صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۰۱ دی ۱۳۸۹ - ۱۰:۴۴  ، 
کد خبر : ۱۹۵۸۲۸
نقدی بر گزارش تاریخی ابن خلدون از واقعه کربلا

روایتی وارونه از قیام امام حسین (ع)


بصیرت: ‏واقعه عاشورا و قیام امام حسین (ع) به عنوان یک واقعه تاریخی مورد توجه مورخین و پژوهشگران قدیم و جدید قرار گرفته و هر کدام به رهیافت و دیدگاهی متفاوت و حتی مشابه به نقل و تحلیل این رخداد تاریخی پرداخته اند. اکثر مورخین و پژوهشگران رعایت انصاف را نموده و علی رغم تفاوت های موجود در دیدگاه ها و رهیافت ها گزارشی از این واقعه تاریخی ارائه نموده اند اما برخی بدون رعایت انصاف و عدالت تاریخی و با چشم فروبستن به رسالت مورخ در این مورد به خطا رفته اند. از جمله روایتگران اخیر
ابن خلدون است که به روایتی هرچند ناقص از وقایع و تحولات تاریخی مقارن قیام امام حسین (ع) پرداخته و گزارشی از این واقعه به دست داده است در این مقال سعی خواهد شد گزارش و تحلیل نادرست ابن خلدون در مورد عاشورا و قیام کربلا به نقد گذارده شود.‏
ابوزید عبدالرحمن بن محمد بن خلدون حَضرَمی، تاریخ‌نگار، جامعه‌شناس، مردم‌شناس و سیاستمدار مسلمان بود وی را از پیشگامان علم جامعه‌شناسی می‌دانند که پیش از اگوست کنت ـ مؤسس علمی به نام جامعه‌شناسی در فرانسه ـ می‌زیست. ‏
ابن‌ خلدون‌ در دو مورد در آثار خود به واقعه کربلا و قیام عاشوار پرداخته است. یکی در کتاب‌ العبر که به صورت مختصر واقعه عاشوار را مورد بررسی قرار می دهد مورد دوم زمانی است که این نویسنده در کتاب مقدمه راجع به تحولات‌ دورة‌ امام‌ حسین‌ (ع‌) و واقعه عاشورا بحث نسبتا مبسوطی ارائه کرده وی در آنجا با عنوان‌ "در ولایت‌ عهد" مقولة‌ جانشینی‌ پرداخته‌ و علت‌ انتخاب‌ یزید را از طرف‌ معاویه‌ در قالب‌ نظریة‌ ویژة‌ خود ـ عصبیت‌ ـ مورد تجزیه‌ و تحلیل‌ قرار داده‌ و در ادامه‌ به‌ تحولات‌ دورة‌ یزید و رخداد کربلا اشاراتی‌ نموده‌ است.
در کتاب العبر ابن خلدون موضوع را با بیان‌ حرکت‌ امام‌ به‌ مکه‌ و ملاقات‌ با عبدالله بن‌ مطیع‌ آغاز نموده‌ و در ادامه‌ به‌ دعوت‌ کوفیان‌ از امام‌ (ع‌) اشاره‌ می کند دعوتی‌ که‌ به‌ دنبال‌ آن‌ ایشان‌ مسلم‌ بن‌ عقیل‌ را به‌ طرف‌ کوفه‌ گسیل‌ کرده‌ است‌. راوی‌ در ادامة‌ گزارش‌ به‌ تحولات‌ شهر کوفه‌ و ضعف‌ مدیریت‌ "نعمان‌" و اعتراض های‌ مختلفی‌ که‌ به‌ این‌ مسئله‌ وجود داشته‌، پرداخته‌ است‌ و در پایان‌ گزارش‌ به‌ برکناری‌ نعمان‌ توسط‌ یزید و انتصاب‌ فردی‌ توانا به‌ کوفه‌ اشاره‌ کرده است.‏
گزارش‌ ابن‌ خلدون‌ از سانحة‌ عاشورا بسیار مختصر و نیمه‌ تمام‌ رها شده‌ و تحولات‌ شهر کوفه‌ در دورة‌ ابن‌ زیاد و اصل‌ واقعه‌ کربلا به‌ طور مطلق‌ مورد اشاره‌ قرار نگرفته‌ است‌. اینکه‌ چرا راوی‌، روایت‌ را نیمه‌ تمام‌ رها کرده‌ است‌، مشخص‌ نیست‌.
ابن خلدون در قسمتی از مبحث خود در مورد یزید و رفتار ناپسند وی آورده است: "یزید در روزگار خلافت‌ خود به‌ فسق‌ دست‌ یازیده‌ است‌ ولی‌ مبادا هرگز گمان‌ بری‌ که‌ معاویه‌، از این‌ رفتار وی‌ آگاه‌ بوده‌ است‌؛ چه‌ او عادل تر و افضل‌ از آن‌ است‌ که‌ چنین‌ تصوری‌ دربارة‌ وی‌ روا داریم‌ بلکه‌ معاویه‌ در ایام‌ حیات‌ خود، یزید را از شنیدن‌ غنا (موسیقی‌) سرزنش‌ می‌نمود و وی‌ را از آن‌ نهی‌ می‌کرد." ‏
جالب توجه اینکه راوی در این گزارش ضمن تائید فسق و فجور یزید به تبرئه معاویه می پردازد و چنین وانمود می کند که معاویه از اعمال فرزندش آگاهی نداشته است. در واقع ابن‌ خلدون‌ به‌ واسطة‌ اعتقادی‌ که‌ به‌ عدالت‌ و افضلیت‌ معاویه‌ دارد سعی‌ می‌کند دامن‌ او را از اعمال‌ ناپسند و غیرقابل‌ دفاع‌ یزید پاک‌ نگه‌دارد، اما اسناد و مدارک‌ متقن و مستندی وجود دارد که‌ دلالت‌ بر آگاه‌ بودن‌ معاویه‌ از اعمال‌ فاسقانة‌ فرزندش‌ دارد. یکی‌ از آن‌ مدارک‌ نامه‌ای‌ است‌ که‌ امام‌ حسین‌ (ع‌) پس‌ از شهادت‌ امام‌ حسن‌ (ع‌) برای‌ معاویه‌ نوشته‌ و در آن‌ با صراحت‌ به‌ موضوع‌ اخیر اشاره‌ نموده‌ است‌: امام در این نامه نوشت : "ای‌ معاویه‌! بدان‌ خداوند این‌ کارهای‌ تو را فراموش‌ نمی‌کند که‌ به‌ هر گمان‌ و تهمتی‌ بندگان‌ خدا را می‌کشی‌ و کودکی‌ را بر مسلمانان‌ امیر می‌کنی‌ که‌ شراب‌ می‌نوشد و با سگ ها بازی‌ می‌کند. معاویه‌! می‌بینم‌ که‌ خود را هلاک‌ و دین‌ خویش‌ را تباه‌ و امت‌ اسلامی‌ را بیچاره‌ و ناتوان‌ کرده‌ای‌." ‏
در ادامه گزارش ابن‌ خلدون‌ به موضوع بیعت با یزید اشاره نموده و می نویسد: " و چون‌ یزید مرتکب‌ فسق‌ و فجور شد در آن‌ موقع‌ صحابه‌ نسبت‌ به‌ وضع‌ او اختلاف‌ نظر پیدا کردند، از آن‌ جمله‌ دسته‌ای‌ از آنان‌ به‌ قیام‌ بر ضد او معتقد بودند و به‌ همین‌ سبب‌ بیعتش‌ را نقض‌ کردند مانند حسین‌ (ع‌) و عبدالله بن‌ زبیر و کسانی‌ که‌ از آنان‌ پیروی‌ کردند."
آنچه از نوشته ابن خلدون استنباط
می شود این است که‌ گویا امام‌ حسین‌ (ع‌) پیشتر با یزید بیعت‌ کرده‌ و بعد با مشاهدة‌ فسق‌ و فجورش‌، آن‌ را نقض‌ نموده‌ است‌. اما واقعیت این است و مطالعه منابع نیز بر این واقعیت صحه می گذارد که هیچ گاه امام حسین (ع) با یزید بیعت نکرد. یکی از منابع معتبری که به این واقعیت اشاره نموده روایتی‌ است از فردی‌ به‌ نام‌ "عقبة‌ بن‌ سمعان‌" که طبری به نقل آن پرداخته در این روایت آمده است: "من‌ از ابتدای‌ حرکت‌ امام‌ همراه‌ او بودم‌ و هیچ‌ سخنی‌ یا کلامی‌ نبود که‌ از او نشنیده‌ باشم‌، به‌ خدا سوگند وی‌ در سخنانش‌ با مردم‌ هیچ‌گاه‌ چنین‌ حرفی‌ [بیعت‌ با یزید و گذاشتن‌ دست‌ در دستان‌ او] نزد و چنین‌ چیزی‌ نخواست‌."‏ابن‌ خلدون‌ علت‌ انتخاب‌ یزید را به‌ جانشینی‌ از سوی‌ معاویه‌ چنین‌ بیان‌ می‌کند: "معاویه‌ دربارة‌ ولیعهد ساختن‌ پسرش‌ یزید مصلحت‌ را در نظر گرفت ‌... آنچه‌ معاویه‌ را به‌ برگزیدن‌ پسرش‌ یزید برای‌ ولایت‌ عهد برانگیخت‌ و دیگری‌ را در نظر نگرفت‌ بی‌ شک‌ مراعات‌ مصلحت‌ در اجتماع‌ مردم‌ و هماهنگ‌ ساختن‌ تمایلات‌ ایشان‌ بود زیرا اهل‌ حلّ و عقد که‌ در این‌ هنگام‌ از خاندان‌ امویان‌ به‌ شمار می‌رفتند همه‌ بر ولایت‌ عهد یزید هم‌ رأی‌ و متفق‌ بودند و به‌ خلافت‌ دیگری‌ جز از یزید تن‌ درنمی‌ دادند.... هرچند جز این‌ هم‌ گمان‌ نمی‌رفت‌، چه‌ عدالت‌ او و درک‌ صحبت‌ رسول‌ (ص‌) مانع‌ از روشی‌ جز این‌ بود."
آنچه از اظهار نظر های ابن خلدون در مورد یزید و معاویه بر می آید گزارشی
یک سویه است که در آن واقعیت های تاریخی به نحوی آشکار وارونه جلوه داده شده اند علت چنین روایتی از نویسنده ای مشهور نظیر ابن خلدون می تواند علل متعددی داشته باشد که ذیلا به اختصار به آنها پرداخته می شود.‏
قبل از بیان هر دلیل و علتی ضروری است این نکته کلیدی را یاد آور شویم که گزارش‌ ابن‌خلدون‌ از سانحة‌ عاشورا به‌ طور کامل‌ یک‌ روایت‌ سنّی‌ از آن‌ حادثه‌ می‌باشد. یعنی اینکه ابن خلدون در گزارش واقعه عاشورا و اساسا تحولات مربوط به جانشینی یزید و ... از منابعی گرفته شده اند که در میان نویسندگان آنها یک نویسنده شیعه وجود ندارد. بدیهی است در واقعه ای تاریخی که نقطه عطفی در تاریخ تشیع به شمار
می رود چشم فروبستن به روایت های شیعیان از آن رخداد از نظر تاریخ نگاری مردود و
غیر قابل قبول می باشد. ‏
ابن‌ خلدون‌ به عنوان یک مورخ هرگز موفق نشده‌ باورهای‌ مذهبی‌ را در وظایف‌ تاریخ‌ نگاری‌ خود دخیل‌ نکند. از شخصیتی‌ علمی نظیر این خلدون که وی را پدر
جامعه شناسی اسلامی دانسته و از فیلسوفان و دانشمندان به نام به شمارش می آوردند، چنین رویکری غیر قابل توجیه است در واقع از وی‌ انتظار می‌رفت‌ که‌ حداقل‌ درجات‌ بازتاب‌ ارزش های‌ فردی‌ خود را در مقابل‌ دانش‌ تاریخی‌اش‌ به‌ این‌ شدت‌ منعکس‌ ننماید، تا آنجا که‌ قیام‌ عاشورا را یک‌ حرکت‌ ناسنجیده‌ و از سر اشتباه‌ و حساب‌ نشده‌ قلمداد کند. چرا که‌ هستند مورخین بزرگ و برجسته ای که علی رغم گرایشات مذهبی قومی و ... بسیار عالمانه‌تر به‌ رخدادهای‌ تاریخی‌ از آن‌ جمله‌ سانحة‌ کربلا نظر انداخته و به گزارش این واقعه تاریخی پرداخته اند.‏
شاید از این‌ منظر بتوان‌ یک‌ دسته‌ بندی‌ کلی‌ ارائه‌ نمود. دستة‌ اول‌ نویسندگان‌ کلاسیک‌ اهل‌ سنّت‌ هستند که‌ نگاهشان‌ به‌ رخدادهای‌ تاریخ‌ اسلام‌ آمیخته‌ باتعصبات‌ شدید مذهبی‌ است‌ که‌ در رأس‌ آنها می‌توان‌ از ابن‌ العربی‌ صاحب‌ القواصم‌ و العواصم‌ نام‌ برد که‌ در کتاب‌ خود از سر کین‌ و بغض‌ عقیدتی‌ آورده‌ است‌: "حسین‌ موافق‌ قانون‌ شریعت‌ جدّ خود کشته‌ شده‌ است‌..." ] 1405: 30 [ می‌توان‌ ابن‌ خلدون‌ را هم‌ در این‌ دسته‌ جای‌ داد؛ اما مواضع‌ او به‌ شدت‌ و حدّت‌ ابن‌ عربی‌ نیست‌ هرچند در نتیجه‌گیری‌ با هم‌ مشترک‌ به‌ نظر می‌رسند.
از آن جمله می توان به طه‌ حسین‌ اشاره نمود که در مورد واقعه عاشورا نوشت: "یزید با ارتکاب‌ فاجعة‌ عاشورا نه‌ تنها
دل های‌ شیعیان‌ را پر از کینه‌ و نفرت‌ نمود بلکه‌ دلهای‌ اهل‌ سنّت‌ و جماعت‌ را هم‌ مملو از بغض‌ و کینه‌ ساخت‌ و خود نیز سیاست‌ و روش‌ معروف‌ عربی‌ را نیز از خود متنفر ساخت‌"‏
می توان به جرأت ابراز داشت که "منظومة‌ فکری‌ ابن‌ خلدون‌ محاط‌ در قرائت‌ سنتّی‌ و متأثر از شرایط‌ سیاسی‌ و اجتماعی‌ پیرامونی‌ بود، این‌ وضعیت‌ ایجاب‌ می‌کرد تا ابن‌ خلدون‌ درصدد تبرئه‌ رفتار غیر انسانی‌ یزید برآید و با استناد به‌ تئوری‌ "عمل‌ اجتهادی‌" از کنار آن‌ به‌ آسانی‌ بگذرد"‏از دیگر عللی که ابن خلدون را به سمت ارائه گزارشی غیر واقعی و
غیر تاریخی از تحولات منجر به قیام
امام حسین (ع) و واقعه کربلا کشانده است سعی فراوان وی در مورد کاربست تئوری عصبیت خود در مورد واقعه عاشوار است. وی‌ سعی‌ نموده‌ است‌ برای‌ اثبات‌ این‌ نظریه‌، رخداد مورد نظر را هم‌ در قالب‌ نظریة‌ عصبیت تحلیل‌ نماید. این‌ مسئله‌، زمانی‌ اهمیت‌ خود را بیشتر نشان‌ می‌دهد که‌ یادآور شویم‌ هدف‌ از نقل‌ روایت‌ عاشورا در واقع اثبات‌ نظریة‌ اجتماعی‌ موسوم به عصبیت بوده نه‌ ارائه گزارشی تاریخی‌ به‌ صورت‌ مستقل‌.‏
ابن‌ خلدون‌ سعی‌ نموده‌ است‌ تا در قالب‌ نظریة‌ "عصبیت‌" رفتار سیاسی‌ معاویه‌ را توجیه‌ نماید. رفتاری‌ که‌ در نوع‌ خود بدعت‌ بود و بعدها به‌ عنوان‌ موروثی‌ کردن‌ جانشینی‌ و تبدیل‌ خلافت‌ به‌ پادشاهی‌ از آن‌ یاد شد. اما آیا واقعیت‌ امر این گونه‌ است‌ که‌ ابن‌ خلدون‌ روایت‌ می‌کند؟ و آیا معاویه‌ بر مبنای‌ عدالت‌ و برای‌ رعایت‌ و مصالح‌ جامعة‌ اسلامی‌ این‌ تصمیم‌ را اتخاذ نموده‌ است‌؟ در این‌باره‌ می‌توان‌ گفت‌ بسیاری‌ با نظریة‌ ابن‌ خلدون‌ موافق‌ نیستند و این‌ رفتار معاویه‌ را در چهارچوب‌ تقویت‌ پایگاه‌ قبیله‌ای‌ و خاندانی‌اش‌ تفسیر نموده‌اند و از این‌ منظر اساساً معاویه‌ را یک‌ مبدع‌ و نه‌ پیرو خلفای‌ پیشین‌ دانسته‌اند. ‏
دربارة‌ این‌ گفتة‌ ابن‌ خلدون‌ که‌ معاویه‌ بر مبنای‌ عدالت‌ عمل‌ کرده‌ و مصالح‌ سیاسی‌ جامعة‌ اسلامی‌ را لحاظ‌ کرده‌ است‌ و از صحابة‌ رسول‌ الله انتظاری‌ غیر از این‌ نمی‌ رود، در پایان این مقال تنها اکتفا به‌ نقل‌ اولین‌ خطابة‌ معاویه‌ بعد از به‌ دست‌ گرفتن‌ خلافت‌ در نزد مردم‌ مدینه‌ می‌کنیم‌ تا دریابیم‌ که‌ حکومت‌ پادشاهی‌ معاویه‌ بدون‌ آنکه‌ یادی‌ از سنّت‌ و سیرة‌ نبوی‌ داشته‌ باشد، مقوم‌ حاکمیت‌ سلطنتی‌ دنیاطلبانه‌ای‌ بود که‌ "عقیده‌" و پایبندی‌ به‌ آن‌ را کاملاً نادیده‌ گرفته‌ بود:"... اما بعد، من‌ به‌ خدا قسم‌، خلافت‌ را به‌ وسیلة‌ محبتی‌ که‌ از شما سراغ‌ داشته‌ باشم‌، یا به‌ رضایت‌ شما، به‌ دست‌ نیاورده‌ام‌، بلکه‌ با همین‌ شمشیرم‌ با شما مبارزه‌ و مجادله‌ کرده‌ام‌.
کوشیدم‌ نفس‌ خود را بر سیرة‌ پسر ابی‌ قحافه‌ (ابوبکر) و عمر رضایت‌ دهم‌ اما به‌ شدت‌ متنفر و گریزان‌ شد. خواستم‌ به‌ شیوة‌ مردم‌ عثمان‌ رود، از آن‌ نیز امتناع‌ نمود. پس‌ مسلک‌ و طریق‌ دیگری‌ پیمودم‌ که‌ نفع‌ من‌ و شما در آن‌ است‌: نیکو بخوریم‌ و زیبا بیاشامیم‌ "مواکلة‌ حسنة‌ و مشاربة‌ جمیله‌" اگر مرا بهترین‌ خود بیابید حکومتم‌ را سودمندترین‌ برای‌ خودتان‌ خواهید یافت‌.
والله بر احدی‌ که‌ شمشیر ندارد شمشیر نخواهم‌ کشید و سخن‌ هیچ‌ یک‌ از شما را که‌ برای‌ تسکین‌ خود سخن‌ گفته‌اید پاسخ‌ نداده‌ و اعتنا نخواهم‌ کرد و اگر مرا کسی‌ نیافتید که‌ به‌ همه‌ حقوق‌ شما قیام‌ نماید، بعض‌ آن‌ را از من‌ بپذیرید و اگر از من‌ خیری‌ به‌ شما رسید آن‌ را قبول‌ کنید، زیرا سیل‌ هرگاه‌ افزون‌ شود ویران‌ کند و آن گاه‌ اندک‌ باشد بی‌نیاز و غنی‌ سازد. هرگز مباد که‌ در اندیشة‌ فتنه‌ باشید، زیرا که‌ فتنه‌، حیثیت‌ را تباه‌ می‌کند و نعمت‌ را کدر می‌نماید.
عرفان کریمی
 

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات