانت اجرا در بسیاری از دیون و از جمله مهریه منجر می‌گردد.

ماده ۲ 
 تعدیل در شیوه پرداخت مهریه و تقسیط آن هم اکنون در دادگاه‌ها به‌سهولت انجام ‌می‌پذیرد و آوردن آن در قانون و آن هم در قالب درخواست و تعیین ۱۵ درصد نوسان قیمت مخالف حکمت وضع این امر و بدون عنایت به شرایط مشابه برای محکوم‌له در نوسانات قیمت‌هاست علاوه بر آنکه این سبک تعدیل در متن قانون حق تجدیدنظرخواهی را سلب کرده و قدرت مانور قاضی را محدود ‌می‌کند.

ماده «ه»
این ماده به یکی از افتخارات مکتب شیعه در حمایت از حقوق زن و پشتیبانی از او ‌می‌پردازد و متاسفانه پیشنهاد اصلاحی بدون توجه به حکمت وضع آن در قانون مدنی و بدون عنایت به حساسیت و دقت به‌کاررفته در این مسئله شرعی درصدد کمرنگ کردن حق حبس زوجه یا اسقاط آن به اشکال گوناگون حق حبس زوجه در صورت عدم پرداخت مهریه طبق نظر مشهور فقها و طبق نظر صریح رهبر معظم انقلاب شامل همه موارد و وظائف زن ‌می‌شود و اختصاص به تمکین خاصی ندارد و محدود نمودن آن نه‌تنها مخالف نظر شرع است که عدم توجه به نقش مقدمات تمکین عملا ممانعت از تمکین خاص را نیز فاقد امکان اجرا ‌می‌نماید.
لازم به ذکر است که وجود حق حبس زوجه در برابر تعهد مالی زوج در فقه شیعه بیانگر اهمیت شریعت به جایگاه و حقوق زن و جدیت احکام مرتبط با آن در بهره‌گیری از منع حقوق متقابل برای وادار نمودن زوج به وظیفه و تعهدش است و از امور جالب توجه آنکه فقها استفاده از حق حبس توسط زوجه را موجب اسقاط نفقه نیز نمی‌دانند و برخی فقها مانند علامه حلی بر این حق حتی در صورت اعسار زوج نیز تأکید ‌می‌نمایند:
 «ولهاأن تمنع من تسلیم نفسها حتی تقبض مهرها کان الزوج موسرا او معسرا»
(تحریر الاحکام الشرعیه /ج ۲ ص ۲۶۹)
از آنچه پیشنهاد شده که ماده ۱۰۸۵و ۱۰۸۶ قانون مدنی «وظائف در مقابل شوهر» را به «تمکین خاص» منحصر کند نه‌تنها با فتاوای اکثر فقها که با رأی وحدت رویه ۷۱۸ دیوان عالی کشور نیز مخالف است. همچنین در تبصره این ماده تلاش شده با اولین قسط این حق زوجه را ساقط کند و هیچ تدبیری در صورت استنكاف مرد در پرداخت اقساط بعد نیندیشیده است.
با وجود اینکه استفاده از این حق در میان زنان جامعه ما بسیار نادر اتفاق ‌می‌افتد و معمولا در آغاز ازدواج سخن گفتن از مهر و امور مالی در عرف خانواده‌ها پسندیده نیست ولی باید توجه داشت که تضییق حقی که خداوند برای زن در نظر گرفته مشمول همان ظلم به زن در منازل است که رهبر معظم انقلاب بارها بر آن تأکید نموده و از قانون‌گذاران خواسته‌اند قانونی وضع کنند و جلوی این ظلم را بگیرند.

ماده ۷ 
در این ماده که به نظر ‌می‌رسد اصلاحاتی به هدف دادن برخی امتیازات به زن برای اخذ حق طلاق صورت گرفته است متأسفانه نه‌تنها به حق شرعی زن در اسکان بی‌توجهی شده است که به پیامدهای اجتماعی و فرهنگی چنین حکمی ‌نیز حداقل عنایت صورت نگرفته است. در واقع این ماده تلاش کرده در راستای اثبات عسر و حرج مصادیقی را در قانون بیاورد که البته دامنه عسر و حرج محدود به این امور نیست و هم‌اکنون در محاکم به صورت‌های گوناگون و البته گاه بسیار متفاوت عمل ‌می‌شود و اگر قرار باشد استانداردی برای آن مکتوب شود قطعا در این ماده کوتاه نمی‌گنجد.
اما آنچه در این ماده به عنوان دو سال زندگی جدای از زوج برای گرفتن حق طلاق طرح گردیده با نص صریح قرآن که می‌گوید زن باید در محل سکونتی که مرد تهیه کرده ساکن باشد و حتی در دوره عده طلاق هم مرد نمی‌تواند او را از آن محل اخراج کند؛ ناسازگار است:
«لاتخرجوهن من بیوتهن و لایخرجن...» (طلاق/۱)
و خداوند تاکید ‌می‌فرماید که این احکام حدود الهی است و از آنها فراتر نروید.
علاوه بر آن پیشنهاد چنین امری در قانون تبعات اخلاقی و فرهنگی برای زن و خانواده به دنبال خواهد داشت درحالی‌که تقویت راهکارهای طلاق خلع و تدوین آیین‌نامه اجرایی برای آن در دستگاه قضا ‌می‌تواند از مسیر شرعی حقوق زن را استیفا کند.
آنچه در این ماده به آن پرداخته شده برخی از مصادیق عسر و حرج است که در ماده ۱۱۳۰ قانون مدنی ضوابط آن ذکر گردیده و البته از سوی قوه قضائیه در حال اصلاح است و در معاونت زنان دولت سیزدهم نیز لایحه اصلاحیه برای مواد متعدد قوانین مربوط به خانواده و از جمله عسر و حرج به کمیسیون ارسال گردیده است.
همچنین در بند ۶ این ماده شرط وقوع این امر را بذل کلیه حقوق مادی زن ‌می‌شمارد درحالی‌که شرعا و در طلاق خلع زن با بخشش بخشی از این حقوق نیز ‌می‌تواند از حق طلاق مذکور بهره‌مند شود. لازم به ذکر است که اگر چنین تبصره‌ها و موادی قرار است به قانون الحاق شود وضعیت مالی زن از جهات مختلف از جمله سنواتی که زندگی مشترک داشته و اجرت‌المثلی که به او تعلق می‌گیرد چه در قالب حقیقی و چه در قالب نحله باید مورد توجه باشد و زن بدون هرگونه پشتوانه مالی در جامعه رها نشود و قاضی موظف باشد همان‌گونه که در محاسبه مهر به‌عنوان دین، مستثنیات دین را جدا ‌می‌کند امکان زندگی زن درصورتی‌که فاقد شرایط اقتصادی مناسب باشد و بدون تبعات اجتماعی محتمل را در صورت گذشت از کلیه حقوق مالی مورد بررسی قرار دهد.

خاتمه 
همان‌گونه که در مقدمه ذکر شد مهریه یکی از انواع حقوق مالی زن در خانواده است که اسلام در راستای تکریم زن و به هدف استحکام بنای خانواده، تضمین پایبندی زوج و آرامش خاطر زن و یا وجود پشتوانه مالی برای زن در نظر گرفته است. آنچه از سنت مستفاد است نقد بودن مهریه، توصیه به سبک بودن آن، در توان و استطاعت مرد بودن از شیوه‌ها و توصیه‌هایی است که متاسفانه متروک گردیده و همین امر موجب خروج مهریه از مسیر صحیح آن شده است؛ لذا اگر باید اصلاحی صورت بگیرد که باید بگیرد ضروری است به طور کامل و مستوفی امور حقوقی و مالی ازدواج مورد بازبینی قرار گیرد و زخمی‌نمودن بخشی و چشم‌پوشی از بخشی دیگر قطعا صورت کاریکاتوری و نامتوازن به آن ‌می‌دهد و مشکل را از محلی به محل دیگر منتقل ‌می‌کند؛ لذا پیشنهاد می‌شود: اولا محکومان مهریه از زمره سایر محکومیت‌های مالی و جرائم خارج و احکام آن در قانون حمایت از خانواده مورد توجه قرار گیرد. ثانیا موارد زیر در شروط عقدنامه برای واقعی شدن مهریه و تأمین مالی زن لحاظ شود تا از هرگونه ظلم و احجاف به هر یک از زوجین جلوگیری به عمل آید.
 1- تقسیط مهریه و پرداخت آن یا به صورت نقد یا در سال‌های نخست زندگی.
2- استطاعت‌سنجی زوج در پرداخت مهریه و در سنواتی که نسبت به آن متعهد می‌شود.
3- پرداختن به برخی دیگر از حقوق مالی زن در شروط ضمن عقد مانند اجرت‌المثل پس از سنوات زندگی مشترک به صورت تصاعدی تا موجب کاهش میزان مهریه و جهت‌دهی امور مالی زن به پایداری در ازدواج و سازگاری در زندگی باشد و از سوءاستفاده‌های احتمالی مانند آنچه در مهریه ذکر ‌می‌شود جلوگیری شود.
4- باعنایت به اینکه هم‌اکنون مهریه تبدیل به تنها اهرم و حق قانونی زن برای مقابله با آسیب‌ها و مشکلاتی که از سوی زوج وارد می‌شود مورد استفاده قرار می‌گیرد توسع در شروط ضمن عقد و تأمین آرامش زوجین با قرارهای عادلانه ‌می‌تواند از فشار مهریه و تمرکز بر آن بکاهد که جزئیات آن در این مختصر نمی‌گنجد و امید است قوه قضائیه با تشکیل اتاق فکر خاص خانواده، نگاه یکپارچه‌ای را به این مقوله داشته باشد و اصلاحات بنیادی و جامعی را در این زمینه و در قالب لایحه ارائه نماید.

مسیرهای بسته پاکستان؛ فرصت های باز  ایران 

شاهد بنی اسدی 

روابط میان پاکستان و افغانستان این روزها در وضعیت نه جنگ و نه صلح معلق مانده است. درگیری‎های مرزی متعدد نیز باعث بسته شدن چندروزه گذرگاه‌های حیاتی تورخم و چمن شد. اگرچه با میانجیگری قطر و ترکیه آتش بسی شکننده برقرار شد اما فضای بی‌اعتمادی و تنش سیاسی میان کابل و اسلام آباد، همچنان عمیق است.
ریشه تنش‌های این روزها در سه مسئله مرز، تروریسم و مهاجرت معنا می یابد. خط دیورند یعنی مرزی که در ۱۸۹۳ توسط بریتانیا ترسیم شد، هنوز مسئله‌ای تنش‎زاست. پاکستان آن را مرز رسمی و قطعی می‌داند، اما افغانستان آن را میراث استعماری و تجزیه‌کننده سرزمین پشتون‌ها تلقی می‌کند. بحث دوم، مسئله تروریسم است. پاکستان، طالبان افغانستان را متهم می‌کند که به طالبان پاکستان و گروه های تندرو پناه می‌دهد؛هرچند طالبان این اتهام را رد می‌کند و موضوع دیگر، بحران مهاجرت و اخراج پناهجویان افغانستانی است. از بهار ۲۰۲۵، اسلام‌آباد روند اخراج گسترده افغان‌ها را با شتابی بی‌سابقه دنبال می‌کند.
در چنین فضایی، سیاست‎گذاران کابل به‌دنبال کاهش وابستگی تاریخی خود به پاکستان هستند. افزایش تمرکز طالبان بر توسعه تجارت با آسیای مرکزی و استفاده از کریدورهای شمالی، نشانه‌ای از تلاش افغانستان برای عبور از انحصار بنادر و راه‌های پاکستان است. این چرخش تدریجی، اگرچه هنوز در آغاز راه است، اما موازنه ژئواکونومیک منطقه را تغییر می‌دهد.
تشدید تنش ها میان پاکستان و افغانستان برای ایران، ترکیبی از تهدید و فرصت است. از منظر امنیت ملی، هرگونه تشدید بحران میان اسلام‌آباد و کابل، خطر فعال شدن دوباره شبکه‌های افراطی، افزایش قاچاق سلاح و موادمخدر و جابه جایی بی‌ثبات‌کننده جمعیت را در مرزهای شرقی تقویت می‌کند. از نگاه امنیتی، ثبات در شرق ایران، بدون حداقلی از ثبات در معادله پاکستان-افغانستان، قابل‌تصور نیست.
در محور دیپلماسی، ایران می‌تواند نقش یک تسهیلگر را برعهده بگیرد. ورود هوشمندانه به این معادله دستاوردهای زیادی دارد که مهم‎ترینش کاهش ریسک ناامنی در مرزهای شرقی است.
با این حال مسئله ای که می تواند بیشتر از همه مورد توجه قرار بگیرد، محور اقتصاد ترانزیتی است. تنش‌های پرتکرار در مرزهای پاکستان و افغانستان، فرصتی بی‌سابقه برای تقویت جایگاه ایران به‌عنوان مسیر امن‌تر تجارت منطقه‌ای است. هر بار که گذرگاه های تورخم و چمن بسته می‌شوند، کامیون ها متوقف می شوند و تجار به‌دنبال مسیرهای جایگزین می‌گردند. اگر ایران بتواند به‌صورت ملموس نشان دهد که بنادری مثل چابهار و شبکه ریلی و جاده‌ای‌اش در مسیر آسیای مرکزی و افغانستان، از ثبات بیشتری برخوردار است، بخشی از این تجارت می‌تواند به‌طور پایدار به‌سوی ایران روانه شود.
این به‌معنای آن نیست که صرفا جاده و اسکله بسازیم. بلکه نیازمند سیاست هایی مثل تعرفه‌های رقابتی و شفاف، تسهیل روادید برای رانندگان و تجار، ایجاد مناطق لجستیکی در مرزهای شرقی و اقداماتی از این دست است. با این حال ساختار کند اداری، چالش های مربوط به عدم هماهنگی دستگاه ها و ضعف تصمیم گیری، امکان نقش آفرینی سریع و موثر را از تهران برای بازی در این معادله گرفته است. چالشی که اگر حل نشود، مزیت جغرافیایی ایران به فرصت‌سوزی بوروکراتیک بدل خواهد شد.
در کنار این ها، مسئله ای که مشخص است، منافع بلندمدت ایران در حفظ روابط متوازن با هر دوطرف درگیری است، نه پیوستن به یک محور علیه دیگری. هرگونه سیاستی که از سوی اسلام آباد و کابل به‌عنوان جانبداری از طرف دیگر تعبیر شود، می‌تواند سرمایه دیپلماتیک ایران را فرسوده کند. همچنین انتظار حل سریع منازعه‌ای که ریشه‌های تاریخی، هویتی و ژئوپلیتیک عمیقی دارد، تصوری غیرواقعی است. فرصت ایران در این پرونده، تبدیل جغرافیا به قدرت است. اگر این اصل به موقع جدی گرفته شود، بحران امروز در مرز افغانستان و پاکستان می‌تواند به سکوی تقویت نقش منطقه‌ای ایران تبدیل شود.

ترورها حزب‌الله را قوی‌تر می‌کند

محمدعلی صمدی

ساختار دولت در لبنان با روش رایج در بسیاری از کشورها کاملاً متفاوت است. لبنان از معدود کشورهایی است که تعریف «دولت» در آن با مدل کلاسیک همخوانی ندارد و مجلس، دولت و نهادهای سیاسی در آن بر اساس سهمیه‌بندی طایفه‌ای شکل می‌گیرند. 
۱- حزب‌الله یک جنبش مقاومت ملی - مذهبی است که تکیه اصلی‌اش بر یکی از طوایف لبنان، یعنی شیعیان قرار دارد اما چتر فعالیت و شمولیت آن فراتر از طایفه شیعه است. حزب‌الله رزمنده مسیحی دارد، رزمنده سنی دارد و گردان‌های مقاومت ملی تحت فرماندهی‌اش از طوایف مختلف تشکیل شده‌اند. با این حال پایگاه اجتماعی و سازمانی حزب‌الله عمدتاً در میان شیعیان است.
فرهنگ شهادت در لبنان و فلسطین محصول شعار نیست؛ تجربه‌ای است که دشمن تحمیل کرده. مردم این منطقه با مرگ و تهدید دائم بزرگ شده‌اند. اسرائیل - با وجود تبلیغاتی که حول آن ساخته می‌شود - در عمل یکی از بی‌تدبیرترین دولت‌های جهان است؛ دولتی که همچون یک کودک لوس در منطقه‌ای پرآشوب عمل می‌کند، با اتکا به آمریکا دست به اقدامات نسنجیده می‌زند و سپس در رسانه‌ها آن را به ‌عنوان دستاوردی بزرگ جلوه می‌دهد.
وقتی دهه‌ها مردم را تحت اشغال، ترور و تهدید قرار می‌دهید، ترس از مرگ - که آخرین مرز تهدید است - برای آنها بی‌اثر می‌شود. افراد مذهبی از این مرحله عبور می‌کنند و مرگ را در مسیر اعتقاد، عين رستگاری می‌بینند. عناصر ملی هم حتی اگر باور مذهبی محکمی نداشته باشند، به‌ مرور نسبت به مرگ بی‌حس می‌شوند. این چیزی است که رژیم ناخواسته ایجاد کرده است.
۲- در حزب‌الله کسی برای رسیدن به مسؤولیت‌های بالا رقابت دنیایی ندارد، چون می‌داند این جایگاه‌ها معمولاً چند ماه یا نهایتا چند سال بیشتر طول نمی‌کشد. تاریخ حزب‌الله هم این را نشان می‌دهد. دبیران کل‌، فرماندهان، حتی رهبران میان‌رده، غالباً شهید شده‌اند و هر بار نیروهای جوان‌تر و قوی‌تر جای آنها را گرفته‌اند. این همان بی‌تدبیری رژیم اشغالگر است که نمی‌فهمد حذف برخی فرماندهان، نتیجه عکس دارد. شما در جنگ ایران نمونه‌اش را دارید. شهید حسن باقری گاهی می‌گفت فلان فرمانده بعثی را نزنید، چون اگر حذف شود، ممکن است فردی کارآمدتر جای او بیاید. اسرائیل چنین فهمی ندارد؛ فقط می‌زند و می‌کشد.
از شیخ احمد یاسین، تا صلاح شحاده، تا فرماندهان غزه، تا چهره‌های تاریخی مقاومت فلسطین؛ همگی را حذف کردند اما هر بار نسلی تازه و قدرتمندتر رشد کرد. در حزب‌الله نیز همین الگو تکرار شد. سیدعباس موسوی شهید شد، سیدحسن نصرالله آمد و صدها گام جلوتر رفت. اگر امام موسی صدر را یک مبدأ در نظر بگیریم، سیدحسن در مسیر او بسیار پیش‌تر رفت؛ به ‌واسطه شرایط مناسب‌تر، زمان طولانی‌تر فعالیت و همراهی بیشتر جامعه. پس از او نیز کسانی خواهند آمد که از او عبور کنند؛ لبنان سرزمین همین عبورهاست.
مفهوم جایگاه رئیس ارکان و حوزه مسؤولیت آن با زمان عماد مغنیه متفاوت است و این فقدان را نمی‌توان با جای خالی حاج‌رضوان مقایسه کرد. هیچ‌ یک از فرماندهانی که در این سال‌ها شهید شده‌اند به نبوغ و جایگاه شهید عماد مغنیه نرسیدند؛ با این حال حزب‌الله بعد از شهادت مغنیه نه‌تنها ضعیف‌تر نشد، بلکه بسیار قدرتمندتر شد. خود اسرائیل هم به این مساله اذعان دارد. بعد از مصطفی بدرالدین نیز حزب‌الله نه تنها فرونریخت، بلکه گسترده‌تر و باتجربه‌تر شد.
در چنین ساختاری، شهادت فردی مثل آقای طباطبایی قرار نیست تغییری اساسی در قدرت حزب‌الله ایجاد کند. این ترور، بیش از آنکه ضربه عملیاتی باشد، بخشی از همان سیاست همیشگی اسرائیل است: ضربه‌ زدن بدون درک تبعات و بازتولید چرخه‌ای که در آن نیروهای تازه و قدرتمندتر از دل همین فشارها ظهور می‌کنند.
۳- آمریکا و اسرائیل در غرب آسیا ۲ موجودیت جدا از هم نیستند؛ یک موضوعیت واحدند. هر جا صحبت از سیاست و جنگ و امنیت است، مجزا کردن‌شان معنا ندارد. گاهی خودشان هم ناخواسته اعتراف می‌کنند. ترامپ صریح گفت اداره جنگ ۱۲ روزه «تمام‌ و کمال بر عهده من بود». در جنگ ۳۳ روزه هم اسرائیلی‌ها بارها تأکید کردند از هفته دوم، ادامه جنگ فقط و فقط به ‌خاطر دستور و حمایت آمریکا بود: «بجنگید؛ سلاح و پولش با ما». پس اینجا مساله «تشویق» نیست؛ اینها ۲ پیکر با یک روحند. اسرائیل در عمل یکی از ایالت‌های غیررسمی ایالات متحده است. انبارهای تسلیحاتی آمریکا، انبارهای اسرائیل است. آمریکا چیزی به اسرائیل نمی‌گوید که «نزن» یا «صبر کن». رابطه‌شان اینطور نیست که یکی دیگری را تشویق کند؛ اینها در میدان عملیات به عنوان یک واحد عمل می‌کنند. 
بحث تشویق یا نهی، بیشتر بازی با کلمات است؛ یا از سر بی‌اطلاعی، یا ناشی از تکرار ادبیات رسانه‌ای رایج. واقعیت این است که در مواجهه با مسائل غرب آسیا هر جا آمریکا کم بیاورد، اسرائیل وارد می‌شود و هر جا اسرائیل زمینگیر شود، آمریکا جای آن را پر می‌کند.
۴- درباره آتش‌بس هم باید گفت تصمیم به دادن زمان، از ابتدا اشتباه آن ۲ رژیم بود. 
اگر آمریکا و اسرائیل قصد داشتند اوضاع را یکسره کنند، نباید فرصت تنفس می‌دادند. این زمان در هر شرایطی به نفع محور مقاومت است. شاید آمریکایی‌ها و اسرائیلی‌ها اگر روزی حقیقت را بگویند، اعتراف کنند خودشان هم نیاز به بازسازی داشتند اما معمولاً این اعتراف را ۲۰ یا ۳۰ سال بعد، در بازگویی تاریخ انجام می‌دهند؛ زمانی که دیگر هزینه‌ای برای‌شان ندارد.
اما این فاصله زمانی، عملاً فرصتی طلایی بود برای حزب‌الله. مقاومت در آن مدت ساختارهای خود را بازسازی کرد و اکنون وارد مرحله «تثبیت» شده است. منابع اسرائیلی و غربی هم تلویحاً و حتی به‌ صراحت تأیید می‌کنند حزب‌الله امروز به وضعیت پیش از جنگ ۶۶ روزه ۲۰۲۴ بازگشته و آمادگی کامل دارد. درست است چند فرمانده‌اش شهید شده‌اند اما فرماندهان جوان و ورزیده جایگزین شده‌اند؛ افرادی که اسرائیل نه نام‌شان را می‌داند، نه چهره‌شان را می‌شناسد و نه از استعدادهای‌شان اطلاع دارد. شهید طباطبایی هم از نیروهای نسل قدیمی‌تر بود؛ نه از همین فرماندهان جوان تازه‌ظهور.
اسرائیل سال‌ها بود دنبالش بود. ۲ بار برای ترورش اقدام کرد و بار سوم موفق شد اما تصور اسرائیل همیشه کودکانه بوده؛ مدل یک بچه لوس. فکر می‌کند اگر در لبنان ۲۰ فرمانده را بزند، حزب‌الله فرومی‌ریزد. همین تفکر را در ایران در جنگ ۱۲ روزه هم پیاده کرد؛ تصور اینکه با حذف چند فرمانده ارشد، نظام از هم می‌پاشد اما نتیجه چه شد؟ هیچ فروپاشی‌ای رخ نداد و اسرائیل با ضربه‌ای روبه‌رو شد که از زمان تأسیسش سابقه نداشت: شلیک صدها موشک بالستیک از سوی یک کشور غیرمجاور.
کدام سیستم عاقل چنین ریسکی را برای ترور چند فرمانده می‌پذیرد؟ هیچ جا! اما اسرائیل این کار را می‌کند، چون کسی بازخواستش نمی‌کند. آمریکا پول مفت می‌دهد، سلاح نامحدود تزریق می‌کند و در منطقه نیز قدرتی نیست که برای اسرائیل هزینه سنگین ایجاد کند. همین معادله است که رفتار اسرائیل را به یک چرخه تکراری و بی‌فکر تبدیل کرده؛ همان الگویی که با حماس تکرار کرد و حالا هم با حزب‌الله و ایران می‌خواهد انجام دهد، بدون اینکه بفهمد ماهیت این جریان‌های اسلامی با نمونه‌ای چون فتح متفاوت است.
حزب‌الله و حماس، فتح نیست. ساختار، ایدئولوژی، سازماندهی، حمایت اجتماعی و پشتوانه منطقه‌ای‌شان با آنها قابل مقایسه نیست. نسل‌های جدید فرماندهان حزب‌الله پدیده‌هایی‌اند که اسرائیل آنها را نمی‌شناسد. همان‌طور که نسل شهید عماد مغنیه برای اسرائیل ناشناخته بود تا زمانی که تبدیل شد به کابوس راهبردی آن. باز هم این چرخه ادامه پیدا خواهد کرد.
اسرائیل امروز مثل بچه‌ای است که شمشیر در دستش گذاشته‌اند و دست بقیه را بسته‌اند. هر ضربه‌ای می‌زند، همان لحظه اعلام پیروزی می‌کند. هیچ رسانه مطالبه‌گری ندارد که از او بپرسد این ضربه چه هزینه‌ای داشت؟ هیچ نیروی مهارکننده‌ای بالای سرش نیست که بگوید «بالغ شو، این مسیر تو را نابود می‌کند». در چنین وضعیت بی‌تعادلی، طبیعی است سیاست خارجی‌اش به یک روند تکراری و غیرعقلانی تبدیل شود.
۵- درباره پاسخ مقاومت، تصمیم‌گیری کاملا در اختیار خود مقاومت است. نیرویی که ۴ دهه تجربه پشت سر دارد، دیگر در مرحله نوباوگی نیست، به بلوغ رسیده و ده‌ها تجربه مشابه و حتی سخت‌تر از وضعیت فعلی را از سر گذرانده است. چنین نیروی پخته‌ای خوب می‌داند چه زمانی باید واکنش نشان دهد: همین امروز، ۲ ماه دیگر، ۲ سال دیگر یا از مسیری غیرمستقیم. این تشخیص با خود حزب‌الله است و تجربه تاریخی هم نشان داده معمولا تشخیص‌هایش دقیق و مؤثر بوده؛ ممکن است اشتباهاتی هم داشته باشد اما در مجموع بهترین ارزیابی از سوی خود این جریان انجام می‌شود.
۶- درباره «امنیت منطقه»، این واژه بیشتر شبیه یک تعارف سیاسی یا حتی شوخی است. چه کسی در منطقه واقعا دنبال امنیت مستقل است؟
عربستان نمونه روشنی است. رئیس‌جمهور آمریکا هر چند ماه یک‌ بار تحقیر تازه‌ای نثارش می‌کند و باز هم باید هزینه بپردازد. بحرین اساساً در اشغال آمریکاست. نسبت نیروهای نظامی آمریکا مستقر در این کشور، به جمعیت بحرین، یک نسبت حیرت‌انگیز و حتی مضحک است. کویت نیز میزبان یکی از بزرگ‌ترین پایگاه‌های آمریکا در منطقه است و اگر تعداد نیروهای آن را نسبت به جمعیت کویت بسنجید، تصویر هولناک‌تر می‌شود. این کشورها عملاً در وضعیتی بدتر از ژاپن اشغالی پس از جنگ دوم جهانی به سر می‌برند.
امنیت مستقل فقط برای محور مقاومت معنا دارد. باقی دولت‌های منطقه - آنهایی که از دل توافق سایکس/ پیکو بیرون آمدند- تعریف امنیت را از آمریکا و اسرائیل آموخته‌اند و به این مدل خو گرفته‌اند. غربی‌های اروپایی مثل فرانسه و انگلیس هم در این پرونده بیشتر نقش همراه را دارند، تا در حد توان‌شان سهمی از سفره ببرند.
اما این ترورها و چنین اقداماتی نه هژمونی تازه‌ای برای اسرائیل می‌سازد و نه معادلات منطقه را دگرگون می‌کند. برخی می‌گویند رژیم می‌خواهد با این ترورها هژمونی خود را تثبیت کند، در حالی که چه با این ترورها و چه بدون آن، تأثیری بر کشورهای تابع نظم آمریکایی - اسرائیلی ندارد. اینها همان کشورهایی‌اند که سال‌هاست اراده‌شان را در چکمه‌های سیاست خارجی آمریکا جا گذاشته‌اند. ادامه مسیر نیز همین است و این ترورها تغییر بنیادین در ساختار بازی ایجاد نمی‌کنند.
همچنین ادامه این بحث، ما را دوباره به همان نقطه آشنا می‌رساند. بازیگران واقعی امنیت در منطقه، همان‌هایی‌اند که هزینه استقلال را می‌پردازند، نه آنهایی که امنیت را از بیرون اجاره می‌کنند.