صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۱۷ خرداد ۱۳۹۱ - ۰۹:۰۴  ، 
کد خبر : ۲۳۹۴۹۶

نقد و بررسی فمینیسم و پیامدهای آن (بخش چهارم)

شهاب زمانى مقدمه: در دو شماره گذشته در راستای نقد مبانی فمینیسم، نقد و بررسی چهار پایه این مکتب، یعنی اومانیسم، سکولاریسم، راسیونالیسم و فردگرایی را به اجمال مورد توجه قرار دادیم. حال در این شماره به چند نکته مهم در نقد مبانی نظری فمینیسم اشاره می کنیم و نقد تفصیلی آن را به منابع و کتب مربوطه ارجاع می دهیم.

1- در نقد مبانی نظری غرب به طور کلی یک پیش شرط لازم وجود دارد و آن درک صحیح این مفاهیم و تنوعات معنایی آنها است. بسیاری از آموزه های مدرنیته و همچنین آموزه های فمینیستی در قالب ادبیات و واژگانی ارائه می شوند که به ظاهر مورد قبول همگانند، اما ممکن است از آنها مصادیق و معانی ای اراده شود که مورد پذیرش همگان نباشند. مفاهیمی همچون آزادی، تساوی و حقوق بشر از جمله همین مفاهیم محسوب می شوند. توجه نکردن به این پیش فرض لازم، در بسیاری از موارد باعث می شود برداشت ها و قرائت های سطحی مبنی بر سازگاری این مفاهیم و آموزه ها با تعالیم اسلامی صورت گیرد. تعریف اومانیسم به انسان گرایی، ممکن است به این برداشت منجر شود که اسلام نیز در آموزه های خود به انسان ها ارزش داده است و تکریم ویژه انسان توسط خالق هستی را یادآور شده است و یا ادعا شود از آنجا که آیات الهی بر تأمل و تدبر آفاقی و انفسی تأکید دارند، پس اسلام نیز عقل گرایی را به رسمیت می شناسد.
2- آنچه در چند شماره گذشته با عنوان مبانی نظری غرب آمد، از سوی متفکران و همچنین جنبش های نظری در غرب مورد نقادی قرارگرفته است. این نقدها در دو دسته کلی جای می گیرند. در دسته اول، مبانی نظری غرب از جنبه فلسفی و نظری مورد نقد و بررسی قرار می گیرند که در این گونه نقدها، تلاش می شود، استدلال نظریه پردازان مبانی یاد شده مورد نقض قرار گیرد و ناتمام بودن این استدلال ها روشن شود. در دسته دوم، تلاش می شود با پیش فرض گرفتن برخی نهادها و ارزش های مورد پذیرش همگان، تأثیرات سوء پذیرش مبانی نظری غرب این نهادها و ارزش ها بیان شود. برای مثال تخریب محیط زیست، زوال ارزش های اخلاقی و تضعیف نهاد خانواده پیامدهای عقلانیت و سکولاریسم غربی دانسته شده است.(1) در این نوشته به دلیل پیچیدگی نقدهای نظری و بنای خلاصه گویی، مجال پرداختن به نقدهایی از نوع اول نیست، اما در قسمت نقد پیامدهای فمینیسم، به نقدهایی از نوع دوم اشاره خواهد شد.
3- در نقد مبانی نظری فمینیسم و مدرنیته، یک نقد عام و اجمالی را نیز می توان مدنظر داشت و آن نقد درون دینی است. بر اساس آنچه از آموزه های دینی می توان برداشت کرد، هیچ کدام از مبانی یاد شده، با تعالیم دین اسلام سازگار نیست و طبعاً مورد پذیرش یک جامعه دینی و اسلامی نیز نمی باشد. از نظر آموزه های اسلامی، حیات انسانی شامل مجموعه ای از روابط است که هنجارهای دینی بسیاری جهت تنظیم این روابط وجود دارد. در آموزه های دینی، اگر چه کمالات فردی نیز برای انسان ها متصور است، اما در عین حال کمالات ارتباطی و شبکه ای (اجتماعی) نیز وجود دارد. اگر چه می توان کمالات فردی و کمال جامعه را از هم تفکیک کرد. برای مثال، بسیاری از پیامبران در جوامع مشترک و رو به انحطاط زندگی کرده اند، اما این امر به معنای عدم ارتباط میان کمالات فرد و کمال جامعه نیست. علاوه بر اینکه برخی از کمالات فردی در گرو ایفای نقش فرد در جهت به کمال رساندن جامعه است(نفی اومانیسم و فردگرایی). در تعالیم اسلامی، تفکیک میان قلمرو عمومی و خصوصی و ادعای عدم ارتباط میان دو عرصه نیز مورد انکار است. برای نمونه، آموزه های اسلامی بر شایستگی صالحان و کمال یافتگان قلمرو اخلاقی برای زعامت و رهبری اجتماعی تأکید می کنند و از سوی دیگر بر لزوم اقدام حاکمان برای امور دینی مردم تکیه دارند.
آموزه های اسلامی در عین تأکید بر دوگانگی تکوینی و هنجاری دنیا و آخرت، در هم پیچیدگی و تأثیر و تأثر متقابل آن دو را یادآور می شود؛ به گونه ای که سرگذشت فرد در این دنیا، سرنوشت وی در آخرت را رقم می زند. (نفی سکولاریسم)
لازمه پذیرش ولایت الهی، پذیرش آن در ناحیه عمل و نظر است. قرآن کریم در عین تأکید بر تدبر و تأمل در آفاق و انفس، بر محوریت عالم مادی و محدودیت فاهمه انسانی تأکید می کند و سعادت و کمال انسانی را در تبعیت از وحی الهی می داند. بر این اساس، کسانی که ولایت الهی را در ناحیه فهم و ادراک به رسمیت می شناسند، در ناحیه عمل نیز در برابر اوامر و نواهی الهی سرتعظیم و امتثال فرود می آورند. (نفی عقل گرایی) با توجه به آنچه گذشت، می توان گفت؛ باور عمیق و ایمان به آموزه های دینی، فرد مسلمان را از دل سپردن و پیروی از مبانی و آموزه های غرب جدید و همچنین نظریات فمینیست ها باز می دارد.
نقد آموزه‌های فمینیستی
علاوه بر نقد مبانی، یکی از حوزه های مهم نقد فمینیسم، نقد آموزه های فمینیستی است. مراد از آموزه ها، مجموعه گزاره هایی است که گفتمان فمینیستی در قالب یک جنبش آن را پیگیری و یا آنکه در قالب مکتب، آن را تبیین و نظریه پردازی می کند. از آنجا که گفتمان فمینیستی، جنبش ها و مکاتب متنوعی را نمایندگی می کند، نقد تمامی آموزه ها و یا حتی مهم ترین آموزه های هر یک از گرایش های فمینیستی در این سلسله مقالات ممکن نیست، به همین دلیل تلاش می شود برخی از آموزه های مشترک فمینیستی در این جا مورد بررسی قرار گیرد.
1- نقد فرودستی زنان؛ یکی از پیش فرض های تمام گرایش های فمینیستی، فرودستی زنان است. بر این اساس، ادعا می شود؛ جز در برهه ای کوتاه از تاریخ عصر مادرسالاری، زنان در تمام فرهنگ ها، ملت ها و سرزمین ها، فرودست، تحت ستم و تبعیض بوده اند. در گام بعدی، گرایش های فمینیستی در توجیه اینکه علت و منشأ این فروتری چیست، دیدگاه های متفاوتی ارائه کرده اند. در واقع یکی از عوامل مهم تنوع گفتمان فمینیستی، نحوه پاسخ به این پرسش قلمداد می شود. یکی از نظریات مهم در این باره، وجود نظام سلطه مرد سالاری است. این نظریه که ابتدا توسط فمینیست های رادیکال بیان شد، از سوی فمینیست های سوسیال و برخی از گرایش های فمینیسم پسامدرن نیز تأیید گردید. در نقد این ادعاها باید گفت: اولاً اثبات فراگیری ظلم و ستم در طول تاریخ و با این گستردگی باید به صورت گزارش های مستند و تاریخی صورت گیرد که چنین گزارش هایی نه وجود دارند و نه عملاً امکان پذیر هستند. ثانیاً ادعای ظلم و ستم و تبعیض علیه زنان عموماً با پیش فرض های نظام سرمایه داری و مدرن و بعضاً مارکسیستی صورت می گیرد که در آن، خانواده منشأ ظلم و ستم است و تفاوت های حقوقی و نقش های جنسیتی متمایز، مصادیق روشن تبعیض علیه زنان هستند. به تعبیر دیگر، فمینیست ها تاریخ خانواده ، تاریخ تفاوت های حقوقی و تاریخ نقش های متمایز جنسیتی را با تاریخ ظلم و ستم علیه زنان یکی گرفته اند.
یکی دیگر از اشکالات اساسی در نقد مردم سالاری که بر بسیاری از آموزه های دیگر فمینیستی نیز وارد است، ابهام مفهومی این واژه است. فمینیست ها تصویری از مردسالاری ارائه می کنند که زیرمجموعه هیچ کدام از نظام های اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی نیست، بلکه فراتر از این نظام و به نوعی تدبیرکننده آن است.(2)
میان ایده مردسالاری تاریخی و تصویر ادعایی مبنی بر مادرسالاری اولیه نیز تعارضی وجود دارد و دیگر اینکه، فرایند موفقیت نظام مردسالاری در گفتمان فمینیستی به هیچ وجه تبیین نمی شود و به سوالاتی از قبیل اینکه چرا طبقه فرودست زنان در برابر این سلطه مردسالارانه مقاومت نکرده است، پاسخی داده نمی شود. در ثانی، اگر بپذیریم استیلای نظام مردسالاری تا این حد فراگیر است که تمامی ابعاد فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و حتی مقوله دانش را نیز فراگرفته است، باید بپذیریم که جنبش فمینیستی، معلول سلطه همین نظام مردسالار است و بروز و ظهور این ایده، خود معلول بازی جدید نظام مردسالاری است که برون رفت از آن سلطه عملاً غیرممکن است. این امر با ماهیت رهایی بخشی که این جنبش در بطن خود مدعی آن است، ناسازگار می باشد. به دلیل وجود این دسته از اشکالات است که برخی از فمینیست های متأخر مثل «شیلا روباتم» با این توصیفات جهان شمول از مردسالاری مخالفند. ضمن آنکه برخی نیز تلاش می کنند، مردسالاری را به جامعه پذیری و عمل اجتماعی نسبت دهند.(3) نقد دیگر آموزه های فمینیستی را به شماره های آتی موکول می کنیم.
پی‌نوشت‌ها در دفتر نشریه موجود است.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات