* جریانات تاثیرگذار در فضای سیاسی آن روز چه جریاناتی بودند و کدام جریان در شما تاثیرگذار بود؟
** امام خمینی(ره) هم برای خانواده ما، پدرم و من شناخته شده بود. در نتیجه این جو ما را متوجه یک سری مسایل خاص میکرد. بعضاً شهید مطهری و شهید مفتح و مرحوم شریعتی به عنوان نسل نو آن زمان توجه ما را جلب کردند تا زمانی که ما جذب شهید بهشتی شدیم و با دیگر عزیزان و شهید باهنر و آقای هاشمی و... روبهرو شدیم و حزب هم آن موقع به عنوان یک سمبل وحدت نیروهای انقلاب و مجموعه نیروهای وابسته به انقلاب تلقی میشد.
هر چند در بحث شهید بهشتی حتی در بین بچه مسلمانهای خط امامی تردیدهایی نسبت به ایشان صورت میگرفت اما یک روند به سمت شکلگیری انسجام نیروهای انقلابی پیرامون شهید بهشتی را شاهد بودیم. جریان سومی هم از دل این مجموعه بیرون آمد متشکل از گروههای نهضت آزادی و طرفداران جریانی که دولت موقت را تشکیل دادند به اضافه جریان مجاهدین خلق که به آن سمت تعلق داشتند. جبههگیری شکل گرفته بود و بیشتر جریان امام(ره) و انقلاب به سمت شهید بهشتی گرایش داشتند و جذب او شدند. در آن ایام جریان سومی هم داشت شکل میگرفت که انشقاقی از حزب بود. این جریان نه بنیصدر بود و نه سر موافقت با حزب داشت.
* ریشههای ایدئولوژیک حزب جمهوری اسلامی چگونه پایهریزی شد؟
** به عنوان یک گروه سازمانیافته اسلامی خود را مینامیدند و از طرف سایر گروهها به ویژه چپها ـ که خود مدعی همه چیز بودند ـ مانند گروه بابک زهرایی و تودهایها و گروههایی با گرایش چپ، مجموعه اینها فکر میکردند یک حرکت عظیم مردمی و بدون سازمان و ساختار شخصی شکل گرفته و همه اینها در آن دخیل هستند و سهمشان را در انقلاب باید به دست بیاورند. در این سهمخواهی فعالیتهای مختلف به اشکال مختلف صورت گرفت. مناظره در تلویزیون با شهید بهشتی، عدم شرکت در رفراندوم، ادعای شرکت در تظاهراتهای مختلف و شقوق مختلف که در آن ایام مطرح بود. به دنبال سهم بودند. منافقین یک مقداری سازمانیافتهتر و تهاجمیتر بودند و میخواستند قدرت را به سمت خودشان بگیرند. هرچه جلوتر آمدند فهمیدند افرادی دست آنها را خواندهاند و دیدند که نمیتوانند امیال خود را تحقق بخشند. یکی از چهرههایی که با درایت این مسیر را هدایت میکرد شهید بهشتی بود، به ویژه در انسجام برخی از نیروهای انقلاب نقش ایشان در مباحث مربوط به قانون اساسی را شاهد بودیم. در تظاهراتهای مختلف، در جریان راهپیمایی روز 16 شهریور که بعد از آن حادثه 17 شهریور رخ داد. سخنران برنامه در میدان آزادی شهید بهشتی بود. در شورای انقلاب، افرادی که این شوراها را میشناختند به نقش ویژه ایشان واقف بودند.
در آن ایام متاسفانه شایعاتی در جهت تخریب ایشان وجود داشت. در نتیجه این روند خیلی جزییاتی بود که من اشاره نمیکنم و به کلیات میپردازم، از یک سو گروههایی مثل نهضت آزادی و از سوی گروهکهای انحرافی مثل گروهک فرقان که شهید مطهری را ترور کردند.
مجاهدین خلق هم دستشان رو شد. در جریان استیضاح بنیصدر و رای به عدم کفایت سیاسی او این گروه با بنیصدر یکی شدند و در مقابل نظام ایستادند. شروع جنگ، جریانات مربوط به تجزیه ایران و جریاناتی که به دنبال ایرانستان کردن ایران بود، بهشتی در این جریان در شورای انقلاب جریان انقلاب را هدایت میکرد و بلافاصله حزب را شکل دادند و حزب چتری شد برای هماهنگی بین مسوولین که از تجربه حکومتی برخوردار نبودند. این مساله کینه معارضین را بیشتر میکرد به خصوص کینه شهید بهشتی که معمار این حرکات بود. در نهایت روز ششم تیر با سوءقصد به آیتالله خامنهای و روز بعد از آن حادثه هفت تیر را به وجود آوردند. حادثه هفت تیر نقطه عطف این تقابل و کینهتوزی بود.
* برخی معتقدند شهید بهشتی حزب را در حد یک عبادتگاه میدانست، تحلیل شما در این رابطه چیست؟
** مجموعه فعالیتهایی که ایشان کردند و خدمت به مردم و اسلام اگر عبادت نیست، پس چیست؟ وقتی مرحوم بهشتی این کارها را انجام میداد یعنی عبادت میکرد و حزب به راستی عبادتگاه میشود چون محل تلاشهای ایشان بود. با این دیدگاه وسیع و مثبتی که ایشان در پیشبرد امور داشتند، بعد معنوی و کار برای تبلور دادن و شکل دادن به همه ایدهآلهای مبارزاتی، حقیقت این جمله است. ببینید، علما و مراجع اسلام، سالهای طولانی تلاش میکنند تا این مفاهیم را زنده کنند. امام آمد و انقلاب اسلامی پیروز شد و این نقش به دست چند تن از علما به خصوص شهید بهشتی واگذار شد. از این منظر بنگرید که او با چه ایدهآلی مطلب را نگاه میکند و با چه عشق و علاقهای روند پیروزی انقلاب و تثبیت انقلاب را مینگرد. اینکه بعدها در درون این مجموعه هر کدام در گوشهای مسوولیتها را طعمه تلقی کنند و شکل دیگری از نوع خدمترسانی را بخواهند نشان دهند خلاف نگاه مرحوم بهشتی و کسانی است که با ایشان کار میکردند که با انگیزههای شیعی پیروز شده و یک حکومت شیعی شکل دادند.
از این منظر چه عبادتی بالاتر از این و چه نگرشی عمیقتر از این. نظامی برآیند همه تلاشهای تاریخی علما (تداوم کار ائمه هدی) بخواهند این سیستم را هدایت کنند و اینکه ما چقدر موفق شدیم در قالب ایدهآل همه تلاشگران این عرصه ارزیابی آن به عهده مردم است.
* با توجه به سابقه منفی احزاب در ایران چه عاملی سبب گرایش مردم به حزب جمهوری اسلامی گردید؟
** حزبی که ما از آن سخن میگوییم باید بنگریم که در چه جو و شرایطی شکل گرفت. احزاب به هر حال، تعریف خاص خودشان را دارند. حزب به وجود آمد برای آنکه بتواند رابط حاکمیت و مردم باشد. حزب میآید تا بتواند یک سری مفاهیمی را تعریف کند و شکل عملیاتی به آن بدهد و از طریق انتخابات و تلاشهایی که میکند به قدرت برسد. اینکه چرا حزب به وجود میآید، دلایل خاص اعتقادی و ایدئولوژیک و دلیل قدرتخواهی سایسی دارد که بخشی از آن برمیگردد به ریشههای اقتصادی. در کشورهای مختلف انگیزههای به وجود آمدن حزب متفاوت است. توجه کنیم، حزب در ایران بر اساس کدام خاستگاه و به چه دلیل شکل گرفت. هدف مصون کردن انقلاب و آن جریان ایدهآلیستی حاکم بر انقلاب و نظام نوپای اسلامی ما بود. اصل حزب در قبل از انقلاب سابقهاش منفی بود. احزاب در آن موقع منویات بیگانگان را دنبال میکردند. احزاب ضرورت کشورها است. تودهوار نمیشود کشور را اداره کرد. اصل حزب را نمیتوانیم منفی ارزیابی کنیم. اصل حزب مثبت و سازنده است و سیستمهای نوین حکومتی و با گستردگی آراء مردم به غیر از احزاب نمیشود انتظار اداره درستی داشت و اصل حزب به هیچوجه مذموم و محکوم نیست. حالا سابقه منفی از احزاب قبل از انقلاب و سابقه خاص احزاب بعد از انقلاب جای مطالعه دارد.
* چزا حزب شما عنوان جمهوری اسلامی را برگزید؟
** جمهوری یعنی عامه مردم و اسلامیت هم اینکه اکثریت قریب به اتفاق مردم مسلمانند و به خصوص اینکه جریانی که منجر به استقرار حاکمیت با تلفیق این دو مفهوم شد یک مرجع تقلید بود و بدنه بسیجکننده مردم، روحانیت بود.
در تهران عمده این جریانات را روحانیت هدایت میکرد. نقش شخصیتی مثل دکتر شریعتی هم در احیای مفاهیم اسلامی در دانشگاه نیز قابل تامل است. در شکلدهی برخی حرکتهای روشنگرانه به عنوان یک عنصر دانشگاهی باید اذعان کنیم او هم به نحوی مقید به مفاهیم اسلامی است و او به عنوان یک روشنفکر مسلمان مخاطبش مردم مسلمان بود و در مقابل جریان چپ بود. دهه 50 جو حاکم بر مبارزات سیاسی چپزده است. همه این جریانات در مبارزه بودند. جو دانشگاهها و مبارزات چپ بود حرکت مرحوم شریعتی این بود که بسیاری از جو مبارزاتی را به سمت اینکه آشکارا تمایلات چپ داشتند به تمایلات اسلامی برگرداند. مبارزانی نظیر آیتالله طالقانی، آیتالله خامنهای، آقای هاشمی، شهید باهنر و شهید مظلوم بهشتی با محمل قرار دادن مسجد مبارزه را به پیروزی رساندند.
البته همان موقع هم افرادی بودند که شعار حکومت اسلامی میدادند که امام اصلاً نپذیرفت. عدهای هم خواهان جمهوری دموکراتیک اسلامی یا جمهوری خلق اسلامی بودند. امام تنها جمهوری اسلامی را پذیرفت، نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر. یعنی خواست اصلی مردم باید عملی میشد و خواست اصلی مردم اسلام بود. مردم هم اسلام خواستند. جامعهشناسی قوی حضرت امام که جامعه را خوب میشناختند و میدیدیم که چگونه تاکید میکند و مجلس شورای اسلامی را راس امور معرفی میکند و عصاره فضائل ملت میخواند.
از این منظر میبینیم که امام چقدر مقید به جمهوریت است. جمهوریتی که اسلامیت آن را شکل میدهد. مردم اسلام را میخواهند، تعبیه شده در قانون اساسی و نهادهای مدنی. عدهای دوباره برگشتند و مفاهیم حکومت اسلامی را برای نفی اراده مردم دنبال میکنند و در مقابل عدهای میگویند با اسلام کاری نداشته باشید و سکولاریسم را میخواهند. اکثریت قریب به اتفاق مردم مسلمانند. رابطه اسلامیت و جمهوریت به عنوان یک اصل و چارچوب اصلی نظام و قانون اساسی است و باید سعی کنیم این مفهوم را حفظ و در چارچوب آن حرکت کنیم.
* حرف آخر؟!
** خداوند عاقبت همه ما را به خیر کند.