
استاد مطهری به طور پراکنده در آثار خویش به آزادی، حکومت، حاکمیت، انقلاب، علل عقبماندگی جوامع اسلامی، صهیونیسم اشاره کرده است که در این مقاله اندیشههای سیاسی استاد خلاصهوار ارائه میگردد.
استاد مطهری در کتاب پیرامون انقلاب اسلامی معتقد است: «انقلاب بر حسب اصل لغت به معنی زیر و رو شدن یا پشت و رو شدن و نظیر این معانی است.» ایشان با استناد به بعضی آیات قرآن نتیجه میگیرد که: «قرآن مجید هم این کلمه را هر جا بکار برده و به همین مضمون به کار بردهاند، به مفهوم اصطلاحی رایج امروز... کلمه انقلاب در قرآن حاوی مفهوم تقدس یا ضدتقدس نیست.»
استاد سپس به معنای انقلاب در اصطلاح رایج امروز اشاره میکند و میگوید، «اما انقلاب در زمان ما معنای خاص دیگری پیدا کرده است. امروز این کلمه یک اصطلاح جامعهشناسی و فلسفه تاریخ است. عربها انقلاب به معنی اخیر را ثوره مینامند و اروپاییها، رولوسیون [revolutio]».
استاد سه عنصر را در انقلاب لازم میداند: یکی عنصر نارضایتی از وضع موجود که ناشی از اداره مردمی، دومی آرمان یک وضع مطلوب و سومی عنصر نفی و انکار است.
میگوید: «انقلاب عبارت است از طغیان و عصیان مردم یک ناحیه و یا یک سرزمین علیه نظم حاکم موجود برای ایجاد نظمی مطلوب. به بیان دیگر انقلاب از مقوله عصیان و طغیان علیه وضع حاکم است، به منظور استقرار وضعی دیگر.»
استاد مطهری، اصلاح را نقطه مقابل انقلاب میدانند و در تعریف آن چنین میگویند: «معمولا تغییراتی که در یک جامعه روی میدهد، اگر بنیادی نباشد یعنی جامعه را از نظر بنیاد و ساختمان اصلی و نظامات حاکم دگرگون نسازد، بلکه تنها تغییراتی در جهت بهبود اوضاع به وجود آورد اصلاح مینامند.
ایشان با استناد به آیات قرآن کریم پیامبران را به عنوان مصلحان و منافقان را به عنوان مفسدان معرفی میکند و روحیه اصلاحطلبی را یک روحیه اسلامی دانسته و هر مسلمانی را یک مصلح میداند: «اصلاحطلبی یک روحیه اسلامی است. هر مسلمانی به حکم اینکه مسلمان است خواه ناخواه اصلاحطلب و یا لااقل طرفدار اصلاحطلبی است؛ زیرا اصلاحطلبی هم به عنوان یک «شأن پیغمبری» در قرآن مطرح است و هم مصداق امر به معروف و نهی از منکر است که از ارکان تعلیمات اجتماعی اسلام است.
البته هر امر به معروف و نهی از منکری لزوما مصداق اصلاح اجتماعی نیست ولی هر اصلاحی اجتماعی مصداق امر به معروف و نهی از منکر است. پس هر مسلمان آشنا به وظیفه از آن جهت که خود را موظف به امر به معروف و نهی از منکر میداند نسبت به اصلاح اجتماعی حساسیت خاص دارد.
در تعریف کودتا میگوید: «فرق انقلاب با کودتا این است که انقلاب ماهیت مردمی دارد ولی کودتا چنین نیست. در دومی یک اقلیت مسلح و مجهز به نیرو، در مقابل اقلیت دیگری که حاکم بر اکثریت جامعه است قیام میکند و وضع موجود را در هم میریزد و خود جای گروه قبلی قرار میگیرد و این استقرار ارتباطی به صالح یا ناصالح بودن کودتاگران ندارد. آنچه که اهمیت دارد این است که در کودتا اکثریت مردم از حساب خارج هستند و در فعل و انفعالات نقشی ندارند.
انواع انقلاب
استاد مطهری به دو نوع انقلاب فردی و انقلاب اجتماعی معتقد است. ایشان در تعریف از انقلاب مردمی میگوید که انقلاب فردی تغییری اساسی و بنیادین است که در درون یک فرد ایجاد میشود. حال این تغییرات یا در جهت تأمین یک هدف حیوانی صورت میگیرد یا یک هدف انسانی که به ترتیب انقلاب حیوانی و انقلاب انسانی تعبیر میشود و از عشق و توبه به عنوان نمونههایی از انقلاب فردی نام میبرند.
استاد، انقلاب اجتماعی را تغییراتی بنیادین میداند که در یک جامعه ایجاد میشود و میتواند در ادبیات، هنر، علم، سیاست و... باشد. ممکن است انقلابی ادبی باشد، یعنی نویسندگان و شعرا علیه نظم ادبی موجود عصیان بکنند و آن نظم را در هم بریزند و سبک و متد (method) دیگری به وجود آورند...
ممکن است انقلابی هنری باشد، همانگونه که ممکن است انقلابی صنعتی باشد و یا علمی، رنسانس (Renaisance) نمونه دیگری از یک انقلاب فکری، فرهنگی و علمی است، از اینها گذشته ممکن است انقلابی مذهبی باشد.
البته انقلاب مذهبی را اگر تنها از جنبه مذهبی بودن مورد توجه قرار دهیم، از آن به انقلابی علیه نظم مذهبی حاکم تعبیر میشود، یعنی اینکه عدهای روشی در پرسشها، قربانی کردنها، و عبارتها دارند و درصدد تعویض این روشها برمیآیند، مذهبی را برمیدارند و مذهب دیگری را به جای آن مینشانند بدون آنکه درست بر نهادهای اجتماعی تغییر و تبدیلی پیدا بشود؛ ولی اگر از انقلاب مذهبی انقلابی نظیر نهضت صدر اسلام مورد نظرمان باشد در آن صورت مفهوم عوض میشود.
انقلاب صدر اسلام در همان حال که انقلابی مذهبی بود، انقلابی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و حتی ادبی هم بود خود قرآن اساساً مبدأ یک ادبیات جدید شد. این انقلاب فرهنگ تازهای نیز به جهان عرضه کرد و بنیانگذار تمدن جدیدی در جهان شد.
ماهیت انقلابها
استاد مطهری در یک تقسیمبندی کلی ماهیت انقلابها را به دو دسته کلی تقسیم کرده است:
1) نظریه ابزاری
2) نظریه فطری
نظریه ابزاری روح و ماهیت تمام انقلابها را مادی و اقتصادی میداند. سپس بین انقلاب فرهنگی چین، انقلاب کبیر فرانسه، انقلاب الجزایر، انقلاب اکتبر روسیه و... هر چند که شکل و هدف مبارزه متفاوت بوده است ولی روح و ماهیت همه آنها همان ماهیت اقتصادی و مادی است. ماتریالیسم تاریخی نیز همین است، زیرا افزایش اختلاف طبقاتی جامعه را که با ملاک مادی سنجیده میشود و منجر به انقلاب میشود تنها علت انقلاب میداند و همه ارزشهای اجتماعی را در طول تاریخ، تابع و وابسته به ابزار تولید میداند.
دیگری نظریه فطری انقلابها است. در این نظریه، تقسیم جامعه از نظر اجتماعی و اقتصادی به دو قطب محروم و مرفه شرط ضروری پیدایش انقلاب نیست چه بسا ممکن است انقلابی خصلت انسانی محض داشته باشد. انقلاب هنگامی میتواند انسانی باشد که ماهیتی آزادیخواهانه - ماهیتی سیاسی داشته باشد نه ماهیتی اقتصادی. همچنین انقلابی میتواند ماهیتی اعتقادی و ایدئولوژیک داشته باشد.
بدین معنی که مردمی که به یک مکتب ایمان و اعتقاد دارند و به ارزشهای مصوب آن مکتب، شدیداً وابسته هستند، وقتی که مکتب خود را در معرض آسیب میبینند و وقتی آنرا آماج حملههای بنیان برافکن میبینند، خشمگین و ناراضی از آسیبهایی که بر پیکر مکتب وارد شده و در آرمان برقراری مکتب به طور کامل و بینقص، دست به قیام میزنند.
انقلاب این مردم ربطی به سیر یا گرسنه بودن شکمشان و یا ارتباطی با داشتن یا نداشتن آزادی سیاسی ندارد، چرا که ممکن است اینان هم شکمشان سیر باشد و هم آزادی سیاسی داشته باشند اما از آنجا که مکتبی را که در آرزو و آرمان هستند استقرار نیافته میبینند بر میخیزند و قیام میکنند.
بطور خلاصه نظریه فطری بر خلاف نظریه ابزاری عامل انقلابها را منحصر به مستضعفین، و ریشه را تکامل ابزار و تولید و شیوه را انحصاراً بر هم زدن روابط حقوقی و اساس تئوری را بیاصالتی وجدان نمیداند بلکه عامل را در برخی از انقلابها مانند انقلابهای مذهبی، هنری، علمی، اخلاقی اعم از مستضعفین و غایت را احیاناً ارزشهای انسانی و ریشه را میل با لذات انسان به ارزشخواهی و شیوه را احیاناً جلوگیری از سرپیچی از عمل به قانون میداند همچنانکه برای فطرت و وجدان نیز اصالت قایل است.
استاد در قضاوت و داوری میان نظریه ابزاری و نظریه فطری، نظریه فطری را منطبق بر قرآن میداند و ضمن رد افرادی که میخواهند با استنباط ناقص از آیات قرآنی، قرآن را نیز منطبق بر دیدگاه ابزاری قلمداد کنند میگوید: «از نظر قرآن خاستگاه انقلابها با مستضعفین نیستند اما گروهی کوشیدهاند با نوعی توسعه در مفهوم استضعاف مفهوم آیات قرآنی را طوری تفسیر کنند که با عقیده آنها که میگویند پیروزی از آن محرومین است و آنها تنها طبقه انقلابی و مبارز هستند، جور بیاید...»
بطور کلی استاد مطهری نظر افرادیکه با استنباط از آیات قرآن و به استناد با آن میخواهند ماهیت انقلاب را بر مبنای نظریه ابزاری توجیه کنند نپذیرفته و نظر خودشان را که منطبق بر نظریه فطری است به اثبات رساندند.
ماهیت انقلاب اسلامی ایران
در ماهیت انقلاب اسلامی ایران نظرات متعددی ابراز شده است. از جمله عدهای صرفاً مادی، اقتصادی، عده دیگر صرفاً آزادیخواهانه و دسته سوم آن را صرفاًً اعتقادی و معنوی میدانند و نهایتاً عدهای هستند که انقلاب را تکعاملی نمیدانند و ائتلاف و اختلاطی از علل و انگیزههای فوق را علت انقلاب میدانند. استاد مطهری بعد از بررسی نظریات فوق، نظر خود را اینگونه بیان میکند، «اما در کنار این نظرات نظر دیگری وجود دارد که خود ما نیز موافق آن هستیم، در اینجا کوشش میکنیم تا حد امکان نظر اخیر را تشریح کنیم.
انقلاب ایران به اعتراف بسیاری یک انقلاب مخصوص به خود است یعنی برای آن نظیری در دنیا نمیتوان پیدا کرد. در مورد یگانه بودن انقلاب گروهی که به وجود سه عامل مستقل معتقدند میگویند ما در دنیا هیچ انقلابی نداریم که این سه عامل در آن یکدیگر حرکت کرده باشد. ما نهضتهای سیاسی داریم ولی طبقاتی نبودهاند، نهضتهای طبقاتی داریم اما سیاسی نبودهاند و بالاخره اگر هر دو این عوامل وجود داشتهاند از عواملی معنوی و مذهبی خالی بودهاند.
به این ترتیب این گروه نظر ما را در مورد منحصر به فرد بودن این انقلاب به نحوی میپذیرند. از نظر ما این انقلاب اسلامی بوده است اما منظور از اسلامی بودن باید روشن گردد. بعضیها فکر میکنند مقصود از اسلام تنها همان معنویتی است که در ادیان به طور کلی و از جمله در اسلام وجود دارد.
گروه دیگری میپندارند اسلامی بودن به معنای رواج مناسک مذهب و آزاد بودن انجام عبادات و آداب شرعی است. اما با وجود این تعبیرات لااقل بر ما روشن است که اسلام معنویت محض نیست. این حقیقت نه تنها درباره انقلاب فعلی، بلکه در مورد انقلاب صدر اسلام نیز صادق است.
اسلام صدر اسلام در همان حال که انقلابی معنوی و اسلامی بود، در همان حال انقلابی سیاسی نیز بود و در همان حال که انقلابی معنوی و سیاسی نیز بود، انقلابی اقتصادی و مادی نیز بود یعنی حریف، آزادی، عدالت، نبودن تبعیضهای اجتماعی و شکافهای طبقاتی در متن تعلیمات اسلامی است.
در واقع هیچ یک از ابعادی که در بالا به آن اشاره کردیم بیرون از اسلام نیستند. راز موفقیت نهضت ما نیز در این بوده است که نه تنها به عامل معنویت تکیه داشته، بلکه آن دو عامل دیگر - مادی و سیاسی - را نیز با اسلامی کردن محتوای آنها در خود قرار داده است. فیالمثل، مبارزه برای پر کردن شکافهای طبقاتی، از تعالیم اساسی اسلام محسوب میشود، اما این مبارزه با معنویتی عمیق توأم و همراه است.»
استاد مطهری در جواب به دو سئوال: چگونه میتوان ثابت کرد انقلاب ایران دارای هویتی اسلامی به معنای واقعی آن بوده است؟ و ماهیت انقلاب با کدامیک از دو نظریه فطری و ابزاری منطبق است؟ تحقیق و بررسی و جوابگویی در موارد زیر را ضروری میداند:
الف) بررسی پیرامون گروههایی که بار نهضت را به دوش داشتهاند.
ب) شعارهای نهضت
ج) ریشههای انقلاب
و) اهداف انقلاب
ه) رهبری نهضت.
الف - بررسی پیرامون افراد و گروههایی که بار نهضت را به دوش داشتهاند.
از نظر استاد در انقلاب ایران قشر خاصی عهدهدار آن نبود بلکه این انقلاب یک انقلاب گسترده بود: فکر میکنم تردیدی در این جهت نیست که این انقلاب یک انقلاب گسترده و فراگیر بود و شامل همه گروهها و طبقات... گستردگی انقلاب آنچنان بود که هیچکس نمیتوانست آن را متعلق به یک گروه خاص بداند، همه طبقات و گروهها به اصطلاح مستضعف و محروم که در تظاهرات و اعتصابات شرکت میکردند، اصرار داشتند بگویند تظاهرات و اعتصابات ما به خاطر کمی حقوق و دستمزد نیست.
اینها برای خود ننگ و عار میدانستند که بگویند انقلاب ما جنبه رفاهی و مادی دارد، یا فقط برای این است که شکمشان سیر بشود میگفتند ما برای عدالت میجنگیم. در سایه عدالت شکم همه سیر میشود شکم ما هم سیر خواهد شد.
ب- شعارهای نهضت: شعارها نیز عمدتاً با هدف نفی فرهنگها و ایدئولوژیهای غربی بود. در مبارزه ملت ایران تنها یک قیام علیه فرهنگها و ایدئولوژیهای غربی و دنبالهروی از غرب بود که تحت عناوین فریبنده آزادی، دمکراسی، سوسیالیزم، تمدن، تجدد، پیشرفت، تمدن بزرگ و... مطرح میشد.
ملت ایران آن روز که که در تظاهرات چند میلیونی شعار جمهوری اسلامی را عنوان کرد در واقع میخواست مهر فرهنگ خود را به این انقلاب بزند. میدانیم که هویت فرهنگی یک ملت، آن فرهنگی است که در جانش ریشه دوانیده است و هویت ملی این مردم اسلام است. بریدگان از اسلام اگر چه در داخل این ملت و تحت حمایت آن هستند، اما در حقیقت از آن بریدهاند زیرا خود را از فرهنگ و روح و خواست این ملت جدا کردهاند.
ج- ریشههای انقلاب: استاد مطهری علل و عواملی را که منجر به انقلاب اسلامی ایران گردید اینگونه بیان میدارند: «آنچه در این نیم قرن در جامعه اسلامی ایران رخ داد عبارت است از:
1- استبدادی خشن و وحشی و سلب هر نوع آزادی
2- نفوذ استعمار نو، یعنی شکل نامرئی و خطرناک استعمار، چه از جنبه سیاسی و چه از جنبه اقتصادی و چه از جنبه فرهنگی
3- دور نگهداشتن دین از سیاست، بلکه بیرون کردن دین از میدان سیاست،
4- کوشش برای باز گرداندن ایران به جاهلیت قبل از اسلام و احیاء شعارهای مجوسی و میراندان شعارهای اصیل اسلامی که تغییر تاریخ هجری محمدی به تاریخ مجوسی یک نمونه آن است.
5- قلب و تحریف در میراث گرانقدر اسلامی و صادر کردن شناسنامه جعلی برای این فرهنگ به نام فرهنگ موهوم ایرانی
6- کشتارهای بیرحمانه و ارزش قائل نشدن برای خون مسلمانان ایرانی و همچنین زندانها و شکنجهها برای متهمان سیاسی.
7- تسلط عناصر غیرمسلمان بر مسلمانان در دولت و سایر دستگاهها.
8- نقض آشکار قوانین و مقررات اسلامی چه به صورت مستقیم و چه به صورت ترویج و اشاعه آن در همه زمینههای فرهنگی، اجتماعی.
9- مبارزه با ادبیات فارسی اسلامی که حافظ و نگهبان روح اسلامی ایران است به نام مبارزه با واژههای بیگانه.
10- بریدن پیوند از کشورهای اسلامی و پیوند با کشورهای غیراسلامی و احیاناً ضداسلامی که اسرائیل نمونه آن است و...»
پس به نظر استاد هر چند که عوامل مادی نیز دخیل بودهاند ولی علت اصلی همانا جریحهدار شدن عواطف اسلامی بود.
د- اهداف انقلاب: استاد مطهری اهداف انقلاب ایران را در چهار مورد خلاصه کردهاند: 1- بازگرداندن اسلام اصیل و اصلاح فکر و اندیشهها در زمینه اسلام. 2- اصلاح اساسی در جامعه 3- نجات مظلومان جامعه از دست ظالمان. 4- اجرای مقررات تعطیل شده اسلام.
ی- رهبری نهضت: طبق نظر استاد یکی از راههای شناخت هر انقلابی، بررسی کیفیت رهبری آن است. «از نظر رهبری اینطور نبود که روز اول کسی خود را کاندیدا بکنند و بعد مردم به او رأی بدهند و او را به رهبری انتخاب بکنند و به دنبال آن، رهبر برای مردم تعیین خطمشی بکند. واقعیت این است که گروههای زیادی تلاش کردند که رهبری نهضت را به عهده بگیرند ولی تدریجاً همه عقب رانده شدند که رهبر خود به خود انتخاب شد...
امام خمینی به این علت رهبر بلامنازع و بلامعارض این نهضت شد که علاوه بر اینکه واقعاً شرایط و مزایای یک رهبر در فرد ایشان جمع بود، ایشان در مسیر فکری و روحی و نیازهای مردم ایران قرار داشت حال آنکه دیگران - آنها که برای کسب مقام رهبری نهضت تلاش میکردند به اندازه ایشان در این مسیر قرار نداشتند... رمز موفقیت رهبر در این بود که مبارزه را در قالب مفاهیم اسلامی به پیش برد. ایشان با ظلم مبارزه کرد ولی مبارزه با ظلم را با معیارهای اسلام مطرح کرد...»
آفات انقلاب
هر انقلابی ممکن است بعد از مدتی دچار آفتزدگی شود و این وظیفه رهبری نهضت است که با وسایلی که در اختیار دارد «آفتزدایی» بکند. استاد در کتاب نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر به بررسی انواع آفتهای انقلاب پرداخته است که به طور خلاصه عبارند از:
الف- نفوذ اندیشههای بیگانه: استاد معتقد است اندیشههای بیگانه از دو طریق نفوذ میکنند یکی از طریق دشمنان هنگامیکه یک نهضت اجتماعی اوج میگیرد و جا پیدا میکند، مکاتب دیگر را تحتالشعاع خود قرار میدهند و پیروان آن مکاتب برای رخنه کردن در آن مکتب و پوساندن آن از درون، اندیشههای بیگانه را که با روح آن مکتب مغایر است وارد آن مکتب میکنند و آن مکتب را به این ترتیب از خاصیت میاندازند یا کم اثر میکنند که در صدر اسلام و در قرون اولیه اسلام نمونهاش را دیدهایم.
دیگری این است که پیروان خود مکتب به علت ناآگاهی و ناآشنایی با مکتب، یک سلسله اندیشههای بیگانه را ناآگاهانه رنگ مکتب میدهند و وارد مکتب میکنند. استاد سپس به بررسی انقلاب میپردازد و میگوید: «امروز که نهضت اسلامی ایران اوج گرفته و مکتبها و ایسمها» را تحتالشعاع قرار داده است، هر دو جریان را مشاهده میکنیم. هر گروهی را میبینیم که واقعاً وابسته به مکاتب دیگر بالخصوص مکاتب ماتریالیستی هستند و چون میدانند با شعارها و مارکهای ماتریالیستی کمتر میتوان جوان ایرانی را شکار کرد اندیشههای بیگانه را با مارک اسلامی عرضه میدارند.
بدیهی است اسلامی که با محتوای ماتریالیستی در تخیل جوان فرو رود و تنها پوسته اسلامی داشته باشد به سرعت دور انداخته میشود و هم میبینیم و این خطرناک است – که افرادی مسلمان اما ناآشنا به معارف اسلامی و شیفته مکاتب بیگانه، به نام اسلام، اخلاق مینویسند و تبلیغ میکنند اما اخلاق بیگانه، فلسفه تاریخ مینویسند همانطور، فلسفه دین و نبوت مینویسد همانطور، سیاست، جهانبینی، تفسیر قرآن و... مینویسند.
ب- تجددگرایی افراطی: استاد معتقد است پرهیز از افراط و تفریط و گرایش به اعتدال در هر کاری خالی از دشواری نیست. گویی همیشه راه اعتدال باریک است و تعبیر «صراط» از مو «باریکتر» است اشاره به همین نکته است. همچنین لزوم توجه به مسایل نو و جدید و ضروری دانسته و افراط و تفریط را مضر میدانند و میگویند: «برخی آنچنان عوام زده هستند که تنها معیارشان سلیقه عوام است و عوام همیشه هم گذشتهگر است و به حال و آینده کاری ندارد.
برخی دیگر که به مسایل روز توجه دارند و درباره آینده میاندیشند متأسفانه سخاوتمندانه از اسلام مایه میگذارند سلیقه روز را معیار قرار میدهند و به نام «اجتهاد آزاد» به جای آنکه اسلام را معیار حق و باطل زمان قرار دهند سلیقه و روح حاکم بر زمان را معیار اسلام قرار میدهند... به حال تجددگرایی افراطی - که هم در شیعه وجود داشته و دارد و هم در سنی - در حقیقت عبارت است از آراستن اسلام به آنچه از اسلام نیست و پیراستن آن از آنچه که از اسلام هست، به منظور رنگ زمان زدن و باب طبع زمان کردن، آفت بزرگی برای نهضت است و وظیفه رهبری نهضت است که جلو آن را بگیرد.
ج- ناتمام گذاشتن نهضت: استاد مطهری در این قسمت با دیدی تاریخی میگوید که یک نقیصه اصلی در رهبری روحانیت وجود داشته و آن اینکه روحانیت نهضتهایی که رهبری کرده تا مرحله پیروزی بر خصم ادامه داده و سپس ادامه نداده و نتیجه زحمات او را دیگران و احیاناً دشمنان بردهاند. که در نهضت تنباکو، انقلاب عراق، انقلاب مشروطیت و... به راحتی قابل مشاهده است. در مورد انقلاب ایران میگویند «نهضت اسلامی ایران در حال حاضر در مرحله نفی و انکار است.
مردم ایران یکدست علیه استبداد و استعمار قیام کردهاند. مرحله نفی و افکار، به دنبال خود مرحله سازندگی و اثبات دارد. به دنبال «لا اله» باید «الا الله» بیاید. در هر نهضت مرحله سازندگی و اثبات از مرحله نفی و انکار دشوارتر است. اکنون این نگرانی در مردم هوشمند پدید آمده است که آیا باز هم روحانیت کار خود را نیمه تمام خواهد گذاشت؟.» ادامه دارد...