* دولت آقای روحانی در ادامه مسیر خود با چه چالشها و فرصتهایی روبهرو خواهد شد؟
** فرصتها و چالشهای این دولت با آنچه در دولتهای سازندگی و اصلاحات وجود داشت چندان تفاوتی ندارد. با این حال دولت روحانی مزیتها و تهدیدات جدید نیز پیش رو دارد. روحانی زمین سوختهای را به ارث برده است. ساختمان متروکهای به او دادهاند که مستاجر قبلی آن را شخم زده است. احمدینژاد طی هشت سال ریاست خود بر قوه مجریه با شیوه خاص خلقالساعه خود، اقتصاد، صنعت و کشاورزی را به هم ریخت. البته یکی از مزیتهای ناشی از عملکرد دولت احمدینژاد این واقعیت است که برای نخستینبار پس از انقلاب اکثریت مردم، از بالا و پایین، فقیر و غنی، روستایی و شهری، از متدین تا ملیگرا، دریافتند که از آتش رادیکالیسم و افراط آبی برای مملکت گرم نمیشود.
عملکرد دولت قبل باعث شد عینک و «نگاه» کلی جامعه نسبت به تصمیمات خلقالساعه دگرگون و منفی شود. خلاصه اینکه حنای عوام فریبی رنگ باخت و تودهها از وسوسه «افسانه چریک نجاتبخش» دلسرد شدند. این خود یک «فرصت طلایی» است برای دولت روحانی و برای کسانی که به اصلاحطلبی و میانه روی معتقدند. بهویژه برای اصلاحطلبان و اصولگرایان معتدلی که از طریق صندوق رای مسیر پیشروی تندروها و کاندیدای مشخص آنها را مسدود کردند. درعین حال اصلیترین چالش دولت روحانی هم هست چرا؟ زیرا نگاه نخبهگرای میانهروها، پایگاه اجتماعی و تودهای دولت را میتواند در معرض فروپاشی قرار دهد. تجربه شده که در انقلابهای بزرگ، دولتهای پس از انقلاب دچار وضعیت «پاندولی» و نوسان میشوند؛ به این معنی که گاهی کرسی قدرت دست نیروهای تندرو و گاهی دست نیروهای محافظهکار میافتد.
این عدم قطعیت و بیثباتی به همراه خود فرصتها و چالشهایی نو نیز پدید میآورد. البته انقلابها پس از مدت زمان معینی به ثبات و تعادل میرسند. به همین دلیل بسیاری از تحلیلگران پیشبینی میکردند پس از دولت سازندگی و اصلاحات، دولتی بر سر کار خواهد آمد که به مراتب «اصلاحطلبتر» از دولتهای گذشته خواهد بود و سیاستهای کلان دولت سازندگی و اصلاحات را با شتاب بیشتر تداوم خواهد بخشید. اما دیدید چگونه طبقات و اقشار پایین دستی که عمدتا مطالبات و خواستههایشان در آن دولتها دیده نشده بود در انتخابات سال84 رفتند سراغ شعارهای جذاب. درحقیقت دولت احمدینژاد انحراف معیار طبیعی دولتهای برنامه محور قبل از خود بود. یک دولت استثنایی که البته هنوز هم که هنوز است خطر بازگشت و تکرارش کشور را تهدید میکند.
دولتهای سازندگی و اصلاحات طی 16 سال مدیریت متاسفانه نتوانستند دستاوردهای دموکراتیک و اصلاحطلبانه خود را تثبیت و نهادینه کرده و مشارکت سیاسی تودهها را در قالبهای مدنی، سندیکایی و حزبی سازمان دهند و به یک سنت تبدیل نمایند. خیلی زود دیر شد و اشخاصی که برنامهمحور نبودند، دست بالا را پیدا کردند. یکی دیگر از فرصتهای پیش روی روحانی اعتماد مجدد مردم به اثرگذاری صندوق رای و کاهش شکاف دولت - ملت است.
از آن سو چالش دیگری هم مقابل دولت شکل گرفته و آن این است که دولت به پرسشگری مردم، احزاب، نهادهای مدنی و مطبوعات توجهی نکند و بخواهد وقت خود را صرف چانهزنیهای پشت پرده نماید. اکثر مردم حالا فهمیدهاند که تصمیمات خلقالساعه و غیرکارشناسانه دولت قبل چگونه منجر به تحریم، فساد مالی و نابسامانی اقتصادی شده است. توزیع همگن آرای روحانی در میان همه گروههای اجتماعی و در مناطق مختلف کشور از مناطق مرکزی و شهرهای بزرگ تا روستاهای دورافتاده و محروم نشان میدهد ریاست او با مخالفت یا مقاومت بخش خاص یا طبقاتی خاص از جامعه روبهرو نیست یا به تعبیری در جامعه رای منفی ندارد.
حتی با اینکه او یک روحانی شیعه است ترکیب آرای او حکایت از این دارد که همه اقوام و طوایف ایرانی و خرده فرهنگها از لر، ترک، فارس گرفته تا کرد، بلوچ، ترکمن و عرب به او توجه داشتهاند. مشابه همین فرصت برای او در جامعه جهانی ایجاد شده یعنی بسیاری از جوامع که از افراط خسته شدهاند تحت هر عنوان و به هر نحو میخواهند جنبههای اعتدالی و تعاملگرایانه ایران را برجسته کنند و این مطالبه داخلی و خارجی سرمایه سیاسی و روانی ارزشمندی برای دولت است.
* چرا دولت آقای روحانی در تحقق شعارهای انتخاباتی خود در زمینه تقویت جامعه مدنی وفضای باز سیاسی به دستاوردهای مهمی نرسیده است؟آیا کارشکنیهای مخالفان سبب کندی حرکت دولت در این زمینه شده است؟
** آقای روحانی از این لحاظ فاقد استراتژی است. یعنی برنامه مشخصی جهت حفظ و تقویت پایگاه اجتماعی خود ندارد. ولی در عوض رقبای شکستخورده انتخاباتیاش از استراتژی و منابع مالی گسترده برخوردارند و هم مصمماند که دولت فعلی را زمین گیر کنند. تمرکز روحانی بر روابط خارجی به ویژه توافق با گروه 1+5 نه تنها لازم که با توجه به تاثیر تحریمها فوریت مضاعف دارد. درست مانند بیماری که تب تند بالای چهل درجه دارد طبیب باید نخست به هر نحو جلوی تشنج بیمار را بگیرد و بعد برود سراغ درمان کامل او. جامعه را نمیشود همینطوری به امان خدا رها کرد. اینجا ایران است با تمدن و فرهنگی چند هزار ساله و سنت مشروطه خواهی که قدمتش به بیش از یک قرن میرسد.
از آن زمان که پرستیژ بینالمللی ایران آسیب دید و تحریمهای فلجکننده علیه ما اعمال شد بحران کارآمدی دولت را در بر گرفت. اکثریت ایرانیان تصمیم گرفتند کشور را از انزوا خارج کنند و به ایران هراسی پایان دهند پس با هوشمندی خود را به صندوق رای رساندند و طرحهای تندروها جهت برکشاندن یک احمدینژادی دیگر را نقش بر آب کردند. دولت روحانی مکلف است این زحمات و دستاوردها را بازگشتناپذیر سازد. از اینرو اولویت روحانی نخست بیرون کشیدن پرونده هستهای ایران از شورای امنیت سازمان ملل است که بخشی از آن بهدلیل ندانم کاریهای قبلی گره خورده است. تا قبل از احمدینژاد موضوع پرونده هستهای ایران در آژانس انرژی اتمی مطرح بود.
اما وقتی پرونده هستهای ایران به شورای امنیت سازمان ملل ارجاع داده شد یک اجماع جهانی علیه «ایران هسته ای» شکل گرفت و ایران هراسی به اوج خود رسید. تا زمانی که پرونده در اختیار آژانس قرار داشت مساله در حد یک مناقشه فنی و حقوقی دنبال میشد اما زمانی که موضوع به شورای امنیت سازمان ملل ارجاع شد پای امنیت و صلح جهانی و تضمین و تعهد پیش کشیده شد حالا دیگر خارج کردن پرونده از دستور شورای امنیت نیازمند هر پنج رأی کشورهای دارای حق وتو است. در دوره اصلاحات تمام تلاش ما این بود که اجماعی علیه ایران صورت نگیرد و قضیه به شورای امنیت ارجاع نشود. بنابراین حل مناقشه هستهای یکی از دغدغههای اصلی آقای روحانی است. راهکار نرمش قهرمانانه رهبری شرایطی برای دولت فراهم کرد که با یک تیر دو نشان بزند.
اول با دیپلماسی عمومی تصویر مغشوش جامعه جهانی را نسبت به ایران اصلاح کند و دوم اینکه دیپلماسی خود را بر محور منافع ملی تنظیم نماید. با تمام این اوصاف این دغدغه یک مخالف عمده داشت آن هم تندروهایی بودند که گاهی برخی ازآنها نانشان در به هم ریختن کافه و راه انداختن دعواست. دومین دغدغه جذب و انباشت سرمایه جهت ایجاد ثبات در بازار کار و تولید است چون کیسه دولت خالی است و پیش نیاز این برنامه ثبات سیاسی و اقتصادی است. اولویت دیگر دولت باید بسط سرمایه اجتماعی، آشتی و همبستگی ملی باشد که این نیز خود نیازمند توسعه سیاسی و فرهنگی و اجرای قانون اساسی است.
آزادیهای سیاسی و احترام به حقوق فردی و مشارکت شهروندان همواره از مطالبات معوق طبقات متوسط و مدرن جامعه بوده است. مانند تقویت جامعه مدنی و گسترش آزادیهای سیاسی و مطبوعاتی و آزادی عمل بیشتر نهادهای صنفی و سیاسی برای دفاع از حقوق مردم. البته در زمینه محرومیت دانشجویان ستارهدار از حق تحصیل، حقوق شهروندی گامهایی برداشته شده است. آقای روحانی خودش در مبارزات انتخاباتی مکررا اعلام کرد که فضای امنیتی را خواهد شکست چه در حوزههای هنری و فرهنگی و چه در عرصه سیاسی و اجتماعی.
ایشان به عنوان یک حقوقدان به این نکته اهتمام داشت که ممکن است قادر نباشد تمام وعدههای خود را عملی کند. تندروها معتقدند که باید باب گفتوگو و مذاکره با دنیا را بست. این دوستان میگویند منتقدان و دگراندیشان یا هرکس که متفاوت از ما میاندیشد را باید نامحرم و شهروند درجه دو دانست. از نظر تندروها تنها راه نجات رفتار به سبک احمدینژاد و بستن راه هر نوع مصالحه با غرب است. آنها هشت سال اجازه دادند به نام سیاست نگاه به شرق، روسیه با کارت ایران بازی کند و از غرب امتیاز بگیرد اما حاضر نشدند به کمک جامعه جهانی به روسیه فشار بیاورند تا تن به حق و حقوق ایران در دریای خزر بدهد و سهم واقعی مالکیت ایران بر بستر دریا را به رسمیت بشناسد.
هنوز زنده هستند کسانی که خاطره اشغال آذربایجان، کردستان و یکسوم از خاک کشور توسط قوای استالین را شاهد بودند. از این منظر فرقی میان پوتین و استالین وجود ندارد. به هر حال تندروها درصددند دوباره به قدرت بازگردند آنها در دوره احمدینژاد به موقعیت و فرصتهای رانتی بیشماری دست یافتهاند که قدرت مانور آنها در برابر روحانی را افزایش میدهد.
* این رانتها از چه راههایی به دست آمده است؟
** بهقول قدیمیها «ماهی از سر گنده شود نی ز دم». رانت آنجا به دست میآید که همه برای درآمد و امتیازات مادی نگاهشان به اصلیترین منبع توزیع ثروت یعنی دولت است. ربودن سهم بیشتر و عبور از مرزهای قانونی و مال خود کردنها میشود رانت. این پدیده «مارپیچ» در دولت احمدینژاد به اوج رسید. اختلاسهای میلیاردی و کاهش سرمایه اجتماعی و شکاف اعتماد عمومی به دولت در انتخابات 92 تا حدودی ترمیم شد، ولی مانند آتش زیر خاکستر است.
رانت چه سیاسی و چه اقتصادی منجر به تبعیضات ناروا میشود. رانت جامعه را به دو قطب «ویژهخوار – قربانی» که در آن اکثریتی قربانی سودجویی اقلیت میشوند تقسیم میکند. امتیازات اقتصادی و اجتماعی، مناصب اداری، تسهیلات مالی و بانکی، پاداشهای سیاسی و منزلتی، فرصتهای تحصیلی و شغلی خارج از مدار رقابت و شایستگی حرفهای در اختیار خواص قرار میگیرد و منجر به پیدایش گروههای نوکیسه میشود.
* این وضعیت محصول دولت احمدینژاد است یا همیشه وجود داشته است؟
** بیماری اقتصاد ایران ساختاری و تاریخی است ولی در مواقعی که عوامل خارجی بر آن تاثیر میگذارند بیماریش عود میکند. میدانید که در ایران طبقات اجتماعی تفکیک نشدهاند و بخش خصوصی بسیار نحیف و وابسته به قدرت است. چه زمان پهلوی و چه حالا. مداخلههای غیرضرور برخی نهادها در اقتصاد و وجود تحریمهای بینالمللی به رشد طبقهای نوکیسه کمک کرده است. ما برای توسعه نیازمند توجه ویژه به صنعت و منابع سرمایهای و درآمد ارزی هستیم.
تکنولوژی روز، مواد اولیه ارزان، دانش فنی، مدیریت متخصص و نیروی انسانی ماهر پادزهر آن است. امروزه در دنیا هیچ کشوری فقط با اتکای محض به منابع داخلی خود به عنوان عوامل تولید تکیه نمیکند بلکه حساب ویژهای روی منابع بینالمللی برای افزایش قدرت تولید باز کرده و سعی میکند تا چند برابر منابع داخلی خود از منابع خارجی استفاده کند. یک اقتصاد سالم و مولد بدون حضور در بازارهای بینالمللی و افزایش قدرت رقابتپذیری معنا ندارد. اقتصاد ایران طی سالهای گذشته سهم خود از بازارهای جهانی را از دست داد و دچار رکود شد و با فاصله گرفتن از فضای رقابتی، کارآیی خود را نیز از دست داد ضمن اینکه گرفتن سهم از بازارهای بینالمللی نیازمند وجود شرایط عادی در فضای سیاسی یک کشور است.
پس اگر کشوری در حالت تحریم قرار بگیرد نمیتواند سهم مناسبی از بازارهای بینالمللی داشته باشد. حدود یک سوم اقتصاد ایران «زیرزمینی» است که تحریمها ابعاد آن را گسترش داده است. به همین دلیل آقای روحانی برای اینکه بتواند به اهداف از پیش تعیین شده دولت خود دست پیدا کند میبایست بخشی از انرژی و وقت خود را صرف مهار و کنترل تندروها و نیروهای خودسری کند که از این منابع تغذیه مینمایند.
* دولت آقای روحانی بیش از اندازه انرژی خود را صرف تندروهای سیاسی نکرده است؟ به نظر میآید حرکت دولت کند شده و فاقد برندگی لازم در برخی مسائل است.
** کجا دولت توانسته دستاوردهای انتخابات 92 را تثبیت و نهادینه کند کدام طرح یا لایحه و مقررهای را سراغ دارید که به مهار نیروهای تند انجامیده باشد و منشأ ابتکارش دولت باشد؟ دولت فاقد استراتژی برای مهار تندروها و جلوگیری از بازگشت مجدد آنها به قدرت است. شاید بهلحاظ تئوریک تمهیدات ذهنی داشته باشد ولی چیزی که جلوی نیروهای خودسر را میگیرد استراتژی است نه تئوری. به همین دلیل هنوز صحبت از امکان بازگشت تندروها میشود. اگر آنها بتوانند در مجلس آینده از یک فراکسیون قدرتمند برخوردار شوند کار دولت سخت میشود. نیروهای تندرو بدون پرداخت هزینه میتوانند سازمان اداری کشور را مختل و در برنامههای توسعه اقتصادی و سیاسی گسست ایجاد کنند.
* چرا دولت فاقد یک استراتژی مناسب برای برخورد با تندروهاست؟
** چون دقیقا گروه هوادارش را شناسایی نکرده و نمیداند با کدام باید ائتلاف کند و از کدام باید دوری کند. مهمترین فرصت آقای روحانی حمایت گفتمان قدرتمند تحولخواهی و اصلاحطلبی از وی است. اما آقای روحانی در برابر آسیب دیدن نیروهای اصلاحطلب جامعه و روشنفکران بهجز واکنش عاطفی کوچکترین اقدامی نکرده است. دولت دارد به شکلهای مختلف خود را توجیه و به ندیدن میزند. در شرایط فعلی هیچیک از فعالان اصلاحطلب و کنشگران مدنی بار اضافی روی دوش دولت نگذاشتهاند ولی دولت با کمتوجهی بار سنگین حمایت از خود را روی دوش آنها گذاشته است.
* برخی توجیهات و سیگنالهای فراجناحی که از سوی دولت به نام «اعتدال» پراکنده میشود سبب فاصله گرفتن روشنفکران از دولت آقای روحانی در دراز مدت نمیشود؟
** اتفاقا اندیشه و فلسفه اعتدال نیست که موجب پراکندگی میشود بلکه کمتوجهی در برابر قانونشکنی است که به دلسردی نخبگان و روشنفکران جامعه میانجامد. با اینکه ملت بزرگ و فداکار ایران مرکب از هر قوم و طائفهای مثل همیشه آمادگی ایثار، مقاومت و ایستادگی برابر تجاوز را دارند با این حال بازدارندگی تنها در چارچوب سیاسی و دیپلماتیک هم امری ممکن و هم امری مطلوب است. اگر اینطور پیش رود احتمال دارد حامیان دولت در انتخابات آینده شکست بخورند.
* در انتخابات ریاستجمهوری آینده؟
** خیر در همین انتخابات آینده مجلس شورای اسلامی. اگر در انتخابات پیش روی مجلس اصولگرایان تندرو به پیروزی برسند عملا دولت آقای روحانی به شکست زودرسی تن داده است. تشکیل یک مجلس دست راستی بهشدت موقعیت دولت را متزلزل خواهد کرد. آنگاه هر توافقی از سوی دولت با کشورهای خارجی ولو توافق خوب به عنوان معاهده ترکمنچای تبلیغ و اجازه ابتکار از دولت در سیاست خارجی و داخلی گرفته خواهد شد. روحانی نمیتواند منفعلانه منتظر پایان دوره چهارساله بماند و توقع داشته باشد مردم دوباره مانند سال92 به میدان بیایند و به وی رأی بدهند.
آقای روحانی علاوه براینکه موظف است از حقوق سیاسی شهروندان دفاع و مراقبت کند، وظیفه دارد شرایط برگزاری یک انتخابات سالم و عادلانه را برای تمامی جریانهای سیاسی متعهد به قانون اساسی فراهم نماید. دولت به دلیل در اختیار داشتن شبکه اداری استانداری، فرمانداری، و بخشداریها و همچنین تعهد قانونی و اخلاقی و ضمنا مسئولیت هیاتهای اجرایی برای ایجاد مقدمات یک انتخابات عادلانه و سالم مسئولیت دارد. دولت حتی در زمینه استفاده نابرابر از فضای تبلیغاتی، روانی بهویژه رسانههای جمعی و مساله مهم «اقتصاد انتخابات» و گردش مالی هزینههای انتخاباتی نقش بسیار مهمی ایفا میکند.
دولت باید پیرامون دخالت نیروهای خودسر امکان بهرهبرداری از منابع مالی غیر شفاف در انتخابات راهبردی منسجم و مستحکم داشته باشد. من در راهپیمایی22بهمن شرکت داشتم و دیدم گروههای تندرو چگونه بذر تردید میپراکنند و دولت حتی نتوانسته برای نمونه یک پوستر یا پلاکارد تبلیغی در دفاع از برنامههایش توزیع کند. وقتی دولت از اهمیت تبلیغ در چنین جشنی که متعلق به همه مردم است غافل میماند چگونه خواهد توانست در فاصله کوتاه تا انتخابات مجلس از عدم توازن مالی و توزیع ناعادلانه امکانات تبلیغی جلوگیری کند؟
* یعنی معتقدید آقای روحانی موفق نشده رابطه مناسبی با مردم برقرار کند؟
** نباید از این نکته غافل شد که پیروزی آقای روحانی شکاف دولت-ملت را نسبت به گذشته ترمیم کرد. شکافی که به هر دلیل در انتخابات ریاستجمهوری سال 88 تشدید شده بود. علاوه بر تغییر عمودی دولت-ملت با یک تغییر افقی میان نهادهای انتصابی و انتخابی مواجه هستیم که خوشبختانه آقای روحانی با سیاست تعامل و همکاری این شکاف را نیز به حداقل رساند و سبب همگرایی نهادها و بخشهای داخلی نظام به یکدیگر شد. آقای روحانی رابطه خوب خود با رهبری را که از گذشته داشته توسعه بخشید.
* آیا این احتمال وجود دارد که آقای روحانی با چالش پشتوانه اجتماعی خود مواجه شود؟
** شکست دولت نه تنها آقای روحانی که حتی اصلاحطلبان را هم دچار بحران و فروپاشی پشتوانه خواهد کرد. بهنظرم بهنوعی سرنوشت هر دو بههم گره خورده است. به هر حال آقای روحانی با حمایت همهجانبه اصلاحطلبان بهقدرت رسید. سعید حجاریان در جایی گفته بود «اگر اصلاحطلبان بشکنند، آقای روحانی خواهد شکست». من اما جایی گفتم اگر آقای روحانی بشکند، اصلاحطلبان هم خواهند شکست. تودههای مردم هنگامی که از کج فهمیهای گروههای آریستوکرات نخبه گرا و شعارهای بهظاهر لوکس طبقه متوسط و روشنفکران برخاسته از آن خسته میشوند ناخودآگاه به سمت پوپولیسم تمایل پیدا میکنند.
تسلط رادیکالهای کنگره آمریکا بر کاخ سفید هم نتایج نامطلوبی برای دولت معتدل روحانی دارد. اعضای کنگره حتی نسبت به نامهنگاری اوباما با مقامات ایرانی واکنش غضب آلود نشان دادند تا چه رسد به پذیرش توافق مبتنی بر حفظ منافع دو کشور. جمهوریخواهان در تلاشند با زیر سوال بردن هر نوع توافق اوباما با ایران منافع تبلیغی آن را برای خود مصادره نمایند و نگذارند ریاست دموکراتها بر کاخ سفید ادامه پیدا کند. آنها همچنان خواستار تحریم بیشتر و فشار افزونتر به ایران هستند.
در نتیجه پیروزی جمهوریخواهان در انتخابات ریاستجمهوری میتواند به ضرر منافع ملی ایران باشد و شکست نیروهای معتدل در انتخابات مجلس ایران میتواند روند سقوط دموکراتها را تسریع کند. یکبار دیگر پس از ماجرای تسخیر سفارت آمریکا در تهران دوباره تحولات انتخاباتی دو کشور بههم گره خورده.
* یکی از انتقاداتی که به دولت آقای روحانی وارد میشود«لکنت زبان» در ارتباط با مردم است. همچنین به نظر میرسد گردش نخبگان در دولت آقای روحانی به خوبی شکل نمیگیرد و اغلب تصمیمات در اتاقهای دربسته گرفته میشود. این در حالی است که در حافظه کوتاهمدت مردم احمدنژادی قرار دارد که خلقالساعه تصمیم میگرفت و همواره در بین مردم حضور داشت. آیا بهتر نبود آقای روحانی به صورت ملایم از پوپولیسم فاصله میگرفت و نه به صورت دفعی و با شیب تند؟
** اتفاقا برخی اقدامات دولت مانند سفرهای استانی و پرداخت یارانه اگر برای احمدینژاد پوپولیستی و خلقالساعه بود برای این دولت بهصورت رویهای معمول درآمده است. با این وجود ستاد دولت ضعیف عمل میکند. حتی دولت در استقرار سازمان برنامه و بودجه و شفاف کردن بخشهای پنهان اقتصاد سایه ضعیف ظاهر گردیده است. اساسا محبوبیت دولت نیازمند حفظ بدنه اجتماعی دولت به ویژه گروههای اجتماعی نظیر زنان، جوانان و دانشجویان، کارگران و کشاورزان، اقوام و اقلیتهای فرهنگی و دینی میباشد. یعنی باید دولت قدرت بسیجکنندگی خودش را حفظ و تقویت کند و هزینه اداره کشور را پایین بیاورد.
تصمیمگیری در اتاقهای دربسته و غیرشفاف، قدرت دولت در معادلات داخلی را کاهش میدهد. از این لحاظ دولت مبتلا به لکنت زبان است. مثلا همین مذاکرات هستهای که قرار است به توافقی منجر شود که مبتکرش دولت است اگر دولت برنامه نداشته باشد توسط تندروها مصادره خواهد شد و آنها هر نوع توافق با هر محتوا و نتیجهای را شکست تلقی خواهند کرد و به تحقیر دولتمردان خواهند پرداخت.
* این عده چه کسانی هستند؟ چه دلایلی برای کار خود دارند؟
** کسانی معتقدند اگر قرار بر امضای چیزی به نام نظام است چرا آنها این کار را نکنند تا مزایای آن را به سبد جناح و جبهه خود بریزند. برخی اصولگراها بر این باورند که اگر پرخاشگری آقای احمدینژاد و دولتش نبود غربیها پای میز مذاکره نمینشستند. میگویند اگر نظریه روحانی راهگشا بود که باید همان ده سال پیش در مذاکرات سعدآباد جواب میداد. در نتیجه تندروها خود را آماده میکنند تا از فردای توافق نقاط ضعف را به پای دولت روحانی و نقاط قوت آن را نتیجه زحمات دولت احمدینژاد بنویسند. البته دیگر جریانهای سیاسی هم برای فردای توافق و پایان مذاکرات در حال آرایش گرفتند.
به خاطر داشته باشیم پس از پذیرش «قطعنامه598» عدهای آمدند گفتند ایران نباید قطعنامه را میپذیرفت زیرا صلح با صدام نماد شکست ارزشهای انقلاب است. جامعه اما آگاهانه به کمک جریانات و نخبگان سیاسی، دانشگاهیان و روحانیون اقدام امام(ره) را با تمام وجود پذیرفت و آن را معادل پیروزی و نشانه صلحطلبی خود دانست. اگر نسبت به هزینه طولانی شدن جنگ حرف و حدیثی بود اما پیرامون پذیرش قطعنامه عموم مردم رضایت داشتند. حالا نیز مساله مهم این است که فردای توافق هستهای صاحبان اصلی که مردمند چه تفسیری از آن داشته باشند.
ببینید چگونه هرچه به توافق احتمالی ایران و غرب نزدیکتر میشویم اسرائیل آشفتهتر میگردد. سخنرانی نتانیاهو در کنگره آمریکا چیزی جز سراسیمگی و هراس از توافق بود؟ این هراس بیش از هر چیز ناشی از آن است که میبیند دولت روحانی توانسته بر اساس دیپلماسی برد- برد خود منافع ملی ایران را بیشتر از قبل تضمین و ارتقا بخشد و باب تعامل و مراوده با غرب را بگشاید. آیا علت عصبانیت رژیم اشغالگر و عربستان چیزی جز این است؟