(روزنامه رسالت ـ 1394/08/03 ـ شماره 8509 ـ صفحه 1)
1- بستر فعلي نظام بين الملل به سبب سياستهاي کلان، ميان مدت و خرد ايالات متحده و متحدانش در منطقه به شدت لغزنده و ناامن است. به عبارت بهتر، جمع بندي مشترک مذاکرات هسته اي و پذيرش رسمي آن در يک بستر امن بين المللي صورت نگرفته است. از آنجا که چارچوب و بستري که پديده در درون آن رخ مي دهد، بر روي شکل دهي و استمرار پديده اثري وضعي خواهد داشت نبايد برجام را به مثابه يک "پديده ثابت" و غير قابل تغيير در محاسبات خود (اعم از محاسبات استراتژيک، سياسي،امنيتي، اقتصادي و اجتماعي) در نظر بگيريم. عقلانيت و تدبير اقتضا مي کند در عين استفاده از فرصتهايي که برجام در اختيار ما قرار داده و جلوگيري از نقاط نفوذ آن ، احتمال " نقض برجام" را نيز از سوي طرف مقابل و مخصوصا ايالات متحده آمريکا همواره در نظر داشته باشيم.
2- تيم مذاکره کننده هسته اي کشورمان در جريان سلسله مذاکرات هسته اي سخت و دشواري که در نهايت به جمع بندي مشترک مذاکرات در وين ختم شد، فرمول معيني را پاي ميز مذاکرات و در قبال پرونده هسته اي به کار برد.مقامات دولتي کشورمان از اين مقوله تحت عنوان فرمول "برد-برد" ياد کردند.سئوال اصلي اينجاست که آيا فرمول برد-برد و تبعيت از همان سبک و سياق مذاکرات هسته اي در قبال ديگر حوزه هاي سياست خارجي و بين المللي ما (مخصوصا در حوزه هايي که ما با دشمن درگير هستيم) مي تواند پاسخگو باشد؟ پاسخ اين سئوال کاملا منفي است. برخي پديده ها هم از جنبه ماهوي و ذاتي و هم از جنبه عرضي و تبعي اساسا قابليت همسان گزيني با پرونده هسته اي را ندارند. به عنوان مثال استفاده از لفظ "برد-برد" در قبال بحران سوريه محلي از اعراب ندارد زيرا در اينجا آمريکا و متحدانش مولد بحران هستند و اساسا اصلي ترين پيش شرط تحقق "سوريه امن" خروج واشنگتن و متحدان غربي و صهيونيستي آن از ميدان نبرد در جهان اسلام است.در اين ميان نابودي مهره هاي تکفيري وابسته به غرب ،آل سعود و رژيم صهيونيستي نيز تنها در گروي قطع مجاري تنفس مصنوعي آنها توسط اين بازيگران تروريست پرور خواهد بود.
آيا در چنين شرايطي مي توان به ساده سازي معادله و تبديل ساختار آن به ساختاري مشابه آنچه در مذاکرات هسته اي شاهد آن بوديم روي آورد ؟فراتر از اين موضوع، در شرايطي که به واسطه ورود جدي ائتلاف واقعي مبارزه با داعش ( که در مقابل ائتلاف ساختگي غرب و اعراب به سرکردگي آمريکا ايجاد شده است ) ، واشنگتن در صحنه مديريت تاکتيکي و ميداني داعش توان خود را تا حد زيادي از دست داده است. حتي دربار سعودي نيز به عنوان آبشخور گروههاي تکفيري در منطقه ديگر قدرت مديريت آنها را تاحدود زيادي از دست داده است. در چنين شرايطي معامله با آمريکاي شکست خورده در سوريه چه توجيهي دارد ؟
3- بايد دستگاه سياست خارجي ما به صورتي جدي از غرب بخواهد که به جاي راه اندازي "شوي سياسي" در صدد "تغيير رفتار واقعي " خود در قبال تحولات منطقه برآيد. به عبارت بهتر، غرب ناچار به ايجاد تغييري ماهوي در حوزه سياست خارجي و راهبرد پردازي خويش در قبال منطقه و جهان است . در اينجا تمرکز ما بر "هسته راهبردي" غرب است نه "پوسته رفتاري" آن! در حال حاضر،پوسته رفتاري غرب با هسته راهبردي آن مغايرت دارد.تعريف "تاکتيک تعامل و لبخند" در ذيل "استراتژي تقابل مطلق" فرمولي است که غرب در دوران مذاکرات هسته اي ،دوران فعلي و به صورت عام در دوران پسابرجام در صدد استناد و اتکا به آن است. در صورتي مي توان ادعاي تغيير غرب را پذيرفت که اين تغيير خود را در حوزه کلان سياست خارجي آمريکا و متحدان آن نشان دهد نه در تاکتيک مواجهه با ايران و ديگران ! يکي از اصلي ترين نکات فرامتني که بايد در دوران فعلي و پسابرجام در نظر قرار دهيم، تکيه بر رصد راهبردي بازي غرب و رصد عميق تحولات جاري در نظام بين الملل است. در اين خصوص لازم است "مباني" محل رجوع "مصاديق"باشد نه بالعکس! نبايد فراموش کرد که آمريکا تبحر زيادي در مخدوش سازي مرز ميان "مباني راهبردي" و "مصاديق رفتاري و گفتاري" خود دارد. دقيقا مشابه بازي تلخي که آمريکا در قبال نظام حکومتي مصر در سال اول رياست جمهوري محمد مرسي نشان داد و پوسته رفتاري خود را به جاي هسته راهبردي سياست خارجي جديد واشنگتن در قبال قاهره جا زد. نتيجه اين جا به جا سازي و خطاي فاحش دولت قبلي مصر در پذيرش اين بازي خطرناک و انحرافي، عقبگرد قاهره به دوران قبل از انقلاب سال 2011 و سرکوب انقلابيوني بود که عليه حکومت حسني مبارک به پا خاسته بودند.
4- ملاحظه ديگر فرامتني مرتبط به دوران مابين "پذيرش" و "اجرايي شدن "برجام، تغيير ساختار وصورتبندي ديالوگهاي حوزه سياست داخلي کشور است.علي رغم مباحث بسيار مفيدي که در انتقاد و يا دفاع از برجام و قطعنامه 2231 شوراي امنيت سازمان ملل متحد و توسط صاحبنظران زحمتکش و دلسوز کشورمان صورت گرفت، بايد مراقب بود اين ديالوگها تبديل به "منازعه دروني" در کشور نشود. هم اکنون اصلي ترين وظيفه همه حاميان و منتقدان برجام ، تلاش براي رصد همه جانبه و هوشمندانه بازي آمريکا و ديگر اعضاي 1+5، مقابله با نقاط نفوذ برجام، بهره برداري بهينه از نقاط قوت برجام، آماده سازي کشور براي مقابله با هرگونه بازي دشمن در دوران پسابرجام و اتکا و اصرار بر اصول و استراتژي هاي کلان سياست خارجي کشور است. بديهي است که در چنين چرخه اي جايي براي "منازعه دروني" بر سر برجام باقي نمي ماند. اساسا يکي از اصلي ترين دلايل استقبال اردوگاه رسانه اي و سياسي دشمنان قسم خورده نظام جمهوري اسلامي ايران از اين گونه منازعات دروني، ريشه در تاثير سوء اين گونه منازعه ها بر اخوت و علقه پايبندان به اصول و آرمانهاي انقلاب و رهبري باز مي گردد. از اين رو بايد متوجه بهره برداري دشمن از منازعه هاي دروني بي نتيجه ( که در نهايت ثمره اي جز ايجاد کينه و نارضايتي ميان دوستداران انقلاب ندارد) بود .
چنانچه در دوران مذاکرات هسته اي، "رصد هوشمندانه رفتار دشمن"،"حمايت حکيمانه از تيم مذاکره کنتنده هسته اي " و " نقد منصفانه دولت در حوزه مذاکرات هسته اي " سه اصل مهم در دوران جمع بندي مذاکرات هسته اي ( از ابتداي مذاکرات هسته اي تا زمان جمع بندي نهايي آن در 23 تيرماه امسال) محسوب مي شد، هم اکنون سه اصل "رصد هوشمندانه بازي دشمن در دوران فعلي و پسابرجام"،" تاکيد و اصرار بر استراتژي هاي کلان سياست خارجي کشور" و "مديريت فرصت ها و تهديدهاي برجام در حوزه هاي مختلف " سه گانه اي هستند که بايد آنها را مبناي نگاه و عمل خود قرار دهيم.در چنين شرايطي بايد مراقب بود تا شوي سياسي در ظاهر آميخته با لبخند دشمنان ، به مثابه تغيير ماهوي و راهبردي آنها مورد تفسير قرار نگيرد. اگرچه پروسه تغييرات راهبردي اجباري در غرب تحت تاثير ناکامي هاي واشنگتن و متحدانش در نظام بين الملل و تغيير صف بندي ها در جهان امروز در حال کليد خوردن است، اما هنوز زمان زيادي تا پذيرش واقعي اين تغييرات توسط غرب و تحقق آن در راهبردپردازي آمريکا و اتحاديه اروپا باقي مانده است.بنابراين آغاز دوران پسا برجام بايد مترادف با پايان يافته تلقي کردن شوي سياسي آمريکا در کشور ما باشد. در اين صورت ، تسلط ما بر صحنه بازي رقيب به مراتب گسترده تر و موثر تر خواهد بود.
http://www.resalat-news.com/Fa/?code=214634
ش.د9403058