علیرضا رجایی
انتخابات ریاست جمهوری اخیر هنوز محل مناقشه و بحثهای فراوانی است و به نظر میرسد که کشف علل ناکامی اصلاحطلبان، بیشترین حجم این گفتوگوها را در برمیگیرد. در مقابل، برخی نیروهای دموکرات برای توضیح و تبیین وضع جدید، مجموعهای از اصطلاح های سیاسی از جمله فاشیسم، پوپولیسم به کار گرفتهاند. با وجود این، نیروهای یاد شده که تا چندی پیش به دو گروه کلی تحریمی و مشارکتی تقسیم میشدند، اکنون نیز هیچ دورنمایی برای توافق در راستای عمل مشترک ارائه ندادهاند و همچنان بخش اعظم وقت خود را مصروف نقد یکدیگر مینمایند. بدین ترتیب، فعلاً به نظر نمیرسد دو گروه مذکور بتوانند اخلافها را از بطن روابط میان خود حذف کنند.
صرف نظر از تفاوت نظر عمیق میان نیروهای دموکرات، باید پذیرفت، وضع سیاسی بسیار پیچیده کنونی در ایران به نوبه خود تحلیل یافت دولت در جمهوری اسلامی را بغرنج کرده است. بدون چنین تحلیلی، تدوین هرگونه استراتژی سیاسی نیز ناممکن خواهد بود.
ملاحظه میکنیم غالب جریانهای سیاسی در داخل یا خارج ایران به دلیل نداشتن تحلیل سیاسی مشخص، فاقد استراتژی روشن و مشخص نیز هستند و متقابلاً تلاش میکنند با تعیین اوقات شرعی و عرفی موهوم برای مقطع سرنگونی و فروپاشی جمهوری اسلامی، این ضعف را پنهان نمایند. در واقع جریانهای یاد شده به جای سیر از تحلیل سیاسی به سوی استراتژی سیاسی به گمان خود راه میانبری پیدا کردهاند که براساس آن، سقوط جمهوری اسلامی را در نتیجه فشارهای بینالمللی با هر دلیل دیگری، قطعی فرض میکنند و ناچار آنچه میماند، تعیین وظایف و تکالیف مقلدان و هواداران در قبال این سقوط به اصطلاح «قطعی است» تقریباً در میان حجم وسیع نقدهایی که به اصلاح طلبان شده است، حتی یک نمونه وجود ندارد که تحلیل مشخصی از ماهیت دولت در ایران ارائه نموده باشد و حداقل از مسیر ارزیابی حجم سهمگین مقابلههای کینهجویانه با جنبش دوم خرداد، برای اصل این جنبش و رهبران آن، اصالتی را به رسمیت بشناسد.
آن چه طی 8 ساله پس از دوم خرداد به وقوع پیوست، مصداقی بارز از همان جنگ داخلی کم و بیش مستتر درون جامعه موجود بود که مارکس و انگلس در مانیفست خود به آن اشاره داشتند. این «جنگ داخلی» را میتوان در قالبهای مختلف از جمله در چارچوب شکاف در بلوک قدرت، شکاف دولت و جامعه مدنی و شکاف در میان دو سطح از جنبشهای پوپولیستی و دموکراتیک در ایران توضیح داد و در قدم آخر همگی آنها را در یک مدل کلی جاسازی نمود. این مدل کلی باید روشن سازد چگونه با وقوع دوم خرداد 1376 بورژوازی دولتی در بلوک قدرت و طبقه متوسط جدید در جامعه مدنی تقویت گردیدند و از مسیر این توانمندی فشارهای انحصارطلبانه بر طبقه کارگر و فشارهای ایدئولوژیک بر دانشگاهها و رسانههای عمومی تا حدودی کاهش یافت و در حاشیه آن، جناح مدرن بورژوازی تجاری تا حدی در مقابل بورژوازی تجاری سنتی، فرصت تنفس بیشتری پیدا کرد. در کنار آن، دستگاه ایدئولوژیک روحانیت و سرمایهداری بازار سنتی در بلوک قدرت تضعیف گردید و در پی آن، خرده بورژوازی سنتی در جامعه مدنی تا حدی موقعیت تهاجمی و سرکوبگرانه خود را از دست رفته دید. این تعارضات، موج مطالبه اساسی پس از دوم خرداد را برای تغییر دموکراتیک ساختار سیاسی، با عنوان جنبش اصلاحات، دامن زد. جنبش یاد شده که سطح میانهای از کل جنبش دموکراتیک در ایران را نمایندگی میکند، از آغاز تاکنون با سه موج اصلی اقتدارگرایانه روبهرو شده است، موج اول طی دو سال نخست دولت آقای خاتمی، معطوف به تعرضات پراکنده امنیتی- سیاسی به هر دو سطح دولت و جامعه مدنی بود که از محاکمه شهردار تهران و استیضاح وزیر کشور در مجلس پنجم تا قتلهای زنجیرهای، به شهادت رساندن نویسندگان و روشنفکران، توقیف مطبوعات و یورش به کوی دانشگاه در فاجعه هجدهم تیر 1378 را دربرمیگرفت. این موج، با وجود عمق خشونت آمیخته با آن، در انهدام جنبش اصلاحی ناکام ماند و در پی آن با انتخابات مجلس ششم و پیروزی قاطع اصلاح طلبان، رو به پیش بودن دموکراسیخواهی در ایران به اثبات رسید. اما بلافاصله پس از برگزاری انتخابات مجلس ششم، موج دوم اقتدارگرایی در قالب تعرضات همه جانبه نظامی- امنیتی آغاز شد و به شکلی کاملاً انفجاری، طی تنها چند ماه از اسفند 1378 تا زمان آغاز به کار مجلس ششم، پنج اقدام اقتدارگرایانه- ترور دکتر حجاریان، تهدید به ابطال انتخابات تهران، غائله کنفرانس برلین، تعطیلی گسترده مطبوعات و دستگیری فعالان مطبوعاتی و سیاسی- با هدف زمینگیر کردن حرکت دموکراسیخواهی صورت گرفت. این مشی، تا سال 1380 به شکل سازمان یافته تداوم پیدا کرد و با تشکیل دولت دوم آقای خاتمی در این سال، تا حدودی از شدت آن کاسته شد. برخلاف موج اول، موج دوم اقتدارگرا موفق شد با قطع ارتباط میان رهبران کفری- سیاسی جنبش اصلاحی با مردم، عقیم ساختن تلاشهای دولت و مجلس در سطح ساختار سیاسی، تداوم فشار به دانشجویان و دیگر فعالان سیاسی و فرهنگی و... جنبش دوم خرداد را از نفس انداخته، تا حد زیادی از مشروعیت آن در میان مردم بکاهد در نتیجه، این موج دوم اقتدارگرا، شوراهای شهرهای بزرگ، مجلس هفتم و ریاست جمهوری نهم از کف اصلاحطلبان بیرون رفت و در کنار آن، مقاومت دانشجویی و اپوزیسیون داخل کشور مهار شد.
در حال حاضر موج سوم اقتدارگرایی با روند رو به گسترش بافت نظامی- امنیتی و استقرار تدریجی دولت جدید، آغاز شده است. موج سوم حکایت از آن دارد که در میان بلوک قدرت و طبقه حاکم ایران، اکنون جنگ سالاران به شکلی به یک طبقه (یا کاست) مسلط تبدیل شدهاند و مرجعیت سیاسی روحانیان حاکم تا حد زیادی از دست رفته است. در واقع، ترکیب کابینه اخیر که اکثریت آن دارای سوابق سپاهی، اطلاعاتی و دادگاه انقلابی هستند، در کنار حضور چشمگیر اعضای سابق جهاد- و مشارکت اندک حزب موتلفه- تاییدی بر سخن فوق، است. جنگسالاران، به دنبال یکپارچه کردن بلوک قدرت و مسدود ساختن منافذ و شکافهای داخل آن از یک سو و مهار گرایشهای دموکراتیک جامعه مدنی از سوی دیگر هستند و به همین جهت تغییر بافت کلان مدیران دولتی بو جایگزینی آنها با افراد جوان یا ناشناخته یکی از برنامههای اساسی آنهاست. (هر چند در عمل طبقه سیاسی جدید موج سوم، رفتهرفته با اتکا به منابع بیکران دولتی، به طبقهای اقتصادی تبدیل خواهند شد).
به نظر میرسد وضع به وجود آمده که از ابتدای انقلاب تاکنون بیسابقه بوده است، قدرت تحرک نیروهای دموکرات را تا حدود زیادی سلب خواهد کرد و از پویایی اندیشههای آزادیخواهانه در جریان عمل اجتماعی، به جمهوری اسلامی در حال پوستاندازی به شدت راستگرایانهای است که هسته اساسی آن را نه یک ایدئولوژی طالبانی، بلکه بیش از آن انحصار قدرت سیاسی با اتکا به درآمد نفت تشکیل میدهد. قدرت انحصاری یاد شده در پی ایجاد یک نومانکلاتورای* یکپارچه است که چنان که گفتیم، واجد ویژگیهای یک طبقه سیاسی- و نه اقتصادی- باشد. بنابراین، بخش ضعیف شده بلوک قدرت، برای بر هم زدن موازنه متصلب در حال تکوین، چارهای ندارد جز آن که به گونهای با تشکیل همه جبههها و ائتلافهای جدید، نیروهای جامعه مدنی را فعال نگاه دارد و از معدود فرصتهای ممکن، برای بازگشت به سطوح بالای نهادهای قدت سیاسی بهره گیرد.
در حال حاضر، برای برخی، پرسش اساسی این است که در صورت به ثمر رسیدن موج سوم اقتدارگرایی، اپوزیسیون چه سرنوشتی پیدا خواهد کرد؟ اگر تعریف لنین را بپذیریم که میگفت "اپوزیسیون، مفهوم مبارزه صلحآمیز و فقط پارلمانی، یعنی مفهومی است مربوط به وضع غیرانقلابی، مربوط به دورانی که انقلاب وجود ندارد،" در آن صورت شاید پاسخ به پرسش باالا این باشد که موج سوم از مفهوم اپوزیسیون عبور خواهد کرد.