تاریخ انتشار : ۰۴ آبان ۱۳۹۱ - ۱۱:۴۳  ، 
کد خبر : ۲۱۷۶۵۷

کالبد شکافی انقلاب‌های اجتماعی مدرن

اکبر گنجی اشاره: زندان به منزله نهادی انضباطی تنها یکی از آشکارترین مصادیق «مجمع الجزایر زندان گونه» به شمار می رود… چه جای تعجب اگر زندان به کارخانه ها، مدرسه ها، سربازخانه ها و بیمارستان ها که همگی به زندان شبیه اند، شبیه است؟… انضباط ها نخست بیمارستان، سپس مدرسه و بعدها کارگاه را صرفاً «به نظم» در نیاوردند؛ بلکه این مکان ها به یمن انضباط ها به چنان دستگاههایی بدل شدند که هر سازوکار ابژه کردنی را می توان در این دستگاهها به منزله ابزار انقیاد به کار بست، و هر افزایش و رشد قدرتی در این دستگاهها موجب شکل گیری شاخه های ممکن دانش می شود… زندان تمامی روشهایی را که در سایر سازوکارهای انضباطی یافت می شوند به حداکثر شدت وحدتشان می رساند. زندان باید قوی ترین دستگاه برای تحمیل شکلی جدید به فرد منحرف باشد، شیوه کنش زندان الزام به آموزشی تمام عیار است. میشل فوکو، مراقبت و تنبیه

درست از روزی که از «تعطیلات در تاریخ» خارج گشتیم، پرسش پیرامون ماهیت تجدد (مدرنیته) و نظام اجتماعی مدرن یک آن گریبان ما را رها نکرد. ناقدان مدعی اند که فرآیند مدرنیزاسیون با «کارخانه های شیطانی»، اتومبیلهای پرسروصدا و آلوده کننده و سریالهای بی روح و بی محتوای تلویزیونی اش به ما هجوم آورد و ما را نه تنها از سنن دینی و ملی و آرامش گذشته دور، بلکه هوا را آلوده و جامعه را گرفتار خودکشی، طلاق، کلبی مسلکی و آنو می کرد. هرج و مرج اجتماعی و بحران هویت از دیگر بلایایی هستند که مدرنیزاسیون به ارمغان آورد. مدرنیزاسیون جهان سنتی را که در آن زندگی معنایی روشن دارد متلاشی می کند. پیوندهای جمعی و مشترک گرم و شخصی جایشان را به روابط غیرشخصی و رقابتی در جامعه ای می دهند که مبتنی بر توفیق شخصی است. صنعتی شدن ظرفیت تولیدی انسان را افزایش می دهد؛ اما این روند به پیدایش شرایط کار با چهره ای غیرانسانی می انجامد. گسترش این فرآیند به منزله به صدا درآمدن ناقوس مرگ همه نظامهای ماقبل مدرن است. لذا باید در مقابل این فرآیند ایستاد و به اجتماع ماقبل مدرن بازگشت. دموکراسی جامعه ای است که برای دولتهای مدرن دوخته شده است و لذا ما که با انقلابی ضدمدرنیته در مقابل غرب ایستادیم، نیازی به دموکراسی اش هم نداریم. در این چارچوب، چندین نظریه درباره انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ مطرح شده است:
برخی انقلاب ۵۷ را انقلاب علیه مدرنیته خواندند و به دنبال نظام اجتماعی مدرن در غیبت پویش تجدد(مدرنیته) رفتند. چرا که بن مایه نوسازی را نشانه هایی از دگرگونی تشکیل می دهد که پذیرفتنی و رهایی بخش اند. مثل: شهرنشینی، به کاربردن علم و فن آوری، روند فزاینده تخصصی شدن مشاغل، گسترش دیوانسالاری، بالا رفتن سطح آموزش، روندرو به کاهش نقشها براساس جنسیت، درجات بالای رفاه مادی، دستیابی به شاخصهای امید به زندگی، کاهش میزان موالید، افزایش نفوذ دولت، تکیه بر اقتدار قانونی ـ عقلانی، و راهی به سوی ثروتمند شدن. اما تلاشهای گوناگون برای استقرار نظام اجتماعی مدرن در غیبت اندیشه تجدد(مدرنیته) نظیر مورد اتحاد شوروی، نتیجه ای جز شکست خفت بار در پی نداشته و نشان داده که نظام اجتماعی مدرن بدون اندیشه تجدد دوام و بقا ندارد.
برخی دیگر انقلاب ۵۷ را انقلاب مدرنیته علیه مدرنیزاسیون نامیدند و می خواهند نشان دهند که: «در انقلاب اسلامی چگونه مدرنیته به جنگ مدرنیزاسیون رفت و آن را به زمین زد.»(۱) ابتدا تفاوت های مدرنیته و مدرنیزاسیون را بازگو می کنند: پروژه مدرنیزاسیون فرآیندی برون زاست ولی پروژه مدرنیته درون زاست، مدرنیزاسیون اراده گرایانه و متکی به کارگزار تاریخی است ولی تحول مدرنیته طبیعی و طبعی و تدریجی است، مدرنیزاسیون به دنبال تحقق یوتوپیای غرب است درحالی که در مدرنیته مطلوب ها در عمل زاده می شوند، مدرنیزاسیون به صورت تک خطی جامعه را از وضعیت سنت به وضعیت مدرن می برد ولی مدرنیته چند خطی و متنوع است، مدرنیزاسیون ضد سنت است و در آن سنت تخریب می شود در حالی که در پروژه مدرنیته سنت بازآرایی و بازسازی می شود، مدرنیزاسیون با از هم گسیختگی، ناموزونی، از فرم افتادن ساخت ها، نابرابری وحشتناک و عمیق نوعی دوآلیسم ساختاری حاکم می سازد ولی در پروژه مدرنیته این قدر ناموزونی و به حاشیه رانده شدگی دیده نمی شود، مدرنیزاسیون به دنبال میوه ها و ثمرات مدرن شدن است درحالی که مدرنیته به ریشه ها می پردازد.(۲)
ولی مدعای «انقلاب اسلامی، مدرنیت علیه مدرنیزاسیون» چگونه تأیید می شود؟ از دو طریق: ۱ـ چون انقلاب یک پدیده مدرن است و به وسیله طبقه متوسط شهری به وقوع پیوسته است، پس انقلاب اسلامی، انقلاب مدرنیته علیه مدرنیزاسیون است. انصاف آن است که به هیچ وجه نمی توان از آن مقدمه این نتیجه ستبر را استنتاج کرد. ۲ـ تحلیل گفتمان انقلاب؛ شعارهای استقلال، آزادی و جمهوری، شعارهای مدرنند. بنابراین انقلاب ،۵۷ انقلاب مدرنیته علیه مدرنیزاسیون است. نویسنده در همان مقاله به درستی به آراء امام خمینی و دکتر شریعتی اشاره می کند. ولی آیا گفتمان مسلط بر دهه ماقبل انقلاب، گفتمان مدرنیته بود؟ آثار دکتر شریعتی و امام خمینی، خصوصاً دو کتاب کاملاً هم محتوا و هم جهت امت و امامت و ولایت فقیه، نشان می دهد که به هیچ وجه گفتمان انقلاب، گفتمان مدرنیته نبود و اینان به دنبال تفرد، حوزه عمومی، جمهوریت، عقل خودبنیاد نقدی، دولت ـ ملت و … نبودند. نوستالژی عصر طلایی گذشته، در آثار دهه پنجاه کاملاً مشهود است.
برخی دیگر انقلاب ۵۷ را اولین انقلاب پست مدرن دنیا خوانده اند. باید پرسید آیا می توان رفتار فعال اجتماعی را برخلاف دلایل و اهداف کنش هایش تحلیل کرد یا نه؟ بر مبنای جامعه شناسی تفهمی رفتار فاعل اجتماعی را جز از طریق دلایل قانع کننده ای که برای خود داشته است تا به آن صورت رفتار کند، نمی توان تحلیل کرد. براین مبنا اگر به نیات، دلایل، اعتبارات و قواعد فاعلان و کنشگران انقلاب ۵۷ نگریسته شود، در آنها نشانی از مدرنیته یا پست مدرنیسم دیده نمی شود. آراء شریعتی، آل احمد، مطهری و امام خمینی را پست مدرن خواندن، یا نشانگر عدم آشنایی با پست مدرنیسم است و یا حکایت از نوعی بازسازی ایدئولوژیک تاریخ، براساس چیزی که به اصطلاح خوب و امروزی است، دارد.
برخی دیگر، انقلاب ۵۷ را انقلاب علیه مدرنیته و نظام اجتماعی مدرن می دانند و به دنبال بازتولید عصر طلایی گذشته، در دوران جدیدند. «دینی کردن عصر» و ساختن حکومتی مشابه حکومت صدر اسلام آرزوی معصومانه اینان را تشکیل می دهد. اینان سنت گرایان واقعی را تشکیل می‌دهند.
سنت گرایان با استناد به نقدهایی که در جوامع غربی از دوران مدرن مطرح شده، به رویارویی مدرنتیه می روند. اینان خواستار بازگشت به اجتماع (گماین شافت) ماقبل مدرنند تا از آفات جامعه (گزل شافت) مدرن یعنی آنومی و از خود بیگانگی و گرفتار آمدن در بوروکراسی و در غلتیدن به تله قدرت و ظهور فردگرایی و زوال فرهنگ و سلطه بازار و نابودی عواطف بشری، بگریزند. اجتماع ماقبل مدرن دارای انسجام احساسی و عاطفی، عمق، پایداری و تنعم روحانی است. امر مقدس درآن حضور دارد و قاتلان مدرن هنوز ظهور نکرده اند تا خدارا بکشند و ندا سردهند: «خدا مرده است. خدا مرده می ماند. ما او را کشته ایم.»(۳) مارکس استثمار اقتصادی بیرحمانه سرمایه داری و آثار و عوارض روانی دردناک صنعتی شدن را به باد انتقاد گرفت. وبر نشان داد که عقلانی شدن انسان را اسیر قفس آهنین تنگ و عذاب آور دیوانسالاری و تولید انبوه کرد. دانیل بل دنیوی شدن فرهنگ یعنی مرگ خدای مسیحی، از بین رفتن مفهوم دوزخ و فروریختن نظامهای دیرین رستگاری انسان را، ویژگی های مهم دوران مدرن می داند. مطابق یک روایت از پست مدرنیسم، از آنجا که نوسازی به تحقیر و تخفیف شدید سنت انجامید، افول نوسازی راه را بر حرمت گذاری دوباره سنت هموار می کند.(۴) عقل ستیزان جهان سومی، اینک از آرای فیلسوفان پست مدرن برای خدمت به رجعت به گذشته استفاده می کنند. نگاهی گذرا به آرای برخی از متفکران غربی ما را تا حدودی به محل نزاع نزدیک کرده و روشن خواهد نمود که توسل به متفکران غربی برای عقلانیت ستیزی و تحکیم بنیادگرایی چه پیامدهایی خواهد داشت. کارل مارکس (۱۸۸۳ـ۱۸۱۸) کارخانه ها یا محل استثمار و از خود بیگانگی را شاخص عصر مدرن می دانست، ماکس وبر (۱۹۲۰ـ۱۸۶۴)، ادارات یا محل بوروکراسی، و میشل فوکو (۱۹۸۴ـ۱۹۲۶) زندان و آسایشگاه یا محل مطیع سازی را نماد دوران مدرن می‌دانست.
یک ـ به گمان مارکس سرنوشت انسان در جامعه سرمایه داری شبیه سرنوشت کارگر در کارخانه است، سرنوشتی که استثمار و از خود بیگانگی آن را رقم زده است، سرنوشتی که خدایگان سرمایه، آن را به هر سو که بخواهد می کشاند. از دید مارکس سرمایه داری با پیوند افراد و جوامع از طریق بازار، یکپارچه کردن کارگران در کارخانه ها و انباشت و دگرگونی سودهای حاصل به ابزارهای تولیدی پیشرفته، تابع کردن علم و سایر نهادهای اجتماعی به انگیزه های تولیدکننده، آن چنان توانمندی را نمایان ساخت که پیش از آن شناخته و درباره آن اندیشه نشده بود. مارکس در مانیفست کمونیست پس از تحلیل این فرآیند می پرسد:«… در کدام یک از سده های پیشین حتی حدس زده می شد که چنین نیروی تولیدی در بطن کار اجتماعی نهفته است؟(۵) جامعه سرمایه داری نوعی جامعه صنعتی است که با مالکیت خصوصی «وسایل تولید» مشخص می شود. یعنی با ماشین آلات، کارخانه ها، مواد خام و محصولات آماده که کل مجموعه اقتصادی را تشکیل می دهند.
سرمایه‌داری به عنوان یک شیوه تولید، دارای دو ویژگی اساسی است: نخست، تولید اجناس و خدمات به عنوان کالا برای کسب سود. دوم، ماهیت کالایی پیدا کردن نیروی کار فرد (توانایی فرد برای کار): «صنعت معاصر کارگاه کوچک استاد کار پدرسالار را به کارخانه عظیم سرمایه دار صنعتی تبدیل کرده است. توده های کارگر، گردآمده در کارخانه، مانند سربازان سازمان داده می شوند. آنان چون گماشته های ارتش صنعتی زیرفرمان سلسله مراتبی از افسران و درجه داران قرارمی گیرند. آنان نه تنها برده طبقه بورژوازی و دولت هستند، بل ماشین آلات، مراقب ها[ی کارخانه] و به ویژه خود بورژوازی کارخانه دار هر روز و هر شب آنان را به بردگی وامی دارد. این استبداد هرچه آشکارتر جار می زند که غایت و هدف اش سودورزی است، به همان اندازه تنگ چشم تر، منفورتر و ناگوارتر می شود.»(۶) مارکس نظم و انضباط کارخانه ها را به مکانیسم های استثمار و از خود بیگانگی تحویل می کند. کارخانه مکانی است که درآن فرآورده ها و تولیدات حاصل از کار به کمک مکانیسم های استثمار و از خود بیگانه ساختن، از مولدان آنها مستقل وبیگانه می شوند.(۷) کسانی که کارگران را اجیر می کنند ـ سرمایه دارها ـ به واسطه کار کارگرانشان سرمایه می اندوزند. سرمایه دارها به مال و منال می رسند چون بخشی از ارزشی را که کارگرانشان تولید می کنند برای خود نگه می دارند. سرمایه کار انباشته شده است. کارگر، سرمایه کارفرما را افزایش می دهد. سرمایه اضافی صرف ساختن کارخانه های بزرگتر و خرید دستگاههای بیشتر می شود. وقتی کارگران در شرایط کار از خود بیگانه به اجبار اشیایی تولید می کنند که تحت نظارت آنها نیست (چون به کار فرما تعلق دارد)، و بر ضدتولیدکنندگانشان مورد استفاده قرارمی گیرد (چون ثروت و قدرت کارفرماها را افزایش می دهد)، کارگران از سرشت انسانی خود بیگانه می شوند. فعالیت تولیدی به «فعالیتی تحت انقیاد، اجبار و یوغ انسانی دیگر» بدل می شود. انسانها تا وقتی تحت انقیاد نیروهایی قرار دارند که اندیشه هایشان، تصوراتشان و حتی سرشت انسانی شان را تعیین می کنند، آزاد نخواهند بود. کارگران در نظام سرمایه داری مجبورند نیروی کار خود را بفروشند. در دوران سرمایه داری نیروی کار به کالایی بدل می شود که کارگر برای زنده ماندن باید آن را بفروشد. بنابراین فعالیت حیاتی او به حد وسیله ای برای ادامه حیات تقلیل پیدا می کند که دیگر بخشی از زندگی او نیست، بلکه «ذبح زندگی او» است. سرمایه دار به واسطه ماشین آلات و تقسیم کار، بهره وری کار انسان را به شدت افزایش می دهد اما افزایش بهره وری فایده ای به حال تولیدکنندگان ندارد. افزایش تقسیم کار باعث از بین رفتن مهارتهای فکری و یدی می شود و کارگر را تا حد زایده ماشین تقلیل می دهد. صنعتی شدن، کارگاههای خانگی را نابود می کند و کارگران صنعتگر را به گرسنگی می کشاند. سرمایه داری برای آن که «ارتش کارگران فعال» را تحت کنترل نگه دارد، «ارتش ذخیره صنعتی»ای از کارگران بیکار به وجود می آورد که در فقر شدید دست و پا می زنند. به گفته مارکس: «هر چه کارگر بیشتر از خود مایه بگذارد، جهان عینی بیگانه ای که او بر ضد خود می سازد قدرتمندتر می شود، خودش و جهان درونی اش مسکین تر می شود، و چیزهای کمتری به او تعلق خواهد داشت. در مورد دین نیز چنین است. انسان هر چه بیشتر صفاتی را به خدا نسبت دهد کمتر در وجود خودش می ماند. کارگر جان خود را در شیء می نهد، پس جانش دیگر به شیء تعلق دارد نه به خودش… معنای صورت خارج یافتن کارگر در محصولش تنها این نیست که کار او به شیء به وجودی خارجی، بدل می شود، به این معنا هست که کارش بیرون از او وجود دارد، مستقلاً نیرویی خودمختار، و در تقابل با او جانی، که به شیء بخشیده به صورت بیگانه و معاند در برابر او قد علم می کند.»(۸)
فرآیند تثبیت نظام سرمایه داری متضمن حذف طبقات ماقبل سرمایه داری و رشد و توسعه پرولتاریاست. کارگران در اثر توسعه کارخانه ها و شهرهای صنعتی تمرکز می یابند و تشکل پیدا می کنند. سرمایه داری کارخانه را به وجود آورد، کارگران را از کارخانه هایشان بیرون کشاند و در محیطی وارد کرد که در آن صاحبان صنعت بتوانند سیاست های مدیریتی ای را رواج دهند که بهره وری را به حداکثر رساند. کارخانه جانشین کارگاه کوچک صنفی گردید، زیرا فرآیند کار به گونه فزاینده ای با راهبردهای بهینه سازی مشخص می گردد که هدفشان افزایش محاسبه پذیری، کارآیی و کنترل است.
بدین ترتیب سرمایه داری یا به وجود آوردن پرولتاریای صنعتی «گورکنان خود را پدید می آورد.»(۹)
«جامعه بورژوایی جدید با مناسبات تولیدی، دادوستد و مالکیت [خاص] خود ـ جامعه ای که گویی ابزارهای سترگ تولید و دادوستد را از غیب احضار کرده ـ جادوگری را ماند که دیگر قادر به مهار نیروهای جهان زبرین که خود با افسون خویش احضار کرده نیست. تاریخ صنعت و بازرگانی، در چند دهه اخیر، فقط تاریخ طغیان نیروهای تولیدی جدید بر ضد شرایط جدید تولید و بر ضد مناسبات مالکیتی بوده که شرایط هستی بورژوازی و سلطه اورا تشکیل می دهد.»(۱۰)
دو ـ تحلیل وبر از دیوانسالاری با تحلیل مارکس از سرمایه داری در برخی موارد مشابه است. کارگران از ابزارتولید خود جدا مانده اند. «پرولتاریا مالک چیزی نیست.»(۱۱) مطابق تحلیل و بر مأموران ادارات نیز چیزی از آن خود ندارند. به گفته مارکس «کار پرولتاریا، براثر استفاده گسترده از ماشین آلات و تقسیم کار، تمام خصلت فردی خود را از دست داده است… او زائده ماشین می شود.»(۱۲) به گفته وبر کارمندان در خدمت «اداره»ای هستند که وظایفی غیرشخصی را به آنها محول کرده و انجام آن وظایف را طبق مقررات غیرشخصی از آنها طلب می کند. اداره (office) جایگاه بوروکراسی یا سلطه عقلانی است. بوروکراسی نوعی از سلطه است که مشروعیت آن از گردن نهادن به نظم حقوقی غیرشخصی مدون (سلطه حقوقی ـ عقلانی) ناشی می شود. کارمندان تابع قواعد مجرد هستند و قدرتی که اداره بر آنها اعمال می کند غیرشخصی است. برای آنکه قدرت حاکمان غیرشخصی شود و همگان در برابر قانون برابر باشند، باید مأموران، همچون کارگران که از ابزار تولید جدایند، از قدرت اداری جدا شوند. از نظر وبر، خارج شدن وسایل تولید از دست کارگر را نباید صرفاً به حوزه اقتصادی محدود کرد. هرشکل سازمانی سلسله مراتبی ، مبنای سلب مالکیت است. در دولت مدرن، مالکیت وسایل اداری از «مقامات اداری متخصص» بطور کلی ، سلب شده است.
وبر معتقد بود که دریک بوروکراسی واقعی، کارمندان اداره در مجموع تحت نظر یک اقتدار عالی وبر طبق قوانین ومعیارهای زیر منصوب می شوند:
الف) آنها شخصاً آزادند اما تنها باید از وظایف اداری اطاعت کنند.
ب) آنها براساس سلسله مراتب اداری محکمی سازمان یافته اند.
ج) هرمقامی یک حیطه صلاحیت قانونی دارد که به صراحت تعریف شده است.
د) رابطه اداری مبتنی بر آزادی و قرارداد است و قرارداد از نظر اصولی تضمین کننده گزینش آزاد است.
هـ) این گزینش درعقلانی ترین حالت آن از طریق آزمون سنجیده شده یا با گواهینامه ای که تأییدکننده دوره کارآموزی فنی یا هردو است تضمین شده است. مأموران گمارده می شوند، نه انتخاب .
و) آنها با حقوق ثابت پولی و عموماً با حق بازنشستگی پاداش داده می شوند. فقط تحت شرایط خاصی ، بویژه درسازمان های خصوصی، رئیس حق اخراج را دارد… اما کارمند همیشه برای استعفا آزاد است. میزان حقوق پیش از هرچیز براساس مرتبه درسلسله مراتب، تعیین می شود. اما علاوه براین ملاک ، مسؤولیت مقام و الزامات اجتماعی آن نیز ممکن است درنظر گرفته شود.
ز) اداره، باید از نظر کارمند به عنوان تنها شغل و یادست کم شغل اصلی به شمار آید.
ح) این مقام یک حرفه است، سیستمی از ترفیع براساس کار یا موفقیت درکار و یا هردو، وجود دارد. ترفیع به قضاوت مافوق وابسته است.
ط) کارمند، کاملاً عاری از تملک ابزار اداره است و تملکی بر مقام خود ندارد.
ی) کارمند ملزم به د اشتن نظم وانضباط جدی است و درانجام کارها تحت کنترل است.(۱۳)
از نظرمارکس خصیصه اصلی سرمایه داری رابطه طبقاتی بین کار در برابر مزد و سرمایه است ولی وبر گرایش عقلانی فعالیت تولیدی را ویژگی مهم سرمایه داری می داند. فرآیند «جدایی» کارگر از وسایل تولید تنها نمونه‌ای از فرآیند عقلانی شدن رفتار است که درتمام قلمروهای جامعه مدرن توسعه می یابد. برنامه ریزی عقلانی درازمدت درجهت افزایش و به حداکثر رساندن سود (یا هرچیز دیگر) نیازمند محیطی پایدار وپیش بینی پذیر است، شرایط مذکور را قانون وقواعد بوروکراسی تأمین می کند. بوروکراسی، ساختاری سلسله مراتبی ازادارات است . هراداره ای حوزه ای با اختیارات ومسؤولیت های کاملاً تعریف شده ومعین است. مقامات مسؤول (کارمندان ) طبق قراردادی آزاد که مبتنی بر تخصص فنی یا کلاً توانایی و شایستگی است منصوب می شوند. وبر معتقد است بوروکراسی، برخلاف مقام های موروثی جوامع سنتی یا ا یدئولوژیک جوامع اقتدارگرا، شایسته سالار است. به کارمندان حقوق ماهیانه ای پرداخت می شود که متناسب با مقام آنها درسلسله مراتب است (آنها مالک مقام و منصب خود ، آنگونه که در برخی نظامهای «سنتی » است، نیستند ). آنها از وسایل ا داره امور بهره می گیرند اما آنها را به تملک خود درنمی آورند. آنها به صورت تمام وقت خود را وقف وظایف اداری شان می کنند، و می توانند با ارتقاهای متوالی در شغلشان که بستگی به تصمیم مقامات مافوق وتوانایی حرفه ای شان دارد، این وظایف را تبدیل به حرفه زندگی خود کنند. آنها تابع انضباط اداری هستند. آنها باید از قواعد صوری که وظیفه شان را مشخص می کند تبعیت کنند. بوروکراسی سازمانی محدود به قواعد است. «بوروکراسی دارای سرشت عقلانی است : مقررات ، هدف و «عینیت» غیرشخصی برآن حاکم هستند. از این رو پیدایش و گسترش آن همه جا، مانند گسترش و پیشرفت عقلانیت (راسیونالیسم) بطور کلی ، تأثیر انقلابی داشته است… بوروکراسی ساخت هایی را از بین برد که ، به معنایی که دراین جا آورده شد، عقلانی نبودند» (۱۴) از نظر بوروکراسی مهمترین ابزار انتقال از جماعت (Gemeinschaft) به جامعه (Gesellschaft) است(۱۵) این عبور به معنای عبور از سنت به عقلانیت است . جامعه، حقوق فردی را برجسته می کند ودریک چارچوب غیرشخصی ، شهروندان را در جایگاهی برابر قرار می‌دهد.          ادامه دارد...

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات