پایگاه بصیرت،گروه حماسه و جهاد:31 شهریور ماه سال 1359، صدای غرش پرواز جنگندههایی که پرچم رژیم بعثی عراق بر رویشان حک شده بود در آسمان شهرهای ایران خبر از تحمیل جنگی تمامعیار بر ملت ایران داد. ملتی که تنها حدود بیست ماه از انقلاب شکوهمندش بر اساس آموزههای اسلام در برابر رژیم دستنشانده پهلوی میگذشت، با یورش حاکم اجیر شده دیگری در منطقه مواجه شده بود. درست همان زمان که فرودگاههای مهم کشور بمباران میشدند، نیروی زمینی عراق نیز از مرزهای مشترک دو کشور وارد خاک ایران شدند و «صدام» در برابر دوربینهای تلویزیونی پیماننامه 1975 الجزایر را پاره کرد. دیکتاتور عراق اروندرود را «شط عرب» خواند و جزایر ایرانی را به نام اعراب سند زد. درحالی که ارتش تا بن دندان مسلح عراق در خاک ایران پیش میآمد. صدام سینه سپر کرد و از فتح یک هفتهای تهران سخن راند! اما دیری نگذشت که ارتش بعثی پشت دروازه اهواز و پشت دیوارهای خرمشهر متوقف شد، چراکه همان پیر و مرشدی که رهبر انقلاب اسلامی ملت ایران بود، این بار فرمان دفاع را صادر کرد. حضرت امام خمینی(ره) در همان روز ابتدای جنگ فرمودند: «... نباید خیال بکنند که جنگی شده و حالا فرض کنند که دست و پای خودمان را گم کردیم. نه این حرفها نیست، یک دزدی آمده یک سنگی انداخته و فرار کرده است. مسئله، مسئله اسلام است؛ یعنی بر زن و مرد این کشور واجب است که دفاع کنند و هر کس به هر اندازه میتواند باید دفاع کند.» همین جملات معمار کبیر انقلاب اسلامی کفایت میکرد تا جوانان انقلابی ایران با شور و شوقی وصفناشدنی برای دفاع از اسلام و کیان مملکت دست به اسلحه ببرند و مقابل ماشین جنگی «صدام» که نماینده تمام جبهه استکبار بود، قد علم کنند. جوانانی که 19 ماه پیش از آن نیز ژاندارم آمریکا در منطقه را به رهبری امام خمینی فراری داده بودند و سیاست ایالات متحده آمریکا در خاورمیانه که بر اساس دکترین ستونهایدوگانه نیکسون ترسیم شده بود، فرو ریختند. آنان این بار نیز با پیروی از آیه «وَاَعِدّوا لَهم مااستطعتم من قوه و من رباط الخیل، ترهبون به عدوالله و عدوکُم» با فرمان رهبر خود به دفاع از اسلام و ایران شتافتند، روزهایی که سالها از آن گذشته است و آن مراد فرزانه نیز از میان ملتش سفر کرده است، اما مردم ایران پشت سر خلف صالح حضرت روحالله در مسیری که او ترسیم کرده است با قدرت راه خود را ادامه میدهند. ما نیز در این نوشتار قصد داریم به بهانه هفته دفاع مقدس نگاهی هرچند کوتاه به آن روزها و دفاع مقدس و مردانه مردم سرزمینمان بیندازیم و از امروز نیز که مبارزه همچنان امتداد دارد، سخن به میان آوریم.
چرایی آغاز جنگ
اگرچه صدام در ابتدای جنگ با ملغی کردن یک طرفه صلحنامه 1975 الجزایر و طرح اختلافات مرزی دلیل آغاز جنگ علیه ایران را اختلافاتی از این دست خواند، اما حقیقت ماجرا موضوع دیگری است، قدرتهای شرق و غرب که به ناگاه با انقلابی متکی به مردم، بر پایه اسلام و با شعار عدم وابستگی به غرب و شرق روبهرو شده بودند، احساس خطر کردند. این قدرتها ظهور چنین گفتمانی را سرآغاز فروپاشی سیطره خود در جهان میدانستند، چراکه به نیکی دریافته بودند دیری نخواهد گذشت که این نهضت الگوی کشورهای دیگر خواهد شد و ملتهای مختلف کمکم به این موضوع پی خواهند برد که هیمنه این ابرقدرتهای خودخوانده، هیمنهای پوشالی است که میتوان از آن رهایی جست. میتوان مستقل زیست و میتوان در برابر به غارت رفتن کشور خود ایستاد و پیروز شد. جبهه استکبار پیش از همه فهمیده بود که اگر این نهضت بماند موجب خواهد شد تا اعتماد به نفس ملتهای تحت سیطرهاش بازگردد و آن زمان است که ستاره بخت آنها برای همیشه افول خواهد کرد. بر همین اساس از همان روز اول پیروزی انقلاب اسلامی در ایران دستهای پیدا و پنهان استکبار برای از پای در آوردن نهضت مردم ایران فعال شدند و با چنگ زدن به هر ریسمانی تلاش کردند تا رگ حیات این حرکت را در همان بدو تولد قطع کنند و آنگاه به کمک بوقهای تبلیغاتی خود ملت ایران را نشان دهند و بگویند نتیجه استقلالخواهی و دور شدن از ما جز شکست و نابودی نخواهد بود. همین دلیل کافی بود که پس از پیروزی انقلاب اسلامی شاهد تلاش آنها در دامن زدن به اختلافات داخلی کشورمان باشیم، شاهد باشیم که مزدوران جداییطلب را مسلح میکنند و پر و بال میدهند. شاهد باشیم که امنیت را میربایند و به ترور مسئولان نظام تازه تأسیس اسلامی و پیشتازان انقلاب همت میگمارند. حتی سعی کردند مهرههای مورد نظر خود را به درون نظام اسلامی بفرستند. تمام تلاشهایی که با رهبری امام خمینی و حمایت همهجانبه و صبر ملت بزرگ ایران ناکام ماند تا استکبار و در پیشانی آن آمریکا با مهره «صدام» گزینه جنگ را در دستور کار خود قرار دهند. جنگی که آمریکا نه تنها با تسلیح ارتش عراق در آن مشارکت داشت، بلکه نقشهها و اطلاعات مختلف نظامی ایران را که توسط دستگاه جاسوسیاش و در سایه حضور طولانی ژنرالهای این کشور در ایران به آنها دسترسی داشت برای حمله به ایران در اختیار کودتاچی بعثی قرار داد. کودتاچی که در پاداش حمله به ایران از فهرست حامیان تروریسم هم خارج شد. البته این تنها جبهه استکبار نبود که حامی صدام در حمله به کشورمان بود، بلکه اعراب منطقه نیز این جنگ را نبرد قادسیه خواندند و شورای همکاری خلیجفارس را عملاً به بنگاه تأمین دلارهای جنگافروزیهای صدام تبدیل کردند. کشورهایی مانند فرانسه، آلمان، شوروی سابق و... سلاحهای عراق را تأمین میکردند، در حالی که همین کشورها ایران را تحریم تسلیحاتی کرده و حق فروش سلاح به ایران را به هیچ کشوری نمیدادند، ولی آنچه در نهایت پیروز شد نه سلاح این دولتها بود، نه ددمنشی صدام، بلکه پیروزی همانطور که خداوند نوید داده است «فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغالِبُونَ» با جوانان مومن ما بود، اما شگفتی بزرگ آنجاست که این پیروزی در شرایطی نابرابر که اشاره گردید، حاصل شد. افزون بر اینکه کشور ما در شرایط ویژه پس از انقلاب نیز قرار داشت و با توفان حوادثی که هر کدام میتوانست یک نظام سیاسی را ساقط کند، روبهرو بود.
شرایط ایران در جنگ
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی و رأی قاطع مردم به جمهوری اسلامی، نظام جدید ایران تشکیل شد، اما همچون تمام انقلابها کشور شرایط خاص پس از انقلاب را تجربه میکرد و به طور طبیعی برای حاکم شدن ثبات در کشور چند سالی فرصت لازم بود، به خصوص انقلاب ایران که به دنبال در انداختن طرح نویی بود؛ طرحی که بسیاری در خارج و حتی در داخل کشور دشمن ظهور و موفقیت آن بودند. به همین دلیل شرایط سیاسی پیچیدهای در آن برهه زمانی بر کشور حاکم بود. لیبرالها که ابتدای انقلاب امام خمینی آنها را به منظور مشخص شدن هویت و میزان تواناییشان برای مردم به عنوان گردانندگان دولت موقت انتخاب کردند، پس از تسخیر لانه جاسوسی در تهران و هویدا شدن روابط اعضای دولت موقت با آمریکاییها از صحنه سیاسی کنار رفتند، اما این نگرش متضاد با روح انقلاب مردم ایران همچنان با گزینه بنیصدر حضور خود را در قدرت ادامه داد و به دنبال مسیری بود که با خواست مردم و اهداف انقلاب مغایرت داشت. موضوعی که موجب تنش در صحنه سیاسی شده بود. از سوی دیگر نیز به تحریک طرفهای خارجی اغتشاشات و آشوبهای مختلفی در گوشه و کنار کشور به ویژه در کردستان به راه افتاد که وقت و تلاش نیروهای مومن و انقلابی کشور را معطوف به خود کرده بود. همچنین در صحنه میدانی نیز تلاش برای ناامن کردن شهرهای کشور و ترور شخصیتهای شاخص انقلاب ادامه داشت، در همین میان جریان تسخیر لانه جاسوسی و گروگانهای آمریکایی نیز به مشکلات سیاسی کشور دامن زده بود. کشوری درگیر این مشکلات سیاسی بود که در عرصه اقتصادی نیز با تحریمهای گسترده اروپا، آمریکا مواجه شده بود. صنعت نفتش نیز به عنوان اصلیترین منبع درآمد به دلیل ساختار وابسته که در دوران پهلوی پایهگذاری شده بود با مشکلات زیادی روبهرو بود. در مراودات تجاری هم، کشورهای خارجی از انجام تعهدات خود نسبت به رژیم پیشین سر باز میزدند. همه اینها را در کنار بلوکه شدن داراییهای ایران در بانکهای خارج بگذارید تا کمی از اوضاع آشفته اقتصادی آن دوره مشخص شود، اما همه این شرایط نتوانسته بود دشمن را موفق کند تا ملت ایران از ادامه راهی که انتخاب کرده است، بازدارد. این عدم موفقیت دشمن سرانجام وی را به این جمعبندی رساند که به گزینه نظامی بیندیشد. ما نیز اگر بخواهیم بر اساس شرایط مادی و سیاسی ایران در آن زمان تحلیل کنیم به همان نتیجه خواهیم رسید که حکومت نوپای ایران توان مقابله با تهدید تازه را نخواهد داشت و جنگ نظامی بدون شک پایان جمهوری اسلامی ایران خواهد بود، چراکه کشورمان در آن بازه زمانی نه تنها با دشواریهای سیاسی و اقتصادی مواجه بود، بلکه عملاً نیروی نظامی سروسامان یافتهای هم نداشت. ارتش که تا پیش از پیروزی انقلاب بازوی قدرت رژیم شاه بود برای همسو شدن با انقلاب مردم نیاز به تحولی اساسی داشت. تحولی که نه تنها رخ نداده بود، بلکه سنگاندازیهای عدیده نیز در راه تقویت و سامان یافتن آن صورت گرفته بود که کاهش نیروهای ارتش توسط دولت بازرگان، لغو قراردادهای نظامی، کاهش مدت خدمت سربازی، طرح شعار انحلال ارتش از سوی گروهکهای مخالف، کودتای نوژه(نقاب) و فرار تعدادی از عناصر ارتشی کودتا در تیرماه 1359 به خارج از کشور بهویژه عراق، بخشی از مشکلات ارتشی بود که تا پیش از پیروزی انقلاب توسط مستشاران آمریکایی اداره میشد. گفتنی است از طرف دیگر نیز اگرچه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در کنار ارتش تأسیس شده بود، اما درگیریهای مرزی در استانهای کردستان، خوزستان، سیستانوبلوچستان، در کنار شورشهای شمال غرب و ترکمنصحرا موجب شده بود تا سپاه به شدت با بحرانهای داخلی درگیر باشد و فرصت لازم را برای گسترش سازمان نظامی خود نیابد.
اما آنچه غرب آن روز در محاسبات خود نگنجاند و همچنان نیز از آن غافل است، ایمان و اراده مسلمان ایرانی و قدرت ولایت فقیه بود؛ قدرتی که توانست با دستان خالی در برابر ارتش تا بن دندان مسلح عراق بایستد و نگذارد سانتیمتری از خاک کشور به تصرف دشمن درآید. قدرتی که با وجود تمام تحریمهای نظامی و اقتصادی در پایان هشت سال دفاع مقدس، موقعیت برتر داشت و دشمنان اسلام و انقلاب را در رسیدن به تمام اهدافشان ناکام گذاشت. اما این پیروزی ملت ایران، هرگز موجب نشد تا فکر مقابله با گفتمان نوین انقلاب اسلامی از سر استکبار خارج شود و به گفته سید شهیدان اهل قلم، شهید مرتضی آوینی: «اگرچه جنگ تمام شد اما مبارزه همچنان باقی است.»
امتداد جهاد
جنگ با همه سختیها و ویرانیهایش به پایان رسید و رهبر فرزانه مردم و بسیجیان که هشت سال گوش به فرمان او در برابر دشمن سینه سپر کرده بودند نیز بار سفر بست و از میان سربازان خود رفت، اما نه پایان جنگ و نه عروج ملکوتی امام خمینی(ره) پایانی بر نبرد حق و باطل نبود. مردی دیگر از تبار نیکان و صالحان به رهبری برگزیده شده و مردم ایران نیز با یار امام سفر کرده خود بیعت کردند. دشمن بار دیگر تجدید قوا کرد و راههای دیگری را برای پایان دادن به گفتمان انقلاب اسلامی در دستور کار خود قرار داد. تحریمهای اقتصادی، مانعتراشی بر سر راه پیشرفتهای اقتصادی و علمی ایران، ایجاد فتنههای سیاسی، شبیخون فرهنگی و دهها ابزار دیگر را به خدمت گرفت تا نظام را که الگوی آزادگان جهان و ملتهای به پاخاسته است از پا بیندازد که به لطف الهی هیچ یک تاکنون کارگر نیفتاده است.
ما امروز با مشاهده مقاومت در لبنان، فلسطین، سوریه و... با مشاهده بیداری اسلامی در کشورهای مختلف، با مشاهده برپاخاستن آزادگان جهان در برابر رژیم صهیونیستی و امپریالیسم جهانی، بیش از هر زمان دیگری این مهم برایمان روشن شده است که غرب در سال 1357 درست تشخیص داده بود که با ظهور انقلاب اسلامی رقیب قدرتمندی در برابرش قد علم کرده است و به هر شکل ممکن باید از بین برود تا آنها به حیات خود ادامه دهند، اما تلاشها و توطئههایش ناکام ماند و ایران اسلامی امیدوار به مدد الهی همچنان در این مسیر به رهبری حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای(مدظلهالعالی) و حمایت مردم و تمام عدالتخواهان جهان به راه خود ادامه میدهد و تا پیروزی نهایی که به ما بشارت داده شده است؛ «وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ الأَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ» از پای نمینشیند. انشاءالله
تأمل دردمندانه
در درخشانترین فراز تاریخ معاصر
در کنار آنچه که تحریر شد شکوه و شکایتی در سینه نگارنده سنگینی میکند؛ اینکه چرا روایت دلاوری هشت ساله ملتی غیور در میان نسلهای پس از جنگ تا این حد غریب افتاده است؟ اگرچه در این سالها مستندهایی ساخته شده و کتابهایی به زیر چاپ رفته است، اما نسل جنگ ندیده ما هنوز با جنگ و فرماندهان آن تا حد زیادی بیگانهاند. اگر در میان جوانان متولد دهه هفتاد نام چند تن از سرداران جنگ را ببرید؛ آبشناسان، باکری، یاسینی، باقری، وزوایی، موحد دانش، برونسی، همت و... اسم چند نفر برایشان آشنا خواهد بود؟ چند نفر از آنها رزمندگان و فرماندهان جنگ را میشناسند؟ تصویر چند نفر از فرماندهان را به خاطر میآورند؟
فرض کنید در بین آنها چند عملیات دوران دفاع مقدس را نام ببرید. ثامنالائمه، فتحالمبین، والفجر مقدماتی، بیتالمقدس و... چند نفر از آنها اسم این عملیاتها به گوششان خورده است؟ مختصات چند عملیات را میدانند؟ اگر بگوییم بسیار کم میدانند گزافه نیست! گویا سرداران جنگ و تاریخ حماسه دفاع مقدس در میان نمایشگاههای توپ و تفنگ و چادر خاکی گم شدهاند، چراکه در تمام این سالها بیش از هر چیز به جذابیتهای ظاهری جنگ پرداختهایم و خاطراتی با طعم مزاح... آیا وقت آن نشده که کمی جدیتر به این موضوع نگاه کنیم؟ آیا وقت آن نشده است که نگاهی دوباره به چگونگی پاسداشت دفاع مقدس بیندازیم؛ پاسداشتی که به نسلهای متولد شده پس از جنگ چرایی جنگ، مرام جنگ، حرف و عمل فرماندهانش را بیاموزد؟ اگر به پشتوانه همه اعجابآفرینیهای دفاع مقدس ادعا شود در پاسداشت آن هم میتوان اعجابآفرینی کرد، حرف باطلی بیان نشده است، پس چرا چنین نشده است، فرماندهان میدان این اعجابآفرینی چه کسانی هستند، کجایند و چه میکنند؟! یادمان باشد که پیروزی در نبردهای پیش رو از معرفت سرچشمه خواهد گرفت، نه از تشابهات ظاهری.