بصیرت: فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و استقلال کشورهای آذربایجان، ارمنستان و گرجستان موجب بهوجود آمدن شرایط نوینی در منطقه قفقاز شد. در واقع این دگرگونی عظیم، شرایط جدیدی را در منطقه بهوجود آورد که نه تنها چالشهای امنیتی بیشماری پدید آورد، بلکه عملاً به روند واگرایی منطقهای نیز دامن زد. این روند از عوامل و مؤلفههای متعددی ناشی میشد که بررسی آنها میتواند جالب توجه باشد.
دگرگونی شرایط امنیتی قفقاز
نحوه و سرعت فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی بهعنوان یکی از رویدادهای مهم و تأثیرگذار دهه پایانی قرن بیستم، از چنان ابعاد و زوایای گستردهای برخوردار بود که کمتر استراتژیست و تحلیلگر مسائل سیاسی دنیا میتوانست آن را با جوانب گوناگونش پیشبینی کند. در بررسی علتها و عوامل بحران در قفقاز، سرعت فروپاشی و کیفیت غیرقابل پیشبینی آن میتواند به عنوان یک فاکتور مجزا مورد توجه قرار گیرد چراکه به طور مستقیم در ایجاد پارهای از تنشها و بحرانهای منطقه در سالهای پس از 1991م سهم عمدهای داشت.
بر این اساس کشورهای قفقاز جنوبی پس از استقلال، بهدلیل پیشینه تاریخی خود و پدیدار شدن فضای جدید سیاسی در منطقه و جهان، تلاشهای زیادی برای کسب موقعیت جدید در منطقه و تنظیم پیوندهای خارجی خود به عمل آوردند. به طور مشخص، چهار عامل زیر بیشترین تأثیر را بر تحولات امنیتی قفقاز داشتهاند:
الف) ایجاد تحول در بسیاری از مفاهیم روابط بینالملل، بهویژه بازتعریف غرب از مفاهیم امنیت و تهدیدات، پس از پایان دوران جنگ سرد؛
ب) نابسامانیهای سیاسی و اقتصادی داخلی روسیه و آثار آن بر جایگاه بینالمللی و سیاست خارجی این کشورکه عدم تحرک و ناکارآمدی سیاست قفقاز روسیه یکی از پیامدهای آن است؛
ج) غربگرایی و تأثیرپذیری از الگوهای غربی در جمهوریهای قفقاز جنوبی بهویژه جمهوری آذربایجان و گرجستان؛
د) افزایش نقش معادلات انرژی و حمل و نقل در قفقاز که این امر نیز خود محصول بازشدن فضای اقتصادی و سیاسی- امنیتی میباشد؛
این تحولات و عوامل تأثیرگذار از یکسو موجب واگرایی تدریجی جمهوریهای قفقاز بهویژه دو جمهوری گرجستان و آذربایجان از روسیه و جامعه کشورهای همسود (CIS) شد و از سوی دیگر، زمینه را برای حضور بازیگران جدید، بهویژه ایالات متحده امریکا و ناتو مهیا کرد. آنچه موجب تشدید این روند شد، وضعیت اقتصادی نامناسب کشورهای منطقه بود که آنها را مجبور میکرد برای بهبود وضع اقتصادی خود، به پیوند با کشورهای فرامنطقهای بیندیشند زیرا وابستگی صنعتی و اقتصادی جمهوریهای منطقه به مسکو، سبب شده بود تا در نتیجه فروپاشی سریع شوروی و پس از استقلال، این جمهوریها با انواع مشکلات اقتصادی از قبیل تعطیلی مراکز تولیدی و کارخانجات صنعتی، کمبود کالا و خدمات عمومی، کاهش درآمد و قدرت خرید مردم، بیکاری و کمبود اشتغال و به تبع آن، گسترش رشوه و فساد اداری همهگیر مواجه شده و در شرایط بسیار وخیمی قرار گیرند. اگر چه شرایط حاد سالهای اول فروپاشی تا حدودی سپری شده، اما وضعیت وخیم اقتصادی و مشکلات معیشتی مردم همچنان ادامه دارد و دولتها با پیامدهای شکننده و خطرناک آن دست به گریبانند.
نکته مهم دیگری که شرایط امنیتی قفقاز را تحت تأثیر قرار داده، اختلافات ارضی و مرزی است. ترسیم مرزهای ساختگی میان جمهوریهای فدرال یا خودمختار شوروی سابق که متناسب با منافع و اهداف ملی رهبران شوروی انجام میشد، اینک به عاملی برای تشدید اختلافات مبدل شده است، زیرا این مرزبندیها عموماً بدون توجه به واقعیتهای موجود قومی و نژادی در مناطق و جمهوریها و سوابق اختلافات آنها شکل گرفته است. این سیاست که در زمان رهبری لنین و استالین با هدف کنترل و سلطه بر منطقه طراحی شد، وضعیتی را شکل داده که هر زمان میتواند آبستن حوادث متعدد گردد و آتش جنگی را در منطقه شعلهور سازد. تأسیس ایالت خودمختار قرهباغ ارمنینشین در دل جمهوری آذربایجان در سال 1923م، تشکیل جمهوری خودمختار نخجوان آذرینشین در سرحدات ارمنستان بدون پیوستگی ارضی با پیکره اصلی جمهوری آذربایجان در سال1924م، تشکیل جمهوریهای خودمختار آبخازیا و آجارستان در سالهای 1920و1921و اوستیای جنوبی در سال 1922 در اراضی جمهوری گرجستان، نمونههای روشن این نوع تقسیمبندی سیاسی است که عواقب خطرآفرین و بحرانزای آن تا امروز نیز دامنگیر هر سه جمهوری قفقاز است به نحوی که در حال حاضر مشکلات گرجستان با روسیه بر سر اوستیای جنوبی و مسائل مربوط به جمهوریهای خودمختار آبخازستان و آجارستان و همچنین بحران قرهباغ میان دو کشور آذربایجان و ارمنستان سراسر قفقاز را به تنش و بحران کشیده است.
دورنمای گذشته؛ چشمانداز آینده
جمهوریهای قفقاز پس از استقلال با چالشهای مختلفی در حوزههای امنیتی مواجه بودهاند. در این بین، آنچه باعث تشدید چالشها شد، تنوع زیاد قومی و نژادی و نیز فقدان تجربه ملتسازی و دولتسازی در این کشورها بود، از سوی دیگر مناسبات سنتی حاکم بر منطقه با وقوع انقلاب رنگی موسوم به انقلاب گل رز سال 2003، در گرجستان و روی کارآمدن جریان غربگرا و ضدروسی در این کشور وارد مرحلهای تازه شد و باعث شکاف هرچه بیشتر در منطقه شد؛ به طوری که با توجه به اختلافات ارمنستان و آذربایجان، موجب پیچیدهتر شدن شرایط در قفقاز شد. سیاستهای غربگرایانه رهبران جدید تفلیس در برقراری مناسبات گستردهتر با نهادهای یورو- آتلانتیکی از جمله اتحادیه اروپا و ناتو موجب تشدید تقابل سیاستهای جهان غرب با اهداف و منافع بازیگران منطقهای از جمله فدراسیون روسیه در منطقه شکننده قفقاز جنوبی شد. این روند تقابل با اقدام دولت ساکاشویلی در احیای حاکمیت دولت مرکزی گرجستان بر دو منطقه آبخازیا و اوستیای جنوبی و واکنش نظامی گسترده روسیه در آگوست 2008، به اوج خود رسید؛ به گونهای که برخی صاحبنظران با بدبینی از وقوع جنگ سرد تازه میان روسیه و جهان غرب سخن راندند. اما برخلاف انتظار این دسته از صاحبنظران، سیر تحولات منطقه قفقاز مسیر دیگری را پیمود. تغییر دولت در ایالات متحده و روی کارآمدن دموکراتها به رهبری باراک اوباما سبب شد تا واشنگتن سیاستی متفاوت در قبال تحولات جهانی به ویژه در مناسبات با فدراسیون روسیه در پیش بگیرد. مسکو نیز سیاستهای منعطفتری در قبال تحولات منطقه قفقاز اتخاذ کرد. همچنین، برقراری روابط دیپلماتیک میان ترکیه و ارمنستان، از سرگیری مذاکرات آذربایجان و ارمنستان بر سر منطقه جداییطلب ناگورنو- قرهباغ، مشکلات داخلی گرجستان به موازات برگزاری مذاکرات ژنو برای برونرفت از بحران جداییطلبی این کشور، از جمله مهمترین رویدادهایی بوده که از سال 2008 به این سو تحولات منطقه قفقاز را تحت تأثیر قرار داده است. برآیند این تحولات را میتوان زمینهسازی و بسترسازی برای شکلگیری نوعی الگوی جدید همکاری میان قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای دانست که متفاوت از الگوی سنتی موازنه قدرت حاکم بر منطقه قفقاز تا پیش از سال 2008 است.
امیرمختار رجبی