تاریخ انتشار : ۰۵ شهريور ۱۳۹۱ - ۰۹:۳۱  ، 
کد خبر : ۱۴۳۱۹۷

پیرامون اصل ولایت فقیه (بخش اول)


در اندیشه ساسی اسلام، مسئله ولایت فقیه، همواره یکی از نقاط برجسته و قابل بحث بوده است. در خصوص مسئله ولایت فقیه هر از چند گاهی پرسشها و شبهاتی مطرح شده و می شود که لازم است به بازخوانی این شبهات و پاسخ بدانها پرداخته شود. قبل از هر چیز لازم است در خصوص معنای لغوی و اصطلاحی ولایت، اقسام ولایت و حکومت ولایی مطالبی عنوان شود.
ریشه لغوی ولایت، “ولی” به معنای قرب، اتصال و پیوند دو یا چند شیء است. از پیوند عمیق دو شیء، ولایت پدید می آید(راغب اصفهانی، المفردات، ص533).ولایت، دو گونه است: تکوینی و تشریعی. پیوند یادشده، اگر در محدوده امور تکوینی و پدیده های هستی آشکار گردد، ولایت تکوینی است. در ولایت تکوینی، پیوند و تاثیر و تاثر، در امور واقعی است و تابع قرارداد و وضع کسی نیست. ولایت تکوینی، اساسا، ویژه علت العلل آفرینش و ذات پاک الهی است، و در مراتب پایین تر، با اذن و اراده پروردگار، بندگان صالح او از پیامبران، امامان معصوم(ع) و اولیای الهی، درجات و بهره هایی از این تاثیرگذاری تکوینی را دارا می باشند و معجزات و کراماتی که از این وجودهای نورانی مشاهده می شود، معلول همان ولایت تکوینی و مقامات معنوی و روحانی آن انسان های کامل است(مجموعه آثار شهید مطهری، ج3 ، ص284 -307).
اما ولایت تشریعی، همان ولایت قانونی است؛ به این معنی که هرگاه فردی حق تشریع و قانون گذاری داشته باشد و به تصمیم گیری و تصرف در امور جامعه بپردازد و آن را سرپرستی نماید، دارای ولایت تشریعی است. پس ولایت تشریعی، ناظر به سرپرستی، تدبیر و تنظیم اجتماعی است؛ ولایتی که تمامی جوامع بشری، همواره، فطرتا به آن نیازمند بوده اند.
بر اساس توحید ربوبی، همچنان که ولایت تکوینی بر عالم هستی، از آن خداوند است، ولایت تشریعی نیز، ویژه پروردگار هستی است(عبدالله جوادی آملی، ولایت در قرآن، ص211 -221). انسان موحد نباید از هیچ فرد یا نهادی فرمانبرداری داشته باشد و کسی را ولی، سرپرست و به تعبیر قرآنی، ارباب خود قرار دهد و بی چون و چرا مطیع او گردد(توبه:31) مگر آن که خداوند سبحان برای او چنین حقی را جعل و تشریع کرده باشد.
طبق آیه “النبی اولی بالمومنین من انفسهم”(احزاب:6) و بر اساس آیه “انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه و یوتون الزکوه و هم راکعون”(مائده:55)، خداوند ولایت تدبیری و حق اداره و تنظیم اجتماعی را برای پیامبر و امامان معصوم(ع) تشریع کرده است. در اثر این ولایت، تصمیمات پیامبر(ص)و امام معصوم برای افراد جامعه لازم الاجراست و آنها هستند که می توانند حاکمیت سیاسی و زمام داری جامعه را گرفته، در راس هرم قدرت قرار گیرند. این ولایت، چیزی است که طبق معارف فکری شیعه، امامت نامیده می شود.
حکومت ولایی
ولایت واژه ای عربی به معنای به هم پیوستگی و نوعی اتصال و ترابط دو چیز است؛ به شکلی که هیچ گونه روزنه و شکافی، آن دو را از هم نگسسته، مانع پیوند عمیق آن دو نگردد.
لغویان برای ولایت، در زبان عربی و فارسی، معانی متعددی را ذکر می کنند که از آن میان، می توان به “امارت، تدبیر، محبت، سلطان و خطه و موطن هر کس” اشاره کرد.
از آن جا که ریشه ی اصلی، با همان معنا و وضع لغوی، به نوعی در تمامی این معانی ملحوظ است، نمی توان معانی برشمرده را از سنخ مشترک لفظی دانست(لسان العرب، ج15 ، ص402-400). با این وجود، با بررسی موارد کاربرد واژه ولایت، در متون عربی و محاوره عرفی، به این نتیجه می رسیم که گسترده ترین کاربرد این واژه، امارت و حاکمیت سیاسی است؛ به گونه ای که هرگاه ولایت، بدون قید به کار رود و عاری از قرینه باشد، انصراف آن به ولایت سیاسی و امارت خواهد بود. منظور از ولایت سیاسی و امارت، همان مدیریت و اداره جامعه و تنظیم امور کلان اجتماعی است، که در زبان فارسی می توان آن را سرپرستی نامید.
ولایت، در کاربرد عرفی، نظیر امامت است. امامت مطلق و بدون مضاف الیه، همان رهبری و حاکمیت سیاسی است، و امامت مضاف و مقید حتما نیازمند ذکر مضاف الیه است؛ مانند امامت جمعه. ولایت نیز چنین است.
مورخان بزرگی چون طبری و ابن اثیر، برای نقل حوادث تاریخی و ذکر دوره حکومت های گوناگون در تاریخ، واژه ولایت را به کار می برند. ابن قتیبه، در کتاب “الامامه و السیاسه”، از زمامداری حاکمان سیاسی، به ولایت تعبیر می کند(تاریخ طبری، ج4 ، ص130 و164.) بنابراین، ولایت، عرفا همان امارت و حاکمیت سیاسی است که ترسیم کننده اصل حکومت، قطع نظر از نوع آن، و شیوه استقرار مشروعیت آن می باشد. ولایت و امارت، ممکن است ولایت حق و امارت والی عادل، یا ولایت باطل و امارت والی جور باشد. واژه ولایت، هر دو نوع حکومت را شامل می شود.
در روایتی از امام صادق(ع) ضمن تقسیم ولایت، به ولایت والیان عدل و ولایت والیان جور، و حلال شمردن اول و حرام دانستن دومی، منقول است: “فوجه الحلال من الولایه ولایه والی العادل و ولایه ولاته؛ ولایت والی عادل و والیان منصوب از طرف وی، ترسیم کننده چهره ولایت حلال و مشروع است.و اما وجه الحرام من الولایه فولایه الوالی الجائر، و ولایه ولاته، فالعمل لهم و الکسب لهم بجهه الولایه معهم حرام؛ ولایت حاکم ستمگر و ولایت منصوبان از سوی او، چهره حرام ولایت است که هر گونه رابطه و پیمان با ایشان حرام و نامشروع است”(شیخ مرتضی انصاری، کتاب المکاسب، ج14، ص6 و7)
طبق این تفسیر عرفی از ولایت، ترکیب “حکومت ولایی”، از نظر ادبی، نادرست و از قبیل اضافه و نسبت دادن یک چیز به خود آن چیز است چون حکومت همان ولایت است و مثل آن است که گفته شود “ولایت ولایی”. ولایت و حکومت و اعمال حاکمیت سیاسی، یک حقیقتند و از این جهت، قابل ارزش گذاری و مقبول یا مطرود شدن کلی نیستند، بلکه دولت ها و متصدیان امر ولایت، در دو گروه مشروع و نامشروع، عدل و جور، الهی و طاغوتی، قابل طبقه بندی و ارزش گذاری هستند. البته در خصوص حکومت ولایی، تفسیر دیگری نیز مبتنی بر آیات قرآن و روایات وجود دارد که در مقالات بعدی بدان اشاره خواهد شد.
صرف نظر از کاربرد مطلق عرفی ولایت که در بالا شرح آن گذشت، ولایت در فرهنگ قرآن و معارف اهل بیت(ع) مفهومی خاص و ویژه نیز دارد که از ارزش والا و بی نظیری برخوردار و با قداست و احترام توام است و براساس این تفسیر، تعبیر حکومت ولایی، تعبیری صحیح و قابل قبول خواهد بود. طبق روایات اهل بیت(ع)ولایت، در مفهوم ویژه خود، شرط قبولی اعمال و کلید و رمز هر خوبی شناخته می شود.
در روایت است: “اگر مردی شب ها را زنده نگهدارد و تمام عمر خود را با روزه سپری کند و تمام دارایی خود را صدقه دهد و همه ساله در مراسم حج شرکت جوید، در حالی که، ولایت ولی خدا را نشناسد، تمام اعمالش بیهوده و بدون ثمر است.
این ولایت، بر نماز، زکات، حج و روزه برتری دارد و راز و رمز رسیدن به آنهاست(کلینی، اصول کافی، ج2).

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات