صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۱۳ دی ۱۳۸۹ - ۱۱:۲۳  ، 
کد خبر : ۱۹۷۳۴۶

استغفار از لذتهای غیرخدایی


بصیرت: در مقاله حاضر، استاد پیرامون چیستی لذت و نوع لذتهای انسان در دوران کودکی و بزرگسالی سخن گفته و به توصیف لذت بزرگان و اولیای خدا ازیاد خداو استغفار آنان از لذتهای غیر یاد او پرداخته است که اینک با هم آنرا از نظر می گذرانیم.
لذت چیست؟
و استغفرک من کل لذه بغیر ذکرک، و من کل راحه بغیر انسک، و من کل سرور بغیر قربک، و من کل شغل بغیر طاعتک.
در این فراز از مناجات ذاکرین، حضرت سجاد(ع) از اینکه دنبال لذتی غیر از یاد خدا باشد، و از آرامشی که از غیر انس به خدا ایجاد شود و از شادی ای که از غیر قرب به خدا باشد، و از هر کاری غیر از اطاعت خدا استغفار می فرماید.
لذت، میل انسان به چیزی است که متناسب با نیازها و قوت ادراکی انسان باشد. البته معمولا می گویند خود نایل شدن به نیاز، لذت است، اما می توان گفت کیفیتی نفسانی است که در این حال پیدا می شود. لذت، حالتی است که هر وقت انسان به چیزی که دوست دارد می رسد برایش پیدا می شود.
چرا خدای متعال لذت را در وجود انسان قرار داده است؟ بعضی از بزرگان گفته اند: لذت، وقتی از نقایص مادی تجرید شود، به بهجت و ابتهاج تعبیر می شود. حتی برای خدای متعال هم چنین چیزی را اثبات کرده اند. خدای متعال در ذات خودش از درک ذات خودش مبتهج است. لذت، کمالی وجودی است که برای موجود ادراک کننده پیدا می شود که اگر بشود آن را از تمام لوازم و نقایص امکانی تجرید کرد اشکالی ندارد برای خدا هم اثبات شود. ابن سینا این تعبیر را دارد: ابتهاج ذاته بذاته.
لذت ملک، جن و حیوان
فهم و اثبات این موضوع در مورد خدا سخت است که اکنون نیز در صدد بیان آن نیستیم؛ اما آیا ملائکه لذتی دارند؟ ظاهر روایات و آیات این است که آنها حظ و لذتی از عبادت خدا می برند که آن هم ما درست نمی دانیم عبادتشان چه طور است؛ فقط در روایات وارد شده است: ان لله ملائکه رکعا الی یوم القیامه و ان لله ملائکه سجداً الی یوم القیامه . (بحار (65/471) اجمالا می دانیم خدا ملائکه را طوری آفریده که دائما در حال عبادت اند و در قرآن هم آمده که از تسبیح گفتن خسته نمی شوند؛ لایفترون(انبیاء/02) دانستن این چیزها فضیلتی است، اما تأثیر بسیاری در زندگی ما ندارد، به احتمال قوی آنها متناسب با وجود خودشان لذتی دارند که از عبادتشان حاصل می شود. می ماند انسان و جن. در مورد جن هم که از کیفیت وجودشان درست خبر نداریم، جز این که کمی در روایات آمده، یا احیاناً شواهد تجربی دیگری، وجود دارد که آن هم خیلی به درد ما نمی خورد. ما هستیم و انسان!
یک نوع لذت هایی داریم که در حیوانات هم مشابه آن وجود دارد و البته یقینی هم نیست، چون ما از درون هیج حیوانی اطلاعی نداریم، اما از آثارش می فهمیم که آنها هم مثل ما لذت یا درد دارند.
خدا چرا این لذت ها را برای موجود ادراک کننده قرار داده است؟ شاید یکی از حکمت ها این باشد که این موجودات، احتیاج به چیزهایی دارند که باید مجذوب آن شوند یا آن ها را جذب کنند. اگر لذت نداشته باشند انگیزه ای برای جذب آنها ندارند که در این صورت نیازهاشان برطرف نمی شود، مثلا اگر حیوانی (یا حتی انسان) گرسنه باشد اما احساس گرسنگی نکند و از غذا خوردن لذتی نبرد غذا نمی خورد. اگر خدا این درد و لذت را در وجود انسان قرار نداده بود، چه بسا حیوان و انسان ها یادشان می رفت غذا بخورند و تلف می شدند. به هر حال این یک حکمت الهی است.
لذت های طبیعی
اولین لذت انسان بعد از تولد این است که از شیر خوردن لذت می برد؛ و نیز از نوازش مادر؛ اما این را که چه اندازه از نوازش مادر لذت می برد درست نمی دانیم. بعد که کمی بزرگتر می شود از بازی و اسباب بازی لذت می برد. گاهی آن قدر لذت می برد که لذت خوردن و آشامیدن را فراموش می کند، امروز ثابت کرده اند که عمده رشد فکری کودک توسط بازی کردن پیدا می شود. اگر بازی نکند فکر و مغزش رشد نمی کند؛ یعنی خدا می داند که در این سن چیزی که بچه احتیاج دارد بازی است. همبازی نیز در رشد فکری کودک خیلی موثر است.
اگر کودک در سنی که به طور طبیعی باید دنبال اسباب بازی باشد، پستانک در دهان بگذارد، مادر و پدر به او می گویند: بینداز دور، چرا این را در دهانت می گذاری؟ این لذت، یک لذت طبیعی نیست، بلکه عادتی است که از قبل در او مانده است. کمی که بیشتر سر عقل بیاید می فهمد این کار زشتی است و از تکرار آن خجالت می کشد. از یک طرف به آن عادت کرده، از سوی دیگر می فهمد که زشت است؛ تضادی در او ایجاد می شود. همین طور که سن شخص بالا می رود، نیازهای جدیدی پیدا می شود و از ارضاء آن نیازها لذت جدیدی پیدا می کند. این مراحل را همه ما گذرانده ایم و می دانیم از دوران کودکی به بعد چه نیازهایی در ما پیدا می شود و چه احساس کمبودهایی می کنیم و چگونه باید این نیازها را برطرف کرد که وقتی برطرف می شود لذت می بریم. این لذت هایی که حسی است و با ابزارهای حسی و مادی ارضاء می شود، کاملا شناخته شده است. اما آنهایی که دقت دارند، مخصوصا روانشناسان رشد، کشف می کنند که بچه ها نیازها یا لذت های دیگری هم دارند. بچه که سه چهار سالش می شود مثلا وقتی می خواهد به خیابان برود، دستش را می گیرید. مدتی که می گذرد بچه دستش را می کشد و نمی خواهد دستش را بگیرید یا پس از مدتی می گوید: خودم می خواهم غذا بخورم. این حکایت می کند از اینکه لذتش به این است که خودش از خیابان رد شود یا خودش غذا بخورد و بریزد. این نیاز اوست که همان نیاز به استقلال است. این یک نیاز روانی و روحی است. احساس می کند که باید موجود مستقلی باشد.
نیاز دیگر، نیاز به تشویق است. بچه خیلی کارها و شلوغ بازی هایی هم که می کند اصلا برای جلب توجه دیگران است. نیاز دارد به این که دیگران به او توجه کنند و بعد از توجه، او را تشویق هم بکنند. این ها نکته هایی است که روان شناسان روی آن کار و تحقیق کرده اند و قابل تجربه هم هست. کسانی که آشنا هستند می دانند انواع و اقسامی از غرائز و نیازهای روحی- روانی، با اسم های مختلفی که مکاتب مختلف روان شناسی گذاشته اند در آدمیزاد وجود دارد که این ها به تدریج ظهور می کنند و غالبا در یک سنین خاص و بعضی از آن ها تا آخر عمر در انسان وجود دارد. پس حکمت این که خدا انسان را طوری آفریده که از بعضی چیزها لذت می برد این است که نیازهایی دارد که به وسیله رفع آن نیازها احساس لذت می کند و انگیزه ای است برای اینکه در صدد رفع نیازهایش برآید.
نیازهای برتر
این ها که اشاره شد نیازهای سنین کودکی و نوجوانی بود اما وقتی انسان بزرگتر می شود دیگر کمتر یا اصلا احساس نیاز به آنها نمی کند و به طور طبیعی رها می کند. بازی ها و لذت های دوران بچگی، متناسب با دوران نقص و ضعف کودکی است اما وقتی بزرگ تر می شود در می یابد که دیگر نباید دنبال اینها باشد و اگر برود خلاف عرف و شان و اخلاق رفته است و نشان از یک نقص روانی و تربیتی است. به طور طبیعی وقتی عقل انسان رشد کرد دیگر خجالت می کشد کارهای کودکانه انجام دهد. این ها مقدمه ای بود برای اینکه اصلا لذت از چه پیدا می شود.
می دانیم بسیاری از لذت ها همیشگی نیست. بعضی از لذت ها فصل خاصی دارد و موسمی است که وقتی زمان آن گذشت دیگر باید رها کرد. آن هایی که رشد انسانی پیدا می کنند و به یک حدی از عقل و معرفت می رسند از بسیاری از نیازها و لذت ها چشم پوشی می کنند. آن هایی که خدای متعال به ایشان لطف می کند و معرفتشان تکامل پیدا می کند، وقتی خداشناس شدند و باخدا ارتباط پیدا کردند، خیلی چیزها را کسر شأن خود می دانند و زشت می دانند که به خاطر لذتش دنبال بعضی کارها بروند. در مواردی ممکن است کاری باشد که به خاطر ضرورت زندگی، خدا هم امر کرده است که باید فلان کار را انجام دهی؛ این جا وظیفه و اطاعت امر خداست که حساب دیگری دارد.
محبت به آهن!
کسانی که سطح معرفت و ایمانشان بالامی رود و عقلشان رشد می کند، خیلی از کارهایی که ما دنبالش هستیم و زحمت هم می کشیم تا به آن جا برسیم، از انجام دادن این نوع کارها خجالت می کشند! گویا این کارها بچگانه و زشت است.
کسی که با خدا همنشین می شود دیگر با غیراو مناسبت ندارد همنشینی کند. محبت به بعضی چیزها از محبت به سگ و گربه هم پایین تر است!
سگ حیوانی است که شعوری دارد، وفادار است و خدمت می کند، اما آهن پاره چه خدمتی برای ما دارد؟! بعضی ها عاشق اتومبیل لوکس شان هستند! چنان مواظب اند تا کثیف نشود و خط به آن نیفتد که... این همان حرکات بچگانه است.
این آهن پاره ای است، دل بستن ندارد! دلبستگی به یک تکه آهن، یا به گچ و خاک؟! آن قدر این دلبستن ها و محبت ها همگانی است که دیگر کسی عیب نمی داند. اما کسی که معرفتش بالاتر رفت و عمق پیدا کرد واقعا خجالت می کشد. دلی که در آن می تواند محبت خدا باشد، اگر محبت سنگ و خاک و آهن نفوذ کرد چقدر جفاست! چه قدر انسان قدر خودش را نمی داند و ارزش وجود خودش را، و ارزش دلش را! به قول بزرگی که می گفت: د ل های ما غالبا یا اصطبل اسب و الاغ است یا گاراژ ماشین! درون دل تو چیست؟! و این ماییم که تعیین کننده هستیم و به دل خودمان ارزش می دهیم؛ تا به چه دل ببندیم و به که دل بدهیم!
شرم از دل به غیردادن
کسی که با دل بستن به غیرخدا ارزش ذکر خدا را کم کرده، وقتی که متوجه می شود در مقام استغفار برمی آید، می داند خدا را یاد کردن یعنی همنشین خدا شدن؛ انا جلیس من ذکرنی. (کافی 2/694). آن وقت اگر جلیس سنگ و آهن، یا گاو و گوسفند بود خجالت می کشد. اینجاست که باید از این ها هم استغفار کند. استغفار بزرگان و اولیاء خدا از گناهان کبیره نیست؛ از همین چیزهاست. استغفرک من کل لذه بغیر ذکرک؛ استغفار از لذتی که از غیر یاد خدا پیدا می شود. اما مگر یاد خدا لذت دارد؟ وقتی تسبیح را برداریم و به خودمان فشار بیاوریم تا بلکه هزار تا لااله الا الله بگوییم، لذتش کجاست؟ قرآن هم می خوانیم، همین طور، دائما نگاه می کنیم ببینیم چند صفحه دیگر مانده تا یک جزء تمام شود. لذتی که نمی بریم هیچ، خسته هم می شویم، نمازش را هم که خود خدا گفته است: و انها لکبیره الا علی الخاشعین. (بقره/ 54)
عشق و لذت حقیقی
آن هایی که معرفتشان بالا رفته، واقعا از ذکر و عبادت لذت می برند و آن هم چه لذتی! لذتی که همه لذت های دیگر، در مقابل آن رنگ می بازد. در وقتی که یاد خدا هستند، اصلا نمی خواهند به چیز دیگری توجه کنند. اگر چنین معرفتی و چنین ترقی ای برای روح انسان پیدا شد و چنین لطافتی پیدا کرد، آن وقت مفهوم واقعی این مناجات را درک می کنیم که: استغفرک من کل لذه بغیر ذکرک، دنبال هر لذتی غیراز یاد تو رفتم استغفار می کنم.
البته این یک بعد دیگری هم دارد که باز اهل ذوق بهتر درک می کنند. وقتی رابطه محبتی بین محب و محبوب پیدا شود، اوج این رابطه اقتضا می کند که تمام توجه محب به محبوب باشد و اگر به چیز دیگری توجه کند جفا کرده است. توقع محبوب هم همین است که اگر تو راست می گویی و مرا دوست داری، چرا به چیز دیگر توجه می کنی؟! اگر به چیزی غیراز من توجه کردی معلوم است که دلت فقط برای من نیست؛ پس در محبتت موحد نیستی، محب واقعی وقتی متوجه شود که دلش به چیز دیگری هم توجه کرده؛ این را خیانت به محبوب خودش می داند. من دلم را به محبوب حقیقی خودم دادم، چرا باید به چیز دیگر توجه کنم؟ مگر این که او امر کند که فقط برای اطاعت امر او به چیز دیگری توجه کنم که در این صورت با این منافات ندارد. اما اگر خودم دنبال چیز دیگری بروم و بخواهم در مقابل لذت از یاد او و توجه به او لذت ببرم، خیانت در محبت است و دیگر به من نمی شود گفت: عاشق. عشق وقتی آمد باید تمام وجود انسان وقف معشوق شود و اگر درجایی، توجهی به غیرکرد و دنبال لذت دیگری رفت، باید استغفار کند.
آیت الله مصباح یزدی
 

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات