- تمام آنچه در تاریخ بوده یک تقابل اینچنینی بوده است. جاهلیت در شکل اعلی نیز همین معنی را میدهد. جاهلیت مدرن دقیقا همین نگاه را دارد و در آن گفته میشود که کدخدای غیر از خداوند در موضع ربوی جهان قرار بگیرد. در سال ۲۰۱۵ امریکاییها ادعای چنین ربوبیت دارند.
- حق کدخدایی و التزامات آن یعنی من هستم که باید اجازه بدهم که کاری انجام شود و حتی راجع به تراکنشها و تحقیق و توسعه در دانشگاهها نظر بدهم و این سوال مطرح نیست که آیا امریکا باید رهبری کند یا نه؟ بلکه میگویند امریکا باید رهبری قوی و گستردهای داشته باشد. رهبری امریکا در این قرن باید همچون گذشته ضروری و اجتناب ناپذیر باقی بماند. چون که زور امریکا از بقیه بیشتر است و اگر کسی بخواهد در مقابلش بایستد برچسب بر هم زدن نظام جهانی به آن زده میشود.
- در این سند آمده است این نظمی که در طول ۷۰ سال گذشته به دست آمده به خوبی در خدمت ما بوده و ما باید این ساختار را حفظ کنیم و این نوع توافقات برای جهانی که در نظر ما است مناسب است. آنها کسانی هستند که در نقش محتسب و کدخدا برای مردم تعیین تکلیف میکنند و در عرض ۵۰ روز یک کشور را به خاک و خون میکشند. این حقوق یک ملت است و این طور نیست که مناسباتی تعریف کنید و بگوید حقوق وجود ندارد.
- جالب است کسانی که پادویی کدخدا را میکنند ادعای آزادی دارند درحالی که آزادی برای کسانی است که چنین اسارتهایی را برنمیتابند افرادی مانند جهان آرا میتوانند آزادی ایجاد کنند، اگر قرار بود ما با استراتژی آنها پیش برویم هنوز شاه بر ما حکومت میکرد و برای تحقیق و توسعه ما نیاز به اجازه آنها داشتیم. درس بزرگ خرمشهر این بودکه کسانی که به این جاهلیت مدرن خوشبین نبودند متوجه شدند که مناسباتی که آنها تعریف کردند رشددهنده نیست و مانع رشد است و اینجاست که شهدایی مانند جهان آرا، خرمشهر را آزاد کردند. خرمشهر نشان داد که میتوان یک ملت به این سطح و حق خود را استیفا کند و در دهن کدخدا بزند. خرمشهر بدین خاطر آزاد شد که منتظر کدخدا نبود.
- همه آنها اراده کردهاند از شاه حمایت کنند ولی ما نخواستیم و رفت. آنها اراده میکنند که هستهای نشود ولی هستهای انجام میشود چون از همین دانشگاه تفکری بروز پیدا میکند که نمیترسد. شهدای هستهای ستاره بزرگ این عصر در برابر جاهلیت مدرن بودهاند چرا که میدانستند به امید کدخدا جان مردم محافظت نمیشود و یک نوع جدیدی از مناسبات را وارد مناسبات قدرت کردند.
- عده زیادی با کدخدا ساختند ولی نتیجه نگرفتند. خیلی از کسانی که رفتند و با کدخدا ساختند، دیدید که چه برسرشان آمد. اتحاد جماهیر شوروی با این کشورها همراه شد اما این کشور را تجزیه کردند و از او خواستند حمایت خود را از کشورها و ظرفیتهای منطقهایاش کوتاه کند و نتیجه این همراهی این شد که گفتند اولا باید روسیه به سه کشور تبدیل شود و ناتو به سمت شرق توسعه یابد. برهمین اساس روسیه را از کشورهای عضو جی٨ خارج کردند و تحریمهای مختلفی را برای او در نظر گرفتند.
- فکتشیت امریکایی ترجمان مصداقی همین نگاه است که آنها باید تعیین کنند. حتی تراکنشهای بانکی ما چگونه انجام شود؛ باید نظمی که مبتنی بر عدالت نیست به هم بخورد. امروز امریکا میفهمد در صحنه مبارزه کسی که شکست خورده همین استکبار بوده است و ما توانستیم اراده خود را بر آن تحمیل کنیم.
- رهبری چارچوبها و خطوط قرمزی را مشخص کرده. هر کشوری چارچوبهایی در سیاست خارجی دارد و ارزشها و منافعی دارد که دستگاهها و دولت وظیفه دارند آن را اجرا کنند. در این شش سالی که مسوولیت گفتوگو در مذاکرات را برعهده داشتم کشورهای مقابل ما مثلا چرخش حکومت و دمکراسی داشتند و من در این شش سال شاهد عوض شدن حزبها و روی کار آمدن حزب رقیب بودهام اما در تمام این مدت یک اپسیلون حرفهای آنها تغییر نکرد چرا که چارچوبهای نظام آنها تعریف شده است و باید به آن عمل کرد.
- یکی از بحثهای مهم این است که حق یک ملت را نباید کسی تعریف کند و ملت حقوقی دارد که باید از آن دفاع شود. دفاع ما از هستهای نیست بلکه دفاع از همه حقوق است چون اگر دشمن به هر بهانهای توانست اخلال ایجاد کند میتواند به همان بهانه در سایر کارهای ما دخالت کند.
- نتیجه مذاکرات ما دردورهای که من عضو تیم مذاکره کننده بودم این بوده است که ما به گفتوگو حول همکاری مشترک رسیدیم که باز هم طرف مقابل از این نتیجه به دنبال گرفتن امتیازات و استفاده از اهرم فشار بود.
- هدفی که باید دنبال شود این است که ما از حقوق خودمان دفاع کنیم، اگر حق قابل گفتوگو نیست چرا آنها سعی دارند راجع به حقوق هستهای مذاکره کنند. دشمن باید بفهمد ما در دفاع از حقمان جدی هستیم اگر این درس را پیدا کند متوجه میشود ما در دفاع از تمامیت ارضی نیز جدی هستیم و به او اجازه نخواهیم نه درحق هستهای و نه در هیچ حقی کوچکترین تعرضی به ما کند.