مجتبی حسینی: ٢٠ سال از آن روزی که ١٦ مرد دولت هاشمیرفسنجانی به سراغ او رفتند تا خبر از تصمیمشان برای تاسیس حزب بدهند، گذشت تا دوباره مریدان سیاستمدار قدرتمند ایران فرصتی و بهانهای برای بیعت مجدد با پدر معنویشان بیابند. هر چند همان روزها با مخالفت رهبری انقلاب ١٠ وزیر رییس دولت سازندگی نتوانستند عضو حزب کارگزاران شوند اما از میان همان نامها، غلامحسین کرباسچی، محمدعلی نجفی و حسین مرعشی کافی و باقی بودند تا از هاشمی بخواهند که اجازه دهد کارگزارانیها به بهانه بیستمین سالگرد تاسیس حزبشان به دیدارش روند و چه محلی جذابتر از حسینیه جماران برای این تجدید بیعت و تجدید راهبرد.
همین بود که هاشمیرفسنجانی نه تنها به تقاضای کسانی که در فصل قدرت و عصر عسرت پا به رکاب او بودند لبیک گفت که وقتی چشمش به چشم لیبرالدموکراتهای مسلمان طرفدار توسعه افتاد، گل از گلش شکفت و خط خنده صورتش باز شد. چه آنکه کارگزارانیها و هاشمی، «وجه تسمیه» هماند. هم هاشمی را به کارگزاران میشناسند و هم کارگزاران را به هاشمی. کارگزارانیها از همان روزی که بیرق انشعاب از جناح راست را برداشتند و تخم دلآزردگی از هاشمی را در دل محافظهکاران کاشتند تا به امروز همه همّ و غّمشان، قالب و غالب کردن منظومه فکری و مطالباتی هاشمیرفسنجانی بوده. منظومهای که بیت الغزل آن چیزی نیست جز؛ «توسعه». آنها برای تکثیر و تزریق مختصات و مشخصات فکری هاشمی زیر پوست بدنه مدیریتی کشور و جامعه سعی کردند تا بیاذن و اراده سردار سازندگی گام برندارند.
توسعه برایشان، مقدس بود همانطور که برای هاشمی. همه آنچه آنها در حوض سیاست ایران به دنبال صیدش بودند را میشود در تشنجزدایی در روابط بینالملل، اعتدال و میانهروی در سیاستورزی، توسعه اقتصادی بر مبنای اقتصاد آزاد، کاهش دخالت دولت در اقتصاد، رشد سرمایهگذاری، باور به تکثر فرهنگی، پایبندی به آزادیهای فردی، احترام به فکر و عقیده مخالف و باور به تساهل و تسامح خلاصه کرد. نقشه راه کارگزارانیها را هاشمیرفسنجانی همان ٢٠ سال پیش با همین فهرست در دستانشان گذاشت. در عصر سازندگی و صدارت هاشمی، فراست و کیاستشان خریدار داشت اما با پایان سیادت سیاسی هاشمی، ورق برای کارگزارانیها هم برگشت تا آنانی که تا دیروز وزیر و وکیل و شهردار بودند با افول هاشمی، فرود سیاسی کردند. بازداشت غلامحسین کرباسچی شهردار آن روزهای تهران نمایه و نشانهای از این افول بود. کمی بیشتر که گذشت و سال که به ٨٨ رسید، کارگزارانیها را هم گرفتار گردباد تهدیدها و تحدیدها کرد تا نه تنها یک نفر که چند نفری از نامدارانشان، نشان زندان بگیرند و راهی اوین شوند.
آنها که در بدو تولد به بلوغ رسیده بودند و در انتخابات مجلس پنجم تنه به تنه جناح راست زده بودند در این عصر دست به عصا شدند اما همانطور که الگوی سیاسیشان ورد صبر را در گوششان خوانده بود، صبر پیشه کردند تا از این غوره، حلوایی نصیبشان شود. اینطور بود که از زیر خاکستر این صبر، ققنوس امید کارگزاران با خبربازگشت هاشمی برای پرواز دوباره در سپهر سیاسی ایران بال گشود. اگر تا دیروز تعدادی از عناصر اصلیشان در اوین بودند اینبار مردانی از آنها، مهرههای کلیدی روحانی شدند. اسحاق جهانگیری، اکبرترکان، محمد علی نجفی و محمدرضا نعمتزاده دولتمرد شدند و دیگر نامهای این حزب هر جا که رفتند صدر مجلس نشستند. کارگزارانیها هر چند ٢٠ سالهاند اما آنقدر انباشت تجربه داشتهاند تا بدانند رمز ماندگاری برای سیاستورزی چیست و با چه دست فرمانی میشود در هذلولی سیاست به سیادت رسید.
آنها حالا در روزهایی که میانهروی، کالای پرطرفداری است میخواهند به اصل خویش بازگردند، به همانجایی که از آن آمدهاند. همین است که هر چقدر که مهر اصلاحات پای بیرق حزبیشان کوبیده شده اما از مشارکت و مذاکره جناحها برای توسعه ایران دم میزنند. آنها برای تحقق این هدف و با پایان دوران فترت میخواهند برادریشان به حاکمیت را هم ثابت کنند. برای این کار هم برنامه دارند. برنامهای که روز پنجشنبه در تجدید بیعت با پدر معنویشان از آن رونمایی کردند، جایی که غلامحسین کرباسچی مدیریت رهبری انقلاب طی ٢٥ سال اخیر را درخشان توصیف کرد و سردار سازندگی هم از نقش رهبری نظام برای تاسیس حزب کارگزاران، خاطره گفت. این تجدید بیعت و تجدید خاطره چیزی نیست جزاینکه کارگزاران میخواهد در عصر اعتدال، نقشی تاریخی ایفا کند.