صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۱۹ فروردين ۱۳۸۹ - ۰۹:۴۰  ، 
کد خبر : ۱۴۰۹۵۱

همزمانی دو دیدگاه در جهان سیاست


مقدمه
بصیرت:سال‌های جنگ سرد، دوران پرفراز و نشیبی در تاریخ جهان و قرن بیستم به شمار می‌رود؛ دورانی که اختلاف‌های سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی دو قدرت بزرگ جهان (ایالات متحده امریکا و اتحاد جماهیر شوروی) را در برابر هم قرار داد و جهان با یک «پرده آهنین» به دو بخش شرق و غرب تقسیم شد. نخستین بار «وینستون چرچیل» در سخنرانی مشهور خویش (5 مارس 1946) در کالج وست مینستر در فولتون (میسوری) از اصطلاح «پرده آهنین» برای مشخص کردن خطی که دو اردوگاه سیاسی جهان را از هم جدا می‌کرد، استفاده کرد؛ اردوگاه‌هایی که اختلاف‌های ایدئولوژیک بنیادینی با هم داشتند. چرچیل در آن سخنرانی گفت؛ «از استیتن در بالتیک تا تریست در آدریاتیک، یک پرده آهنین در سرتاسر قاره کشیده شده است. پشت این خط، تمامی پایتخت‌های دولت‌های باستانی اروپای مرکزی و شرقی قرار دارند. ورشو، برلین، پراگ، وین، بوداپست، بلگراد، بخارست و صوفیه، تمامی این شهرهای مشهور و جمعیت پیرامون آنها در جایی قرار دارند که ما باید حوزه شوروی بنامیم، و تمامی به شکلی نه فقط در معرض نفوذ شوروی هستند بلکه در موارد بسیار و در مقیاسی وسیع و فزاینده از جانب مسکو کنترل می‌شوند...»1 در فاصله جنگ جهانی دوم تا برچیدن دیوار برلین (1989) و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی (1991) هرچند جنگ سرد به رویارویی مستقیم دو ابرقدرت نینجامید، اما رقابت‌های گوناگون دو قدرت بزرگ در زمینه‌هایی مانند ساختن بمب اتمی، ساختن بمب هیدروژنی، پرتاب ماهواره و سفینه به فضا و دخالت‌های نظامی شان در کره، ویتنام و افغانستان، به افزایش تنش‌ها در جهان می‌افزود. قدرت‌های بزرگ در پاسداری از قلمرو خویش (که شامل سرزمین‌های دیگر نیز می‌شد) و بر پایه همان تقسیم بندی‌ها شکل گرفته بودند، مقاومت فراوانی نشان داده و هیچ گونه دگرگونی را برنمی تابیدند. برای نمونه هنگامی که نسیم اصلاحات در چکسلواکی (1968) به رهبری الکساندر دوبچک وزیدن گرفت و اصلاح اقتصادی، کاهش سانسور مطبوعات و بحث و گفت وگو در آن کشور با پشتیبانی شهروندان آغاز شد، شوروی با این نگرانی که ممکن است حزب کمونیست چکسلواکی قدرت را از دست بدهد، یا دوبچک موضع خود را در جنگ سرد تغییر دهد، سربازان پیمان ورشو را راهی چکسلواکی کرد و به این ترتیب به بهار پراگ پایان داد. سپس «لئونید برژنف» در یک سخنرانی که به بررسی وضع پراگ می‌پرداخت، تاکید کرد هر گاه لازم باشد برای نجات سوسیالیسم و تقویت آن در کشورهای سوسیالیست، دخالت خواهد کرد. اما این وضع پایدار نماند و کمتر از دو دهه پس از برف سنگین و نابهنگام سرخی که شکوفه‌های بهاری را در پراگ از بین برده بود، میخائیل گورباچف در مارس 1985 رهبری حزب کمونیست شوروی را عهده دار شد و این در زمانی رخ‌داد که شوروی با مشکلات زیادی روبه رو بود و برنامه‌های اصلاحی گورباچف می‌توانست زمینه را برای برون رفت از مشکلات گسترده اقتصادی و سیاسی فراهم کند. ملاقات‌های سودمند گورباچف و رئیس جمهوری وقت ایالات متحده، رونالد ریگان در اکتبر 1986 (ریکیاویک، پایتخت ایسلند) و در دسامبر 1987 (واشنگتن دی سی) به امضای پیمان «تسلیحات هسته‌ای میان برد» انجامید، و این یک پیمان تاریخی و سرنوشت ساز بود زیرا در پی آن تمامی جنگ افزارهای هسته‌ای میان بردی که امریکا و شوروی در اروپای غربی و شرقی در اختیار داشتند، حذف می‌شد و موشک‌های هسته‌ای دو ابرقدرت که در اروپا مستقر بودند دیگر یکدیگر را نشانه نمی‌گرفتند. سپس گورباچف در دسامبر 1988 با سخنان خویش در مجمع عمومی سازمان ملل متحد همگان را شگفت زده کرد. او از آزادی انتخاب در روابط بین‌الملل و اینکه زور و تهدید نباید ابزار سیاست خارجی باشد سخن گفت. سخنرانی وی به عبارتی پیامی به کشورهای اروپای شرقی تلقی شد که شوروی آزادی سیاسی بیشتری را تحمل خواهد کرد. پس از آن سخنرانی، 500 هزار سرباز، 10 هزار تانک، 8500 جنگ افزار سنگین و 500 فروند هواپیمای جنگی شوروی از اروپای شرقی خارج شدند و این خروج یکجانبه، زمینه را برای رخدادهای مهم سال 1989 فراهم آورد و قیام‌های مردمی سراسر اروپای شرقی را دربرگرفت. در نهم نوامبر 1989 دیوار برلین گشوده شد و سرانجام دیواری که 28 سال غرب و شرق را از هم جدا کرده بود فروریخت. در ژوئن 1990 جرج بوش پدر و گورباچف در یک نشست، موافقتنامه‌های سلاح‌های شیمیایی و هسته یی را امضا کردند.
گورباچف نیز وحدت آلمان و ورود آن به ناتو را پذیرفت. در نوامبر همان سال، ایالات متحده امریکا و اتحاد جماهیر شوروی و 30 کشور دیگر برای امضای منشور پاریس ملاقات کردند که نتیجه آن قرارداد عدم تجاوز میان پیمان ناتو و پیمان ورشو بود و این هم سند دیگری به مقصود اعلام پایان جنگ سرد به شمار می‌رفت تا سرانجام در سال 1991 که درگیری‌های فراوان داخلی به فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی منجر شد، هرچند گورباچف پایان جنگ سرد را پیروزی یک طرف نمی‌پنداشت و آن را یک پیروزی مشترک می‌دانست.
پس از جنگ سرد
سال‌های پس از جنگ سرد، ایالات متحده امریکا که می‌توانست خود را یگانه قدرت بزرگ جهان بخواند،بیش از هر چیز به جایگاه خود در مناسبات جدید و نظم نوین جهانی می‌اندیشید و این موضوع در سخنان جرج بوش پدر در کنگره امریکا و در 11 سپتامبر 1990 نیز به خوبی دیده می‌شد؛ «اتحاد جدیدی از ملل در حال شکل گیری است و ما امروز در لحظه یی خاص و خارق العاده قرار گرفته‌ایم... از درون این عصر وحشت زده... نظم نوین جهانی شکوفا می‌شود... تحت حاکمیت این نظم جدید، تمامی ملل جهان از شرق، غرب، جنوب و شمال عالم در اتحاد و رفاه زندگی خواهند کرد...»2
نیاز به توضیح چندانی ندارد که در سالگرد سخنرانی وی و در سال 2001 ایالات متحده با تهاجمی وحشیانه روبه رو شد، برج‌های سازمان تجارت جهانی در نیویورک فروریخت و در پی آن دو حمله، یکی به افغانستان و یکی به عراق ترتیب داده شد تا شاید تروریسم به این شیوه نابود و با خطر تروریست‌ها مقابله شود و از این رو گزینه نظامی به کار گرفته شد، ولی آن طور که باید به ریشه‌های شکل گیری تروریسم و علت‌هایی که به ایجاد این پدیده شوم می‌انجامد پرداخته نشد. امنیت امریکا به خطر افتاد و این برای قدرتی که خود را در سطح جهان بی رقیب می‌پنداشت حس خوشایندی نمی‌توانست در پی داشته باشد.
اما اینکه سیاستگذاری‌ها و استراتژی امریکا پس از برچیدن مرزهای شرقی-غربی چه بوده و چارچوب مفهومی برای تحلیل رخدادهای پس از جنگ سرد چگونه تعریف شده است، پرسش‌هایی است که بدون اندیشیدن به آن نمی‌توان به فهم درستی از رخدادهای دوران جدید دست یافت. شاید در این مجال بتوان با اشاره به بخشی از اندیشه‌های دو شخصیت برجسته سیاسی و دانشگاهی امریکا که دیدگاه‌هایشان در شکل‌گیری سیاست‌های خارجی امریکا به ویژه در دهه 1990 نقش فراوانی داشته است، به فهم بیشتری از موضوع دست پیدا کرد. زبیگنیو برژینسکی مشاور امنیت ملی امریکا در زمان ریاست جمهوری جیمی کارتر و عضو مرکز مطالعات استراتژیک و بین‌الملل که در دانشگاه جانز‌هاپکینز و در رشته سیاست خارجی امریکا نیز به تدریس می‌پردازد، در کتاب «خارج از کنترل» نکته‌هایی را مطرح می‌کند که با توجه به انتشار همزمان آن با انتشار مقاله برخورد تمدن‌ها» نوشته ساموئل‌هانتینگتون جای اندیشیدن بیشتری می‌یابد. برژینسکی در این کتاب می‌گوید به طور قطع نقشه ژئوپولیتیک جهان به طور فزاینده‌ای پیچیده می‌شود و به جای پدید آمدن یک نظم نوین جهانی، کشورهای قدرتمند و ثروتمند گردهم می‌آیند تا بتوانند منافع خود را بهتر حفظ کنند و مقابل رقیبان خود بایستند. او باور دارد که در جهان با صف‌بندی‌های جدیدی روبه رو می‌شویم که اگرچه امریکا می‌تواند در آنها نفوذ کند اما توان امریکا برای تعیین سیاست‌های داخلی آنها در حال کاهش است. به باور وی، صف بندی‌های جدید، هم به شکل قطب‌های اقتصادی و هم به شکل اتحادیه‌های سیاسی ظهور خواهند کرد.
تشریح یک تقسیم بندی
برژینسکی سپس تقسیم بندی خود را این گونه توضیح می‌دهد؛ صف بندی‌های جهانی به صورت منظومه‌های شش گانه قدرت گاهی با یکدیگر سازش و همکاری می کنند و گاه در چارچوب روند سیاسی مستقل و در عین حال بی ثبات با یکدیگر به رقابت می‌پردازند. منظومه‌های شش گانه قدرت احتمالاً به قرار زیرند:
1- منظومه آمریکای شمالی؛ عمدتاً تحت سلطه ایالات متحده امریکا و بر محور منطقه آزاد تجاری امریکای شمالی مبتنی است و قدرت منحصر به فرد بلوک اقتصادی جهان را تشکیل می‌دهد که احتمالاً در طول زمان به پیوند تدریجی کانادا و امریکا منجر می‌شود و شاید در مرحله‌ای از زمان به صورت کنفدراسیون امریکای شمالی ظاهر شود.
2- منظومه اروپا؛ احتمالاً از نظر اقتصادی متحد، اما از نظر سیاسی به طور قابل توجهی هنوز متفرق است. از این رو کماکان با مشکل یک آلمان قدرتمند روبه روست و در حالی که حدود شرقی اروپا هنوز مشخص نشده است، چگونگی انتقال به دوران پس از کمونیسم نیز در بلاتکلیفی به سرمی‌برد و حوزه وابستگی آن اروپای شرقی و بخش اعظم آفریقا را در برخواهد گرفت.
3- منظومه آسیای شرقی؛ تحت سلطه اقتصادی ژاپن است، اما فاقد یک چارچوب سیاسی و امنیتی مطمئن و از این رو بالقوه نسبت به تنش‌های منطقه‌ای آسیب پذیر است. حوزه وابستگی آن احتمالاً بخش‌های شرقی اتحاد جماهیر شوروی سابق و جنوب شرقی آسیا و همچنین استرالیا و زلاندنو است.
4- منظومه آسیای جنوبی؛ احتمالاً فاقد انسجام سیاسی و اقتصادی است، اما در عین حال در معرض نفوذ سلطه اقتصادی و سیاسی گسترده خارجی نیست. در این منظومه هند تلاش می‌کند سلطه منطقه یی خود را در بخشی از منطقه تحکیم بخشد، اما با مقاومت کشورهای اسلامی واقع در غرب و شمال غربی (از جمله آسیای مرکزی) روبه رو است.
5- منظومه هلال مسلمانان؛ کشورهای شمال آفریقا و خاورمیانه (به جز اسرائیل)، شاید ترکیه (به ویژه اگر به اروپا نپیوندد)، کشورهای منطقه خلیج فارس، عراق، ایران، پاکستان و کشورهای جدید آسیای مرکزی تا سرحدات چین را دربرمی گیرد. این صف بندی اگرچه از مشترکات بسیاری برخوردار است، اما در معرض نفوذ بیگانه و کماکان فاقد یک انسجام سیاسی و اقتصادی واقعی است.
6- ظهور احتمالی منظومه اوراسیا؛ یا منطقه حفره آسمانی ژئوپولتیکی، زیر سلطه روسیه خواهد بود؛ روسیه‌ای که برای مدتی در تلاش برای تعیین هویت خود است. این منظومه سراسر منطقه اتحاد جماهیر شوروی سابق را دربرمی‌گیرد، ولی احتمالاً با منظومه‌های اروپا، آسیا و اسلام در تنش خواهد بود.» 3
رابطه منظومه‌ها
وی پس از این تقسیم بندی به روابط میان این منظومه‌ها می پردازد و در تحلیل خویش به واقعیت‌های جهان کنونی هم توجه می‌کند. برای نمونه وی بنیادگرایان را بخش کوچکی از جهان اسلام می‌خواند و گوناگونی در جهان اسلام را یک اصل قرار می‌دهد. همچنین از نظر وی ممکن است در منظومه‌های شش گانه قدرت و داخل آنها درگیری‌هایی رخ دهد، ولی درگیری‌های میان منظومه‌ها را بیشتر از جنبه اقتصادی مورد بررسی قرار می‌دهد. اما در نظریه برخورد تمدن‌ها که ساموئل‌هانتینگتون استاد دانشگاه و رئیس مرکز مطالعات استراتژیک در دانشگاه‌هاروارد در سال 1993 و در فصلنامه «فارین افیرز» (که از سوی شورای روابط خارجی امریکا منتشر می‌شود)4 مطرح کرد و آن را چارچوب مفهومی یا پارادایم تحلیل رویدادها و دگرگونی‌های پس از جنگ سرد خواند، صف بندی‌ها و مرزبندی‌های دیگری شکل گرفت.‌ هانتینگتون پس از طرح این موضوع که هویت تمدنی به طور روزافزون اهمیت خواهد یافت، تمدن‌های زنده جهان را به هفت یا هشت تمدن بزرگ تقسیم کرد (تمدن‌های غربی، کنفسیوسی، ژاپنی، اسلامی، هندو، اسلاو، ارتدوکس، امریکای لاتین و همچنین تمدن آفریقایی) و خطوط گسل میان این تمدن‌ها را منشاء درگیری‌ها و تقابل‌های آینده برشمرد. وی با طرح موضوع غرب در برابر سایرین به عبارتی می‌گفت مرزبندی‌ها و صف آرایی‌های تازه بر اساس تمدن‌ها شکل می‌گیرد و کانون رویارویی‌های آینده را بین تمدن غرب و جوامع کنفسیوسی و جهان اسلام می‌پنداشت. به باور ‌هانتینگتون برخورد تمدن‌ها در سیاست جهانی مسلط می‌شد.5 وی دلایل خود را نیز این گونه مطرح می‌کرد؛
1- وجوه اختلاف میان تمدن‌ها نه فقط واقعی، بلکه اساسی است. تمدن‌ها با تاریخ، زبان، فرهنگ، سنت و از همه مهم‌تر مذهب، از یکدیگر متمایز می‌شوند...این تفاوت‌ها در طول قرن‌ها پدید آمده است و به زودی از میان نخواهد رفت. این اختلاف‌ها به مراتب از اختلاف ایدئولوژی‌های سیاسی و نظام‌های سیاسی اساسی‌تر است.
2- جهان در حال کوچک‌تر شدن و کنش و واکنش بین ملت‌های وابسته به تمدن‌های مختلف در حال افزایش است. این افزایش فعل و انفعالات، هوشیاری تمدن و آگاهی به وجوه اختلاف بین تمدن‌ها و همچنین وجوه اشتراک در درون هر تمدن را شدت می‌بخشد.
3- روندهای نوسازی اقتصادی و تحول اجتماعی در سراسر جهان انسان‌ها را از هویت دیرینه و بومی‌شان جدا می‌کند. این روندها همچنین دولت- ملت‌ها را به مثابه یک منشاء هویت، تضعیف می‌کند.
4- نقش دوگانه غرب، رشد آگاهی تمدنی را تقویت می‌کند. از یک سو غرب در اوج قدرت است، و در عین حال و شاید به همین دلیل، پدیده بازگشت به اصل خویش در بین تمدن‌های غیرغربی نضج می‌گیرد.
5- کمتر می‌توان بر ویژگی‌ها و تفاوت‌های فرهنگی سرپوش گذاشت. از این رو، آنها دشوارتر از مسائل اقتصادی و سیاسی حل و فصل می‌شوند یا مورد مصالحه قرار می‌گیرند.
6- منطقه گرایی اقتصادی در حال رشد است.
7- خطوط گسل میان تمدن‌ها به عنوان نقاط بروز بحران و خونریزی، جانشین مرزهای سیاسی و ایدئولوژیک دوران جنگ سرد می‌شود.
جنگ قدرت و پرسش‌ها
همچنین برژینسکی در کتاب «خارج از کنترل» می‌گوید هرچند جنگ سرد و تضاد ایدئولوژیک میان شرق و غرب به پایان رسیده است، اما امکان برخی درگیری‌های دیرینه بر سر قدرت، همچنان وجود دارد و پرسش‌هایی را که مطرح خواهد شد، این گونه برمی شمارد: [چه قدرتی اروپا را کنترل خواهد کرد؟ آیا برای این منظور ائتلافی میان دو سوی اقیانوس اطلس، شامل ایالات متحده امریکا و اروپای متحد به وجود خواهد آمد؟ تلاش بی‌وقفه درجهت بازیابی امپراتوری روسیه به کجا خواهد انجامید و چه تاثیری براروپای مرکزی و دیگر نقاط اروپا خواهد گذاشت؟ ژاپن و چین چگونه با یکدیگر ارتباط برقرار خواهند کرد؟ اگر نقش امریکا در اروپا یا در خاور دور رو به کاهش رود، امریکا چگونه می‌تواند موقعیت خود را در خاورمیانه حفظ کند؟ البته برژینسکی پس از اینکه به بررسی وضع جهان می پردازد و آسیب‌های نگاه برتری جویانه غرب را مورد توجه قرار می‌دهد راهکار خود را نیز ارائه می‌کند. او ایجاد روابط سه جانبه میان ثروتمندترین و دموکراتیک‌ترین کشورهای جهان در اروپا، امریکا و آسیای شرقی (ژاپن) و مشارکت سازمان ملل متحد به عنوان نماینده معتبر سیاست‌های جهانی را راهکاری سودمند برمی‌گزیند. در حالی ‌که ‌هانتینگتون پس از دوران جنگ سرد، نظریه یی را مطرح می‌کند که بی‌تردید نشانه زیرکی و تیزهوشی اوست زیرا مناسبات جهان پس از دوران جنگ سرد وارد فصلی دیگر شده و این نیازمند طرحی تازه برای فهم مناسبات جدید جهانی است و‌هانتینگتون این موضوع را به خوبی تشخیص داده و نظریه‌اش را با درنظر گرفتن شرایط جدید پی‌ریزی می‌کند. وی با طرح موضوع برخورد تمدن‌ها، اهمیت فرهنگ‌ها و تمدن‌ها را در دنیای کنونی برجسته می‌کند و در قامت یک نظریه پرداز و پژوهشگر سیاسی، سطح مناسبات جهانی را از سیاست به فرهنگ تغییر می‌دهد و این نکته‌ای بسیار مهم است که می‌تواند موضوع پژوهش‌های ژرف و کارآمد باشد، اما در نگاهی دیگر نظریه‌ هانتینگتون خواسته یا ناخواسته به «هراس از دیگری» دامن زد و اگر می‌شد به بهبود وضع جهان پس از درگیری‌های دوران جنگ سرد امیدوار بود، چنین نگاهی به مناسبات جهانی که از نقص‌های فراوانی نیز برخوردار است، برپیچیدگی‌های موجود در روابط بین‌الملل افزود...
تنگناهای امروز جهان سیاست
به هر ترتیب، پس از 11 سپتامبر، رفتارهای غیرعقلانی و دیگرستیزانه برخی تندروها و پاسخ‌های سنگین غرب و رشد نظامی گری، به افزایش خشونت‌ها و فضای مه آلود در جهان انجامید و برخی سخنان نسنجیده، نگرانی‌های تازه‌ای را پدید آورد و سوءتفاهم‌ها را تقویت کرد، چنانچه برژینسکی هم در کتاب «انتخاب؛ سلطه یا رهبری» به آن اشاره دارد؛ «بررسی رایانه‌ای سخنرانی‌های رئیس‌جمهوری آمریکا پس از 11 سپتامبر تا اواسط فوریه 2003، یعنی دوره‌ای حدوداً پانزده ماهه، نشان می‌دهد که وی عبارت مانوی- هر که با ما نیست بر ماست- (که در واقع لنین آن را ترویج کرد) یا مشابه آن را دست کم 99 بار به کار برد. حالا مردم امریکا فراخوانده می‌شدند تا از تمدن بشری و نه کم تر، در مقابل خطر ویرانگر تروریسم جهانی دفاع کنند. این رسالت جدید ناگزیر دموکراسی امریکا را بیشتر در تنگنا قرار می‌داد که پیش از آن نیز به دلیل نقش هژمونیک جهانی امریکا اساساً در تنگنا بود»6. دشوارتر کردن فضای ناگواری که با تهاجم‌های 11 سپتامبر پدیدار شد امریکا را در وضع سختی قرار داد و انتقادهای زیادی را متوجه سیاست‌های کاخ سفید کرد؛ سیاست‌هایی که به نظر می‌رسید نسبت به جایگزین کردن مرزهای خونین تمدنی به جای مرزهای شرقی- غربی دوران جنگ سرد بی میل نیست و این یک اشتباه بزرگ و خسارت بار بود و شاید پیروزی باراک اوباما (که منتقد سیاست‌های دولت بوش بود و بر اصل گفت وگو تاکید می‌ورزید) قبل از پایان شمارش آرا ، نشانه این بود که جامعه امریکا نیز به این اشتباه پی برده و خواهان تغییر است. برژینسکی باور دارد «جنگ علیه تروریسم» طرحی امریکایی است و به این ترتیب، پیش‌بینی ‌هانتینگتون در مورد «برخورد تمدن‌ها» می‌تواند پیش بینی ناگزیری (نوعی از پیش بینی که چون در انتظارش هستیم و طوری رفتار می‌کنیم که رخ خواهد داد، ناگزیر و حتمی است) خوانده شود.
آنچه وی می‌گوید از اهمیت زیادی برخوردار است زیرا در جهان سیاست آنچه رخ می‌دهد، جدا از اندیشه‌ها، طرح‌ها و دیدگاه‌هایی که کارگزاران و کارشناسان سیاسی ارائه می‌دهند، نمی‌تواند باشد و از این رو نقد و بررسی نظریه‌هایی مانند برخورد تمدن‌ها که با نقص‌های اساسی تلاش دارد یک چارچوب مفهومی برای تحلیل رخدادهای جهان پس از جنگ سرد ارائه دهد ضروری است و بی‌توجهی به آن می‌تواند مشکل آفرین باشد. همین بس که پس از 11 سپتامبر این پندار نادرست مطرح شد که حق با‌هانتینگتون بوده و آنچه او گفته بود اکنون اتفاق افتاده، در حالی که این اشتباه بزرگی است زیرا با وجود چنین برداشتی، عده یی انسان عقب مانده و تروریست در جایگاه نمایندگان یک فرهنگ و یک تمدن قرار می‌گیرند، چیزی که نزد هیچ عقل سالمی پذیرفتنی نیست و به عبارتی می‌توان گفت داوری‌های اینچنینی به اندازه نظریه‌ هانتینگتون، سست و شکننده است...
اما در نگاه به دو دیدگاهی که همزمان مطرح شده است، می‌توان دریافت که صف بندی‌های جهانی به شکل منظومه‌های شش گانه قدرت در اندیشه برژینسکی و صف بندی‌های تمدنی در اندیشه ‌هانتینگتون تفاوت‌های اساسی با هم دارند.
آنچه برژینسکی می‌گوید بیش از هر چیز از یک تحلیل اقتصادی و سیاسی برمی‌آید و به گفته خودش درپی راهکاری برای سامان بخشیدن به مناسبات جهانی است، ولی آنچه ‌هانتینگتون می‌گوید فراتر از این است و مرزهای جدیدی را به جای مرزهای شرقی- غربی ایجاد می‌کند، شاید هم چنین اندیشه‌ای ریشه در ذهن‌های مرزبندی شده دوران جنگ سرد داشته باشد که وی نیز پرورده آن دوران است... در پایان این تردید جدی‌تر به نظر می‌رسد که گویا با وجود پایان جنگ سرد و از میان رفتن مرزهای ایدئولوژیک آن، هنوز سایه نگرش‌ها و مناسبات دوران جنگ سرد بر جهان سیاست گسترده است... و شوربختانه این یک واقعیت است.

نوشته: محمد صادقی
 

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات