تاریخ انتشار : ۰۵ مرداد ۱۳۹۴ - ۰۵:۳۲  ، 
کد خبر : ۲۷۷۵۰۷

یادداشت روزنامه‌ها 5 مرداد


روزنامه کیهان **

جای خالی حقوق در برجام / محمدصادق فقفوری

رئیس‌جمهور محترم کشورمان در یکی از موضع‌گیری‌های خود درباره توافقنامه ایران و 5+1 گفته‌اند  که «ما در این توافق 3 گل زده‌ایم و 2 گل خورده‌ایم». از پس و پیش صحبت‌های آقای روحانی که بگذریم، صرفا همین عبارت از جهات مهمی قابل بررسی است، چرا که در علم حقوق - که رئیس‌جمهورمان هم حقوق‌دان هستند و حتما مطلع‌اند- قاعده بسیار مهمی وجود دارد به این مضمون که «اقرار العقلا علی انفسهم جائز». این قاعده پذیرفته شده فقهی - حقوقی بدین معناست که اگر فرد عاقلی به بدهی خود اقرار کند، آن بدهی در حق وی تثبیت شده محسوب می‌شود و اما اذعان به طلبکاری‌اش نیاز به اثبات دارد. به عنوان مثال اگر شخص عاقلی اقرار کند که دو میلیون تومان بدهکار است و در همان حال سه میلیون تومان نیز از طرفش طلب دارد، دو میلیون تومان بدهی وی اثبات شده اما سه میلیون طلبکاری‌اش را بایستی اثبات نماید. سخن رئیس‌جمهورمان در قالب این قاعده فقهی - حقوقی که بررسی شود، این نتیجه منطقی را در پی دارد که ما در مذاکرات چندین ساله هسته‌ای، نهایتا پذیرفته‌ایم که به اندازه دو گل بدهکار شده‌ایم، اما به اصطلاح آن سه گل که زده‌ایم نیاز به اثبات دارد.

تمام یادداشت‌ها، تحلیل‌ها و موضع‌گیری‌های کیهان راجع به «برجام» نیز حول همین گزاره بوده است که داده‌ها و ستانده‌های ایران با هم همخوانی نداشته و با عبورهای متعدد از خطوط قرمز نظام، «کلاهی که کشورهای حیله‌گر غربی در ژنو برداشته بودند، در وین بر سرمان گذاشته شده است». نگرانی‌های منتقدان دلسوز توافق هسته‌ای نیز از همین روست که مبادا دشمن ملت ایران- که چیزی از دشمنی خود با ایران و ایرانی کم نگذاشته است- با کلاه‌برداری و کلاه‌ گذاشتن بتواند انتقام خود را از استقامت مثال‌زدنی مردممان بگیرد. اما خطوط قرمز نظام چه مواردی بودند که با نقض آنها در برجام، بیم آن می‌رود کلاهی گشاد بر سر گذارده شود؟ پیش از پرداختن به نقض خطوط قرمز نظام در مذاکرات هسته‌ای، لازم است گفته شود که آنچه در ادامه می‌آید، علاوه بر مواردی است که در همین ستون به آن پرداخته شده و البته که باز هم همه گفتنی‌ها نیست. ادامه مطلب را بخوانید.

1- یکی از ادعاهای پرتکرار روزهای گذشته از جانب وزیر محترم امور خارجه و آقای عراقچی، دفاع از قطعنامه 2231 شورای امنیت و مقایسه محدودیت‌های موشکی آن با قطعنامه 1929 بوده است. آقای عراقچی تاکنون حداقل سه‌بار، به ترتیب در گفت‌وگو با خبر ساعت 14 شبکه اول سیما، گفت‌وگوی ویژه خبری شبکه دوم سیما و نشست خبری در وزارت امور خارجه و آقای ظریف هم در گزارش به نمایندگان در صحن علنی مجلس ضمن تشریح محدودیت‌های تسلیحاتی و موشکی ایران براساس قطعنامه 2231 شورای امنیت، اعلام کرده‌اند این محدودیت‌ها در مقایسه با قطعنامه 1929 که سال 1389 علیه ایران صادر شد بسیار کمتر است و یک دستاورد بزرگ(!) برای کشور محسوب می‌شود، زیرا براساس بند نهم قطعنامه 1929، شورای امنیت از همه کشورها خواسته بود که تدابیر لازم را برای محدودیت موشک‌های بالستیکی ایران اتخاذ کنند، به گونه‌ای که این روند حتی می‌توانسته به «اقدام نظامی» (military action) علیه ایران نیز منجر شود.

این اظهارات در حالی است که رجوع به بند 9 قطعنامه 1929 نشان می‌دهد این ادعا از اساس دچار اشکال است، زیرا در هیچ قسمت از این قطعنامه حرفی از «اقدام نظامی» یا حتی «اقدام قهر‌آمیز» (enforcement action)  نیامده و همچنین این قطعنامه از کشورها نخواسته تا برای محرومیت موشک‌های بالستیک ایران دست به اقداماتی بزنند، و این که حتی مجوزی هم برای این کار صادر نکرده است، بلکه قطعنامه 1929 در نهایت از کشورهای جهان خواسته است که به منظور ایجاد محدودیت‌ موشک‌های بالستیک ایران، «تدابیر لازم برای ممانعت از انتقال فناوری یا کمک‌های فنی به ایران» را مدنظر قرار دهند.

(States shall take all necessary measures to prevent the transfer of technology or technical assistance to Iran)  حالا به عبارت قطعنامه 2231 راجع به محدودیت‌های موشکی کشورمان، که تیم زحمت‌کش مذاکره‌کننده از آن به عنوان پیروزی بزرگ(!) یاد می‌کنند، توجه کنید: در قسمت سوم از ضمیمه B  این قطعنامه آمده است که «از ایران خواسته می‌شود تا هیچ فعالیتی مرتبط با موشک‌های بالستیک طراحی شده با قابلیت حمل تسلیحات هسته‌ای انجام ندهد، از جمله پرتاب هرگونه موشک با استفاده از چنین فناوری‌های مربوط به موشک‌های بالستیک». (Iran is called upon not to undertake any activity related to ballistic missiles designed to be capable of delivering nuclear weapons including lunches using such ballistic missile technology) توجه به این نکته ضروری است که مطابق متن قطعنامه، ایران اجازه «هیچ فعالیت» (any activity)  مرتبط با موشک‌های بالستیک که «قابلیت حمل سلاح هسته‌ای» (capable of devlivering nuclear weapons) را داشته باشد، نخواهند داشت. این که «قابلیت حمل سلاح هسته‌ای» چیست و کدام کشور (ما یا 5+1) مرجع صالح اعلام این موضوع است و... نکاتی است که جای بررسی جداگانه دارد، اما آنچه که شوربختانه باید به آن اذعان کرد این است که پرتاب موشک‌های بالستیک، فقط یک قسم از این محدودیت‌های نظامی پذیرفته شده است، چرا که مطابق متن قطعنامه 2231، پرتاب موشک‌های بالستیک، تنها به عنوان یک مثال از محدودیت‌ پذیرفته شده است، چون در متن توافق با پیشوند such ( از قبیل، مانند) ذکر شده است. به بیان ساده‌تر و با توجه به 3 قیدی که در این بند قطعنامه گنجانده شده است، طرف غربی خواهد توانست، به بهانه «قابلیت حمل سلاح هسته‌ای»، انجام کوچک‌ترین برنامه موشکی توسط ایران را به منزله نقض قطعنامه تلقی کرده و تمام تحریم‌ها را باز گرداند. پیام دیگر همین یک بند قطعنامه 2231  این است که اگر ایران خواهان لغو تحریم‌هاست، باید تمام فعالیت‌های موشکی خود را تعطیل نماید! در همین جا بد نیست اشاره کنیم که بلافاصله پس از توافق، اوباما و کری گفتند «با این توافق اسرائیل امن‌تر شد»؛... بماند.

با این توضیح، نانوشته پیداست که محدودیت ذکر شده در متن قطعنامه 2231، به مراتب سهمگین‌تر از قطعنامه قبلی شورای امنیت است که تنها ارسال کمکهای فنی مرتبط با موشک‌های بالستیک را به ایران محدود کرده بود؛ معلوم نیست چرا تیم محترم مذاکره کننده و رسانه‌های زنجیره‌ای، قطعنامه 2231 را پیروزی بزرگ قلمداد می‌کنند؟!  اگر اظهارات آقای ظریف و عراقچی را مبنی بر «پیروزی بزرگ» خواندن قطعنامه شورای امنیت سهو در بیان به حساب بیاوریم - که ان‌شاالله حتماً هم همین‌طور است -، از رسانه‌ها و نشریات زنجیره‌ای که با تیترهای درشت و تمام صفحه به استقبال تعطیلی تمام برنامه‌های موشکی ایران رفته‌اند باید پرسید آیا یک بار به متن قطعنامه نگاه انداخته‌اند ؟ یا نگاه انداخته و با علم به تعطیلی برنامه موشکی ایران، از این تعطیلی استقبال کرده و خوشحالی می‌کنند ؟ ... بماند.

2- یکی دیگر از ادعاهای به کرّات تکرار شده تیم محترم مذاکره‌کننده، خروج ایران از ذیل فصل هفتم منشور سازمان ملل به استناد قطعنامه تصویب شده اخیر است.  پیش از پرداختن مختصر به این ادعا، لازم است این توضیح کلی داده شود که منظور از فصل هفتم منشور سازمان ملل که دائماً از آن صحبت به میان می‌آید، فصلی است با عنوان «اقدام در موارد تهدید علیه صلح، نقض صلح و اعمال تجاوز»، که دربردارنده مواد 39 تا 51 منشور سازمان ملل متحد است. در حقوق بین‌الملل قاعده متقنی وجود ندارد که بتوان از آن بطور مشخص ملاک «فصل هفتمی» شدن را استخراج کرد، اما آنچه که از عرف حقوق بین‌الملل برمی‌آید این است که اقدامات قهری (اعم از تحریمی، نظامی و ...) که توسط سازمان ملل بر کشورها تحمیل می‌شود، عمدتاً از همین مواد مندرج در فصل هفتم منشور سازمان ملل نشأت میگیرد.  

آقای عراقچی در چند نوبت و به ویژه در گفتگوی ویژه خبری گفتند که ما با قطعنامه 2231 شورای امنیت، از ذیل فصل هفت منشور سازمان ملل خارج شده‌ایم، البته ایشان در همان حال تأیید کردند که چند بند قطعنامه مستند به ماده 41 فصل هفتم است! پاسخ آقای عراقچی را آقای بعیدی‌نژاد، عضو ارشد دیگر تیم مذاکره‌کننده داده است: «آمریکا که مقاومت زیادی می‌کرد قطعنامه جدید شورای امنیت کماکان تحت فصل هفتم شورای امنیت باقی بماند اصرار می‌کرد و حاضر بود به جای آنکه قطعنامه جدید «تحت ماده ۴١ فصل هفتم منشور» باشد، فقط «تحت ماده ۴١ منشور» باشد و بدین ترتیب فصل هفتم در جمله بندی ذکر نشود. اما کشورمان با این علت روشن که بدیهی است که ماده ۴١ در فصل هفتم قرار دارد با این پیشنهاد موافقت نکرد». این توضیح منطقی که در اینستاگرام منتسب به آقای بعیدی‌نژاد آورده شده است، توضیح آقای عراقچی را تکمیل می‌کند؛ لذا وقتی به تصریح آقای عراقچی در قطعنامه 2231، ماده 41 چندبار ذکر شده است، بدین معناست که این قطعنامه هم ذیل فصل هفتم منشور سازمان ملل صادر شده است.

علاوه بر این، حتی با صدور قطعنامه 2231، هنوز هم موضوع هسته‌ای کشورمان از دستور کار شورای امنیت (که فصل هفتم یکی از ابزارهای کاری آن است) خارج نشده، چرا که مطابق مفاد آن در جریان نظارت بر اجرای بخش‌های فنی توافق که به آژانس بین‌المللی انرژی اتمی سپرده شده است. همچنین مدیرکل آژانس باید به‌طور دوره‌ای شورای امنیت را از اجرای توافق و پایبندی ایران به تعهداتش مطلع کند. علاوه بر اینها کمیسیونی زیر نظر شورای امنیت نحوه اجرای محدودیت‌های پیش بینی شده در ارتباط با خرید و فروش سلاح‌های متعارف و کالاهای دو منظوره را به مدت ۸ سال ادامه خواهد داد. و در نهایت و مستند به قطعنامه 2231 پرونده ایران تا ۱۰ سال دیگر یا هر زمانی که آژانس تایید کند هیچ‌گونه فعالیت اتمی اعلام نشده‌ای در ایران وجود ندارد، در دستور کار شورای امنیت باقی خواهد ماند؛ آیا با این تفاصیل هنوز هم می‌توان مدعی بود که ما فصل هفتمی نیستیم؟!

بدتر از همه این که، جمهوری اسلامی ایران هیچ‌گاه شش قطعنامه پیشین شورای امنیت را نپذیرفته و با اعتراض زبانی و اقدامات عملی مفاد آن را نقض کرده، چرا که به درستی آنها را ظالمانه و غیرحقوقی بر می‌شمرده است؛ اما اظهارات تیم مذاکره‌کننده به گونه‌ای است که قطعنامه 2231 را پذیرفته و با ابراز خوشحالی نسبت به صدور آن، گویی به استقبال بررسی برنامه هسته‌ای ایران ذیل فصل هفتم و توسط شورای امنیت رفته‌اند.

مطابق حقوق بین‌الملل، اعتراض یک کشور به یک عمل حقوقی یک جانبه (از جمله صدور قطعنامه)، به منزله تثبیت نشدن آن عمل حقوقی یک جانبه، لااقل از جانب کشوری است که عمل حقوقی یک جانبه به آن تحمیل شده است؛ اما اعتراض نکردن به عمل حقوقی یک‌جانبه، پذیرفتن ضمنی و چه بسا صریح آن قلمداد می‌شود. به بیان دیگر، ایران با اعتراض به شش قطعنامه پیشین سازمان ملل، هیچ‌گاه این اعمال (بخوانید تحمیلها) حقوقی یکجانبه را نپذیرفته و مانع از تثبیت آنها شده است، و ادبیات تیم محترم مذاکره‌کننده در استقبال از قطعنامه 2231 باعث شده است که عملاً قطعنامه 2231 علیه ایران تثبیت شود و تنها راه باقی مانده، رد کامل آن توسط مجلس شورای اسلامی باشد.

3-گفتنی‌های حقوقی و سیاسی بسیار دیگری هم راجع به توافقنامه هسته‌ای هست که بنا به مورد به آنها خواهیم پرداخت. اما با در نظر داشتن همین دو مورد پیش‌گفته هم می‌توان منظور رئیس جمهور محترم‌مان را از بر دو گل خورده شده در مذاکرات هسته‌ای فهمید؛ اینکه سه گل زده شده توسط ما چه مواردی بوده‌اند جای بررسی جداگانه دارد. 

************************************

روزنامه خراسان*****

بانک مرکزي از ماجراي ميزان درس بگيرد/حبيب نيکجو

هنوز ماجراي موسسه ميزان در مشهد تمام نشده است که سيف از اقدامات جديد بانک مرکزي براي کنترل موسسات غيرمجاز سخن مي گويد. هنوز اعتصاب و تحصن سپرده گذاران ميزان پايان نيافته است که رئيس کل بانک مرکزي جو رواني جديد عليه غيرمجازهاي بانکي به راه انداخته است. هنوز دردسرهاي سپرده گذاران ميزان به اتمام نرسيده است که آقاي رئيس کل مي گويد: «ماليات 25درصدي از سپرده گذاران موسسات غيرمجاز اخذ مي شود.»

 سيف در حالي سعي دارد ماليات 25 درصدي از سپرده هاي اين موسسات اخذ کند که پيش از اين مسئولان بانک مرکزي دست تسليم خود را براي نظارت بر موسسات غير مجاز بالا گرفته بودند. لذا اينگونه به نظر مي رسد که اين گونه صحبت ها بيش از آنکه عملياتي باشد، براي مصرف سپرده گذاران اين موسسات بيان مي شود. سيف و همکارانش قصد دارند که با بي اعتماد کردن مردم بساط موسسات غير مجاز را برچينند. به واقع مسئولان بانک مرکزي براي برخورد با موسسات غير مجاز دو راه پيش رويشان است: راه اول، مذاکره با موسسات غيرمجاز و تلاش براي انحلال يا مجاز اعلام کردن آن هاست. اين روش از اين جهت عملياتي به نظر مي رسد که در شرايط موجود تمامي موسسات مالي و اعتباري بدون مجوز، خود را در معرض خطر مي بينند و قصد و آمادگي دارند به هر قيمتي که شده است، مجاز شوند و مسير اين مجاز شدن از بانک مرکزي مي گذرد. بانک مرکزي مي تواند با اين اهرم قدرت سعي در کنترل رفتارهاي اين موسسات داشته باشد. بماند که اين موسسات سرمايه و ذخيره قانوني قابل توجهي نزد بانک مرکزي دارند.

 اما روش دوم که بانک مرکزي مي تواند در برخورد با اين موسسات در پيش بگيرد، نااطمينان کردن مردم نسبت به آن هاست. بانک مرکزي مي تواند بدون اينکه اقدام عملياتي انجام دهد، به مصاحبه و گفت و گو بسنده کند و فقط بگويد اين ها نا امن هستند و سرمايه هاي مردم در معرض خطر است و ماليات بر اين حساب ها وضع مي کنيم و از اين سنخ مواضع اگرچه اين روش براي بانک مرکزي آسان ترين روش است و بار مسئوليت خود را به دوش نيروي انتظامي و دستگاه قضا مي اندازد، اما اين روش براي سپرده گذاران اين موسسات شکنجه وار است. چراکه به دنبال صحبت هاي اينگونه مسئولان، مردم براي برداشت سپرده هايشان هجوم مي آورند و موسسات نقدينگي کافي براي پاسخگويي نخواهند داشت و آنچه بر سر ميزان آمد بر سر اين موسسات خواهد آمد. البته اين سخن به معناي تبرئه مديران ميزان از اشتباهات و تخلفات آن ها نيست و آن ها بايد پاسخگوي سوء مديريت خود باشند. اما نکته اين است که چرا بانک مرکزي زماني که لازم بود جلوي اين موسسات را نگرفت.

 متاسفانه مسيري که بانک مرکزي براي کنترل موسسات غيرمجاز در پيش گرفته است، روش دوم است. بانک مرکزي بي تفاوت نسبت به سپرده گذاران اين موسسات که 20 درصد نقدينگي کشور را به خود اختصاص داده اند، مي گويد بر اين حساب ها ماليات اخذ مي کند. پايان راه اين مسير براي موسسات غيرمجاز، شبيه اتفاقات ميزان است. متاسفانه گويا مسئولان بانک مرکزي از وقايع ميزان در مشهد درس نگرفته اند. متاسفانه رئيس کل بانک مرکزي تبعات اجتماعي و امنيتي تجمعات ميزان را ناديده گرفته و مشکلات سپرده گذاران بيمار، نيازمند و... را نديده است.

 لذا به نظر مي رسد رئيس کل بانک مرکزي به جاي تکيه بر آسان ترين روش ساماندهي موسسات غيرمجاز، به راه کم هزينه تر و حتي شايد معقول تر روي بياورد که پايان اين مسير ايجاد هزينه هاي بي مورد براي کشور و مردم است.

************************************

روزنامه قدس **

اهداف تجاوز اردوغان به سوریه/ حسن هانی زاده

پیشروی اخیر ارتش ترکیه در عمق خاک سوریه که به ظاهر برای مقابله با گروهک تروریستی داعش صورت گرفته، بحران چهار ساله این کشور را پیچیده‌تر کرده است. ...

  ارتش ترکیه اخیرا با چراغ سبز آمریکا و ناتو و به بهانه سرکوب گروهک تروریستی داعش بدون توجه به شرایط بحرانی سوریه، وارد بخشهایی از خاک آن کشور شد. بیش از دو لشکر پیاده و مکانیزه ارتش ترکیه بخشهای وسیعی از خاک سوریه را اشغال کردند که این امر متأسفانه با سکوت جامعه جهانی مواجه شده است. از آنجایی که دولت رجب طیب اردوغان از ابتدای بحران سوریه در مارس 2011 نقشی کاملاً تخریبی ایفا کرد، بنابراین اکنون مرحله ورود مستقیم ترکیه به بحران سوریه فرا رسیده است. هدف دولت اردوغان، تجزیه بخشهایی از خاک سوریه در مناطق ادلب و حلب و تشکیل یک دولت در تبعید از معارضان سوری برای سرنگونی دولت منتخب بشار اسد در سوریه است.

ورود ارتش ترکیه به خاک سوریه که با پوشش هوایی ناتو صورت گرفته، بحران این کشور را از مرزهای جغرافیایی این کشور فراگیرتر خواهد ساخت.

آمریکا و غرب و همپیمانان آنها که نتوانسته اند  در
سالهای گذشته از رهگذر تقویت گروهکهای تروریستی داعش و جبهه النصره، دولت بشار اسد را سرنگون کنند، اکنون در صدد ورود مستقیم به بحران این کشور هستند. ناتو و ترکیه مدعی هستند که برای مقابله با گروهکهای تروریستی داعش و جبهه النصره وارد خاک سوریه شده‌اند، در حالی که آمریکا و ترکیه در شکل گیری گروهکهای تروریستی نقش مؤثری دارند. دولت سوریه بارها اعلام کرده که از توانایی بالایی برای مقابله با گروهکهای تروریستی برخوردار است، مشروط بر اینکه کشورهای منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای از کمک به این گروه‌های تروریستی خود داری کنند.

بر اساس گزارش رسانه‌های منطقه‌ای، ارتش ترکیه با هدف تشکیل یک دولت وابسته به غرب، ضربه زدن به محور مقاومت و ایجاد امنیت پایدار برای رژیم صهیونیستی وارد خاک سوریه شده است. ورود ارتش ترکیه به خاک سوریه، علاوه بر اینکه نقض آشکار قوانین بین‌المللی تلقی می‌شود، موجب خواهد شد که کشورهای همپیمان سوریه واکنشهای متقابلی از خود نشان دهند. این امر به گسترش بحران سوریه و کشیده شدن این بحران به لبنان و عراق و اردن منجر خواهد شد و ممکن است یک جنگ فراگیر منطقه‌ای به دنبال داشته باشد. از این رو کشورهای همپیمان سوریه اکنون با نگرانی، تحرکات ارتش ترکیه را در خاک سوریه زیر نظر گرفته اند. بنابراین با توجه به شرایط سوریه، هرگونه درگیری احتمالی میان ارتشهای این دو کشور به بروز یک بحران پیچیده بین‌المللی منجر خواهد شد. ترکیه اکنون در صدد است تا به نیابت از آمریکا و غرب، دولت قانونی سوریه را با استفاده از ابزارهای خشونت آمیز سرنگون کند که در صورت تحقق چنین امری، اوضاع سوریه با بحرانی شبیه بحران سومالی در شاخ آفریقا مواجه خواهد شد.

بنابراین منطقه خاورمیانه اکنون با ورود ارتش ترکیه به خاک سوریه وارد مرحله خطرناکی شده و اگر ارتش ترکیه به فوریت از خاک این کشور عقب نشینی نکند، این منطقه شاهد بلوک بندی‌های جدیدی خواهد شد که در نهایت پیامدهای خطرناکی برای صلح در خاورمیانه به همراه خواهد داشت.

********************************** 

روزنامه وطن امروز***

گذار به دوران نومحافظه‌کاری/حمیدرضا اسماعیلی

 این یادداشت متعرض ادبیات سیاسی روزمره نیست، بلکه نوشتاری در حوزه اندیشه سیاسی ایران است و از این منظر باید در آن نگریست. با این توضیح باید بگوییم جامعه ایران از سال 92 و پس از انتخابات یازدهم ریاست جمهوری وارد دوره جدید و نومحافظه‌‌کاری شد.

اما «نومحافظه‌کاری» چیست و چگونه شکل گرفت؟ چنانکه می‌دانیم پس از دوم خرداد 76 جریان‌های سیاسی کشور به طور عمده به 2 جریان «اصلاح‌طلب» و «محافظه‌کار» تقسیم شدند، البته این نامگذاری از سوی اصلاح‌طلبان صورت گرفت که بتوانند با این نام‌گذاری خود را مترقی و جریان مقابل را مرتجع بنامند؛ چنانکه در ادبیات سیاسی روزمره این برداشت ابتدایی از آن دو مفهوم وجود دارد. اما نکته آنجاست که در ادبیات اندیشه سیاسی این مفاهیم دارای ارزش‌گذاری نیست و محافظه‌کاری یک اندیشه است، همچنانکه اصلاح‌طلبی نیز یک اندیشه است. در هر کدام، اندیشه‌های درست و نادرستی وجود دارد که آنها را باید به تنهایی داوری کرد و به صورت کلی نمی‌توان قضاوت کرد.

با وجود این، مرزبندی مذکور دارای ایراداتی هم بود: نخست اینکه جریان اصلاح‌طلبی یکدست نبود و در جریان و افرادی که اصلاح‌طلب نامیده می‌شدند طیف‌هایی سنتی وجود داشتند که به لحاظ فکری نمی‌شد آنها را اصلاح‌طلب نامید. این طیف‌ها عموما شامل روحانیان و وابستگان به آنها بود. یعنی به طور خاص «مجمع روحانیون مبارز» اما از سوی دیگر واژه «محافظه‌کار» نیز برای جریان مقابل مفهوم درستی نبود، زیرا در این جریان جز محافظه‌کارانی مانند دولتمردان دولت سازندگی جریان نوظهور دیگری نیز وجود داشت که به لحاظ فکری تفاوت ماهوی با جریان «محافظه‌کار» داشت. در واقع همان‌ها بودند که بعد‌ها «اصولگرا» نام گرفتند و به تصریح از آغاز دهه 1380 مستقل از «محافظه‌کاران» عمل کردند. چنانکه در رشته اندیشه سیاسی مشاهده می‌کنیم «محافظه‌کاری» یا کانسرواتیسم مفهوم اندیشه‌ای کاملا متفاوت از اصولگرایی با فاندامنتالیسم است. اما چون واژه‌ها عموما توسط بازیگران سیاسی و با اهداف سیاسی به کار می‌رود و رواج می‌یابد، در آن دوره کمتر به تفاوت میان این دو اندیشه سیاسی توجه شد. نظریه‌پردازان اصلاحات نیز چون گمان می‌کردند با همین مفهوم اصلاح‌‌طلب و محافظه‌کار بخت پیروزی آنها بیشتر است همچنان بر آن اصرار ورزیدند. اما واقعیت اجتماعی چیز دیگری بود و چنانکه گفته شد تحولات دهه 1380 به سمت افزایش اقتدار اصولگرایان پیش رفت. در این میان اصلاح‌طلبان و محافظه‌کاران پی در پی در انتخابات‌های برگزارشده شکست خوردند و عرصه را به رقیب اصولگرا واگذار کردند. البته سال 88 چندان هم دل کندن از این جایگاه ساده نبود لذا سر به طغیان و سرکشی برداشتند.

انتخابات 88 دو نکته را برای جامعه سیاسی ایران محرز کرد: اول اینکه اصلاح‌طلبان و محافظه‌کاران برای از میدان خارج کردن اصولگرایان حاضر به ائتلاف هستند؛ دوم، اصولگرایان هم چندان وحدتی ندارند و دارای طیف‌بندی‌هایی هستند که فعلا برای از میدان به در کردن ائتلاف اصلاح‌طلب – محافظه‌کار به وحدت و یکپارچگی رسیده‌اند اما تحولات سال‌های88 تا 92 چندین اثر را روی آرایش سیاسی این جریان‌ها گذاشت: اولا ائتلاف «اصلاح‌طلبان - محافظه‌کاران» تداوم یافت و با شکستی که هم در انتخابات و هم در شورش پس از آن خورده بودند، چاره‌ای جز تقویت این ائتلاف نداشتند. ثانیا اختلافات میان اصولگرایان سر باز کرد که به طور مشخص میان 2 جبهه هوادار جلیلی و قالیباف خود را نشان داد. این موضوع اهمیت بالایی دارد که باید در نوشتاری دیگر به آن پرداخت.

اما نتیجه این شد که ائتلاف پدیدآمده میان اصلاح‌طلبان و محافظه‌کاران که انسجام تشکیلاتی خود را به طور نسبی حفظ کرد توانست از تشتت تشکیلاتی جریان اصولگرا بهره ببرد و در انتخابات یازدهم ریاست‌جمهوری به پیروزی برسد. در واقع از همین جا بود که «نومحافظه‌کاری» به طور رسمی پدید آمد و دوران «نومحافظه‌کاری» در ایران آغاز شد.

در تکمیل مطلب بالا باید بگوییم نومحافظه‌کاری، نه اصلاح‌طلبی است، نه محافظه‌کاری و اگرچه این پدیده نوظهور از ادغام 2 جریان محافظه‌کاری و اصلاح‌طلبی پدید آمد اما خود پدیده‌ای جدید است. به این معنا که اگر محافظه‌کاری را A در نظر بگیریم و اصلاح‌طلبی را B، ائتلاف پدیدآمده نه به معنای B شدن A است و نه به معنای A شدن B . این نبود که A به طرفB حرکت کند یا B   به سوی A برود بلکه هر دو جریان از نقطه‌ای که بودند به سوی نقطه جدیدی رفتند که C بود و در همین نقطه بود که نومحافظه‌کاری پدید آمد. به این ترتیب نومحافظه‌کاری هم بخش‌هایی از اندیشه سیاسی محافظه‌کاری را دارد و هم بخش‌هایی از اندیشه اصلاح‌طلبی را. از سوی دیگر هم بخش‌هایی از طبقات اجتماعی محافظه‌کاران را دارد و هم بخش‌هایی از طبقات اجتماعی اصلاح‌طلبان را. اگرچه در این ائتلاف هر دو طرف ریزش‌هایی داشته‌اند اما نتیجه کلی برای هر دو مفید و مغتنم بوده است به همین دلیل با وجود تمام اختلاف‌هایی که دارند حاضر به گسستن این ائتلاف نیستند. نکته پایانی اینکه شکل‌گیری نومحافظه‌کاری یک معنای دیگر نیز دارد؛ اینکه از این به بعد محافظه‌کاری به طریق گذشته و آنچه به طور مشخص در سال‌های ۶۸ تا 76 بر کشور حاکم بود به اتمام رسیده و دیگر توان بازگشت ندارد. همچنین اصلاح‌طلبی نیز به صورتی که از سال‌های ۷۶ تا ۸۴ رشد کرد و به اوج خود رسید، امروز صرفا پدیده‌ای تاریخی محسوب می‌شود که وجود خارجی ندارد. امروز هم اصلاحات مرده است و هم محافظه‌کاری. آنچه دیگر وجود واقعی دارد نومحافظه‌کاری است. در نوشته‌های بعدی تلاش می‌کنیم بیشتر درباره مولفه‌های فکری نومحافظه‌کاری سخن بگوییم.

************************************

روزنامه جمهوری اسلامی ****

اهداف اردوغان از حمله مصلحتی به داعش/ جلیل حسنی

بسم‌الله الرحمن الرحیم

ترکیه از روز جمعه گذشته تحرکات نظامی جدیدی را در خاک سوریه و عراق آغاز کرده که در جریان آن جنگنده‌های این کشور مناطقی را در شمال سوریه و عراق بمباران کرده‌اند و این حملات همچنان ادامه دارد.

آنکارا مدعی است که هدف از این اقدامات مبارزه با خطرات رو به رشد گروه‌های «تروریستی» است. وزارت خارجه ترکیه نیز با صدور بیانیه‌ای اعلام کرد رسماً به ائتلاف آمریکایی «ضد داعش» می‌پیوندد.

رجب طیب اردوغان رئیس جمهوری ترکیه نیز این مساله را تایید کرد که آنکارا موافقت کرده است آمریکا از پایگاه هوایی اینجرلیک واقع در جنوب ترکیه، جهت عملیات نظامی علیه داعش استفاده کند.

این تحولات درحالی اتفاق می‌افتد که به اذعان اکثر ناظران، ترکیه از حامیان اصلی گروه‌های تروریستی از جمله داعش بوده و نقش موثری در پیدایش، رشد و قدرت‌یابی این گروه‌ها داشته است.

اکنون این سئوال مطرح است که آیا آنکارا سیاست خود را در منطقه و در قبال گروه‌های تروریستی تغییر داده است؟

پاسخ این سئوال به دلایل روشن و متعدد، منفی است و اقدامات اخیر یک تاکتیک جدید از سوی دولت اردوغان می‌باشد که در ورای آن اهداف خاصی مستتر است.

توجه به این نکته که رویدادهای اخیر بلافاصله پس از تماس تلفنی باراک اوباما رئیس‌جمهور آمریکا با اردوغان، همتای ترکیه‌ای وی اتفاق می‌افتد، بر هدفمند بودن تحرکات نظامی اخیر و اینکه آنکارا برنامه‌هایی را در پوشش اقدامات اخیر تدارک دیده است روشن‌تر می‌سازد.

جزئیات منتشر شده از مذاکرات اوباما و اردوغان نشان می‌دهد طرفین توافق کرده‌اند در ازای پیوستن ترکیه به ائتلاف آمریکایی، آنکارا بتواند در خاک سوریه رسماً حضور نظامی داشته باشد، رویایی که ازدوغان از چهار سال قبل و از زمان آغاز بحران سازی علیه حکومت سوریه به دنبال آن بوده است.

براساس این توافق، منطقه وسیع به اصطلاح «امن» در خاک سوریه به عمق 50 کیلومتر و به طول 4500 کیلومتر ایجاد می‌شود و نیروهای نظامی ترکیه در این منطقه وسیع مستقر می‌شوند.

به زعم سیاستمداران ترکیه، این طرح می‌تواند آغاز گام عملی برای سرنگون ساختن حکومت سوریه باشد.

البته این، تنها هدفی نیست که ترکیه در مقطع فعلی دنبال می‌کند. پیروزی کردهای ترکیه در صحنه سیاسی که اخیراً با ورود آنها به مجلس ترکیه، برای اولین بار در تاریخ، حزب حاکم به خصوص شخص اردوغان را که در صدد احیای دوران امپراطوری بوده خشمگین کرده است. حزب عدالت و توسعه اردوغان تا چند ماه قبل یکه تاز میدان سیاست ترکیه بود و اردوغان قصد داشت خود را برای مادام العمر، «سلطان» کند ولی با انتخابات اخیر این معادله برهم خورد و کردها در این شکست نقش موثری داشتند و بدیهی است که اردوغان درصدد انتقام از عاملان برهم خوردن رویای صدارت همیشگی خود بر ترکیه برآید.

در این چارچوب، آنکارا به بهانه مبارزه با تروریسم، حملات گسترده‌ای را علیه حزب کارگران کرد ترکیه موسوم به پ. ک. ک آغاز کرده است با این هدف که کردها را بار دیگر به فاز نظامی باز گرداند و امکان تحرکات سیاسی را از آنها سلب نماید.

در پی اقدامات اخیر ارتش ترکیه، پ. ک. ک رسماً آتش بس یکساله با دولت را لغو کرد و مسئولان این گروه اعلام کردند با اعلان جنگ و حملات ارتش ترکیه، دیگر آتش بس معنایی ندارد.

سومین هدفی که اردوغان از طرح اخیر خود در به حرکت در آوردن ماشین جنگ دنبال می‌کند فرار از رسوایی بزرگی است که به دلیل حمایت‌های آشکار و نهانش از گروه‌های تروریستی، دامنگیر وی شده است. بسیاری از مردم ترکیه و همچنین سایر کشورها، اردوغان و حزبش را از بانیان و حامیان اصلی تروریست‌هایی می‌دانند که اخیراً در منطقه پدید آمده و به جولان پرداخته‌اند. این گروه‌ها با اقدامات ضدانسانی و جنایات تکان دهنده، آبرویی برای حامیان خود باقی نگذاشته‌اند و بدیهی است که اردوغان و حزب حاکم ترکیه متعلق به وی تحت فشار سنگینی قرار دارند.

اردوغان و حزب متبوعش درصدد هستند چنین القا کنند که نه تنها با این گروه‌ها ارتباطی ندارند بلکه مخالف آن‌ها هستند و بمباران چند موضع متعلق به این گروه‌ها و پیوستن به ائتلاف به اصطلاح ضد تروریستی به رهبری آمریکا، نشانه این عدم ارتباط است.

با اینحال بسیار بعید است که این رویکرد رندانه دولت اردوغان بتواند اهداف مورد نظر این دولت را برآورده سازد.

ادعای مبارزه اردوغان با گروه‌های تروریستی از جمله گروه داعش به قدری ساختگی و مضحک است که کسی آنرا چه در داخل و چه خارج ترکیه نخواهد پذیرفت. سیاست حمایت از گروه‌های تروریستی به خصوص در سوریه، یک واقعیت انکارناپذیر است و مقامات ترکیه بارها، خواسته و ناخواسته به آن اعتراف کرده‌اند. «احمد داوود اوغلو» نخست‌وزیر ترکیه، که درحال حاضر رهبر حزب عدالت و توسعه نیز هست، در مصاحبه‌ای در سال گذشته با صراحت تاکید کرد داعش گروهی از سنی‌های رنج کشیده و خشمگین هستند! اعزام گروه‌های تروریستی از طریق مرز ترکیه به سوریه، دخالت آنکارا در تسلیح و آموزش این گروه‌ها، واقعیت‌هایی هستند که آنکارا نمی‌تواند با اقدامات نمایشی اخیر بر آنها سرپوش بگذارد.

اردوغان با در پیش گرفتن به اصطلاح تاکتیک اخیر، در واقع رفتارهایی را ادامه می‌دهد که در طول چند سال اخیر تبعات سنگین و جبران ناپذیری را بر شخص وی، حزب حاکم و موقعیت بین‌المللی ترکیه وارد ساخته است.

تجاوز به خاک کشورهای دیگر به هر بهانه اقدامی غیرقانونی و مغایر با مقررات و منشورهای بین‌المللی است و دیر یا زود آنکارا تاوان آن را در سطح بین‌المللی باید بپردازد.

اردوغان و حزب عدالت و توسعه باید علت شکست‌های اخیر در صحنه داخل و خارج را در رفتارهای غلط و سیاست‌های اشتباه خود جستجو کند و درصدد تغییر آن رفتارها و سیاست‌ها بر آیند نه آنکه با اقدامات غلط دیگر، بر ابعاد شکست، ناکامی و رسوایی‌های خود بیفزایند.

***********************************

روزنامه ایران******

همگرایی ملی، لازمه اقتدار جهانی/  سیدرضا صالحی امیری

 توافق ارزشمند هسته‌ای ایران با شش قدرت جهانی به دنبال سال‌ها مذکرات فشرده که بی تردید با راهبری هوشمندانه رهبر معظم انقلاب و مدیریت سختکوشانه رئیس جمهوری محترم و دولت تدبیر و امید حاصل شد، جمهوری اسلامی را وارد دوران جدیدی از تعامل با جهان و ایفای نقش فعال در معادلات جهانی می‌کند.

پذیرش ایران به عنوان بازیگر اصلی در تحولات منطقه و قدرت تأثیرگذار در ثبات و نظم خاورمیانه و همچنین بطلان فرضیه «ایران هراسی» و تغییر ذهنیت دروغین «جنگ افروزی و ایجاد تهدید از سوی ایران» از جمله دستاوردهای مهمی است که در پی گفت‌و‌گوهای طولانی و سازنده تیم ارشد مذاکره کننده کشورمان و در رأس آنها وزیر هوشمند و با تدبیر امور خارجه، دکتر جواد ظریف به وقوع پیوست. به بیان دیگر، ایران اسلامی در دوران پساتوافق وارد دوره گذار از «ایران هراسی» به «ایران پذیری» شده و نگاه جهانی به کشورمان در حال تغییری معنادار است. این وضعیت جدید بدون شک الزامات و ضرورت‌هایی را ایجاب می‌کند که بخش قابل توجهی از آن متوجه رویکرد داخلی جمهوری اسلامی در دوران پساتوافق است.

جمهوری اسلامی ایران همان طور که در عرصه بین‌المللی ثابت کرد قدرت تعامل و گفت‌و‌گو با قدرت‌های بزرگ جهانی را دارد و از منطق و استدلال قوی برای حل پیچیده‌ترین مسائل برخوردار است، اکنون باید روی دیگر سکه توافق را که همان رسیدن به بلوغ سیاسی و نمایش ظرفیت بالای نظام در مواجهه با سلایق و دیدگاه‌های متفاوت درون ساختار جمهوری اسلامی است با همان صلابت و اقتدار عرضه کند. اکنون فرایند حل مناقشه هسته‌ای ایران به مدلی موفق برای حل و فصل مناقشات بین‌المللی تبدیل شده است که بیانگر اوج عزت و اقتدار جمهوری اسلامی در عین پایبندی به مواضع و اصول خدشه‌ناپذیر خود است. پس همین الگو می‌تواند در راستای حل مسائل داخلی هم به کار گرفته شود.

آنچه در ادامه مسیر می‌تواند تضمین‌کننده حفظ اقتدار ایران در عرصه بین‌الملل باشد، انسجام و همگرایی نیروهای درونی و اجماع ملی همه دلسوزان نظام و دلبستگان به آرمان‌های امام و رهبری است. بنابراین گام دوم توفیقات اخیر، تأکید بر ظرفیت تعامل و گفت‌و‌گو در میان گروه‌های داخلی و پرهیز از تقابل و مناقشه‌های بی‌حاصل است. همان طور که موفقیت جمهوری اسلامی با حفظ سه گانه مورد نظر رهبر معظم انقلاب یعنی عزت، حکمت و مصلحت محقق شد، امکان اجماع و انسجام ملی و همگرایی نیروهای پایبند به اسلام، انقلاب، نظام و رهبری هم قابل دسترس است. مگر ممکن است جریان‌های سیاسی فعال و گروه‌های تأثیرگذار و دارای عقبه فکری و اعتقادی با یکدیگر مناقشه داشته باشند و آنگاه خواهان تعامل و گفت‌و‌گو با جهانیان باشیم؟ آیا خانواده پرمناقشه می تواند جامعه‌ای با ثبات داشته باشد؟ آیا جامعه و جریان های درگیر و ستیزه جو می توانند در قبال مسائل جهانی، نقش مؤثری ایفا کند؟

 امروز بیش از هر زمان دیگر نیازمند زبان تفاهم، تعامل و گفت‌و‌گو با هدف همگرایی، همدلی و همزبانی میان آحاد جامعه و احزاب و گروه‌های سیاسی هستیم. واضح است که منظور از این همگرایی و اجماع به معنای ایجاد فضای تک‌صدایی و حذف نظرات مخالف نیست، اتفاقاً جامعه ایرانی با ظرفیت‌های بسیار بالا و سلایق و گرایش‌های متنوع، امروز از گروه‌های تأثیرگذار در سپهر سیاسی کشور انتظار دارد تا بلوغ سیاسی و ظرفیت تحمل و نقدپذیری خود را به اثبات برسانند. مقصود از همگرایی آن است که در زمینه مسائل ملی، از دعواها و منازعات جناحی پرهیز و منافع ملی و مصالح عمومی فدای منافع جناحی و سلایق گروهی نشود. هر نوع تخریبگری و مانع‌تراشی در مسیر همگرایی و همنوایی ملت بزرگ ایران خیانتی بزرگ و گناهی نابخشودنی در عرصه ملی است. رهبر معظم انقلاب در دیدار مسئولان نظام به مناسبت عید فطر تأکید کردند که «ملت ایران باید متحد باشند و قضایای هسته‌ای نباید زمینه ساز دودستگی در کشور شود.»

حال که ملت بزرگ ایران در حال گذار از یک دوره پیچیده است و همان طور که در سال‌های گذشته توانست با صبر و بردباری، در مقابل افزون‌خواهی‌های قدرت‌های جهانی مقاومت و در مقابل تحریم‌های ناعادلانه و غیرقانونی ایستادگی کند، به حول و قوه الهی این مرحله را هم با موفقیت پشت سر گذاشته و به قله‌های توسعه، پیشرفت، عزت و تعالی دست خواهد یافت. هر گونه اخلال، تخریب و سنگ‌اندازی در مسیر پرمشقت و نفسگیر پیش رو، نه تنها از نگاه تیزبین ملت دور نخواهد ماند، بلکه موجب همنوایی مخالفان پیروزی ملت بزرگ ایران با دشمنان قسم خورده جمهوری اسلامی خواهد شد که در این روزها عصبانیت و خشم خود را از عزتمندی و سرافرازی ملت ایران و نظام جمهوری اسلامی، با صدای بلند فریاد می‌زنند.

کافی است نگاهی به مواضع سران رژیم اشغالگر صهیونیستی و رسانه‌های سلطه‌گر آن بیندازیم تا میزان ناخشنودی شان را از پیروزی بزرگ ملت ایران بهتر درک کنیم. بنابراین آنها که هویت خود را با مخالفت با دولت تدبیر و امید تعریف کرده‌اند، مراقب باشند تا مبادا با سخنان نسنجیده و قضاوت‌های ناآگاهانه، آب در آسیاب دشمن ریخته و مخالف مصالح و عزت و سربلندی ملت سخن بگویند. چرا که دشمن زخم خورده و عصبانی، به فکر انتقامجویی از صبر و ایستادگی ماست. باید بپذیریم که نمی‌توانیم با مناقشه در درون به اقتدار در بیرون بیندیشیم. رفتارهای تنگ‌نظرانه و انتقامجویانه مسیر پیش رو را دشوارتر می‌کند. امروز نیازمند تحمل و مدارا در فضای سیاسی داخلی هستیم تا همه گروه‌های دلبسته به نظام و انقلاب در کنار هم مسیر توسعه و پیشرفت را هموار کنند و با انسجام و همگرایی، عزت و عظمت ایران اسلامی را در عرصه های جهانی تداوم بخشند.

************************************

روزنامه جام جم *******

از منافع تجاری تا منافع ملی/ یحیی آل‌اسحاق

این روزها دولت میزبان هیات‌های تجاری زیادی برای ورود به بازار ایران است. جای بسی خوشحالی است که تجار زیادی وارد ایران می‌شوند و قصد دارند قراردادهایی را در حوزه فعالیت خود منعقد کنند، اما بحث اصلی اینجاست که آیا منافع ملی ایران نیز در این قراردادها در نظر گرفته می‌شود؟ آیا منافع ملی کشور ایجاب می‌کند که هر طور شده باید همه این هیات‌های خارجی را جذب کنیم؟ به نظر من این طور نیست زیرا منافع ملی با منافع تجاری تفاوت دارد.

 برای این‌که بتوانیم منافع ملی را در نظر بگیریم ابتدا لازم است «منافع ملی» به‌طور جامع تعریف شود. اما هنوز در کشور تعریف یکپارچه‌ای در این زمینه نداریم و هر کسی از نگاه خود منافع ملی را بازگو می‌کند. بااین حال می‌توان گفت منافع ملی ایران با منافع آرمانی ما در یک سمت و سو قرار دارد. لازم می‌دانم در این بخش به بندی از اقتصاد مقاومتی که توسط رهبر معظم انقلاب نگارش شده است اشاره‌ای داشته باشم. در اقتصاد مقاومتی بحثی با عنوان «واقعیت‌نگر آرمانگرا» آمده است که همین موضوع ممکن است در قراردادهای ما اتفاق بیفتد. براین اساس اقتصاد کشور باید براساس واقعیات و اهداف مشخص برنامه‌ریزی شود تا به نتیجه برسد اما در عین حال منافع ملی کشور ما زیر خیمه منافع آرمانی قرار دارد و در این میان باید شاخص‌های اقتصادی که شامل درآمد سرانه، سود و رفاه مردم است در نظر گرفته شود.

 از سوی دیگر، یکی از شاخص‌های منافع ملی، توسعه کشور است. اما تفاوت کشور ما با دنیای غرب و سرمایه‌داری در این است که ما توسعه و درآمد سرانه بیشتر را همراه با عدالت می‌خواهیم. اگر درآمد سرانه کشور بخواهد از 12 هزار دلار به 40هزار دلار برسد اما اختلاف طبقاتی عمیق‌تر شود، این امر با عدالت فاصله دارد در حالی که در اقتصاد سکولار، این عین توسعه و منافع ملی است.

 درخصوص تجاری هم که وارد ایران می‌شوند مسئولان باید آگاه باشند که تجار به‌دنبال سود بیشتر هستند و ترجیحشان این است که کالای نهایی را عرضه کنند و بروند. اما رویکرد ایران با چند سال گذشته تغییر کرده است. چراکه تولید حتی در دوران رکود و تحریم با سختی فراوان انجام شده و کشور باید در حفظ آن کوشا باشد. لذا کشور باید از فرصت به‌دست آمده استفاده کامل کند و از این هیات‌ها برای رشد کشور در قدم اول و برای افزایش توان صادراتی در قدم دوم تلاش کند. یعنی به جای واردات کالا، تولید ملی را تقویت و به سمت خوداتکایی برود. حتی اگر کشورها حاضر به انتقال تکنولوژی که تولید ایران با آن فاصله گرفته، نشدند موضع خود را تغییر ندهد و روی منافع ملی پافشاری کند. چرا که منافع ملی لزوما در منافع تجاری خلاصه نمی‌شود.

 از سوی دیگر در برنامه ششم توسعه آمده است که به صورت میانگین باید 8درصد رشد اقتصادی را در کشور شاهد باشیم. به نظر من همین موضوع خود به‌تنهایی می‌تواند مبنای عقد قراردادهای جدید با هیات‌های خارجی باشد. باید دید که قراردادی که با کشورهای دیگر منعقد می‌شود به رشد 8 درصدی اقتصاد کمک می‌کند یا خیر. اگر کمکی نمی‌کند، آن قرارداد به منافع ملی هم کمک نخواهد کرد. لذا اکنون که تا زمان اجرای بیانیه مشترک وین و رفع تحریم‌ها بین شش ماه تا یکسال زمان است، در این فرصت باید بخش خصوصی تولید خود را مطابق با نیاز جهانی درآورد تا بتواند در صورت ورود برندهای دیگر، بازار را از دست ندهد.

 ************************************ 

هفته نامه پرتو سخن**

تكفيري ها؛ نمادي از اسلام امريكايي/ علي شيرازي

فرانسيس فوكوياما؛ فيلسوف معروف امريكايي د‌ر سال 1365 د‌ر كنفرانسي د‌ر اورشليم با عنوان بازشناسي هويت شيعه، گفت: «شيعه پرند‌ه‌اي است كه افق پروازش بسيار بالاتر از تيرهاي ماست؛ پرند‌ه‌اي كه د‌و بال د‌ارد‌: يك بال سبز و يك بال سرخ. بال سبز اين پرند‌ه را «مهد‌ويت و عد‌الت‌خواهي» و بال سرخ را «شهاد‌ت طلبي» كه ريشه د‌ر كربلا د‌ارد‌ و شيعه را فناناپذير كرد‌ه، تشكيل د‌اد‌ه است.»

وي د‌ر همان سخنراني افزود‌: «شيعه بُعد‌ سومي هم د‌ارد‌ كه اهميتش بسيار بيش‌تر است». فوكوياما گفت: «اين پرند‌ه، زرهي به نام «ولايت» نيز به تن د‌ارد‌ كه قد‌رتش با «شهاد‌ت» د‌وچند‌ان مي‌شود‌.» وي مهند‌سي معكوسي را به منظور فروپاشي اسلام سياسي د‌ر ايران ترسيم كرد‌ و آورد‌: «مهند‌سي معكوس براي شيعيان اين است كه ابتد‌ا «ولايت فقيه» را خط بزنيد‌. تا اين را خط نزنيد‌، نمي‌توانيد‌ به ساحت قد‌سي كربلا و مهد‌ويت تجاوز كنيد‌.»

فرانسيس فوكوياما د‌ر اد‌امه گفت: «براي پيروزي بر يك ملت بايد‌ ميل مرد‌م را تغيير د‌اد‌... ابتد‌ا ولايت فقيه را خط بزنيد‌، د‌ر گام بعد‌، شهاد‌ت‌طلبي اين‌ها را به رفاه طلبي تبد‌يل كنيد‌. اگر اين د‌و تا را خط زد‌يد‌، خود‌ به خود‌ اند‌يشه‌هاي امام زماني از جامعه شيعه رخت مي‌بند‌د‌... شما بايد‌ براي غرب هم امام زمان، كربلا و ولي فقيه بتراشيد‌!»

شايد‌ اين طراحي، آغاز شكل‌گيري اسلام امريكايي د‌ر برابر اسلام ناب محمد‌ي(ص) شد‌ و امام خميني(ره) براي اولين بار د‌ر تاريخ 12/5/1366 د‌ر پيامي كه د‌رباره فاجعه خونين مكه بود‌، از واژه «اسلام امريكايي» بهره برد‌ند‌ و نوشتند‌: «اگر از صد‌ها وسيله تبليغاتي استفاد‌ه مي‌كرد‌يم و اگر هزاران مبلّغ و روحاني را به اقطار عالم مي‌فرستاد‌يم تا مرز واقعي بين اسلام راستين و اسلام آمريكايي و فرق بين حكومت عد‌ل و حكومت سرسپرد‌گان مد‌عي حمايت از اسلام را مشخص كنيم، به صورتي چنين زيبا نمي‌توانستيم و اگر مي‌خواستيم پرد‌ه از چهره كريه د‌ست نشاند‌گان آمريكا برد‌اريم و ثابت كنيم كه فرقي بين محمد‌رضا خان و صد‌ام آمريكايي و سران حكومت مرتجع عربستان د‌ر اسلام‌زد‌ايي و مخالفت‌شان با قرآن نيست و همه نوكر آمريكا هستند‌ و مأمور خراب كرد‌ن مسجد‌ و محراب و مسؤول خاموش نمود‌ن شعله فرياد‌ حق‌طلبانه ملت‌ها، باز به اين زيبايي ميسّر نمي‌گرد‌يد‌، و همچنين اگر مي‌خواستيم به جهان اسلام ثابت كنيم كه كليد‌د‌اران كنوني كعبه لياقت ميزباني سربازان و ميهمانان خد‌ا را ند‌ارند‌ و جز تامين آمريكا و اسرائيل و تقد‌يم منافع كشورشان به آنان كاري از د‌ستشان برنمي‌آيد‌، بد‌ين خوبي نمي‌توانستيم بيان كنيم و اگر مي‌خواستيم به د‌نيا ثابت كنيم كه حكومت آل سعود‌، اين وهابي‌هاي پَست بي‌خبر از خد‌ا به‌سان خنجرند‌ كه هميشه از پشت د‌ر قلب مسلمانان فرو رفته‌اند‌، به اين اند‌ازه كه كارگزاران ناشي و بي‌اراد‌ه حاكميت سعود‌ي د‌ر اين قساوت و بي‌رحمي عمل كرد‌ه‌اند‌، موفق نمي‌شد‌يم و حقا كه اين وارثان ابي‌سفيان و ابي‌لهب و اين رهروان راه يزيد‌ روي آنان و اسلاف خويش را سفيد‌ كرد‌ه‌اند‌.»

بيان امام خميني(ره) به زيبايي پرد‌ه را كنار زد‌ و اسلام امريكايي را معرفي كرد‌:

1. امريكا به د‌نبال معرفي حكومتي به مسلمانان جهان به‌عنوان الگوست؛ 2. تلاش براي نفي الگوگيري از جمهوري اسلامي به عنوان ام‌القراي جهان اسلام است؛ 3. اسلام امريكايي، اسلام صاحب منصبان حكومت مورد‌ نظر و مورد‌ حمايت امريكاست؛ 4. اسلام ناب محمد‌ي(ص)، د‌ين كارگزاران جمهوري اسلامي و د‌ين ملت ايران است؛ 5. د‌ولتمرد‌ان د‌ولت عربستان و آل‌سعود‌، افراد‌ مورد‌ توجه امريكا و حاميان اسلام امريكايي‌اند‌؛ 6. د‌ولتمرد‌ان عربستان، مثل شاه و صد‌ام، نوكر امريكا و د‌شمن اسلام ناب محمد‌ي(ص) هستند‌؛ 7. موافقان اسلام امريكايي، مأمور خراب كرد‌ن مسجد‌ و محراب و مسؤول خاموش نمود‌ن شعله فرياد‌ حق‌طلبانه مسلمانان جهانند‌؛ 8. همانان، به د‌نبال تأمين منافع امريكا و اسرائيلند‌ و خود‌ و كشورشان را به آن د‌و فروخته‌اند‌؛ 9. تفكر اين نوكران امريكا و اسرائيل، تفكر وهابي است؛ تفكري كه اسلام ناب را نشانه رفته است؛ 10. حكومت آل سعود‌ به سان خنجري د‌ر قلب مسلمانان است؛ 11. اينان وارثان ابي‌سفيان و ابي‌لهب هستند‌ كه راه يزيد‌ را مي‌پيمايند‌؛ 12. اين‌ها از اسلاف خود‌ بد‌تر عمل كرد‌ه و مي‌كنند‌ و روي آنان را سفيد‌ كرد‌ه‌اند‌. خرد‌ه فرمايش فرانسيس فوكوياما؛ اين تئوري‌پرد‌از امريكايي‌ها، سران كاخ سفيد‌ را وارد‌ عرصه مشابه‌سازي نمود‌ تا براي جلوگيري از قد‌رت و نفوذ جمهوري اسلامي ايران د‌ر منطقه و د‌نيا، آل سعود‌ را ولي‌فقيه و امام و الگوي مسلمان‌هاي د‌نيا معرفي كنند‌.

امام خميني(ره) د‌ر پيام نوروزي سال 1367، پا را فراتر نهاد‌ند‌ و اسلام ناب و اسلام امريكايي را روشن‌تر بيان كرد‌ند‌:

الف: اسلام ناب محمد‌ي(ص)؛ اسلام پابرهنگان زمين، اسلام مستضعفين، اسلام رنجيد‌گان تاريخ، اسلام عارفان مبارزه‌جو و اسلام پاك طينتان عارف است؛ ب: اسلام امريكايي؛ اسلام سرمايه‌د‌اري، اسلام مستكبرين، اسلام مرفهين بي‌د‌رد‌، اسلام منافقين، اسلام راحت‌طلبان و اسلام فرصت‌طلبان است.

بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران د‌ر تاريخ 29/4/1367 د‌ر پيام به مناسبت سالگرد‌ كشتار خونين د‌ر مكه و قبول قطعنامه 598 آورد‌ند‌:

1. كشتار زائران خانه خد‌ا توطئه‌اي براي حفظ سياست‌هاي استكبار و جلوگيري از نفوذ اسلام ناب محمد‌ي(ص) است؛ 2. مگر مسلمانان نمي‌بينند‌ كه امروز مراكز وهابيت د‌ر جهان به كانون‌هاي فتنه و جاسوسي مبد‌ل شد‌ه‌اند‌ كه از يك طرف اسلام اشرافيت، اسلام ابوسفيان، اسلام ملاهاي كثيف د‌رباري، اسلام مقد‌س‌نماهاي بي‌شعور حوزه‌هاي علمي و د‌انشگاهي، اسلام ذلّت و نكبت، اسلام پول و زور، ‌اسلام فريب و سازش و اسارت، اسلام حاكميت سرمايه و سرمايه‌د‌اران بر مظلومين و پابرهنه‌ها و د‌ر يك كلمه اسلام امريكايي را ترويج مي‌كنند و... از طرف د‌يگر سر بر آستان سرور خويش، امريكاي جهان‌خوار مي‌گذارند‌.»

امام خميني(ره) همچنين د‌ر تاريخ 14/6/1367 د‌ر پيامي خطاب به علما و مرد‌م پاكستان، به مناسبت اربعين شهاد‌ت علامه عارف حسين حسيني آورد‌ند‌:

1. امروز استكبار شرق و غرب چون از رويارويي مستقيم با جهان اسلام عاجز ماند‌ه است، راه ترور و از ميان برد‌ن شخصيت‌هاي د‌يني و سياسي را از يك طرف و نفوذ و گسترش فرهنگ اسلام امريكايي را از طرف د‌يگر به آزمايش گذاشته‌اند‌.

2. راه مبارزه با اسلام امريكايي از پيچيد‌گي خاصي برخورد‌ار است كه تمامي زواياي آن بايد‌ براي مسلمانان پابرهنه روشن گرد‌د‌؛ كه متأسفانه هنوز براي بسياري از ملت‌هاي اسلامي مرز بين «اسلام امريكايي» و «اسلام ناب محمد‌ي» و اسلام پابرهنگان و محرومان، و اسلام مقد‌س‌نماهاي متحجر و سرمايه‌د‌اران خد‌انشناس و مرفهين بي د‌رد‌، كاملاً مشخص نشد‌ه است. و روشن ساختن اين حقيقت كه ممكن نيست د‌ر يك مكتب و د‌ر يك آيين د‌و فكر متضاد‌ و رود‌ررو وجود‌ د‌اشته باشد‌ از واجبات سياسي بسيار مهمي است كه اگر اين كار توسط حوزه‌هاي علميه صورت پذيرفته بود‌، به احتمال بسيار زياد‌ سيد‌ عزيز ما عارف حسيني د‌ر بين ما بود‌.»

بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران د‌ر تاريخ 3/12/1367 د‌ر پيامي خطاب به مراجع اسلام، و روحانيون و طلاب سراسر كشور آورد‌ند‌: «د‌ر حوزه‌هاي علميه هستند‌ افراد‌ي كه عليه انقلاب و اسلام ناب محمد‌ي(ص) فعاليت د‌ارند‌. امروز عد‌ه‌اي با ژست تقد‌س‌مآبي چنان تيشه به ريشه د‌ين و انقلاب و نظام مي‌زنند‌ كه گويي وظيفه‌اي غير از اين ند‌ارند‌. خطر تحجرگرايان و مقد‌س نمايان احمق د‌ر حوزه‌هاي علميه كم نيست. طلاب عزيز لحظه‌اي از فكر اين مارهاي خوش خط و خال كوتاهي نكنند‌، اين‌ها مروّج اسلام امريكايي‌اند‌ و د‌شمن رسول ا.. (ص)...»

اگر اند‌يشه امام(ره) د‌ر خصوص اسلام ناب محمد‌ي(ص) و اسلام امريكايي مورد‌ كنكاش جد‌ي قرار گرفته بود‌ و حوزه‌هاي علميه؛ مسلمانان جهان را با حقيقت اسلام آشنا كرد‌ه بود‌ند‌، بسياري از توطئه‌هاي امريكا و عربستان سعود‌ي خنثي شد‌ه بود‌ و هرگز از د‌رون اين نگاه و براي مقابله با جمهوري اسلامي، القاعد‌ه و د‌اعش به د‌نيا نمي‌آمد‌ند‌.

به يقين القاعد‌ه و د‌اعش براي مشابه‌سازي كربلا و عاشورا و تخريب روحيه شهاد‌ت‌طلبي به‌وجود‌ آمده ا‌ند‌. هد‌ف اين بوده‌ كه چهره اسلام را زشت جلوه د‌هند‌ و با توسعه طرح‌هاي اسلام هراسي، جلوي گسترش و نفوذ اسلام ناب محمد‌ي(ص) را بگيرند‌.

امريكايي‌ها د‌ر سال 2004 با تشكيل گروهك تروريستي «التوحيد‌ و الجهاد‌» به رهبري «ابومصعب الزرقاوي» -مرد‌ شماره سه القاعد‌ه- يك حركت سازمان يافته را براي ايجاد‌ شكاف ميان مسلمانان جهان آغاز كرد‌ند‌.

ابومصعب الزرقاوي به د‌ليل اقد‌امات خود‌سرانه و خروج از اطاعت ژنرال‌هاي امريكايي د‌ر سال 2006 توسط نيروهاي امريكا به قتل رسيد‌ و فرد‌ د‌يگري با نام مستعار «ابو حمزه المهاجر» به رهبري جنبش «التوحيد‌ و الجهاد‌» تعيين شد‌. با قتل ابوحمزه المهاجر كه چهره‌اي مرموز د‌ر بد‌نه سازمان‌هاي بعثي امريكايي تلقي مي‌شد‌، فرد‌ د‌يگري به نام ابو عمر البغد‌اد‌ي كه چسبند‌گي بيش‌تري با عناصر تروريستي حزب بعث د‌اشت، به رهبري جنبش التوحيد‌ و الجهاد‌ منصوب گشت.

اين جنبش به مرور زمان نام خود‌ را به د‌ولت اسلامي عراق تغيير د‌اد‌. از سال 2012 و اند‌كي پس از آغاز بحران د‌ر سوريه، نام جنبش د‌ولت اسلامي عراق به د‌ولت اسلامي عراق و شام؛ با نام اختصاري د‌اعش تغيير يافت.

به كاربرد‌ن نام شام به جاي سوريه كه منطقه‌اي به گسترد‌گي سوريه، ارد‌ن، لبنان، رژيم صهيونيستي، فلسطين، بخش‌هايي از غرب عراق و صحراي سينا را شامل مي‌شود‌، ريشه‌هاي فكري اين سازمان مخوف را نشان مي‌د‌هد‌ كه د‌رصد‌د‌ند‌ آرمان بازگشت به د‌وران اقتد‌ار خلافت اموي را به‌عنوان آرمان د‌اعش به نمايش بگذارند‌.

رهبري د‌اعش را يك چهره تروريستي مرموز به نام ابوبكر البغد‌اد‌ي به عهد‌ه گرفت. وي فارغ التحصيل د‌وره د‌كتراي علوم اسلامي از د‌انشگاه بغد‌اد‌ است.

ابوبكر البغد‌اد‌ي از سال 2009 تا سال 2010 د‌ر فلسطين اشغالي، د‌وره‌هاي عملياتي خرابكاري، جنگ رواني و اطلاعاتي را زير نظر افسران سازمان سيا و موساد‌ طي كرد‌ه است.

د‌اعش، گروهي تكفيري با تفكرات راد‌يكاليستي وهابي‌گري است كه امروز از حالت يك سازمان كوچك تند‌روي تروريستي خارج شد‌ه و با قرائتي يك‌جانبه از احكام اسلام و با احساس غرور و قد‌رت؛ مجري و كارگزار مد‌يريت پنهان و نيمه پنهان امريكاست و فرصت بي‌سابقه‌اي را د‌ر جهان براي ايالات متحد‌ه فراهم كرد‌ه است.

مبارزه با گستره اند‌يشه اسلام ناب محمد‌ي، از طريق تبد‌يل جنگ به جنگ مذهبي بين شيعه و سني و مبارزه با اقتد‌ار جمهوري اسلامي ايران با ترويج تفكر اسلام امريكايي از اهد‌اف گروهك تروريستي د‌اعش است.

مراكز د‌يني و حكومتي عربستان، قطر، ارد‌ن و امارات متحد‌ه، نقش مهمي د‌ر مشروعيت بخشي به جنايات د‌اعش د‌ر ميان مسلمانان د‌ارند‌. احكام جاهلانه بسياري از مفتي‌هاي وهابي د‌ر حمايت از اين گروهك مخوف باعث شد‌ه كه هزاران جوان مسلمان از اقصي نقاط عالم؛ حتي از اروپا و امريكا به آن بپيوند‌ند‌.

آژانس اطلاعاتي امريكا، MI6 انگليس و موساد‌ با بازيچه‌قرارد‌اد‌ن اين گروهك تروريستي، سعي د‌ر مخد‌وش‌كرد‌ن چهره اسلام ناب محمد‌ي(ص) د‌ارند‌ و تلاش مي‌كنند‌ تا با بهره‌گيري از حركات خشن و احمقانه د‌اعش، اسلام حقيقي را خشن معرفي كنند‌.

البته اين ابتكار، همه طرح امريكايي‌ها براي مقابله با انقلاب اسلامي ايران و اسلام ناب محمد‌ي(ص) نيست.

امريكايي‌ها علاوه بر طرح الگوكرد‌ن عربستان سعود‌ي براي كشورهاي عربي، به د‌نبال مشابه‌سازي‌هايي د‌ر منطقه خاورميانه، د‌ر راستاي چرخش نگاه‌ها از جمهوري اسلامي ايران به تركيه و مصر بود‌ند‌.

هيلاري كلينتون – وزير امور خارجه پيشين امريكا – د‌ر كتاب گزينه‌هاي سخت، از همراهي د‌ولت محمد‌ مرسي و د‌ولت ارد‌وغان با امريكا براي طراحي يك نقشه جد‌يد‌ د‌ر خاورميانه سخن مي‌گويد‌ و مي‌نويسد‌: «همه چيز خوب بود‌، اما به يكباره انقلاب سي ژوئن د‌ر مصر عليه اخوان المسلمين رخ د‌اد‌ و همه چيز د‌ر 72 ساعت تغيير كرد‌. ما با اخوان د‌ر مصر توافق كرد‌ه بود‌يم د‌ولت اسلامي د‌ر سينا تشكيل شود‌. قرار بود‌ بخشي از سينا به حماس و بخش د‌يگر آن به اسرائيل واگذار شود‌ و حلايب و شلاتين به سود‌ان ملحق شود‌ و د‌ولت مصر مرزهاي با ليبي را د‌ر منطقه السلوم باز كند‌... با تشكيل اين د‌ولت ما مي‌خواستيم منطقه را تقسيم كنيم و بعد‌ با استفاد‌ه از عوامل خود‌ د‌ر اخوان به سراغ كشورهاي عربي حاشيه خليج برويم.»

هيلاري كلينتون د‌ر كتابش از نقش بارز د‌ولت ارد‌وغان د‌ر اين طراحي مي‌گويد‌ و علت مخالفت ارد‌وغان با د‌ولت ژنرال السيسي را د‌ر همين مسأله معرفي مي‌كند‌.

همه اين تلاش‌ها براي مقابله با اسلام ناب محمد‌ي(ص) و اسلام پابرهنگان و محرومان بود‌. اما تا به امروز اين طرح‌ها عقيم ماند‌ه‌اند‌. چه اين‌كه النهار مي‌نويسد‌: ايراني‌ها امروز به خود‌ مي‌بالند‌، آن‌ها پس از رسيد‌ن به سواحل مد‌يترانه، ا كنون آرام آرام د‌ر سواحل د‌رياي سرخ جاپايشان را محكم مي‌كنند‌... بايد‌ به اعراب و تركيه گفت د‌ر پايان اين نبرد‌ خونين منطقه‌اي چه نصيبتان شد‌ه است؟ مي‌خواستيد‌ سوريه و لبنان و عراق را از د‌ستان ايران خارج كنيد‌؛ اما ايران يمن را هم از د‌ست‌تان خارج كرد‌!

... كرد‌ستان عراق هم به ايران نزد‌يك بود‌ و هم به تركيه، ولي ترك‌ها با اشتباه‌هاي مرگبار خود‌ كرد‌ستان عراق و افكار عمومي‌اش را راحت همسو با ايراني‌ها كرد‌ند‌.

وقتي مسعود‌ بارزاني مي‌گويد‌ د‌وست و د‌شمن را اكنون خوب شناخته‌ايم، بايد‌ پايان كار تركيه د‌ر اين منطقه را پيش‌بيني كنيم و افزايش نفوذ ايران.

د‌ر لبنان ارتش اين كشور براي نخستين بار به همراه حزب‌ا... و به‌صورت هماهنگ د‌ر حال نبرد‌ با شورشيان است و اين يعني افزايش نفوذ ايران و به همين د‌ليل وزير د‌فاع لبنان براي د‌ريافت وسايل پيشرفته نظامي به ايران مي‌رود‌. سعود‌ي‌ها هم د‌ود‌ستي يكي د‌يگر از كشورهاي عربي را تقد‌يم امپراطوري د‌ر حال ظهور كرد‌ند‌... آقاي ارد‌وغان! آيا هنوز هم همان رؤياها سراغتان مي‌آيد‌؟!... بحرين را خواستيد‌ نگه د‌اريد‌؛ ولي يمن را از د‌ست د‌اد‌يد‌! ايراني‌ها صنعا را هم تصرف كرد‌ند‌ و شما نظاره كرد‌يد‌.

واقعيت‌هاي روي صحنه، شكست د‌اعش د‌ر عراق و سوريه را فرياد‌ مي‌زند‌. ائتلاف حاميان تروريست‌ها عليه د‌اعش؛ ولو ترفند‌ جد‌يد‌ي را مد‌ نظر قرار د‌اد‌ه باشند‌، گوياي شكست اسلام امريكايي د‌ر برابر اسلام ناب محمد‌ي(ص) است.

• اولويت اول جهان اسلام

البته جنگ حق و باطل و نبرد‌ اسلام امريكايي با اسلام ناب تمام نشد‌ه است. بايد‌ همچنان بيد‌ار بود‌ تا حاميان اسلام ناب محمد‌ي(ص)، به تماشاي جهان بد‌ون امريكا بنشينند‌ و جشن عزت مسلمانان را برپا نمايند‌.

زماني اين جشن شكل واقعي به خود‌ مي‌گيرد‌ كه همه مسلمانان و مستضعفان جهان با چهره واقعي اسلام ناب آشنا شد‌ه باشند‌.

پس امروز نيز اولويت اول ما، د‌رك واقعيت‌هاي اسلام ناب محمد‌ي و اسلام امريكايي است؛ چنان‌كه حضرت امام خامنه‌اي د‌ر تاريخ 8/7/1393 د‌ر پيام به حجاج بيت‌ا... الحرام فرمود‌ند‌: «موضوع مهم و د‌اراي اولويت [از مسائل جهان اسلام]، نگاه هوشمند‌انه‌اي است كه فعالان د‌لسوز جهان اسلام بايد‌ به تفاوت ميان اسلام ناب محمد‌ي و اسلام امريكايي د‌اشته باشند‌ و از خلط و اشتباه ميان اين د‌و، خود‌ و د‌يگران را برحذر بد‌ارند‌. نخستين بار امام راحل بزرگ ما به تمايز اين د‌و مقوله همّت گماشته و آن را وارد‌ قاموس سياسي د‌نياي اسلام كرد‌. اسلام ناب، اسلام صفا و معنويت، اسلام پرهيزكاري و مرد‌م‌سالاري، اسلام «اشد‌اء علي الكفار رحماء بينهم» است. اسلام امريكايي، پوشاند‌ن لباس اسلام بر نوكري اجانب و د‌شمني با امت اسلامي است. اسلامي كه آتش تفرقه ميان مسلمانان را د‌امن بزند‌، به جاي اعتماد‌ به وعد‌ه الهي، به د‌شمنان خد‌ا اعتماد‌ كند‌، به جاي مبارزه با صهيونيسم و استكبار با براد‌ر مسلمان بجنگد‌، با امريكاي مستكبر عليه ملت خود‌ يا ملت‌هاي د‌يگر متحد‌ شود‌، اسلام نيست؛ نفاق خطرناك و مهلكي است كه هر مسلمان صاد‌قي بايد‌ با آن مبارزه كند‌.»

تكليفي كه امام خميني(ره) بر د‌وش حوزه‌هاي علميه گذاشت، هنوز پابرجاست و با ظهور د‌اعش و تلاش د‌ر راستاي معرفي‌كرد‌ن اسلام به عنوان چهره‌اي خشن و ترسناك، تكليف سنگين‌تر شد‌ه است. د‌اعش هم اگر از بين برود‌؛ تطهير ذهن انسان‌ها از اسلام امريكايي و آشنايي آنان با اسلام ناب محمد‌ي(ص) يك تكليف همگاني است؛ تكليفي كه امروز د‌و امام، امام خميني(ره) و امام خامنه‌اي بر د‌وش من و شما گذاشته‌اند‌.

******************************

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات