تاریخ انتشار : ۰۲ شهريور ۱۳۹۳ - ۰۷:۲۴  ، 
کد خبر : ۲۶۸۹۰۵

مباني و مؤلفه هاي سبک زندگي اسلامي در انديشه رهبر معظم انقلاب / حسن خدادي

مهمترين مبنا در ميان مباني سبك زندگي اسلامي، مبحث دين شناسي و تبيين ارتباط بين دين و سبك زندگي است. تحقق نظام اسلامي و هدايت و سرپرستي آن بر اساس نگاه خاصي به دين اسلام صورت گرفته است.

اهمیت، ضرورت و مبانی سبک زندگی اسلامی در اندیشه امام خامنه ای (قسمت اول)

پايگاه بصيرت؛ گروه سياسي/ نگاه مقام معظم رهبري به مسئله سبك زندگي اسلامي مبتني بر مباني و اصولي خاص است كه بدون شناخت آن مباني، نمي توان تصويري صحيح از ديدگاه ايشان ارائه نمود و به عمق ديدگاه هاي ايشان نسبت به سبك زندگي اسلامي پي برد. اگرچه پرداختن به تمام مباني همچون غايت شناسي، معرفت شناسي، هستي شناسي، انسان شناسي و دين شناسي لازم است، اما براي پرهيز از طولاني شدن مطالب و نيز با توجه به واضح و مبرهن بودن مباحث غايت شناسي، هستي شناسي و انسان شناسي، تنها به بررسي برخي از مباحث مترتب بر دين شناسي و معرفت شناسي اشاره مي شود.

 

الف) مباني دين شناختي

مهمترين مبنا در ميان مباني سبك زندگي اسلامي، مبحث دين شناسي و تبيين ارتباط بين دين و سبك زندگي است. تحقق نظام اسلامي و هدايت و سرپرستي آن بر اساس نگاه خاصي به دين اسلام صورت گرفته است. بر اساس همين نگاه به دين، بايد تحليل موضوعات اجتماعي صورت پذيرد. بطوريکه رهبر انقلاب نيز معتقدند: «اسلام مورد نظر ما، همان اسلامي است كه امام عزيز در طول زندگي اش از آن دم زد و در ده سال درخشان آخر عمرش، با تمام وجود خود براي آن سرمايه گذاري كرد؛ اسلامي كه او به ما آموخت و در راه آن حركت كرد. همه بايد بر گرد محور اسلام و خط امام، متحد و مهربان باشند و با يكديگر همكاري كنند تا هيچ مشكلي بر سر راه ما باقي نماند».

اما پيش از ورود به مباني دين شناختي سبك زندگي از ديدگاه مقام معظم رهبري، لازم است ديدگاه هاي مختلف پيرامون نسبت دين و سبك زندگي و جايگاه ديدگاه مقام معظم رهبري در ميان اين ديدگاه ها مشخص گردد.

 

1-          انکار نسبت دين و سبک زندگي

برخي رابطه دين و حيات اجتماعي را نفي مي كنند و معتقدند كه اصولاً مقوله حيات و سرپرستي اجتماعي با مقوله دين بيگانه است و دين ارتباطي با مقوله حيات اجتماعي و تكامل معيشت نداشته و نيز نسبتي با الگوهاي رفتاري و سبك هاي زندگي در مقياس اجتماعي ندارد. اين گروه، از حيات اجتماعي تفسير خاصي داشته و از روابط انساني با خود، طبيعت پيراموني و خدا، دين را عهده دار روابط فرد با خدا دانسته، عقل معاش و رفتارهاي عقلايي را به عنوان مبادي و منشأ علوم جديد، متكفل روابط ديگر مي دانند. از نظر اين ديدگاه که دکتر سروش يکي از مبلغان آن است، حتي اگر دين در گوشه اي از معيشت و حيات اجتماعي دخالت كند، آن دخالت عرضي بوده و جزو مقولات حقيقي دين به شمار نمي رود. به بيان ديگر، اگر دين در امور اجتماعي نظري داشت، اين اظهارنظر بالعرض است و در واقع، از موضوعي سخن گفته كه از جنس خودش نيست. نگاه ديگر، اساساً ارتباط بين ديانت و سعادت را نيز منقطع دانسته و بر اين باور است كه بشر براي رسيدن به سعادت، نيازمند ديانت نيست؛ چه اينكه در نگاه اين دسته، سعادت، تنها سعادت در معيشت است كه آن هم با عقل جمعي و بشري قابل دستيابي است و به قانون و برنامه هاي وحياني و الهي كه در لسان ما همان فقه است نيازي نيست. اين نگاه، نگاه مادي گرايان و منكران اصل شريعت است. اما موضوع بحث ما انديشمندان مسلماني هستند كه اصل دين و شريعت را قبول دارند، اما ضرورت و نقش آفريني آن را براي مقوله سعادت قبول نداشته، رابطه بين سعادت و معيشت را منقطع مي دانند، در نتيجه، رابطه بين دين و حيات اجتماعي و بالتبع نسبت بين دين سبك زندگي و الگوهاي رفتاري را منتفي مي دانند. طرفداران اين نظريه معتقدند كه دين و سعادت به هم گره خورده اند و مقوله سبك و شيوه زندگي و معيشت نيز درهم آميخته اند و اين هر دو يعني «دين ـ سعادت» و «معيشت ـ سبك و شيوه زندگي» كاملاً دو حوزه مستقل دارند. سعادت به عهده دين و تكامل معيشت و ارائه سبك و شيوه زندگي بر عهده خرد آدمي است.

 

2-          نسبت حداقلي بين دين و سبک زندگي

نظريه ديگر در زمينه نسبت دين و سبك زندگي، پذيرش نسبت حداقلي بين اين دوست. طرفداران اين نظريه، بين دين و سبك زندگي و الگوهاي رفتاري، ارتباطي كلي در نظر مي گيرند؛ يعني معتقدند كه دين در كل با مقو��ه سبك زندگي و الگوهاي رفتاري ارتباط دارد. آن ها اصل اين ارتباط را مي پذيرند، اما نقش دين را در شكل دهي به زندگي نمي پذيرند و معتقدند، دين فقط جنبه نظارتي دارد نه جنبه برنامه دهي و برنامه ريزي و ارائه روش زندگي، بلكه انسان با مدد از توانايي هايي كه خدا بدو عطا كرده، از جمله عقل، تجربه، حس و خردورزي و انديشه هايش مي تواند روش حيات اجتماعي و سبك زندگي را تدوين و معيشت خود را بر اساس آن اداره بكند. فقط در اين مسير ممكن است در مواردي راهكار و ي�� راهبرد انتخابي براي معيشت با سعادت معنوي و اخروي تعارض داشته باشد كه در اين موارد دين نقش نظارتي خود را ايفا كرده و آن را تصحيح مي كند. ارائه سبك زندگي و برنامه ريزي معيشت، توليد و برنامه ريزي خردمندانه مربوط به حوزه انديشه و تجربه هاي بشري است. انسان ها با تكامل انديشه ها و تجربه ها، راهبردهاي جديد را به سوي تكامل معيشت و شيوه هاي بهتر زندگي، به دست مي آورند و حتي گزينش مي كنند.

 

3-          نسبت حداکثري دين و سبک زندگي

طيف سوم كساني هستند كه نقش دين در هدايت و تكامل زندگي اجتماعي را نقشي فراگير و مثبت مي دانند و معتقدند، رسالت دين در حوزه معيشت، سرپرستي تكامل معيشت است و اصولاً، دين را شالوده اصلي اداره جوامع بشري مي دانند. در اصطلاح، به اين نظريه، نظريه حداكثري گويند. مقام معظم رهبري در زمره معتقدان به دين حداكثري قرار داشته و به مناسبات حداكثري بين دين و سبك زندگي اعتقاد دارند. گفتني است نگاه حداكثري به دين بدان معنا نيست كه تمام جزئيات موردنياز فرد و جامعه در اين عصر بالفعل در اختيار است، بلكه به اين معناست كه اولاً، منابع دين قابليت لازم را در اين زمينه دارد، و ثانياً، كليات و اصولي در دين موجود است كه مي توان هر آنچه را موردنياز است با تلاش، كوشش و با اجتهاد و رد فروع بر اصول به دست آورد.

 

مقام معظم رهبري و نگاه حداکثري

از ديدگاه مقام معظم رهبري، از مهمترين ويژگي هاي خاص دين اسلام، خاتميت و جامعيت است. اسلام ديني است براي تمامي انسان ها و تا انتهاي تاريخ؛ يعني برخوردار از ظرفيت هدايت همه انسان ها و جوامع در سطوحي والاتر از تصور هر انسان كاملي: «امروز همه بشر محتاج قرآن اند. اما ما مسلمانان اگر به قرآن عمل نكنيم، خسارت ما بيشتر از ديگران است؛ چون ما اين نسخه و دستورالعلمل را داريم، تجربه تاريخي آن را هم داريم. بشريت در صدر اول به بركت عمل به قرآن در علم، در اخلاق، در عمل و در پيشرفت هاي گوناگون مادي و معنوي اوج پيدا كرد. قرآن هميشه زنده است. قرآن نيازهاي انسان را مورد توجه قرار مي دهد، قرآن در هر عصري مي تواند بهترين نسخه سعادت انسان ها باشد». پاسخگويي به تمام نيازهاي انسان اعم از الگوهاي رفتاري و روش هاي زندگي در ساحات مختلف زندگي، سازماندهي امور فرهنگي و معنوي و مسائل اجتماعي و معيشتي همچون تنظيم روابط سياسي و اقتصادي، در راستاي رشد و اعتلاي انسان و بستري براي بندگي تام و تمام او مي باشد. در نگاه مقام معظم رهبري، دين نه تنها احكام و روابط فردي انسان با خداي متعال، بلكه اركان بناي زندگي فردي و اجتماعي بشر و الگوهاي رفتاري موردنياز اين زندگي را در همه شئون نيز ارائه مي دهد. در ديدگاه ايشان، گستره هدايتگري دين، گستره اي حداكثري است؛ يعني دين متولي تكامل بشر در همه شئون فردي، اجتماعي، و كليه نيازهاي مادي و معنوي وي است. دين اسلامي نظامي است خواستار اجراي عدالت در همه امور اجتماعي، فرهنگي، سياسي، اقتصادي و اجراي قوانين الهي براي سوق دادن جامعه به قرب الهي، پالايش اخلاقي، اعتقادي و رفتاري همه افراد جامعه و اعتدال و اعتلاي همه ساحت هاي جامعه. به ديگر سخن، اسلام ديني كامل و بي ابهام و داراي طرح كلي و همه جانبه براي تمامي شئون حيات بشريت است. در واقع از نظر رهبر انقلاب برخاف پندار طرفداران ديدگاه هاي رقيب، اسلام نه تنها نسبت به حيات اجتماعي بي تفاوت نيست، بلكه اساساً جز در سايه دين اسلام نمي توان نظام اجتماعي بر پايه عدالت بنا نهاده، جامعه را به توسعه و تكامل رساند. اين مهم از نظر ايشان آنگاه روشن مي شود كه بدانيم دين اسلام اركان بناي نظام اجتماعي را به خوبي تبيين كرده است.

اما چگونگي بسامان شدن اين نگاه حداكثري و رسيدن به مرحله عمل را مي توان در مباحث روش شناختي و معرفت شناختي پي جست.

 

1-          دين و مهندسي دنيا و آخرت

مبناي نگرش حداكثري، مزرعه آخرت بودن دنيا و بسترسازي زندگي دنيوي براي سعادت اخروي در نظام معرفتي ديني است. به ديگر سخن، گستره زندگي انسان ابدي است و دنيا و آخرت، دو مقطع پيوسته زندگي انسان مي باشند. بنابراين، نگرش تفكيك دنيا و سعادت اخروي از سعادت دنيوي، نگرشي غيرصحيح است و اينگونه نيست كه پرداختن به مسائل و مشكلات زندگي دنيوي، انسان را از آخرت بازدارد و يا بلعكس؛ بلكه اسلام تمام نيازهاي معنوي و مادي را در يك مجموعه هماهنگ مي بيند و براي تمامي آن ها برنامه و هدف دارد. معظم له نيز بر مبناي هستي شناسي شيعي خود به اين مهم واقف بوده و در تمامي نگرش هاي خود اشراب نموده اند.

 

2-          توحيد و مهندسي نظام سعادت

همانطور که رهبر انقلاب باور دارند: «بعثت نبي اكرم در درجه اول، دعوت به توحيد بود. توحيد صرفاً يك نظريه فلسفي و فكري نيست، بلكه يك روش زندگي براي انسان هاست؛ خدا را در زندگي خود حاكم كردن و دست قدرت هاي گوناگون را از زندگي بشر كوتاه نمودن. "لااله الا اللّه" كه پيام اصلي پيغمبر ما و همه پيغمبران است، به معناي اين است كه در زندگي و در مسير انسان و در انتخاب روش هاي زندگي، قدرت هاي طاغوتي و شيطان ها نبايد دخالت كنند و زندگي انسان ها را دستخوش هوس ها و تمايات خود قرار دهند. اگر توحيد با همان معناي واقعي كه اسلام آن را تفسير كرد و همه پيغمبران، حامل آن پيام بودند، در زندگي جامعه مسلمان و بشري تحقق پيدا كند، بشر به سعادت حقيقي و رستگاري دنيوي و اخروي خواهد رسيد و دنياي بشر هم آباد خواهد شد؛ دنيايي در خدمت تكامل و تعالي حقيقي انسان. دنيا در ديد اسلام، مقدمه و گذرگاه آخرت است. اسلام دنيا را نفي نمي كند؛ تمتعات دنيوي را منفور نمي شمارد؛ انسان را با همه استعدادها و غرايز در صحنه زندگي، فعال مي طلبد؛ اما همه اينها بايد در خدمت تعالي و رفعت روح و بهجت معنوي انساني قرار گيرد تا زندگي در همين دنيا هم شيرين شود. در چنين دنيايي، ظلم و جهل و درنده خويي نيست و اين كار دشواري است و به مجاهدت احتياج دارد و پيغمبر اين جهاد را از روز اول آغاز كرد».

 

3-          نگرش نظام وار اسلام و مهندسي نظام سعادت

از ديگر خصوصيات دين اسلام، نگرش نظام وار در طراحي برنامه سعادت آدمي مي باشد. همانگونه كه در كليات اشارتي شد، دين اسلام تفسير ديگري از توسعه و تكامل جامعه به دست مي دهد. در جامعه اسلامي همه شئون فردي و اجتماعي بر مبناي توحيد سازماندهي مي شود و كثرت هاي آن جامعه حول محور توحيد به وحدت ميرسند: «اين مبناي توحيد و اعتقاد به وحدانيت حضرت حق، در تمام شئون فردي و اجتماعي جامعه اسامي تأثير مي گذارد و جامعه را به صورت يك جامعه هماهنگ و مرتبط با يكديگر و متصل برخوردار از وحدت (وحدت جهت، حركت و هدف) مي سازد». بر اين اساس است كه نظامي جامع بر مبناي آموزه هاي ديني طراحي مي شود و تمامي ابعاد زندگي فردي و اجتماعي در تمامي شرايط سرپرستي مي گردد. از اين رو اسلام در مقابل نظام هاي مادي كه مدعي مديريت همه جانبه زندگي بشريت هستند، خود طرحي جامع و كامل دارد. اين نظام جامع بايد از دين استنباط گردد و لازمه آن شكل گيري فقه حكومتي است كه امروز استنباط آن وظيفه اصلي حوزه هاي علميه است. نقش دانشگاهها نيز در اين ميان نقش برجسته و درخوري است.

 

ب‌)         مباني معرفت شناختي

الف) ابزار معرفت شناسي: تا آنجايي كه تاريخ توانسته گستره معرفت بشري را نشان دهد آدميان از ديرباز معارف خود را از سه منبع كسب مي كردهاند. حس و تجربه و به عنوان اولين معرفت كه سرچشمه معارف ديگر نيز تلقي مي شود، مورد عنايت خاص بشر بوده است. پس از آن، بشر از عقل خدادادي خويش بعنوان ابزار كسب معرفت بهره مي برد. حس و تجربه در اين ميدان صغريات عقلي را فراهم مي آورد. پس از اين دو، شهود و وحي دو منبع زلال معارف بوده اند. در طول تاريخ وقايع فراواني اين گستره را ضيق نموده و وقايع ديگري بر دامنه آن م افزوده است. شايد ضيق ترين زماني كه بشر از حيث معرفتشناسي بدان گرفتار آمده، دوران مدرن و نيز پست مدرن بوده است. از منظر ديني، اين چهار منبع در كنار هم و توأمان مي توانند معارف حقيقي را براي بشر فراهم آورند. جايگاه هر كدام از اينها در انديشه ديني مشخص و معين است. در فقه اسلامي نيز كه علم هنجاري و تجويزي است، هر سه منبع بخوبي و در كنار هم به ارائه هنجارها و صدور بايد و نبايدها مي پردازد. اين نگاه با توجه به مباني هستي شناسي و نيز دين شناختي گستره حضور و بروز دين را نمايان مي سازند. فقه حكومتي كاملترين نسخه زمان عدم حضور معصوم است كه مي تواند تماماً به صدور هنجارهاي حياتي زندگي سعادتمندانه بشر بپردازد.

 

1-          فقه حکومتي

فقه حكومتي نگرشي كل نگر و ناظر بر تمام ابواب فقه است. در اين نگاه، استنباط هاي فقهي بايد براساس فقه اداره نظام اجتماعي انجام شود و تمامي ابواب فقه ناظر به امور اجتماع و اداره كشور باشد. از اين رو، گستره اي كه در فقه حكومتي مورد بحث قرار مي گيرد، تمامي ابواب و مسائل فقه خواهد بود؛ زيرا اجتماع و نظام اسلامي، شئون و زواياي مختلفي دارد؛ مباحثي در حوزه اقتصاد، فرهنگ، حقوق، سياست، امور بين الملل و مسائلي از قبيل مسائل نظامي، انتظامي، خانواده، احوالات شخصيه و تمامي مسائل مربوط به زندگي بشري در مقوله مادي و معنوي، و دنيوي و اخروي كه فقيه مي بايست همه آن مسائل را بنا بر رفع نيازهاي اجتماع و نظام اسلامي مورد بررسي قرار دهد.

اما در مورد گستره فقه حکومتي نيز بايد گفت طرح و نظام جامعي كه اسلام براي بشريت به ارمغان آورد، با استفاده از ساز و كار فقه حكومتي قابل استنباط و ارائه است. رهبر انق��اب در اين باره مي فرمايند: «روي آوردن به فقه حكومتي، و استخراج احكام الهي در همه شئون يك حكومت و نظر به همه احكام فقهي با نگرش حكومتي، يعني ملاحظه تأثير هر حكمي از احكام در تشكيل جامعه نمونه و حيات طيبه اسلامي، امروز يكي از واجبات اساسي در حوزه فقه اسامي است». اين مهم نيز بر عهده حوزه و روحانيت قرار دارد. چنانکه معظم له تأکيد دارند: «مسئوليت دفاع از حيثيت جهاني اسلام و تنظيم سيستم و نظامي كه لزوماً جوانب آن بر اساس اساام ش��ل بگيرد . . . اداره نظام و مردم و ساختن و پرداختن و جمع و جور كردن مجموعه زندگي انسان ها بر اساس اسلام، كار بسيار پيچيده، ظريف و دشواري است كه در اين زمان بر دوش ما و علما در جامعه اسامي است». بر اين اساس، فقه اسلامي بايد اصول كلي حاكم بر جوانب مختلف زندگي انسان در زمينه هاي فردي و اجتماعي را ارائه كند و تنها به بيان احكام فردي اكتفا نكند. به عبارت ديگر، بايد نسبت تأثير ابعاد مختلف جامعه بر يكديگر در شرايط مختلف جامعه را ملاحظه كرده، احكام آن ها را بيان كند. به تعبير حوزوي، فقه حكومتي بايد بتواند متناسب با شرايط مختلف ملي، منطقه اي و جهاني نظام موضوعات را شناسايي كرده و بالتبع، نظام احكام آن ها را ارائه دهد.  در اين باره مقام معظم رهبري معتقدند: حوزه هاي علميه بايد فقه حكومتي را كه مشتمل بر همه جوانب و همه شرايط باشد ارائه دهند.

 

2-          نسبت فقه حکومتي و سبک زندگي

با توجه به تعريفي كه از سبك زندگي و نيز فقه حكومتي ارائه شد، نسبت اين دو نيز روشن مي گردد؛ به اين بيان كه سبك زندگي، مجموعه اي از الگوهاي رفتاري در حوزه هاي مختلف زندگي بشري است. از سوي ديگر، فقه مجموعه احكام عملي اسلام است كه وظيفه «ارائه طريق» در تمامي حوزه هاي زندگي بشري، اعم از حوزه هاي فردي، اجتماعي، سياسي، فرهنگي، اقتصادي، حقوقي، تربيتي، عبادي و . . . را بر عهده دارد و با قدمت تاريخي خويش، گستره اي بس سترگ را شامل مي شود. به بيان ديگر، فقه در ميان معارف و تعاليم ديني داراي جايگاه ويژه اي است؛ چرا كه ترسيم كننده شيوه هاي زندگي در صحنه هاي گوناگون آن است، تبيين كننده مناسك و عبادت ها، معاملات، حلال و حرام، نظام ازدواج، ميراث، چگونگي قضاوت و رفع خصومت ها و درگيري ها و غير اينهاست و بطور خلاصه فقه راه و روش يگانه و برنامه دقيق براي زندگي فردي و اجتماعي مسلمان است. بنابراين، وظيفه مهم فقه آن است كه تمامي احكام و مقررات موردنياز جامعه انساني در تمامي جنبه ها را در هر عصر و زماني، متناسب با مقتضيات زماني و مكاني و نيازهاي واقعي انسان، ارائه داده و به صحنه زندگي وارد نمايد. بديهي است فعاليت فقه در گستره اي اين چنيني، و ارائه احكام و الگوهاي رفتاري در حوزه هاي مختلف فرهنگي، سياسي، اقتصادي، حقوقي و . . . با رويكرد سنتي و فردي امكانپذير نيست و ما نيازمند رويكرد اجتماعي و حكومتي هستيم.

مقصود از نگاه سنتي و فردي، نگاهي است كه فقه را دانش تنظيم ارتباط انسان با خدا مي داند و حلال و حرام را به حوزه اعمال فردي انسان محدود مي كند. در اين نگاه، فرد دو روي دارد: رويي به خدا كه علم احكام سامان بخش آن است، و رويي به مردم و جامعه كه كار عقلاي جامعه است. بر اساس اين رويكرد، اهل نظر در هر جامعه اي با بهره گيري از فرآورده هاي دانش هاي اجتماعي، نظامات را شكل مي بخشند و جامعه را نظام مي دهند. با اين نگاه، مديريت جامعه و موضوع هاي بسيار مرتبط با زندگي بشر، از قلمرو دانش فقه بيرون است. اما در رويكرد حكومتي، افراد به جز هويت فرديشان، تشكيل دهنده يك هويت جمعي به نام «جامعه» نيز مي باشند. به بيان ديگر، در اين نگاه، فرد در درون امت، معني پيدا كرده و در جمع و جامعه بالنده مي شود. اين هويت جمعي نيز موضوع احكامي است و فقيه بايد دو نوع موضوع را بشناسد و احكام هر يك را روشن سازد؛ آنهم نه جدا از يكديگر، بلكه اين دو هويت جدايي ناپذيرند و تفكيك اين دو، زمينه كشيده شدن به نگاه اول را فراهم مي سازد. با پذيرش وجود و يا قابليت وجود اين رويكرد، زمينه براي طرح مسئله اي به نام «فقه حكومتي» در برابر «فقه فردي» معنا پيدا مي كند. در اين راستا رهبر انقلاب مي فرمايند: «اگر كسي درباره احكام فقهي در دوره حاكميت اسلام كار مي كند، آن احكام را دو گونه مي تواند مورد مطالعه و ماحظه قرار دهد: يك طور، احكام فقهي مربوط به اداره يك فرد، منهاي اينكه اين فرد در كجاي عالم زندگي مي كند؛ يك وقت هم، انسان همين حكم فقهي را به عنوان بخشي كوچك يا بزرگ از چگونگي اداره يك جامعه بررسي مي كند . . . يك وقت به عنوان جزئي از مجموعه اداره كننده فرد و جامعه در حاكميت اسلام مطرح مي شود؛ يك وقت هم نه؛ مجرد از اسلام و فقط به عنوان حكم كه براي يك فرد مطرح است . . . اينها با هم متفاوت است؛ حتي در استنباط حكم فقهي هم تفاوت هايي به وجود مي آيد؛ حتي در مسئله طهارت و نجاست، حتي در مسائل شخصي». بر اين اساس، زماني مي توانيم از نقش فقه در حوزه سبك زندگي و ارائه الگوهاي رفتاري سخن به ميان آوريم كه رويكرد حكومتي به فقه را نصب العين خود قرار داده باشيم. با اين بيان، نقش و جايگاه فقه حكومتي در ارائه سبك زندگي و نسبت اين دو با يكديگر روشن مي گردد.

جمع بندي

مسأله سبك زندگي يكي از دغدغه هاي ديرينه مقام معظم رهبري بوده است، به گونه اي كه ايشان از همان آغاز تصدي مقام رهبري نظام اسلامي و حتي پيشتر از آن، در مواقع و مواضع مختلفي، به اين مهم پرداخته اند.

فقدان سبك زندگي اسلامي در مقياس ملي و بين المللي، اضمحلال تمدن و سبك زندگي غربي، پيشرفت ايراني ـ اسلامي، وصول به معنويت حقيقي و ايجاد تمدن اسلامي از جمله ضرورت هاي پرداختن به اين موضوع در وضعيت ملي مي باشد. جامعيت و نگاه حداكثري به دين نيز به مثابه ركن اساسي در حوزه مباني دين شناختي سبك زندگي اسلامي مي باشد. به لحاظ معرفت شناختي و ابزار توليد سبک زندگي نيز، فقه حكومتي به عنوان فقه تمدن ساز، در رأس قرار دارد. در نتيجه حوزه هاي علميه و دانشگاه ها با توليد و ارائه فقه حكومتي و علوم انساني اسلامي، مي توانند در پروسه توليد سبك زندگي نقش مهمي را عهده دار شوند.

اهمیت، ضرورت و مبانی سبک زندگی اسلامی در اندیشه امام خامنه ای (قسمت اول)

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات