رابرت هانتر
به نظر میرسد که بحث و رایزنی در آمریکا دربارهء جنگ در عراق دربارهء استراتژی است، اما در واقع دربارهء تاکتیکها است و این در حالی است که آمریکا تلاش میکند تا بدون تغییر اهداف و سیاستهای خود در خاورمیانه، آسیبها را کنترل کند. یک ارزیابی استراتژیک برای پیدا کردن راهی برای برخورد، نه تنها در مسالهء عراق، بلکه با دیگر مشکلات منطقه مورد نیاز است.
دولت بوش توصیف دیدگاه خود در عراق را با نام «ماندن در راه» متوقف کرده است، هر چند تعریف پیروزی در طول زمان تغییر کرده است. امروز دولت آمریکا، پیروزی را به عنوان جلوگیری از یک جنگ داخلی و حفظ یک دولت ساده توصیف میکند و این در زمانی است که خشونتهای فرقهای به جنگ داخلی سطح پایین تبدیل میشوند و این تهدید را به وجود میآورد که عراق را تجزیه کند.
مخالفان دیدگاه دولت به دنبال راهی برای خروج نظامیان آمریکایی از منطقهء خطر در عراق هستند.
برخی نتایج غیرمحتملی را ترسیم کردهاند; نتایجی همچون یک دولت تقسیم شده بین سنیها، شیعیان و کردها. برخی هم از افزایش عقبنشینی نظامی دفاع میکنند که هم خطرات تروریسم ناشی شده از عراق و همچنین فروپاشی نفوذ آمریکا در منطقه را مورد چشم پوشی قرار میدهد.
در حالی که چنین مجموعهای از گزینههای ضعیف وجود دارد، گام کلاسیک سیاستمداری، تغییر واژگان مورد بحث و گستراندن آن به گونهای است که یک بخش، هر چند هم دشوار، دیگر بر دیدگاه دیگری حاکم نمیشود.درخاورمیانه این به معنای حفظ اصول اساسی، منافع، ارزشها و سیاستهای آمریکاست. این اصول عبارتند از: منطقهای که نسبتاً با ثبات است; جریان آزاد نفت و گاز به آمریکا و دیگر بازارهای خارجی; یک اسراییل ایمن; جوامعی که منبع تروریسم نیستند و به آرامی در حال مدرنیزه شدن هستند و قدرت آمریکا که در صورت نیاز در حال آمادهباش است، اما بر یک اساس روزانه در همه جا حاضر و حضور آن الزامی نیست.رند در ادامه پنج گام بزرگ را برای دستیابی به این اهداف پیشنهاد میکند:
نخست، بیان دوبارهء اولویتها درعراق به عنوان توسعهء دولتی که میتواند بر خود در یک صلح نسبی حاکمیت کند. این مساله باید با درک آنچه که واقعاً برای آمریکا مهم است; آغاز شود: جلوگیری از آنکه عراق به یک تهدید درمنطقه تبدیل شود. این امر شامل اجازه به ترکیه است که بداند آمریکا مخالف یک کردستان مستقل است و از قدرت نظامی خود برای براندازی فعالیتهای گروه پ. ک. ک که در عراق علیه ترکیه فعالیت میکند، استفاده خواهد کرد.
این مساله نیازمند آن است که به عربستان سعودی یک بار و برای همیشه گفته شود که همهء سرمایهگذاریهای اتباع خود را برای فعالیتهای گروههای تروریستی چه در عراق و چه در مناطق دیگر متوقف کند. مهمتر از آن این مساله شامل تلاش همهجانبه برای مشارکت قدرتهای منطقهای برای کمک به طراحی دوبارهء امنیت و سیاست در عراق است.این امر به گام دوم منجر میشود. آمریکا به این مساله نیاز دارد که ببیند دیگر نمیتواند آنچه را که سعی کرده از پایان جنگ خلیج فارس به بعد در سال 1991 انجام دهد، ادامه دهد.
آمریکا میخواسته همزمان عراق و ایران را متعهد کند و از آنها بخواهد که بر اساس منافع آمریکا بدون توجه و یا توسعهء منافع خود رفتار کنند.اگر ایران به برنامهء سلاحهای هستهای )!( خود ادامه دهد، این اقدام حداقل تا حدی پاسخ به نگرانیهای ایران از یک حملهء احتمالی نظامی آمریکاست که پس از حمله به عراق طراحی شد.از نظر استراتژیک، ایران بخواهد بازرسی سرزده از تاسیسات هستهای خود را بپذیرد و حمایت خود را از گروههایی نظیر حزب الله متوقف کند، ایرانی خواهد بود که تهدید کمتری را برای موقعیت آمریکا در منطقه تحمیل میکند.
اما حتی تلاش برای رسیدن به آنجا نیازمند آن است که آمریکا معاملهء بزرگی را مدنظر داشته باشد: تبادل در زمینهء رفتار خوب ایران در قبال تضمینهای امنیتی و ورود دوبارهء ایران به جامعهء بینالمللی.یک چنین معاملهء بزرگی نیازمند گفتوگوهای مستقیم آمریکا با ایران خواهد بود.
واشنگتن هنوز حتی از بررسی چنین معاملهای و یا حتی اجازه به گفتوگو کنندگان اروپایی برای گذاشتن آن بر روی میز خودداری میکند.گام سوم برای آمریکا شناخت این مساله است که جستوجو برای رسیدن به قرارداد صلح بین رژیم صهیونیستی و یک دولت مستقل فلسطینی به یک ضرورت استراتژیک تبدیل شده است.
موضع آمریکا چه مثل آن باشد و چه نباشد، در بین همهء جهان اسلام و هم پیمانان اروپایی آن نیازمند این مساله است که نقش خود را به عنوان مصلح - با شدت و بدون توقف- و بدون انحراف از هدف خود احیا کند.
گام چهارم، افغانستان است; جاییکه طالبان در حال بازگشت هستند. آنچه که در افغانستان وجود ندارد، هماهنگی و انسجام تلاشهای غیرنظامی است که ابزار اساسی حاکمیت و توسعهء خوب به شمار میرود.
همچنین منابع کافی برای انجام وظیفه طی سالهای متمادی که به آن نیاز خواهد بود، وجود ندارد. اروپاییها باید انتظار داشته باشند که رهبری را بر عهده بگیرند که شامل یک نقش مستحکم و با سرمایهگذاری خوب برای اتحادیهء اروپاست که تاکنون تا حد زیادی در حاشیه بوده است.
بالاخره اگر آمریکا نمیخواهد که در نتیجه مشارکت نظامی در خاورمیانه از پا در بیاید، باید ایجاد یک سیستم امنیتی جدید منطقهای را افزایش دهد که به طور بالقوهای همهء کشورهای منطقهای را که آماده میشوند; مسیر امنیت متقابل را به جای تلاشها در بزرگتر کردن و توسعهء ملی انتخاب کنند، درخود جای میدهد.
اینکه چنین سیستم امنیتی چطور عمل خواهد کرد، نیازمند آن است که با دقت مد نظر قرار گیرد و هیچ مدلی از سیستم دیگر- همچون ناتو- احتمالاً معتبر نخواهد بود. اما هدف باید روشن باشد; سیستمی که در ابتدا بر اساس کشورهای منطقهای است که در آن آمریکا و همپیمانان اروپایی آن نقش داور را در زمان مورد نیاز ایفا میکنند.این پنج گام نیازمند بصیرت، رهبری و سیاستمداری است.
حتی پس از آن، از اطمینان برای موفقیت بسیار دور هستند. اما تلاش در این زمینه گزینهء بهتری نسبت به اجازه دربارهء رایزنی بر سر عراق و تمرکز بر مسایل محدود و تاکتیکی است که هیچ راه خروجی را برای آمریکا پیشنهاد نمیدهد. مشخص شده که این راه برای منافع آمریکا در منطقه و فراتر از آن جادهای به سوی شکست است.