تاریخ انتشار : ۰۲ مهر ۱۳۹۱ - ۱۵:۵۷  ، 
کد خبر : ۲۴۳۹۷۰

اسراییل و کردهای شمال عراق

جلیل یعقوب‌زاده فرد / دانشجوی دکتری روابط بین‌الملل (ترکیه) چکیده: محیط امنیتی، پیچیده و راهبردی خاورمیانه سبب شده است به تدریج نوعی هم‌سویی میان اسراییل و برخی گروههای کرد شمال عراق پدید آید. اسراییل از دیرباز با در پیش گرفتن آموزه اتحاد پیرامونی، کوشیده است روابطش را با کشورها و قومیتهای غیرعربی منطقه گسترش دهد و این گروهها نیز خواسته‌اند با بهره‌گیری از وزنه اسراییل و ایالات متحده به هدف استقلال نائل آیند. مقاله حاضر با توضیح مبانی این هم سویی، دوره‌های فراز و نشیب این روابط را بازخوانی و در نهایت سیاست کشورهای همسایه عراق را در این‌باره بررسی می‌کند. به نظر نویسنده، وضعیت پیچیده عراق پس از صدام و نیز سیاست کشورهای همسایه سبب شده است تحقق هدف مشترک اسراییل و این گروهها مبنی بر تاسیس کشوری مستقل در شمال عراق تضعیف شود. کلید واژه‌ها: کردهای شمال عراق، عراق پس از صدام، سیاست خارجی ایران، سیاست خارجی ترکیه، اسراییل، اتحاد پیرامونی مقدمه: اسراییل و کردهای شمال عراق در محیط امنیتی، راهبردی و پیچیده خاورمیانه براساس ملاحظات و مصالح امنیتی و ژئوپلیتیک به علت انزوای منطقه‌ای و احساس تهدید از همسایگان، روابط نزدیکی با یکدیگر دارند. این روابط با تمام فراز و نشیب‌هایش از بدو تاسیس دولت اسراییل تاکنون ادامه داشته و بعد از جنگ دوم خلیج‌فارس به محور و ائتلافی راهبردی تبدیل شده است. این مقاله با نگاهی تاریخی در پی بررسی مناسبات این دو می‌باشد. بر این اساس پرسش اصلی مقاله، آن است که چه عواملی اسراییل و کردهای عراق را به برقراری روابط نزدیک با هم سوق می‌دهد؟ این دو از برقراری روابط با هم در پی چه اهدافی هستند؟ و انعکاس و آثار این همکاری در روابط کشورهای منطقه چیست؟ از آنجا که دگرگونیهای کلان در نظام بین‌الملل نقش بسیار عمده‌ای در شکل‌دهی رفتار دولتها نسبت به دیگر دارد، مناسبات اسراییل و کردهای شمال عراق را به سه دوره (از زمان تاسیس دولت یهود تا جنگ اول خلیج‌فارس، در جریان جنگ اول خلیج‌فارس و دوره پس از حادثه 11 سپتامبر) تقسیم می‌کنیم. از این‌رو ضمن بیان مبانی راهبردی شکل‌گیری مناسبات کردها ـ اسراییل، در بخش اول به بررسی تاریخچه حضور یهودیان در عراق و روابط دو جماعت یهود و کرد از زمان تاسیس دولت یهود تا جنگ اول خلیج‌فارس، در بخش دوم به بررسی روابط دوجانبه بعد از جنگ اول خلیج‌فارس تا حادثه 11 سپتامبر و در بخش سوم به بررسی روابط اسراییل و کردهای شمال عراق در دوره پس از حادثه 11 سپتامبر خواهیم پرداخت. در بخش نهایی نیز تحلیلی از آثار این همکاری بر روابط کشورهای منطقه ارایه خواهد شد.

مبانی راهبردی شکل‌گیری مناسبات کردها و اسراییل
تمایل اسراییل به برقراری مناسبات با احزاب ملی‌گرای کرد منطقه و حمایت گسترده مالی و تسلیحاتی از آنها مبتنی بر آموزه اتحاد پیرامونی(1) است که از زمان تشکیل دولت یهود در سال 1946 تاکنون راهنمای این کشور در برقراری روابط با اقلیتهای قومی منطقه همچون مارونی‌ها و دروزی‌های لبنان، کردهای عراق، مسیحیان سیاه‌پوست جنوب سودان و کشورهای غیرعربی مانند ایران، ترکیه و اتیوپی بوده است. «دشمن دشمن من، دوست من است» جوهره اصلی این آموزه به شمار می‌آید و هدف آن در هم شکستن محاصره و انزوای منطقه‌ای اسراییل از طریق برقراری روابط با کشورهای غیرعرب واقع در پیرامون خاورمیانه است. براساس این آموزه، دولت یهود از نقطه‌نظر قوم‌مداری سیاسی در مرکز سه مدار به این شرح قرار دارد: در مدار اول یهودیان، در مدار دوم کشورهای عرب و فلسطینیان، در مدار سوم کشورهای غیرعرب و اقلیتهای قومی و مذهبی، و در مدار چهارم نیز دیگر کشورها و ابرقدرتها قرار دارند.
از زمان طرح این آموزه توسط بن گورین، دولت یهود توسط اکثر کشورهای عربی و فلسطینی‌ها در تحریم قرار داشت و رابطه آن کشور تنها با معدودی از کشورها و آن هم به صورت محرمانه برقرار بود. برای رهایی از این انزوا و محاصره، همچنین برای کسب حمایت سیاسی، اقتصادی و نظامی، اسراییل ناگزیر بود دولتهای دشمن خود در مدار اول را پشت سر گذارده با کشورهای واقع در مدار سوم مناسبات برقرار نماید.1
این آموزه همچنین در پی هدفی راهبردی فراتر از برقراری ارتباط بود؛ توضیح اینکه اسراییل که در محاصره کشورهای عربی قرار داشت، با برقراری روابط با کشورهای غیرعرب واقع در پیرامون خاورمیانه به دنبال منحرف کردن توجه کشورهای عربی از اسراییل و به عنوان هدف ثانویه تضعیف عامل دین در مناقشه اعراب و اسراییل بود. این آموزه دارای دو رکن اساسی است: برقراری روابط راهبردی با کشورهای پیرامون، و حمایت از اقلیتهای قومی کشورهای عرب منطقه. در این راستا، اسراییل پیش از انقلاب اسلامی با ایران روابط فزاینده‌ای برقرار نمود و روابط محرمانه امنیتی خود را با ترکیه تا سالهای اخیر ادامه و آن را به سطح روابط راهبردی ارتقا داده است.
همچنین این کشور در جریان مناقشات قومی لبنان، سودان و عراق فعالانه مداخله نموده است. یکی از اسناد مهم برای سیاستهای اسراییل در قبال اقلیتهای قومی و دینی منطقه، گزارش یکی از ماموران سابق دولت اسراییل به نام اودد یینون است که در سال 1982 با عنوان «راهبرد اسراییل در دهه 80» به «کیونیم»، ارگان مطبوعاتی اداره اطلاعات سازمان جهانی یهود، ارایه گردید و به اسراییل توصیه می‌کند خاورمیانه را براساس منافع خود ساماندهی کند.
براساس این گزارش کشورهای خاورمیانه ملت ـ دولت متجانسی نیستند و بر عکس دارای ساخت موزاییکی هستند که به صورت تصنعی در کنار هم قرار گرفته‌اند. این وضعیت نیز در نتیجه نظام‌بندی منطقه‌ای کشورهای استعماری اروپایی در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم ظهور کرده است. کشورهایی همچون عراق، سوریه، لبنان و اردن براساس جمعیت و یا مذهب تشکیل نشده‌اند، صرفاً یک تقسیم‌بندی اداری استعماری دارند و مرزهایشان پشت میز مذاکره با خط‌کش تعیین شده است. از این‌رو از نظر جامعه‌شناختی دارای ملت متجانسی نبوده و مستعد هرگونه جنبش تجزیه‌طلبانه می‌باشند. به نظر یینون، در چنین وضعیتی راهبرد بقای اسراییل باید مبتنی بر باخت قومی منطقه و تشویق و حمایت از جنبشهای تجزیه‌طلب باشد.
وی سپس با اشاره به تک‌تک کشورهای منطقه، راهبرد اسراییل را در قبال آنها ذکر می‌کند. به نظر او، لبنان باید به پنج منطقه شیعه، دروزی، سنی، مارونی ـ مسیحی و منطقه تحت حمایت اسراییل تقسیم گردد. لبنان برای جهان عرب نمونه‌ای از وضعیتی است که باید تحقق یابد. به نظر وی: «سوریه متناسب با بافت قومی آن کشور همانند لبنان باید به چند دولت تقسیم گردد، بدین‌ترتیب در سواحل آن کشور یک دولت شیعه ـ علوی، در منطقه حلب یک دولت سنی، در شام یک دولت رقیب سنی، و در منطقه اردن شمالی و جولان یک دولت دروزی باید تشکیل شود. این دولت‌سازی ضامن امنیت و صلح آتی خواهد شد و این هدف امروزه از هر زمانی قابل دسترس‌تر و نزدیک‌تر است.»2
یینون سناریوی مشابهی را برای مصر، عربستان و دیگر کشورهای عرب خاورمیانه و شمال آفریقا تدوین می‌کند.3 براساس سناریویی که وی برای عراق تصویر می‌کند، آنچه که از جنگ اول خلیج‌فارس در سال 1991 شاهد تحقق و اجرای آن هستیم تصویر می‌گردد: «عراق از یک طرف کشور ثروتمندی است و از طرف دیگر از نظر ساخت سیاسی کشور متجانسی نیست. تجزیه عراق از نقطه نظر اسراییل مهم‌تر از تجزیه سوریه است. اکثریت جمعیت عراق شیعه است، ولی قشر اداره کننده آن سنی است و ماهیتاً تفاوت چندانی با کشورهای همسایه ندارد. 65 درصد جمعیت آن کشور مشارکت سیاسی در حاکمیت ندارند.
حاکمیت در دست نخبگان 20 درصد جامعه است. همچنین در شمال یک گروه اقلیت کرد وجود دارد. اگر ارتش و نفت از دست قشر حاکم گرفته شود، آینده عراق تفاوت چندانی با گذشته لبنان نخواهد داشت و براساس مذهب و قومیت تجزیه خواهد شد؛ در شمال یک دولت کرد، در مرکز آن کشور یک دولت سنی و در جنوب آن یک دولت شیعه تشکیل خواهد شد.»4 با دقت در گزارش اودد یینون، مشاهده می‌گردد که گزارش مذکور راهبرد جامع و درازمدت اسراییل در قبال خاورمیانه محسوب می‌شود.
اسراییل شاهاک استاد دانشگاه عبری بیت‌المقدس در مقاله‌ای به نام «طرحهای صهیونیست برای خاورمیانه» که براساس گزارش یینون به نگارش درآورده است، گزارش مذکور را خلاصه‌ای از راهبرد درازمدت اسراییل در قبال منطقه خاورمیانه می‌خواند. نوام چامسکی نیز در این موضوع با شاهاک هم عقیده است. همچنین رالف شونمان، دبیرکل انجمن صلح برتراند راسل، نیز نوشته یینون را چیزی بیش از یک گزارش دانسته و آن را انعکاسی از «افکار حاکم بر مقامات عالیرتبه سیاسی و نظامی اسراییل» می‌بیند.5
یهودیان کرد عراق
حضور یهودیان در عراق به سده‌های قبل از میلاد برمی‌گردد. در قرن هفتم پیش از میلاد، پادشاه بابل «نبوکد نصر» یهودیان فلسطین را شکست داده و آنها را به شمال عراق مهاجرت داد. این مهاجرت اجباری در تاریخ یهودیان حادثه بسیار مهمی محسوب می‌شود. متعاقب این مهاجرت، دین یهود نیز در میان اهالی این منطقه گسترش پیدا کرد. به نظر یونا سابار، عضو هیأت علمی دانشگاه یو.سی.ال.ای. که خود یک یهودی کرد است، خانواده بارزانی در قرنهای 16 و 17 یکی از معروف‌ترین خاندانها و طوایف این ناحیه بود و مرکزی آموزشی که توسط روحانیون منسوب به این طایفه تاسیس یافت، دارای اعتبار و معروفیت بود؛ به گونه‌ای که از اکناف و اطراف خاورمیانه و از جمله مصر طلبه به این مدرسه اعزام می‌گردید.
در مورد روابط خاندان بارزانی و یهودیان دیدگاههای مختلفی وجود دارد. به نظر برخی، کردها برای جلب حمایت افکار عمومی یهودیان از جنبش ملی‌گرای کرد تلاش می‌کنند تا تبار خود را به یهودیان پیوند بزنند. با این همه، اکثر نویسندگان بر این اتفاق نظر دارند که نظریۀ یگانگی تبار یهودیان و خاندان بارزانی از طرف اسراییل برای کسب نفوذ در میان کردهای شمال عراق تبلیغ می‌گردد.6
موساد در دهه 1950 بخش بزرگی از یهودیان کرد را طی عملیاتی تحت عنوان «عزرا و نهمیه» به اسراییل مهاجرت داد. موساد همچنین مهاجرتهای مشابهی را در سپتامبر 1970 و آوریل 1971 سازماندهی نمود. هاویو شیمون، رییس سابق سازمان ملی یهودیان کرد مستقر در اسراییل، در سال 1973 شمار یهودیان کرد مهاجر در اسراییل را 90 هزار نفر اعلان می‌کند، هرچند منابع دیگر این رقم را گاه تا 250 نفر نیز نوشته‌اند.
یهودیان کرد مهاجر در اسراییل در آوریل 1994 به منظور «جلب حمایت افکار عمومی اسراییل از جنبش استقلال‌خواهی کردها و مبارزه آنها برای حق تعیین سرنوشت خویش» انجمن دوستی اسراییل و کردستان را تاسیس نمودند. از این گروه افراد سرشناس بسیاری در ساختار دولتی اسراییل پیشرفت کرده‌اند؛ از جمله ایزاک موردخای، وزیر دفاع دولت نتانیاهو (1999 ـ 1996)، یک یهودی کرد از شمال عراق بود. نکته مهم آنکه، اسراییل برای برقراری روابط با احزاب کرد و پیشبرد اهداف خود در میان کردها از این گروه استفاده می‌کند.
تاریخچه مناسبات احزاب کرد و اسراییل
توجه اسراییل به کردهای شمال عراق به دورۀ پیش از تاسیس دولت یهود برمی‌گردد. قبل از تاسیس اسراییل، در چارچوب فعالیتهای اطلاعاتی در منطقه، بن گوریون، نخست‌وزیر آتی اسراییل، روین شیلوآ را برای مأموریت عراق تعیین نمود. ماموریت اصلی وی عبارت بود از: «شناسایی دشمنان بالقوه دولت یهود و کسب اطلاعات از آنها و یافتن متفقین محتمل.» مهم‌ترین اطلاعاتی که شیلوآ در عرض سه سال ماموریت خود کسب کرد، در مورد کوه‌نشینان شمال این منطقه بود. وی با کردهای منطقه روابط صمیمانه‌ای برقرار کرد.7 در اکتبر 1942 یک گروه اسراییلی تحت رهبری میر مریدار به منطقه اعزام گردید. گروه وی به خصوص مطالعات خود را روی موضوع کردهای یهودی متمرکز نمود.
در اوایل سال 1946 در هیأت مشترک آمریکا و انگلیس در امور فلسطین، اردن و عراق تعدادی یهودی نیز شرکت نمودند و دو نفر از آنها گزارشی در مورد لزوم حمایت از مهاجرت یهودیان به فلسطین تهیه کردند. در این گزارش از کردها و آسوریان عراق نیز سخن رفته بود. صهیونیستها معتقد بودند که این گروهها در آینده در مصاف با ملی‌گرایان عرب، متفق خوبی برای یهودیان خواهند بود. بعد از تشکیل دولت اسراییل، در زمانی که این کشور به موجب راهبرد اتحاد پیرامونی اقدام به اجرای پروژه برقراری ارتباط با اقلیتهای کشورهای عربی می‌نمود، اولین گروهی که به ذهن شیلوآ خطور نمود کردهایی بودند که در مناطق کوهستانی شمال عراق با آنها آشنا شده و روابط خوبی با آنها برقرار کرده بود.
سقوط رژیم سلطنتی عراق در سال 1958 و به قدرت رسیدن قاسم، توجه و علاقه‌مندی اسراییل را به مسایل عراق افزایش داد. اسراییل که تحولات عراق را از نزدیک دنبال می‌کرد، در پی خروج عراق از معاهده بغداد و تلاش آن کشور برای برقراری روابط نزدیک با مسکو، اقدام به برقراری روابط استراتژیک با کشورهای غیرعرب منطقه و از جمله ترکیه، ایران و اتیوپی در چارچوب آموزه اتحاد پیرامونی نمود.
مدت کوتاهی پس از کودتای قاسم، بن‌گورین و گلدا مایر، وزیر امور خارجه اسراییل، به طور پنهانی به ترکیه مسافرت کرده با عنان مندرس، نخست‌وزیر ترکیه، دیدار و گفتگو نمودند. دو نخست‌وزیر در مورد اقدامات جمال عبدالناصر در خاورمیانه و جنبش جدایی‌طلبانه کرد گفتگو کردند. در این دیدارها ترکیه از این نگران بود که اسراییل همان‌گونه که کردها را علیه عراق تحریک می‌کند، روزی این سلاح را علیه ترکیه نیز به کار گیرد.8
روابط راهبردی که در منطقه علیه کشورهای عرب بین ترکیه و اسراییل برقرار شده بود، با ورود ایران ابعاد جدی‌تری یافت و در نهایت به ظهور پروژه «تریدنت»(2) انجامید. طرح مذکور همکاری متقابل بین سه کشور را در برابر تحولاتی که تمامیت ارضی و منافع ملی هر یک از طرفین را به خطر بیندازد، پیش‌بینی می‌کرد؛ برای مثال، موساد اطلاعاتی در مورد فعالیت ماموران ک. گ. ب. در ترکیه به سرویس اطلاعاتی ترکیه (میت) ارایه می‌کرد و میت نیز در مورد فعالیت گروههای عرب بر ضداسراییل به موساد گزارش می‌نمود.9 موساد تحولات روزانۀ عراق را از نزدیک تعقیب می‌کرد.
اولین وظیفۀ آوزی نرکیس وابستۀ نظامی اسراییل در فرانسه که زمانی نیز به عنوان معاون فرمانده ستاد مشترک اسراییل و رییس دایرۀ خبرگیری ارتش اسراییل انجام وظیفه می‌کرد، دیدار و مذاکره با بدرخان، نماینده بارزانی در اروپا، بود. مامورین موساد در نشست 25 ـ 23 جولای 1959 دانشجویان کرد شاغل به تحصیل در اروپا در وین نیز شرکت فعال داشتند. بعد از این نشست دیداری بین بدرخان و گلدا مایر، وزیر امور خارجه اسراییل، صورت گرفت و طرفین همکاری اسراییل و کردها را مورد بررسی قرار دادند. بدرخان از حکومت اسراییل درخواست نمود تا از ملامصطفی بارزانی حمایت بیشتری به عمل بیاورند، وی در مقابل این حمایت قول داد تا سیاستی در راستای منافع اسراییل را تعقیب نماید. بی‌شک کشوری که بیش از همه از درگیری میان کردها و حکومت عراق منتفع می‌شد و از آن استقبال می‌کرد، اسراییل بود.
یکی دیگر از دوستان بدرخان، موریس فیشر، سفیر اسراییل در ایتالیا، بود. بدرخان دو بار با وی در پاریس و رم دیدار نمود و خواهان افزایش حمایت و کمک اسراییل به پیشمرگان کرد گردید. تل‌آویو در ماه دسامبر 1961 برای فعالیتهای بدرخان 20 هزار دلار اختصاص داد؛ دو هزار دلار از این مبلغ برای تجهیزات رادیویی و بی‌سیم اختصاص یافت که ارتباط بین پیشمرگان و منسوبین حزب دموکرات را با لابی کرد در اروپا برقرار می‌نمود. بدرخان در اول آوریل 1963 از اسراییل دیدار نمود. وی طی این دیدار با دیوید بن گورین، گلدا مایر، و رییس موساد گفتگو نمود و از حکومت اسراییل که هنوز نسبت به کردها دچار تردیدهایی بودند، خواست تا به وی اطمینان کنند.1
همکاری ساواک و موساد
یک ماه بعد از دیدار بدرخان از اسراییل، این کشور تصمیم گرفت طی ماموریتی به ریاست میر آمیت مسئله کردها را دوباره بررسی کند. در ماه می 1963 رییس جدید موساد اولین دیدار خود را از ایران انجام داد و طی ملاقاتی با رییس ساواک به وی پیشنهاد همکاری در زمینه مسئله کردها را نمود. به موازات این مذاکرات، موساد در بهار 1963 ماموری را در کسوت روزنامه‌نگار، از طریق پاریس، به منطقه تحت حاکمیت بارزانی در شمال عراق گسیل داشت. وی در دیدار با ابراهیم احمد، دبیرکل حزب دموکرات، مذاکره نمود و خواست اسراییل برای انجام مذاکره در پاریس را به اطلاع وی رساند.
ابراهیم احمد نیز با هماهنگی ملامصطفی بارزانی برای دیدار با ماموران موساد به پاریس رفت. روابط ایران و اسراییل که پیشرفت عمده‌ای کرده بود، پس از دیدار 30 ژوئن 1963 پاریس بعد جدیدی به خود گرفت و با قرارداد موسوم به «حادثۀ آتن»، دو کشور درخصوص کمک رسانی به کردهای شمال عراق به توافق دست یافتند. این قرارداد از جولای 1963 به اجرا گذاشته شد. در تابستان 1963 رییس موساد با رییس ساواک دیدار نمود و پیشنهاد کرد کمکهای نظامی به کردها از طریق تهران ارسال گردد.
ساواک اگرچه پیشنهاد اسراییل را پذیرفت، بر کیفیت و کمیت تسلیحات و شیوه ارسال آن نظارت و کنترل داشت.11 متعاقب جنگ شش روزۀ اعراب و اسراییل (11 ـ 5 ژوئن 1967) ارسال کمکهای تسلیحاتی به کردها سرعت پیدا کرد و اسراییل بخشی از تسلیحات به جا مانده از ارتشهای عربی را در اختیار نیروهای کرد قرار داد.12
یکی از ماموران امنیتی اسراییل نقطه نظرات اسراییل را در قبال کردها چنین بیان کرده است: «اگر بخواهیم کمکهایمان را به کردهای عراق به جز استفاده از موقعیت وخیمی که آنها با آن مواجهند تفسیر کنیم، این کمکها این فایده را دارد که از مقابل هم قرار دادن ارتش عراق و کردها ما بهره می‌بریم.» انعقاد قرارداد 15 ساله دوستی و همکاری بین عراق و اتحاد جماهیر شوروی در 9 آوریل 1972 موجب افزایش تشنج سیاسی در منطقه گردید. همکاری مسکو و بغداد گروههای کرد را در وضعیت سختی قرار داده و اسراییل، ایالات متحده و ایران را نیز نگران ساخته بود. ایالات متحده در ژوئن 1972 یک هیأت کرد را به واشنگتن دعوت نمود. «ریچارد هلمز»، رییس سیا، و «ریچارد کندی»، معاون کیسینجر، با اعضای هیأت مذکور دیدار نمودند و قول دادند خیلی سریع کمک 5 میلیون دلاری را در اختیار حزب دموکرات کردستان عراق قرار دهند.
در 6 اکتبر 1973 با حمله نیروهای مشترک مصر و سوریه به اسراییل، درگیریهای اعراب و اسراییل بار دیگر شعله‌ور گردید. اسراییل که بر اثر این حمله دچار سردرگمی شده بود، در همان سه روز اول نبرد 500 تانک و 14 فانتوم اف 4 خود را از دست داد. ارتش مصر موفق گردید که خطوط دفاعی اسراییل در سینا موسوم به خط بارلو را بشکافد و دو سپاه خود را به شرق کانال عبور دهد. نیروهای سوری نیز در تپه‌های جولان 1400 تانک را از کار انداختند و خطوط دفاعی اسراییل را در این منطقه درهم شکستند.
عراق از اینکه دو کشور عرب بدون هماهنگی با این کشور دست به حمله زده‌اند، گله‌مند بود، از اینکه در نتیجه این حمله رهبری اعراب به دست دو کشور مذکور خواهد افتاد، احساس نگرانی می‌کرد و به دنبال راهی برای مشارکت در این حمله بود. در مقابل، اسراییل نیز از اینکه عراق به اتفاق مصر و سوریه بپیوندد و نیروهای خود را به جبهه اسراییل اعزام نماید و وضعیت این کشور را بیش از این وخیم سازد، نگران بود. از این‌رو، اسراییل تصمیم گرفت برای جلوگیری از پیوستن عراق به اتفاق مصر و سوریه، جبهه جدیدی را در شمال عراق بگشاید. ایالات متحده نسبت به عواقب این اقدام برای کردها به بارزانی هشدار داد و از وی خواست تا در مناقشۀ اعراب و اسراییل مداخله ننموده و بی‌طرف بماند.
با این حال درگیریها بین نیروهای دولتی عراق و کردها کم و بیش ادامه یافت. در سال 1975 مذاکرات بین ایران و عراق شروع گردید. بارزانی نیز به صورت غیرمستقیم در جریان مذاکرات ایران و عراق قرار گرفت. وی در فوریه 1975 برای ملاقات با شاه به تهران مسافرت کرد و خواست تا ایران را از این مذاکرات منصرف نماید، ولی موفقیتی کسب ننمود و مراجعت کرد. نتیجه سازش ایران و عراق برای کردها و اسراییل بسیار سنگین بود، به گونه‌ای که اسحاق رابین در کابینه اسراییل گفته بود: «ایران و عراق برای رهایی از کردها به توافق رسیده‌اند.» هم زمان با این، ایشال حوفه، رییس موساد، سخنرانی تندی علیه ایران ایراد نمود. یک روز قبل از این سخنرانی، ایران به اسراییل مهلت داده بود که تا 11 مارس ماموران اطلاعاتی و امنیتی خود را از منطقه فراخواند.
روابط اسراییل و کردهای شمال عراق در جریان بحران اول خلیج‌فارس
روابط اسراییل با کردها با بروز بحران اول خلیج‌فارس وارد مرحله جدیدی شد. در واقع اسراییل از همان ابتدا در طرح‌ریزی عملیات علیه عراق نقش کلیدی داشت. اسراییل از تضعیف عراق در پی سه هدف عمده بود: تضعیف عراق و کنترل تسلیحات آن کشور که بعد از جنگ با ایران به صورت یک عامل تهدید درآمده بود. عراق که در جریان جنگ با ایران از حمایت تسلیحاتی کشورهای غربی برخوردار بود سیاست تسلیح خود را بعد از جنگ نیز دنبال نمود. این وضعیت بی‌گمان از چشم اسراییل نیز به دور نبود، به ویژه سلاحهای شیمیایی که صدام حسین بی‌پروا علیه نیروهای ایرانی و کردها به کار برده بود و در اثنای جنگ واکنش هیچ‌ یک از مجامع حقوق‌بشر و کشورهای غربی را برنیانگیخته بود. لذا این کشور در پی تحریک و تهییج ایالات متحده به حمله عراق بود و بحران اشغال کویت توسط عراق بهانۀ لازم را فراهم آورده بود.
اسراییل در مورد حمله به عراق به اندازه‌ای مصرّ و جدی بود که در سال 1990 دیوید لوی، وزیر امور خارجه اسراییل، سفیر آمریکا را با زبان دیپلماتیک تهدید نموده و از ایالات متحده خواسته بود «به همۀ قولهایی که در آغاز بحران خلیج‌فارس داده عمل کند.» به نظر لوی اگر ایالات متحده به عراق حمله نکند، اسراییل خود دست به چنین حمله‌ای خواهد زد. دومین هدف اسراییل، تضعیف احتمال برقراری یک جبهۀ علیه این کشور از طریق سوق دادن افکار عمومی عرب به تهدید عراق بود.
افرایم اینبار محیط راهبردی اسراییل و تاثیر جنگ خلیج‌فارس بر آن را چنین بیان می‌کند: «اشغال کویت توسط عراق در آگوست 1990 و جنگی که به پیشگامی ایالات متحده علیه صدام حسین صورت گرفت، نخبگان عرب را در خصوص منابع بی‌ثباتی در منطقه حساس‌تر ساخته و احساس تهدید از ناحیه اسراییل را کاهش داد. به علاوه جنگ 91 خلیج‌فارس در حال حاضر شانس برقراری ائتلاف اعراب علیه اسراییل را تا حدود زیادی از بین برده است. عراق تضعیف شده، لیبی مطرود شده و سوریه به فرایند صلح کشیده شده است. این وضعیت احتمال برقراری یک جبهۀ شرقی علیه سرزمینهای اسراییل را کاهش داده است.»
در نهایت، سومین هدف اسراییل تشکیل حداقل یک دولت نیمه مستقل کرد در شمال عراق بود. اسراییل به خوبی می‌دانست که کردهای شمال عراق به علت احساس تهدید دایمی از ناحیه صدام حسین مجبور به قبول وابستگی به دیگر قدرتها خواهند بود و این امر شرایط را برای ایجاد یک پایگاه در شمال عراق برای اسراییل فراهم خواهد ساخت.13 در این راستا اسراییل بلافاصله بعد از جنگ خلیج‌فارس و بعد از اینکه جدی نبودن ایالات متحده برای از بین بردن رژیم صدام حسین مسجل گردید، کوشید شورشی را توسط کردهای شمال عراق علیه حکومت عراق ترتیب دهد و با اعمال فشار به ایالات متحده این کشور را مجبور به مداخله در این حادثه نماید.
در سال 1991 دیوید لوی، وزیر امور خارجۀ وقت اسراییل، در مورد اقدام آمریکاییان به ارسال مواد غذایی از طریق هوا می‌گوید: «اقدام ایالات متحده به ارسال مواد غذایی به کردها فقط به درد این می‌خورد که به جای آنکه گرسنه بمیرند، با شکم سیر بمیرند. ایالامت متحده به جای کمک غذایی سلاح باید در اختیار آنها قرار دهد.»
روابط اسراییل و کردهای شمال عراق بعد از 11 سپتامبر
روابط اسراییل و برخی گروهای کرد شمال عراق بعد از جنگ اول خلیج‌فارس ادامه یافت. اسراییل در 12 آوریل 1995 با پارلمان در تبعید کردستان که همه گروههای ملی‌گرای کرد مستقر در اروپا را در برمی‌گیرد، تماس برقرار نمود و یاشار کایا، از مقامات پارلمان، را به دیدار از تل‌آویو دعوت نمود. قبل از آن، یک هیأت 5 نفره از حزب کارگر اسراییل به بروکسل رفته با مقامات پارلمان در تبعید کردستان دیدار و گفتگو نموده بود.
در حالی که اسراییل به تلاش برای نفوذ در شمال عراق مشغول بود و از این طریق سعی در کنترل نفوذ ایران داشت، حادثه 11 سپتامبر روی داد. اسراییل در فضای روانی بعد از حادثه 11 سپتامبر که علیه جهان اسلام و اعراب به وجود آمده بود، دریافت که می‌تواند منافع خود را در مصاف با اعراب به حداکثر ممکن برساند و امتیازات بیشتری از آنها دریافت دارد. تحت این شرایط، اسراییل کوشید با استفاده از نفوذ خود در شمال عراق هم به چانه‌زنی با ایالات متحده بپردازد و هم زمینه را برای پیگیری اهداف خود فراهم نماید.
تلویزیون انتفاضۀ اسلامی در عراق گزارش داد منابع آگاه کردی تاکید می‌کنند عناصری از موساد در چارچوب تشکیلاتی مجهز به دستگاههای پیشرفتۀ استراق سمع و عکس‌برداری دقیق در منطقه شمال عراق در حال فعالیت می‌باشند. این گزارش افزوده است عناصر یاد شده از بلندیهای این منطقه به عنوان محل استقرار جهت جمع‌آوری اطلاعات از کشورهای هم‌جوار بهره‌برداری می‌نمایند. پیش از این، در گزارشهای مطبوعاتی آمده بود که تعدادی از مراکز ثابت و متحرک وابسته به موساد با توافق و هماهنگی سیا و برخی گروههای کرد در کردستان عراق مستقر شده است.14 همچنین خبرهای منتشره حاکی است، موساد قبل از شروع جنگ دوم خلیج‌فارس در سلیمانیه و اربیل گروهها و سازمانهای وابسته به خود را از نیروهای حزب پ.ک.ک. تشکیل داده است. گروه اخیر دوره آموزش ویژه‌ای را در تل‌آویو گذرانده‌اند.
سیمور هرش، روزنامه‌نگار معروف روزنامه نیویورکر، چند سال پیش از وجود طرح B اسراییل برای آینده عراق خبر داد. به نظر هرش، اسراییل با توجه به ناکامی ایالات متحده برای برقراری ثبات در عراق از روی کارآمدن یک دولت شیعه که می‌تواند متحد بالقوۀ ایران نیز باشد واهمه دارد، از این‌رو این طرح را به ایالات متحده پیشنهاد نموده است. طرح B اسراییل حمایت از طرح تجزیه عراق را پیش‌بینی می‌کند. در واقع، اگر چه اشغال عراق و سقوط دولت صدام در این کشور تهدید عراق را برای اسراییل حداقل برای مدتی برطرف نمود، ولی این کشور از آن می‌ترسد که بعد از یک دوره ابهام دولت مخالف اسراییل روی کار آید. از این‌رو بر آن است ضمن تلاش برای مجاب کردن آمریکا به اجرای اصلاحات عمیق در ساختار سیاسی عراق، برخی گروههای کرد عراق را به عنوان برگ برنده و عنصر فشار علیه دولت آتی عراق در دست خود نگه دارد.15
اهداف اسراییل و کردهای شمال عراق از توسعه روابط دوجانبه
اهداف اسراییل از برقراری روابط با برخی احزاب کرد شمال عراق را به این شرح می‌توان تبیین نمود:
ـ انحراف افکار عمومی و دولت عراق از اسراییل به مسایل قومی داخلی؛
ـ تضعیف توان مالی عراق از طریق مناقشات دایمی به خصوص در مناطق نفت‌خیز موصل و کرکوک؛
ـ ‌مشغول کردن ارتش عراق و تضعیف توان نظامی آن؛
ـ جلوگیری از پیوستن عراق به هرگونه اتحاد در جهان عرب؛
ـ استفاده احتمالی از کردها برای جلوگیری از به قدرت رسیدن شیعیان طرفدار ایران و یا هر گروه مخالف اسراییل در عراق؛
ـ استفاده از حوزه‌های نفتی موصل و کرکوک و فعال کردن خط لوله کرکوک ـ حیفا به منظور تنوع بخشیدن به منابع تامین انرژی اسراییل و تبدیل این کشور به یک کشور ترانزیت؛16
ـ بازگرداندن یهودیان کرد مهاجر در اسراییل و اسکان آنها در شمال عراق به عنوان بخشی از طرح اسراییل برای تحقق ارض موعود از نیل تا فرات.17
اهداف برخی احزاب کرد شمال عراق برقراری روابط با اسراییل را به این شرح می‌توان تبیین نمود:
ـ برقراری روابط نزدیک با ایالات متحده به واسطه اسراییل؛
ـ جلب کمکهای مالی و تسلیحاتی اسراییل؛
ـ استفاده از توان رسانه‌ای یهودیان برای تبلیغ جنبش ملی‌گرای کرد در افکار عمومی دنیا.18
واکنش به همکاری اسراییل و کردهای شمال عراق
هر یک از دولتهای منطقه به اشکال گوناگون از تجزیۀ عراق احساس نگرانی می‌کنند، ولی کشوری که بیشترین احساس نگرانی را در این زمینه دارد، ترکیه است. این کشورها که متوجهند آیندۀ عراق آیندۀ خود آنها را رقم خواهد زد، در تلاش برای تامین امنیت ملی خود از طریق استفاده از نفوذ خود در داخل این کشور و ایجاد ساختی هستند که تهدیدی علیه آنها ایجاد نکند. توجه به مسایل عراق در روابط ایران، سوریه و ترکیه پدیدۀ چندان جدیدی نیست. در اواسط دهه 1990 به خصوص در دوره‌ای که عملیات گروه پ.ک.ک. شدت پیدا کرده بود، بین سه کشور مذاکراتی صورت گرفت و برای ایجاد سازوکارهای همکاری تلاش گردید. در این اقدامات احتمال تاسیس دولت کرد در شمال عراق به عنوان یک مسئله مهم مطرح گردید.
رفت‌ و آمدهای دیپلماتیک سال 2002 و 2003 برای جلوگیری از حمله به عراق اگرچه حساسیت کشورهای منطقه در خصوص عراق را نشان می‌دهد، به نتیجه‌ای نرسید؛ هرچند پیوند دیپلماتیک میان کشورهای منطقه را تحکیم بخشید. طی این نشستها اگرچه در مورد آینده عراق مذاکراتی صورت گرفت، بین طرفهای مذاکره کننده که دارای دیدگاههای مشترکی پیرامون آیندۀ عراق نبودند توافقی حاصل نگردید. تنها چیزی که همگی بر آن اتفاق‌نظر و اجماع داشتند، حفظ تمامیت ارضی عراق بود. با این حال هم‌گرایی در این زمینه به تدریج پدید آمد.
به طور معمول، نقطه شروع فرایند جدید سفر بشار اسد به ترکیه دانسته می‌شود. سفر عبدالله گل به ایران در پی سفر بشار اسد به ترکیه و متعاقب آن سفر عبدالعزیز حکیم، رهبر موثرترین گروه شیعۀ عراق، به آنکارا را می‌توان همانند بخشهایی از یک فرایند هم‌گرایی در نظر گرفت. این فرایند دارای تفاوتهای مهمی با دوره‌های قبل است؛ با سرنگونی صدام حسین تغییر عمده‌ای در موازنۀ قدرت خاورمیانه رخ داده بود و روابط بین دولتها باید دیگر باره تعریف می‌گردید. از نقطه نظر عوامل خارجی، دو پدیده روابط سه کشور را از روابط پیشین متمایز می‌ساخت.
نخست آنکه برعکس تهدیدی که از قدرت و سیاستهای توسعه‌طلبانۀ عراق در زمان صدام ناشی می‌شد، ضعف این کشور به عنصر تهدید تبدیل شده است. ظهور دوبارۀ عراق قدرتمند همچنان که به کار هیچ یک از بازیگران مهم منطقه نمی‌آمد، عراق تجزیه شده و فاقد دولت نیز می‌توانست موجب ایجاد شکاف در موازنۀ منطقه‌ای شود. این شکاف از نظر ترکیه تشکیل دولت کرد، از نظر ایران و سوریه نفوذ ایالات متحده ـ اسراییل در عراق ارزیابی می‌گردد.
از این‌رو، هر دولت در راستای منافع خود در حال تعریف مجدد روابط خود با دولتهای دیگر بر محور تهدید ایجاد شده توسط عراق می‌باشد. اگر هراس اسراییل از نفوذ ایران، هراس عربستان از به قدرت رسیدن شیعیان و حتی دیدگاههای مصر، اردن و لبنان را نیز وارد این تحلیل کنیم، می‌توان نشان داد که در روابط در خاورمیانه دوستیها و دشمنیها در چارچوب احساس تغییر تهدیدات مجدداً تعریف می‌گردد.
دوم آنکه، عامل خاصی که باید در روابط ایران، ترکیه و سوریه مدنظر قرار گیرد، مقطعی است. بیش از این اشاره گردید که منطقه خاورمیانه وارد روند تغییر گردیده است، ولی احساس تهدید برای ایران و سوریه وضعیت خاصی دارد. این دو کشور از ایالات متحده احساس تهدید جدی می‌کنند. از این‌رو اقدامات خود را در قبال عراق بی‌آنکه ایالات متحده را به صراحت به مقابله بخوانند، به اجرا می‌گذارند؛ یعنی همان‌گونه که بسیاری از کارشناسان بر آن اتفاق‌نظر دارند، هر دو کشور از طریق ایجاد حوزه‌های حرکت جدید در پی رفع محدودیت و تنگناهای پدید آمده از سوی آمریکا هستند. اشتباه نخواهد بود اگر تلاش ایران برای توسعه روابط با مصر، سوریه و ترکیه و تحولات روابط ایران، ترکیه و سوریه را از این نظر مورد بررسی قرار دهیم.
ارزیابی این وضعیت از نقطه‌نظر ترکیه نیز تابلوی مشابهی را به دست می‌دهد. ترکیه با کنار گذاشتن رویکرد سنتی خود در قبال سوریه و ایران هر فرصتی را برای رفع بن‌بست خود در عراق مغتنم می‌شمارد. البته هنوز پیش‌بینی این نکته زود است که روابط سه‌جانبه محور راهبردی جدیدی در خاورمیانه ایجاد خواهد کرد یا خیر؟ ولی ترکیه با همکاری تاکتیکی در حوزه‌های معینی با همسایگان خود برای رفع بن‌بستهای خود در عراق تلاش می‌کند. منبع مشکلات این کشور در عراق اولویتهای ایالات متحده در قبال عراق است که ترکیه، به عنوان یکی از متفقین ایالات متحده، را در وضعیت دشواری قرار داده است.
به لحاظ داخلی نیز هر سه دولت از تاسیس یک دولت مستقل در شمال عراق و یا قبول سیستم فدرال بر محور قومیت که می‌تواند در میان‌مدت موجب تجزیه این کشور شود، به نسبتهای متفاوت احساس تهدید می‌کنند. بعد از واگذاری حاکمیت به عراقی‌ها، بسیاری از دولتمردان این کشور اعلان کردند که در خصوص ایجاد سیستم فدرال در عراق به تفاهمی اصولی دست یافته‌اند. هرچند بعضی از گروههای داخلی عراق موضع منفی در قبال فدرالیسم دارند، متوجهند که این امر نیز دارای درجاتی است. از این‌رو هر روز بیش از پیش مدل جدیدی از فدرالیسم مطرح می‌گردد. با این حال، آنچه بر آن اتفاق‌نظر و اجماع وجود دارد، عدم تجزیه عراق و عدم ایجاد فدراسیون بر اساس گروههای قومی است. در واقع، در مورد مدل فدراسیون تعدیل شده در عراق اتفاق‌نظر وجود دارد.
این وضعیت (تشکیل فدراسیون) دو گزینه را پیش‌رو قرار می‌دهد: یا ترکیه مقابله و مخالفت ایالات متحده را برانگیخته با سوریه و ایران جبهۀ مشترکی را ایجاد می‌کند، و یا به گونه‌ای رفتار می‌کند که موجب اعتراض ایالات متحده نگردد. در اینجا با در نظر گرفتن اینکه روابط با ایالات متحده محوری اساسی در سیاست خارجی ترکیه است، می‌توان گفت که به احتمال زیاد ترکیه دومین گزینه را انتخاب خواهد نمود. به هر صورت، هر سه دولت تاکنون ترجیح داده‌اند بدون آنکه به طور مستقیم مخاطب برخی گروههای کرد گردند، گروههای تحت حمایت خود در عراق را حمایت کنند. ایران در میان گروههای شیعه اسلام‌گرا، ترکیه در میان ترکمن‌ها و سوریه نیز در میان بعضی از گروههای ملی‌گرا دارای نفوذ هستند و می‌دانیم همگی از مخالفان تجزیۀ عراق به شمار می‌آیند.
نتیجه‌گیری
روابط اسراییل با برخی احزاب و گروههای کرد در محیط راهبردی و امنیتی پیچیدۀ خاورمیانه شکل گرفت. جوهره این روابط، ملاحظات و منافع ژئوپلیتیک از هر دو جانب است که از منافع و مصالح راهبردی و امنیتی مشترک اسراییل و این گروهها نشأت می‌گیرد. احساس تنهایی و تهدید از جانب همسایگان عاملی بود که این دو را به برقراری روابط نزدیک سوق می‌داد. این روابط که از زمان تاسیس دولت یهود شروع گردید، با بروز احتمال پیوستن عراق به اتحاد مصر و سوریه تقویت شد و به عنصر مضاعف در محور تهران ـ‌ تل‌آویو تبدیل گردید. انعقاد قرارداد صلح بین عراق و ایران در سال 1975، این روابط را تا زمان جنگ اول خلیج‌فارس دچار رکود ساخت .
از زمان جنگ اول خلیج‌فارس تاکنون این روابط هر روز بیش از پیش تقویت گردیده است. انحراف افکار عمومی و دولت عراق از اسراییل به مسایل قومی داخلی، انحطاط و تضعیف توان مالی عراق از طریق مناقشات دایمی به خصوص در مناطق نفت‌خیز موصل و کرکوک، مشغول کردن ارتش عراق و تضعیف توان نظامی آن، جلوگیری از پیوستن عراق به هرگونه اتحاد در جهان عرب، و بعد از اشغال عراق نیز استفاده از حوزه‌های نفتی موصل و کرکوک و فعال کردن خط لولۀ کرکوک ـ حیفا برای تنوع بخشیدن به منابع تامین انرژی اسراییل و تبدیل این کشور به یک کشور ترانزیت و بازگرداندن یهودیان کرد مهاجر در اسراییل و اسکان آنها در شمال عراق، عواملی بودند که اسراییل را برای برقراری ارتباط با برخی گروههای کرد در شمال عراق سوق داد.
البته این گروهها هم در پی تحقق اهداف خاص خود بودند: برقراری روابط نزدیک با ایالات متحده با واسطه اسراییل، استفاده از لابی قدرتمند یهودی در ایالات متحده از طریق اسراییل، جلب کمکهای مالی و تسلیحاتی اسراییل، و استفاده از توان رسانه‌ای یهودیان برای تبلیغ آرمان ملی‌گرایی کرد در افکار عمومی دنیا.
نزدیکی برخی گروههای کرد در شمال عراق به اسراییل اگرچه در کوتاه‌مدت موفقیتهایی برای آنها به بار آورده است، در درازمدت می‌تواند نتایج منفی برای آنها داشته باشد. در واقع، از هم‌اکنون نیز نتایج منفی این روابط ظهور یافته است. این نتایج منفی را از نقطه‌نظر ایالات متحده، اسراییل و کردها در سه سطح ملی (عراق)، منطقه‌ای و بین‌المللی به شرح زیر می‌توان برشمرد: در سطح ملی، تلاش اسراییل برای تشکیل یک دولت مستقل در شمال عراق و تجریه این کشور، از یک طرف خصومت دیگر گروههای قومی همچون اعراب، ترکمن‌ها و آشوری‌ها را برانگیخته، از طرف دیگر موجب نزدیکی ترکمن‌ها و اعراب شیعه و انزوای کردها گردیده است.
این فرایند می‌تواند در درازمدت حتی موجب انسداد راههای مسالمت‌آمیز سیاسی و بازگشت به دوره ستیز قومی نیز گردد. از نظر ایالات متحده نیز احتمال تجزیه عراق نفرت و خصومت گروههای قومی عراق را از ایالات متحده برانگیخته است و آنها را به صف مخالفان این کشور سوق داده است. در سطح منطقه‌ای، بروز جنگ عراق و دخالت اسراییل در این جنگ موجب شدت یافتن احساسات ضدآمریکایی در منطقه و تضعیف حمایت کشورهای منطقه از فرایند دموکراتیک‌سازی آمریکایی موسوم به پروژۀ خاورمیانۀ بزرگ گردید.
همچنین، عامل مذکور از یک طرف به نزدیکی کشورهای منطقه و به خصوص ترکیه و کشورهای همسایه و از طرف دیگر به نزدیکی هرچه بیشتر ترکیه به محور برلین ـ پاریس منجر شده و حتی روابط روسیه و ترکیه را تقویت نموده است. در واقع اکثر کشورهای اروپایی به این امید که ترکیه هرچه بیشتر از ایالات متحده دور شده، موضع مستقل‌تری در پیش گیرد از عضویت این کشور در اتحادیۀ اروپا حمایت می‌کنند.
در نهایت دخالت اسراییل در عراق و حمایت ایالات متحده از این امر می‌تواند موجب امتناع ترکیه از تمدید اجارۀ پایگاه هوایی اینجرلیک گردد و حتی روابط ترکیه و اسراییل را که از زمان جنگ عراق دچار بحران شده است، به نقطۀ قطع کامل برساند. عوامل فوق موجب شده است ایالات متحده در مورد مسئله کردها در عراق احتیاط بیشتری به خرج دهد. برخی گروههای کرد نیز که پیش از این بی‌پروا از استقلال و خودمختاری دم می‌زدند، بعد از پیروزی شیعیان در انتخابات عراق و اتحاد ترکمن‌ها با شیعیان لحن خود را تغییر داده، شروع به حمایت از مشارکت در نظام سیاسی عراق نموده‌اند.
جالب اینجاست که ایالات متحده که نمی‌خواهد به خاطر این گروهها روابطش با یکی از متفقین خود در منطقه؛ یعنی ترکیه، دچار تنش گردد، بر کردها اعمال فشار می‌کند. تحت این شرایط، برخلاف نظر و تلاش اسراییل، تشکیل مستقلی در شمال عراق ممکن به نظر نمی‌رسد و حتی در صورت تشکیل، تداوم حیات آن ممکن نیست.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات