مقدمه: همزمان با دوران رشد و شکوفایی دانش، آگاهی، نوآوری و نوگرایی در غرب، پدیدهای دیگر در سراسر جهان خودنمایی کرد که «استعمار غرب» نام گرفت. مورخی در این باره مینویسد:
«جهان غرب دگرگونیهایی یافت و جنبشهای بزرگ علمی، فکری، فرهنگی و مذهبی رنسانس و رفورماسیون را آزمود و رفته رفته تمدن بورژوازی غرب با دو رویه ویژه شکل گرفت؛ رویه دانشی و کارشناسی و رویه استعمار. در پایان سده هجدهم تمدن دورویه، بورژوازی غرب تا بدان جا گسترش یافت و نیرو گرفت که سراسر جهان را ناگزیر از رویارویی با خویش ساخت بدین معنی که جهانیان به دانش و کارشناسی غرب نیازی گریزناپذیر یافتند و در همان حال رویه استعماری غرب همه جهان واپسمانده را سخت مورد تهدید قرار داد.»(1)
فراماسونری در شکل جدیدش ساخته و پرداخته اندیشههای بورژوازی غرب بود و به آزادی از بندهای فئودالیته سیاسی و مذهبی کلیسایی میاندیشید و از این رهگذر شعارهای زیبا و سودمندی سر دادند و مردم زیر سلطه و ستم کشیده و تشنه آزادی را به همنوایی با شعارهای خویش فراخواندند. عبدالهادی حائری در کتاب تاریخ جنبشها و تکاپوهای فراماسونگری در کشورهای اسلامی مینویسد: «انگلیسیها، هر جا بهعنوان دیپلمات، بازرگان استعمارگر یا یورشگر گام مینهادند، فراماسونگری را نیز به همراه خود میبردند و با برقراری پیوندهای «برابری، برادری» شماری از دوستان، همپیمانان و «برادران» رازدار در آن سرزمین به دست میآوردند.»(2)
تمدن غرب با شروع قرن هجدهم رویه دیگری از استعمار را به مرحله اجرا گذارد. از فراماسونگری بهعنوان شاخه مناسب در پیشبرد اهداف خود استفاده کرد. از این رو استعمارگران هلندی پس از بنیان نهادن فراماسونگری در کشور خود (1756م) شاخهای از آن را چند سال بعد در سرزمین زیر سلطه خود، اندونزی، بنیان گذاردند. انگلیسیان نیز نخستین لژ فراماسونگری هندوستان را در سال 1730م گشودند و ناپلئون بناپارت که به سال 1798 به مصر لشکر کشید چند تن فراماسون را به همراه خود برد تا بیدرنگ شاخهای از فراماسونری را در آن کشور بنیان نهد.(3)
انگلیسیها در فراماسونری
درباره ریشههای تاریخی فراماسونری افسانهها و داستانهای بسیاری بافتهاند. از جمله اینکه آن را به دیر سلیمان و هندسه اقلیدس پیوند میدهند.(4) ولی بنابر گواهی تاریخ فراماسونری از سال 1717م در انگلیس آغاز شد. در این سال 4 لژ انگلیسی با یکدیگر متحد شدند و لژ بزرگ « Grand Lodge» را تشکیل دادند.(5) در این لژ، افزون بر شماری چند از صاحبان حرف و صنایع، سران و بلندپایگان انگلیسی از جمله شاهزادگان وابسته به خاندان سلطنتی انگلیس نیز عضویت داشتند. شاهزاده «ولز» که بهعنوان «ادوارد هفتم» بر تخت پادشاهی نشست «استاد بزرگ» فراماسونری انگلستان بود.(6)
از آن پس شبکه فراماسونری انگلستان با شتابی فراوان گسترش یافت تا جایی که «لژ بزرگ» در سال 1729 م، 63 انجمن و در سال 1733م، 126 انجمن را در انگلستان زیر پوشش گرفت و از 1737م تا 1907م در حدود 16 شاهزاده انگلیسی به فراماسونری پیوستند. در پی گسترش نفوذ فراماسونری، ماسونهای انگلیسی به فکر جذب اشخاص سرشناس در کشورهای دیگر برآمدند. به این ترتیب تکاپوهای سازمان فراماسونری انگلیسی در سدههای 19 و 20 را از نظر اصولی جز در چارچوب رویه استعماری تمدن غرب نمیتوان بررسی کرد. روشن است که استعمار انگلیس میکوشید برای توسعه رویه استعمار خویش سیاستگذاران و چهرههای سرشناس کشورهای واپسمانده جهان بویژه کشورهای اسلامی مانند ایران، عثمانی، هند و اندونزی را در جرگه فراماسونری درآورد و آنان را با شعار «آزادی، برابری و برادری» بفریبد. چنانکه در ادامه این پژوهش روشن خواهد شد، استعمار در سیر تلاشی خود موفقیتهای چشمگیری نیز به دست آورد.
نخستین رویکرد ایرانیان به سازمان فراماسونری انگلیس
در کشاکش جنگهای ایران و روس، دربار ایران درپی یافتن متحدی قوی، از در دوستی با فرانسه آمد تا بتواند در برابر درازدستیهای روسیه تزاری ایستادگی کند. به این منظور عسکرخان افشار رومی را بهعنوان نماینده ایران به پاریس فرستاد. در حالی که سر هارفورد جونز، نماینده انگلیس در عراق به دنبال کشاندن ایران در مسیر منافع دولت متبوعش بود.(7) دیگر کارگزاران امپراتوری انگلیس در فرانسه نیز کوششهای ایران را برای پیوند سیاسی- نظامی با فرانسه به سود انگلیس نقش بر آب ساختند. به این ترتیب عسکرخان در مأموریت سیاسی خود به پاریس، نهتنها موفق نشد بلکه برعکس دیری نپایید که سر از انجمن فراماسونگری وابسته به بریتانیا در پاریس به نام «آیین فلسفی اسکاتلند» (Philosophic- sco.. ish- Ri...e) درآورد و پس از چند روز به مقام «استادی» رسید، سپس مأموریت یافت که شاخهای از فراماسونگری را در ایران بنیان نهد.(8)
دومین فرد وابسته به دولت ایران که به جرگه فراماسونری پیوست، میرزا ابوالحسن خان، ایلچی معروف فتحعلیشاه بود که به سال 1224 هـ/ 1809 م از سوی دربار ایران مأمور تصویب پیمان دوستی میان ایران و انگلیس توسط مقامات انگلیس شده بود. پیمانی که پیشاپیش به امضای شاه رسیده بود. در همین سفر مأمور ایرانی به جرگه سرسپردگان انگلیسی درآمد و در 15 ژوئن 1810/ 1225هـ به نوشته خودش «شب به خانه فری مسن میهمان بودم و محبت بسیار به ظهور رسانیدند من هم فردی مسن شدم و نهایت خشنودی حاصل نمودیم...»(9)
در بازگشت به ایران، میرزا ابوالحسن خان را سرگوراوزلی، رهبر فراماسونگری ایران همراهی کرد و آن دو یار همپیمان، راهنمای دولتمردان ایرانی در انجمنهای فراماسونری شدند.(10) تقریباً تمام سرشناسان ایرانی که در سده نوزدهم به اروپا سفر کرده بودند، خواه محصلان اعزامی برای تحصیل در کشورهای اروپایی(11) و خواه شاهزادگان تبعید قاجار مانند رضاقلی، نجفقلی و تیمور(12) یا نمایندگان سیاسی- دیپلماسی مانند فرخخان امینالدوله به جرگه فراماسونان پیوستند. برابر برخی گزارشها، ایرانیها خیلی کنجکاو بودند تا چگونگی فراماسونگری را دریابند، به آنها اینگونه فهمانده شده بود که فراماسونگری دارای ریشه شرقی است و بر ایرانیان است که به این سنت باستانی زندگی دوباره بخشند.(13)
تکاپوی انگلیسیها در تأسیس لژهای فراماسونری
نخستین انجمن فراماسونری ایران که از سوی سازمانهای فراماسونگری جهانی به رسمیت شناخته شد، «لژ بیداری ایران» نام داشت که شعبهای از «گراند اوریان» فرانسه بود و به سال 1325هـ/ 1907م در تهران تأسیس شد.(14) مبارزه پنهانی بین روس و انگلیس بر سر به دست گرفتن قدرت و نفوذ در دربار و دستگاه حاکمه ایران سبب شد تا فکر تأسیس شعبه فراماسونری فرانسه همه جا را فرا گیرد زیرا در آن زمان طبقات مختلف ایران از انگلیسیها نفرت داشتند و به عمال آنها به شکل جاسوس و خائن مینگریستند، به علاوه در اواخر قرن نوزدهم، مردم روشنفکر و تحصیلکرده ایران و درباریان به فرانسه و فرانسویان علاقه بیشتری نشان میدادند و به علت اشتیاق آنان به رهایی از شر 2 سیاست روس و انگلیس، نزدیکی به فرانسویان را به علت حسن شهرت و دوری از سیاست استعماری انگلیس جایز میدانستند.
نفیسی در این باره مینویسد: «از روزی که صحبت از فراماسون در ایران شد طبقات عالیه ایران و کسانی که مورد نظر و توجه فراماسونهای انگلیسی واقع میشدند، بیشتر مایل بودند از «لژ لندن» فرار کرده و به «لژ فرانسه» روی آورند. به همین جهت از روزی که اولین هسته لژ فراماسونری فرانسه در ایران شروع به فعالیت کرد بیشتر ایرانیان [فراماسون] به این [لژ] روی آوردند».(15)
دیگر اینکه ماسونهای انگلیسی در این زمان در فکر تشکیل سازمانهای خود در کشورهایی نظیر مصر، هند و کشورهای عربی بودند و با زیرکی در انتظار نهادینه شدن سازمانهای جاسوسی در ایران نشستند تا از این طریق حسن شهرت مناسبی در ایران پیدا کنند. آرتور هاردینگ سفیر انگلیس در ایران (1905-1902) که خود و پدرش فراماسون بودند، مینویسد هنگام درنگ خود در ایران یکی از وابستگان به «فراماسونری» منحل شده از سوی ناصرالدینشاه (یعنی فراموشخانه ملکم خان) از او خواست که انجمن آنان را به لژ بزرگ انگلیسی پیوند دهد. هاردینگ در این باره از بلندپایگان فراماسونری انگلیس کمک خواست ولی آنان با این پیشنهاد موافق نبودند، زیرا نظارت انجمن فراماسونری در کشوری دوردست و ناآشنا با ویژگیهای فراماسونگری مانند ایران را دشوار دانستند.(16)
لژهای ماسونی انگلیس در ایران
از روزی که وزارت مستعمرات انگلیس برای پیشبرد مقاصد شوم استعماری و استثماری خود درصدد استفاده از سازمانهای فراماسونری برآمد، ایجاد لژهای نظامی انگلیس، در مناطق مورد نظر استعمارگران بریتانیا آغاز شد و گسترش یافت. نخستین باری که استعمارگران انگلیسی درصدد استفاده از لژهای فراماسونری نظامی در مناطق مختلف جهان برآمدند، به سال 1728م در جبلالطارق بود.(17) در آن ایام تنگه جبلالطارق شاهراه حیاتی و پایگاه منحصر به فردی برای نفوذ و هجوم ارتش امپراتوری به آفریقا و خاورمیانه بود. لژ نظامی مانند سایر تأسیسات هنگهای ارتش انگلیس که به آفریقا یا خاورمیانه اعزام میشدند در خارج از محیط سربازخانه استقرار داشت و غیرمتحرک بود.(18) بعد از تشکیل این لژ فراماسونری انگلیس در 1732 م گراندلژ ایرلند، فرمانی برای تأسیس لژ ماسونی در هنگ شماره یک ایرلند صادر کرد و در 1747 م گراندلژ اسکاتلند، لژ «دوک اف نور فوک» را در دوازدهمین هنگ پیاده «سافوک» اسکاتلند تأسیس کرد.(19)
نتایج سودمند استعمارگران انگلیسی از تأسیس لژهای فراماسونری نظامی انگلستان سبب شد همهساله لژهای نظامی در کشورهای هدف وزارت مستعمرات انگلیس، تأسیس شود. «لژ روشنایی در ایران»، نخستین لژ فراماسونری بود که به وسیله افسران نظامی انگلیس و قشون مستعمراتی، «اس-پی-آر» در شیراز تأسیس شد. «گراندلژ اسکاتلند در سال 1918م اجازه تأسیس (لژی) در شیراز به نام ژنرال سایکس (رئیس قشون اسپی،آر) را داد. در آن تاریخ شهر شیراز و جنوب ایران [پذیرای] 5893 افسر و سرباز انگلیسی و هندی و عده زیادی از افسران و سربازان و ریک محلی ایران بود. گراندلژ اسکاتلند با اعزام نمایندهای به ایران روز 20 فوریه 1919 (اسفند1298) لژی که شعبهای با اجازه رسمی بود در شیراز تشکیل داد و بدان نام «روشنایی در ایران» گذارد و مؤسس این لژ ژنرال سایکس انگلیسی بود سپس سرهنگ «هنتر» و سرهنگ «اورنت» هر دو از رؤسای این لژ بودند، لژ یادشده در شهر شیراز در خانه فتحالملک شیرازی تشکیل شد و در اکتبر 1921 (آبان 1300) که سازمان اس-پی-آر منحل شد، این لژ نیز منحل شد و از بین رفت.»(20)
لژ روشنایی در ایران را از لژهای مادر فراماسونری در دوره موخر فراماسونری در ایران میشناسند. تشکیلات بعدی در ایران همگی بر بستر فعالیتهای اعضای لژ روشنایی شکل گرفت و گسترش یافت. لژ روشنایی همچنین زمینه اصلی تشکیل سازمانهای بزرگ فراماسونری در ایران، نظیر لژ اعظم ناحیه ایران و بعد لژ بزرگ ایران به شمار میرفت. پس از انحلال لژ روشنایی در ایران، کارگزاران انگلیسی زیر نظر لژ بزرگ اسکاتلند، سازمان جدیدی را با همان نام «لژ روشنایی در ایران» به راه انداختند.(21) در این ایام دولت ایران مشغول مبارزه با تراست بزرگ نفتی انگلیس «بریتیش پترولیوم» بود. از این رو نفرت شدیدی میان طبقات ایرانی نسبت به انگلیس حاکم شده بود. انگلیسیها برای آنکه بتوانند هسته مرکزی قابل اعتمادی تحت پوشش نام فراماسونری در ایران داشته باشند، ارتباط خود را با لژ فراماسونری اسکاتلند، وابسته به لژ متحد انگلستان، برقرار کردند لذا به فاصله کوتاهی، محافل و سازمانهای فراماسونری در ایران تحت تابعیت لژ فراماسونری اسکاتلند درآمدند.(22)
به این ترتیب به سال 1336هـ/ 1957م «لژ تهران» را تأسیس کردند. این لژ که با صدور منشوری از طرف استاد اعظم گراندلژ اسکاتلند در ایران رسمیت یافت، پایه اولیهای برای تربیت و تعلیم فراماسونهای ایرانی، در تشکیل لژهای فارسیزبان در سالهای بعد شد.(23) در این زمان دولت انگلیس به دنبال راه چارهای برای سیاست شکستخورده خود در ایران بویژه پس از جنگ دوم جهانی و حوادثی بود که منجر به ملی شدن صنعت نفت شد، لذا تأسیس لژ فراماسونری فارسیزبان را وسیله مناسبی برای توسعه اهداف خود میدانست. نکته مهم اینکه بلافاصله بعد از تأسیس لژ تهران، بیشتر هیأت حاکمه ایران و بسیاری از نمایندگان مجلس شورای ملی و سناتورها به عضویت این لژ درآمدند.(24)
بیشتر رؤسا و مؤسسان لژهای فراماسونری انگلیس در ایران عمدتاً از کارگزاران سیاسی آن کشور در ایران بودند. L. D. Straker (استراکر) استاد اعظم سرپرست لژهای فراماسونری انگلیس در ایران، سالها رئیس شرکت لینچ در ایران بود. او در سال 1338هـ از ایران رفت و تغییر مأموریت یافت ولی بار دیگر برای سرپرستی لژهای ناحیه ایران در سال 1340 هـ به تهران بازگشت، مدتی نیز در آبادان و اهواز ماند.(25)
کریستوفر اسحاق فری، یهودی و از فعالترین چهرههای فراماسونری در حمایت بیپرده از منافع انگلستان در ایران و استاد اعظم لژ بزرگ منطقهای ایران و از کارکنان شرکت سابق نفت انگلیس- ایران بود. او در تأسیس لژهای فراماسونری وابسته به انگلیس در ایران تلاش بسزایی کرد و در جلسات اکثر لژهای فراماسونری تابع انگلیس از جمله تهران، کورش و خیام شرکت میکرد، کریستوفر برای پیشبرد مقاصد خود، به ظاهر دین اسلام را پذیرفت و نام خود را از اسحاق به علی تبدیل کرد.(26)
صالح چیتاپات و الیاس دبی از دیگر یهودیان ماسونی فعال در تشکیلات فراماسونری وابسته به انگلیس در ایران بودند، آنها از سهامداران عمده شرکتهای عربی بودند و از این طریق مسائل مالی لژها را تأمین میکردند.(27)
به فاصله کوتاهی پس از تأسیس لژ تهران، ماسونهای انگلیس لژهای دیگری نیز تأسیس کردند. از جمله لژ کورش در 1339هـ/ 1960م، لژ خیام در1340هـ/ 1961م، لژ ژاندارک در 1343هـ/ 1964م، لژ اصفهان در 1344هـ/ 1965م، لژ آریا در 1966م/ 1345هـ، لژ خوزستان در 1966م/ 1345هـ، لژ اهواز در 1966م/1345هـ، لژ نور در 1967م/1347هـ و لژ شیراز در 1947 م/1368هـ . «هاری کاری» استاد اعظم لژ بزرگ متحد انگلستان درباره کیفیت لژهای فراماسونری تابع انگلیس در ایران میگوید: قریب 50 سال است از پیدایش و گسترش فراماسونری در ایران میگذرد، فراماسونری در این کشور از کیفیت بالایی برخوردار است و اعضای لژهای آن را بیشتر مدیران اداری و بازرگانی تشکیل میدهند و بیشتر آنها از پزشکان، مهندسان، معلمان، استادان دانشگاهها و شخصیتهای سیاسی ایران هستند.(28)
گسترش تعداد سازمانهای ماسونی وابسته به انگلیس و گرایش جمع کثیری از ایرانیان به این سازمانها، نهتنها اعتراض سازمانهای فراماسونری فرانسوی و آلمانی را برانگیخت بلکه موجب بدگمانی شاه نسبت به تشکیلات فراماسونری انگلیس شد و این سوءظن بویژه پس از اقدام خودسرانه چند تن از اعضای تشکیلات فراماسونری تابع انگلیس در مخالفت با لایحه اعطای مصونیت سیاسی به مستشاران نظامی آمریکا در ایران در مجلس شورای ملی تشدید شد.(29)
به این ترتیب ماسونهای ایرانی به فکر تشکیل لژ مستقل ملی افتادند، لذا پس از مذاکراتی که میان 3 شاخه فراماسونری در ایران یعنی انگلیس، فرانسه و آلمان صورت گرفت، سرانجام در خرداد 1347، «لژ اعظم ایران» بهعنوان لژی مستقل تأسیس شد و از سوی سایر لژهای فراماسونری در ایران تایید شد.(30)
در جریان تشکیل «لژ بزرگ ایران» مذاکرات طولانی به مدت 2 سال میان ماسونهای ایرانی و اعضای فراماسونهای سه شاخه فرانسه، انگلیسی و آلمانی صورت گرفت. این جریان مشخص میسازد که ایران چگونه به میدان مانور استعمارگران و دولتهای بیگانه تبدیل شده بود و جریان ملی و مستقلسازی فراماسونری و لژهای آن نیز چیزی جز تلاشی نافرجام برای راست کردن دیواری که از بن کج نهاده شده بود، مفهوم دیگری نداشت، مگر اینکه اقدامی به اسم استقلالطلبی و سنتخواهی محسوب شود، همچون «سیاست مستقل ملی» که محمدرضا پهلوی در امور اقتصادی و گاه سیاسی از آن دم میزد.(31)
درباره لژهای فراماسونری تابع انگلیس توجه به جایگاه اعضایی چون رجال دولتی و کارگزاران حکومتی نظیر حسین علاء، سیاستمداران محافظهکار و مطیع سلطنت که نه تنها از نخستوزیران پس از مشروطه بود و قبل و بعد از مستوفیالممالک تشکیل کابینه داد، بلکه در دوران پهلوی نیز قدرت خود را حفظ کرد و علاوه بر وزارت دربار در زمان محمدرضا به نخستوزیری پس از قتل رزمآرا در سال 1330 و همچنین بعد از عزل زاهدی نایل گشت و حتی ترور نافرجام او در سال 1335 توسط فداییان اسلام موجب دستگیری و محاکمه آنان شد، بسیاری از رخدادهای مهم سیاسی کشور نیز در زمان مسؤولیت او اتفاق افتاد که از آن جمله میتوان به الحاق ایران به پیمان استعماری بغداد، تلاش برای گسترش دوستی با آمریکا، همراه با حفظ تعادل بین آن کشور و انگلیس به پذیرش موجودیت اسرائیل به شکل دو فاکتور در سال 1328و فعالیت شدید علیه اقبال و امینی با کمک لژهای فراماسونری بویژه لژ روشنایی اشاره کرد؛ لژی که اعضایش نقش مهمی در سقوط محمد مصدق ایفا کردند.(32)
پینوشت:
1- حائری، عبدالهادی، «امپراتوری عثمانی و دو رویه تمدن بورژوازی غرب»، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد، شماره 180، سال 1364، ص3
2- حائری، عبدالهادی، تاریخ جنبشها و تکاپوهای فراماسونگری در کشورهای اسلامی، انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد، 1368، ص34
3-R. F. Gould, Gould's History of Freemusonery, revised, sditef, and brought up to date by Herbert Poole (London, 1952) Vol. IV, p. 61-62.
4- mid Algar, An Introduction to the history of Freemasonery in Iran; MES, VI (1970) p. 293.
5- William jams Hugher, et. al, "Freemasonery, EB, Vol. 9 (1961) pp. 732-36
6- تاریخ جنبشها و تکاپوهای فراماسونگری در کشورهای اسلامی، ص34
7- حائری، عبدالهادی، «واکنش ایران پیش از قاجار در برابر استعمار غرب»، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد، شماره 16، سال 1362، صص 512-457
8- رائین، اسماعیلی، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج1، امیرکبیر، تهران، 1357، ص306
9- ایلچی، ابوالحسنخان، حیرتنامه، به کوشش حسین مرسلوند، تهران، 1364، ص120
10- رائین، اسماعیل، میرزا ابوالحسنخان ایلچی، تهران، 1347، ص98
11- شیرازی، میرزا صالح، گزارش سفر میرزا صالح شیرازی (مشهور به مهندسی)، به کوشش همایون شهیدی، تهران، 1362، ص188
12- فراموشخانه و فراماسونری ایران، ج1، ص486
13- تاریخ جنبشها و تکاپوهای فراماسونگری در کشورهای اسلامی، ص48
14- برای آگاهی از «لژ بیداری ایران» بنگرید به شاهآبادی، حمیدرضا، تاریخ آغازین فراماسونری در ایران، سازمان تبلیغات اسلامی، تهران، 1378
15- نفیسی، سعید، نیمه راه بهشت، بیتا، بینا، ص172
16- Arthur H. Hardinge, A Diplomatist, in the East (London) 1928, P. 77
17- زاوش، ح.م، نخستین کارگزاران استعمار، نشر بهاره، بیتا، ص162
18- فراموشخانه و فراماسونری ایران، ج2، ص112
19- همان
20- مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، اسناد فراماسونری در ایران، ج2، تهران، 1380، ص293
21- فراموشخانه و فراماسونری ایران، ج2، صص 121
22- همان، ج2، صص 121-123؛ طلوعی، محمود، راز بزرگ (فراماسونها و سلطنت پهلوی)، ج2، نشر علم، تهران، 1380، ص745
23- همان، ج2، صص 744-745
24- فراموشخانه و فراماسونری ایران، ج2، صص 189-190؛ راز بزرگ، ج2، صص 747-748
25- فراموشخانه و فراماسونری ایران، ج2، ص194
26- راز بزرگ، ج2، ص711
27- همان، فراموشخانه و فراماسونری ایران، ج2، صص 175-174
28- راز بزرگ، ج2، صص 746-747
29- همان، صص 724-725
30- اسناد فراماسونری در ایران، ج1، ص424
31- عقیلی، نورالله، «انجمن اخوت، فراماسونری و کارگزاران دوران پهلوی»، فصلنامه مطالعات تاریخی، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، سال چهارم، شماره 16، بهار 1386، ص191
32- همایون کاتوزیان، محمدعلی، اقتصاد سیاسی ایران از مشروطیت تا پایان سلسله پهلوی، ترجمه محمدرضا نفیسی و کامبیز عزیزی، نشر مرکز، تهران، 1379، صص 193-216، 241-240؛ دولت و جامعه در ایران (انقراض قاجار و استقرار پهلوی)، ترجمه حسن افشار، نشر مرکز، تهران، 1380، ص90
منبع:
ایران و استعمار انگلیس، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
http://www.vatanemrooz.ir/newspaper/page/1832/12/154316/0
ش.د9405797