
ما هنوز این ایدئولوژی را استخراج نکردهایم و نشر ندادهایم و سالها طول میکشد که اینکار بشود اگر از امروز شروع کنیم و امروز متأسفانه توجهی به این قسمت نمیشود. نقطه ضعف دیگر در کیان انقلاب این است که تودههای مردم وقتی که پیروز شدند و قبل از اینکه رژیم شاه را سرنگون کنند، یک دولتی مصدر کار شد که بنام دولت انتقالی کابینۀ انتقالی موقت، این یک کابینۀ غیر انقلابی است و این کابینه و روسای این کابینه کسانی نبودند که خودشان انقلاب را رهبری کرده باشند تا بتوانند مرحله سازندگی را انجام بدهند بنابراین ما گرفتار یک کابینهای شدیم که روسای کابینه اینها غیر انقلابیند و از ایدئولوژی سازندگی اسلام بیخبر، هم از ایدئولوژی انقلابیش بیخبرند هم از ایدئولوژی سازندگیش بیخبرند.
از این جهت ما ایدئولوژی مدون و آماده استخراج شده از قرآن و سنت نداریم. ما برای بنای یک جامعه اسلامی چه برنامهای داریم و خطوط این برنامه چیست؟ برای نمونه ما الان نمیدانیم که ارتش را به چه شکلی میتوان ساخت. مدل ارتش اسلامی را در ذهن نداریم یعنی مطالعه کم شده و یا اصلا نشده. آنهائی که حتی در راس رهبری انقلاب قرار دارند نیز و نه در راس کابینه، از این قاعده مستثنی نیستند. آنوقت همان مقدار مایه از اطلاعات که در رهبری انقلاب هست، در کابینه وجود ندارد، بلکه چیزی برعکس آن و ضدش وجود دارد.
یعنی یک مدلهای ضد اسلامی و طاغوتی از نوع دیگری در ذهن اینها هست همان را میخواهند پیاده کنند در این دوره انتقالی چه در ارتش و چه در دیگر جاها و دیگر زمینهها، آنوقت حالا این روسای غیر انقلابی دورۀ انتقال، اینها نقطه ضعفی را بوجود آوردند یعنی جدائی انداختند بین تودههای مردم براساس انقلاب اسلامی نقطه ضعف دیگری که بر این اساس بوجود آمده دوگانگی رهبری است. از طرفی میبینیم که امام، این دولت را در کارهای خویش تقویت و تأیید بکند آنجاهائی که دستور صریح میدهد، به آن عمل بکنند اما تودههای مردم خیلی موارد هم به روشنی احساس میکنند که این دستورات، این برنامهها برنامه اسلامی نیست تا حدی سرخوردگی پیدا شده بعلت همین دوگانگی در این مرحله.
نقطه ضعف دیگر این است که این دولت موقت انقلاب به جای اینکه کار بنای جامعه را در محدودهای که به عهدهاش گذاشتهاید و نه بیش از آن، این را عهدهدار شود بطور موقت این وزارتخانهها و ادارات را نگهداری کند و سرپرستی کند و مختصری تغییرات در آن ایجاد کند تا یک دولت ثابت بیاید، تئوری اسلامی میبافد و در حالیکه صلاحیت ندارد به هیچوجه، تئوری اسلامی برای ساختن جامعه براساس اسلام بدهد، مرتب تئوری میبافد و اذهان را مشوش میکند و در داخلشان اختلاف ایجاد میکند وجود این نقاظ ضعف منشاء ایجاد مشکلات میشوند و مشکلات از همین نقاط ضعف برخاسته است. علاوه بر مشکلاتی که دشمن ایجاد میکند که چیز مهمی نیست اگر که بنیان انقلاب خلل نداشته باشد و نقطه ضعف، بنابراین این نقاط ضعفی که در خود انقلاب وجود دارد اینها مهمتر هستند.
نقاط قوت این انقلاب در همان ویژگیهای انقلاب هست که تودهای بودن و خودکفا بودنش، دمکراتیک بودن سیستم رهبری، در عین حال مرکزیت داشتن این رهبری، ایمان مردم به رهبری و به هدفهای انقلاب داشتن یک مکتب و یک مدل روشن که بخواهند از جامعه بسازند این نقاط قوت این انقلاب بوده البته بعضیهایش.
* س: نظرتان در مورد اصول مصوبۀ قانون اساسی چیست؟
** ج: بطور کلی اصول مترقییی است و میشود گفت همهاش مترقی است و تعهدات زیادی را به گردن دولت بار کرده است در قبال ملت و کار اصلی هر قانون اساسی تعیین حقوق است و تعیین وظایف. که وظایف را بیشتر به گردن حکومتکنندگان انداخته و حقوق را از آن مردم شمرده بعضی از این تعهداتی که بار کرده به گردن دولت برای مردم، در قوانین اساسی هیچ کشوری سابقه ندارد نه قانون اساسی کشورهای کمونیستی و نه قوانین اساسی کشورهای غربی و شاید این از نواقص قانون اساسی باشد که تعهداتی بوجود آورده است بدون اینکه امکاناتی در برابرش پیشبینی بکند چون که پیشبینی امکانات کار مجلس نیست بلکه مجالس عادی وجود وزارتخانهها و هیئت دولت است که در اثر مطالعه میتواند امکانات مملکت را ارزیابی بکنند تا بعد این امکانات به این تعهدات تخصیص داده شوند.
* س: این تعهدات که بر دوش دولت گذاشته شده است، چه تعهداتی است؟
** ج: مثلاًً تامین خانه برای هر فرد و خانوادۀ ایرانی، تامین اجتماعی یعنی انواع و اقسام بیمهها رفع نیازهای اساسی، مثلاً مسکن و پوشاک و خوراک حتی تشکیل خانواده، درمان و بهداشت و آموزش و پرورش، تمام اینها را به عهدۀ دولت گذاشته است و این کاری است که تمامشدنی نیست چون ما سالی یک میلیون نفر اضافه جمعیت داریم و این نیازها روزبروز بیشتر میشود و دولت بطور مستمر باید برآورده بسازد و فقر و محرومیتی که از گذشته به ارث بردهایم چیزی نیست که تمام بشود چون نیاز با وجود انسان ملازمه دارد.
بعد در زمینۀ سیاست خارجی، اصولی تصویب شده که تضمین میکند سیاست خارجی کشور بطور کلی در مسیر صحیح باشد در جهت پشتیبانی از ملل مستضعف دنیا باشیم هیچگونه وابستگی به بلوکهای نظامی بوجود نیاید و بطرف ائتلاف و همکاری و وحدت با کشورهای اسلامی سیر بکنیم که در ضمن تعهد نسبت به فلسطینیها هم در آنجا مستتر است. اصول اقتصادی امیدوارم که همین اصولی که در کمیسیون مخصوص خودش مورد مطالعه قرار گرفته بیشتر و یا همۀ اصول تصویب بشود البته این ضوابطی که بصورت اصول نظام اقتصادی ما را، مشخص میکند بستگی به این دارد که چگونه پیاده بشود حتی آن اصول دیگر.
مثل اینکه ما باید حمایت بیدریغ بکنیم از همۀ جنبشهای آزادیبخش، این بستگی به سیاست دولتهای آینده دارد، بستگی به نوع مجلسی که در روی کار میآید و چقد پافشاری میکنند در اجرای این اصول والا این حمایت بیدریغ حد و مرز و اندازه ندارد. همچنین مسئله تعهدات که برای مردم شده باید این مجلس نظارت بکند که اگر امکاناتی سراغ دارد. از دولت بخواهد که تخصیص بدهد، یا خودش آنها را تخصیص بدهد بوسیلۀ وضع قانون و لایحه، مسئلۀ مهم دیگر این است که قانون اساسی، نظام سیاسی جامعه را مشخص میکند، این نظام اختیارات سیاسی باید درش مشخص بشود که متعلق به چه کسانی است و مسئولیت صاحبان این اختیارات کدام است.
این هم بار در مجلس خوب تعیین شده است، در این اصول. قدرت تفکیک شده بطوری که رئیسجمهور ما دارای کمترین اختیارات است و ضعیفترین رئیسجمهورهاست همچنین دولت ما هم چنین وضعی دارد. علتش اینست که این قدرتها و اختیارات بین مراکز متعدد تقسیم شده و شورای نگهبان به فقیه ولی امر اختصاص داده شده. و بهمین جهت قدرت را نگذاشته است در جائی متمرکز بشود. این از کارهای بسیار خوب است. آن نظامی که بخواهد خطرات احتمالی را از ملت به آزادیهای مردم رفع و دفع بکند باید چنین وضعی داشته باشد این است که کسانی که آرزوهایی داشتند و میخواستند به مقام ریاست جمهوری برسند، اینها الان مخالفتخوانی میکنند.
و اگر کمی مقایسه کنیم اصول تصویب شده را با اصولی که در پیشنویس آمده بود میبینیم که آن چقدر کمک میکرده است به پیدایش یک دیکتاتوری و دوام آن، در حالی که آنچه که در این مجلس خبرگان به تصویب رسیده این خطر را بکلی رفع میکند. در آنجا رئیسجمهور حق انحلال مجلس را داشت در آنجا فرماندهی کل نیروهای مسلح را داشته که میتوانست ارتش را علیه مردم به کار ببرد.
درست است که رئیسجمهور را مردم انتخاب کردهاند ولی این نیست که هر انسانی که وقتی مردم انتخاب میکنند تشخیصشان درست باشد و صائب، این انسان تغییر میکند و انسانی که رئیسجمهور نشده و این قدرت به دستش نیامده کس دیگری هست و روحیهای دیگر دارد و وقتی در مرکز قدرت قرار گرفت روحیهای دیگر دارد بنابراین احتمال دارد همین فردی که آدم خوبی بوده مردم هم در انتخابش دقت کردهاند و اکثریت هم آورده و میلیونها نفر هم به او رأی دادهاند این وقتی در مرکز قدرت قرار گرفت نخواهد سوءاستفاده کند این مسئله در مجلس هم مطرح شد یکی گفت که این ممکن است علیه خودش کودتا کند؟
گفتم نه، علیه خودش کودتا نمیکند ولی دوران چهار سالهاش وقتی که به پایان رسید و احتمال این داد که انتخاب نمیشود ممکن است علیه مردم کودتا کند برای اینکه خودش بر سر کار بماند. همین وضع در لبنان در 1958 پیش آمد.
کامیل شمعون به موجب مادهای از قانون اساسی نمیتوانست برای بار دوم انتخاب شود بنابراین خواست که این مادۀ قانون اساسی را تغییر بدهد. اینجا کشمکش و مبارزۀ مسلحانه بین مردم و این دار و دستۀ حاکم که طایفه مارونی بود رخ داد و در حقیقت جنگ مسلمانها و مسیحیها بود.
از این نمونهها، زیاد داریم. از این جهت قوۀ مجریه علیه یک ملت برای استمرار سلطۀ خودش و برای اینکه این سلطۀ مشروط، این اختیارات و قدرت مشروطی را که در اختیار دارد تبدیل به مطلقهاش کند. از این جهت آن رئیسجمهوری که چهارچوب این قانون اساسی و تحت نظارت ملت کار میکند آن یک قدرتی دارد اما اگر کودتا بکند قدرتش صد برابر خواهد شد بنابراین احتمال انحراف در مورد رئیسجمهور هم هست به همین جهت ما فرماندهی کل قوا را میدهیم به فقیهی که عادل هم هست و نه تنها فقیه نیست فضائل اخلاقی در او زیادتر است از یک وزیر و نخستوزیر که در او تخصص شرط است و اولویت در او تخصص است بعلاوه مردم مسائل دینیاشان را مسائلی را که با زندگی دنیا و آخرتشان بستگی دارد قبلاً به او اعتماد کردهاند و برای او مطرح کردهاند و استنباط و استنتاج علمی او عمل کردهاند این سابقۀ دهها سال پیروی مردم را دارد و امین مردم بوده و این ثابت شده.
ما میآییم و از بین عدۀ زیادی که این شرایط را دارند و ده نفر هستند، بیست نفر هستند، از بین اینها مجلس خبرگان میآید یک کدام آنها را که بهتر است انتخاب میکند و باز هم مردم هستند که او را انتخاب میکنند این بهترین تضمین است که قدرتها در یک جا متمرکز نباشد و مسلماً این فقیهی که مرجع بوده این نمیآید کودتا برعلیه مردم بکند. اما یک سیاستمداری که در مبارزات انتخاباتی و مبارزات حزبی شرکت کرده و سوابقش هم لازم نیست که تقوای زیادی به آن مفهوم دقیق که در مورد مرجع و مجتهد است داشته باشد این رئیسجمهور احتمال بیشتر هست که دست به سرکشی بزند بعلاوه ما حاکمیت مردم را از چند طریق برقرار کردهایم.
اگر یک رئیسجمهور داشتیم مردم در یک انتخابات یک نفر را انتخاب میکردند اما ما دو انتخابات داریم یکی رئیسجمهور انتخاب میکنیم. یکی هم رهبر را از طریق مجلس خبرگان، خبرگانی که مجتهدین و دینشناسان هستند. و بطور کلی منظور این نیست که روحانی باشند این را انتخاب میکنند.
این فقیه هم لازم نیست که لباس روحانیت داشته باشد بارها در کمیسیون مشترک گفتم و همه هم اعتراف کردهاند که لباس شرط نیست و مطرح نیست بنابراین آنچه مطرح است اسلامشناسی است، فقه به معنی کلی و جامعش و اینکه عادل باشد متقی باشد و مدیر و مدبر باشد و یا این نسبت تدبیر و اداره و تقوا و عدالت و دینشناسی در او بیش از دیگران باشد و ما دنبال فرد ایدهآل هم که نباید بگردیم، اگر مدعی بشود که اینجور افراد یا نیستند و یا کمند و یا حالا فقط امام هست و دیگر کسی نخواهیم داشت، ما میگوئیم رئیسجمهوری که دینشناس هم نباشد، اگر آن صفات دیگر را بخواهیم داشته باشد، آنهم بطور ایدهآل، نمیتوانیم پیدا کنیم.
هر کس مدعی هست من مدعی او هستم. در برابرش که میگوییم آنجور شخصی ما نداریم، بین سیاستمداران که دهها بار دروغ نگفته باشد آنهم در مسائل حیاتی ملت و من از آنها سند دارم و از گفتههاشان. از بازرگان نخستوزیر بگیر تا دیگران که رقیب او هستند، در گرفتن پست نخستوزیری و ریاست جمهوری. بنابراین وقتی که بین سیاستمداران اینجور آدمهای پاکی نداریم که در این خط صحیح عمل کرده باشند و از تقوای سیاسی و از مراتب عالیش برخوردار باشند، چکار داریم که همۀ قدرتها را بسپاریم به او و فرماندهی کل قوا را به او حق انحلال مجلس را بسپاریم به او.
ما حتی آمدهایم به این وسیله قوۀ مجریه را هم تقسیم کردهایم قسمتی را دادهایم به رئیسجمهور و قسمتیش را که همین فرماندهی کل قوا هست دادهایم به رهبر، باز رهبر هم ضعیف است. رهبر هم آنجور قدرتها که باید ندارد. تعیین فرماندۀ سپاه پاسداران به عهدۀ او هست. تعیین دو نفر دیگر هم به عهدهاش هست. این چند نفر که نمایندگان او هستند، در یک شورای عالی دفاع با رئیسجمهور و نخستوزیر و وزیر دفاع شریک هستند که اینها را هم رئیسجمهور انتخاب میکند.
بنابراین آمدهایم توازنی ایجاد کردهایم و مانع از این شدهایم که یک عده دارای طمعهای سیاسی و جاهطلبی همدست بشوند و همه همدیگر را پیاده کنند و علیه ملت متحد شوند این که عدهای ناراضی شدهاند مال همین است، تمام طمعهای آنها اینجا به یک سد مستحکم برخورد کرده، از این جهت است که اینها میگویند دیکتاتوری، در حالی که اینها نسبت به آن پیشنویس نمیگفتند دیکتاتوری، در حالیکه اختیارات رئیسجمهور در آنجا خیلی زیاد بود. اختیارات نخستوزیر زیاد بود ما آمدیم اینها را تقسیم کردیم، برایشان یک شورای نگهبان درست کردیم که آن شورای نگهبان هم از دو دسته تشکیل میشوند، این دو دسته محال است با همدیگر بر باطل اتفاق بکنند.
* س: پس نظر شما دربارۀ حرف آقای مفتیزاده که روابط بین این قدرتها در قانون اساسی تعیین نشده است چیست؟
** ج: تمام این روابط تعیین شده است اختیارات هر کس مشخص شده فقط چیزی که بعد از این باید تصویب بشود مسئولیت رهبر و ولی امر امت است که اگر این از عدالت و تقوا منحرف شد و این صفاتش را از دست داد، چگونه باید او را برکنار کرد و راه صحیح آورد.
اما به راه صحیح آوردنش، آنکه طبق نظام اسلام، چه در قانون اساسی بیاید یا نیاید همۀ مردم رهبرشان را میتوانند استیضاح بکنند میتوانند از او سؤال بکنند و میتوانند مورد انتقاد قرار بدهند. امر به معروف و نهی از منکر، همآنجور که در مورد همه صادق است در مورد آن رهبر هم صادق است. علاوه بر اینکه صادق است بزرگترین جهادها، سخن حقی است که گفته بشود به همین رهبر. که امام باشد اگر در یکمورد از خط قرآن و سنت منحرف.
الان ما احتیاج به یک شبکههای ارتباطی و تشکیلاتی داریم که علنی باشد تا بتوانیم از جزئیترین نظریات و جزئیترین راهنمائیها بتوانیم برای پیشبرد انقلاب و ساختن کشور استفاده کنیم آنوقت اسلام میگوید که رهبری مستضعفین را میخواهیم بوجود بیاوریم. این رهبری متکی به یک تن نیست بلکه رهبر همه مستضعفین است و در آیه قرآن هست که انقلابی که خدا وعده میدهد این است که تمام مستضعفین، امام شوند یعنی همه باید امام باشند در حالیکه بعد از انقلاب ما همه امام نشدیم، باز امام یک نفر است بقیه ماموم هستند تحول سیاسی ما باید به این سمت باشد که تمام مردم امام شوند.
نقطه ضعف دوم که از نقطه ضعفهای اساسی هست این است که ما یک انقلاب بوجود آوردیم در دید و برداشت مردم از اسلام و نشان دادیم که اسلام مکتب مبارزه و شورش علیه ستمگر و استعمارگر و استثمارگر است. نتیجه آنهمه کار ایدئولوژیک این بود که همه تودههای مردم انقلابی شدند و سر به شورش برداشتند علیه رژیم و رژیم سرنگون شد. ادامه دارد...