در پی درج سخنان آیهالله ناصر مکارمشیرازی در روزنامه مورخه 7/10/71 از سوی آقای دکتر عبدالکریم سروش پاسخی به شرح زیر ارسال شد.
مدیرمسئول محترم روزنامۀ رسالت
خواهشمندم در پاسخ به سخنان آقای مکارمشیرازی، توضیحات زیر را درج نمائید:
آقای مکارمشیرازی در درشتگوییهای اهانتآلود خود، به دنبال درک ناصواب از سخنان ناشنودۀ من، نسبتهایی ناروا به اینجانب دادهاند و بذر تفرقه و تخاصمی را افشاندهاند که هیچ دردمند نیکخواهی را آرام نمیگذارد. اینجانب که در برابر اینگونه ناسزاها تاکنون صبوری ورزیدهام و جز به نقدهای علمی پاسخ نگفتهام و پس از این نیز، بعون الهی، همین شیوه را دنبال خواهم کرد.
لکن اشتلمهای آقای مکارم را برای حسن روابط حوزه و دانشگاه بسیار خطرناک میبینم و به همین سبب، دفع پارهای از کژآموزیهای آن را واجب میشمارم. و همه منصفان را دعوت میکنم تا مشروح سخنرانی اینجانب را که قریبآ در یکی از جراید درج خواهد شد، از نظر بگذرانند و انصاف دهند که آن سخنان با تحریفات آقای مکارم و روزنامۀ رسالت هیچ نسبتی دارد یا نه؟
اینجانب به دعوت انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاههای اصفهان و علوم پزشکی اصفهان، سخنانی تحت عنوان «انتظارات دانشگاه از حوزه» در 24/9/1371 در دانشگاه اصفهان ایراد کردم و در آن از حوزه به منزله «نهادی تعلیمی» نام بردم و مشخصاتی را (نه عیوب و اشکالاتی را چنانکه آقای مکارم آورده است) برای آن برشمردم و دست آخر برای تحقق وحدت مطلوب حوزه و دانشگاه راههایی را نشان دادم و انتظارات دانشگاهیان از حوزه را بیان کردم.
آن سخنان صددرصد از سر نیکخواهی و دردمندی و شفقتورزی بود، و دروغزنی و مغلطهکاری و عقدهگشایی و نفاقافکنی (چنانکه آقای مکارم آورده است) در آن راهی نداشت و «دستهایی هم در پشت این قضیه» نبود (چنانکه آقای مکارم، از سر توطئهاندیشی پنداشته است) و اگر انگیزهیی و دردی بود همانا عشق به اتحاد در این دو نهاد عزیز، یعنی حوزه و دانشگاه بود.
دریغا که آقای مکارم با تحریفات عتابآلود و شتابآلود خود، پارهای از نگرانیهای من را محقق کرد، و آنچه را از وقوعش تحذیر کرده بودم، صورت وقوع بخشید، و اگرچه این امر، مثبت سخنان من بود، اما انتظار نمیبردم که چنین زود آن تئوریها، ثابت شوند.
سخن من این بود که نهاد تعلیمی حوزه، اولین مشخصهاش اینست که در پی فهم و تعلیم متونی مقدس و فوق چون و چراست. دومین مشخصهاش (در زمان کنونی) دسترسی و ارتباط وثیق آن با قدرت است. رهبر کشور از حوزه برمیخیزد و روحانیت، عهدهدار اداره کشورست و تئوری حکومت، تئوری ولایت فقیه است و سومین مشخصه این است که حوزه و روحانیت، با توده مردم روبرو هستند و نقش هدایتگری آنان را به عهده دارند.
این سه مشخصه (نه سه اشکال) میتواند سه گونه آفت برای نهاد تعلیمی حوزه به دنبال آورد، که حوزویان مشفق میباید به حسن تدبیر و لطف عمل، از بروز آن آفات پیشگیری کنند.
تقدس متون دینی، میتواند به غلط به آراء علماء هم سرایت کند و رفته رفته پارهای از آراء عالمان دینی هم مقدس و فوق چون و چرا شمرده شود. لذا این معنا باید در حوزه به صورت یک اصل برجسته و پذیرفته تعلیم گردد که معرفت دینی هم، معرفتی بشری است و اگرچه به متون مقدس دینی تکیه زده است، خود مقدس نیست.
تخصصی و اجتهادی بودنش محفوظ است اما قدسی بودنش مقبول نیست. در این صورت است که همنشینی میان علوم غیرمقدس حوزوی و علوم غیرمقدس دانشگاهی، طبیعی و صمیمی و بیتکلف میشود و راه اتحاد مطلوب حوزه و دانشگاه، گشودهتر میگردد.
آمیخته شدن علم به قدرت هم آفاتی دارد. این آفات را هم باید شناخت و دفع کرد. اگر حوزه بدانها مبتلا نشده است چه بهتر، و اگر ابتلا به آنرا ممکن میشمارد، شرط خردمندی است که بدانها عطف توجه کند. هیچ انسانی نمیتواند مصونیت ابدی از آفات برای خود قائل باشد.
امروز سرچشمه اکثر مصائب بشر اینست که علم عالمان در خدمت قدرت قرار گرفته است. هم قدرت (نیک یابد) آفت برمیدارد و هم علم عجین و قرین به قدرت. قدرت اگر کمبود علم را پر کند و یا علم اگر به توجه قدرت رود، در هر دو صورت، آفت بدل به بیماری شده است.
هدایتگری توده هم، برای یک نهاد تعلیمی، میتواند منشاء آفاتی باشد. خطیبها در مقام هدایتگری توده میباید از شیوههای خطابی استفاده کنند که در قیاس با هدف و منزلت خود، نیکو و واجب است. اما یک دانشگاهی انتظارش از حوزه اینست که با او مواجهه استدلالی شود نه مواجهه خطابی. و با او چنان سخن گفته شود که با خواص میگویند نه با عوام. یک دانشگاهی از حوزه انتظار دین بزک شده ندارد.
انتظار دارد که دین را چنان که هست، عالمانه نه عامیانه، تام و کامل نه گزینش شده، خالص و پیراسته نه آمیخته با خرافات و اعجوجات، از حوزه بگیرد و بشنود. اینک از کتب حدیث ما، چندان روایتهای خلاف عقل و خلاف طبع میتوان بیرون آورد که اگر در مجموعهای نشر شود، ضددینیترین و ضدانقلابیترین مجموعهها خواهد بود.
کار حوزه این است که استخوان را در میان زخم باقی نگذارد، و حساب اینگونه مطالب را روشن کند و به صراحت ساحت دین را از خاشاک این مطالب معرفت آزار بپیراید، و پیش از آنکه دیگران در آنها طعن بزنند و با طعن خود، چهرۀ دین را زخمی کنند، خود حوزه به خانهتکانی بپردازد و به نقد جدی آنها همت بگمارد.
اینها امهات و محکمات مطالب سخنرانی اینجانب بود. من در این آراء، خواه صائب باشم خواه خاطی، مسلما مشفق و دردمند و نیکخواه بودهام و عیبجو و اشکالتراش نبودهام. و اگر هم میبودم عیبی نبود. آقای مکارم میباید به تبعیت از «طوبی لمن اهدی الی عیوبی»، از آنها استقبال میکرد و بدانها خوشآمد میگفت.
نه اینکه توطئهاندیشانه، آن سخنان را به دستهای پنهان نسبت دهد و مطالبی معمولی را در جواب من بیان دارد که بلی در حوزه انتقادگری هست و طلاب در درسها به معلمان اشکال میکنند و امثال آنها و توجه نکند که اولاً عین این مطلب در سخنرانی من هست (و همین دلالت میکند که آقای مکارم، اصل سخنرانی را نشنیدهاند و یا شنیدهاند و نشنیده گرفتهاند که در هر دو صورت بدا بر احوال علم و تقوی) و ثانیاً سخن بر سر نقدناپذیری متون مقدس است (که رأیی صائب است) نه هر نقد و اشکال عادی. و ثالثاً معلوم نیست آقای مکارم چرا از این سخن برآشفتهاند.
خود ایشان هم قبول دارد که در حوزه خط قرمز هست (و به زعم ایشان علاوه بر حوزه در دانشگاه هم هست) و من هم بیش از این نگفتهام. و اینرا هم به منزله مشخصهای گفتهام نه اشکالی بر حوزه. در تمام سخنرانی من کلمه اشکال و یا قرینهای دال بر آن یافت نمیشود. و این اختراع و تحریف ناصواب و خصمانه و خطرناک آقای مکارم است که معلوم نیست کدام دواعی عالمانه و پارسایانه! موجب آن شدهاند.
سخن ایشان در باب قدرت شنیدنیتر و زشتتر و اسفانگیزترست. ایشان گمان باطل برده است که اینجانب دماغ قدرت میپزم و در هوس منصبی هستم و عقده ریاستی دارم و نمیداند که من همیشه اژدها را در برف فراق نهادهام و به خورشید عراق نبردهام تا بدان آفاتی که بعضیها بدان گرفتار آمدهاند، گرفتار نیایم و برای حفظ شئونات چند روزه، سخن کسی را وارونه نکنم و مدح و تحسین کسی را نخرم و چنان نشوم که حتی به آیهالله فیالارضین قانع نباشم و بر رسالۀ خود آیهالله فیالعالمین بنویسم.
به علاوه من کجا روحانیت را عیب کردهام که چرا قدرت در دست اوست؟ آنچه گفتهام و بدان تصریح میورزم و خشنودی خدا را در گفتن آن میدانم، این است که حال که میان حوزه (به منزله نهاد تعلیمی) و حکومت (به منزله نهاد قدرت) پلی مستقیم و ربطی وثیق برقرار شده است، حوزویان برای سلامت علم و سلامت قدرت، مسئولیت خطیرتری دارند و باید از گرفتار آمدن به غرور قدرت برحذر باشند که در آن صورت هم به علمشان (که درس دین است) لطمه خواهد خورد و هم به قدرتشان.
و اگر کسی از این سخن شفقتآمیز برمیآشوبد، احوال باطن خود را تفقد کند که مبادا به نخوت علم و نخوت قدرت گرفتار آمده باشد، وگرنه چنین موعظه نافعی، چه جای اشتلم کردن دارد.
اینجانب آقای مکارم را توصیه میکنم که بهوش باشند، و آن آفت بالقوه را فعلیت نبخشند و با دانشگاهیان برخورد خطایی و عتابی نکنند و اگر سخنی جدی و علمی دارند، مؤدبانه و محترمانه در میان بنهند و آنانرا به حوزه بدبین نکنند و این گمان را دامن نزنند که گویی حوزه نزد حوزویان، فوق چون و چرا بل فوق توصیف و تصورست، و هر سخن حقی در باب آن گفته شود، به چوب دشنام و توهین فرو کوفته میشود. و حوزویان گوش نقدپذیر بل حقپذیر ندارند و با تحریف و تخفیف، با حریفان روبرو میشوند.
معلوم نیست چرا آقای مکارم همینکه با سخنی جدی و عمیق روبرو میشوند با سطحی کردن آن میکوشند هم کار را بر خود آسان بگیرند و هم راه را برای محکوم کردن آن هموار سازند. این شیوهای غیرعالمانه است و این شیوه غیرعالمانه اگر به قدرت هم عجین شود، آفتهای بسیار میآفریند. و کمترین آفتش این است که دانشگاهیان را میرماند و از همه بدتر، روزی که حقایق آشکار شود، این مجازها موجب خجلت خواهند شد.
روزی که پیشگاه حقیقت شود پدید
شرمنده رهروی که عمل بر مجاز کرد
جریده رسالت که آتشبیار معرکه است، خود نفتی بر این آتش فرو ریخته است و دروغی را (که صددرصد قابل تعقیب است) به اینجانب نسبت داده است و آن اینکه گویا من گفتهام که «امروز فارغالتحصیلان دانشگاهها کار پیدا نمیکنند حتی در مناصب مدیریت نمینشینند» این سخن کذب محض است، و کذب قبیح است و از جریدهای که مدعی رسالتی دینی است قبیحتر. امیدوارم که در توبه و تصحیح آن بکوشند و مردم را نسبت به جریده خویش بیاعتماد نکنند.
ای ز من دزدیده علمی ناتمام
ننگت آمد که بپرسی حال دام؟
حرف درویشان بدزدد مرد دون
تا بخواند بر سلیمی زان فسون
شیر پشمین از برای کد کنند
بو مسیلم را لقب احمد کنند
بومسیلم را لقب کذاب ماند
مر محمد را اولوالالباب ماند
رسالت: 1- در پاسخ آقای سروش نسبت به روزنامه تعبیراتی چون «آتشبیار معرکه» و نسبت به آیهالله مکارمشیرازی تعبیراتی چون «تحریف ناصواب و خصمانه و خطرناک»، «تحریفات شتابآلود و عتابآلود»، «گرفتار آمده در نخوت علم و نخوت قدرت» و... مبتنی بر توهین وجود دارد. قانون مطبوعات حکم میکند که پاسخ نباید مبتنی بر توهین باشد. اما به خاطر «دفع پارهای از کژآموزیها»! پاسخ را چاپ کردیم تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.
2- آقای سروش در پاسخ خود آوردهاند: «جریده رسالت که آتشبیار معرکه است، خود نفتی بر این آتش فرو ریخته»! حال این سؤال پیش میآید آیا «آتش» را ایشان برپا کردهاند یا نه؟!
با این حساب درج یک خبر در روزنامه را نمیتوان «نفتی» بر آتش تلقی کرد.
علیایحال قصد ما از درج سخنان آیهالله مکارمشیرازی، انتقال یک خبر، پیرامون بازتاب سخنان نیکخواهانه، دردمندانه و مشفقانه! ایشان در اصفهان بود.
لذا برای اینکه خوانندگان ما قضاوت صحیحی در مورد سخنان ایشان و اظهارات آیهالله مکارمشیرازی داشته باشند ناگزیر از درج بخشهایی از سخنان بودیم. لذا تعبیر «نفتی بر آتش» را درست نمیدانیم.
3- در مورد جملهای که آقای سروش مدعی شدند به نوار مراجعه کردیم و جمله صحیح این است: «نه اینکه امروز فارغالتحصیلان دانشگاهها کار پیدا نمیکنند» البته دنباله همین جمله آقای سروش بلافاصله گفت:
«ولی وضعشان (دانشگاهیان) البته از این حیث که عرض کردم بسیار تفاوت دارد با وضع حوزههای علمیه که اداره مملکت «نظرا» و «عملا» به آنها سپرده شده است و این نکته کوچکی نیست»
و در جای دیگر نیز تصریح دارد: «یک جنبه دیگری که در حوزه دیده میشود در حال حاضر، ولی در دانشگاهها دیده نمیشود عبارت است از دسترسی حوزههای علمیه به قدرت که نظیر این در دانشگاهها فعلا وجود ندارد».
قضاوت در مورد این ادعاها را به خوانندگان محترم میسپاریم که اداره مملکت عملا به حوزههای علمیه سپرده شده است و آنها را به قدرت دسترسی دارند ولی دانشگاهها نه!