تاریخ انتشار : ۰۴ آبان ۱۳۹۱ - ۱۱:۳۷  ، 
کد خبر : ۲۰۹۸۱۸

انقلاب ایران، پدیده‌ای مابعدتجدد (بخش اول)


مسعود ترقی‌جاه
اگرچه در عرصه پژوهش‌های سیاسی می‌توان انقلاب اسلامی ایران را ذیل واژه کلی انقلاب قرار داد و آن را با پدیده‌های ظاهرا مشابه مقایسه کرد و با این قیاس موارد افتراق و اشتراک را بازشناخت، اما توجه بدین نکته ضروری است که این انقلاب از بسیاری جهات با دیگر انقلاب‌ها متفاوت است و همین تفاوت‌ها، چنین مقایسه‌ای را دشوار خواهد نمود.
تحلیلگران تاریخ تمدن، عموماً، انقلاب انگلستان در سده هفدهم میلادی (1660- 1640) را نخستین انقلاب بزرگ در غرب به حساب می‌آورند و تحولات سیاسی، اجتماعی پیش از آن را در قالب شورش و نه انقلاب، ارزیابی می‌کنند. انقلاب دوم را انقلاب آمریکا می‌دانند که در سده هجدهم (1790- 1770) به وقوع پیوست و به استقلال آمریکا از انگلستان انجامید. انقلاب سوم را انقلاب کبیر فرانسه به حساب می‌آورند که متعاقب انقلاب آمریکا رخ نمود و تا آغازین سالهای سده نوزدهم به طول انجامید (1812- 1792/ 1792- 1789) و انقلاب چهارم را که در حقیقت آخرین انقلاب از انقلاب‌های بزرگ غرب است، انقلاب روسیه می‌دانند که در آغاز سده بیستم (1917- 1905) تحقق یافت.
اگرچه به ظاهر این طور است که هر یک از انقلاب‌های چهارگانه در تمدن غرب، تحولی بزرگ و چرخشی عظیم در مسیر تاریخ به حساب می‌آیند، اما یک بررسی عمیق روشن می‌سازد که در حقیقت هر یک از این موارد،‌مرحله‌ای از تحقق یک دگرگونی بزرگ‌تر به حساب می‌آیند که در کلیت خویش از وحدت و انسجامی ویژه برخوردار است. شاید با وام گرفتن برخی اصطلاحات از فرانسوالیوتار، فیلسوف فرانسوی، بتوان گفت که انقلاب‌های چهارگانه مذکور، هر یک روایتی تاریخی هستند که ذیل یک «فراروایت» به نام مدرنیته جای می‌گیرند. انقلاب‌های چهارگانه را از آن جهت روایت می‌نامیم که همچون یک الگوی نظری، مورد تقلید واقع شده‌اند و مدرنیته را از آن حیث فراروایت می‌نامیم که به تمامی این روایات مشروعیت می‌بخشد و از آنها پشتیبانی می‌کند. به عبارت دیگر، آنچه مدرنیته در نظر ارائه کرده است، در مقام عمل و در صحنه امور اجتماعی و سیاسی با انقلاب‌های پیش گفته به تحقق پیوسته است. بی‌جهت نیست که می‌بینیم انقلاب انگلستان در قرنی تحقق می‌پذیرد که مورخین تاریخ اندیشه آن را عصر خرد نامیده‌اند و افرادی چون دکارت، (م- 1650)، گالیله (م- 1642) و هابز (م- 1679) در آن عصر ظهور کرده‌اند. و تصادفی نیست که انقلاب‌های آمریکا و فرانسه در عصری تحقق پذیرفتند که آن را عصر روشنگری می‌نامند و افرادی چون لاک (م- 1706)، روسو (م-1778)، هیوم (م-1776)، ولتر (م-1778) و کانت (م-1804) در آن عصر ظهور کرده‌اند انقلاب شوروی، اگرچه در آغاز سده بیستم به وقوع پیوست، اما محصول سده نوزدهم است؛ عصری که مورخین تاریخ اندیشه، آن را عصر ایدئولوژی نامیده‌اند و اندیشمندانی چون هگل (م- 1831) مارکس (م- 1883) و انگلس (م- 1895) در آن عصر به صحنه آمده‌اند.
از 1917 به بعد، انقلاب‌های دیگری در سراسر عالم به وقوع پیوست که برخی بزرگ و برخی کوچک بودند. هیچ یک از این انقلاب‌ها در محدوده تمدن غرب به وقوع نپیوستند، بلکه همگی تحولاتی بودند که در خارج از غرب و در حاشیه این تمدن شکل می‌گرفتند. انقلاب مکزیک در 1920، انقلاب هند در 1947، انقلاب چین در 1949، انقلاب کوبا در 1959 و انقلاب الجزایر در 1962 مواردی از این انقلاب‌های جهان سومی است که در خارج از محدوده تمدن غرب به وقوع پیوستند و عموما خصلت ضداستعماری داشتند، اما از حیث ایدئولوژیک از همان الگوهای غربی تبعیت می‌کردند. گویی که این انقلاب‌ها از آن جهت از روایت‌های غربی تبعیت کردند تا خود را غرب برسانند و با آن متحد شوند.       ادامه دارد...

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات