روزنامه کیهان **
ترکیه و آل سعود در تله مشترک/ جعفر بلوری
ترکیه سرانجام پس از چند ماه تحرکات گسترده در مناطق مرزی سوریه و چند تجاوز محدود و موقت به خاک این کشور، روز جمعه گذشته -دوم مرداد- بدون اعلام قبلی، حملات گستردهای را به شهر حلب، شمال عراق و چند روز بعد به کوبانی سوریه آغاز کرد. آنکارا دلیل این حملات را که هنوز هم ادامه دارد، «مقابله با تروریستهای تکفیری» عنوان کرده است. این کشور همزمان، عملیات بسیار گستردهای را نیز در سرتاسر ترکیه برای دستگیری آنچه «عوامل گروههای تروریستی داعش و پ.ک.ک» نامیده، شروع کرده است که طبق آخرین گزارشهای منتشر شده، تا این لحظه با حمله به صدها مرکز تصمیم گیری آنها، بیش از 1000 نفر را دستگیر کرده است. اکنون که در حال مطالعه این وجیزه هستید، ترکیه 5 روز است که در داخل و خارج این کشور درگیر جنگ است. جنگندههای ارتش ترکیه در شمال عراق و سوریه و نیروهای امنیتی این کشور در قلب ترکیه یعنی آنکارا در حال جنگ با کسانی هستند که میگوید تروریستند.
اما تقریبا همه میدانیم که ترکیه، دست کم تا پیش از آغاز این حملات، از حامیان پروپاقرص تکفیریهای داعش بوده و این مسئله حتی از سوی مقامات و رسانههای آمریکایی و حتی برخی سیاستمداران و رسانههای ترکیه به کرات تایید شده است. به عنوان نمونه، جو بایدن، معاون رئیس جمهور آمریکا در مهر ماه سال 93 و در دانشگاه «هاروارد» ماساچوست، به حمایتهای اردوغان از تکفیریها با این جمله که «متاسفانه کشورهای همپیمان ما در منطقه از جمله ترکیه مسئول بروز پدیدهای به نام داعش هستند» اذعان کرد. بایدن این را هم گفت که ترکیه به راحتی اجازه تردد تروریستها به سوریه را میدهد.
دستگیری 1000 عضو فعال داعش در استانهای سراسر این کشور و فعالیت این همه مراکز تروریستی در ترکیه، آن هم با وجود سازمان اطلاعاتی قوی مثل «میت» نیز منطقی به نظر نمیرسد. میتوان این سوال را پرسید که، سازمان میت-که از قویترین سازمانهای اطلاعاتی منطقه است- آیا تاکنون متوجه حضور این همه تکفیری در کشورش نبوده و در عرض همین یکی دو روز گذشته، آنها را شناسایی و دستگیر کرده است؟! نفس وجود این همه مراکز تروریستی و تروریست در ترکیه نشان میدهد، آنها پیش از این «قطعا» سر و سری با هم داشتهاند.
اما آیا ترکیه واقعا تغییر رویه داده و قصد نابودی داعش را دارد؟ اگر پاسخ مثبت است، دلیل این چرخش آشکار چیست؟ و چنانچه پاسخ منفی است، اردوغان با این بازی به دنبال چیست؟ بخوانید:
الف- فرضیه نخست این است که، اردوغان تغییر رویه داده و در پی مقابله با تکفیری هاست. درباره این چرخش موضع احتمالی میتوان گفت:
1- چنانچه چنین رویکردی را صحیح بدانیم، باید گفت، داعش با توجه به جنایات هولناکی که طی چند سال گذشته مرتکب شده، به گروهی منفور و بدنام بدل گشته است. طوری که هیچ شخص، کشور و گروهی حاضر نیست از این تروریستهای آدم خوار به صورت علنی و رسمی حمایت کند، مگر گروهی مثل خود داعش یا صاحبان آنها آن هم به شکل پنهانی. از طرفی، همه متفق القولند که، سرنگونی یا تضعیف مقاومت به رهبری ایران، جزو اهداف راهبردی صاحبان داعش بوده و هست. با توجه به این دو مسئله و اینکه داعش تاکنون در رسیدن به اهداف خود موفق نبوده و جز نفرت و آدمکشی، ثمرهای نداده است و از طرفی این هیولا، افسار پاره کرده و خطراتی را متوجه صاحبانش کرده است (مثل حادثه شارلی ابدوی فرانسه یا انفجار اخیر در شهر سوروچ ترکیه) احتمالا صاحبان این گروه، به این نتیجه رسیدهاند که باید با آن مقابله کرد. اصولا هم، داعش با هدف «ماندن» تاسیس نشده بود؛ چرا که، اگر گروهی قصد تشکیل حکومت و خلافت و ادامه حیات را داشته باشد، اقدام به ارتکاب جنایت «با این حجم» و تصویربرداری و انتشار جنایاتش «به آن گستردگی» نمیکند؛ زیرا اولین شرط ضروری برای تشکیل یک حکومت، جلب رضایت و علاقمندی مردم است و نه، ارائه تصویری در اوج وحشیگری و جنایت.
نتیجه این که، به نظر میرسد، پس از اینکه داعش نتوانسته به شرح وظایفش به خوبی عمل کند، خباثت را از حد گذرانده و یا حتی به دلیل پایان تاریخ مصرفش، ترکیه قصد دارد ضمن پاک کردن ننگ حمایت هایش از آن، با جنگ علیه آنها، محبوبیت از دست رفته اش در منطقه را نیز به دست آورد و احتمالا جلوی تکرار خطراتی مثل حمله تروریستی سوروچ را که برای اردوغان گران تمام شد بگیرد.
2- انتخابات داخلی ترکیه مسئله دیگری است که میتواند به این چرخش موضع مرتبط باشد. ترکیه اخیرا انتخابات بسیار مهم پارلمانی را پشت سر گذاشت. حزب حاکم عدالت و توسعه به رغم کسب بالاترین میزان آراء، بر خلاف همه تصورات نتوانست همچون چند دوره گذشته، حدنصاب لازم برای تشکیل یک دولت یکدست و قوی را کسب کند. اردوغان دو راه بیشتر ندارد. یا یک دولت ائتلافی و ضعیف را تشکیل دهد- که اصلا برای اردوغان و برنامههای توسعهطلبانه داخلی و منطقهای اش خوب نیست- یا انتخابات تکرار شود. نظر سنجیهای صورت گرفته در ترکیه نشان میدهد، در صورت تکرار انتخابات، حزب اردوغان به سختی میتواند بنا به دلایلی، این بار حد نصاب لازم را به دست آورد. حال چه چیزی میتواند احتمال پیروزی اردوغان در این انتخابات را افزایش دهد؟ وقوع یک حمله تروریستی به خاک ترکیه و بلافاصله حملات گسترده علیه داعش! این حمله حتی فرصت مناسبی شد برای قلع و قمع کردهای ترکیه و پ.ک.ک.
ب- عدهای اما معتقدند، تغییر موضعی در کار نیست و حملات ترکیه به داعش- نه کردهای سوریه و پ.ک.ک- تاکتیکی است، چرا که آنکارا هنوز به این تکفیریها نیاز دارد! در این باره گفتنی است:
داعش و تکفیریها «ابزار» خوبی هستند برای اولا، قلع و قمع پ.ک.ک، ثانیا ورود به خاک سوریه و تشکیل منطقه امن یا همان پرواز ممنوع. امری که هم آمریکا و هم ترکیه امروز «صراحتا» از آن سخن میگویند. طبق اعلام رسمی مقامات ترکیه و آمریکا، این دو برای حمله به سوریه به تفاهماتی رسیدهاند. بدین ترتیب که، ترکیه در مقابل تحویل دو دستی پایگاه اینجرلیک به آمریکاییها، اجازه ایجاد این منطقه به اصطلاح امن را به دست میآورد. آمریکا تا پیش از این به شدت با ایجاد منطقه امن و پرواز ممنوع در شمال سوریه مخالفت میکرد. لذا این حملات میتواند نه با هدف نابودی کامل داعش بلکه، موقتی و با هدف پاکسازی بخش کوچکی از سوریه (حلب) صورت گرفته باشد. نباید فراموش کرد که سوریه امروز به محل جولان انواع و اقسام تکفیریها از دستکم 100 کشور جهان تبدیل شده است که فقط در یک مسئله مشترکند یعنی کشتار مردم. این قماش، حتی به خودشان نیز رحم نمیکنند و با انجام حملات انتحاری و... یکدیگر را قتل عام میکنند. بنابر این ترکیه با حمله به مناطقی در شمال سوریه، فقط «عدهای» از این تکفیریها را به قتل میرساند و به دنبال مقابله جدی با داعش نیست.
نتیجه این که، «تضعیف مقاومت منطقه» و «کردها»، جزو آرزوهای اردوغان است. آنچه از مجموع این تحلیل و خبرها به دست میآید نیز به همین دو نقطه میرسد. اردوغان برای رسیدن به این آرزوها کشورش را وارد جنگی کرده که شاید پایان آن با ترکیه نباشد. ترکیه امروز دقیقا در حال گرفتار شدن در وضعیتی است که، آلسعود 4 ماه است در آن گرفتار شده است. آلسعود هم میگوید، با هدف جلوگیری از گسترش و تقویت مقاومت به یمن حمله کرده است. جای پای آمریکا اما در هر دو جنگ به خوبی نمایان است. هم آل سعود و هم ترکیه با یک «طعمه» مشترک یعنی مقاومت منطقه -بخوانید جریان الگو گرفته از جمهوری اسلامی ایران- گرفتار یک جنگ تمام عیار شدهاند که خارج شدن از آن چه بسا، به سادگی ورود به آن نباشد. این روزها خبرهای زیادی از دربار آل سعود و شاهزادگان سعودی منتشر میشود که چکیده آن یک جمله است: آل سعود به دنبال یک راه آبرومندانه برای خروج از باتلاق یمن است، جملهای که دیر یا زود آن را از رسانههای ترکیهای خواهیم شنید. این دو از یک سورخ مشترک یعنی آمریکا گزیده میشوند.
************************************
روزنامه جمهوری اسلامی ****
تحلیل سیاسی
بسمالله الرحمن الرحیم
دو هفته پس از توافق هستهای تاریخی میان ایران و گروه 1+5، افزایش سفر مقامها و هیاتهای اروپایی و تمایل شرکتهای غربی برای حضور در بازار ایران از گشوده شدن صفحهای تازه در روابط ایران و غرب و اهمیت ویژه کشورمان در جایگاه بینالمللی حکایت دارد.
کشورهای صنعتی جهان به ویژه اعضای اتحادیه اروپا بلافاصله پس از توافق، اشتیاق خود را برای ورود به بازار و صنعت ایران و سرمایهگذاری در آن با ایجاد نوبت برای سفر به تهران ابراز کرده و از این رو پس از توافق وین بود که «زیگمار گابریل» معاون صدراعظم و وزیر اقتصاد و انرژی آلمان، بیدرنگ راهی تهران شد. روز سهشنبه نیز «فدریکا موگرینی» مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا به ایران آمد و دیروز هم «لوران فابیوس» وزیر امور خارجه فرانسه در صدر یک هیات رسمی وارد تهران شد. همچنین به زودی یک هیات بزرگ اقتصادی از این کشور به تهران خواهد آمد. از سوی دیگر، هفته گذشته همایش اقتصادی «ایران و اتحادیه اروپا؛ تجارت و سرمایهگذاری» در اتریش برگزار شد و «هاینس فیشر» رئیس جمهوری این کشور تاکید کرد تا یک ماه آینده به همراه هیاتی متشکل از گروههای سیاسی، اقتصادی، علمی، تحقیقاتی و دانشگاهی با هدف دستیابی به راههای گسترش همکاریها با ایران، به تهران سفر میکند. گفته میشود وزرای امور خارجه و توسعه اقتصادی ایتالیا نیز سیزدهم مرداد راهی تهران میشوند. همچنین قرار است از اسپانیا نیز یک گروه بزرگ اقتصادی و سیاسی در آینده نزدیک به تهران سفر کنند.
سفر هیاتهای تجاری – صنعتی اروپایی به تهران منعکس کننده دگرگونیهایی است که پس از توافق هستهای وین در عرصه جهانی ایجاد شده و از نخستین نتایج و آثار توافق هستهای میان ایران و 1+5 به شمار میرود. قطعاً گرایش اقتصاد کشورهایی همچون آلمان، ایتالیا، فرانسه و دیگر غولهای صنعتی اروپا به ایران بدون دلیل نیست و این روند هیچ گاه تابعی از رویکردهای احساسی نبوده بلکه براساس نیاز و منافع آنها میباشد. اکنون بحران یونان کشورهای اروپایی را به شدت درگیر کرده است و حتی میتواند این اتحادیه را به فروپاشی بکشاند. تنشها با روسیه بر سر اوکراین و واردات انرژی نیز از دیگر مشکلات اتحادیه اروپا به شمار میرود. بنابر این اروپا آشکارا به شریک پویایی نیازمند است تا بتواند با روند رو به رشد اقتصادی تا اندازهای، رکود ناشی از بحران یونان و تنشها بر سر اوکراین را جبران کند.
به باور کارشناسان و رسانههای اروپایی ایران با 80 میلیون نفر جمعیت، بازار داخلی بزرگی دارد. نظام مالی و بانکی ایران پیشرفته است و با منابع غنی نفتی و گازی خود توانایی جذب کالا و خدمات و مهمتر از همه سرمایهگذاری گستردهای در کشور دارد. ایران از سطح آموزش مناسب و بالایی برخوردار است به ویژه اینکه کشور ما میان اروپا، روسیه و بازارهای رو به رشد خلیج فارس تا شرق آسیا موقعیتی بسیار کلیدی دارد. بیسبب نیست که روزنامه اسپانیایی «ال اکو نومیستا» در مقالهای تصریح میکند: «برای سرمایهگذاران اروپایی افق ایران اهمیت بسیاری دارد. ایران کشوری است که با وجود مشکلات موجود میتواند بازارها را به حرکت در آورد. ایران برخلاف دیگر کشورهای منطقه توانایی تبدیل شدن به یک اقتصاد مهم را دارد و این امر در دراز مدت بیشتر خود را نشان میدهد.
به نوشته رسانههای اروپایی، غول اقتصاد ایران درحال بیدار شدن است. جمهوری اسلامی با یک جمعیت جوان و اقتصاد سرشار از منابع گوناگون طبیعی، همیشه یک بازار با فرصتهای بزرگ بوده که اکنون منتظر گشایش است. ایران با بیش از 430 میلیارد دلار سرمایه، بیست و هفتمین اقتصاد بزرگ جهان است. با توجه به همین واقعیت و جایگاه ممتاز کشورمان، دولت تدبیر و امید در عین حال که معتقد به تعامل سیاسی و اقتصادی با جهان و خروج از وضعیت کنونی است، بطور طبیعی سوابق کشورها را در نوع برخورد با انقلاب ملت ایران در طول سالهای اخیر مورد ملاحظه قرار داده و در توسعه روابط با این کشورها دقت و حساسیت لازم را بکار خواهد برد.
در این هفته درعرصه داخلی رئیسجمهور میهمان مردم کردستان بود. آقای روحانی روز یکشنبه همزمان با بیستمین سفر کاروان دولت تدبیر و امید به سنندج سفر کرد و ضمن آشنایی با نیازهای اساسی استان، در جریان مسائل و مشکلات مردم این خطه قرار گرفت. همچنین دهها طرح عمرانی و صنعتی در شهرهای مختلف استان افتتاح شد و دولتمردان برای رفع نیازهای استان و تامین زیرساختهای آن هماهنگیهای لازم را به عمل آوردند. مردم استان کردستان بااستقبال گرم از رئیسجمهور روحانی، نشان دادند استحقاق توجه بیشتری دارند و دولت باید در حد توان و امکان، نیازهای این استان را برطرف نماید.
در موضوعات خارجی، تجاوز ترکیه به خاک سوریه و عراق به بهانه مبارزه با تروریسم، تاکتیک جدید ریاض در اعلام آتش بس در جنگ یمن و تحولات عراق و پیشروی نیروهای دولتی و مردمی در تلاش برای آزادسازی شهرهای تحت اشغال تروریستها از جمله مهمترین رویدادهای هفته بودند.
این هفته ترکیه در اقدامی ناگهانی و البته قابل پیشبینی، مناطقی از شمال سوریه و عراق را آماج حملات هوایی قرار داد و مدعی شد که به ائتلاف ضد گروه تروریستی داعش پیوسته است. حملات هوایی ترکیه به سوریه و عراق پس از آن صورت گرفت که دو سرباز ترکیه در مرز این کشور با سوریه کشته شدند. همچنین هفته قبل در جریان یک حمله انتحاری مرگبار در شهر «سوروچ» ترکیه 32 نفر کشته و بیش از یکصد نفر مجروح شدند. با اینحال از همان ابتدای اقدام نظامی ترکیه دو نکته مشخص بود اول اینکه آنکارا در مبارزه با گروههای تروریستی جدیت و صداقت ندارد و عملکرد و سابقه دولت ترکیه در چند سال گذشته موید این نکته است و دوم اینکه آنکارا در پوشش طرح به اصطلاح ضد تروریستی در پی اهداف سیاسی مشخصی است، به خصوص آنکه این عملیات نظامی پس از آن صورت گرفت که شخص اردوغان با اوباما در این باره مذاکره تلفنی مفصلی داشت و در این مذاکرات، طرف آمریکایی پذیرفت که در ازای پیوستن ترکیه به ائتلاف تحت رهبری آمریکا، اجازه اقدام نظامی در خاک سوریه را داشته باشد.
برخی اهداف آنکارا را میتوان اینگونه دستهبندی کرد. یک: امکان مداخله نظامی مستقیم در سوریه، یعنی هدفی که اردوغان چندین سال به دنبال آن بوده است. دو: تشدید سرکوب کردها به بهانه مبارزه با تروریسم، به خصوص پس از کینهای که از کردها در انتخابات اخیر ترکیه در دل دارد و سوم: فرار از انتقادها و شماتتهای داخلی و خارجی که اردوغان و دولتش را بانی و حامی گروههای تروریستی در سوریه و عراق میدانند.
ولی بعید است ترکیه با این اقدامات قادر باشد شکستهای سنگین اردوغان در صحنه داخلی و خارجی را جبران کند و از نشانههای عدم توفیق این نقشه اردوغان، همین بس که شهرهای ترکیه پس از اقدامات اخیر دستخوش ناآرامیهای کم سابقه گشته که به کشته شدن شمار زیادی منجر شده است.
این هفته، دولت عربستان در جنگ یمن یک آتش بس پنج روزه اعلام کرد این درحالی است که سعودیها دو نوبت اعلام آتش بس را که توسط سازمان ملل تعیین شده بود با گستاخی رد کرده و به آن بیاعتنایی کرده بودند. حال باید دید که ریاض در ورای این آتش بس به دنبال چه چیز است. نخستین نکتهای که به ذهن میرسد این است که عربستان درصدد است در سایه یک آتش بس به نیروهای طرفدار خود که علیه ارتش و انقلابیون یمن میجنگند نفس تازهای بدهد و این مجال را به وجود آورد تا این نیروها به خصوص در عدن که طی روزهای گذشته متحمل شکستهای سنگین شدهاند خود را بازیابند.
عدن طی دو هفته اخیر صحنه شدیدترین درگیریها بوده و در مقاطعی، بین طرفین دست به دست شده و اکنون در کنترل نیروهای ارتش و انصارالله است. ریاض به شدت تلاش دارد حال که امیدی به موفقیت در صنعا و دیگر مناطق یمن ندارد، دست کم در عدن به توفیقی دست پیدا کند و طرفداران خود را در آنجا گرد آورد حتی اگر در این راه مجبور به بهرهگیری از گروههای تروریستی همچون القاعده بشود که در درگیریهای اخیر شرکت داشتهاند.
از سوی دیگر، آمار تلفات حملات وحشیانه آل سعود به یمن روز به روز درحال افزایش است و به تایید سازمان بهداشت جهانی آمار کشتههای حملات ضدانسانی عربستان از 4000 نفر فراتر رفته، هر چند منابع یمنی شمار تلفات را بسیار بیشتر از این میدانند. این حجم عظیم کشتار مردم بیدفاع یمن از سوی عربستان به یک رسوایی برای ریاض تبدیل شده و حکام عربستان تلاش میکنند در پوشش آتش بس و صلح طلب جلوه دادن خود قدری از تبعات این رسوایی و شکست بکاهند.
این هفته، عراق نیز شاهد تحولات متعددی بود از جمله اینکه اعلام شد عملیات آزادسازی شهرهای رمادی و همچنین استان الانبار طبق برنامه به پیش میرود و نیروهای ارتش به همراه نیروهای مردمی عراق ضربات سنگینی به تروریستها در این مناطق وارد ساختهاند. در پی این عملیات موفق، چند عملیات تروریستی در مناطق مختلف این کشور به وقوع پیوست که دهها کشته و زخمی برجای گذاشت.
«لوید آستین»، فرمانده نیروهای مرکزی آمریکا این هفته به عراق رفت و با حیدرالعبادی نخستوزیر این کشور دیدار کرد. این مقام آمریکایی در این دیدار از پیشروی نیروهای عراقی تمجید نمود ولی با اینحال التزامی برای حمایت عملی از عراق در مقابله با تروریستها ندارد. نکته مهم اینست که عمده گرفتاریهای مردم عراق را همین کشورهای مداخلهگر و در راس آن، آمریکا ایجاد کردهاند و اکنون که این کشور در گرداب تروریسم گرفتار شده و آنرا رها کرده و از مسئولیتهای خود در مشارکت با مقابله با تروریسم به بهانههای واهی، شانه خالی میکنند. این رفتار دولتهای استکباری، تاکیدی بر این واقعیت است که این دولتها پشت فتنه تروریسم در منطقه هستند وبا استفاده ابزاری از تروریستها درصدد پیاده ساختن نقشههای شوم خود در منطقه میباشند.
***********************************
روزنامه قدس **
حماس و معامله با سعودیها در ریاض/ محمدحسین جعفریان
در خبرها آمده بود؛ «حماس خواستار تشکیل دولت وفاق ملی در فلسطین شد». ...
این موضعگیری کمی پس از آن انجام شد که «خالد مشعل»، رئیس دفتر سیاسی جنبش حماس به ریاض رفت و برای نخستین بار در سالهای اخیر با پادشاه عربستان ملاقات کرد. این دیدار غیرمنتظره با شایعات و گمانه زنیهای بسیاری توأم شد. از جمله آنکه شنیده شد، جانشین ولیعهد آل سعود از خالد مشعل خواسته تا 700 تن از نیروهایش را بویژه آنها را که با فنون رزمی حزبا... آشنایی دارند، برای نبرد در یمن در اختیار آنها قرار دهد. پیامد آن، شنیده شد، مشعل با اعزام نیرو مخالفت کرده، اما پذیرفته شیوههای رزمی حزبا... را توسط مربیان حماس به سربازان سعودی بیاموزد. اندکی بعد اما «سامی ابوزهری» سخنگوی حماس مدعی شد، اخبار منتشره مبنی بر همکاری تشکیلات متبوعش با عربستان و مشارکت نیروهای فلسطینی در عملیات موسوم به «طوفان قاطع» واقعیت ندارد. همه جهان میدانند که سعودیها روابط گرمی با صهیونیستها دارند و حتی به نوعی باید پذیرفت در خدمت تل آویو هستند. از آن سو حماس مدعی نبرد برای آزادی قدس و نماد مسلم عناد با صهیونیستها در میان گروههای فلسطینی است، پس ایجاد روابط گرم میان آنها و سعودیها چه معنایی دارد؟ حقیقت آن است که پس از آغاز بحران در سوریه و اشتباه فاحش حماس در موضعگیری نادرست نسبت به آن و خروج از دمشق، روابط این گروه با تهران تیره شد. آنها اهمیتی به نگرانیهای تهران ندادند و برای پرکردن این خلأ با رفتن به دوحه به نوعی برای تهران نیز خط و نشان کشیدند. همزمان خالد مشعل در منطقه به دنبال متحدان جدیدی بود. مصر و ترکیه میتوانستند گزینههای غالبی باشند. مرسی سقوط کرد و برعکس روابط قاهره با حماس بشدت تیره شد. در ترکیه نیز حوادث به سمتی رفت که حماس فهمید آنکارا آنها را به عنوان یک کارت بازی در کمک به تروریستهای سوریه میخواهد و بس. همزمان در قطر وضع آنها رو به وخامت میگذاشت. بشدت محدود شده بودند و از هر سو کنترل میشدند. حالا با رفتن به ریاض، آنها بار دیگر یک پله پایینتر رفتند. خالد مشعل یک بار برای همیشه باید تصمیم بگیرد و مبارزه و سلاح را ببوسد و چنان که شواهدش نیز پیداست در تشکیلات خود گردان هضم شود. زیرا آل سعود دلار نفت به آنها نمیدهد. یا اگر بنا به مبارزه دارد، باید تعیین کند دست به سینه مقابل امیر قطر و پادشاه سعودی بودن با چنین هدفی فرسنگها فاصله دارد! اما انگار حماس تصمیمش را گرفته است، زیرا در خبرها آمده بود، خالد مشعل با هیأت همراه برای دومین بار در هفتههای اخیر عازم ریاض شده است!
**********************************
روزنامه ایران******
فرجام «برجام» در امریکا/ حسین واله
رویارویی جنگ طلبان و جنگ گریزان امریکایی بر سر توافق هستهای ایران باغرب در اوج خود قرار دارد و برای مدت قابل توجهی ادامه خواهد یافت. لکن بهدلایل زیر، در این مصاف، جنگ طلبان درنهایت شکست خواهند خورد.
لابی اسرائیل قادر نیست هدف حقیقی خود را از مخالفت با توافق اعلام کند. درگذشته نیز جنگ طلبان اهداف واقعی خود را همیشه زیر لعابی از بهانههای عامه پسند پنهان ساختهاند. آنان این دفعه شکست خواهند خورد، از جمله بدین سبب که صدایی در این سوی زمین بازی بلند نمیشود که بر ادعاهای دروغین آنان صحه بگذارد. کنسرت آنان این بار تکنوازی است. در غیاب هدف اصلی، بهانه هایی که امروز عنوان میکنند در افکار عمومی مغرب زمین زیاد خریدار ندارد. ایران ستیزانی که جرأت ندارند رسماً به جنگ فرابخوانند، تهدید و خطر ایران را مرتب تکرار میکنند. برای اینکار ناچار به احاله به حافظه مردماناند. مرتب باید آدرس بیست - سی سال پیش را بدهند. اما افکار عمومی با رخدادهای امروز آشناتر و نسبت بدان حساستر است و در پرتو حقایق جاری، استدلال آنها را نبش قبر میکند.
رهبران و سیاست سازان در امریکا که از پشت پرده وقایع جاری مطلعاند، تحول ژرفی را که در الگوی امنیتی منطقه رخ داده نیک میشناسند و بر خطرات مهیب سیاستهای فریبکارانه متحدان سابق خود و عقب افتادگی سازمان فکری آنان بیشتر از خودشان وقوف دارند. مخاطرات سیاست یکی به میخ و یکی به نعل بر آنان پوشیده نیست لذا حاضر نیستند هزینه رقابتهای عوامل خود را بپردازند.
بخش قابل توجهی از نخبگان امریکایی، امروز تصویری بس روشن تر از پیامدهای رویکرد قدرت محور و تک رو در دوران ریگان و بوش پسر دارند و بسیار بهتر از عمال منطقهای خود میفهمند که چه راهی را باید پیش بگیرند. عدول آنان از سیاست بوش ریشه عمیق در واکاوی همه جانبه الگوی قدیم و درک واضح از تحولات عینی در مناسبات راهبردی بینالمللی دارد. در نتیجه، داد و فغان متحدان منطقهای را بیش از تلاشی مذبوحانه نمییابند که درستی چرخش راهبردی آنان را بیشتر نشان میدهد.
دولت عبری در کابوس به مسلخ رفتن دوباره اسحاق (به گفته خودشان) چندان غرق شده که قادر نیست ببیند دست وپا زدن هایش نه تنها خطر را از آن دور نمیکند بلکه نزدیک تر میسازد. رهبران تند رو منطق ستیز در اسرائیل آنقدر به حیات انگلی خوکردهاند که انتظار ترجیح منافعشان بر منافع ملی امریکا را از رهبران کنگره و افکار عمومی در امریکا طبیعی میشمارند! آنان از درک یک نقطه بسیار ساده عاجزند: روزی که امریکا بر سر ایران و اسرائیل شقه شود، این سوت پایان برای تل آویو است که میزنند.
************************************
روزنامه جام جم *******
فابیوس، تیرول و اقتصاد ایران/ محمد رضایی
این روزها صحبتها و اظهارنظرهای زیادی درباره حضور لوران فابیوس وزیر امور خارجه فرانسه در تهران میشود؛ کسی که علاوه بر اتهامات وارده به وی درخصوص پرونده خونهای آلوده، مواضع سرسختانهاش در مذاکرات هستهای تصویر خوشایندی از وی در ذهن ملت ایران به جای نگذاشته است.
اما با این تفاسیر، حضور فابیوس در تهران و در آستانه لغو احتمالی تحریمها چگونه ارزیابی میشود؟ آیا بزرگترین انگیزه وزیر خارجه کشوری که شرکتهای بزرگش پیش از این بروبیایی در صنعت و بازرگانی ایران داشتند، در این زمینه چیزی غیر از کسب منافع اقتصادی برای فرانسه است؟
پر بیراه نیست اگر بگوییم شرکتهایی از قبیل پژو که یکی از بزرگترین خودروسازهای اروپایی است و بعد از تشدید تحریمها ناچار به خروج اجباری و البته خلاف تعهد و اخلاق تجاری از ایران شدند، این روزها پشت کارخانههای ایرانی به التماس افتادهاند و دنبال روزنهای برای بازگشت به روزهای پررونق خود هستند؛ اتفاقی که در گام نخست بخوبی از سوی مسئولان ایرانی پاسخ داده شده و علیالحساب پژویی که روزگاری با هدف در تنگنا قرار دادن صنعت و اقتصاد ایران، رخت سفر بست، با پاسخ محکم و مشروط ایران مواجه شده است.
در این شرایط که شرکتهای بزرگ فرانسوی پشت سر وزیر خارجه خود قصد سفر به ایران را دارند، بد نیست با استفاده از نظریات اقتصاددانان همین کشور توصیهای به مدیران اقتصادی و صنعتگران و تولیدکنندگان خودمان داشته باشیم. در سال 2014 ژان تیرول، اقتصاددان فرانسوی موفق به دریافت جایزه نوبل اقتصاد شد. او سومین فرانسوی بود که این جایزه را دریافت میکرد. در بخشی از بیانیه آکادمی سلطنتی علوم سوئد علت برنده شدن تیرول این گونه عنوان شده است: ... او همچنین کمک کرده است تا شرکتهای بزرگ نتوانند از سایرین سوءاستفاده کنند.
در واقع تحقیقات تیرول درباره این که دولتها چگونه باید با کارتلها و شرکتهای بزرگ رفتار و انحصارهای اقتصادی را تنظیم و مدیریت کنند، عامل اصلی اعطای جایزه نوبل به او بوده است.
دقت در همین نکته و مطالعه جزئیات آن می تواند راهگشای اقتصاد کشورمان در مواجهه با متقاضیان سرمایهگذاری در ایران چه از سوی فرانسه و چه از سوی کشورهای دیگر باشد. مطالعه سوابق و شیوههای نفوذ کارتلها در اقتصاد دنیا و روشهای مهار انحصار آنها از یکسو و نیز اتخاذ نشدن شیوههای نامناسب در ایجاد انحصار برای تولیدکنندگان داخلی از سوی دیگر از جمله نکاتی است که میتواند در صورت مطالعه دقیق و عملیاتی شدن با شیوههای مناسب، از وارد آمدن آسیبهای گذشته به اقتصاد کشور تا حد زیادی جلوگیری کند.
شاید انتقال فناوری و راهاندازی خطوط تولید در صنایع مختلف بتواند یکی از راههای رسوخ در انحصار شرکتهایی باشد که قصد سرمایهگذاری در ایران را دارند. از سوی دیگر رعایت نکردن قواعد ضدانحصاری برای تولیدکنندگان داخلی در جریان این فرآیند نیز آسیبهایی به دنبال دارد که باید برای آن چارهاندیشی کرد.
به هر حال فرانسه و برخی دیگر از قدرتهای اروپایی در گذشته جزو شرکای تجاری بزرگ ایران بودهاند و امروز با سفر به کشورمان قصد دارند باز هم به جایگاه خود در این زمینه بازگردند. این مساله گرچه برای ما هم از لحاظ اقتصادی و هم از لحاظ سیاسی حائز اهمیت است، اما به نظر میرسد باید به گونهای روابط اقتصادی کشورمان را با شرکای تجاری خود تنظیم و احیا کنیم که در صورت قصد مجدد آنها به قطع رابطه، این بار اقتصاد ایران کمترین آسیب را از مضرات این قطع ارتباط ببیند؛ و در این خصوص چه زبانی قابل درکتر از زبان خودشان... ما مراقب سوءاستفاده شرکتهای بزرگ هستیم.
************************************
روزنامه وطن امروز***
رابطه سیاه!/مجتبی اصغری
از پیش از عقد توافق ژنو تاکنون بزرگترین دلیلی که سیاسیون، دیپلماتها و رسانههای حامی طرح سازش با آمریکا در داخل کشورمان برای درستی مسیر فعلی ارائه دادهاند، عصبیت و نارضایتی اسرائیل بویژه نتانیاهو از دیپلماسی امتیازدهی به آمریکا به امید برداشته شدن تحریمهاست. موضوعی که حتی در فضای جهان اسلام نیز با توجه به نفرت عمومی از رژیم غاصب صهیونیستی و ادعاهای مکرر و متنوع رسانهای نتانیاهو درباره نارضایتی از توافق با ایران، رایج شده است به نحوی که در فضای رسانههای اجتماعی، ملتهای منطقه پس از اعلام رسمی جمعبندی مذاکرات، با شور و شعف بسیار «شکست اسرائیل» و «پیروزی ایران» را جشن گرفتند. در «وطن امروز» از ابتدای در گرفتن بحثهای انتخاباتی میان نامزدهای ریاستجمهوری در سال 92، زمینهسازی داخلی برای طرح سازش با آمریکا را با نام «دیپلماسی آمریکایی» بهعنوان پیشدرآمد نقشه «صلح خاورمیانه» معرفی و مجموعهای متشکل از دهها یادداشت و صدها سند در همین زمینه به مخاطبان گرامی ارائه کردیم.
امروز پس از پایان بخش نخست این پروژه، سکوت اطلاعاتی اندیشکدههای رسمی آمریکایی درباره حق مالکیت دیپلماسی «سازش با ایران» به انتها رسیده و موسسات آمریکایی- اسرائیلی رسما جشن موفقیت دیپلماسی برای خود گرفتهاند. به بخشی از ادعاهای مستند آمریکاییها توجه کنید:
خبرگزاری اقتصادی معتبر بلومبرگ به محض کسب اطمینان از حتمی بودن توافق نهایی در اواسط تیر 94 نوشت: «حمایت کنونی از مصالحه با ایران، نتیجه ائتلاف گروههای صلح، اتاقهای فکر و مقامات ارشد اسبق آمریکاست که به وسیله میلیونها دلار بنیاد برادران راکفلر، با بودجه 870 میلیون دلاری تأمین میشود. این کار توسط هیاتی متشکل از افراد داخل و بیرون این خانواده صورت گرفته است که از سال 2003 تاکنون، 3/4 بیلیون دلار صرف عقد تفاهمنامه هستهای با ایران کردهاند و قسمت عمده آن از طریق پروژه غیرانتفاعی ایران در نیویورک صورت گرفته است که توسط دیپلماتهای سابق آمریکا مدیریت میشود. آنها بیش از یک دهه است با برخی ایرانیها در حال مذاکره هستند». پروژه سازش از حلقههای مختلف برنامهریز، رسانهای و پشتیبانی برخوردار بود که پیش از این لیست رسانههای عضو آن را فاش کرده بودیم. بلومبرگ تحت حمایت گروه خبری آتلانتیک و گوگل با واسطه «اریک اشمیت» از مدیران عالیرتبه گوگل و عضو ارشد بنیاد نیوآمریکا، بخش مهمی از عملیات فضاسازی درباره مخالفت اسرائیل و آیپک با توافق ایران و آمریکا را برعهده داشتند.
اما مهمتر از بلومبرگ، بنیاد برادران راکفلر است که رسما هزینه طرح سازش ایران و آمریکا را از جیب پرداخت کرد اما برای راکفلرها مهمتر از پول، جمع کردن مغزهای آمریکایی- صهیونیستی برای ابداع یک دیپلماسی چندوجهی با تضمین موفقیت در مقابل ایران بود. «پروژه ایران» حاصل تلاش 15 ساله «زبیگنیو برژینسکی» است. سیاستمدار کارکشتهای که معتقد است کلید «صلح خاورمیانه» ایران است! او دیپلماتی است که مدیریت سیاستگذاریهای موفق آمریکا در دوره بازپسگیری افغانستان از شوروی سابق را برعهده داشت، در فروپاشی شوروی نقشی غیرقابل انکار بازی کرد و پدر رسمی طالبان و صلح ساختاری آمریکا و چین پس از ناکارآمد خواندن سیاستهای کیسینجری به شمار میرود. او بزرگترین اشتباه خود را ضعف پیشبینی درباره «انقلاب ایران» معرفی کرده بود و اکنون مفتخر است در 87 سالگی خود را حقیقتا موفق احساس میکند.
برژینسکی یک ساختار چندوجهی تغذیهکننده دیپلماسی پشت پرده را درباره پرونده ایران با مدیریت میدانی «گری سیک» به راکفلرها پیشنهاد کرد. به این ترتیب که تقریبا از همه اندیشکدههایی که در موضوع «فروپاشی شوروی سابق» با تکیه بر روش موفق دیپلماسی عمومی و ارتباطگیری با دیپلماتهای حریف به منظور نفوذ نخبگانی، نقشآفرین بودند، در طرح «صلح خاورمیانه» با محوریت «سازش ایران و آمریکا» بهره برد.
نتیجه اینکه حلقههایی همچون مراکز خلع سلاح پلوشرز و پاگواش، بنیادهای رند، نیوآمریکا و SFCG وCIVILE SOCIETY ذیل مرکز «ایران پروجکت» یا همان «پروژه ایران» به رهبری خود برژینسکی و استفان هاینز، مدیرعامل بنیاد برادران راکفلر شکل گرفت. در حلقه خارجی نیاز به تشکیل مراکزی ایرانیزهتر بود تا دیپلماتهای ایرانی بدون محذوریتهای اطلاعاتی و امنیتی به راحتی با آنها ارتباط برقرار کنند. تنها تشکیلات ایرانی مطرح در آمریکا، «شورای ایرانیان آمریکایی» یا «AIC» به مدیریت چهره سوختهای به نام هوشنگ امیراحمدی بود. امیراحمدی به علت رفتارهای پولی فاش و بدنامی در آمریکا به سرعت منقضی شد هر چند در کنار تشکیلات آن ساختارسازی تجاری بسیار عظیمی صورت گرفته بود. به طور مثال بوئینگ و مجموعهای از 800 شرکت معترض به تحریمهای وضع شده ضد ایران و کوبا از جمله حامیان این مرکز بودند. خود بنیاد برادران راکفلر، شورای روابط خارجی آمریکا و شخص گری سیک از طریق پروژه «خلیج 2000» با محوریت «صلح خاورمیانه» از حامیان شورا به حساب میآمدند.
اما امیراحمدی قافیه را به علت ضعفهای شخصیتی خود و رویگردانی کمپانیهای نفتی باخت و اینجا بود که مدیر اجرایی تشکیلات وی، «تریتا پارسی» با حمایت شخص برژینسکی و فوکویاما و گری سیک، «شورای ملی ایرانیان آمریکایی» یا «نایاک» را راهاندازی کرد. نایاک به قدری با اصلاحطلبان ارتباطات گستردهای داشت که عملا دفتر ایران در سازمان ملل، خانه او محسوب میشد و منافقین در آمریکا از وابستگی آن به حکومت ایران سخن میگفتند!
هزینههای نایاک نیز رسما توسط راکفلرها و بنیاد خلع سلاح پلوشرز پرداخت میشد اما در این میان دله دزدی از شرکتهای نفتی معترض به تحریمها نیز ادامه داشت. بوئینگ نیز کماکان حامی رسمی این طرح بود و از طریق مدیر ارشد سابق خود «توماس پیکرینگ» دیپلمات، بر پروژه نظارت میکرد.
اسناد جدید بنیاد رند و صندوق راکفلرها نشان از آن دارد که بنیاد خلع سلاح پلوشرز در بحبوحه مذاکرات بیش از 3 میلیون دلار تنها به صورت مستقیم از راکفلرها دریافت کرده است! در حالی که پلوشرز خود صاحب صندوق است و به مراکزی همچون نایاک، سالانه ارقام میلیون دلاری پرداخت میکند! با توجه بهعنوان ویژه پلوشرز در حوزه «خلع سلاح» تغییر جهت مذاکرات ایران و 1+5 از هستهای به سمت خلع سلاح نظامی در حوزه موشکی و تسلیحاتی حقیقتا
جالب توجه است.
از دیگر مواردی که بنیادهایی تحت عنوان رسمی «PEACE BULLDING» یا «سازشسازی» از صندوق راکفلرها، کمکهزینه دریافت کردهاند میتوان به چک 110 هزار دلاری بنیاد نیوآمریکا تحت عنوان «ابتکار ایران – آمریکا» اشاره کرد که با توجه به ثروت هنگفت گوگلی این بنیاد به دستخوش بیشتر شبیه است! بنیاد صهیونیستی «جستوجوی زمینههای مشترک» که حوزه تخصصی کاری آن ارتباطگیری با دانشگاهها و دیپلماتها و نخبگان ایرانی و اسرائیلی به طور همزمان بوده و دفتر آن در تلآویو واقع است نیز بیش از 2 میلیون دلار از راکفلرها چک گرفته و در همه اسناد مالی آنها نام «پروژه ایران- اسرائیل» رسما عنوان شده است. در گزارش رسمی منتشرشده در بنیاد رند تحت عنوان «ایران پس از توافق» عنوان شده که آنها رابط وزارت دفاع آمریکا و دیپلماتهای ایرانی در طرح «ایران پروجکت» بودهاند و پلوشرز نقش رابط کنگره و هماهنگساز اعضای 2 حزب دموکرات و جمهوریخواه برای حمایت از مذاکرات ایران و آمریکا را عهدهدار بوده است. به همین دلیل پایگاه «لابلاگ» وابسته به ایران پروجکت، در گزارشی رسمی پیشبینی کرده که امکان عدم تصویب توافق نهایی در کنگره «صفر» است! این یعنی هماهنگی پروژه سازش در هیات حاکمه آمریکا به بهترین شکل ممکن انجام شده و اکنون وقت میوهچینی است!اما نکته اصلی اینجاست که همه این بنیادها هدف اصلی خود از نقشآفرینی در پازل «سازش ایران و آمریکا» را حل مسائل اسرائیل در منطقه در پازل بزرگتر «صلح خاورمیانه» بهعنوان حلقه اصلی ایده «خاورمیانه جدید» عنوان میکنند. با تغییر جهت مذاکرات از گفتوگوهای هستهای به شرط دستیابی به «توافق هستهای» به سمت «خلع سلاح موشکی و تسلیحاتی ایران» اهمیت هدف عالی اعلام شده «تامین امنیت اسرائیل» بیش از پیش مشخص میشود. در حالی که دستگاه دیپلماسی کشورمان در تمام طول مذاکرات صحبت از «ابتکار ایرانی» میکرد، افشای اسناد اطلاعاتی و مالی پروژه دیپلماتیک آمریکا نشان از آن دارد که تنها هنر برخی هماهنگی دانسته یا نادانسته با نقشههای دستگاه سیاست خارجی آمریکا بوده است. دلیل مهم این مدعا اعلام رسمی موسساتی همچون شورای روابط خارجی آمریکا، رند، پلوشرز و نایاک است که ادامه این مسیر با هدف «تغییر سیاست خارجی ایران» را رسما پروژهای خطاب میکنند که قادر به تامین بخش دوم و نهایی دیپلماسی آمریکایی با هدف حل مشکلات اسرائیل در منطقه است!به طور مثال تریتا پارسی در کتاب «اتحاد خیانتکارانه ایران، آمریکا و اسرائیل» که با کمک هزینه 200 هزار دلاری صندوق راکفلرها و با مشاورههای فرانسیس فوکویاما، برژینسکی و فلاسفه یهودی دیگری همچون چارلز دوران و جاکوب گریگل منتشر شد و جوایز متعددی در حوزه سیاست خارجی آمریکا کسب کرد با استناد به 30 ساعت گفتوگوی مستقیم با برخی چهرهها ادعای گزاف میکند در ذات سیاست خارجی ایران هیچ مخالفت ماندگار و حقیقی با اسرائیل وجود ندارد و به قول یکی از دیپلماتها(!) مخالفت با اسرائیل ناشی از جو احساسی ابتدای انقلاب بوده است! حتی در کتاب یادشده اسنادی از دوره ابتدایی قدرت گرفتن نتانیاهو در اسرائیل که همزمان با دوره ریاستجمهوری هاشمیرفسنجانی در ایران بوده پردهبرداری شده که نشان میدهد تلاشهای جدی از جانب صهیونیستها برای حل دیپلماتیک «اختلاف»(؟!) پیش آمده میان ایران و رژیم غاصب صهیونیستی صورت گرفته است. اینها مواردی است که رسما در «پروژه ایران» شورای روابط خارجی آمریکا به صورت مستند به آن اشاره شده است و فارغ از هر نوع تحلیل شخصی، نشان میدهد طرح دیپلماتیک مورد اشاره در حال اجراست و اتفاقا در ذیل عنوان «صلح خاورمیانه» هیات حاکمه آمریکا برای آن پالتهای عظیم دلاری هزینه میکنند! قطعا اعتراف 870 میلیون دلاری راکفلرها موضوعی نیست که با برچسبسازی بتوان آن را رفع و رجوع کرد. حقیقت این است که هیچ طرح فراملی بدون تمسک به عوامل «ملی» به نتیجه نخواهد رسید. گاه عوامل یادشده دانسته در عملیات دشمن نقشآفرین میشوند و گاه نادانسته به مهرهای دوجانبه و موثر تبدیل میشوند که سند خلع سلاح نیروی دفاعی کشور خود را به نام گرهگشایی از مشکلی دیگر، امضا میکنند.
************************************