تاریخ انتشار : ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۰:۳۷  ، 
کد خبر : ۲۷۵۲۷۲

الگوی «همکاری - رقابت»، جایگزین خصومت‌ورزی

مصطفی انتظاری هروی / گروه سیاسی - اشاره: تحولات منطقه‌ای با سرعت به پیش می‌رود و در 15 سال اخیر، بحران‌های منطقه‌ای از افغانستان و عراق به سوریه و یمن منتقل شده و وقوع جنگ‌های کلاسیک، شکل‌گیری گروهک‌های تروریستی، شدت گرفتن انقلاب‌های مردمی و نیز نقش‌آفرینی بازیگران فرامنطقه‌ای، چشم‌انداز پیش‌روی منطقه را پیچیده کرده است. در چنین شرایطی، بیش از هر زمان دیگری نیازمند الگویی کارآمد برای ترسیم افق تحولات منطقه ای هستیم. در همین راستا محمدفرهاد کلینی، کارشناس ارشد مسائل استراتژیک با حضور در روزنامه جام جم، از شاخص های لازم برای طراحی یک مدل موثر در این راستا سخن گفته و گذار از «مدل خصومت» به الگوی «همکاری ـ رقابت» را پیشنهاد می کند. او ضمن بررسی کانون های بحران در خاورمیانه ابراز امیدواری می کند که ایران بتواند با تقویت قدرت دیپلماتیک خود، محور اصلی نهادینه سازی این الگو در منطقه ای باشد که اشتراکات موجود میان کشورها در آن، کمتر از چالش در منافع بازیگران منطقه ای نیست.

* مجموعه تحولات شتابانی که در سال های اخیر در منطقه به وقوع پیوسته، بویژه مذاکرات هسته ای که گفته می شود نقشه تازه ای را برای خاورمیانه به ارمغان خواهد آورد، چشم انداز پیش روی بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای در خاورمیانه را تحت تاثیر خود قرار داده است. تحلیل شما از الگوی این تغییرات چیست؟

** اجازه بفرمایید پیش از ورود به پاسخ تاکید کنم که برای پاسخ به این سوال باید تاثیر متقابل مولفه ها، متغیرها و روندها بر یکدیگر را بررسی کرده و با تحلیل جامع از نتایج تدریجی موجود در منطقه، ارزیابی سناریوهای پیش روی کشورهای منطقه و بازیگران فرامنطقه ای را مورد توجه قرار دهیم. در رابطه با مذاکرات هسته ای هم که اشاره کردید، باید دید این مذاکرات بر نقش ها در منطقه اثر خواهد گذاشت یا نقشه ها یا هر دو؟ سرنوشت همگرایی و موازنه ها چگونه قابل امکان است.

برای مدل سازی در این رابطه باید اثرگذاری کشورهای مختلف را تحلیل کرد و به این سوال پاسخ داد که آیا این بازیگران منافع مشترکی دارند یا نه؟ آیا بسترهای مشترکی برای روابط شان می توان درنظر گرفت؟ یا دارای یک تباین در سطح منافع هستند؟ شرایط حداکثری و حداقلی در تعامل چگونه است؟ در حقیقت پاسخ به این سوالات است که ورای حوادث روزمره، نوعی مدل تحلیلی را برای ما ایجاد کرده و می تواند ما را در برابر کج راه تحلیل یا حتی القای تحلیل مقاوم کند. القای تحلیل از جانب کشورهایی که می خواهند دیگران را سوار بر قطار ذهنی خود کنند و با جهت دهی به محاسبات وضع مطلوب را برای منافع خود مصادره کنند.

* در چنین مدلی، چه سهمی از تحولات خاورمیانه برای بازیگران منطقه ای دیده شده و چقدر از این تحولات ناشی از برنامه ریزی قدرت های فرامنطقه ای است؟

** البته مدلی که قابل طراحی است منوط به یک فرض ثابت و شرایط ثابت نیست، می تواند بسته به ابعاد تحلیل بصورت مختلف باشد. توازن ها دوگانه، چند لایه یا تک محوری هم باشد. با این حال نکته مهم این است که بتوانیم کانون های داغ منطقه را ببینیم و از کانون های خفته که آتشفشان هایی غیرفعال است نیز غفلت نکنیم. اجازه بدهید برای این که منظور خود را روشن کنم، چند مثال بزنم. مثلا ما در حوزه افغانستان شاهد نوعی «ثبات موازی» هستیم که شکنندگی خاص خود را دارد و برخی معتقدند که با توجه به برخی واقعیت های سیاسی در این کشور، نوعی جابه جایی بحران رخ داده است. از سوی دیگر در برخی دیگر از نقاط منطقه شاهد تعویض صحنه درگیری هستیم.

مانند یمن که ناشی از تلاش برخی بازیگران برای تغییر صحنه به منظور مخفی کردن شکست های خود در سوریه و عراق بود. با وجود یارگیری های منطقه ای و ائتلاف های صورت گرفته، دیدیم که قدرت نمایی مصنوعی در یمن به صورت حمله ثروتمندترین کشور عرب به فقیرترین کشور عرب نتوانست دستاورد بزرگی را برای آنان پدید آورد. این نبرد نابرابر منتهی به باز تعریف جایگاه منطقه ای ریاض نشد اگرچه موج و عرصه درگیری را به صورت محدود از سوریه به یمن منتقل کرد. در این میان برخی دولت ها هم سعی کردند جاپایی برای خود باز کنند؛ مثلا پاکستان با نوسان به دنبال کسب امتیاز محدود در موضع گیری بود و البته ما باید بین مواضع اعلامی و اعمالی این کشور تفاوت قائل شویم به هر حال سیاست پاندولی بخشی از نیاز این کشور هم بوده و هست.

* با توجه به ترسیم نقش برخی بازیگران منطقه ای در تحولات موجود در خاورمیانه، شما در «مدل تخمین تحلیلی» برای ترسیم افق پیش روی تحولات، چه سهمی برای بازیگران فرامنطقه ای قائل هستید؟

** مجموعه نکاتی که اشاره کردم، حکایت از این دارد که منطقه در یک شرایط گذار به سر می برد. در این شرایط بازیگران فرامنطقه ای همچون آمریکا کوشش می کنند تا از گذشته خود به سرعت دور شوند و مدل سازی خود را برای دخالت و نوعی رهبری بر چند جانبه گرایی منطقه ای بسترسازی کنند. لازمه این موضوع در ابتدا غیرقابل پیش بینی کردن تاکتیک ها و بهره گیری از از الگوی چند گانه است تا در این تحولات شرایط را به «داوری و مدیریت موازنه ها» تغییر دهند.

البته این مدل هنوز از بلوغ کافی برخوردار نبوده و شکاف های حزبی، رسانه ای و جدل های موجود در اتاق های فکر و لابی ها در ایالات متحده خود را نشان می دهد. نخبگان آمریکایی هنوز در این رابطه به یک تصمیم مشترک نرسیده اند. با وجود این نکته ای که می خواهم به آن اشاره کنم، این است که بازی ها امروز صرفا یک سیاست کلاسیک و سنتی نیست و با به خدمت گرفتن حس اجتماعی، نوعی بازی ترکیبی با دولت را رقم زده است. به عبارت روشن تر، امروز فقط دولت ها نیستند که بازیگر صحنه تحولات به شمار می روند، بلکه ملت ها نیز نقشی مهم در این تحولات دارند.

بنابراین دیگر برای بازیگران فرامنطقه ای ساده نیست که با به راه انداختن جنگ های نامتقارن و نیابتی، ائتلاف سازی محدود و مدیریت شدت حمایت و انزواسازی بازیگران، به روند تحولات جهت داده و شرایط را به طور مصنوعی مدیریت کنند.

* بنابراین افزون بر بازیگران منطقه ای، قدرت های فرامنطقه ای نیز برای نقش آفرینی در میانه تحولات موجود خاورمیانه کار ساده ای ندارند؟

** دو نکته را مورد توجه قرار دهید. یکی این که شرایط منطقه از وضع خود به خودی پیروی نمی کند یعنی این طور نیست که همه چیز روند طبیعی خود را طی کند و صرف اراده درون منطقه ای مطرح باشد. نکته دوم هم این که منطقه دچار بازی های متعدد و متنوع و نیمه تمام است. برای همین است که رهبران سیاسی باید بتوانند فرصت ها و تهدیدها را در حوزه های مختلف بخوبی تشخیص دهند و مدیریت تعامل داشته باشند. تمام حرف من این است که با یک شاخص نمی شود شرایط امروز خاورمیانه را تحلیل کرد و ما شاهد بازی در جبهه های مختلفی هستیم. در تعاریف، دو نوع بازی را حداقل باید از هم تفکیک کرد.

یکی بازی با توپ و دیگری بازی بدون توپ است. در نوع دوم بازی های سیاسی، ما نیاز به دیپلماسی داریم تا سازوکار فکر کردن و برنامه ریزی بهبود یابد. مثال ها در این رابطه ساده است. زمانی بود که لایه های اجتماعی در چارچوب تعریف جریانات سنتی، اقوام و قبیله ها، گروه های ذی نفع و... تعریف می شد. بعد در قالب احزاب فصل بندی می شد و سپس شاهد نقش محدود سازمان های غیردولتی یا بین دولتی بودیم و همین کارکرد را دنبال می کرد. با این وجود اکنون شبکه های اجتماعی را در این جریان سازی ها شاهد هستیم.

برای این که بخواهم منظورم را بهتر بیان کنم، باید داعش را مثال بزنم. جریانی که با تغییر شناسنامه، کارکردهایی چون شکل دادن به خطوط انرژی، محو تاریخ، شبکه سازی و سرگرم سازی دولت ها را به عهده دارد. هرچند گردانندگان این شبکه ها، دست های پنهان هستند، ولی ماهیت آنها شبکه اجتماعی خودسری است که معادلات سیاسی را متاثر می کند. شکل گیری چنین شبکه هایی، فقط ناشی از بازی غلط دولت ها نیست، بلکه شاخص هایی فراتر از این دخیل است. نکته مهم این است که برای فهم این شبکه ها، باید سطح تحلیل را از محاسبات ابتدایی فراتر برد و به مدیریت فرض رقیب پرداخت. گاهی تحلیل هایی به گوش می رسد که روشن است، بازی در زمین رقیب است. این تحلیل ها باید با عمق بیشتری ارائه شود. مثلا برخی روشنفکران ما بودند که تحولات سوریه را با اتفاقات میدان التحریر مصر مقایسه می کردند، درحالی که با یک تحلیل دقیق تر، به راحتی می شد دریافت آنچه در سوریه می گذرد، یک نزاع امنیتی است.

کشورهای فرامنطقه ای در حال ارزیابی جدی و برآورد بزرگ از انبوه اطلاعات در محیط اجتماعی هستند تا به این وسیله ادامه کیفیت سلطه و مدیریت خود را بر منطقه بهبود بخشند. نوسازی تحلیل ها به سیستم های دیتا آنالیز جدید مجهز و ابزار جدیدی پدیدار شده است.

* بنابراین شما برای تعیین نقش بازیگران در فرآیندهای منطقه ای از رویکردهای رئالیستی مبتنی بر واقع گرایی سیاسی فراتر می روید؟

** نگاه های رئالیستی متکی بر قدرت ژئوپلتیک، امروز به تنهایی پاسخگوی تحلیل شرایط منطقه نیست. این که شما دارای قدرت در معنای کلاسیک آن باشید، یک بحث است اما مهم تر این است که شما بتوانید یک قدرت اثربخش داشته باشید که این اثربخشی می تواند سلبی یا ایجابی باشد. مثلا زمانی ترکیه سیاست حل مشکل با همسایگان خود را پیگیری می کرد و حتی در سوریه به یک پیمان شبه استراتژیک با بشار اسد رسید و روابطش با تهران نیز در اوج قرار گرفت. با وجود این تغییر این رویکرد، شرایط را به کلی تغییر داد.

بنابراین می بینید که فراتر از قدرت در مفهوم رئالیستی آن، رویکردها و فرصت سازی ها نیز در ارتقای قدرت موثر است. این که شما بتوانید با قدرت دیپلماسی فرصت های ثانویه را برای بهره برداری به مزیت نزدیک سازید خود یک هنر جدید در قدرت افزایی است. برای همین، به منظور تحلیل وضع امروز منطقه ما، فراتر از تحلیل های رئالیستی، تحول ابزاری نیاز داریم. ما نیازمند فرآیندسازی با تکیه بر قدرت دیپلماسی هستیم، نه این که به صورت انفعال در فرآیندهای موجود محدود بمانیم.

* بالاخره این فرآیندها معمولا در مقابل هم قرار می گیرد و به نظر نمی رسد در خاورمیانه بتوانیم به ابتکارعمل در حوزه دیپلماسی چندان امیدوار باشیم...

** این طور نیست، ظرفیت های موجود در ماهیت منطقه و قدرت نرم ایران در منطقه بسیار بالاست. البته خیلی ها تلاش می کنند تا خاورمیانه را با اختلافاتش معرفی کنند، ولی ما فرصت های فوق العاده ای برای همزیستی مسالمت آمیز داریم، اگرچه می پذیرم که میزان تحریک پذیری برخی بازیگران بالاست و خود تحریکی را هم به صورت سیستمی و پنهان در رفتار برخی از کشورها برای مصلوب کردن سیاست غرب را هم نباید نادیده گرفت.

* بنابراین می شود ائتلاف های موجود را در چارچوب همین ظرفیت ها ارزیابی کرد؟

** با استفاده از این ظرفیت ها، هم می شود ائتلاف سازی کرد و هم ائتلاف شکنی. در این میان واقع بینی دیپلماتیک این است که بر اشتراکات سرمایه گذاری شود و ضرورت دارد تا فرصت های سلبی را به فرصت های ایجابی تبدیل کرد. آنچه امروز برای تبیین روابط در منطقه به آن نیازمند هستیم، تعریف یک الگوی همکاری ـ رقابت است. یعنی هم همکاری و هم رقابت؛ الگویی که حتی کشورهای عضو شورای امنیت هم از آن پیروی می کنند و شما براساس همین الگو می توانید مناسبات میان مسکو و واشنگتن یا پکن با ایالات متحده را بررسی کنید.

گرچه گاهی این کشورها وارد رقابتی شدید شده و در موضوعاتی چون اوکراین، مثلا روسیه با بلوک غرب فاصله می گیرد، اما این باعث نمی شود تا در حوزه های دیگر همکاری ها قطع شود. اگر شما از این زاویه به مناسبات منطقه ای نگاه کنید، خواهید دید که تنها الگوی قابل دفاع برای تبیین روابط در منطقه ما، مدل خصومت نیست.

هرچند در هیچ منطقه ای کشورها اشتراکات صددرصدی در منافع شان ندارند، اما این به آن معنی نیست که نتوان مدل همکاری ـ رقابت را جایگزین مدل خصومت کرد. محور مقاومت برای تولید یک نظم جدید منطقه ای بر اساس درک کامل تمدنی است و توانایی ثبات سازی را در ماهیت خود دارد.

* با وجود این برخی آمارهای منتشر شده در اجلاس داووس 2015 نشان می داد کمترین همکاری اقتصادی میان کشورهای خاورمیانه وجود دارد...

** بله، این که مدل خصومت خریدار بیشتری نسبت به مدل همکاری ـ رقابت دارد، دارای دلایلی است. یکی این که اقتصاد تک محصولی کشورهای خاورمیانه اجازه همکاری اقتصادی را نمی دهد. توسعه در کشورهای منطقه هارمونیک و همه جانبه نیست تا این کشورها بتوانند همدیگر را کامل کنند و همین امر میزان همکاری ها را کاهش داده است.

از دیگر سو تحریک کشورهای فرامنطقه برای ورود به مسابقه تسلیحاتی باعث شده سرمایه کشورهای منطقه به سمت خرید و انبار کردن سلاح برود. واقعیت این است که هر چه فرآیند رشد تولید سلاح در جهان پیش می رود، به همین اندازه باید سلاح های قدیمی مصرف شود و این یعنی لابی کمپانی های سلاح سازی، کشورهای منطقه را برای به راه انداختن جنگ، به طور مداوم تحریک می کنند. در واقع بازاریابان سلاح و منطق مدیریت فروش سلاح، آغاز جنگ های تازه را منجر می شود که بی ارتباط با خطوط جدید انرژی و مدیریت بازار نیست.

* با وجود این تاثیرپذیری از لابی های جنگ طلب، چطور می شود الگوی همکاری ـ رقابت را در منطقه جایگزین این مسابقه تسلیحاتی مبتنی بر دکترین خصومت ورزی کرد؟

** باید تلاش کنیم کشورها استقلال رأی خود را به دست آورند. پیروی از دیگران، نتیجه اش راه انداختن جنگ های جدید است. برای کسب استقلال کشورها، باید دنبال تقویت اراده ملت ها بود. جنگ، ضامن بقای سلطه است، در حالی که ملت ها نیاز به صلح دارند. در همین راستا رئیس جمهور کشورمان از جهان عاری از خشونت و افراطی گری سخن می گوید. این پیامی خوب است که باید از مرحله شعار و تبلیغات وارد مرحله عملیاتی شود. امروز دغدغه جهان فقط سلاح هسته ای نیست. بمب هاب پالسی، بیو تروریسم، بمب های الکترومغناطیسی و انواع تسلیحات مرگ آور، صلح جهانی را تهدید می کند. پس جهان باید در عمل به این نتیجه برسد که پیشرفت بیشتر در ساخت سلاح، یک نتیجه بیشتر ندارد و آن نزدیک شدن به خط مرگ دسته جمعی و نابودی هر چه بیشتر است.

* شما فکر می کنید گام هایی که تهران تاکنون برای برقراری صلح در منطقه برداشته، توانسته به استقرار بیشتر مدل همکاری ـ رقابت منتهی شود؟

** همان طور که گفتم، طرح ایده جهان عاری از خشونت و افراطی گری، نقش مهمی در این رابطه دارد، به شرطی که این ایده فراگیر شود. این طرح تا زمانی که وارد روابط دولت ها و ملت ها نشود، در حد شعار باقی می ماند. به نظر من ایران باید تلاش کند براساس ایده جهان عاری از خشونت و افراطی گری فراکسیون سازی منطقه ای کرده و در قالب مجمع کشورهای آسیایی یا خاورمیانه و با دعوت از هنرمندان و نخبگان و خبرگان برای اظهارنظر درباره ضرورت فراگیر شدن صلح در جهان برنامه ریزی کند. شاید اگر از دیپلماسی عمومی بهتر استفاده می شد و سازمان ملل نیز بودجه ای را برای تبلیغ صلح اختصاص می داد، می شد شرایط منطقه ای را به تغییر عینک کینه ورزانه فراخواند و به کشورهای خاورمیانه یادآوری کرد که منطق روابط بین الملل می گوید «همسایه نزدیک، بهتر از دوست دور است.»

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات