تاریخ انتشار : ۰۸ بهمن ۱۳۸۸ - ۰۷:۲۱  ، 
کد خبر : ۱۳۳۱۵۳
تشکیل انجمنهای مخفی در عصر مشروطه تحت تاثیر احزاب سوسیال دموکرات

کلوپهای زیرزمینی


 دکتر گلناز سعیدی
در بررسی پیدایش احزاب سیاسی می‌بایست نخست به چگونگی فعالیتهای جمعی و همکاریهای سیاسی پیش از نهضت مشروطیت نگریست. تا قبل از پیروزی نهضت مشروطیت تشکیلات سیاسی که تا حدی عهده‌دار رهبری فعالیتهای زیرزمینی بودند، انجمن مخفی نام داشتند که زمان پیدایش آنها به اواخر سلطنت ناصرالدین‌شاه و اوایل زمامداری مظفرالدین‌شاه می‌رسد.
از ابتدای قرن چهاردهم هجری، معدودی دست به یک‌سری اصلاحات در امور دولتی و حکومتی زدند. اینان دو هدف را دنبال می‌کردند: یکی انسداد نفوذ بیگانگان از راه اصلاحات نظامی و دیگری اصلاح ساختار حکومت. این آغازگران شروع به مقایسه اوضاع ایران و علل عقب‌ماندگی کشور نسبت به کشورهای اروپایی نمودند و علل اصلی عقب‌ماندگی را در عدم وجود قانون، امنیت و آزادی برآورد کردند.
سیدجمال‌الدین اسدآبادی از اتحاد مسلمانان جهان (پان‌اسلامیسم) سخن می‌گفت تا در مقابل تجاوزات غرب مقاومت کنند. او بر این اعتقاد بود که براندازی حکومت‌های مستبد تنها در پرتو آموزش فرهنگی و بالا بردن آگاهی مردم میسر است. گفته می‌شود که هدف سید، برقراری جمهوری و مشروطیت بوده است و عده‌ای از رهبران مشروطه با وی ملاقات کرده و بدون شک تحت تاثیر افکار او قرار گرفته بودند. از جمله می‌دانیم که ملک‌المتکلمین، سیدمحمد طباطبایی و حاج محمدحسن امین‌الضرب پدر حاج حسین امین‌الضرب وی را دیده و تحت تاثیر افکار او قرار گرفته بودند.(1)
از دیگر افرادی که از سال 1273 ه ـ ق مکررا خواستار اصلاحات گردیده است میرزاملکم‌خان بود. علیرغم اینکه سیمای سیاسی ملکم بسیار بحث‌برانگیز است، معهذا نمی‌توان منکر سهم عمده وی در بیداری افکار جامعه گردید. ملکم، ارمنی و تحصیل‌کرده فرانسه بود که پس از مراجعت به ایران، در مدرسه دارالفنون مترجم شده و سپس به همراه فرخ‌خان ‌غفاری با اتفاق هیئتی در 1273ه ـ ق به فرانسه رفت و در انعقاد قرارداد صلح پاریس بین ایران و انگلیس همکاری نمود. پس در مراجعت به ایران "فراموشخانه" را دایر کرد تا از آن طریق برنامه‌های اصلاحی خود را عملی سازد. فراموشخانه تشکیلاتی مخفی و شبیه لژهای فرماسونری اروپا بود، یکی از پژوهندگان به وجود شباهتهایی بین فراموشخانه و فرق صوفیه معتقد است و موفقیت فراموشخانه را معلول آشنایی مردم با آن‌گونه فرق قملداد می‌کند.(2)
فرق ‌صوفیه دارای تشکیلات سنتی و مذهبی بودند، در حالی که فراموشخانه هدفهای سیاسی را دنبال می‌کرد ملکم در پاریس به عضویت "لژ سر آمیتیه" که شاخه‌ای از "لژگراند اوریانت" بود درآمد و در ایران به برپایی فراموشخانه همت گماشت. فراموشخانه ارتباطی با لژهای اروپایی نداشت ولی در برخی اهداف مشابه آنها بود، از جمله پیشرفت توسعه و تحول، اخلاق و انسان‌دوستی. علل استفاده ملکم از تشکیلات شبه ماسونی ابتکار نبود، بلکه در اروپا نیز تشکیلات ماسونی الگویی بود جهت همورزی سیاسی و به گونه ماسونیگری در پیدایش و رشد افکار لیبرالیسم خاصه فرانسه و بلژیک سهم به سزایی داشت، سالها بعد ملکم طی مصاحبه‌ای با اسکاون بلانت شرق‌شناس معروف در مورد چگونگی ترکیب فراموشخانه اظهار داشت که، روح مذاهب مختلف عیسویت و تشکیلات انجمنهای مخفی فراماسونری را آموخته و سیاست و دانش اروپا را با دانش مذهبی آسیا تلفیق کرده است.(3) و در واقع هدف ملکم، تلقین مذهب با افکار نوین بود.
اما چون عقاید و اهدافش متناقض بودند، به زودی ایجاد سوءظن کرد. هر چند که ادعا می‌نمود افکار وی بدعت نیست، لکن واضح بود که پیآمد آنها، تغییر و تحول بسیاری به بار خواهد آورد. بنابراین شاه و روحانیون به او شک بردند و در 12 ربیع‌الثانی 1275، شاه، فراموشخانه را قدغن کرده، ملکم را تبعید نمود.
ملکم بعدها همراه میرزاحسین‌خان ‌مشیرالدوله به ایران آمد و مدتی در سفارت ایران در انگلستان فعالیت نمود و همانجا به چاپ و نشر روزنامه قانون مشغول گردید. طی مدت کوتاهی قانون در ایران محبوبیت بسیار یافت و با وجود این که قدغن بود اما به طور مخفی در بین عده‌ای پخش می‌شد. هدف ملکم ایجاد وحدت در بین طبقه روشنفکر بود تا آغاز به فعالیت سیاسی و درخواست اصلاحات کنند.(4) که البته این شیوه عوام‌فریبی بود و اصولا ملکم تمامی تلاش و فعالیت خود را در جهت اهداف استعماری به کار می‌گرفت.
ملکم معتقد بود که نحوه فعالیت سیاسی از طریق وحدت و همکاری است و برای برقراری این وحدت "مجمع آدمیت" را که مانند فراموشخانه و شبیه تشکیلات ماسونی بود برقرار کرد و به خصوص به همکاری بین اعضاء مجمع بسیار علاقمند بود. اعضاء مجمع را "آدم" می‌نامیدند و آنها می‌بایست متحدا به فعالیت بپردازند. او قبول داشت که ممکن است افکار خصوصی اشخاص متفاوت باشد، ولی بر این اعتقاد بود که هدف همه می‌بایست یکی باشد.(5)
اعضای مجمع نمی‌بایست نسبت به وضع مملکت خود بی‌تفاوت باشند. زیرا علت اصلی تمامی بدی‌ها، را بی‌علاقه بودن است. اعضاء مجمع می‌بایست با اصول هفتگانه آدمیت معتقد شند و در اجتناب از بدی، اقدام به نیکی، رفع ظلم، اتفاق، طلب علم، ترویج آدمیت و در حفظ نظم کوشا باشند.
در اواخر سلطنت ناصرالدین‌شاه همه‌گونه فعالیت سیاسی و اظهار عقاید اصلاح‌طلبانه مورد سوءظن قرار داشت و رسما ممنوع بود. ولی در دوران سلطنت مظفرالدین‌شاه، آزادی نسبی بیشتر گردید و در نتیجه، تعداد انجمنهای مخفی گسترش یافت که اصولا هدف اصلی آنها اصلاحات و محدود کردن قدرت سلطنت و دولت بود.(6)
انجمن مخفی، در ذیحجه 1322 به پیشنهاد سیدمحمد طباطبایی تشکیل شد.(7) باید در نظر داشت که پدر وی ـ سیدصادق ـ عضو فراموشخانه ملکم بود. ظاهرا سیدمحمد ارتباطاتی با فراماسونری داشته است.
بنا به گفته ناظرالاسلام کرمانی، هدف سیدمحمد طباطبایی از تشکیل انجمن مخفی، اساسی بود و می‌خواست از این طریق مردم را بیدا کند. به نظر می‌رسد که به مرور انجمن تندروتر شد، اما به درستی روشن نیست که آیا موسسین این انجمن از ابتدا تندرو بودند یا اینکه به تدریج به روشی قاطع‌تر و تندروتر گرویدند.
انجمن مخفی دارای نظام‌نامه بود و اعضاء آن را "فدایی" می‌نامیدند.
کرمانی می‌نویسد که آنها، قسم خورده بودند که در راه به دست آوردن عدالت‌خانه و مجلس کار کنند. طبق گفته وی هدف طباطبایی برقراری جمهوری بود.(8)
در یکی از جلسات انجمن مخفی، بحث درگرفته بود که تاسیس جمهوری با مشروطیت منافات ندارد و اضافه کرده بودند که در اصل، هدف، برانداختن بی‌عدالتی است، خواه از طریق جمهوری و خواه در پرتو مشروطه. بعضی از اعضاء این انجمن، علاوه بر سیدمحمد طباطبایی و ناظم‌الاسلام کرمانی، از این قرار بودند: شیخ‌محمد شیرازی ذوالریاستین، سیدبرهان‌ خلخالی، شیخ‌حسین‌علی ادیب‌ بهبهبانی، میرزاآقا اصفهانی (که وی را مجاهد نیز می‌نامیدند و بعدا وکیل مجلس شد). یکی دیگر از اعضاء مجدالاسلام کرمانی بود که در رجب 1323 همراه با میرزاحسن مدیر مدرسه، رشدیه، به خاطر فعالیتهای سیاسی توسط عین‌الدوله به کلات تبعید شد.(9)
ناظم‌الاسلام می‌نویسد که این انجمن مسئول ایجاد اتفاق و همکاری بین دو مجتهد بزرگ تهران، سیدمحمد طباطبایی و سیدعبدالله بهبهانی بود. انجمن دیگری نیز بنام انجمن ملی، همین ادعا را داشت.
انجمن ملی:
این انجمن به طور مخفی در محرم 1322 با 60 نفر عضو تشکیل شد. یکی از افراد فعال این انجمن، ملک‌المتکلمین بود که پسرش مهدی‌ملک‌زاده در تاریخ مشروطیت، از این انجمن سخن گفته است:
انجمن ملی را برای ایجاد وحدت و تمرکز فعالیتهای سیاسی انجمن‌ها تشکیل دادند و ماهیتی انقلابی داشت.
ملک‌المتکلمین معتقد بود که تا وقتی که قدرت در دست خود مردم نباشد، هیچگونه اصلاحاتی امکان‌پذیر نخواهند بود. هدف آنها آماده کردن راه انقلاب بود و بنا به قول ملکزاده، این انجمن سعی داشت که بین دو مجتهد بزرگ، سیدعبدالله ‌بهبهانی و سیدمحمد طباطبایی ایجاد همکاری نماید. عده‌ای از اعضای انجمن ملی انقلابی بوده و نقش موثری در جریان انقلاب مشروطیت داشتند. از آن جمله، میرزا جهانگیرخان مدیر روزنامه صوراسرافیل و سیدمحمدرضا مساوات، مدیر روزنامه مساوات و همچنین ملک‌المتکلمین و سیدجمال‌ واعظ بودند که هر دو از ناطقین بسیار نافذ و مبارزین سرسخت، یحیی دولت‌آبادی و برادرش علی‌محمد دولت‌آبادی که در طی انقلاب فعالیت بسیار داشتند، عضو این انجمن بودند. بعضی از اعضای این انجمن قبلاً با سیدجمال‌الدین ‌اسدآبادی آشنایی داشتند. از جمله، حاج‌سیاح و میرزا علی‌اکبر ساعت‌ساز و ذکاءالملک و یحیی میرزا.
از همه طبقات اجتماعی در اعضای این انجمن مانند مجتهدین بزرگ، تجار برجسته، ملاکین، کارمندان دولت و حتی یک نفر خان و یک نفر زرتشتی نیز عضویت داشتند. انجمن و به ویژه کمیته در طول انقلاب، مخفیانه رهبری این نهضت (نهضت مشروطه) را در دست داشتند. علل نارضایتی روزافزون مردم، وامهای سنگین ایران از روسیه بود که توسط شاه و درباریان به مصارف بیهوده می‌رسید، قرارداد جدید گمرکی 1320 با روسها که توسط نوز رئیس بلژیکی گمرک ـ منعقد شد، تجار را ناراضی گردانیده، از سوی دیگر نفوذ روزافزون خارجیان، علما را علیه حکومت برانگیخته بود. اوج فعالیت انجمنها بین سالهای 1322 تا 1325 بوده است.
این انجمنها سخت فعالیت می‌کردند تا از فرصت استفاده کرده به هدفهای خود نائل گردند.
درخواست عدالتخانه توسط انجمن ملی به علما قبولانده شد. ناظم‌الاسلام کرمانی و طباطبایی در امامزاده شاه‌عبدالعظیم به طور خصوصی از عدالتخانه صحبت کرده بودند، ولی اشتباها از قلم افتاده بود.(10)
در سال 1324، انجمنی دیگر به نام "انجمن مخفی ثانی" توسط سیدمحمد طباطبایی تشکیل شد تا استقلال بیشتری در عملیات داشته باشد و تعدادی از اعضاء انجمن مخفی در این انجمن نیز عضو بودند. به نظر می‌رسید این انجمن اهمیت چندانی نداشته و تنها "انجمن ملی" بوده که فعالیت قابل ملاحظه‌ای می‌کرده، عده‌ای از اعضای انجمن ملی کمیته‌ای به نام "کمیته انقلاب" تشکیل دادند که این کمیته با هدف پشتیبانی از مجلس فعالیت می‌کرد. ضمنا این کمیته با "سوسیال دموکراتهای روسیه" و "حزب همت" نیز ارتباط داشت.(11)
سوسیالیستهای روس از هرگونه کمک به ایرانیان دریغ می‌کردند، تا جائی که در نیمه دوم انقلاب بسیار موثر افتاد. اطلاعات موجود درباره این ارتباط چندان مورد توجه نیست، چرا که اکثرا مخفی بودند و رسمیتی نداشتند.
وزیر مختار انگلیس حدس زده بود که رابطه‌ای بین انقلابیون ایران و روس وجود دارد لیکن زیاد در آن‌باره نمی‌دانست، اسپرینگ ‌رایس که قبلا در روسیه بوده و رشد احساسات انقلابی را مشاهده کرده یود. عوارض آن را در ایران می‌شناخت. بنا به قول وی، کاملا واضح بود که این نهضت از قفقاز به شمال ایران رخنه کرده است.(12)
اسپرینگ ‌رایس در گزارش دیگری نوشته است که: رهبران این نهضت شناخته نیستند و به نظر می‌رسد که از شمال و شاید از قفقاز الهام می‌گیرند.
جنوب نسبتا آرام است و اضافه کرده بود که این نهضت در شمال، آذربایجان و تهران قویتر است و تعداد انجمن‌های سری افزایش یافته، در باکو و شمال ایران عده‌ای فدایی قسم یاد کرده‌اند که زندگی خود را وقف مصالح وطن خود نمایند. بین نهضت‌های روسیه و ایران شباهتهایی وجود داشت، فقدان رهبر، انزجار از دولت و فعالیتهای مخفیانه ولی اشکال ایران نداشتن پول، قشون و قدرت بود.
ادوارد براون در تاریخچه انقلاب مشروطیت که اثر وی هنوز مورد استفاده است و جنبه کلاسیک دارد، از این رابطه بی‌اطلاع بوده و فقط به قفقازی‌هایی که در قشون سپهدار بودند اشاره نموده است.(13)
و تعدادی از اعضاء انجمن مخفی در این انجمن نیز عضو بودند. به نظر می رسید این انجمن اهمیت چندانی نداشته و تنها "انجمن‌ ملی" بوده که فعالیت قابل ملاحظه‌ای می‌کرده، عده‌ای از اعضای انجمن ملی کمیته‌ای به نام "کمیته انقلاب" تشکیل دادند که این کمیته با هدف پشتیبانی از مجلس فعالیت می‌کرد. ضمنا این کمیته با "سوسیال دموکراتهای روسیه" و "حزب همت" نیز ارتباط داشت.(11)
سوسیالیستهای روس از هرگونه کمک به ایرانیان دریغ می‌کردند، تا جائی که در نیمه دوم انقلاب بسیار موثر افتاد. اطلاعات موجود درباره این ارتباط چندان مورد توجه نیست، چرا که اکثرا مخفی بودند و رسمیتی نداشتند.
وزیر مختار انگلیس حدس زده بود که رابطه‌ای بین انقلابیون ایران و روس وجود دارد لیکن زیاد در آن‌باره نمی‌دانست، اسپرینگ رایس که قبلا در روسیه بوده و رشد احساسات انقلابی را مشاهده کرده بود. عوارض آن را در ایران می‌شناخت. بنا به قول وی، کاملا واضح بود که این نهضت از قفقاز به شمال ایران رخنه کرده است.(12)
اسپرینگ رایس در گزارش دیگری نوشته است که: رهبران این نهضت شناخته نیستند و به نظر می‌رسد که از شمال و شاید از قفقاز الهام می‌گیرند. جنوب نسبتا آرام است و اضافه کرده بود که این نهضت در شمال، آذربایجان و تهران قویتر است و تعداد انجمن‌های سری افزایش یافته، در باکو و شمال ایران عده‌ای فدایی قسم یاد کرده‌اند که زندگانی خود را وقف مصالح وطن خود نمایند. بین نهضت‌های روسیه و ایران شباهتهایی وجود داشت، فقدان رهبر، انزجار از دولت و فعالیتهای مخفیانه ولی اشکال ایران نداشتن پول، قشون و قدرت بود.
ادوارد براون در تاریخچه انقلاب مشروطیت که اثر وی هنوز مورد استفاده است و جنبه کلاسیک دارد، از این رابطه بی‌اطلاع بوده و فقط به قفقازهایی که در قشون سپهدار بودند اشاره نموده است.(13)
بعضی از نویسندگان معاصر، شباهتهایی بین انقلاب روسیه و ایران قائل شده‌اند. بدون شک، عده‌ای از انقلابیون ایران از انقلاب 1905 روسیه الهام گرفتند، که درباره اطلاعات کمی در دسترس می‌باشد. پس از به توپ بستن مجلس، سوسیال دموکراتها علنا کمکهای موثری به مقاومت تبریز و نهضت شمال کردند.
شایان ذکر است که در اوایل قرن بیستم، تعداد بیشماری از ایرانیان، در جستجو کار به شهرهای جنوب روسیه و قفقاز مهاجرت کردند. اینان بدون شک با همه‌گونه عقاید سیاسی برخورد داشتند. منابع روسی تعداد این کارگران مهاجر را در 1905، 62000 نفر و در 1911، 200000 نفر گزارش داده‌اند. در 1904، روسها 71400 جواز ورود به خاک روسیه صادر کردند که %90 آنها از آذربایجان بودند. البته امکان داشت که عده‌ای نیز بدون جواز از مرز عبور کنند در 1891، %11 کارگران باکو ایرانی بودند و در 1903، 2/%22 بعضی از نویسندگان، از گروهی قفقازی که در میان انقلابیون ایرانی بودند صحبت کرده‌اند، ولی باید متذکر شد که همه آنها قفقازی و با تبعه روس نبودند، بلکه ایرانی بودند که به سبک قفقازی لباس می‌پوشیدند و به آسانی قابل تشخیص نبودند، به طوری که انسان نمی‌توانست حدس بزند کدام ایرانی و کدام قفقازی هستند.
در اوائل قرن 20 سوسیالیزم بین مسلمان روسیه رشد کرد و به زودی عده بسیاری، به خصوص در باکو که شمار زیادی از سکنه‌اش را کارگران صنایع نفتی تشکیل می‌دادند، پیروان این مکتب شدند. حزب سوسیالیست دموکرات روسیه به خصوص درصدد جلب اقلیت مسلمان روسیه بود و در 1905، حزب همت توسط عده‌ای از رهبران بلشویک، محلی، از جمله استالین، عزیزبیکف و زاپارادزه تشکیل شد.
"مرکز غیبی" آزادی‌خواهان در تبریز تشکیل شد که در حقیقت دارای تشکیلات کوچکتری بود که به صورت سری و مخفیانه فعالیت مینموده است. گفته شده است که برنامه آن برگردانی از برنامه اجتماعیون عامیون قفقاز بوده(14).
الگوی این انجمن "سویتهای روسیه" بودند که در انقلاب 1905 تشکیل شد. از اعضای برجسته آن، علی مسیو، حاج‌علی دوافرش، و حاج‌رسول صدقیانی بودند که در تبریز از نفوذ بسیاری برخوردار بودند و شاید مانند کمیته انقلاب، انجمن را مخفیانه هدایت میکردند. به نظر می‌رسد که همه اعضای این انجمن تحت رهبری باکو نبوده‌اند و عناصر مذهبی نیز در آن فعالیت داشتند.
مجلس در آن دوران دچار ضعف شدیدی شده و ظاهرا به نظر می‌رسید که تنها مدافعین مجلس انجمنها بودند. دولت‌آبادی در کتاب حیات یحیی، به انجمن‌های "برادران دروازه قزوین"، "مظفری"، "شاه‌آباد" و مجاهدین اشاره نموده است که همه آنها مشغول تسلیحات بوده خود را در برابر امکان حمله شاه آماده می‌کردند و به مجلس اطلاع داده بودند که 2000 نفر مرد مسلح نیز آماده دارند.(15)
نام انجمن مجاهدین کمتر دیده می‌شود، ولی بدون شک چنین انجمنی وجود داشته که افراد مسلح آن در تبریز مشغول بودند.(16)
نخستین تشکیلاتی که به سال 1902 م. توسط رسول‌زاده بنیان‌گذاری شد، سازمان جوانان مسلمان بود. در این تشکیلات، دانشجویان ترک زبان دانشگاه و دبیرستان روسیه، عضویت داشتند. از جمله اهداف این تشکیلات، تحریک و تهییج احساسات ناسیونالیستی ترک، تدوین زبان ترکی، مطالعه آثار نویسندگان و ادبیات بومی، خواندن اشعار و آثار ضد روسی شعرای ترک بود. تا آن زمان زبان ترکی به عنوان زبان مستقل در روسیه رسما تدریس نمی‌شد. به همین دلیل، عمده‌ترین فعالیت رسول‌زاده حول محور یاد شده دور می‌زد.
هیچ یک از اعضای خانواده رسول‌زاده از سازمان مزبور و نحوه فعالیت آن اطلاعی نداشتند. معمولا در جلسات، اندیشه‌های ضد روسی تبلیغ می‌شد و به اصطلاح، زنگ دشمنی با استبداد تزاری داشت، لیکن جلسات به سرعت رنگ ناسیونالیستی به خود گرفت.
نریمان نریمانوف و عزیزبیکف دو تن از نخستین همفکران رسول‌زاده بودند که بعدها راه خود را از او جدا کردند. نریمانوف بعدها به کمونیستها پیوست و به دنبال تشکیل نخستین جمهوری سوسیالیستی آذربایجان، رهبری آن را برعهده گرفته و در زمان حکومت استالین خواستار تعقیب رسول‌زاده شد.
سازمان، به دلیل انتشار نشریه همت، به سازمان همت باکو مشهور شد. عمده‌ترین کانون فعالیت سازمان همت، بین کارگران باکو بود. در بین آن کارگران، هزاران ایرانی وجود داشتند که به دنبال وقوع مشروطیت ایران، نقش مهمی در تحولات تبریز داشتند.
در همین سالها، رسول‌زاده با استالین آشنا شد، و عامل آشنایی این دو تن، محمدعلی، پسر عموی رسول‌زاده بود. استالین در سال 1904 برای سازماندهی کارگران باکو از طرف بلشویک‌ها ماموریت پیدا کرده بود. در این ایام، بلشویکها همراه با منشویکها و سوسیالیستهای انقلابی (S.R) همزمان در قفقاز حضور داشتند. هر کدام از این تشکیلات تلاش داشت سازمان همت را با خود همراه نماید، لیکن آن سازمان علیرغم شعارهای سوسیالیستی، بیشتر رنگ ناسیونالیستی داشت، آشکار است هم سنخی بین این دو، اگر چه غیرممکن نبود، لیکن تا حدود زیادی دشوار بود. ملاقات رسول‌زاده و استالین در نزدیکی معادن نفت باکو در منزل یکی از کارگران روی داد. در همان نخستین دیدار، استالین سعی کرد او را با بلشویکها همراه کند. استدلال رسول‌زاده این بود که نظریات کمونیستی در بین ترکهای قفقاز به دلیل طرز معیشت مردم و روحیه آنها با اقبال مواجه نخواهد شد، لذا تلاش استالین با ناکامی روبرو گردید.
در دو دهه آخر قرن نوزدهم میلادی، شعار تشکیلات ارمنستان بزرگ در قفقاز آغاز گردید.
رهبری این اندیشه‌ها در اختیار حزب داشناکسیون بود، بیشتر فعالیتهای حزب در منطقه قره‌باغ انجام می‌گرفت که ارمنی‌ها در آنجا اکثریت داشتند. به زودی بین ناسیونالیستهای ترک و ارمنی آتش جنگ شعله‌ور شد و درست در همان زمان، احمد آقایف حزب فدایی یا دفاعی را تشکیل داد. هدف حزب، دفاع از ترکها در برابر ارامنه و کمکهای مادی و نظامی به ترک زبانان بود. به زودی شعبات حزب در قره‌باغ، شوشی و گنجه تاسیس شدند. جنگ باعث شد شهرهای مهم قفقاز مثل تفلیس، باکو و ایروان دستخوش ناامنی و ناآرامی گردد. و کسی که با شعارهای تند و تیز آتش جنگ را بیشتر مشتعل می‌کرد، احمد آقایف بود. آقایف در نامه‌ای خطاب به حاکم باکو برای نخستین بار از واژه "ملت ارمنی" و "ملت ترک" سخن گفت. رسول‌زاده مقارن با این زمان، روند جنگ را تعقیب می‌کرد و در نشریات، مقالاتی در مورد آن جنگ منتشر می‌نمود.(17)
شایان ذکر است که رسول‌زاده به محض ورود به ایران، وارد جریانات سیاسی شد و به حمایت از مشروطه برخاست. (رسول‌زاده 24 ساله بود که وارد ایران شد.)
ورود رسول‌زاده به ایران، مقارن با جنبش مشروطه بود. در آن ایام، آذربایجان یکسره غرق در شورش بود. واضح بود که بخش عظیمی از تحولات آذربایجان ریشه در حضور ایرانیان در باکو دارد اینک کارگردانی که بیشتر برای تامین معیشت در چاههای نفت باکو به کار و کسب اشتغال داشتند و از فعالیتهای انقلابی گروههای فعال آن سازمان متاثر شده بودند. در ایران عنوان "مجاهدین قفقازی" را گرفته بودند. این مجاهدین که اصلا ایرانی بودند و نه قفقازی و وجه تسمیه آنها فقط به این دلیل بود که تنها در قفقاز اقامت داشته و یا لباس قفقازی می‌پوشیدند، اینک تندروترین جناح مشروطه‌طلب ایران به شمار می‌آوردند.
سفارت انگلیس(18) راجع به وضع ایران قبل از مشروطه چنین می‌نویسد:
مدتها بود که وضع ایران روز به روز تحمل‌ناپذیرتر می‌شد. شاه کاملا در دست یک گروه از درباریان فاسد بود که از خان یغمای دولت و کشور ارتزاق می‌نمودند. ثروت‌هایی که شاه از پدر به ارث برده بود و همچنین بیشتر منابع ثروت سلطنتی و ملی را خرج کرده و ناچار مجبور به توسل به استقراض از دول بیگانه شده بود و آن پولها را تماما یا خرج مسافرتهای اروپا می‌نمود و یا درباریان، خود تاراج می‌نمودند. هر ساله کسر عواید مشهود بود و کسر بودجه روز به روز افزایش می‌یافت. آقای سرپرستی سایکس ـ ایران‌شناس نامی انگلستان ـ در کتاب تاریخ ایران می‌نویسد:
ایرانیان هنوز نیاموخته بودند که با هم کار کنند.
اختلافات داخلی، استفاده‌های شخصی، مسائل مادی و غیره و بالاخره دشمنی و عداوتهای شخصی را در مجلس وارد می‌کردند و وکلاء از همکاری با یکدیگر ممانعت داشتند. انجمنها ستون فقرات انقلاب را تشکیل می‌دادند و اینها بر دو نوع بودند: یکی انجمنهای رسمی، شامل انجمن ‌بلدی، اداری و نیز کمیته‌های ایالتی و ولایتی، و دیگری انجمن‌های غیررسمی یا کلوپ‌ها بودند. هیئت‌های رسمی سهم اساسی وافری در نظام جدید داشتند، برعکس کلوب‌ها که عموما سیاسی و اغلب هرج و مرج‌طلب بوده و شباهت قابل توجهی به کلوپ‌های فرانسه در زمان انقلاب کبیر داشتند. شاه با دقت تمام مراقب هیئت‌ها یا انجمن‌های اخیر بود و تمایل داشت که با انجمن ‌آدمیت که به او چنین وانمود شده بود که قوی‌تر از همه است، رابطه برقرار کند.
در صورتی که این کلوپ در واقع یک کلوپ ساختگی بود. حقیقتا این یک نوع درماندگی انقلاب ایران بود که نتوانسته بود خود را از قید پنجه آشوب و هرج و مرج که در این کلوپ‌ها تبلیغ می‌شد، نجات دهد و همین امر باعث عدم موفقیت انقلاب گردید، هر چند انجمن ملی، شهر تبریز را از این مهلکه نجات داد و قاتل اتابک اعظم، از خود کاغذی بجای گذاشت که در آن خود را به این طریق معرفی کرد: "عباس آقا، طرف آذربایجانی، عضو انجمن فدائیان ملی، شماره. 41" (19)
همانگونه که در نوشتار این ایران‌شناس انگلیسی (سرپرستی سایکس) مشاهده می‌شود، می‌توان دیدگاه انگلیسی‌ها را نسبت به انقلاب مشروطه و انجمن‌های آن زمان و چگونگی بسیاری از واقعیتها را حدس زد.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات