صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۲۱ ارديبهشت ۱۳۸۹ - ۱۰:۳۳  ، 
کد خبر : ۱۴۳۰۷۴

گزیده سرمقاله‌ روزنامه‌های 21 اردیبهشت 1389


بصیرت: برخی روزنامه های امروز سرمقاله های خود را به موضوعات زیر اختصاص دادند.

وطن امروز:پاشنه‌های آشیل آمریکا!

«پاشنه‌های آشیل آمریکا!»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی وطن امروز به قلم حسین میزان است که در آن می‌خوانید؛پیشرفت‌ سریع علم و تکنولوژی، بر تمام ابعاد زندگی انسان‌ها سایه انداخته و تاثیرات شگرفی بر جای گذاشته است، تاثیراتی که هر روز نمود جدیدی پیدا می‌کند. کار به جایی رسیده که جنس تهدیدات بشری هم تغییر پیدا کرده است. به عنوان نمونه موضوعات زیست محیطی در حال حاضر به عنوان یک تهدید بزرگ مطرح شده و یکی از مهم‌ترین دغدغه‌های جامعه جهانی محسوب می‌شود.

در بعد نظامی نیز تهدیدات با سرعتی باورنکردنی در حال تغییر هستند و آنان که بیشتر پیشرفت‌های تکنولوژیک را لمس کرده‌اند، بیشتر مخاطب این تهدیدات هستند. اگر در جنگ سرد موضوع حملات هسته‌ای ذهن 2 ابرقدرت را به خود مشغول کرده بود، اکنون قدرت‌های بزرگ با مخاطراتی از جنسی دیگر مواجه هستند.

در این میان ایالات‌متحده بیش از همه با این تهدیدات دست به گریبان است، چرا که به دلیل پیشرفت‌های تکنولوژیک خود، آسیب پذیرتر از سایر قدرت‌ها در قبال این دست تهدیدات است. لذا به نظر می‌رسد که آمریکا برای حل معمای امنیت خود نیازمند راهکارهای جدیدی است تا بتواند پاشنه‌های آشیلش را به نحوی ترمیم کند.در این میان دیگر مشکلات ایالات‌متحده هم مزید بر علت شده تا تئوریسین‌های نظامی این کشور نتوانند بر نقاط ضعف خود آنچنانکه باید و شاید تمرکز کنند. موضوع بحران اقتصادی غرب که کماکان هم ادامه دارد از مباحثی است که سبب شده آمریکا نتواند برای مقابله با این تهدیدات تمرکز کند.

همچنین درگیری نظامی درازمدت در افغانستان و عراق و اشغال این 2 کشور هزینه‌های نظامی ایالات متحده را به حدی بالا برده که عملا امکان سرمایه‌گذاری جدی بر این تهدیدات را سلب کرده است. تهدیدات مذکور به قدری جدی است که هر یک از آنها می‌تواند به تنهایی ایالات متحده را از پای درآورد.نخستین پاشنه آشیل ایالات‌متحده استفاده تروریستی از سلاح‌های NBC است. NBC، مخفف Nuclear، Biological و Chemical است. استفاده تروریستی از سلاح‌های هسته‌ای، شیمیایی و بیولوژیک به کابوس ایالات متحده بدل شده است و وقوع آن می‌تواند فاجعه‌ای بزرگ را برای این کشور رقم بزند. جنگ‌افزارهای NBC، دارای چند ویژگی بسیار مهم هستند.

نخستین ویژگی آنها، قابلیت مرگبار بسیار زیاد آنهاست، به حدی که هر یک از این سلاح‌ها، قادر به کشتن صدها هزار نفر هستند. دومین ویژگی، قابل حمل بودن آنهاست، از این رو به کارگیری آنها علیه غیرنظامیان و همچنین نیروهای نظامی غیرآماده، آسان است و گروه‌های تروریستی هم می‌توانند از آن استفاده کنند. ویژگی دیگر این سلاح‌ها که تنها مختص 2 نوع شیمیایی و بیولوژیک است، در دسترس بودن آنهاست.

بر خلاف سلاح هسته‌ای ساخت سلاح‌های شیمیایی و بیولوژیک کار چندان دشواری نیست و حتی در یک کارگاه نه چندان بزرگ هم امکانپذیر است. برعکس سلاح هسته‌ای که تولید آن به زیر ساخت‌های عظیم و پیشرفته منوط است ساخت سلاح‌های شیمیایی و بیولوژیک، نیازمند زیرساخت‌های چندانی نیست. افزون بر این تشعشعات ناشی از ساخت سلاح‌های هسته‌ای سبب می‌شود که نتوان محل ساختش را براحتی مخفی نگه داشت حال آنکه تولید 2 سلاح دیگر با چنین مشکلی مواجه نیست. البته سرقت یا خرید سلاح‌ هسته‌ای توسط یک گروه تروریستی نیز سناریوی محتملی است که نمی‌توان از آن چشم پوشی کرد.

به واقع وجود این 3 ویژگی در جنگ‌افزارهای NBC این سلاح‌ها را به خطرناک‌ترین معضل امنیتی درازمدت برای کشورهای پیشرفته‌ای نظیر ایالات متحده بدل کرده است.چنانکه موضوع استفاده از سلاح‌ هسته‌ای توسط القاعده و علیه ایالات متحده مدت‌هاست فکر تئوریسین‌های نظامی آمریکا را به خود مشغول کرده است. ... به نظر می‌رسد که گروه‌های تروریستی در شرایط کنونی به درستی دریافته‌اند که نمی‌توانند با استفاده از سلاح‌های متعارف با قدرت‌هایی نظیر ایالات متحده رقابت کنند. از این رو به سمت استفاده از سلاح‌های نامتعارف سوق پیدا کرده‌اند. وقوع احتمالی این حملات تبعات جبران ناپذیری نظیر تلفات جانی و مالی گسترده، ایجاد رعب و هراس عمومی، خسارت‌های سنگین اقتصادی و زیست محیطی و همچنین از میان رفتن هژمونی ایالات متحده را به دنبال خواهد داشت.

تهران امروز:عطا و لقای العطیه!

«عطا و لقای العطیه!»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی تهران امروز به قلم سیدجواد سیدپور است که در آن می‌خوانید؛این روزها مسئولان و سران کشورهای حاشیه جنوبی خلیج‌فارس روی موجی از نادانستگی‌ها قرار گرفته و در گفتن سخنان ناسنجیده، نابخردانه و شاذ گوی سبقت را از یکدیگر می‌ربایند.

هنوز یکی دو هفته از اظهارات گستاخانه وزیر خارجه امارات درباره ادعای واهی پیرامون جزایر سه‌گانه نگذشته که این بار «عبدالرحمان بن حمد العطیه» دبیرکل شورای همکاری خلیج‌فارس در اظهاراتی مضحک که نشان‌دهنده سطح پایین معلومات اوست مدعی شده: «ادعای ایران برای خلیج‌فارس نامیدن این دریا مسخره کردن تاریخ است زیرا حضور عرب‌ها در ساحل شرقی خلیج‌ (فارس) همچنان ادامه دارد و این حضور به صورت تاریخی بیش از سه هزار سال سابقه دارد در حالی که حضور ایرانی‌ها در این منطقه تازگی دارد و حداکثر مربوط به دوران ایجاد دولت صفوی یعنی پنج قرن گذشته است.»

تمسخر تاریخ آن است که کشورهای بند انگشتی حاشیه جنوبی خلیج‌فارس اساسا ادعای تاریخ بکنند. آیا العطیه می‌تواند بگوید قبل از سال 1971 میلادی – نه پنج قرن یا سه هزار سال پیش– و خروج نیروهای انگلیسی از خلیج‌فارس و اعطای استقلال به سرزمین‌هایی که ادعای کشور بودن می‌کنند، خاک آن زمین چه نام داشته و کدام ملت – دولت در آنجا حضور داشته است؟ آیا غیر از این است که آنچه امروز آنان کشور می‌نامند رهاورد و دست‌پخت سیاست بریتانیاست و هیچ سابقه تمدنی پیش از آن با هویت‌های کنونی در آن منطقه موجود نیست؟ سرزمین‌های جنوبی خلیج‌ فارس یا جزو استان‌ها و سرزمین‌های دولت ایران بوده یا در اختیار امپراتوری عثمانی و پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی نیز تحت قیمومت انگلستان بوده‌اند.

از دل چنین روندی کجا تمدنی که العطیه ادعا می‌کند سر زده که هیچ کتاب معتبر تاریخی سخنی از آن نیاورده است؟

دست‌اندازی به هویت تاریخی یا سرزمینی ایران برآمده از یک عقده مطول تاریخی است که از سوی اعراب سابقه‌ دارد. اینگونه رفتارهای شیوخ عرب ناشی از فقر هویتی و تاریخی است که این کشورها به شدت بدان مبتلا هستند و نسل جوان آنها را با چالش‌های جدی مواجه ساخته است.

از یاد نباید برد که تهاجم صدام به ایران در بن مایه خود از همان سرچشمه‌ای نشات می‌گرفت که العطیه اکنون خود را از آن سیراب می‌سازد. چرا که او نیز ابتدا به هویت تاریخی ایران تعرض و سپس لشکرهایش را برای تحقق ایده‌های خام خود به سرزمین ما روانه ساخت، اما او (صدام) چشید آنچه را که سزاوارش بود ولی العطیه و سایر سران کشورهای حاشیه جنوبی خلیج‌فارس نیاموختند‌ آنچه را که باید از این ماجرا می‌آموختند.

ولی برای یادآوری العطیه و سایر شیوخ کشورهای حاشیه جنوبی خلیج‌فارس باید یادآوری کرد که ایرانیان برای دفاع از هویت ملی، مذهبی و میهنی خود از نثار جان و مال خویش هیچ دریغی ندارند و تا آخرین نفر در برابر هر گونه تعرض هویتی و تاریخی ایستادگی خواهند کرد.

تجربه تاریخی به ما آموخته آنچه امروز العطیه و دوستانش می‌کارند فردا فرزندانشان درو خواهند کرد چنانکه صدام قبل از انقلاب کاشت تا پس از آن درو کند که نتوانست، زیرا ایرانی انقلابی مبتنی بر ارزش‌های خویش راه را بر هر زیاده‌خواهی مسدود کرد. روزگاری از این پیش‌تر وقتی امارات ادعاهای ارضی خویش درباره جزایر سه گانه را با قیل و قال بسیار مطرح کرد رئیس وقت دولت ایران در نمازجمعه به آنان یادآور شد که برای رسیدن به این خواسته نادرست «باید از دریای خون عبور کنند»، این پیشنهاد همچنان روی میز است و حرف ایرانیان با هر خواسته و مرامی همچنان همان است.

کیهان:با قاتل مذاکره نمی کنند!

«با قاتل مذاکره نمی کنند!»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی کیهان به قلم حمید امیدی است که در آن می‌خوانید؛چندی پیش وزیر امور خارجه آمریکا اعلام کرد که در اوایل ماه مه (اواسط اردیبهشت ماه) مذاکرات سازش به صورت غیرمستقیم میان مقامات رژیم صهیونیستی و تشکیلات خودگردان از سر گرفته خواهد شد. سفر ابومازن به عربستان و چند کشور عربی و همچنین سفر جرج میشل فرستاده ویژه آمریکا در امور خاورمیانه به فلسطین اشغالی و دیدار با مقامات صهیونیستی و تشکیلات خودگردان نیز در همین راستا صورت گرفته است.

پیش از این قرار بود این مذاکرات در اوایل ماه مارس (اسفندماه) آغاز شود ولی به خاطر اعلام ساخت واحدهای مسکونی جدید در بیت المقدس از سوی اسرائیلی ها، از سرگیری مذاکرات خود به خود لغو شد.

از سوی دیگر تلاش «میشل» برای شروع مجدد مذاکرات و ادعای نتانیاهو درباره همکاری در این مورد در حالی شکل می گیرد که چندی قبل اعلام ساخت 1600واحد مسکونی جدید در شرق بیت المقدس اعتراضات- هرچند به ظاهر- جهانی را در پی داشت.

بان کی مون، دبیرکل سازمان ملل، کاترین اشتون، وزیر خارجه اتحادیه اروپا و همچنین اتحادیه عرب ضمن محکوم کردن این اقدام، آن را موجب شکست روند مذاکرات- به اصطلاح- صلح خاورمیانه خواندند.

واقعیت آن است که ائتلاف حاکم بر اسرائیل به رهبری نتانیاهو آمادگی پذیرش قوانین بین المللی و قبول کمترین خواسته های فلسطینی ها را ندارد. علیرغم آنکه توقف شهرک سازی یکی از پیش شرط های طرف فلسطینی بود اما اوایل ماه جاری «نیر بارکات» شهردار بیت المقدس غصب شده از ساخت واحدهای مسکونی بیشتر برای صهیونیست ها خبر داد.

چند روز پیش نیز شهرک نشینان صهیونیست در اقدامی تحریک آمیز مسجدی را در روستای «اللبن الشرقیه» در شمال کرانه باختری به آتش کشیدند که بخشهای زیادی از این مسجد و چندین جلد کلام الله مجید در آتش سوخت. شهرک نشینان در گذشته نیز به آتش زدن مساجد یا هتک حرمت آن در این منطقه دست زده بودند. آنها در 14آوریل با یورش به داخل مسجدی در «حواره» و شکستن حریم مقدس آن، شعارهای ضداسلامی بر دیوارهای مسجد نوشتند. آنها همچنین مسجدی را در روستای «یالوف» در ماه دسامبر به آتش کشیدند. سه شنبه هفته پیش نیز نظامیان صهیونیستی با پشتیبانی تجهیزات زرهی به حومه شهر رفح در جنوب غزه حمله ور شده و یک باب مسجد را با خاک یکسان کردند.

گروههای جهادی که به دنبال آزادی فلسطین اند، اساسا اعتقادی به مذاکره سازش! آن هم با رژیم غاصب و اشغالگری که بیش از 60 سال زندگی و حیات این مردم را زیر چکمه های ظالمانه خود لگدمال کرده، ندارند. اما شرایط موجود هم نشان می دهد که این مذاکرات جز شکست نتیجه دیگری دربر نخواهد داشت.

حمله صهیونیست ها به مساجد فلسطین آن هم درست در شرایطی که آمریکایی ها دنبال میانجیگری برای احیای مذاکرات صلح خاورمیانه اند، بسیاری از بی تفاوت ها را نیز به شناخت ماهیت غیرقانونی و اشغالگر رژیم صهیونیستی نزدیک کرده است.

اعراب به خاطر القائات آمریکایی ها و فشارهای منطقه ای دنبال هموارکردن مسیر مذاکره اند، اما سرکشی های صهیونیست ها ظاهرا تمامی ندارند. چندی قبل کمیته پیگیری طرح صلح کشورهای عربی تشکیل جلسه داد. شیخ حمد بن جاسم آل ثانی، نخست وزیر قطر به عنوان رئیس این نشست گفت؛ «مذاکرات باید ظرف 24 ماه به تمامی مشکلات و مسایل مورد بحث پایان دهد». وی این مدت را تمدیدناپذیر می خواند و می گوید «اگر امیدی به تمدید بود، بیش از این تمدید می شد چرا که با گذشت 60 سال هنوز حل نشده است».

بسیاری از تحلیلگران اقدامات اخیر رژیم صهیونیستی در حمله به مساجد فلسطین را پاسخ به تصمیمات این کمیته و اظهارات نخست وزیر قطر ارزیابی می کنند. این حملات به وضوح نشان می دهد که مسئله فلسطین راه حلی جز محو رژیم صهیونیستی از جغرافیای سیاسی منطقه ندارد.

از سوی دیگر حمله های مکرر و تحریک آمیز به مساجد و اماکن مقدس مسلمانان فلسطینی توسط دولت نتانیاهو، تلاشی برای ایجاد یک «جنگ دینی» است. آنان این حملات را بهترین راه برای فرار از اعمال فشارهایی می دانند که آغاز مذاکرات صلح و تعلیق شهرک سازی ها در کرانه باختری و قدس اشغالی با آن روبروست.

اسرائیلی ها از این طریق می خواهند درهای بزرگتری به روی خود باز کنند. آنان خوب می دانند آنچه که بیش از هر چیز مسلمانان را به واکنش واداشته و تحریک می کند توهین به مقدسات و شکستن حریم اماکن مقدس آنان است. حال اگر یکی از کنیسه های یهودی در یک کشور عربی یا اروپایی هدف قرار گیرد، رسانه های صهیونیستی و غربی تلاش خواهند کرد تا با شانتاژ خبری و تبلیغاتی و زدن انگ تروریست به مسلمانان، تمام افکار عمومی جهان را به این مساله معطوف کرده و وانمود نمایند که ایجاد صلح با مسلمانان فلسطینی به خاطر نبود شریک حقیقی برای یک صلح واقعی! غیرممکن است.

صهیونیست ها برای تیره و تار کردن فضای صلح- بخوانید سازش- دست به هر کاری می زنند. از نامگذاری خیابانهای بیت المقدس به نامهای عبری گرفته تا تصمیم نژادپرستانه برای اخراج صدها هزار فلسطینی از کرانه باختری و حتی متهم کردن سوریه به انتقال موشک های اسکاد به حزب الله لبنان!

واقعیت آن است که رژیم صهیونیستی کماکان در برابر دیدگان مردم جهان به اقدامات تجاوزکارانه خود ادامه می دهد و این در حالی است که رژیم های سرسپرده عربی به از سرگیری مذاکرات سازش چراغ سبز نشان داده اند. ادامه روند این مذاکرات بدون تردید هموار کردن مسیر دخالت های آمریکا در منطقه و تشدید خوی اشغالگری صهیونیست ها و ادامه شهرک سازی های آنان است.

از سرگیری مذاکرات صلح با رژیم صهیونیستی- چه مستقیم و چه غیرمستقیم- کاری عبث و بیهوده است. تصمیم تشکیلات خودگردان برای این کار نیز در شرایطی که این رژیم دست به یهودی سازی قدس شریف زده، هزاران فلسطینی را آواره کرده، دنبال تکمیل دیوار حایل و توسعه شهرک سازی هاست و همچنان به محاصره غزه ادامه می دهد، چیزی جز اتخاذ موضع منفعلانه و مذلت بار در برابر زورگویی های اسرائیل به دنبال ندارد.

راه آزادی فلسطین و نجات مردم این سرزمین، نابودی اسرائیل غاصب و بازگشت فلسطین به صاحبان اصلی آن است. این یک قاعده است؛ وقتی به گفت وگو تن می دهی یعنی موجودیت طرف مقابل را به هر حال پذیرفته ای!

ابومازن در عین حال که اعتراف می کند خود را موظف به همکاری با نتانیاهو می داند! هنوز نفهمیده است که احزاب افراطی اسرائیل اساسا هیچ حقی برای ملت فلسطین قائل نیستند و حتی معتقدند که فلسطینی ها فقط مستحق مرگند! آیا اگر نفس مذاکره را بپذیریم- که البته پذیرفتنی نیست- مذاکره با کسی که فقط مرگ تو را می خواهد راه به جایی خواهد برد؟!

ائتلاف حاکم بر اسرائیل به رهبری نتانیاهو کمترین خواسته های فلسطینی ها را قبول ندارد. او به صراحت اعلام کرده که ایجاد پایتخت فلسطین در شرق بیت المقدس پذیرفتنی نیست. بازگشت آوارگان فلسطینی به این سرزمین عملی نخواهد شد. کنترل کامل مرزها توسط دولت فلسطین مردود است. شهرک های یهودی نشین را برنخواهد چید. طبق مصوبه 2002 حزب لیکود تشکیل هر نوع دولت فلسطینی در غرب رود اردن مردود است و هنوز بر محاصره غزه اصرار دارد و...

آیا این نشانه ها برای به بن بست کشاندن مذاکرات مستقیم و غیرمستقیم سازش! کافی نیست؟ آیا واقعا می توان به تضمین های خیالی آمریکا تکیه کرد؟

تشکیلات خودگردان نباید به اختلافات ظاهری آمریکا و اسرائیل بر سر مساله شهرک سازی دلخوش کند. اعتراضات کاخ سفید چیزی جز یک نمایش برای فریب افکار عمومی دنیا نیست. رژیم صهیونیستی در دوره اوباما بر شدت شهرک سازی در کرانه باختری و قدس شرقی افزوده و دهها هزار فلسطینی را نیز از این منطقه اخراج کرده است. مخالفت آمریکا فقط در حد حرف و برای راضی نگه داشتن اعراب و طرف فلسطینی مذاکرات سازش است.

امروز همه می دانند که رژیم صهیونیستی ستون فقرات سیاست های امنیتی و خارجی آمریکاست و مواضع کاخ سفید در قبال تحولاتی جهانی، تامین کننده امنیت اسرائیل است.

اواخر ماه مارس (اسفندماه گذشته) روابط میان واشنگتن و تل آویو ظاهرا پس از اعلام ساخت هزاران واحد مسکونی دیگر در بیت المقدس اشغالی از سوی رژیم صهیونیستی دچار تنش شد. در همان روزهای تنش زا! یک نظرسنجی توسط روزنامه صهیونیستی هاآرتص صورت گرفت که طبق نتایج اعلام شده آن، میزان محبوبیت باراک اوباما در بین صهیونیست ها افزایش یافته و ساکنان مناطق اشغالی فلسطین همچنان اوباما را فردی وفادار به رژیم صهیونیستی معرفی کردند. اوباما نیز تاکید کرده که شهرک سازی صهیونیستها در روابط دوستانه وی با تل آویو تاثیری ندارد!

یک طرف مذاکره، تشکیلات خودگردان- و البته خودفروخته- فلسطین به رهبری ابومازن بهایی الاصل است و طرف دیگر نتانیاهو با افکار افراطی که هیچ حق و موجودیتی برای فلسطینی ها قائل نیست و میانه این دو نیز آمریکا به میانجیگری نشسته که بیش از هر چیز دیگری منافع و امنیت اسرائیل برایش اهمیت دارد. این مذاکره- چه مستقیم باشد چه غیرمستقیم- حق واقعی ملت مظلوم و ستم کشیده فلسطین را که حاکمیت مطلق بر سرزمین مادری خود آنهاست به آنان بازنخواهد گرداند.

مردم سالاری:بازهم درباره افزایش جمعیت

«بازهم درباره افزایش جمعیت»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی مردم سالاری به قلم مهدی عباسی است که در ان می‌خوانید؛احمدی نژاد در سال جدید، موضوع جدیدی به نام «افزایش جمعیت» را در لیست موضوعاتی که در سخنرانی هایش باید به آنها اشاره کند قرار داده است، موضوعی که با واکنش  بسیاری از کارشناسان روبرو شده است و تصور هم نمی شود که چندان در بین مردم با استقبال روبرو شده باشد.

مشکلا ت متعدد خانواده ها، بیکاری، تورم، و بسیاری مسایل دیگر سبب شده که خانواده ها در کنترل جمعیت دقت بیشتری داشته باشند. اما، همه این مسائل، گویا برای محمود احمدی نژاد، حل شده است و او اصرار فراوان دارد که نباید کنترل جمعیت صورت گیرد و این موضوع، یک امر دیکته شده غربی است.

این در حالی است که رشد جمعیت فزاینده سال های 57 تا 68، سبب شد تا امروز با موج قابل توجهی از جوانانی روبرو باشیم که  حتی با تحصیلا ت آکادمیک، شب و روز برای یافتن شغلی مناسب، دست و پا می زنند و از کم بودن فضاهای ورزشی، فرهنگی و... گلا یه مندند. حال افزایش جمعیت، با نظر به اینکه هنوز نمی توانیم جمعیت کنونی را اداره کنیم و از تمام پتانسیل ها و فرصت های انسانی کشور استفاده کنیم، چه توجیهی دارد؟ در این میان، صحبت های  تازه محمود احمد ی نژاد به عنوان بالا ترین مقام اجرایی کشور، در جمع مردم کاشان نیز جای تامل بسیار دارد.

احمدی نژاد در برابر خواسته مردم این منطقه در خصوص استان شدن کاشان، می گوید: کاشان الحمدلله به لحاظ سابقه تاریخی، فرهنگی و اخلا قی و به لحاظ آداب و رسوم و نجابت و به لحاظ کار و تلا ش همه ویژگی های لا زم را دارد اما این جا یک ایراد قانونی وجود دارد و آن بحث جمعیت است که البته سه راه وجود دارد; یک راه آن فقط دست شماست و راه دیگر آن دست مجلس است و راه دیگر آن نیز تلفیقی است.

همفکری کنید و یک راه پیدا کنید، یا باید قانون را درست کنیم که قبول دارم مسیر سخت و طولا نی است یا این که شما خود فکری بکنید یا یک راه تلفیقی به کار ببرید و ما با مجلس صحبت کنیم و مقداری سقف جمعیتی را بالا  بیاوریم و خود شما نیز کمک کنید. چه چیزی بهتر از این که به جای 300 هزار کاشانی انقلا بی و مومن، یک میلیون کاشانی نجیب داشته باشیم؟ چرا برخی حسادت می کنند؟ این سرمایه کشور است. سعی می کنیم از دل قوانین موجود راهی را پیدا کنیم راهی جمع و جور کنیم و شما هم همراهی کنید تا کار را به نحوی جلو ببریم.»

به هر حال افزایش جمعیت، نیازمند آن است که امکانات کشور نیز با همان سرعت افزایش یابد. این در حالی است که امکانات کنونی کشور در مقایسه با شاخص های بین المللی، فاصله دارد و همه تلا ش های امروز، برای آن است که این امکانات برای جمعیت کنونی افزایش یابد تا سرانه هر ایرانی در حوزه های مختلف به حد استاندارد برسد.

مردم کاشان، نیز از آن جهت خواهان استان شدن شهرشان هستند، تا شاید بدین وسیله، بودجه های بیشتری برای حل مشکلا ت به این منطقه اختصاص یابد، حال آیا افزایش سه برابری جمعیت، می تواند راه حل مناسبی برای استان شدن این منطقه باشد؟ آیا بهترنیست، امکانات شهری را افزایش دهیم، تا مردم مناطق مختلف برای حل مشکلا ت منطقه ای به دنبال بالا  رفتن سطح خویش در تقسیمات کشوری نباشند؟ درکنار این موضوع، باید به این نکته نیز توجه کرد، مگر قرار است هر شهری به استان تبدیل شود. چرا که شهرهای بزرگ در سطح کشور بسیار است و علا قه مسوولا ن محلی آن است که شهرشان به استان ارتقا یابد. لذا باید به خواسته های محلی، پاسخ کارشناسی شده ارائه کرد ، تا تلا ش اعضای جامعه، هدفمندشود.

ای کاش سخنگویان دولت، حداقل هفته ای یک بار در برابر رسانه ها قرار می گرفتند، تا توضیحات بیشتری می دادند که رئیس دولت، بر اساس چه دلا یلی تا این میزان بر افزایش جمعیت اصرار دارد. درحالی که قطعا در خواست شغل برای  جوانان بیکار، در صدر خواسته های خانواده ها قرار دارد و در نامه های میلیونی مردم به دولت در سفرهای استانی، به اطلا ع دولتمردان رسیده شده است.لذا افزایش امکانات، در اولویت بالا تری نسبت به افزایش جمعیت قرار دارد. 

رسالت:مدیریت تغییرات سیاسی

«مدیریت تغییرات سیاسی»عنوان سرمقاله‌ی رسالت به قلم صالح اسکندری است که در آن می‌خوانید؛ساختارهای سیاسی همواره در معرض تغییر است. ثبات، ستیز و تغییر سیکل بی وقفه ای است که سپهر سیاست را دستخوش دگرگونی های روبنایی و بعضا زیربنایی می کند. تغییرات سیاسی بر خلاف تحولات اجتماعی قابل رویت و ملموس است و در مدت زمان کوتاهی رخ می دهد. در ایران جدید نیز با گذشت سه دهه از انقلاب و تجربه فرایندهای مختلف در گزینش کارگزاران سیاسی، شیوه های رقابت و نحوه تصریح و تالیف منافع عمومی به نظر می رسد تغییرات گسترده ای در حال اتفاق است که نیازمند مدیریت خردمندانه و هدایت دوراندیشانه است.

نبض این تغییرات سیاسی نه در اردوگاه اصولگرایان می تپد و نه در جبهه دوم خرداد. جریان عظیمی در کشور به راه افتاده است که از مجاری و مخازن مغفول در30  سال گذشته سرچشمه می گیرد. این کانون های جدید اگر چه در فرایندهای جانمایی و جبهه بندی اغلب در راستای گفتمان انقلاب ارزیابی می شوند اما هنوز نتوانسته اند ارتباط منطقی با سایر متغیرهای مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی پیدا کنند. به طور طبیعی بخشی از این متغیرها فرصت و بخش دیگر تهدید تلقی می شوند.

یکی از مهمترین متغیرهای ایران جدید خصوصی سازی اقتصادی است. در فرایند خصوصی سازی بسیاری از معادلات سیاسی نیز دستخوش تغییر می شوند. وقتی کشوری که بیش از80  درصد اقتصاد آن دولتی است به سوی خصوصی سازی حرکت می کند بسیاری از مطالبات، منافع و الگوهای رفتاری سیاسی در سطح مردم و نخبگان نیز تغییر می کند. کانون های جدید باید بتوانند تعریف دقیقی از نحوه تصریح منافع در وضعیت اقتصاد خصوصی پیدا کنند.

یکی دیگر از متغیرهای ایران جدید افزایش سطح تحصیلات جوانان بخصوص در حوزه آموزش عالی است. با رشد شاخص سطح سواد در کشور سایر شاخص ها نیز ضرورتا باید ارتقا پیدا کند. این متغیر باعث می شود بخش عمده ای از مردم کشور به درجه بالایی از بینش و بصیرت سیاسی برسند و در قبال سرنوشت خود و جامعه حساسیت لازم را نشان دهند.

یکی از مسائلی که کانون های جدید با آن روبرو هستند مسئله نحوه مواجهه با مراجع هادی است. این کانون های جدید قدرت یا به عنوان یک مرجع جدید فکری و سیاسی مطرح هستند و یا اینکه باید از مراجع بزرگتری تبعیت کنند. تعیین تکلیف با گروههای قدیمی و تنظیم رابطه با مراجع هادی یکی از الزامات کانونهای جدید قدرت در ایران آینده است.

  هویت مستقل برای کانون های جدید قدرت یک الزام و ضرورت است. امروز اغلب این جریانات بدون یک شناسنامه و هویت مشخص در فضای رقابت های سیاسی حضور دارند. پرچم ها را باید رنگ کرد. یکی از مقدمات و لوازم نوسازی فرهنگ سیاسی هویت بخشی به جناح بندی های جدید و هدفمند در فضای عمومی کشور است. در واقع یکی از معیارهای مهم در مهندسی نرم رقابت سیاسی در ایران شناسایی هویتهای سیاسی مستقل در گردونه کورپوراتیسم هویتی است. یعنی در عین اینکه بازیگران اصلی با گذار از تعارضات هویتی و بنیادین به یک اجماع نخبگی بر سر هویت نظام سیاسی رسیده اند اما در دل این توافق دارای یک هویت مشخص و مستقل هستند که اشخاص متغیر آنها هستند و نه آنها متغیر اشخاص.

مآلا با سپری شدن سه دهه از عمر انقلاب اسلامی و ضرورت دست به دست شدن قدرت بین نسل اول و نسل های بعدی انقلاب این مهم، یعنی مدیریت تغییرات سیاسی ایران در شرایط کنونی از حساسیت بیشتری برخوردار است. چنانچه این مدل سازی در داخل کشور و در میان خانواده انقلاب صورت نپذیرد کسانی خارج از مرزها هستند که حتی یک لحظه در طراحی و القای فرهنگ رقابت به ما تردید نمی کنند.

ابتکار:مرگ با طعم «کریستال‌دی‌متامفتامین‌...»

«پاشنه‌های آشیل آمریکا!»،«عطا و لقای العطیه!»،«با قاتل مذاکره نمی کنند!»،«بازهم درباره افزایش جمعیت»،«مرگ با طعم کریستال‌دی‌متامفتامین‌...»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی ابتکار است که در آن می‌خوانید؛روز یکشنبه رئیس پلیس مبارزه با مواد مخدر از “افزایش بی‌سابقه مصرف شیشه در کشور” خبر و نسبت به افزایش بی رویه تولید آن هشدارداد.

از این گونه اظهارات و هشدارها مدت‌ها است که مطرح می‌شود، مخصوصا این که این روزها “شیشه” یا همان “کریستال” ماده مخدری است که به دلیل اقبال فراوان به آن‌ مورد توجه قرار گرفته است.

سیر قیمت شیشه در ایران

سیر قیمت در ماده مخدر شیشه در چند سال اخیر روند جالبی داشته است شیشه، شیشه بیشترین تغییر قیمت را در میان مواد مخدر داشتته است، قیمت شیشه در ابتدای افزایش مصرف آن کلویی 150 میلیون تومان بود.

پس از آن با گذشت مدت کوتاهی این قیمت کاهش یافت و به 120 میلیون تومان رسید اما با افزایش تولید این ماده در کشور و فعالیت گسترده تولیدکنندگان آن، شیشه به جرگه مخدرهای ارزان قیمت پیوست.

رئیس پلیس مبارزه با مواد مخدر ایران درباره کاهش قیمت شیشه هشدار داد و گفت: «در سال گذشته قیمت هر کیلو شیشه در کشور 100 تا 125 میلیون تومان بود و این رقم در سال جاری به 10 تا 15 میلیون تومان رسیده که این امر موجب افزایش مصرف شیشه در کشور شده است.»

شیشه چیست؟

اما این شیشه چه نوع ماده مخدری است؟ چه تفاوتی با مخدر سنتی دارد؟ چه مضراتی دارد؟

یکی از مسائلی که در مواد مخدر مختلف موجب ایجاد تمایل به این مواد می‌شود تجربیات لذت بخشی است که این مواد به شخص منتقل می‌کند.

شیشه هم از این قاعده مستثنی نیست، شیشه تجربیات لذت بخش دارد، توهم شیرین را تزریق می‌کند و خیالپردازی را تقویت می‌نماید؛

قاچاقچیان مواد با این شعار که شیشه حاوی مورفین نیست پس اعتیاد آور نیست مصرف آن‌را تبلیغ می‌کنند و متاسفانه بسیاری از افراد ناآگاه خواسته یا ناخواسته در دام این ماده محرک گرفتار می‌شوند. واقعیت این‌است که شیشه یک ماده محرک بسیار اعتیاد آور است بطوریکه در بسیاری از مقالات پزشکی قدرت اعتیاد زایی آنرا بیشتر از مواد محرکی مانند کوکائین می‌دانند. عده‌ای حتی برای افزایش لذت ناشی از فعالیت جنسی به این ماده مخدر رو می‌آورند.

شیشه از جنس آمفتامین‌ها است، پودری کریستالی، بی بو تلخ مزه شبیه خرده‌های یخ و پارافین جامد که نام علمی آن “کریستال دی متامفتامین هیدروکلرید” است.

مت آمفتامین یک نوع ماده روان گردان است. مت‌آمفتامین گاهی اوقات توسط پزشکان برای بیماری‌های خاص تجویز می‌شود که با تاثیر مستقیم بر مکانیسم‌های مغز شادی و هیجان در فرد ایجاد می‌کند.

متا مفتامین در خیابان غیر از شیشه به اسامی دیگری نیز مشهور است، اسامی هم چون “مت”، “تینا” و “آیس” و بعضا در رنگ‌های مختلف هم یافت می‌شود.

شیشه‌ای که در حال حاضر در بازار قاچاق مواد محرک ایران وجود دارد بیشتر بصورت کریستال‌های ریز (مانند شکر) است که در تکه‌های کوچک یک لوله پلاستیکی (نی نوشابه) جاسازی شده و سر و ته آن بسته می‌شود. این ماده به شکل‌های دیگری از جمله بلورهای شفاف و تیز و.... نیز عرض می‌گردد. آمفتامین‌ها به صورت قرص و کپسول هم تولید می‌شوند.

این ماده به چهار صورت کشیدنی، استفاده از طریق بینی، خوردنی یا تزریق ممکن است مورد سوء مصرف قرار گیرد. برای کشیدن آن از پایپی شیشه‌ای که مخصوص این‌کار است، لامپ، چراغ خودرو و .... استفاده می‌کنند. یک روش نادر هم وجود دارد و آن هم شیاف مقعدی است که در مواقعی خاص از این روش استفاده می‌شود که در ایران رواج ندارد.

شیشه ماده اعتیادآوری است که به عنوان یک ماده محرک از حدود شش سال پیش به وسیله قاچاق وارد ایران شد، با گسترش تولید داخلی و اضافه کردن هروئین به ترکیبات این ماده، علاوه بر افزایش مصرف در بین جوانان، تخریبات جسمی آن نیز در کنار آسیب‌های روانی مصرف، به شدت افزایش یافت، به گونه‌ای که این ماده در حال حاضر با ترکیب «هروئین زیاد و مت آمفتامین کم» و با ایجاد بیش از 90 درصد آسیب جسمی، اولین ماده مخدر مرگ آور در کشور و در تمام دنیاست.

قاچاقچیان مواد با این شعار که شیشه حاوی مورفین نیست پس اعتیاد آور نیست مصرف آن‌را تبلیغ می‌کنند و متاسفانه بسیاری از افراد ناآگاه خواسته یا ناخواسته در دام این ماده محرک گرفتار می‌شوند. واقعیت این‌است که شیشه یک ماده محرک بسیار اعتیاد آور است بطوریکه در بسیاری از مقالات پزشکی قدرت اعتیاد زایی آنرا بیشتر از مواد محرکی مانند کوکائین می‌دانند.

یکی از مسائلی به علت ترشح زیاد نوروترنسمیتر‌ها، بعداز اندک زمانی انتهای اعصاب مغز تحلیل رفته و مغز نمی‌تواند روند طبیعی خود را داشته باشد و مصرف کننده نه اینکه علایم خوبی تجربه نمی‌کند بلکه فقط بخاطر ترس از عوارض ترک شیشه که مربوط به کارکرد ضعیف مغز است اقدام به سوء مصرف آن می‌نماید. که شیشه را به ماده خطرناک تبدیل کرده است سوءمصرف آن است، با استفاده بیش از حد این ماده باعث می‌شود که تجربه‌های لذت بخش با شدت بیشتری احساس شوند. حال تصور کنید کسی که توهم تمرکز بالایی دارد و از هیچ چیز نمی‌ترسد در حین رانندگی ممکن است چه رفتار خطرناکی را از خود بروز دهد.

این ماده صنعتی به شدت بی خوابی می‌آورد، با مصرف زیاد؛ تنفس و ضربان قلب افزایش یافته، طپش قلب ایجاد می‌شود. فشار خون و دمای بدن بالا می‌رود و فرد احساس گرما می‌کند پس زیاد آب می‌خورد!

ابتلا به پارکینسون و انواع بیماری‌های مغزی و عفونی مهمترین مخاطرات مصرف این مخدر است. فرد مصرف کننده به‌شدت تحریک‌پذیر و پرخاشگر می‌شوند و ممکن است دست به هر خشونتی بزنند. اضطراب، گیجی، لرزش اندامها، تشنج و در نهایت ایست قلبی و مرگ هم از دیگر عوارض سوء مصرف شیشه است.

یکی از عوارض مهم این ماده مخدر این است که مصرف کنندگان را در وضعیتی قرار می‌دهد که تمایل به درمان ندارند.

به علت ترشح زیاد نوروترنسمیتر‌ها، بعداز اندک زمانی انتهای اعصاب مغز تحلیل رفته و مغز نمی‌تواند روند طبیعی خود را داشته باشد و مصرف کننده نه اینکه علایم خوبی تجربه نمی‌کند بلکه فقط بخاطر ترس از عوارض ترک که مربوط به کارکرد ضعیف مغز است اقدام به سوء مصرف آن می‌نماید.

افزایش مصرف شیشه در میان زنان در حالی که شیشه را به عنوان یک ماده مخدر خطرناک و مرگ اور معرفی می‌کنند اما چندی است مصرف این ماده مخدر در میان زنان افزایش پیدا کرده است.

بر اساس تحقیقات انجام شده استفاده از مواد مخدر شیشه برای لاغری زنان در باشگاههای بدنسازی و آرایشگاه‌ها افزایش پیدا کرده است.

فرهاد طارمیان یکی از مهمترین دلایل گرایش زنان به مصرف ماده مخدر شیشه را تصور اشتباه آنها مبنی بر لاغر شدن با مصرف این ماده عنوان کرد.

این کارشناس مواد مخدر افزود: «در سالهای اخیر یکی از باورهای شایع و نادرستی که در میان مردم به خصوص زنان شکل گرفته لاغر شدن بر اثر مصرف شیشه است.» وی ادامه داد: «این باور نادرست موجب گرایش بسیاری از زنان به مصرف مواد مخدر شده در حالی که وابستگی فوق العاده‌ای که این ماده اعتیاد آور ایجاد می‌کند اثراتی به مراتب جبران ناپذیر به دنبال دارد.»

جمهوری اسلامی:چرا تصمیمات خلق‏الساعه؟

«چرا تصمیمات خلق‏الساعه؟»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی جمهوری اسلامی است که در آن می‌خوانید؛شاید شما هم با شنیدن خبر تعطیلی روزهای شنبه و یکشنبه هفته آینده تعجب کرده باشید. یکشنبه شب اعلام شد بنابر تصمیم هیات دولت، تهران روزهای شنبه و یکشنبه هفته آینده تعطیل است و این تعطیلات تمام ادارات و سازمانهای دولتی نیز خواهد شد.

این خبر هر چند 24 ساعت بعد تعدیل و تعطیلی ادارات لغو گردید لکن بر اساس تصمیم اولیه با تعطیلی روز دوشنبه که سالروز شهادت حضرت زهرا(س) است و تعطیلات روز پنجشنبه و جمعه ادارات، عملا فعالیتهای آموزشی، اداری، اقتصادی، تولید و خدماتی پنج روز متوقف می‏شد و علاوه بر اینکه مردم در چرخه تلاش و پویایی و انجام خدمات‏رسانی با مشکلاتی مواجه می‏شدند، این وقفه طولانی خود به خود برای کشور تعطیلات خیز ایران و بخصوص در سالی که به توصیه رهبر معظم انقلاب، سال همت و کار مضاعف اعلام شده، قطعا زیانبار و نافی اهداف ترسیم شده از سوی رهبری بود. زیان این تعطیلی در بخش آموزش یعنی مدارس و دانشگاه‏ها نه تنها کمتر از سایر بخش‏ها نیست، بلکه بیشتر است. با توجه به این واقعیت و اهمیت موضوع، لازم است چند نکته را یادآور شویم.

1ـ اگر تقویم‏ها و سررسیدهای خودتان را ورق بزنید، خواهید دید که تقویم ما ایرانی‏ها از تقویم رسمی سایر کشورهای جهان قرمزتر است، یعنی تعطیلات آن بیشتر است! بنابر آمار، تعداد روزهای تعطیل رسمی در کشورهای صنعتی اروپا 8 روز است و مجموع روزهایی هم که نیروهای کار می‏توانند مرخصی داشته باشند 21 روز است در حالیکه در کشور ما مطابق تقویم به طور متوسط 30 روز تعطیل رسمی داریم که به برکت سنت سیئه‏ای که تحت عنوان بین‏التعطیلین گذاشته شده و توقعی که در میان مردم دامن زده شده، روزهای تعطیل از این هم که هست بیشتر می‏شود و با 30 روز مرخصی استحقاقی و 30 روز تعطیلات رسمی، نیروی کار ایرانی حق دارد 60 روز کار را تعطیل کند. طبعا اگر رقم زیاد تعطیلات در کشور در کنار بازده پائین کار در کشور قرار دهیم که بر اساس گزارش یک کارشناس مدیریت و برنامه‏ریزی که در یک روزنامه دولتی منتشر شده بر اساس آمار جامعه جهانی کار، زمان کار مفید کارکنان در دستگاههای دولتی ایران فقط 22 دقیقه است در حالیکه این زمان در آلمان 7 ساعت و 20 دقیقه و در ژاپن حدود 8 ساعت است، به واقعیتهای تلخی می‏رسیم که باید همه ما را به تکاپو برای چاره‏اندیشی وادار کند.

بنابر این، اصلا شایسته نیست که بجای اتخاذ تدابیری برای کاهش تعطیلات در کشور که از ابتدای انقلاب تاکنون در حوزه شعار باقی مانده، با سلیقه‏گرایی و تصمیمات غیرکارشناسانه بر تعطیلات کشور بیفزائیم و ظرفیت‏های کار و منابع و مصالح ملی را برباد بدهیم. از این رو از اساسی‏ترین اقدامات دولت و مجلس، تنظیم مجدد جدول تعطیلات کشور و تلاش برای کاهش آن به منظور افزایش کارآیی و ارتقاء تولید است. با این نگاه که یقین داشته باشیم کاهش تعطیلات باعث کارآمدی نظام اقتصادی، آموزشی و اداری کشور می‏شود، متاسفانه مدیریت تعطیلات در ایران، تعطیل شده و فقط هر چند صباحی یکبار از خواب بیدار می‏شود و پس از اندکی شعارزدگی، دوباره به خواب می‏رود.

2ـ موضوع مهم دیگر پس از تعداد زیاد روزهای تعطیل در کشور، نحوه استفاده از آنها و موضوع اوقات فراغت است که مع‏الاسف در تجدید نیرو و بازدهی افراد و در پی آن اقتصاد کشور نقش درستی ایفا نمی‏کند. بنابر این، سئوال اصلی اینست که آیا با وجود تعطیلات فراوان در تقویم کشور، این تعطیلات باعث رفع خستگی و آرامش روحی و روانی در نیروهای کار می‏شود یا خیر؟

بررسی‏ها نشان می‏دهند به رغم وجود تعطیلات فراوان در ایران، بار کیفی و بهره‏وری این ایام برای مردم چندان مناسب نیست.

متاسفانه مدیریت تعطیلات، که یکی از تعیین کننده‏ترین عناصر پیشرفت جوامع است در این زمینه نیز نتوانسته انگیزه، فضا و سازماندهی مناسبی برای استفاده از تعطیلات را ایجاد کرده و شادابی لازم را به روح مردم تزریق نماید. به عبارت دیگر، فقط اقتصاد و تولید کشور نیست که از این تعطیلات غیرکارشناسانه دچار اختلال می‏شود بلکه فرهنگ کار و انگیزه برای تولید و روحیه مدیریت اوقات فراغت نیز لطمه می‏بیند.

در یک نگاه آسیب‏شناسانه باید اعتراف کرد که روحیه کار و از آن مهمتر کارآفرینی و خلاقیت در کشور بر اثر کثرت تعطیلات به ظاهر عامه‏پسند و با اعلام تعطیلی‏های بی‏رویه و غیرکارشناسانه لطمه دیده و بهره‏وری کار و برنامه‏های توسعه‏ای با مشکلات جدی مواجه شده است. از این رو ساماندهی وضعیت تعطیلات کشور باید از جنبه‏های اقتصادی، توسعه‏ای، آموزشی، فرهنگی، اعتقادی، سیاسی و... مورد بازنگری قرار گیرد و به دغدغه مدیران کشور در بخش‏های مختلف در سالی که باید با کار و همت مضاعف اسباب پیشرفت و توسعه ایران را فراهم نمود، توجه جدی شود.

3ـ هر چند تعطیلی اخیر در صورت عملی شدن علی‏الظاهر مختص تهران و تهرانی‏ها بود، اما ناگفته پیداست که با توجه به محوری بودن تهران و مرکزیت این کلان شهر در مدیریت و تصمیم‏گیریهای کشوری در زمینه‏های اقتصادی و اجتماعی، این تصمیم به معنای تعطیلی عملی فعالیتهای استانی و شهرستانی است و منجر به تسری آن به سایر مراکز می‏شود. بنابر این تصمیم‏گیری برای تهران به طور ناخواسته مشکلاتی را برای فعالیتهای اقتصادی و اجتماعی شهرستانیها ایجاد خواهد کرد.

4ـ دولت در تصمیم اولیه خود برای تعطیل کردن روزهای شنبه و یکشنبه و پیوند آن به تعطیلات قبل و بعد از آن، نه تنها به لحاظ اقتصادی و مالی و روند تولید کشور بی‏توجهی کرد بلکه عجیب‏تر آنکه هیچ دلیل موجهی برای این تعطیلات اعلام نکرده و اکثر توجیهات ارائه شده تنها حدس و گمانه‏زنی سایتها و خبرگزاریها بوده و مواردی همچون برگزاری اجلاس سران گروه 15 در تهران نمی‏تواند دلیل مناسبی برای این تصمیم و اعلام موقعیت اضطراری در تهران و تعطیلی طولانی مرکز کشور گردد.

با کمال تأسف این تصمیم اینگونه مورد تفسیر رسانه‏های خارجی قرار گرفته که دستگاههای انتظامی و امنیتی کشور از توان لازم برای برقراری امنیت در برگزاری این اجلاس کوچک برخوردار نبوده و بایستی از دو روز قبل کشور را به تعطیلی بکشانند که این فقط خوراک تبلیغاتی مناسبی برای بوقهای تبلیغاتی و رسانه‏های استکباری است.

5ـ فراموش نکرده‏ایم که رهبر معظم انقلاب بارها بر این نکته تأکید داشته‏اند که باید نسبت به فراوانی تعطیلات کشور چاره‏اندیشی شود. علاوه بر این درست در آغاز سال جدید و در پی فراخوان رهبری به همت مضاعف و کار مضاعف، توقع این بود که دولت در اقدامی شایسته طرحی برای کاهش تعطیلات رسمی کشور تهیه و به مجلس ارائه نماید و از این طریق بر فعالیت‏های اجتماعی و تکاپوی اقتصادی بیفزاید و زمینه را برای خروج از وضعیت دشوار اقتصادی و رسیدن به مرزهای توسعه‏یافتگی فراهم کند نه اینکه با افزایش تعطیلات ناگهانی و تصمیمات خلق‏الساعه، به ساختار اقتصادی کشور لطمه وارد کرده و روند کارهای عادی و جاری را نیز دستخوش تأخیر نماید و به جای عملی ساختن رهنمود همت و کار مضاعف درصدد ایجاد تعطیلات مضاعف باشد!

با اینکه بعدازظهر دیروز اخبار پراکنده‏ای در تکذیب خبر تعطیلی ادارات در روزهای شنبه و یکشنبه هفته آینده و انحصار آن در مدارس و دانشگاه‏ها منتشر شد، ولی حتی همین خبر با توجه به ضدونقیض‏گوئی‏هائی که در منابع آنها وجود دارد و اینکه این تعطیلی برای مدارس و دانشگاه‏ها نیز زیانبار است، نشان دهنده عدم تدبیر در تصمیم‏گیری است. اگر اصل خبر درست نبوده، لازم بود سخنگوی دولت بلافاصله آنرا تکذیب می‏کرد. با اینحال عدول از یک تصمیم نسنجیده نیز اقدامی مثبت تلقی می‏شود و انتظار اینست که از این پس همواره همه تصمیم‏های دولت بر اساس کارشناسی باشد.

آفرینش:انگلستان، پارلمان معلق و دولت نامعلوم

«انگلستان، پارلمان معلق و دولت نامعلوم»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی آفرینش است که در آن می‌خوانید؛افزایش توجه رای دهندگان انگلیسی به حزب لیبرال دموکرات بدست آوردن 23 درصدی آرا در مقایسه با احزاب محافظه کار و کارگر باعث شده است تا با وارد شدن نقش ضلع سرنوشت ساز حزب لیبرال دموکرات در تشکیل دولت جدید، آینده تشکیل دولت توسط حزب محافظه کار و یا حزب کارگر را با چالش های فراملی روبرو سازد در واقع تشکیل کابینه معلق در نتیجه انتخابات اخیر پارلمانی در انگلستان به واسطه بدست نیاوردن اکثریت کرسی های پارلمانی توسط یک حزب اکنون باعث شده است تا بار دیگر در 36 سال اخیر انگلستان با شرایط ویژه ای روبرو شود شرایطی که از آنجا که اکثریت پارلمانی از آن یک حزب نیست باید مذاکرات میان احزاب اکثریت و اقلیت برای دستیابی به توافق و دستیابی به اکثریت پارلمانی ادامه یابد وگر نه حزب دارنده بیشترین کرسی پارلمانی که اکنون حزب محافظه کار به رهبری دیوید کامرون است مجبور خواهد بود دست به تشکیل دولت اقلیت زند دولتی که در واقع با توجه به نیاز به بررسی موردی رای پارلمان در نهایت دولت زودگذری خواهد بود که مجبور به برگزاری انتخابات زود هنگام می شود.

در واقع نتیجه انتخابات انگلستان تحولی جدید در این کشور است افزایش شمار رای دهندگان حزب لیبرال دموکرات (23 درصد) در کنار حزب محافظه کار (36 درصد) و حزب کارگر (29 درصد) سه ضلع مثلثی انتخاباتی در این کشور را تشکیل دادند که با توجه به نظام انتخاباتی اکثریت ساده که برآمده از قانون اساسی نانوشته این کشور است احزاب سهمی نابرابر در پارلمان بدست آوردند یعنی با وجود سهم 23 درصدی حزب لیبرال دموکرات در میزان آرای رای دهندگان اکنون تنها 56 کرسی در پارلمان (9 درصد کرسی ها) را از آن خود کرده است. و در مقابل آرا» حزب محافظه کار و کارگر در پارلمان به نسبت میزان رای شان افزایش زیادی داشته است. در حقیقت این چالش و تبعیض آشکار هم اینک در روزهای گذشته مورد توجه شهروندان انگلیسی و سازمان ها مردم نهاد و حزب لیبرال دموکرات بوده است.

در این راستا راه اندازی جنبش بنفش و برقراری راهپیمایی هایی درجهت اصلاح ساختار انتخاباتی این کشور مورد توجه شهروندان از یک سو و حزب لیبرال دموکرات قرار گرفته است به طوری که حزب لیبرال دموکرات به رهبری نیک کلگ اکنون با توجه به نیازمندی حزب محافظه کار به شرکت در دولت ائتلافی اصلاح ساختار انتخاباتی را از شروط اصلی خود برای ائتلاف قرار داده است در عین حال از آنجا که حزب محافظه کار به رهبری براون مخالف سرسخت تغییر نظام انتخاباتی است آینده تشکیل کابینه جدید در بریتانیا در هاله ای از ابهام قرار گرفته است چه اینکه در صورت شکست مذاکرات تشکیل دولت توسط محافظه کاران و لیبرال دموکرات ها، حزب کارگر نیز مذاکراتی را با لیبرال دموکرات ها آغاز خواهد کرد و سرانجام نوع بازی و امتیاز دهی اقلیت حزب لیبرال دموکرات با حزب اکثریت و تشکیل دهنده دولت ائتلافی نقش مهمی در تعیین کابینه جدید خواهد داشت آنچه مشخص است تداوم پارلمان معلق و دولت معلق و عدم دستیابی سران احزاب عمده به دولت جدید در کنار فشار افکار عمومی برای اصلاح ساختار انتخاباتی پیامدهای منفی زیادی بر اقتصاد این کشور خواهد گذاشت در کنار این تداوم این وضعیت و نظام کنونی انتخاباتی باعث کاهش مشارکت شهروندان در انتخابات آینده خواهد شد.

قدس: آمریکا و ایران ستیزی در کابل

«آمریکا و ایران ستیزی در کابل»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی قدس به قلم غلامرضا قلندریان است که در آن می‌خوانید؛در روزهای اخیر موجی از خبرها مبنی بر برخورد جمهوری اسلامی با شهروندان افغانی در برخی رسانه ها به عنوان یک سوژه خبری گسترده منتشر و بنگاه های خبری ضد ایرانی با تحلیلهای جهت دار تلاش کردند تا تنور اتهامها علیه ایران را همچنان داغ نگه دارند.

در این شرایط بنگاه خبرپراکنی بی.بی.سی -که در دامن زدن به تفرقه از شهرت مثال زدنی برخوردار است- در اقدامی رسانه ای تلاش نموده است با طرح پرسشهایی با ماهیت ضد ایرانی، تظاهرات مقابل سفارت ایران در کابل را به اتهامهای واهی چند روز قبل علیه ایران پیوند دهد و در این پرسشها همدردی با تظاهرات کنندگان و بد رفتاری ایران با مهاجران افغان را به مخاطب خود القا کند.این در حالی است که مقامهای دو کشور ایران و افغانستان موضوع اعدام افاغنه را تکذیب نموده اند.

پر واضح است، دو ملت ایران و افغانستان با پیشینه فرهنگی و تاریخی و اشتراکات فراوان توانسته اند رعایت حسن همجواری را براساس اصول دیپلماتیک در دستور کار قرار دهند.

کمکهای ایران به مجاهدان افغانی در گرماگرم مبارزه آنان با ارتش متجاوز شوروی سابق، بر کسی پوشیده نیست. بسیاری از کشورها هنگام بروز بحران در کشور همسایه مرزهای خود را مسدود می کنند و حتی اجازه ورود قانونی را به کسی نمی دهند، در حالی که جمهوری اسلامی ایران در زمان اشغال این کشور توسط شوروی، با آغوش باز مهاجران افغان را پذیرفت.

بی گمان ملت افغان حمایتهای انسان دوستانه جمهوری اسلامی را در سالهای آوارگی از یاد نبرده اند؛ زمانی که جنگ خانمانسوز علیه مردم بی پناه افغان بیش از 5 میلیون نفر را آواره و راهی کشورهای دیگر نمود که بنا به برخی آمارها جمهوری اسلامی پذیرای 2 میلیون آواره افغانی بود.

هم اکنون هزاران دانشجوی افغانی در مراکز آموزشی ایران مشغول تحصیل هستند و بنا به پیشنهاد سفارت ایران در کابل و موافقت ایران، سال گذشته 70 هزار دانش آموز فاقد مدارک اقامتی، فرصت تحصیل در ایران را به دست آوردند.

با وجود این، باید وضعیت افرادی را که به شکل غیرقانونی وارد کشور شده و یا در داخل کشور مرتکب جرمی شده اند، از دیگر افراد جدا نمود.

عده ای افراد فریب خورده در همسویی با انگاره های سیاسی بیگانگان، بویژه اشغالگران کابل، اقلیت تظاهرات کننده را به عنوان یک جریان ضد ایرانی معرفی می کنند، در حالی که قراین و شواهد نشان می دهد آنان افرادی فریب خورده هستند که با تحریک بیگانگان نقش بازی می کنند. اما از این افراد باید پرسید، اکنون که دغدغه حمایت از شهروندان افغان را دارند، چرا در برابر قتل عام آمریکا در این کشور به شکل گسترده تظاهرات نمی کنند تا برای استیفای حقوق ملت افغان گامی مثبت و در خور تحسین برداشته باشند؟

رسانه ها همچنان صحنه بمباران نیروهای آمریکایی در مناطق مختلف این کشور را پوشش تصویری می دهند. با این همه، آیا رفتار گروه یاد شده در مقابل نیروهای بیگانه قابل دفاع است؟ در حالی که افراد بی گناه با اتهامهای جعلی و گاه بدون تفهیم اتهام روانه زندان بگرام می گردند تا با شرایط گوانتانامو آشنا شوند، آیا آنان اقدام مناسبی را انجام داده اند؟

بدون شک، مردم فهیم افغان که با توطئه دولتمردان آمریکا آشنایی دارند، نیک می دانند اکنون پس از ناکامیهای آمریکا در افغانستان بویژه از سال 2001 و کشته شدن هزاران سرباز آمریکایی در این کشور، سرنوشت شوروی در حال تکرار شدن است. آمریکایی ها پس از به قدرت رسیدن اوباما با ارائه طرحهایی نظیر افزایش نیروی ناتو - که از سوی همپیمانان آنها مورد استقبال واقع نگردید- انزوای خویش را محرز می بینند، لذا ناگزیرند برای فرار از این شکست، با فرافکنی، سرپوشی بر ناکامیهایشان در کابل بگذارند.

بر کسی پوشیده نیست که دولتمردان آمریکایی از ارتقای روابط دو کشور ایران و افغانستان رنج می برند، بنابراین تلاش می کنند با تفرقه بین همسایگان، هزینه های مادی و معنوی خود را قابل دفاع جلوه دهند.

بنابراین، آنچه اکنون با عنوان تظاهرات برخی شهروندان افغانی علیه سیاستهای جمهوری اسلامی در کابل مطرح می گردد، موضوعی انحرافی است، زیرا برخی خبرها از نقش دلارهای آمریکایی برای دامن زدن به فضای به وجود آمده حکایت دارد تا از این رهگذر واشنگتن هدفهای منطقه ای و جهانی خود را - که یکی پس از دیگری با شکست مواجه می شود- جبران نماید.

به هر حال، آنچه مسلم است اینکه روابط ایران و افغانستان روز به روز در حال گسترش است و با توجه به اینکه توطئه های دشمنان نیز برای بر هم زدن مناسبات دو کشور ادامه دارد، حسن نیت و تفاهم دو جانبه و متقابل خواهد توانست این توطئه ها را خنثی کند. برقراری روابط نیک و حسنه بین ایران و افغانستان، نه تنها بر اوضاع سیاسی و امنیتی، اقتصادی و فرهنگی دو کشور تأثیر مثبت خواهد گذاشت، بلکه باعث شکوفایی منطقه در ابعاد مختلف می شود.

آرمان:ضرورت مذاکره مستقیم با غرب

«ضرورت مذاکره مستقیم با غرب»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی آرمان به قلم بهرام امیر احمدیان است که در آن می‌خوانید؛ سیاست خارجی ترکیه به‌دنبال نقش فعال‌تر این کشور در منطقه و ایجاد ارتباط میان اروپا و دیگر مناطق از جمله کشورهای آسیایی چون ایران است. از این منظر تلاش‌های ترکیه برای ایفای نقش در موضوع هسته‌ای ایران را باید مثبت ارزیابی کرد.

در تازه‌ترین تحول تهران برای مذاکره دبیر شورای عالی امنیت ملی کشور با کاترین اشتون، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا اعلام آمادگی کرده است. حال در شرایطی که ایران برای مبادله سوخت با برزیل اعلام آمادگی کرده به نظر نمی‌رسد که وارد کردن بازیگران دیگر به بحث تبادل سوخت منطبق با مذاکرات تفاهم شده در ژنو باشد.

در مذاکرات ژنو طرف‌های ایران در بحث تبادل سوخت مشخص شده بود و مقرر شد اورانیوم ایران به روسیه منتقل شود و از آنجا به فرانسه رفته و به میله‌های سوخت تبدیل شده و مجددا به ایران بازگردد.  این که ایران نسبت به طرف‌های اروپایی و اعضای گروه 1+5 بی اعتماد است، قابل درک و درست است اما وارد کردن بازیگران ثالث به بحث مبادله سوخت یا بهره‌گیری از کشورهای واسطه مانند ترکیه نمی‌تواند برای ایران کارساز باشد. 

مخالفت غرب با ایران مخالفتی اساسی و در این میان ایفای نقش کشورهایی چون ترکیه و برزیل بعید است که موثر واقع شود؛ راهکار اصلی آن است که تهران مستقیما با غرب وارد مذاکره شود. مذاکره آقای جلیلی با مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپایی بی‌تردید فرصت مناسبی است تا میان طرفین اعتمادسازی شود. اعتمادسازی نیازمند تعاول دوسویه است. افزودن بازیگران دیگر به میدان مذاکرات هسته‌ای ایران مناسب نیست و بهتر است تهران با اعضای گروه 1+5 که روندی طولانی را در این موضوع طی کرده است مستقیم وارد گفت و گو شود.

ترکیه و برزیل در موضوع هسته‌ای ایران منافع خود را می‌جویند، ایران نیز با لحاظ منافع ملی باید مذاکرات مستقیم را در دستور کار قرار دهد. توافق برای مذاکره ایران با مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا به نمایندگی از سوی گروه 1+5 مثبت است چراکه مذاکرات را از بن‌بست خارج می‌کند.

امروز می‌توان گفت که دیپلماسی ایران فعال‌تر شده است و حضور آقای احمدی نژاد در اجلاس بازنگری ان پی تی و کنفرانس مطبوعاتی وی پس از این اجلاس گام‌های مثبتی است که تهران در مسیر تعامل با جهان غرب بر داشته است. در این میان ترکیه تلاش دارد ایفای نقش کند؛ این کشور بازیگری چند وجهی است و منفعت خود را دنبال می‌کند. نگرانی ترک‌ها این است که تبعات منفی پرونده هسته‌ای ایران، ترکیه را متاثر کند. همان طور که در صورت حصول موفقیت در پرونده هسته‌ای ایران، مزایای مختلفی شامل ترکیه به عنوان کشور همسایه ایران خواهد شد.

با این نگاه، ترکیه و روسیه دو کشوری هستند که هم در شرایط تحریم ایران و هم در زمان تعامل ایران و غرب برنده خواهند بود و قادر به حفظ ارتباط خود با ایران هستند، مهم این است که ایران هوشیارانه‌تر دیپلماسی خود را به پیش ببرد.

دنیای اقتصاد:هدفمندسازی یارانه‌ها و ریشه کنی فقر

«هدفمندسازی یارانه‌ها و ریشه کنی فقر»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی دنیای اقتصاد به قلم حمید زمان‌زاده است که در آن می‌خوانید؛دولت ریشه کنی فقر را به عنوان یکی از پیامدهای مهم اجرای قانون یارانه‌ها عنوان کرده است.

مقاله حاضر به بررسی این موضوع می‌پردازد که آیا اجرای قانون یارانه‌ها می‌تواند به رفع فقر کمک نماید؟ یک نکته روشن است: اجرای قانون یارانه‌ها، اثرات مستقیمی ‌بر توزیع درآمد برجای خواهد گذاشت و این بازتوزیع درآمد محتملا به نفع دهک‌های پایین درآمدی و به زیان دهک‌های بالای درآمدی خواهد بود.

در واقع، انتظار می‌رود در اثر اجرای این قانون، بخشی از درآمد از اقشار بالای درآمدی به اقشار پایین درآمدی منتقل گردد. این بازتوزیع درآمد چگونه اتفاق خواهد افتاد؟ براساس آمار موجود، سهم دهک‌های بالای درآمدی از مصرف کالاهای یارانه‌ای (به‌طور مشخص انرژی) بسیار بیشتر از سهم دهک‌های پایین درآمدی است.

بنابراین، افزایش قیمت حامل‌های انرژی و بازتوزیع درآمد حاصل از آن، موجب انتقال درآمد از خانوارهای پر مصرف (دهک‌های بالای درآمدی) به خانوارهای کم مصرف (دهک‌های پایین درآمدی) می‌شود. البته هرچه سهم دهک‌های پایین درآمدی از یارانه‌های نقدی بیشتر باشد، این بازتوزیع درآمد بیشتر به نفع آنان خواهد بود. این امر به این معنا است که اجرای قانون یارانه‌ها، رفاه نسبی اقشار کم درآمد را نسبت به اقشار پردرآمد بهبود خواهد بخشید.

اما سوال مهم این است که آیا بهبود رفاه نسبی اقشار کم‌درآمد، به معنای بهبود رفاه مطلق آنان و در نتیجه کاهش فقر خواهد بود؟ برای پاسخ به این سوال باید اثرات تورمی ‌اجرای قانون را مد نظر قرار داد. آنچه روشن است، اینکه اجرای قانون یارانه‌ها، افزایش تورم را درپی خواهد داشت. البته میزان اثرات تورمی ‌این قانون چندان روشن نیست و دیدگاه‌های متفاوتی در مورد آن وجود دارد.

روشن است که افزایش تورم به معنای افزایش مخارج خانوارها یا به عبارت دیگر، کاهش قدرت خرید آنها است. بنابراین، خانوارها باید علاوه بر اینکه بخشی از یارانه نقدی خود را صرف پرداخت هزینه آب، برق، سوخت و غیره که قیمت آنها افزایش می‌یابد نمایند، بخشی دیگر را نیز باید به دلیل افزایش مخارج خود (ناشی از افزایش تورم)، صرف کنند. روشن است که اگر یارانه نقدی خانوارهای کم‌درآمد بیش از افزایش این هزینه‌ها باشد، نه تنها رفاه نسبی، بلکه رفاه آنان به صورت مطلق نیز بهبود خواهد یافت و از میزان فقر آنان خواهد کاست.

اکنون سوال این است که آیا یارانه نقدی اقشار کم درآمد، کفاف افزایش هزینه‌ها را خواهد داد؟ پاسخ به این سوال البته آنقدرها که دولت‌مردان مدعی هستند، روشن نیست. چند نکته را باید مدنظر قرار داد: اول اینکه تنها قرار است نیمی‌ از یارانه‌ها به صورت نقدی به خانوارها تعلق گیرد. دوم اینکه باید توجه داشت که افزایش تورم عموما به اقشار کم درآمد، بیش از اقشار پردرآمد زیان خواهد رساند. سوم اینکه هرچه اثرات تورمی ‌اجرای قانون یارانه‌ها بیشتر باشد، دادن پاسخ مثبت به این سوال که آیا یارانه‌ها کفاف افزایش مخارج را خواهد داد، سخت‌تر می‌گردد.

در واقع نه تنها ممکن، بلکه محتمل است که تورم آنقدر افزایش یابد که افزایش هزینه‌های خانوارهای کم‌درآمد از یارانه نقدی آنان پیشی بگیرد و در نتیجه وضعیت رفاهی آنان را به صورت مطلق نه تنها بهبود نبخشد، بلکه بدتر نیز نماید.

دولت‌مردان باید در نظر داشته باشند که اجرای قانون یارانه‌ها، خواهی‌نخواهی به عنوان یک شوک اقتصادی منفی عمل خواهد کرد که اقتصاد کشور باید خود را با آن تطبیق دهد. اجرای این قانون با وجود اثرات مثبت آن در بلندمدت، در کوتاه‌مدت علاوه‌بر افزایش تورم، احتمالا کاهش رشد تولید و افزایش بیکاری را نیز در پی خواهد داشت. در واقع، اجرای این قانون بیش از آنکه در راستای افزایش رفاه اقتصادی باشد، حداقل در کوتاه‌مدت یک طرح ریاضت اقتصادی، برای بهبود عملکرد اقتصاد ایران در آینده است.

این امکان وجود دارد که در اثر اجرای قانون یارانه‌ها، فقر نه تنها ریشه‌کن نگردد، بلکه به دلیل افزایش تورم، افزایش بیکاری و کاهش تولید، افزایش نیز یابد. بنابراین، بهتر این است که دولت‌مردان به جای طرح چشم‌اندازهای غیرواقع‌بینانه از پیامدهای این طرح و دامن زدن به انتظارات مردم، در پی اتخاذ سیاست‌های مناسب برای کنترل تبعات منفی آن برآیند.

جهان صنعت:شجاعی میانه میدانم آرزوست ...

«شجاعی میانه میدانم آرزوست ...»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی جهان صنعت است که در آن می‌خوانید؛حدود سه سال پیش بود که دانش‌جعفری در مراسم تودیع از وزارت اقتصاد بغض ترکاند و با عقده‌گشایی ، از نداشتن اختیار در کابینه احمدی‌نژاد خبر داد تا این شائبه پدید آید که احتمال عدم استقلال برخی وزرای دیگر نیز صحت دارد و دخالت‌های پس پرده همیشه هست.

حال در سال 89 نگاهی دقیق به روند یکساله وزارت راه‌وترابری  ما را به یاد وزارت اقتصاد و دانش‌جعفری انداخته ولی تنها فرقی که وجود دارد این است که  حمید بهبهانی همچون وی نیست که مشکلاتش را بازگو کند و با صراحت لهجه از حاشیه‌ها بگوید و حاضر به ترک مسند خود شود.

وزیر راه‌وترابری مدت‌هاست که در قبال خطای معاونان خود واکنشی نشان نمی‌دهد و با وجود جوسازی‌هایی که بر ضد او می‌شود حتی نمی‌تواند مدیری را برکنار یا توبیخ کند. کار به جایی رسیده است که حتی از خارج ساختمان وزارتخانه و درون وزارتخانه موج‌هایی سهمگین علیه وی ایجاد و بحث استیضاح و... بلند می‌شود که معاون وی بر جای خود بماند و او چیزی نگوید که باعث مشوش شدن ذهن مردم شود!

هر چند دکتر بهبهانی با بی‌تفاوتی تمام از شایعات و حواشی مطرح شده هیچ نمی‌گوید و سکوت می‌کند اما نمی‌تواند خالی بودن برخی میز‌ها را در چند طبقه پایین‌تر از اتاقش و مشاهدات عینی خبرنگاران از وضعیت شرکت ساخت و توسعه زیربناهای کل کشور در این روزها و سازمان هواپیمایی کشوری در ماه‌های گذشته را انکار کند.او مدت‌هاست که نمی‌تواند بگوید اوضاع عادی و همه چیز آرام است چون وی نمی‌تواند نتیجه قائله سیلی زدن معاون تحمیلی‌اش به یک مدیر ایرلاین را که باعث تحت فشار گذاشتن آن شرکت خصوصی توسط همان معاون مربوطه شد را نفی کند و بگوید کاهش تعداد ناوگان هوایی کشور بی‌ربط به دعوای رییس سازمان هواپیمایی کشوری با یک مدیر دیگر است.در سوی دیگر هم وضع پروژه‌های عمرانی دچار بلاتکلیفی‌های مدیریتی و درگیری‌های پشت‌پرده است و بسیاری نمی‌دانند آخر این ماجرا چیست.

به هر حال چند کلام با وزیر باید گفت؛ شاید خبر اعلام نشده درگیری‌های لفظی میان کارکنان طیفی وزارت راه (روز گذشته در ساختمان دادمان) را بتوان انکار کرد اما حقیقت ماجرا که همان دخالت‌های گسترده و باندبازی در مجموعه است را نمی‌توان به سادگی انکار کرد و گفت نتیجه شایعات تکذیب نشده برای وزارت راه‌وترابری و نفع ملی مفید بوده است.

شاید وزیر محترم از جایگاه خود هراس دارد که با مدیران غیرهماهنگ سازگاری پیدا کرده و فکر می‌کند این‌گونه وضع آرام می‌شود اما به صورت حتم در نظر ندارد که نتیجه این سردرگمی‌ها به استقلال وزارتی وی خدشه وارد ساخته و کشور را متضرر می‌کند.شاید وقت آن است که یا باندبازی برخی جریان‌ها در این وزارتخانه افشا شود یا استعفایی شجاعانه را ببینیم تا تصمیم نهایی را کسی بگیرد که از وی مقابل نمایندگان مردم،حمایت کرده است.

پول:مشکلات پهن پیکر

«مشکلات پهن پیکر»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌‌ی پول به قلم شیرزاد عبداللهی است که در آن می‌خوانید؛نیروهای شاغل آموزش و پرورش به دو دسته تقسیم می‌شوند. 1- نیروی رسمی که شمار آن بین 900 هزار تا یک میلیون نفر است. 2- نیروهای غیر رسمی که شامل معلمان حق‌التدریس، مربیان نهضت سوادآموزی، نیروهای شاغل شرکتی شامل : قرارداد کار معین، قرارداد حجمی، قرارداد خدماتی، قرارداد با انجمن اولیا و مربیان، قرارداد با هیات امنای مدارس هیات امنایی، کارورز معرفی شده از سوی بنیاد شهید برای اشتغال در آموزش و پرورش، همکار فی‌سبیل‌الله و جهادی، معلمان و کارکنان شاغل مدارس غیر انتفاعی و غیر دولتی است. در سال 87 وزیر وقت آموزش و پرورش با ارسال نامه‌ای به رییس جمهور تعداد این نیروها را 520 هزار نفر اعلام کرد.

علی احمدی وزیر آموزش و پرورش در دولت نهم معتقد بود که استخدام رسمی 520 هزار نفری که با آموزش و پرورش همکاری می‌کنند و خواهان ورود به این وزارتخانه هستند، آموزش و پرورش را منهدم می‌کند. وی استخدام افراد جدید را عامل افت کیفیت آموزشی و تحمیل هزینه های سنگین بر وزارتخانه می‌دانست.

با رفتن علی احمدی، سیاست‌ها و آمارهای او هم بایگانی شد.آموزش و پرورش دنیای شگفت‌انگیز واقعیت‌های متضاد است. بر اساس گزارش‌های رسمی وزارتخانه حدود 95 درصد بودجه جاری صرف پرداخت حقوق و مزایای کارکنان می‌شود، در عین حال کارکنان این وزارتخانه به کمی حقوق و تنگناهای معیشتی خود به شدت معترضند. در حالی که یکی از مشکلات آموزش و پرورش وجود ده‌ها هزار نیروی مازاد بر نیاز است، این وزارتخانه از کمبود نیروی انسانی رنج می‌برد و برای رفع این مشکل از نیروهای حق التدریس به صورت تمام وقت و پاره وقت استفاده می‌کند.

در حالی که وزیر قبلی تا هشت ماه پیش هر گونه استخدام جدید را عامل انهدام آموزش و پرورش می‌دانست و برای کاستن از نیروهای موجود طرح بازنشستگی پیش از موعد کارکنان را بدون محدودیت اجرا می‌کرد، وزیر جدید در حرکتی معکوس قرار است در سال جاری علاوه بر استخدام 40 هزار نفر از طریق آزمون، 26 هزار نیروی حق‌التدریس را استخدام رسمی کند و قانون بازنشستگی پیش از موعد هم، جز در موارد خاص، دیگر اجرا نمی‌شود.

آموزش و پرورش وزارتخانه‌ای است که بیش از هرجا بانگ تغییر و تحول آنهم از نوع بنیادین و اساسی از آن به گوش می‌رسد، اما در عمل ایستا و ساکن است و در مقابل تغییرات مقاومت می‌کند. مهم ترین نمود تحول اساسی، تغییرات جزئی و کم اهمیتی مانند تغییر ساختار مقاطع تحصیلی دانش آموزان است. تغییرات چه جزئی و چه اساسی به دلیل اینکه همکاری و همفکری کادر مدرسه را در برندارد با بی‌تفاوتی و مقاومت معلمان روبه‌رو می‌شود و به صورت طرح‌هایی روی کاغذ بعد از مدتی بایگانی می‌شوند. مهم‌ترین عامل استخدام‌های جدید فشاری است که از ناحیه فارغ التحصیلان بیکار بر دولت وارد می‌شود.

بین تعداد فارغ‌التحصیلان دانشگاه‌ها و نیازهای بازار کار تناسبی وجود ندارد‌. بر اساس برخی آمارها حدود 60‌درصد فارغ التحصیلان رشته‌های علوم انسانی به جز علوم تربیتی و کشاورزی و معدن بیکارند. اقبال 750 هزار نفر به آزمون استخدام معلم نشانه مقبولیت شغل معلمی نیست، بلکه علامت وجود بحران بیکاری در میان اقشار تحصیلکرده است.

به گمان من آموزش و پرورش از سه مشکل مرتبط به هم رنج می‌برد: اول آشفتگی و تورم نیروی انسانی است. نیروی انسانی این وزارتخانه نیاز به ساماندهی دارد و مهم‌ترین کار، آموزش ضمن خدمت کارکنان و اجرای یک سیستم ارزشیابی دقیق و علمی است. آموزش و پرورش نیاز به حدود 750 هزار نیروی با انگیزه، حرفه‌ای و برخوردار از حقوق و مزایای کافی دارد. استخدام‌های بی هدف و سلیقه‌ای مشکل نیروی انسانی را تشدید می‌کند.

دومین مشکل این وزارتخانه مدیریت غیر تخصصی و بی‌ثبات با گرایش سیاسی است. باید به سمت مدیریت تخصصی در سطوح مختلف از مدرسه تا وزارت حرکت کنیم. در پنج سال گذشته سه وزیر و دو سرپرست سکان اجرایی وزارتخانه را در دست داشته اند و نکته جالب اینکه در زمینه جذب و نگهداشت نیروی انسانی سه سیاست کاملا متفاوت را اجرا کرده‌اند که نشانه ارجح بودن سلیقه وزرا بر برنامه و نظرات کارشناسی است.

سومین و شاید اصلی‌ترین مشکل، تحمیل وظایف غیر‌مرتبط به آموزش و پرورش و مدرسه است که باعث ناتوانی در انجام وظایف ذاتی و حرفه‌ای از سوی این دستگاه پهن پیکر شده است. آموزش و پرورش بخش‌هایی از وظایف حدود 15 وزارتخانه، نهاد دولتی‌، سازمان دولتی و عمومی‌، موسسه عمومی را انجام می‌دهد. برداشتن بار وظایف غیر مرتبط از دوش آموزش و پرورش، باعث سبکبار شدن این دستگاه می‌شود. هر گونه طرحی که به این سه موضوع توجه نداشته باشد نمی‌تواند موجد تحول مثبتی در آموزش و پرورش شود و احتمالا مشکلات را پیچیده‌تر می‌کند.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات