یادم نمیرود وقتی خبرهای ضدّ و نقیض از بیماری فرجالله آمد، با او تماس گرفتم و جویای احوالش شدم. در جریان کسب اطلاعات از سناریوی فیلم حضرت موسی(ع) موضوع عارضه ریوی را مطرح کردم؛ او مثل همیشه با روی خوش و آن ادبیات همیشگی دغدغهمندش اینطور پاسخ ما را داد: «خداوند به بندهاش هر چه میدهد نعمت است، شاید در این سرطان ریه هم حکمتی باشد که بنده حقیری چون من از درک آن عاجزم»! خبر منتشر شد و بازتابهای خوبی نداشت. نشان میداد که برخی از توسعه جریان و گفتمان انقلاب اسلامی در سینمای ایران توسط کارگردانان دغدغهمندی همچون فرجالله سلحشور چقدر ناراحت هستند که به محض آگاهی، رضایت را در فحوای کلام و پرداخت قلمشان میتوان شاهد بود.
اما آخرینباری که این رزمنده میدان سخت مقابله با فرهنگهای غربی در سینمای ایران را دیدم، بسیار رنجور و آزردهخاطر شدم؛ زیرا سلحشور پرتحرک و باصلابت بر روی صندلی چرخدار نشسته بود ـ تصمیم گرفتیم در چهاردهمین گردهمایی حامیان بیماران صعبالعلاج از فرمانده گردان کمیل «پرواز در شب» و کارگردان پرتلاش سریالهای بزرگ «ایوب پیامبر» «اصحاب کهف» و «یوسف پیامبر» با حضور مسئولان تجلیل کنیم. طی تماسی که داشتیم خانواده استاد اعلام کردند که او به دلیل شدت بیماری نمیتواند در مراسم حضور پیدا کند. سماجت بسیار ما باعث شد که گوشی را به خود فرجالله بدهند و با او همکلام شویم؛ تا شاید فرجی حاصل شود. آنجا بود که گفت: حالم خوب نیست، ولی از آنجایی که شنیدهام آقای رحیم صفوی تشریف میآورند خیلی دوست دارم ایشان را ببینیم و میآیم. روز مراسم اضطراب شدیدی داشتم؛ چون اطلاعرسانی کرده بودند قرار است در این مراسم از این کارگردان برجسته تجلیلی به عمل آید. اما همین که زنگ در خانه را زدیم آقا فرجالله آماده، با پسر و دخترش نشسته بر روی ویلچر به پایین آمدند و سوار ماشین شدیم.
هنگام ورود به سالن همایش با استقبال با شکوه مخاطبان و مسئولان مواجه شد؛ وقتی پرویز فتاح، رئیس کمیته امداد امام خمینی(ره) و بعد به تعبیر خودش آقارحیمِ دفاع مقدس را دید، روحیه مضاعفی برای جنگ با این عارضه نفسگیر گرفت؛ زیرا هدیه تجلیل آقافرجالله زیارت کربلای معلی و بیرق سیاهرنگ حرم حضرت عباس(ع) بود که فرزندانش هم میگفتند اصرار میکند در پیادهروی اربعین حسینی شرکت کند، اما پزشکان ممنوع کردهاند. نمیدانم او هنگامی که صورت خود را به روی بیرق قرار داد با اربابش چه گفتوگویی داشت، اما از دلنوشتهاش میتوان فهمید استاد دیگر از زندگی در این دنیا خسته شده بود؛ چراکه در دلنوشته خیریه نوشت: «از خداوند متعال میخواهم که چون جانبازان مرا هم بپذیرد.» در این تجلیل به بسیاری ثابت شد که اگر در هر عرصهای با تعهد و توجه به آرمانهای الهی و انقلابی حرکت کنی و بیندیشی چقدر در میان مردم محبوب هستی! تا جایی که وقتی اینگونه بیمار میشوی مردم برایت اشک میریزند و اندوهگین میشوند.
استاد! مردم هیچگاه فراموش نخواهند کرد که تو چگونه با ساخت آثار هنری و فرهنگی با غرضورزیهای سیاسی و نگرشهای منفعتطلبانه غربی مقابله کردی و یادمان نخواهد رفت آن سکانسها و میزانسنهای زیبای دینی که چقدر در تقویت بنیههای معنوی جامعه تأثیرگذار بودند. پرواز او بدترین خبری بود که شنیدم مرد انقلابی هنر هفتم در ۶۳ سالگی دارفانی را وداع گفت. او که در جبهه فرهنگی و هنری میکوشید فرهنگ انقلابی را به تعالی برساند، توانست دستاوردهای ارزشمندی همچون بازی در توبه نصوح، گورکن، پرواز در شب، انسان و اسلحه، ایوب پیامبر، دنیای وارونه، اصحاب کهف و یوسف پیامبر را در کارنامه خود ثبت کند.
روحش شاد و یادش گرامی باد!