* جايگاه شخصيتي وموقعيت علمي و مبارزاتي آقاي طاهري را در اصفهان چگونه ارزيابي مي كنيد؟
** جايگاه آقاي طاهري پيش از شان مبارزاتي ايشان يك جايگاه علمي برجسته است. حضرت آيت الله العظمي حاج آقا موسي شبيري زنجاني با دو ويژگي «علميت و ديانت» كه چهره غيرسياسي و يك انسان بسيار با سواد و فوق العاده متدين است به مجرد اينكه در جريان فوت مرحوم آيت الله طاهري قرار مي گيرند و مطلع مي شوند كه آن مرحوم علاقه مند بوده اند كه بر ايشان نماز بخوانند، به اصفهان مي آيند. من فكر نمي كنم آيت الله شبيري براي كسي چنين كاري كرده باشند. حالاعلتش بر مي گردد به همان دو معياري كه گفتم، هم آيت الله شبيري، هم آيت الله طاهري، هر دو براساس اين دو ويژگي به يكديگر علاقه مند بودند.
هنگام اقامه نماز بر پيكر آيت الله طاهري حال آيت الله شبيري زنجاني منقلب بود. چون مرحوم آقاي طاهري را به خوبي مي شناختند. علاوه بر اين در اصفهان هم شخصيت هاي علمي آن دوره از جمله مرحوم آيت الله خادمي متوجه اين دو خصوصيت علمي و ديني آيت الله طاهري بودند. تا آنجا كه من به خاطر دارم در جريان حوادث 15 خرداد42 كه دوره اول مبارزات امام بود، در اصفهان كسي سخنورتر از مرحوم حاج آقا احمد امامي نبود. ايشان از شاگردان امام و انسان با فضلي بود. به خاطر مي آورم بعد از يكي از منبرهاي مرحوم آقاي امامي در محله يي حوالي چهارسوق اصفهان كه خيلي هم شلوغ شده بود، آقاي طاهري كه در مجلس حضور داشتند، آمدند جلو و به ايشان گفتند من بايد لب و دهان شما را ببوسم. شما حق مطلب را خوب ادا كرديد.
آيت الله طاهري آن دوران به اصفهان رفت و آمد داشتند، ولي جايگاه اصلي ايشان قم بود و در آنجا درس و بحث را ادامه مي دادند. ايشان قبل از اينكه تصميم بگيرند در اصفهان مستقر شوند، روي درس شان بسيار حساس بودند. مخصوصا درس هاي مرحوم آيت الله العظمي بروجردي و بيش از آن جلسه درس مرحوم آيت الله العظمي محقق داماد. شاگردان مرحوم داماد عموما خوب بودند. در آن زمان بسياري از روحانيون در درس مراجع، شركت مي كردند كه گاه جمعيت آنها به چند صد نفر مي رسيد كه تعدادي از آنها ممكن بود افراد قوي و برجسته باشند و بقيه افراد معمولي بودند ولي دروس آيات عظام امام خميني و محقق داماد را عمدتا علمايي تشكيل مي دادند كه مي خواستند تحقيق علمي كنند و واقعا چيز ياد بگيرند.
آنها جزو محققين بزرگ حوزه بودند طوري كه بسياري از شاگردان آنها هم بعدا جزو چهره هاي برجسته و شاخص علمي حوزه شدند. در مجموعه يي كه مرحوم آقاي طاهري حضور داشتند به طور طبيعي هر 6-5 نفر كه تناسب علمي باهم داشته و هم تراز بودند، دورهم مي نشستند و مباحثه مي كردند. مثلاهم بحث آيت الله طاهري، آيت الله موسي شبيري زنجاني بودند كه الان از شخصيت هاي طراز اول حوزه هستند. مرحوم آيت الله حاج آقا رضا صدر كه از علماي بزرگ حوزه بودند. مرحوم آقا موسي صدر كه بعدها رهبر شيعيان در لبنان بودند. مرحوم احمدي ميانه جي، مرحوم آقا سيد مهدي روحاني از علماي بنام هستند. مرحوم آذري قمي كه از لحاظ علمي برجسته بودند. اينها همه هم عرض آيت الله طاهري بودند.
* مرحوم آيت الله آقاي دكتر بهشتي هم جزو هم مباحثه يي هاي ايشان بودند؟
** نمي دانم. شايد براي مدتي در بحث آنها شركت داشتند.
ايشان وقتي در اصفهان مستقر شدند وظيفه خود مي دانستند از علم خود در جهت آموزش ديگران استفاده كنند. لذا براي ايشان فرقي نداشت روزي يك منبر بروند يا 10 تا.
در آن ايام در اصفهان دو دسته منبري وجود داشت. يك دسته كساني كه اطلاعات شان خلاصه مي شد در كتاب هاي مربوط به منبر، آن هم با اطلاعات اندكي از دروس حوزه. يك دسته هم علماي با فضل و فهيم بودند كه آقاي طاهري جزو اين دسته بودند. در اصفهان افرادي چون مرحوم حاج ميرزاعلي آقاي شيرازي منبر هم مي رفتند ولي منبري كه مرحوم آيت الله العظمي منتظري يا شهيد مطهري در نوشته هاي خود از ايشان تجليل مي كنند. به گونه يي كه مرحوم مطهري ايشان را نهج البلاغه مجسم مي داند يا بزرگان ديگري چنين بودند، مانند مرحوم هسته اي، مرحوم كرماني و مرحوم اشني.
آقاي طاهري چون در مقوله مبارزه و سياست وارد شدند، جايگاه علمي ايشان مغفول عنه واقع شد. به گونه يي كه برخي گمان كردند ايشان صرفا يك آخوند سياسي است. هر چقدر اين جهت مبارزاتي پر رنگ مي شد آن جهت كمرنگ به نظر مي رسيد.
* چه مي شود فردي كه در مسير مرجعيت است به يك باره به سمت منبر و خطابه مي رود؟
** آيت الله طاهري وظيفه خود را در اين جهت يافتند كه اين نقش براي مردم و اسلام «انفع» است وقتي آقاي طاهري آمدند اصفهان و فعال شدند، علما جايگاه علمي ايشان را رفيع مي دانستند كار تبليغي هم مي كردند البته در امور تبليغي اگر براي برخي مسائل سياسي مطرح نبود براي ايشان اين مسائل به طور جد مطرح بود.
* نسبت آقاي طاهري با مهندس بازرگان، دكتر شريعتي و آيت الله صالحي نجف آبادي چه بود؟ آيا ايشان در رابطه با كتاب شهيد جاويد و حوادث پس از آن موضع گيري شفافي كردند؟
** جريان شهيد جاويد كه پيش آمد اختلافات جدي و شديدي در ميان روحانيون به وجود آمد. گروهي روي مباحث شهيد جاويد به شدت حساسيت داشتند و حساسيت شان اين بود كه اين كتاب لطمه جدي به اعتقادات ديني شيعيان زده است. مي شود گفت يكي از مراكز مهمي كه در آن اين بحث ها شكل مي گرفت و پيگيري مي شد، بيت مرحوم حضرت آيت الله العظمي گلپايگاني بود و از آنجا در قم و اصفهان و بسياري از شهرها گسترش پيدا مي كرد. البته نقش اصفهان در اين مساله پررنگ تر بود و از آنجا بود كه اين مساله بر مرحوم حاج سيد احمدآقا امامي و امثال ايشان تاثير گذاشت.
نظر آنها اين بود: كه اگر نتيجه تفكر سياسي و مبارزاتي كه افرادي چون مرحوم امام خميني، آيت الله منتظري، آيت الله طاهري به دنبال آن هستند، روي كار آمدن تفكراتي چون شهيد جاويد است: پس چه بهتر كه ما از اين جريان فاصله بگيريم. در چنين فضايي در اصفهان يك جريان عظيمي از منبري ها و روضه خوان ها كه محورشان مرحوم آيت الله شمس آبادي بود، خيلي تند عليه جريان شهيد جاويد، آيت الله منتظري و آيت الله صالحي نجف آبادي موضع داشتند و لكن مرحوم آقاي طاهري نفيا و اثباتا در اين مناقشات وارد نشدند.
ممكن بود به لحاظ فكري ايشان نزديك به افكار آيت الله منتظري باشند ولي در اين باب بروز و ظهوري نداشتند. اصفهان مركز خيلي از اختلافات بود يكي از آنها شهيدجاويد است، يكي مرحوم آيت الله غروي است. آقاي طاهري خودشان را وارد اين مقوله ها نمي كردند تا بتوانند به دور از اين جنجال ها، در آن زمينه يي كه مي خواهند كارشان راخوب انجام دهند. حداقل تا پايان هيچ كس نتوانست تهمتي به ايشان بزند. البته بعد از انقلاب، يكسري تهمت هاي ناروايي را نثار ايشان كردند.
* نسبت آقاي خادمي را هم در اين مسائل مشخص بفرماييد.
** آقاي خادمي هم در هيچ كدام از اين مقوله ها وارد نمي شدند. مثلابا اينكه بعد از مرحوم آيت الله خراساني، رياست حوزه علميه اصفهان را مرحوم آقاي خادمي به عهده گرفتند، ولي ايشان هم بسيار مراعات مي كردند. لذا شما هيچ وقت در اصفهان نشنيديد كه بگويند محور فلان جريان عليه شريعتي يا عليه شهيد جاويد يا... آقاي خادمي بودند. آقاي خادمي تا آخرين لحظه از وفاداران و علاقه مندان امام بودند. ايشان نسبت به آقاي طاهري خوشبين بودند و با هم ارتباط داشتند.
* آيا بحث نماز جمعه آقاي طاهري در تعميق شكاف اختلافي روحانيون در اصفهان نقشي داشت؟
** آقاي طاهري در اختلافات فكري اصفهان طرف دعوا نبودند. در مباحث عقيدتي ايشان هيچ وقت مورد بحث قرار نمي گرفتند. براي او چارچوب علمي، ايماني و مبارزاتي امام مطرح بود.
* يعني علاقه آيت الله طاهري به افرادي چون بازرگان يا شريعتي از ديد سياسي بود تا ديد مذهبي و روشنفكري؟
** طبيعتا آنها مبارز بودند و ايشان هم به مبارزان علاقه مند. كتاب هاي مرحوم بازرگان و مرحوم شريعتي را مورد مطالعه و مداقه قرار مي دادند و گهگاه از اين مباحث در منابر هم استفاده مي كردند. آقاي طاهري در بسياري از مسائل پيشرو بودند. جلوتر از بسياري از افراد حركت مي كردند و مطرح شدن آقاي طاهري مساوي بود با مطرح شدن افكارش و اين مورد پسند برخي نبود.
* قدري بيشتر از جايگاه آيت الله طاهري در آن دوران بگوييد؟
** يكسري چهره هاي شاخصي وجود داشتند كه نقش بالايي در رابطه با مسائل مربوط به انقلاب داشتند. از جمله آنها، ائمه جمعه يي بودند كه اكثرا شهيد شدند مثل حضرات آيات مدني، دستغيب، صدوقي و اشرفي اصفهاني يكي از آنها هم آقاي طاهري در اصفهان بودند كه آدم برجسته و تاثير گذاري دررابطه با انقلاب به شمار مي آمدند و اينها ارتباط دايمي با هم داشتند. مثلاآيت الله طاهري با آيات صدوقي، دستغيب و مدني و اشرفي جمع شايسته يي بودند كه با هم ارتباط تنگاتنگ داشتند.
انقلاب هم كه پيروز شد نقش خود را همچون گذشته ادامه دادند. به موازات جريانات علمي، روحاني و سياسي كه در تهران وجودداشت و مديريت كلان را به عهده داشتند، اين بزرگان هم استوانه هاي انقلاب بودند و بعد از پيروزي نقش خود را تعقيب مي كردند. به دستور امام نقش برجسته در تبريز با آيت الله مدني بود، در يزد با آيت الله صدوقي و در اصفهان هم به طور طبيعي اين نقش بر دوش آقاي طاهري بود.
البته در اصفهان شخصيت هاي علمي برجسته، منحصر در وجود آيت الله طاهري نبود. رييس حوزه علميه اصفهان آيت الله خادمي همراه انقلاب بودند، ولي چهره برجسته انقلابي مبارز در روحانيون اصفهان آيت الله طاهري بود. كسي كه دوره هاي مختلف تبعيد، زندان و آزار و اذيت را مظلومانه به دوش كشيد و مردم هم اگر مي خواستند در اصفهان يك نفر را به عنوان چهره شاخص روحاني مبارز معرفي كنند، نگاه شان به سوي آيت الله طاهري بود.
انقلاب كه پيروز شد مثل همه جا ايشان هم احساس مسووليت كردند كه نهادهاي انقلابي شكل بگيرد و پيگيري كردند تا كارهايي كه لازم است، انجام شود. چه بسا در آن دوران جريانات چپ افراطي يكسري حركات تندي مي خواستند بكنند كه آيت الله طاهري دربرابر اين جريانات حضور فعال داشتند و نفراول بودند. تهران هم هروقت مي خواستند در اصفهان به كسي مراجعه كنند با آيت الله طاهري مشورت مي كردند و نظر ايشان را مي خواستند. مثلابراي تعيين استاندار، تشكيل سپاه، جهاد و... در همه اين تصميم ها ايشان نماينده معتمد مردم اصفهان بودند. در مسائل مختلف ايشان نفر اول و چهره مردمي بودند. مثلادر انتخابات خبرگان كانديدا مي شدند و به علت مقبوليت تام فاصله زيادي با نفر دوم داشتند.
در جنگ و جبهه هم نفر اولي بود كه از رزمندگان حمايت مي كردند. چه بسيار كمك هاي مردمي را جمع و در جبهه ها حضور پيدا كرد. نيروهاي مختلف مردمي را براي جبهه بسيج كرد البته ديگران هم بودند: روحاني و غير روحاني ولي نفر اول آقاي طاهري بود و اين نقش بي بديل غير قابل كتمان است.
* در رابطه با آيت الله خادمي اشاره كرديد، فراز و نشيبي درحسن رابطه بين ايشان وجود داشت؟
** نه. آن دو بزرگوار مشي مختلفي داشتند ولي روابط شخصي شان مثبت بود. فرضا زماني كه انتخابات خبرگان قانون اساسي بود ممكن بود آيت الله خادمي يك ليستي را اعلام كنند و آقاي طاهري نفرات ديگر را مناسب بدانند. انتخابات مجلس كه پيش مي آمد آيت الله خادمي پنج نفر را مناسب مي دانستند و آقاي طاهري پنج نفر ديگر را ولي هيچ گونه اختلاف شخصي مابين اين دو نبود، حداقل من به خاطر ندارم.
هر دو به هم احترام مي گذاشتند. مخصوصا آقاي طاهري، آيت الله خادمي را بزرگ اصفهان مي دانست و ايشان مورد احترام همه بود. اگر چه انتقاداتي نسبت به مرحوم آيت الله خادمي مطرح مي شد، لكن ايشان مورد احترام همگان بودند. موضع آقاي طاهري و آقاي خادمي قبل از انقلاب تقريبا اتحاد و اتفاق در امر مبارزه بود به خصوص با دو جنبه يي كه در آقاي طاهري نمود داشت و در آقاي خادمي هم اينچنين بود.
آقاي طاهري حقيقتا جايگاه آقاي خادمي را به عنوان رييس حوزه طرفدار امام و آدم مخلص كاملابه رسميت مي شناختند و حرمت و وجاهت ايشان را در امر پيشكسوتي حوزه پذيرفته بودند و اين معنا در تقويت رابطه اين دو بزرگوار موثر بود. نكته دوم، به بعد از انقلاب برمي گردد. انقلاب كه پيروز شد خود به خود جريان آقاي طاهري چون پيشرو بود محور ساماندهي نهادهاي قدرت در اصفهان شد و به طور طبيعي آقاي طاهري بيشتر مورد توجه قرار مي گرفت.
به خصوص كه جوان تر بودند اما آقاي خادمي بيشتر در مقام مشاوره ايفاي نقش مي كردند. خود اين تفاوت ماموريت ها، زاويه يي را عمدتا در بين طرفداران اين دو شخصيت باز كرد. نيروهايي به سمت آقاي طاهري و نيروهايي به سمت آقاي خادمي رفتند كه طبيعتا مناقشاتي هم در اين صف بندي ها به وجود مي آمد.
* از افرادي نام برديد كه اينها از دوران مبارزه با هم بودند و فرموديد در مشي اصلي اختلاف نظري وجود نداشت. بعد از انقلاب به خاطر چه رويدادهاي خاص، اختلاف نظرپيش آمد؟
** اختلاف يك امر طبيعي بود. بالاخره بين جريان هاي گوناگون در مسائل مختلف سياسي اختلاف نظر وجود داشت. الان هم نمي توانم بگويم جريان آقاي طاهري همه اقداماتش روي موازين بود، يا جريان آقاي خادمي ايضا. اختلاف بود ولي اين اختلاف بين آقاي طاهري و خادمي موجب كدورت نشد. كما اينكه خود ما ممكن بود با آقاي خادمي يا شخصيت هاي ديگر در مسائل ملي اختلاف نظر داشته باشيم ولي با خودشان طرح مي كرديم ولي كدورت و كينه يي به دل نمي گرفتيم.
* لطفا از فرداي روز دستگيري آيت الله طاهري در 10 مرداد و اتفاقاتي كه منجر به تحصن در بيت آيت الله خادمي شد، برايمان بگوييد. چه اتفاقاتي در آن 10 روز منتهي به 5 رمضان افتاد؟
** شبي كه مرحوم آيت الله طاهري دستگير شدند همه بهت زده بوديم. تصميمي براي اينكه چه بايد كرد وجود نداشت. ما اطلاعي از اينكه چه اتفاقي براي ايشان افتاده نداشتيم و تنها از دستگيري آقاي طاهري مطلع بوديم. بعدا مشخص شد كه ايشان را به تهران منتقل كرده اند و ظاهرا تنها در منطقه يي در نزديكي مورچه خورت براي اداي نماز متوقف شده اند. فرداي آن روز سوال اين بود كه آيا مي توان كاري در واكنش به اين مساله انجام داد يا خير؟ برخي دوستان طرح هايي مثل تجمع در مدرسه صدر حوزه علميه اصفهان يا راهپيمايي و تظاهرات اعتراضي را پيشنهاد دادند.
در اين ميان اين بحث مطرح شد كه بهتر است براي اعتراض به اين واقعه به منزل آيت الله خادمي برويم. جمع بندي اين بود كه مكان امني انتخاب شود تا مردم براي حمايت و استقبال حضور پيدا كنند و حكومت هم در شرايطي قرار گيرد كه از برخورد جدي با تجمع كنندگان وحشت داشته باشد. ضمنا هدف اين بود كه اين تجمع اعتراضي تبديل به يك حركت صدا دار در كل كشور شود و بتواند بر شرايط مبارزه و البته در آزادي آيت الله طاهري تاثيرگذار باشد.
* مشخصا طرح برگزاري تجمع و تحصن در منزل آيت الله خادمي ايده چه كسي بود؟
** ايده و تفكر جمعي بود. اجمالاتمامي دوستان در مدرسه صدر جمع شديم و پياده به سمت منزل آيت الله خادمي حركت كرديم وقتي ما زنگ منزل را زديم، ايشان به هيچ عنوان آمادگي اين مساله را نداشتند. ابتدا ناراحت شدند كه چرا در مقابل عمل انجام شده قرارگرفته اند. سعي شد تا براي آقاي خادمي مساله توضيح داده شود كه با واقعه دستگيري آقاي طاهري ما براي حل اين مساله به شما پناه آورده ايم.
اگر شما براي حل اين مساله با تقوي، رييس ساواك يا روساي وي در تهران تماس بگيريد و آقاي طاهري آزاد شوند، ما اينجا را ترك مي كنيم. ما براي دادخواهي خدمت شما رسيده ايم. شما حتي مختار هستيد ما را از منزل خودتان بيرون كنيد. پس از اين صحبت ها بود كه، مرحوم خادمي نه تنها آرام كه تا روز آخر تحصن و در تمام مراحل با ما همراه بودند. ايشان صبح و بعد ازظهر در جلسات شركت و به واقع ما را ياري مي كردند.
اين تحصن نقطه عطفي در مبارزات اصفهان بلكه ايران بود يعني اينكه مبارزان و انقلابيون متوجه شدند كه راهكارهاي ديگري هم وجود دارد كه بدون آسيب رسيدن به افراد مي توان حدي از تاثيرگذاري را در سطح ملي داشت. اين اقدام ابتكار عملي بود در حوزه مبارزات انقلابي حول محور مردم و روحانيت كه باعث بسط دادن اين ايده در كل كشور شد. اين واقعه حكومت را به اين جمع بندي رسانيد كه تحصن بايد فيصله يابد و اگر ادامه يابد ممكن است موج آن به كل كشور تعميم يابد.
تحصن ادامه يافت تا اينكه رسيد به 5 رمضان. برداشت ما در آن روزها اين بود كه حكومت با برخي اشخاص توافق كرده است كه تحصن، ديگر ادامه پيدا نكند. اين بحث در جمع برخي افراد به صراحت دنبال مي شد.
* آن افراد چه كساني بودند؟
** قصد آوردن اسامي را ندارم. به هر روي در نهايت دو نظر مطرح شد. يا تحصن ادامه پيدا كند يا اينكه در صورت اجبار به اتمام تحصن، براي اعتراض، تظاهرات شبانه خواهيم كرد. در همين حال از بلند گوي منزل آقاي خادمي اين طور اعلام مي شد: كساني كه بيرون بيت دعوت به تظاهرات مي كنند ماموران ساواك هستند! و مردم مراقب باشند كه گول اين افراد را نخورند. در صورتي كه ما بوديم كه آن مباحث را مطرح مي كرديم و مردم هم مي ديدند و البته، ما را مي شناختند.
به هر جهت تظاهرات با سردادن شعار توسط ما و همراهي مردم آغاز شد و در گيري آغاز شد و نيروهاي رژيم كه از پيامد اتفاقات خونين آن شب وحشت زده شده بودند تنها راه برون رفت از حوادث غير قابل پيش بيني را اعلام حكومت نظامي يافتند و اصفهان نخستين شهري شد كه در آن حكومت نظامي اعلام شد. ابتكار و هوشمندي دوستان در تعيين مركز فعاليت خود در بيت آيت الله خادمي باعث شد تا جرياني نيرومند از روحانيون سنتي را با بدنه انقلابيون همراه سازد.
* مرحوم آقاي غروي، حد فاصل سال هاي 45 تا 50 نقش برجسته يي در شهر اصفهان دارند. حرف هاي متفاوتي هم نسبت به جريان روحانيت سنتي داشتند، هر چند كه وجه مبارزاتي هم در آنها نبود اما با آقاي طاهري در مساله برگزاري نماز جمعه وحدت نظر و وحدت عمل داشتند. اگر شما خاطراتي در اين زمينه داريد، بفرماييد.
** مرحوم آيت الله غروي تا همين اواخر عمر هم هواداران خودشان را داشتند. آقاي طاهري هم وارد اين مباحث نشدند. گو اينكه مرحوم طاهري از لحاظ فكري چندان هم نظرات آقاي غروي را قبول نداشتند. جريان آقاي غروي اگر بخواهيم بگوييم بيشتراز كدام سو حمايت مي شد، بايد گفت مرحوم آيت الله حاج آقا رحيم ارباب حامي آيت الله غروي بودند يعني اگر مرحوم ارباب نبود شايد آقاي غروي هم نمي توانست تا همين حد مطرح و فعاليتش دامنه دار شود البته مرحوم ارباب هم در جريان مبارزه با مبارزان همراهي نداشتند و خيلي هم اين مسائل را قبول نداشتند و به عبارت ديگر مي شود گفت آقاي طاهري به اصطلاح در خط امام بود و آقاي غروي در خط مرحوم ارباب.
آنها دو شخصيت متمايز بودند. البته آقاي غروي سمت استادي نسبت به آقاي طاهري داشتند. ايشان استاد ادبيات حاج آقا بودند. منتها آقاي طاهري در امور فكري خط ميانه بودند يعني يك حد وسط بين تفكرات آقاي غروي و تفكرات سنتي در مباحث كلامي، معرفتي و تفسير.
* آيا در رابطه با تمجيد علامه اميني صاحب الغدير از وعظ و خطابه آقاي طاهري اطلاعي داريد؟
** اين مساله بر مي گردد به دوره يي كه علامه اميني به دعوت مرحوم حاج سيد حبيب الله روضاتي به اصفهان مي آيند و جلسه يي در مسجد چهارسوق به مناسبت تشريف فرمايي علامه اميني داير مي شود. در چنين جلساتي قاعدتا علماي شهر هم جمع مي شدند. آقاي روضاتي كه به محله حسين آباد رفت و آمد داشتند و از نزديك با پدر بزرگ و خانواده پدري مرحوم طاهري ارتباط داشتند، از حاج آقا كه در آن زمان طلبه جوان و كم سن و سالي بودند، دعوت مي كنند كه سخنران جلسه باشند. گويا زماني كه علامه اميني ايشان را مي بيند قدري تعجب مي كند كه چرا در چنين مجلسي، اين چنين واعظ جواني به منبر مي رود.
مرحوم آيت الله طاهري مي گفتند چند دقيقه اول ايشان سرشان را پايين نگاه داشته بود، ولي قدري كه از جلسه و صحبت هاي من گذشت، ديدم ايشان كم كم جمع شدند و مستقيم به من نگاه مي كنند. حاج آقا گفتند حدود يك ساعت درباره حضرت علي(ع)، نهج البلاغه و مباحث ديگر صحبت كردم وقتي به پايين منبر آمدم، علامه از جاي برخاستند و به سمت منبر آمدند. در ميانه راه كه به هم رسيديم ايشان من را در آغوش كشيدند و مورد تعريف و تمجيد خود قرار دادند. بعد از اين به شوخي مي گفتند كه همين علت باعث شد كه آقاي روضاتي من را به دامادي خود انتخاب كنند. ايشان طلبه بسيار خوش ذوق و خوش حافظه يي بودند. بسياري از متون چون قرآن و نهج البلاغه، مثنوي را از حفظ بودند.
* در رابطه با مناسبات ايشان با مرحوم آيت الله العظمي منتظري بگوييد. قبل از حصر، دوران حصر و بعد از آن، ظاهرا در سال 81 آقاي طاهري از مراجع استمداد كردند تا حصرآقاي منتظري شكسته شود.
** ارتباط اين دو به زمان طلبگي برمي گردد. احتمال دارد مرحوم طاهري نزد مرحوم منتظري درس خوانده باشند، شروع رابطه را نمي دانم. آن دو زماني كه در قم بودند با هم آشنا شدند. البته آقاي منتظري شاگرد آيت الله بروجردي و امام بودند و آقاي طاهري شاگرد مرحوم محقق داماد. آيت الله منتظري درس مرحوم بروجردي را مي نوشتند و بهترين تقريراتي كه از درس هاي آقاي بروجردي هست تقريرات آقاي منتظري است كه مورد اعتماد آيت الله بروجردي بودند. علي ايحال شايد بشود گفت نقطه اتصال آيت الله منتظري و آيت الله طاهري امرمبارزه بوده است. من نمي دانم كه آيا قبل از فوت مرحوم بروجردي ارتباطات تنگاتنگي با يكديگر داشته اند يا نه.
مثلاآقاي منتظري با آقاي مطهري هم مباحثه يي بودند و هم حجره يي. يا آقاي طاهري با آيت الله شبيري زنجاني هم مباحثه يي بودند. از آنجا به بعد در طول 15 سال آقاي طاهري جزو مجموعه يي قرار گرفتند كه به آقاي منتظري نزديك بودند. البته در مسائل جزيي يكسان نبودند. مثل بحث شهيد جاويد كه آقاي منتظري تقريظ بر كتاب نوشتند، اما آقاي طاهري حداقل تا آنجا كه به خاطر دارم نكته يي در تاييد يا رد نگفته اند، ولي روابط شان با آيت الله منتظري هميشه حفظ بود. در طول مبارزات و ديدارهاي در تبعيد و قم، نزديك بودند. بعد از انقلاب هم همين طور بود. البته مواضع آقاي طاهري بيشتر نزديك به مواضع امام بود ولي رابطه ايشان با آقاي منتظري هميشه حسنه بود.
* راجع به استعفاي آقاي طاهري چه نظري داريد؟
** اينكه چه مقدماتي باعث اين اتفاق شد، مهم است. ما كه نمي دانيم. مثلاوقتي من رفتم زندان، آقاي طاهري فوق العاده عصباني بودند. برايشان غير قابل باور و تحمل بود. حصر آقاي منتظري هم برايشان غيرقابل قبول بود و مي گفتند كسي كه در موضع حكومت بوده، مرجع تقليد بوده چطور مي شود كه حصر شود. ممكن است پيگيري هايي داشتند و جواب نمي گرفتند. از ديد ايشان اين اتفاقات باعث شد كه ديگر حاضر نشوند با مسوولان در حكومت همراهي كنند.
ايشان احساس كردند شايد ديگر از موقعيت امامت جمعه، منشا اثر براي مردم نيستند و اگر شرايط به گونه يي است كه حرف آقاي طاهري به عنوان يك دلسوز، مورد توجه قرار نگيرد و به هر خواسته يي كه در جهت منافع مردم بيان مي كنند بي توجهي شود، به چه دليل من بايد اين شرايط و مسووليت رسمي را عهده دار باشم كه فردا نتوانم در پيشگاه خدا و مردم پاسخگو باشم، علي القاعده با چنين مباني و موازيني رسيدند به نقطه استعفا. البته يك عده از دوستان مخالف با استعفا بودند، يا مخالف نوع واژگان در متن استعفا. كه البته من اطلاع دقيقي ندارم چون در آن مقطع زندان بودم.
* گمانه يي مطرح شد، حمله انصار حزب الله در دي ماه 77. شما فكر مي كنيد آن حمله براي تخريب دولت اصلاحات و در راستاي حذف آقاي طاهري بود ؟ ارزيابي شما چيست ؟
** در آن زمان آقاي طاهري از مويدين آقاي خاتمي و اصلاحات بودند و البته از اتفاقات 76 خرسند و براي موفقيت دولت اصلاحات تلاش بي وقفه داشتند، بنا بر اين از ديد برخي عناصر تند رو بايد با ايشان برخورد مي شد
* راجع به بني صدر، دليل حمايت آقاي طاهري از بني صدر، نظر شخصي بوده يا نظر امام؟
** امام را در اين بحث داخل نكنيد. تشخيص خود آقاي طاهري بود. اصولاكانديداهاي شاخص، يكي از طرف حزب جمهوري اسلامي آقاي جلال الدين فارسي و از طرف مقابل آقاي بني صدر بود. ارزيابي شد كه آيا بني صدر كه مورد تاييد حزب قرار نگرفته، اشكالي به او وارد است؟ آيا او جاسوس است؟ آيا مشكل خاص امنيتي يا اخلاقي دارد؟ با بسياري از شخصيت ها كه بحث شد، مي گفتند مساله يي ندارد، معترف بودندكه وي در انقلاب بوده است.
بعد از اينكه براي جرياناتي مثل آقاي طاهري روشن شد كه بني صدر مشكل خاصي ندارد ولي موضع او با حزب يكي نيست، خيلي ها آقاي بني صدر را بر آقاي فارسي ترجيح دادند. شايد همين الان هم او را ارجح بدانند. كما اينكه بعدا خود حزب هم به اين نتيجه رسيد كه مرحوم حبيبي را جايگزين كند. وقتي آقاي حسن حبيبي مطرح شد، شايد به لحاظ اخلاقي ديگر مناسب نبود آقاي طاهري از بني صدر منصرف و از وي حمايت نكنند و گرنه آقاي حبيبي انسان بسيار شريفي بود. البته دوستاني كه طرفدار بني صدر بودند اساسا آقاي جلال الدين فارسي را قبول نداشتند و مي گفتند وي اشكالات متعددي دارد.
الان هم اگر سوال شود همين جواب را خواهند داد. بني صدر از طرف دوستاني كه در حزب جمهوري اسلامي بودند مورد تاييد بود و مي گفتند وي مشكلي ندارد. تا آنجا كه به ياد دارم مرحوم باهنر به من گفتند اگر جلال الدين فارسي رييس جمهور شد ممكن است بني صدر را به عنوان نخست وزير او معرفي كنيم. من گفتم اگر شما وي را به عنوان نخست وزير قبول داريد و اشكال اساسي در او سراغ نداريد، چه اشكالي دارد كه ايشان رييس جمهور شود؟
به عبارت ديگر زماني كه امر داير شد بين جلال الدين فارسي و بني صدر، خيلي از شخصيت هاي روشنفكر و روحاني بني صدر را براي كانديداتوري ترجيح مي دادند، از جمله آقاي طاهري. خاطرنشان مي كنم اگر از اول در حزب، مرحوم حبيبي مطرح شده بود، چه بسا آقاي طاهري و بسياري ديگر نظر ديگري مي دادند ولي در مورد آقاي جلال الدين فارسي به هيچ وجه معتقد به كانديداتوري وي نبودند.
رويكرد شخصيت هايي مثل آقاي طاهري و جريان هايي مانند جامعه روحانيت مبارز اصفهان در مقام انتخاب و حمايت، رويكرد سلبي بود نه اثباتي. يعني اينكه چون در ميدان رقابت، دو شخصيت بيشتر نامور نبودند يكي جلال الدين فارسي و ديگري بني صدر، اينها نسبت به جلال الدين فارسي نظر منفي داشتند. چون مسبوق به سابقه بود و مي دانستند عوارض وجود او در اين پست چيست ولي حداقل اين عارضه در مورد بني صدر شناخته شده نبود و خودبه خود راي به سمت بني صدر مي رفت و در هدايت افكار اين استدلال موثر بود.
نكته دوم اينكه حزب به مقدار زيادي در جايگزيني فردي به جاي آقاي فارسي تاخير داشت. آنها در مورد فارسي مقاومت داشتند و نهايتا به عنوان اينكه وي افغاني تبار است و طبق قانون بايد رييس جمهور ايراني باشد او را تغيير دادند. حزب دير اقدام كرد، چون كه دير شد و تبليغات رسمي و غير رسمي هم شروع شده بود كه به موازات آن موقعيت بني صدر خيلي رشد كرد.
اين اتفاقات از دونظر بني صدر را بزرگ كرد: يكي اينكه در ذهن طبقه شهري كه تاثير مهمي در انتخابات داشتند، تصوير شد كه حزب مي خواهد بگويد، همگان بايد تابع تصميمات مركزيت باشند، مي خواهند بگويند هر چه ما مي گوييم ديگران در هر سطحي بايد بگويند چشم. اين در ذهن انقلابيون به خصوص طبقه متوسط شهري مورد قبول نبود و خود به خود يك پالس منفي نسبت به تصميم حزب ايجاد مي كرد و در نهايت اين به نفع بني صدر مي شد.
نكته ديگر اينكه بني صدر با توجه به پيشينه سخنوري كه داشت، در طبقات ميليوني جامعه موثر بود و اين ويژگي به او كمك كرد و در ادامه تاخير حزب نيز در جايگزيني، مجموعا موقعيت نسبتا خوبي را در افكار عمومي براي بني صدر ايجاد كرد.
البته امروز كه بني صدر از كشور فراركرده است و الان جزو مخالفين نظام است، نبايد مستمسكي شود كه با ابزار چنين آدمي، هيچ گروه سياسي تصميم هاي آن دوران از انقلاب را در فضاي امروز محكوم كند. درحالي كه 11 ميليون راي مردم در آن دوران سرنوشت ساز با وي همراه بوده است. ديروز و امروز را بايد در مختصات خودش تحليل كرد.
* ظاهرا آيت الله طاهري در ابتدا سرپرستي حزب جمهوري اسلامي در اصفهان را پذيرفتند. در رابطه با سير همراهي تا جدايي آيت الله از حزب جمهوري اسلامي بگوييد. چرا پس از تشكيل حزب جمهوري اسلامي و با وجود اشراف كامل شهيد بهشتي بر ملاحظات سياسي اصفهان، هيچ يك از اعضاي نزديك به آيت الله طاهري در شوراي مركزي اين حزب در اصفهان نماندند؟
** ريشه شكل گيري حزب متعلق به قبل از انقلاب است. در خاطرات مرحوم آيت الله بهشتي هم هست كه اراده معطوف به ايجاد حزب، به قبل از انقلاب برمي گردد، مرحوم آقاي بهشتي معتقد بودند حزب سازمان ضروري و مهمي است و از نيازهاي آينده نظام براي اداره كشور است. ايشان به كار تشكيلاتي دلبستگي تام و تمام داشت و به همين دليل ايشان شخصا مسووليت دبيركلي حزب را پذيرفتند و در جريان توسعه تشكيلات حزب گام هاي موثري بر داشتند.
از جمله اقدامات آيت الله بهشتي اين بود، شهرهايي كه نقش آفريني ويژه يي در صحنه سياسي كشور و انقلاب داشتند: بهترين نيرو هاي آن شهرها را براي شكل دادن و هدايت امر حزب انتخاب مي كردند. در اصفهان همان گونه كه اشاره شد، آقاي طاهري حجت بالغه در زمانه و شهر خود بود كه علي الظاهر آقاي محمد رضا بهشتي از طرف پدر آمدند اصفهان خدمت آقاي طاهري و از ايشان درخواست كردند كه دفتر اصفهان را به مركزيت خود و همراهي ياران نزديك راه اندازي كنند. في الواقع با حمايت و تاييد آقاي طاهري دفترحزب اصفهان تشكيل شد. لذا در شكل گيري دفتر حزب اصفهان، با توجه به ارتباط تنگاتنگي كه ايجاد شده بود، نيروهاي همراه آقاي طاهري نقش ايفا كردند.
از اين جهت فارغ از اينكه آقاي طاهري موقعيت خود را فراي وابستگي حزبي مي ديدند ولي ايشان خواست مرحوم آقاي بهشتي را قبول و از آن حمايت كردند. اگر چه در آستانه انتخابات رياست جمهوري، نيروهاي نزديك به آيت الله طاهري از رويكرد شوراي مركزي حزب روي برتافتند و سازوكار مركزيت حزب براي انتخاب كانديداي رياست جمهوري را رد كردند. در شوراي مركزي حزب تهران به اين جمع بندي رسيده بودند كه آقاي جلال الدين فارسي كانديداي حزب باشد.
جناب آقاي بجنوردي كه استاندار اصفهان و رابط حزب با دفتر اصفهان بودند در يك جلسه يي به ما ابلاغ كردند كه حزب اين تصميم را گرفته است. ما گفتيم برچه اساسي و كجا بحث شده؟ دفتر اصفهان اين جور تصميم گيري را قبول ندارد! كنگره حزب بايد مشخص كند، نمي شود 30 نفر در تهران بنشينند و بگويند ما اين تصميم را گرفتيم و شما بايد اجرا كنيد. اساسا فعاليت حزبي يعني وفاق جمعي، گفت وگوي جمعي براي استفاده از همه ظرفيت ها.
از اينجا بود كه ما تصميم گرفتيم ديگر در حزب نباشيم، قرار شد از تهران بيايند با ما صحبت كنند كه «چه در حزب باشيد و چه نباشيد از اين آقا حمايت كنيد». در مجموعه حزب به اين نتيجه رسيده بودند شخصي كه هم بردبار باشد و هم منطقي و معقول مرحوم شهيد باهنر است. بنابراين حزب تصميم گرفت ايشان را به اصفهان بفرستد تا با مخالفين كانديداي حزب صحبت كند. ايشان هم آمدند و با همان رويكرد منطقي و معقول هم صحبت كردند. اين گونه به خاطر دارم كه دو سوال با ايشان در ميان گذاشته شد، نخست اينكه و يژگي آقاي جلال الدين فارسي چيست؟ و ديگراينكه اشكال آقاي بني صدر چيست؟ سياسي است؟ امنيتي است؟ يا مشكل ديگري است؟
اگر آقاي بني صدر مشكلي دارند چرا ايشان همه جا هست؟ و در مسووليت هاي بالاي نظام قرار دارد؟ مرحوم باهنر هم با همان لحن خاص و اخلاق ممتازي كه داشت و مراقب بود كه نسبت سوئي به كسي داده نشود، گفتند از نظر ما آقاي بني صدر اشكال خاصي ندارند. ما در جمع بندي حزبي مان به اين نتيجه رسيديم كه از آقاي جلال الدين فارسي حمايت كنيم والاچه بسا اگر آقاي فارسي رييس جمهور شود، آقاي بني صدر را به عنوان نخست وزير به آقاي رييس جمهور پيشنهاد كنيم كه در پاسخ ايشان گفته شد اگر شما آقاي بني صدر را در حد نخست وزيري قبول داريد ما ايشان را در حد رياست جمهوري قبول داريم! چون ما نسبت به كانديداي شما معترضيم. ما كانديداي شما را قبول نداريم.
* لطفا در مورد نقش آيت الله طاهري در جنگ بگوييد.
** آيت الله طاهري شاخص ترين شخصيت مذهبي و سياسي اصفهان بودند. خيلي طبيعي بود كه وقتي جنگ هم شروع شد باز همان نقش را ايفا كنند. ايشان از لحظه آغازين تا پايان جنگ حضور خودشان و خانواده شان در جبهه و در عمليات ها به گونه يي بود كه حتي امام معترض بودند كه براي چه ايشان اينقدر جبهه مي روند؟
خود فرماندهان گاهي مساله داشتند كه رفت و آمد حاج آقا به جبهه يك علامتي است براي عراقي ها كه نشان مي دهد عملياتي نزديك است ولي ايشان مي گفتند بنده وظيفه خودم مي دانم به رزمندگان روحيه و نيرو بدهم شايد اكثريت شهداي اصفهان شبي كه عمليات رفتند و شهيد شدند، غروبش همراه آيت الله طاهري بودند. يعني اين طور پاي عمليات ها بودند. همه رزمندگان را مي بوسيدند و بدرقه مي كردند، اصلاايشان يك روحيه خاصي داشتند. روحيه ايشان در جبهه رفتن مثال زدني بود. حداقل من نمي توانم با افراد ديگر مقايسه كنم.
علاقه داشت برود در مناطق خطرناك در ميان بمباران ها، در شرايط سخت تا ميان رزمندگان باشد با آنها گفت وگو كند، نماز برايشان بخواند، دعا برايشان بكند، مبادا آنها احساس غربت و تنهايي كنند. اين رفتار ايشان از روز اول تا روز آخر جنگ بود، نمي شود گفت كه يك دوره يي بود و يك دوره يي نبود.
پشت جبهه هم اصفهان جايي بود كه واقعا لشكرهايش كه متعلق به اين منطقه بود از لحاظ لجستيكي بسيار وضع خوبي داشتند. چون بنده خودم در جهاد بودم و اين جهاد هم، جهاد سراسر كشور بود و به همه جا سركشي مي كردم. جايي كه از همه جا وضعش بهتر بود جهاد اصفهان و لشكرهاي اصفهان بود. علتش هم اين بود كه بسيار پشتيباني مي شد. پشتيباني مالي، تداركاتي، امكاناتي، مي توانم بگويم وضعيتي كه اصفهان در زمينه حمايت از لشكرهايش در جبهه هاي جنگ داشت واقعا عجيب بود!
باز رهبري اين قضيه را چه كسي برعهده داشت؟ مرحوم آيت الله طاهري. البته من بايد عرض كنم در اين زمينه نبايد آدم بي انصافي كند. بسياري از روحانيون اصفهان در اين رابطه همكاري مداوم داشتند. مساجد گوناگوني از روحانيون مختلف حتي كساني كه نقش جدي در مبارزات نداشتند: اينها مساجدشان پايگاه عظيمي بود براي اعزام نيرو و امكانات به جبهه ها.
مقابل در مساجدي كه هيچ نسبتي با دوران مبارزات قبل از انقلاب نداشت مشاهده مي كرديد يك خيابان ميان دو چهارراه دو طرف اتوبوس، وانت و كاميون مملو از نيرو و بار آماده اعزام به جبهه است. اين روندهم تاثير مي گذاشت وقتي نيروهاي اداري استان مي ديدند كه آيت الله طاهري در جبهه ها هست. استاندار هم در جبهه است: شخصيت هاي روحاني و اداري استان هم به جبهه ها مي رفتند. خود اين مجموعه باعث مي شد كه در تداركات جبهه تاثير بگذارد وقتي مسوولان خودشان در جبهه بودند اگر احساس مي كردند چيزي نياز است بلافاصله تماس مي گرفتند و تامين مي كردند.
* لطفا قدري از شرايط مالي حاكم بر بيت آيت الله توضيح بدهيد.
** ايشان در مسائل امور شخصي انسان زاهدي بودند. امور زندگي، غذا، لباس پوشيدن و... زاهدانه زندگي مي كردند. با اينكه مستغني بود. هم در زندگي شخصي توانا بودند و هم در وجهه عمومي. دوستاني كه در اطراف بودند از اين نكته يك مقدار گلايه داشتند كه حاج آقا يك مقدار قابض است و بذال نيست. اما يك جاهايي كه احساس مي كرد بايد بذل كند: مثل جبهه ها يا جاهايي كه پاي مردم و مستمندان بود از ايشان شك يا تاملي ديده نمي شد. مي توان گفت يكي از پاكدست ترين افراد در طول 25 سال مديريت بر يك حوزه قدرتمندي مثل اصفهان و يك شهر و استاني مثل اصفهان كه استان متمولي بود، ايشان بودند. خداوند ايشان را رحمت كند و با اولياءالله محشور نمايد.