صفحه نخست >>  عمومی >> ویژه ها
تاریخ انتشار : ۱۵ آذر ۱۴۰۴ - ۰۸:۴۳  ، 
شناسه خبر : ۳۸۴۸۸۷
مروری بر یادداشت روزنامه‌های شنبه ۱۵ آذرماه ۱۴۰۴
دو روز قبل (پنجشنبه ۱۳ آذرماه‌)، شورای همکاری خلیج‌فارس با صدور بیانیه‌ای بار‌ دیگر ادعای مضحک مالکیت امارات بر جزایر سه‌گانه تنب بزرگ و تنب کوچک و بوموسی را تکرار کرد

غلط زیادیِ دزدان دریایی!

حسین شریعتمداری

۱- دو روز قبل (پنجشنبه ۱۳ آذرماه‌)، شورای همکاری خلیج‌فارس با صدور بیانیه‌ای بار‌ دیگر ادعای مضحک مالکیت امارات بر جزایر سه‌گانه تنب بزرگ و تنب کوچک و بوموسی را تکرار کرد. این‌بار، شیوخ دست‌نشانده عضو این شورا، در چند سطر پایانی بیانیه‌ای که به آنها دیکته شده بود، جمهوری اسلامی ایران را تهدید‌(!) کرده و آورده‌اند: «‌این آخرین هشدار ماست، ایران باید فوراً جزایر سه‌گانه یعنی تنب کوچک و تنب بزرگ و ابو‌موسی را که به زور اشغال کرده است به امارات بازگرداند یا در موردش مذاکره کند، در غیر این‌صورت از طریق دیوان بین‌المللی دادگستری این جزایر را پس خواهیم گرفت‌»! 
 تمامی اسنادی که رسماً در مجامع بین‌المللی به ثبت رسیده است و به برخی از آنها اشاره خواهیم کرد با صراحت از حاکمیت بلا‌منازع ایران بر جزایر سه‌گانه یاد شده حکایت می‌کنند ولی قبل از آن اشاره‌ای هرچند گذرا بر ماهیت کشورهای عضو شورای همکاری خلیج‌فارس ضروری به نظر می‌رسد. بخوانید!
۲- امارات متحده عربی، که داعیه کشور بودن دارد، تا اواسط سده ۱۹ میلادی منطقه‌ای از جنوب خلیج‌فارس که از قطر امروزی تا سواحل عمان را در بر می‌گرفته (یعنی امارات متحده عربی امروز‌) به «ساحل دزدان دریایی- ساحل‌القرصان‌» شهرت داشته است و در سال ۱۸۲۰ با حمله نیروهای هند و انگلیس (کمپانی هند شرقی‌) پیمان صلحی بین آنها امضاء شد و از آن پس منطقه‌ای که امروزه با عنوان «‌امارات متحده عربی» شناخته می‌شود به «‌ساحل متصالحه-‌ ساحل آشتی- Trucial Coast‌» تغییر نام پیدا کرد! و امروزه نوادگان همان دزدان دریایی که از سوی دولت وقت انگلیس شهر‌نشین شده‌اند، داعیه حاکمیت بر جزایر سه‌گانه ایران را دارند!
۳- درباره تشکیل حکومت دست‌نشانده موسوم به امارات گفتنی است که منطقه مورد اشاره (و ابو‌ظبی که مرکز آن است) تا سال ۱۷۶۱ میلادی سرزمینی غیر‌مسکونی بود و به علت وجود آب شیرین در آن منطقه، گله‌هایي از آهو، بزکوهی، گرگ و‌... از آب‌های شیرین آن منطقه استفاده می‌کردند و چون شمار گله‌های آهو و بز‌کوهی بیشتر بود، دزدان دریایی که هر از چند‌گاه به منطقه تردد می‌کردند، نام «ظباء» به معنی آهو، را بر آن نهاده بودند. در سال ۱۷۶۱ قبیله «بنی‌یاس» که از یافتن آب شیرین و قابل شرب باخبر شده بودند، در منطقه ساکن می‌شوند و نام منطقه را به خاطر وجود آهو «ظباء» ابوظبی می‌گذارند.
۴- در میان کشورهای عضو شورای همکاری خلیج‌فارس، همراهی بحرین با سایر کشورهای عضو حساب جداگانه دیگری نیز دارد، زیرا بحرین بخشی از خاک ایران بوده است که در جریان یک زد و بند غیرقانونی میان شاه معدوم و دولت‌های آمریکا و انگلیس از ایران جدا شده است و امروزه اصلی‌ترین خواسته مردم بحرین بازگشت این استان جدا شده از ایران به سرزمین اصلی و مادری آن، یعنی ایران اسلامی است و بدیهی است که این حق مسلم ایران و مردم استان جدا شده آن نباید و نمی‌تواند نادیده گرفته شود. گفتنی است که در مذاکرات وطن‌فروشانه محمدرضا با دولت‌های آمریکا و انگلیس آمده بود که جدایي بحرین از ایران و یا استمرار مالکیت ایران با پاسخ آری یا نه در میان مردم بحرین به همه‌پرسی (رفراندوم‌) گذارده شود. این همه‌پرسی از مردم بحرین که خواستار تابعیت ایران بودند صورت نپذیرفت بلکه به جای همه‌پرسی از مردم بحرین این اقدام با ظاهر‌سازی از سران چند قبیله صورت گرفت و نهایتاً با تصمیم انگلیس و آمریکا، حاکمیت بحرین به آل‌خلیفه که پیش از آن در بیابان‌های نجد به راهزنی مشغول بودند واگذار شد. 
۵- اکنون وقت آن است که به چند سند رسمی و ثبت‌شده در مراکز بین‌المللی اشاره کنیم. اسنادی که پیش از این نیز در یادداشتی با عنوان «‌آواز کوچه باغی‌»! به نمونه‌هایی از آن اشاره کرده بودیم. بخوانید!
الف- در حقوق بین‌الملل و قوانین مربوط به مرزها و سرزمین‌ها، حاکمیت یک کشور بر یک منطقه از چند راه به اثبات می‌رسد. از جمله «مالکیت تاریخی»، حاکمیت موثر - یعنی افراشته بودن پرچم، نصب حکام، حضور نیروی نظامی و...-  که تمامی این ملاک‌ها و معیارهای حقوقی از حاکمیت قطعی ایران بر جزایر سه‌گانه حکایت دارند.
ب- در سال ۱۸۳۰ کاپیتان جی.بی.بروکس GB BRUCKS از سوی کمپانی هند شرقی -وابسته به دولت استعماری انگلیس- نقشه‌ای رنگی از خلیج‌فارس تهیه می‌کند. در این نقشه رنگی که نسخه‌هایی از آن در وزارت خارجه انگلیس و مخزن اسناد سازمان ملل متحد نگهداری می‌شود، ۳ جزیره تنب بزرگ و کوچک و ابوموسی به رنگ خاک ایران ترسیم شده است. کاپیتان بروکس نزدیک به ۱۲ سال برای تهیه این نقشه در منطقه خلیج‌فارس بود.
ج- در سال ۱۸۳۵ «ساموئل هنل» از سوی دولت انگلیس مامور تعیین حدود کشورها در خلیج‌فارس می‌شود. هنل در نقشه خود یک خط فرضی در آب‌های خلیج‌فارس ترسیم می‌کند که جزایر سه‌گانه در قسمت فوقانی -‌شمالی- این خط فرضی قرار داشته و متعلق به ایران دانسته شده است.
د- در ژانویه سال بعد - ۱۸۳۶- سرگرد «موریسن» جانشین ساموئل هنل، ماموریت او را پی می‌گیرد و پس از مذاکره با شیوخ خلیج‌فارس نقشه‌ای که به تایید آنها رسیده بود را تهیه می‌کند. در این نقشه، جزایر سه‌گانه در عمق بیشتری از قلمرو ایران قرار گرفته است.
هـ- در سال ۱۸۸۱ نیروی دریایی انگلیس بار دیگر نقشه‌ای از منطقه خلیج‌فارس تهیه می‌کند که در آن جزایر سه‌گانه و خاک ایران، رنگ مشترکی دارند.
و- در سال ۱۸۸۶ دایره اطلاعات دولت انگلیس نقشه ایران را با رنگ یکسان جزایر و خاک ایران تهیه کرده و در ۱۲ ژوئن همان سال این نقشه از سوی وزیر مختار انگلیس در تهران به ناصرالدین شاه تحویل می‌شود.
ز- در سال ۱۹۰۸، دولت ایران امتیاز استخراج خاک سرخ - سنگ آهن- ابوموسی را به ونگهاوس آلمانی می‌دهد که دولت انگلیس به دلیل تیرگی روابط خود با آلمان، به ایران اعتراض می‌کند، دولت انگلیس در اعتراض خود خواهان کسب امتیاز استخراج خاک سرخ برای شرکت‌های انگلیسی است یعنی تاکید بر حاکمیت ایران...و ده‌ها سند معتبر دیگر که شرح تمامی آنها مصداق «‌مثنوی هفتاد من کاغذ‌» است‌...
۶- و بالاخره به قول سعدی «‌گرچه تیر از کمان همی‌ گذرد‌... از کمان‌دار بیند اهلِ خرد‌». توضیح آن که حاکمان چند [باصطلاح] کشور یاد شده، بارها نشان داده‌اند که از خود کمترین اختیاری ندارند و فقط نیم‌نگاهی به مواضع مشترک آنها در رخدادها و حوادث منطقه به وضوح نشان می‌دهد که هیچ‌گاه (تاکید می‌شود که هیچ‌گاه‌) مواضعی نا‌همخوان با خواسته‌های رسماً اعلام شده آمریکا و اسرائيل نداشته‌اند. از این روی بیانیه اخیر شورای همکاری خلیج‌فارس را که در مقایسه با بیانیه‌های قبلی وقیحانه‌تر است، نمی‌توان با شکست آمریکا و اسرائيل در جنگ ۱۲ روزه اخیر بی‌ارتباط دانست. مگر تا به حال دیده شده است که «گاوهای شیرده» از خودشان اختیاری داشته باشند؟!

عبور از بازدارندگی و ورود به مرحله اقتدار فعال

عباس حاجی‌نجاری

با گذشت بیش از یک هفته از پخش سخنان تلویزیونی رهبر معظم انقلاب اسلامی به مناسبت هفته بسیج، تشدید جنگ روانی و شناختی رسانه‌های معاند علیه این بیانات و سردرگمی جنایتکاران آغازگر جنگ تحمیلی ۱۲ روزه در نوع موضع‌گیری علیه مردم ایران، نشانگر تاثیر این بیانات در خنثی‌سازی جنگ روانی و شناختی دشمن و شکست تلاش‌های چند ماهه آنها برای تضعیف اراده ملت ایران در شرایط «نه جنگ و نه صلح» است. پس از برقراری آتش بس در جنگ ۱۲ روزه و ناکامی دشمنان در رسیدن به اهدافشان در آن جنگ، راهبرد آنها بر حوزه جنگ روانی و شناختی متمرکز، و با اتکا به تاکتیک «نه جنگ و نه صلح»، با تشدید فشار‌ها و تحریم‌های اقتصادی و سیاسی و بهره‌گیری از پیچیده‌ترین ترفند‌ها نظیر فشار دیپلماتیک، اعزام واسطه‌ها، تکرار تهدید‌ها وحتی استفاده ابزاری از آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای و شورای امنیت سازمان ملل برای اعمال اسنپ بک، شکست اراده و اقتدار مردم ایران و به هم ریختن شرایط سیاسی داخلی ایران را هدف گرفته بودند، اما به رغم تحمیل شرایط سخت اقتصادی بر مردم ایران، صبر وتحمل و حفظ وحدت وانسجام ملی مردم ایران، آنها را ناکام گذاشت و نتوانستند در این مرحله نیز به اهدافشان برسند. به همین دلیل است که پنج شنبه گذشته نتانیاهو که این روز‌ها به دلیل جنایات متعددش علیه ملت‌های مظلوم منطقه به عنوان منفورترین‌ها در جهان شناخته می‌شود، مردم ایران را به خاطر بصیرتشان و عدم بازی در پازل مورد انتظار دشمنان، «بربر» خطاب می‌کند. 
در نقطه مقابل سیاست‌های جنگ افروزانه ترامپ و نتانیاهو در ماه‌های اخیر که به کشته و مجروح شدن صد‌ها هزار زن و کودک در فلسطین، لبنان، ایران و... انجامیده است علاوه بر تبدیل آنها به منفورترین‌ها در جهان، این دو رژیم را در داخل با بحران‌های داخلی مواجه ساخته که در مورد رژیم صهیونی می‌توان به مصادیقی، چون بحران اقتصادی، روند مهاجرت معکوس، فرسودگی نیرو‌های نظامی و آمار روزافزون خودکشی‌ها و تمرد میان نظامیان و تشدید مخالفت‌های درونی اشاره کرد و در مورد امریکا نیز گسترش مخالفت‌های درونی مردم امریکا با سیاست‌های ترامپ، شکست سیاست‌های منطقه جهانی، روند روز افزون افزایش تورم و تحمیل شرایط سخت زندگی اقتصادی بر مردم این کشور اشاره کرد، به گونه‌ای که جان کری وزیر خارجه پیشین امریکا، اقدامات دولت دوم دونالد ترامپ را «فاسدترین» تجربه حکمرانی، در دوران حرفه‌ای خود توصیف کرد و به ایندیپندنت گفت: این دولت شاهد «انحرافی بی‌سابقه» از معیار‌های حکمرانی در امریکا بوده است؛ و CNN نیز هفته گذشته در گزارشی با اشاره به افزایش هزینه‌های زندگی مردم امریکا در تمام بخش‌ها از خوراک و مسکن تا درمان و انرژی ادعای وزیر خزانه‌داری در مورد اینکه قیمت‌ها پایین خواهد آمد، را چرند دانسته و با اشاره به اینکه ۸۴درصد از دموکرات‌ها، ۷۴درصد از مستقل‌ها و حتی اکثریت جمهوری‌خواهان معتقدند تعرفه‌ها درحال بالابردن قیمت‌هاست، می‌نویسد:وقتی بتوانی اکثریت جمهوری‌خواهان و اکثریت دموکرات‌ها را سر یک موضوع کنار هم داشته باشی، یعنی درد واقعاً به مردم امریکا رسیده‌است. این شرایط نشانگر کاهش تاب آوری مردم در این رژیم‌ها واستمرار سیاست‌های توسعه طلبان وجنگ افروزانه است.
این روند در نقطه مقابل فرصت‌ها و الزامات جدید را نیز برای مردم ایران ایجاد کرده است تا با تغییر راهبرد از فاز بازدارندگی به مرحله اعمال اقتدار فعال، نظام محاسباتی دشمنان را بر هم زده و آنان را به این باور برساند که دوران بزن در رویی به پایان رسیده و در صورت تکرار حماقت باید هزینه سنگین تری را بپردازند. 
شاخصه‌های این شرایط را در بیانات رهبر حکیم و فرزانه انقلاب در روز ۶ آذر و بیانات قبلی ایشان می‌توان دید:
۱- روشن شدن ماهیت دشمنان برای مردم ایران به دلیل تلاش آنها برای شکست و تحزیه ایران و مصمم‌تر شدن مردم ایران برای مقابله با دشمن.
۲- تمرکز بر اقتدار ملی و ترسیم اراده تسلیم ناپذیر ایران در برابر دشمن. 
۳- تثبیت هویت ملی و انقلابی، با تأکید بر ظرفیت‌های بسیج ملی به عنوان مهمترین دستاورد حنگ تحمیلی ۱۲ روزه. ۴- تأکید بر قدرت درونی به عنوان شالوده اصلی بازدارندگی کشور متکی بر نسل جوان کشور. ۵- تأکید بر پیشرفت‌های شبانه روزی بخش نظامی و آمادگی برای پاسخ سخت‌تر و کوبنده‌تر به حملات احتمالی دشمن. ۶- شکست اعتبار ذهنی قدرت و توان دشمن با تأکید بر شکست آنها در جنگ ۱۲ روزه. ۷- جهانی‌شدن نظریه و گفتمان مقاومت در بستر فراگیر شدن تفکر بسیج. بدیهی است که روند تحولات داخلی و تحقق این امر الزاماتی نیز برای مردم ایران دارد که رهبری به بخشی از آن در بیاناتشان در روز ۶ آذر اشاره کردند، نظیر:
۱- تقویت وحدت وانسجام ملی در برابر دشمن، در مقابل دشمن مثل دوران جنگ ۱۲‌روزه همه در کنار هم قرار بگیریم؛ این یک عامل بسیار مهم برای اقتدار ملی کشور عزیزمان است. ۲- حمایت از دولت: از رئیس‌جمهور محترم و دولت خدمتگزار حمایت کنیم، دولت بار سنگینی را بر دوش دارد و در حال انجام کار‌های مهمی است. ۳- پرهیز از اسراف؛ اسراف در آب، اسراف در نان، اسراف در گاز، اسراف در بنزین، اسراف در خوراکی‌ها و ارزاق روزانه. اگر اسراف نباشد، بلاشک اوضاع کشور خیلی بهتر از این خواهد بود. ۴- تقویت ارتباط با خدا؛ ارتباط با خدا را بیشتر کنید؛ برای باران، برای امنیت، برای عافیت، برای همه‌چیز از خدای متعال کمک بخواهید؛ با خدا حرف بزنید، از خدا بخواهید، متضرعانه به درگاه خدا بروید؛ ان‌شاءالله خدای متعال اسباب اصلاح همه امور را فراهم خواهد کرد.

ماحصل یک جنگ

عبدالرضا فرجی راد

برخلاف برخی تحلیل ها، بعید است بتوان گفت که روسیه بازنده جنگ اوکراین بوده باشد. اگر ترامپ به قدرت نمی‌رسید، پوتین در این جنگ متضرر می‌شد ولی با آمدن ترامپ وضعیت به کلی تفاوت کرد.
اولا پوتین برای مردم روسیه جا انداخته است که فقط با اوکراین نمی جنگیده بلکه طرف مقابلش ناتو بوده است. نه تنها مردم روسیه بلکه بسیاری در جهان هم معتقدند که اگر کمکهای ناتو نبود اوکراین زودتر از پای در میامد.
با چنین استدلالی مردم روسیه هم کشته ها و زخمی های جنگ را میپذیرند که کلا با غرب درگیر بودند و پیروز شدند.
معمولا آنهایی که در جنگها تجاوز می کنند چنین تصوری را دارند که زود به نتیجه می رسند ولی جنگ طولانی می شود. صدام در حمله به ایران و کویت همین تفکر را داشت.
امریکا در حمله به ویتنام فکر می کرد که زود کمونیستها را شکست می‌دهد.‌ امریکا در حمله به عراق و افغانستان هم همین تصور را داشت.
هیتلر در حملات خود به اروپا هم چنین نظری داشت.
لذا اینکه پوتین فکر میکرد که زود به نتیجه می رسد ولی جنگ ۴ سال طول کشید امری طبیعی است.
پوتین توانست ۲۰ درصد خاک اوکراین را که گفته می شود صنعتی تر و دارای مواد معدنی غنی است بدست آورد. مهمتر از تصرف این سرزمینها شناسایی تعلق این سرزمینها توسط اوکراین و امضای آن است که شاید بزودی محقق شود.
علاوه بر آن شبه جزیره کریمه که اگر این جنگ رخ نمی داد تا دهه ها کشوری آن را به رسمیت نمی شناخت حالا رسما به روسیه تعلق میگیرد.
دستاورد بزرگی برای مردم روسیه و پوتین خواهد بود و پوتین روی آن مانور می دهد و برای خود دستاورد سیاسی درست می‌کند.
در این جنگ نه تنها اوکراین شکست خورد و سرزمینهای خود را احتمالا از دست می دهد بلکه اروپا و ناتو هم شکست خورد.
اروپایی ها بارها به مردم خود اعلام نمودند که در حال دفاع از امنیت اروپا هستیم و هزینه های زیادی را که بابت جنگ صرف می کنیم برای امنیت شما و کشور است ولی حالا بعد از پایان جنگ بحث هایی در خواهد aگرفت و احزابی در قدرت بالا و پایین می شوند.
در این جنگ اقتصاد اروپا بدون دستاورد تضعیف شد و بین اعضای اتحادیه اروپایی اختلاف افتاد.
حرف مجارها، اسلواک ها، اتریشی ها و بعضی از کشورهای جنوب اروپا که می گفتند اوکراین نمیتواند به پیروزی برسد و یا سرزمینهایش را پس بگیرد به کرسی نشست.
ناتو هم در این جنگ به نوعی شکست خورد که البته علت اصلی آن ترامپ بود. در یکی دو ماه اخیر پهپادهای روسیه تحت عنوان پهپادهای ناشناس در بالای آسمان دانمارک، هلند، لهستان، بلژیک، استونی، لیتوانی و لتونی می چرخیدند ولی ناتو هیچ اقدامی به عمل نیاورد.
حداقل می توانست عمل متقابل انجام دهد ویا دیوار صوتی را بالای فضای بعضی از شهرهای مرزی روسیه بشکند ولی ترامپ که رهبری ناتو را به عهده دارد اعلام کرد که باید بررسی شود و وقتی که به کرات انجام شد سکوت نمود.
در واقع میتوان گفت که اعتماد اعضای ناتو به این سازمان کم شده است.
پوتین خوابش را هم نمی دید که بعد از پایان جنگ تحریمها برداشته شود و امریکا اعلام کند سرمایه گذاری کلان در روسیه انجام دهد که شاید این امر نیز بزودی محقق شود.

برگشت به گذشته ممکن نیست

مهرداد احمدی شیخانی

من یک جامعه‌شناس نیستم، ولی به‌ واسطه شغلم که هم طراح گرافیکم و هم روزنامه‌نگار، یک مشاهده‌گرم و گمانم بر این است که به‌ واسطه همین مشاهده‌گری مستمر طی چند دهه گذشته، می‌توانم کم‌وبیش متوجه شوم که سمت‌وسوی حرکت جامعه به کدام طرف است و البته در این یادداشت قصدم آن نیست که؛ اولا بگویم برداشتم از حرکتی که جامعه دارد و مسیری را که طی می‌کند، درست فهمیده‌ام یا ثانیا قضاوتی داشته باشم که این مسیر صحیح است یا خطا، بلکه فقط آنچه را که مشاهده می‌کنم، بدون ارزش‌گذاری مثبت و منفی بیان می‌کنم و خوب، این را خوب می‌دانم که برای بسیاری از ما، شاید مهم این نباشد که بدانیم جامعه به چه مسیری می‌رود، بلکه آن مهم است که چه کنیم تا جامعه به آن مقصدی که مطلوب ماست، برود و در همان مسیری که ما دوست داریم گام بردارد، اما حتی اگر همین منظور را هم داشته باشیم، اولا لازم است بدانیم که جامعه به کدام سو می‌رود و ثانیا آیا اصلا در توان ما هست تا جامعه را به آن سویی که مطلوب ماست، هدایت کنیم یا خیر؟

یادم هست که سال 60، در خیابان انقلاب و روبه‌روی دانشگاه تهران یک زیرزمین بسیار بزرگ و سالن‌مانند وجود داشت که آن را قهوه‌خانه کرده بودند؛ قهوه‌خانه‌ای بسیار شلوغ با مراجعان بسیار و مملو از سر‌و‌صدا و دود سیگار. خوب به یاد دارم که آن زمان در هر جای شهر می‌شد قهوه‌خانه‌ای سراغ گرفت که البته اکثرا کوچک بودند و محل رفت‌و‌آمد آقایان و به‌ندرت حضور بانوان. تیپ و قیافه قهوه‌چی و شاگرد قهوه‌چی و اکثر مراجعان هم عموما نشان از بخش فرودست جامعه بود که مثلا داشتن دندان طلا برای‌شان نوعی نشانه تشخص بود. خانواده‌ها هم معمولا فرزندان‌شان را پرهیز می‌دادند که به قهوه‌خانه رفت‌و‌آمد کنند و کلا این محیط‌ها فرهنگی را بازتاب می‌داد که شاید چندان مورد پسند خانواده‌های متوسط شهری نبود و اغلب اگر جوان و نوجوانی از این طبقه اجتماعی به قهوه‌خانه می‌رفت، به خانواده خود چیزی از این رفت‌و‌آمد نمی‌گفت. هر‌چه بود، تا همین چند دهه پیش، هم تعداد قهوه‌خانه‌ها در سطح شهر بسیار بود و هم رفت‌و‌آمد به آن، غالبا مربوط به اقشار فرودست اقتصادی و فرهنگی جامعه. اما به‌مرور از حجم و هجوم به این قهوه‌خانه‌ها کاسته شد و مثلا امروز دیگر حتی با اینکه بارها جلوی دانشگاه تهران گشته‌ام که حداقل مکان آن قهوه‌خانه سابق را بیابم. همچنین به یاد دارم که اواخر دهه 70، روزی با محسن آرمین در دفتر انجمن صنفی مطبوعات بحث می‌کردیم و به نتیجه نمی‌رسیدیم و عاقبت برای اینکه منظورم را معلوم کنم، از او خواستم با من بیرون بیاید، یک کوچه پایین‌تر از دفتر انجمن، یک کافه بود. آن زمان اصلا مانند امروز فرهنگ کافه‌گردی و کافه‌نشینی، این‌طور در جامعه مرسوم نبود و تعداد کافه‌ها هم بسیار محدود. آرمین پرسید برای چه اینجا آمدیم، گفتم فقط بنشین و قهوه‌ات را بخور و در سکوت اطرافت را تماشا کن. ساعتی بعد که از کافه بیرون زدیم، او با تحیر گفت اصلا با چنین چیزی آشنا نبودم و نمی‌دانستم چه چیزها خواهم دید که به او گفتم آنچه امروز دیدی و رفتارهایی که مشاهده کردی، آینده جامعه ماست؛ آینده‌ای که قطعا اتفاق می‌افتد و هیچ‌طور نمی‌شود جلوی آن را گرفت.

آنچه امروز در کوچه و خیابان و هر کوی و برزن می‌بینیم، چه خوش‌مان بیاید یا نیاید، همان چیزی است که آن روز محسن آرمین در آن کافه کوچک خیابان شهید کبگانیان دید. اینکه بعضی گمان می‌کنند شاید اگر آن روز کاری می‌کردند، امروز جامعه به اینجا نمی‌رسید، اولا دیگر رسیده، ثانیا، همان موقع هم رسیده بود و فقط ما نمی‌دیدیم. اگر امروز این‌همه کافه در سطح شهر هست، ایجاد‌کننده آن آداب و رفتاری نیست که عده‌ای را برآشفته کرده، بلکه آنچه جامعه هست را بازتاب می‌دهد. این اتفاق با انقلاب شروع شد، نه با دوم خرداد 76 یا قبل‌تر با انتخابات مجلس پنجم سال 74، آن رخدادها فقط به ما خبر می‌داد که گذر زمان با جامعه چه کرده. سال‌ها پیش در یادداشت‌هایی از این نوشتم که انقلاب، قدرت جادویی زنان را از شیشه بیرون آورده و این جادو آن‌قدر نیرومند است که جامعه را تغییر می‌دهد و نوشتم آنچه این قدرت را به زنان داد، اصرار اعجاب‌انگیز امام بر سوادآموزی زنان بود. جمهوری اسلامی بخش بزرگی از زنان را باسواد کرد و همین جامعه را از بنیان تغییر داد. یادم هست، آن موقع این یادداشت‌هایم با هجوم مخالفان جمهوری اسلامی روبه‌رو شد، چرا‌که نمی‌توانستند قبول کنند که جمهوری اسلامی چنین کرده، ولی کرده. شما به همین چند ماه پس از جنگ بنگرید.

تقریبا روزی نیست که خبر یک موفقیت بین‌المللی در ورزش زنان را نشنویم. کاری به این ندارم که تلویزیون، ورزش زنان را نشان می‌دهد یا نه، این قدرت از چراغ بیرون آمده، چنان‌که دیروز هم خبر رسید که خانم آتوسا گلشادنژاد بهترین کاتاکای زن جهان شده؛ در بین تمام کاتاکاهای زن جهان و نه‌فقط در وزن خودش. حالا نمایندگان مجلس نامه 155 امضایی بنویسند، فایده ندارد. روزی که امام با تدبیر فرمان نهضت سوادآموزی را داد و یادگیری و سواد را یک فریضه دینی اعلام کرد، مسیر قدرتمندشدن زنان را هموار کرد. اگر کسانی به دنبال بازگشت به گذشته‌اند الان دیگر خیلی دیر است.

زن؛ رکن قدسی جامعه اسلامی

مسعود پیرهادی
بیانات اخیر رهبر معظم انقلاب در دیدار با بانوان، بار دیگر «جایگاه زن در منظومه فکری اسلام» را به مرکز توجه بازگرداند؛ جایگاهی که نه در الگوهای تحقیرکننده غربی تعریف می‌شود و نه در برداشت‌های ناقص و سنت‌زده، بلکه در هندسه‌ای که از قرآن و سیره اهل‌بیت سرچشمه می‌گیرد: هندسه کرامت، قداست، مسئولیت و تأثیرگذاری.
در اندیشه اسلامی، زن «حاشیه» نیست؛ «اصل» است. متون دینی با صراحت از زنانی سخن می‌گوید که در ایمان، عقل، اراده و ساختن تاریخ در کنار مردان ایستاده‌اند. از آسیه که در برابر فرعون قیام کرد، تا مریم که مظهر طهارت بود و تا زینب کبری که ستون استواری جبهه حق شد و «ما رأیتُ الّا جمیلا» را در قلب طوفان معنا کرد. در نگاه رهبر انقلاب نیز زن، نه صرفا یک «هویت فردی»، بلکه «نیروی راهبردی» در تمدن‌سازی است؛ سرمایه‌ای که اگر پاس داشته شود، جامعه را بالا می‌برد و اگر تحقیر شود، جامعه را فرومی‌کاهد.
بیانات اخیر مقام معظم رهبری چند محور مهم را برجسته کرد: نخست آنکه هویت زن در اسلام، بر پایه کرامت انسانی و مسئولیت اجتماعی است، نه بر اساس نقش ابزاری در نظم سرمایه‌داری. غرب، زن را به نام آزادی، از حقیقت زنانه‌اش جدا کرد و او را به کالا، مدل یا نیروی مصرفی بدل ساخت. اسلام اما زن را به جایگاهِ ارجمندی بازمی‌گرداند که در آن، عفاف نه محدودیت، بلکه سپر کرامت است؛ مادری نه خانه‌نشینی، بلکه خلاق‌ترین نقش تمدنی است؛ و حضور اجتماعی نه تقلید از مرد، بلکه مشارکت فعال و هویت‌مند در ساختن آینده است.
رهبر انقلاب همچنین بر این نکته تأکید کردند که جامعه امروز ما بیش از هر زمان دیگر، محتاج بانوان فهیم، مؤمن، شجاع و در تراز الگوهای اسلامی است؛ بانوانی که در سنگر خانواده، فرهنگ و اجتماع، «عامل رشد» باشند نه «هدف مصرف». این سخن، تنها توصیف وضع مطلوب نیست، بلکه یک نقشه راه تمدنی است. جامعه‌ای که زن را تحقیر یا تنزل دهد، خود را از مهم‌ترین موتور رشد فرهنگی و معنوی محروم می‌کند.
اکنون زمان آن رسیده است که سیاست‌گذاری‌ها، رسانه‌ها، آموزش عالی، تشکل‌های فرهنگی و حتی ساختارهای اقتصادی، این حقیقت را جدی بگیرند: زن، زیربنای تحول اجتماعی است.
هرگونه برنامه‌ریزی برای آینده ایران، اگر به توانایی‌های فکری، تربیتی، اقتصادی و معنوی زنان توجه نکند، از ابتدا ناقص خواهد بود.
در این مسیر اما آفت‌هایی نیز وجود دارد: از یک‌سو جریان‌هایی که با شعار حمایت از زنان، در عمل فرهنگ غربی را بازتولید می‌کنند و زن را به ابزار رقابت‌های سیاسی فرو می‌کاهند. از سوی دیگر، جریان‌هایی که با برداشت‌های محدود و غیرمعرفتی از دین، نقش زن را صرفا به حوزه‌های بسته تقلیل می‌دهند. هر دو نگاه، از حقیقت زن در اندیشه اسلامی فاصله دارند. راه صحیح، همان راهی است که قرآن، سیره اهل‌بیت و رهبر انقلاب ترسیم کرده‌اند: راه زن مؤمن، فعال، با وقار، اثرگذار و تصمیم‌ساز. جامعه‌ای که زن را گرامی بدارد، خود را گرامی داشته است. جامعه‌ای که زن را به اوج برساند، خود را به اوج رسانده است. امروز، بازگشت به این حقیقت نه یک انتخاب فرهنگی، بلکه یک ضرورت تمدنی است. زن، نه فقط نیمه جامعه، که نیمه «دل» جامعه است؛ اگر این دل استوار بماند، جسمِ جامعه نیز می‌ایستد و راه می‌رود و آینده می‌سازد.

مکرون در چین و پوتین در هند به دنبال پروژه‌های اقتصادی
بازگشت همه به سوی آسیاست

سیدمهدی طالبی

هم‌زمان با سفر «امانوئل مکرون» رئیس‌جمهور فرانسه به چین، «ولادیمیر پوتین» رئیس‌جمهور روسیه راهی هند شده است. هدف هردو تقویت روابط اقتصادی و ایجاد ظرفیت برای خود جهت پایداری در برابر اقدامات آمریکاست. این درحالی است که فرانسه متحد آمریکاست و روسیه رقیب این کشور شناخته می‌شود. 
سفر پیاپی مقامات اروپایی به چین، کوتاه‌آمدن آمریکا در برابر این کشور و به‌موازات آن ناکامی «دونالد ترامپ» رئیس‌جمهور آمریکا از مهار هند با وجود تهدیدات اقتصادی و حملات لفظی، حکایت از چرخش قدرت به سمت آسیا پس از چرخش اقتصاد به سمت این قاره دارد. آشکار بود که آسیا به مرکز اقتصادی جهان تبدیل می‌شود و در پیامد آن، احتمال دارد طی دهه‌های آتی تمرکز سیاسی نیز به این قاره بیاید؛ اما به نظر می‌رسد تحرکات نامتناسب آمریکا که در دوره ترامپ تشدید شده‌اند، همانند کاتالیزور عمل کرده و به روند‌ها سرعت داده است. اگر ترامپ آمده بود تا سرعت افول نسبی آمریکا در برابر رشد فزاینده کشور‌های جهان را کمتر کند، آن را بیشتر کرده است. 

نکات
در خصوص وضعیت کنونی و جایگاه در حال شکل‌گیری آسیا نکاتی وجود دارند. 
1- چین و هند به عنوان دو کشور بزرگ آسیا، تحت فشار آمریکا قرار دارند و برخلاف خواست آن حرکت می‌کنند. رژه نظامی عظیم و نمادین چین با حضور رهبران کشور‌های متحد، درگیری لفظی نخست‌وزیر هند با ترامپ، نزدیک شدن دهلی‌نو به پکن و پذیرایی هندی‌ها از پوتین، همه دهن‌کجی به رئیس‌جمهور آمریکا به حساب آمده و واقعیت‌های جدید را گوشزد می‌کنند. 

2- علاوه بر چین و هند، چهار بلوک آسه‌آن، ژاپن-کره جنوبی-تایوان، شورای همکاری خلیج‌فارس و کشور‌های آسیای میانه، دیگر مناطقی هستند که مورد توجه قرار گرفته‌اند. آمریکا با وجود نفوذ عمیق و قدیمی خود در این مناطق، قصد دارد در نیابتی جدید حضورش را در آن‌ها افزایش دهد. تلاش برای عمیق ساختن نفوذ، ناشی از نگرانی‌های جدید است. 

3- نقطه ثقل اقتصاد جهان نیمه شرقی آسیاست که خود دارای سه مجموعه منطقه‌ای شرق آسیا، جنوب شرق آسیا و جنوب آسیا است. در شرق آسیا اقتصاد‌های بزرگ چین، ژاپن و کره جنوبی حضور دارند. در جنوب شرق آسیا اقتصادی‌های مطرح اندونزی، مالزی و ویتنام قرار دارند. در جنوب آسیا نیز هند بازیگر مطرح است. آسیا در جمع دو منطقه در نیمه شرقی، یعنی شرق آسیا و جنوب شرق آسیا، به ثروتمندترین قسمت جهان تبدیل می‌شود. در جمع با دیگر مناطق از جنوب آسیا، آسیای میانه و غرب آسیا، این قدرت ابعاد بزرگ‌تری می‌یابد. در سال 2022، اقتصاد آسیا 38 تریلیون دلار و اقتصاد آمریکای شمالی 30 تریلیون دلار بود. 

4- نقطه امید و تلاش آمریکا در خصوص آسیا، تفرقه میان این کشورهاست تا همانند غرب کنونی و بلوک شرق سابق، دولت‌های آن همانند دستی واحد عمل نکنند. واشنگتن بر اختلاف ژاپن، کره جنوبی و هند با چین حساب باز کرده و بر همین اساس ائتلاف کواد را با حضور این کشور‌ها برای مهار چین تأسیس کرد. آنچه باعث سرعت پایین این ائتلاف برای مهار چین شده، همکاری اعضای آن با پکن در حوزه اقتصاد است. رشد خیره‌کننده اقتصادی چین و نزدیکی بازار‌ها این فضا را ساخته است. کره جنوبی تنش‌ها با چین را مدیریت کرده و هند به آن نزدیک‌تر شده تا بتواند خواسته‌های فزاینده آمریکا را محدود کند. آسه‌آن نیز روندی میانه درپیش گرفته و برای آمریکا روشن ساخته که به‌خاطر منافع این کشور حاضر نیست روابط خود با چین را نادیده بگیرد. 

5- هم‌زمان با رشد قدرت‌های آسیایی و اوراسیایی، روند نزدیکی میان آن‌ها افزایش یافته است. همکاری‌های چین، روسیه، ایران و کره شمالی در این راستاست. علاوه بر همکاری‌های مختلف، همکاری آنان در ساختار‌ها نیز رشد کرده است. تقویت بریکس، سازمان همکاری شانگهای و انعقاد قرارداد‌های دوجانبه در امور اقتصادی و دفاعی یا توافق‌نامه‌های جامع در همین روند قابل تفسیرند. 

6 -  ترامپ می‌خواهد تا زمانی که جایگاه آمریکا بیش از این دچار ضربه نشده و دولت‌ها از مدار هژمونی این کشور ر‌ها نشده‌اند، با مواجه کردن آن‌ها با لحظات سخت کنونی، به آینده شکل دهد. اگر هند تا چند سال دیگر به قدرتی بزرگ‌تر در اقتصاد، سیاست و نفوذ منطقه‌ای تبدیل شده و از موضع برابرتری با آمریکا تعامل کند، به زعم واشنگتن بهتر است قبل از وقوع این رخداد، با فشار‌های سهمگین، فضایی برای دهلی‌نو ترسیم شود که در صورت عدم تسلیم در برابر کاخ سفید، قادر به مدیریت امروز خود نخواهد بود. این سیاست در صورت موفقیت می‌تواند آینده را برای آمریکا قابل کنترل‌تر کند؛ اما این تهدید را در درون خود دارد که فشار‌ها به جای موفقیت به ناکامی برسند. درصورتی‌که دولت‌ها از همین امروز در برابر آمریکا دست به مقاومت بزنند، چند سال زودتر افول نسبی آمریکا رقم خورده و قدرت‌های رقیب هم دست به جذب چنین کشور‌هایی می‌زنند. نزدیک‌تر شدن چین و روسیه به هند پس از درگیری ترامپ با مودی این مورد را نشان می‌دهد. همکاری کشور‌های آسیایی با یکدیگر یک کابوس برای آمریکا و بدتر از آن، همکاریشان با همدیگر برای مهار خواسته‌های فزاینده واشنگتن است. آنچه ترامپ می‌کند به ظاهر تلاشی برای کاهش تبعات آینده چند قطبی جهان است؛ اما به نظر می‌رسد نتیجه بدتر شدن اوضاع باشد. 

7- افزایش همکاری میان کشور‌های آسیایی چند پیامد دارد که همگی برای آمریکا زیان به حساب می‌آیند. افزایش همکاری آن‌ها به معنای کاهش هزینه‌های نظامی بیهوده برای نگهداری قوای انبوه و دفاع از مرزهاست که باعث می‌شود به جای تولید سلاح، بودجه بیشتری به توسعه سلاح‌ها و فناوری‌های جدید اختصاص پیدا کند. این همکاری‌ها به معنای رشد بیشتر توانمندی‌های اقتصادی با ارتباطات بیشتر اجتماعی و جاده‌سازی خواهد خواهد بود. منافع اقتصادی حاصل شده به عنوان عاملی برای دور شدن کشور‌ها از سیاست‌های تفرقه‌برانگیز آمریکا تبدیل می‌شود. از سوی دیگر اگر ائتلاف‌سازی یکی از مزیت‌های آمریکا در جهان است، فضای در حال شکل‌گیری در آسیا به این سیاست ضربه می‌زند. 

مخابره پیام امنیت ایران از مشهد الرضا (ع)

محسن زنگنه 

مشهدالرضا در ۱۳ آذر میزبان بزرگ ترین گردهمایی بین المللی بعد از تهاجم ۱۲ روزه رژیم صهیونیستی به ایران عزیز بود.
پانزده هیئت پارلمانی از موثرترین کشورهای آسیایی تحت عنوان «نشست دائمی کمیته سیاسی مجمع بین المجالس آسیا» مهمان مجلس شورای اسلامی در شهر مشهد مقدس بودند.
طی یک دهه گذشته و در بی عملی برخی دولت ها و سکوت برخی حاکمان در مقابل یک جانبه گرایی چند کشور محدود، دیپلماسی پارلمانی جایگاه ویژه ای یافته است. نشست های پارلمانی به صورت چندجانبه، منطقه ای، قاره ای و جهانی امروزه به عنوان یک الگوی موفق دیپلماسی به رسمیت شناخته می شود. شاید به همین دلیل بود که رهبر معظم انقلاب در اولین دیدار نمایندگان مجلس دوازدهم با ایشان، بر اقدامات دیپلماتیک و برنامه های بین المللی مجلس به عنوان یک اولویت تاکید فرمودند.
مجمع بین المجالس آسیایی که اکنون بیستمین سال فعالیت خویش را می گذراند، یکی از نهادهای موثر و تاثیرگذار در حوزه دیپلماسی پارلمانی است که با ۴۳ عضو رسمی و در قالب چهار کمیته دائمی توانسته نه تنها ده ها قطعنامه مختلف را در حوزه های متعدد سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی به تصویب برساند، بلکه منشأ اقدامات تقنینی قابل توجهی در جهت اهداف خود در کشورهای عضو شده است.
از نکات برجسته این مجمع، قطعنامه های سیاسی آن است که به طور صریح بر مقابله با یک جانبه گرایی و نیز حمایت از کشورهای عضو در مقابل زیاده خواهی دنیای استکبار تاکید دارد به گونه ای که شاید کمتر مجمع بین المللی را بتوان یافت که اعضای آن با زبان گویا و بدون لکنت، بر محکوم کردن اقدامات رژیم اسرائیل در غصب سرزمین فلسطین و حمایت از مردم غزه و لبنان طی سال های اخیر همیشه تاکید داشته اند.
جمهوری اسلامی ایران نیز با استفاده از فرصت میزبانی خود ، پیش نویس قطعنامه ای را در محکومیت تهاجم ۱۲ روزه رژیم صهیونیستی و دولت آمریکا به ایران عزیز، تنظیم کرد که به صورت اجماع مورد تصویب کمیته سیاسی مجمع بین المجالس آسیایی قرار گرفت.
حضور این تعداد هیئت پارلمانی از کشورهای شرق دور تا غرب آسیا، از حاشیه خلیج فارس تا آسیای میانه و شمال قاره کهن برای اولین بار بعد از جنگ ۱۲ روزه و در روزگاری که اسرائیل و آمریکا سعی دارند چماق نه جنگ و نه صلح را بالای سر ایران نگاه داشته، امنیت کشور را به چالش بکشانند، نشان از قدرت و قوت جمهوری اسلامی در حفظ امنیت و ثبات و حاکی از شکست سیاست های غرب در جهت انزوای ایران است.
از سوی دیگر ؛ انتخاب مشهد به عنوان میزبان این نشست مهم و کم نظیر نیز اهدافی را دنبال می کند. نکته اول وجود مضجع منور رضوی و شخصیت بی نظیر علمی امام رضا(ع) به عنوان پرچمدار گفت وگوی بین ادیان و ملل است. تفاهم، مهربانی، همدلی و گفت وگو به جای توسل به خشونت و جنگ بین ملت ها، ادیان و مذاهب؛ اولین پیامی است که میزبانی مشهدالرضا(ع) به مخاطب منتقل می کند.‌ به بیانی دیگر مشهد می تواند بهترین نقطه شروع باشد برای ایجاد همبستگی و وحدت میان ملت ها. ملت هایی که در مقابله با دشمن یک جانبه گرا و مستبد ، نیازمند وحدت، همدلی و گذر از نقاط افتراق کوچک هستند. 
تشکیل این نشست بین المللی در مشهد، ضمن معرفی این کهن شهر مذهبی ایران به جهانیان، همدلی، نشاط، زندگی و روحیه بالای مردم را در اقصی نقاط ایران عزیز به رخ می کشاند و تصویری روشن و واقعی از ملت ایران در مقابل سیاه نمایی رسانه های استکبار به دنیا ارسال می کند.
از نکات حائز اهمیت این نشست ، اذعان اکثر هیئت ها به تغییر نگرش آنان به ایران پس از سفر به مشهد بود. رسانه های جهان که عمدتا در اختیار آمریکا و شرکت های عظیم صهیونیستی است تلاش می کنند تا از ایران، تصویر یک کشور جنگ زده و ناامن، قحطی زده و عقب مانده را به جهانیان القا کنند و مردمان این سرزمین را انسان هایی عبوس، ناامید و خسته از جنگ و مقاومت نشان دهند. حضور هیئت های پارلمانی، مقامات دولتی و اشخاص موثر کشورهای جهان، فارغ از نتایج نشست ها، قطعنامه ها و توافقات، به خودی خود بیشترین اثر را در خنثی سازی نقشه های تبلیغاتی غرب نسبت به ایران دارد.
در کنار سرزندگی و شادابی شهر و مبلمان زیبای شهری ، مضجع شریف رضوی نیز حتی برای غیرمسلمانان از جذابیت و اثربخشی فوق العاده ای برخوردار است به گونه ای که مشتاقانه بازدید از حرم مطهر را انتظار می کشیدند.
به عقیده نگارنده به ده ها دلیل ، مشهد می تواند قطب نشست های بین المللی و مرکز رفت و آمد هیئت های خارجی باشد و طی یک سال گذشته نشان داده که به خوبی این ظرفیت را داراست و این امر می تواند دریچه ای جدید به اولویت های مشهد در جهت توسعه و پیشرفت باشد.
هر چند هم اکنون نیز امکانات هتلینگ ، لجستیک و حمل و نقل و مراکز تفریحی، سیاحتی، فرهنگی مذهبی مشهد در تراز خوبی نسبت به سایر شهرهای کشور -  و حتی در برخی شاخص ها نسبت به پایتخت - قرار دارد اما چنانچه مدیران عالی استان، میزبانی نشست های ملی و بین المللی را به عنوان یکی از اولویت های رشد و توسعه استان قرار دهند ، ضروری است که برخی زیرساخت های استان تقویت شود. ساخت و تجهیز سالن های استاندارد برای رویدادهای بین المللی در عالی ترین حد روسای جمهور و مجلس، ساخت و تجهیز موزه بزرگ ایران شناسی با تاکید بر آینده ایران، تهیه بسته های جامع زیارتی - فرهنگی متناسب با مخاطب، تقویت ظرفیت هتلینگ و اسکان بر اساس استانداردهای روز دنیا، تربیت نیروی انسانی مجرب در حوزه تعاملات و روابط بین الملل و در نهایت ارتقای خدمات هوایی و فرودگاهی، ریلی و جاده ای از جمله مواردی است که جایگاه مشهدالرضا را به عنوان قطب تعاملات بین المللی کشور افزایش می دهد.

جنگ 12 روزه و پرچمداری بانوان در استقامت و پایداری؛ پشت هر مرد جاویدالاثر، یک زن مفقودالقصه است

زن قلب مقاومت

زهرا محسنی‌فر

وقتی آرمیتای 5 ساله خودش را پری دریایی با موهای بلند و لباس صورتی نقاشی کرد و شاهکار هنری‌اش را به رهبر انقلاب هدیه داد و موقع خداحافظی، مزه یک بوس خوشمزه را به آقا چشاند، تنها چند ماه از ترور پدرش می‌گذشت. دختری که رد خون را روی صورت متلاشی پدر دیده و فریادهای بلند مادر را شنیده بود، می‌توانست همانجا فرو بریزد و تمام شود اما مادرش در همان چند مدتی که بابایش پیش خدا رفته بود، به او یاد داد اسرائیل، جزیره آدم ‌بدهاست؛ همان‌ها که آدم خوب‌ها را شهید می‌کنند و اینطور بود که آرمیتا تصمیم گرفت اسرائیلی‌ها را دستگیر کند و بندازدشان جهنم. وقتی آرمیتای 16 ساله سخنرانی خودش را به زبان انگلیسی ارائه می‌کرد و رافائل گروسی، مدیرکل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی را مخاطب قرار می‌داد و از آن 6 گلوله‌ای می‌گفت که سرنوشت زندگی‌اش را عوض کرده، همه می‌دانستند پشت دختری چادری که انگیزه و اعتماد به نفس از سر و رویش می‌بارد، مادری ایستاده که با چنگ و دندان و یک‌تنه، پری دریایی را تبدیل به یک پارچه خانم کرده. راه به جهنم انداختن اسرائیلی‌ها را همسر شهید به فرزند شهید یاد داده بود.
قصه آرمیتا رضایی‌نژاد، ناداستان پرتکراری است. فهیمه‌‌سادات، دختر دهه هشتادی، شاید غم سنگین‌تری را به دوش می‌کشید. وقتی بعد از 3 ماه برزخی چشمش را باز کرد، مادری کنارش نبود تا گرد یتیمی را از سر و رویش پاک کند و دلداری‌اش دهد اما در دیدار رهبری چادر مادر شهیدش را به سر کرد و همان‌طور که از جراحت جانبازی روی ویلچر نشسته بود، وصیت پدر شهیدش را به یاد آورد که از او خواسته بود خوب درس بخواند تا در کارزار مبارزه با آمریکا، حرفی برای گفتن داشته باشد. فهیمه‌سادات حالا نمی‌تواند روی پایش بایستد اما نه حس ناتوانی در او دیده می‌شود و نه افسردگی و ناکامی. پدر و مادر، بذری در نهاد او کاشته‌‌اند که بی‌آفت و خوش‌محصول است و شعله‌ای در درونش برافروخته‌اند که پیشران پیشرفت‌های بزرگ است.
راستی وقتی آقا مهدی به خواستگاری دختر خانواده ردایی رفت، انگار جایی سر دوراهی دلدادگی و شیدایی گیر کرده بود. چه می‌گویند شاعرها؟! کشاکش عشق زمینی و آسمانی. شاه‌داماد هم دلش برای زهرا خانم غنج می‌رفت و هم نگران بود اگر شهید شود، دختر مردم چه سرنوشتی خواهد داشت. وقتی زهرا خانم با کمالات، شرایط سخت کار پاسداری را شنید، می‌توانست روزه شک‌دار نگیرد و خیلی ساده و محترمانه جواب رد بدهد و منتظر خواستگار بعدی بماند اما بله را آگاهانه گفت و پای مأموریت‌های 
30-20 روزه همسرش ایستاد و دل مرد میدان‌های جهاد و شهادت را قرص کرد که خیالش از بابت او راحت باشد. حالا که با 2 دختر یتیم از خاطرات عاشقانه‌اش با شهید مدافع حرم مهدی نعمایی می‌گوید و از نمازی که حاج‌قاسم در خانه آنها بر تربت شهادت آقا مهدی خوانده یادی می‌کند، صدایش لرزش ندارد و لبخندی به لبش نشسته و می‌توان برق امید و ایمان را در چشم‌هایش دید. همسر حاج‌هادی کجباف هم می‌توانست با دل خود کنار نیاید و به هر قیمتی شده پیکر عزیزش را یک بار دیگر در آغوش بگیرد اما وقتی داعش برای تبادل پیکر پای معامله آمد و پیشنهاد دریافت رقمی هنگفت را روی میز گذاشت، شاهزاده خانم احمدی‌زاده گفت راضی نیست یک ریال از بیت‌المال خرج تکفیری‌ها شود و چیزی که در راه خدا داده پس نمی‌گیرد. او شاید داستان مادر وهب نصرانی را شنیده بود اما تا در آن موقعیت کربلایی قرار نگرفت، عیار و قواره ایمانش معلوم نشد. حتماً حاج هادی کجباف یک عمر نگران بوده که مبادا در مأموریت‌های گاه و بیگاهش و در نبودن‌های پردامنه و پرتکرارش، حاجیه خانم آزرده شود و کم بیاورد و اگر خانمش بهانه می‌آورد و دلتنگی می‌کرد و مانعش می‌شد، معلوم نبود تکلیف آن عملیات‌های پارتیزانی در خاک عراق و سرنوشت نبرد بصری‌الحریر در استان درعای سوریه چه می‌شد. مردی که ذهنش درگیر خانه است، نمی‌تواند با قلبش بجنگد.
چه می‌گویم؟! وقتی صحبت‌های زهرا رحیمی را می‌شنوم، یقین می‌کنم هم او مشوق و برانگیزاننده حاج‌غلامعلی رشید برای جهاد مادام‌العمر بوده و شهادت سردار، میوه باغی است که نهالش را حاجیه خانم رحیمی غرس کرده و همین بانوی عارفه بود که آن سردار اعجوبه را تنهاترین سردار می‌نامید و در دلتنگی و تمنای شهادت به سیف دلداری‌اش می‌داد و می‌گفت مجاهد را مرگ در بستر و فراش هم چونان شهادت است.  اینگونه بود که حاجیه خانم فقط یک ساعت قبل از اذان مغرب او را می‌دید و در هوای بودنش نفس می‌کشید و بعدش، والسلام. خود شهید به او گفته بود انگار کن من جانباز قطع‌نخاعی‌ام و از من دل بکن و زهرا خانم دل کند، چه دل‌کندنی! از عباسش که آینه پدر در زهد و تقوا بود هم دل کند. عباسی که در دامن او پرورش یافت، حاجتی پیش خدا داشت که از مادر پنهان می‌کرد.
و زهرا خانم رحیمی زیر آوار فهمید حاجت پسرش شهادت در جوانی بوده.
اما عصمت احمدیان، سرنوشت مشترکی با زهرا رحیمی داشت. پیکر یکی از پسرهایش بعد از 8 بار مجروح‌ شدن و شهادت، 19 سال و 7 ماه در ‌ام‌الرصاص عراق مفقود شده و پیکر پسر دیگرش هم بدون سر به وطن برگشته بود. غم افزونش این بود که دخترش، جانباز 85 درصد شده بود اما فقط به این دلیل که داغدار 2 پسر و غمخوار دخترش شده، به او لقب «مادر ایران» ندادند. مادر شهیدان فرجوانی می‌توانست با شهادت و جانبازی فرزندانش تمام شود. عصمت خانم، زن بود و زن جنسی لطیف دارد. ریحانه است؛ به تندبادی می‌شکند اما خانم احمدیان همان روزهای پر تب و تاب جنگ تحمیلی از زیر بار شهادت فرزندان کمر راست کرد و استوار و محکم در پشت جبهه‌ها به کمک رزمندگان شتافت. بعد از جنگ هم برای بیش از 300 خانم بدسرپرست و بی‌سرپرست، شغلی دست و پا کرد و 30 تیم فوتبال را برای نوجوانان و جوانان شهرش سرپرستی کرد و لژیونر به عمان فرستاد و بازیکنانش سر از لیگ برتر درآوردند. همه این کارها را کرده بود اما به کارستان 2 گل‌پسرش غبطه می‌خورد. به اینکه ره صدساله را یک‌شبه رفته‌اند. اینها فقط نمونه‌هایی از زندگی زنان پرافتخار ایران است. سرگذشت و سرنوشت این مادران و زنان و دختران، انگار تکرار زندگانی ‌ام‌البنین و زینب و رقیه(س) است. چیزی در دل تاریخ و در پهنه اعتقادات و باورها بوده که در عصر ما عینیت و تجسم یافته؛ چیزی نه از جنس کلیشه، بلکه از جنس ریشه. فراز و فرود هزاران زندگی پرماجرا و متنوع که پدیده‌ای به نام شهادت غایت مشترک آنهاست، ما را به یک الگوی بی‌کلیشه رهنمون می‌کند. یک رهیافت دقیق و یک بینش عمیق در پس این ماجراهاست. می‌گویند امامت عاطفه در سرشت زنان است و فضیلت قوام در جوهره مردان. از این ‌رو مردان را قهرمانان جنگ می‌دانند و زنان را قربانیان آن اما حقیقت این است که مرد، امتداد اجتماعی تربیت زن است. جهاد، میدان حضور مردان و عرصه ظهور زنان است. بذر حماسه را مادران در نهاد پسران می‌کارند و مردان به پشتوانه همسران، سلحشور و بی‌پروا می‌شوند. مرد، روحیه‌ مقاومت دارد و زن، روح مقاومت است. مردهای بزرگ گاهی جاویدالاثر می‌شوند و زنان بزرگ همیشه مفقودالقصه‌اند. پشت هر مرد شهید، زنی است که شهادت را زندگی کرده است و چه دقیق و عمیق گفت که از دامان زن، مرد به معراج می‌رود.