صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱۳۹۰ - ۱۰:۴۴  ، 
کد خبر : ۲۳۷۲۰۲

نگاهی به گرایش‌های فمینیستی (بخش ششم)

شهاب زمانى مقدمه: تا کنون با پنج گونه از گرایش های فمینیستی (لیبرال، مارکسیستی، رادیکال، بوم گرا و فمینیسم سوسیالیستی) به طور اجمالی آشنا شده ایم. حال در این شماره واکاوی ابعاد و زوایای مختلف فمینیسم پست مدرن را پی می گیریم.

گرایش پسانوگرا
از یک سو، افراط و تفریط های گرایش های فمینیستی، ناهنجاری های فراوانی را در جوامع غربی ایجاد کرد و لزوم بازنگری در نحوه نگرش به حقوق زنان را ضروری ساخت و از سوی دیگر، فرارسیدن دوران اندیشه پست مدرن در غرب، که به عنوان یک تفکر انتقادی همه عرصه های فکری و اجتماعی دهه 60 به بعد را تحت تأثیر خود قرار داد، موجب شد جریان های دفاع از حقوق زنان نیز از اندیشه فرامدرن متأثر شوند. نسبی گرایی و نفی هرگونه باورهای ثابت کلیشه ای که از خصوصیات غیرقابل تفکیک دوران پست مدرن به شمار می آید، به جریان های فمینیستی راه یافت.
بر این مبنا، با ظهور فمینیسم پسامدرن، موج سوم تاریخ فمینیسم آغاز می شود. مهم ترین ویژگی این گرایش فمینیستی تأثیرپذیری آن از مکاتب فکری پسامدرنیته و پساساختارگرایی است که از دهه هشتاد و نود در اروپا شکل گرفت. در واقع، فمینیسم پست مدرن (جدید) را می توان به نوعی، حاصل جمع نظرات و افکار شماری از فیلسوفان زن پسامدرن دانست که با نقد گرایش های فمینیستی دیگر و با استفاده از نظرات پسامدرنی شان، مسائل زنان را مورد مطالعه و بررسی قرار می دهند.
بر اساس رهیافت زن گرایان فرامدرن، جریان های پیشین فمینیسم بدون در نظر گرفتن تفاوت های بومی و فرهنگی و اجتماعی و ... سعی کرده بودند هر یک نسخه ای واحد برای رفع فرودستی «همه» زنان ارائه کنند و بدین ترتیب، خود گونه ای از ستم را دامن زده و از بسیاری استعدادها، نیازها و جنبه های دیگر زنان غافل شده بودند.
عقاید فمینیست های پست مدرن
فمینیست های فرامدرن بر مبنای تحلیل بالا معتقدند عوامل فرودستی زنان، بسته به نوع فرهنگ، دین، جغرافیا و ... مختلف است و برای کشف این عوامل می باید به تحلیل محلی پرداخت. بر این مبنا راهکارهای رفع این مشکل نیز مختلف خواهد بود. گذشته از این، عامل زمان نیز در این فراگرد، موثر بوده، ممکن است عوامل فرودستی و راهکارهای رفع آن در یک جامعه در دو دوره متفاوت تغییر کند.
به عقیده این فمینیست های جدید، تمام نحله های فمینیستی (به ویژه رادیکال ها) تلاش می کنند که تفسیری واحد و جهان شمول از جهان و از نگاه زنان ارائه کنند، اما تلاش در راه ارائه تفسیری واحد از جهان و ارائه دیدگاه خاص فمینیستی، در واقع تداوم فرهنگ مردسالارانه ای است که تلاش می کند حکایت کلی و واحدی در باب واقعیت، حقیقت، معرفت، اخلاق و سیاست ارائه کند.
پست مدرنیسم که از اساس در تضاد و خصومت با هر گونه کلیت بخشی و مخالف با تئوری پردازی های عام مدرنیته است و بر نسبیت و وجود تفاوت های فرهنگی، منطقه ای، جنسیتی و ... تأکید می کند، چنین کلیت و وحدتی را نه مطلوب می داند و نه ممکن. ممکن نیست؛ زیرا تجارب زنان با توجه به طبقه، نژاد و ملیت آنان از یکدیگر متفاوت است و مطلوب نیست؛ زیرا امر واحد و کلی، اسطوره ای است که فلسفه و تفکر مدرن و مرسوم به کار می برد تا از طریق آن صداهای دیگر را خاموش کند. چندگانگی و کثرت در این تفکر فمینیستی امری مطلوب تلقی می شود؛ و عقیده بر آن است که باورهای جهان شمول فمینیست های رادیکال، اشکال جدیدی از ستم را می آفریند؛ چرا که در گرایش رادیکال، تفاوت شرایط جوامع و فرهنگ ها مغفول واقع شده است.
این گرایش معتقد است، روابطی که بر زنان تحمیل می شود و برخوردهایی که میان دختر و پسر تفاوت ایجاد می کند، موجب بردگی زن در طول تاریخ شده است؛ نه اموری مانند ازدواج و نقش مادری. از این رو، آنها با نهاد خانواده مخالفت نمی ورزند و حتی معتقدند این کانون می تواند برخی نیازهای عاطفی زن را برآورده کند. آنان همچنین جامعه دو جنسی را می پذیرند، یعنی حضور مردان و زنان را در جامعه بر می تابند، اما همچون دیگر گرایش های فمینیستی بر تساوی زن و مرد پای می فشارند. به طور کلی روابط زن و مرد در این تفکر کاملاً برابر و از سر توافق و میل است و هیچ قانونی نباید زن را به رابطه با مرد خاصی مجبور و محدود سازد و همین طور هیچ قانونی نباید مرد را به رابطه با زن خاصی ملزم کند.(1)
خانم «گریر» را می توان از جمله هواداران سرسخت این گرایش دانست. البته «میشل فوکو» و «ژاک دریدا»، دو پسانوگرای برجسته فرانسوی، نیز تلاش کردند تفسیرهایی از فمینیسم ارائه دهند. در حالی که دریدا در مباحث اندیشه ای به «ساخت شکنی» توجه داشت، فوکو تلاش کرد تا بحث از «قدرت و همبستگی اش با دانش» را گسترش دهد. به نظر دریدا، با توجه به دوقطبی بودن کاربردهای زبان، مانند زمین و آسمان، ماده و روح، زن و مرد، باید اینها را از برداشت های مابعدالطبیعه ای رها ساخته، بنیادهای ساخته شده آن را مورد سوال قرار داد و به تعبیری دیگر، آنها باید «ساخت شکنی» شوند.(2) مردسالاری علت است، اما این «زبان» است که مردسالاری را بر تمام قلمرو فرهنگ و ادبیات حاکم کرده.(3) فوکو به کل مسئله جنسیت از جمله جایگاه و نقش زنان و ارتباط آنها با تولید و توزیع قدرت که عمدتاً مردسالارانه یا پدرسالارانه هستند، نگریست.(4)
به نظر این دسته از فمینیست ها، خصلتی به نام «مونث» و «مذکر» وجود ندارد. اساساً روابطی که بر زنان تحمیل می شوند و برخوردهایی که میان دختر و پسر تفاوت ایجاد می کند، ناشی از ساخت هایی اجتماعی است که موجب بردگی زن در طول تاریخ شده و باید ساخت شکنی شود، اما در عین حال، آنها تأکید می کنند که این مسئله هیچ ارتباطی با ازدواج و نقش مادری ندارد.
بر این اساس، با توجه به نگرش فمینیست های پسانوگرا، شاهد تحول در گرایش فمینیستی هستیم. در دهه 1990 علاقه فکری در نهضت فمینیستی از موضوعات سیاسی و اقتصادی به سمت موضوعات فرهنگی، روان شناختی و زبان شناختی سوق پیدا کرده است. نظریه پردازی درباره این موضوع در نوشته های فمینیستی فرانسوی یا ساختارگرایی و نظریه «فروپاشی» شکوفا شده است.(5)
اگرچه فمینیسم فرامدرن : در نسبت سنجی با دیگر گرایش های فمینیستی- از جریان های پیشرفته یا کمال یافته زن گرایانه به شمار می آید که نسبت به حقوق مردان به تعادل نزدیک تر می شود، اما بدون تحلیل قرص و محکمی سبب اصلی ظلم به زنان را در جوامعی که حکومت دینی یا بافت مذهبی دارند، عامل دین می داند. بر همین اساس، فمینیست های فرامدرن در کشورهای اسلامی به ویژه جمهوری اسلامی ایران مبارزه با آن را در دستور کار خود قرار داده اند.
قرائت های پست مدرن از فمینیسم - که به نوعی، نقد فمینیسم است - با واکنش منفی دیگر گرایش ها روبه رو شده است و اساساً یکی از علل افول فمینیسم در اواخر قرن بیستم را، ظهور فمینیسم پست مدرن دانسته اند.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات