گفتگو از: آرزو دیلمقانى
دولت پاکستان با واگذاری منطقه سوات به دست شبه نظامیان، آرامش را به این منطقه بازگردانده است. اما اینکه در آینده چنین تصمیمی منطقه و جهان را به چه سمتی سوق میدهد موضوع گفتوگوی دیپلماسی ایرانی با میرمحمود موسوی، سفیر اسبق ایران در پاکستان است.
دولت پاکستان با واگذاری منطقه سوات به دست شبه نظامیان، آرامش را به این منطقه بازگردانده است. اما در آینده چنین تصمیمی منطقه و جهان را به چه سمتی سوق می دهد موضوع گفت و گوی دیپلماسی ایرانی با میر محمود موسوی، سفیر اسبق ایران در پاکستان است.
دولت پاکستان بخش سوات را در اختیار افراطیون قرار است. ابعاد مختلف این مسئله و آینده آن را چگونه ارزیابی می کنید؟
من این مسئله را خیلی قابل پیش بینی نمی بینم چراکه حرکتی بسیار مقطعی است. اگر در چارچوب همین مقطع زمانی و همینطور از نظر وسعت جغرافیایی منطقه سوات در نظر بگیریم، قطعا این مسئله در قدمهای اول بازگشت امنیت سوات را به همراه خواهد داشت. اما این مسئله به همینجا محدود نخواهد شد و میتواند جنبه های دیگر هم داشته باشد. اول اینکه تا چه میزان در پیاده کردن آنچه که به عنوان شرع در آنجا عنوان می شود ابعاد مختلفی به خودش خواهد گرفت. در قدمهای اولیه 6 وجه شرعی مطرح شده که شامل بخش قضاوت، تجارت، آموزش و ... است. اما آیا اینها قابل اجرا هستند. مسئله پیاده کردن شرع آنهم در منطقهای که بیشتر حالت قبیلهای دارد، احتیاج به سازوکارها و نیروهای انسانی خودش دارد. به علاوه برداشتهای مختلفی که از شرع وجود دارد اینها همه جزو مسائلی است که ابتدا باید حل و فصل شود تا بتواند پیش برود.
به نظر می رسد آنچه در ذهن برخی از افراد در این باره شکل می گیرد تصوری است از اجرای شرع در چندین دهه پیش از این در این منطقه. اما از طرف دیگر عمده کسانی که در حال حاضر مدعی این خواسته هستند، نسل های جدیدی هستند که با گذشتگان خود تفاوت دارند.
این مجموعه کلاف سردرگمی است که ارائه تصویر روشنی از آن تقریبا غیر ممکن است، ولی در قدمهای اولیه از آنجا که درگیریها را کاهش و یا پایان می دهد، مثبت تلقی میشود. اما نمیتوان به ادامه این وضعیت چندان هم امیدوار بود. احتیاج به کار سنگین از سوی دو طرف، چه مقامات دولتی و چه پیرهای قوم در آنجا دارد که بتوانند اوضاع را مدیریت بکنند. این نکته اى را در مورد تاثیر این مسئله بر سایر مناطق نیز باید اضافه کنم. سوات جزو هفت منطقه فاتا (مناطق قبایلی تحت کنترل دولت) نیست. سوات اضافه بر آنها است. اولین سوالی که به ذهن انسان می رسد این است که آیا این مسئله توسعه پیدا خواهد کرد؟ تاکنون زمزمههایی که در اخبار نیز منعکس شده است شنیده ام.
اما اینکه همه مسائل را در یک جهت و یکسان ببینیم، این طور نیست. این هفت منطقه با رهبران مختلف ممکن است دیدگاه ها و نقطه نظرات مختلفی داشته باشند، اگر چه در بسیاری از بخش ها با یکدیگر اشتراک دارند. توازن منطقهای با سران قبیله، بافت قبیله و نفوذهای دیگری که در آنجا وجود دارد، همگی تاثیرگذار است. اکنون پیش از موقع است اگر که بخواهیم قضاوتی نهایی ارائه دهیم. اما این توافق ایده ای را مطرح کرده است که هم در نزد دولتیهای پاکستان، هم در میان حامیان دولت پاکستان در امریکا و اروپا پیرامون آن صحبت شده است که شاید موضوع پذیرش درجهای از پیاده شدن شرع نکته مثبتی باشد. اینها ابعاد مختلف قضیه است اما تصویر قطعی از قضیه رادرحال حاضر نمی توان ارائه داد.
اکنون این مسئله مطرح می شود که طالبان توانایی احیای دوباره خود در این منطقه را پیدا خواهد کرد و می تواند دوباره باعث بروز مشکلاتی در منطقه به خصوص در افغانستان شود. آینده طالبان را با اجرای این توافقنامه چگونه ارزیابی می کنید؟
اگر منظور از منطقه، منطقه سوات باشد، پیش از این توافقنامه اخیر در رسانه های پاکستان دیدم که نوشته شده بود، 95 درصد از منطقه سوات در اختیار طالبان است. بنابراین چه خود را بازسازی بکنند و چه نکنند، در آنجا دارای قدرت و توانایی هستند. بخشی از این قدرت، قدرت خودشان بالذات است و بخشی هم مربوط است به برنامه های اشتباهی که طرف مقابلشان در این مدت پیاده کرده است و باعث تحریکشان شده است. اما اگر منطقه را بزرگتر بگیریم ینى شامل مناطق هفتگانه میتوان به 2 مطلب اشاره کرد: اول اینکه طالبان توسط رسانههای غربی ضعیف یا قوی نمایانده میشوند.
اینها در آنجاوجود داشته و دارند. عملیات امریکاییها به دنبال جریان 11 سپتامبر، آسیبهایی به آنها رساند و تا مدتی آنها را در حالت منفعل قرار داد اما هیچگاه این آسیبها به نظر من به بالاتر از 20 درصد نرسید و طالبان 80 درصد از نیروهای خود را حفظ کردند. به دنبال این مسئله واقعه دیگری اتفاق افتاد. اشتباه غربیها در لشکرکشی به اینجا و پس از آن عملیاتی که برروی انسانهای بی گناه انجام دادند و مردم عادی را به قتل رساندند موجب تحریک های محلی و قدرت گرفتن بیشتر طالبان شد و آنها توانستند حمایت های مردمی بیشتری را به سمت خودشان جلب و جذب کنند.
اخیرا دیگر در رسانه های غربی گزارشی در خصوص حذف طالبان نمیبینیم. حتی مقامات غربی نیز خواستار حذف طالبان نیستند، بلکه در پی مذاکره هستند. چون ظاهرا آنها را به عنوان بخشی از جامعه افغانستان پذیرفته اند. روز گذشته مشاور وزیر دفاع امریکا، که نامش در گزارش نیامده بود اشاره کرده بود که ما در 95 درصد از موارد در حال مذاکره با طالبان هستیم. این ابعاد بسیار گستردهای دارد. در گذشته تصور این بود که با یک بخش های بسیار جزئی این مذاکرات انجام می گیرد. باید منتظر اخبار بیشتری در این زمینه بود ولی در حال حاضر، نتایج اولیهای که می تواند از این اخبار گرفت این است که:
1- طالبان به عنوان بخشی از جامعه افغانستان و بخشی از جامعه پاکستان پذیرفته شده است.
2- مذاکره به عنوان یک روش جدی، جدای از عملیات نظامی پذیرفته شده است.
3- بخشی از ایده های طالبان به عنوان پیاده کردن شریعت پذیرفته شده است.
این سه تحول بسیار جدی هستند که می تواتند به دنبال خود آثاری تعیین کننده همراه با بازنگری در ساختارها به وجود آورند که البته باید منتظر آنها بود.
گروه طالبان و افراط گراها، گروه های تمامیت خواهی هستند که مسلما تنها به منطقه سوات بسنده نخواهند کرد و در آینده بخش های دیگری را طلب خواهند کرد. آیا به نظر شما این مسئله ادامه خواهد داشت؟
اگر قضاوتی نسبت به 10 سال اخیر داشته باشیم، این نحله فکری که نوعی از افراط گرایی و بینش اسلامی در آن دیده میشود رو به گسترش و توسعه است و از نظر جغرافیایی چه در خود این منطقه یعنی افغانستان و پاکستان و چه در منطقه شبه قاره در حال توسعه است. یعنی آثار چنین مسائلی را حتی میتوان تا هند مشاهده کرد. مسئلهای که تا 5 سال پیش تصور آن هم نمیرفت. این نحله فکری متاسفانه در حال یافتن طرفدارانی است. یعنی برداشتی از اسلام که به نظر من برداشت مدرن و نویی است و با برداشت های سنتی تفاوت دارد و یک برداشت افراط گرایانه است.
گاهی تلقی میشود که این برداشتها، برداشتهای سنتی است. در حالی که سنت گرایی غیر از این است. ما در سنت شبه قاره، اسلام مداراگرا را داریم. اسلام سنتی در این منطقه، اسلام صوفیانه است نه اسلام تند. در شبه جزیره عربستان وهابیت در سده هاى اخیر به وجود امده ولی این تندروی ها رادر شبه قاره هندوستان نداشتیم و نمی توانیم نام سنتی را بر روی آنها بگذاریم.
جای نگرانی است که این نحله فکری در حال گسترش است ولی یکی از عوامل این گسترش نحوه مقابله است. باید نوعی از تعامل ایجاد شود که مانع این اتفاق شود و فضای مناسب برای رشد این طرز تفکر را به وجود نیاورد.